اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

تعقل و تقلید، راه رهایی از دوزخ

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر انسان به خطری قطع یا حتی ظن داشته باشد، از آن پرهیز می کند و روشی را در پیش می گیرد که از آن در امان بماند. از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خطر دوزخ، قطعی و یقینی است و انسان می بایست خود را از آن دور نگه دارد تا در امان بماند. بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، مهم ترین و اصلی ترین راه برای در امان ماندن از دوزخ، تعقل برای دارندگان قلب سلیم و تقلید کنندگان از عاقلان دارای قلب سلیم است. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، جزئیات تفصیلی این دو راه را بیان کرده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

مخالفت با اسلام با دفن فطرت

انسان می بایست خود را از هر گونه خطری که او را تهدید می کند، محافظت کند؛ خواه این تهدید فعلی، خواه احتمالی باشد؛ زیرا نفس انسانی به طور فطری گرایش به بقا داشته و از اموری پرهیز می کند که بقای او را به خطر اندازد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، راه رهایی انسان از دوزخ تنها بندگی خدا در سایه ایمان و عمل صالح است که اسلام و شرایع آن به عنوان صراط مستقیم الهی است؛ چرا که این صراط مستقیم در نفس هر انسانی به عنوان هدایت فطری تکوینی قرار داده و با اسلام تشریعی مطابق همان هدایت فطری تقویت و تثبیت شده است.(ذاریات، آیه 56؛ طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30؛ آل عمران، آیات 19 و 85)

خدا به صراحت بیان می کند که بهره برداری از هدایت های فطری تکوینی و تشریعی تنها راه نجات است. بنابراین، اگر کسی هدایت فطری خویش را دفن و دسیسه کند، ناتوان از پذیرش هدایت تشریعی خواهد بود؛ زیرا هدایت فطری هم چون نرم افزار عاملی است که نظام الهی انسان را در مسیر درست و صحیح آفرینش قرار می دهد و به سوی آن سوق می دهد؛ چرا که این نرم افزار در دو سطح اندیشه و انگیزه نه تنها عامل شناخت حق و باطل و خیر و شر و تقوا و فجور است؛ بلکه گرایش های انسان را به سوی حق و خیر و تقوا موجب شده و گریزش از باطل و شر و فجور را نیز ساماندهی می کند.(شمس، آیات 7 تا 10) بنابراین تنها کسانی از هدایت تشریعی وحیانی اسلام و شرایع آن بهره مند می شوند که تقوای فطری داشته باشند و به عنوان متقین فطری شناخته شوند.(بقره، آیات 2 و 3)

از نظر قرآن، کسی که تقوای فطری نداشته و متقی فطری نباشد، نمی تواند به اسلام و شرایع آن ایمان بیاورد و به مراتب دیگر تقوا دست یابد؛ زیرا فاقد تقوای فطری به معنای آن است که شخص فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده و قلب او که مرکز شناختی و گرایشی اوست، از کار افتاده است؛ از همین روست که چنین شخص فاقد تقوای فطری، فاقد قلبی است که تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و بصیرت داشته باشد تا بتواند شخص را به سوی هدایت تشریعی بکشاند و تکالیف و وظایف موجود در آن به کار گیرد.

در حقیقت فاقد تقوای فطری، فاقد قلب سلیم فطری است؛ و کسی که فاقد چنین قلبی باشد نمی تواند به هدایت تشریعی ایمان بیاورد و بر اساس آن عمل کند؛ زیرا این قلب سلیم فطری است که کارکردهای پنج گانه پیش گفته را دارد. پس شخص فاقد تقوای فطری، از اسلام و آثار آن بی بهره می ماند و گرفتار فجور و سقوط می شود؛ زیرا پس از دفن فطرت و دسیسه آن با فجور به سبب فقدان تقوای فطری، دیگر نور فطرت در دلش روشن نیست و قلب او کارآیی فطری ندارد تا اندیشه و انگیزه درستی داشته باشد.

پس کسانی که فطرت خویش را دفن کرده و قلب سلیم را به بیماری کشانده اند، از تقوای فطری بهره ای ندارند؛ چنین اشخاصی به اسلام و شرایع آن به عنوان هدایت بیرونی هیچ وقعی نمی گذارند و بدان ایمان نمی آورند، بلکه کافرانه یا منافقانه با آن برخورد می کنند.(بقره، آیات 7 تا 15)

با توجه به آن چه بیان شده می بایست گفت که نظر آموزه های وحیانی قرآن، اسلام فطری و تشریعی تنها راه نجات انسان است و هرکسی به این صراط مستقیم در نیاید، گرفتار سقوط در دوزخ می شود؛ زیرا خدا هیچ راهی دیگر را نمی پذیرد و راه های دیگر را عین گمراهی و ضلالت می داند.(آل عمران، آیات 84 و 85)

تعقل قلب عامل نجات از دوزخ

از نظر آموزه های قرآنی، قلب انسان مرتبه ای نفس انسان و حقیقت و اصل آن است؛ زیرا نفس در مرتبه نفس با کارکردهای پنج گانه خویش انسان را در مسیر هدایت الهی قرار می دهد؛ زیرا این قلب است که اندیشه و انگیزه انسان را مهار و مدیریت می کند. پس اگر قلب برهمان فطرت الهی خویش باقی باشد و با فجور دفن و دسیسه نشده باشد، با کارکردهای پنج گانه اش انسان را به سوی کمال بایسته و شایسته هدایت می کند و موجبات رهایی انسان از دوزخ و رسیدن به سعادت ابدی در بهشت می شود.

از نظر قرآن، انسانی که دارای قلب سلیم باشد، انسانی به دلیل کارکردهای پنج گانه درست قلب شخصی با ایمان و عمل صالح خواهد بود که بر اساس هدایت فطری و تشریعی عمل کرده و با اسلام به سعادت ابدی می رسد؛ زیرا چنین انسانی بر اساس تقوایی که به دست می آورد، خود را از دوزخ رها کرده و به بهشت می رساند؛ اما اگر کسی قلب سلیم خویش را با فجور و گناه از کارانداخته و فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده باشد، از هدایت الهی فطری و تشریعی دور می شود و با کفر و عمل طالح به دوزخ می رود.

قرآن گزارش می کند که دوزخیان درباره علت و چرایی افتادن به دوزخ می گویند: لو کنا نسمع او نعقل ما کنا من اصحاب السعیر؛  اگر بودیم می اندیشیدیم یا تعقل می کردیم هرگز از اصحاب آتش دوزخ نبودیم.(ملک، آیه 10)

در این آیه به صراحت بیان شده که اگر انسان دو کار می کرد در دوزخ قرار نمی گرفت: شنیدن و تعقل کردن. به نظر می رسد که تقدیم سمع بر عقل، از آن روست که اکثریت مردم در سطح عقلانیت نیستند، ولی از توان شنیدنی برخوردارند که آنان را به سوی تعقل سوق می دهد؛ یعنی بسیاری از مردم ابتدا به ساکن اهل تعقل نیستند، حتی اگر قلبی سالم داشته باشند؛ اما این توانایی برای اکثریت مردم است تا بشنوند سپس تعقل کنند. پس اکثریت اهل تعقل نیستند، ولی اهل شنیدن می توانند باشند تا سپس تعقل کنند. اما همین اکثریت این کار را نمی کنند و این گونه با ترک شنیدن و تعقل پس از آن دچار سقوط می شوند.

از این آیه هم چنین دانسته می شود، که سمع و شنیدن به تنهایی می تواند مفید باشد، ولی بهتر است که با تعقل همراه شود تا تاثیرات شگرف خویش را بگذارد، اما حتی اگر به همان حدّ شنیدن نیز اکتفا کنند و مردمانی حرف شنو باشند، می توانند اهل نجات باشند؛ البته به نظر می رسد این حرف شنویی نمی بایست از هر کسی باشد؛ زیرا اگر نخواهند تعقل کنند یا اهل تعقل نیستند، دست کم می بایست از کسانی حرف شنوی داشته باشند که اهل تعقل باشند.

این بدان معنا است که خدا مطلق حرف شنوی را ملاک و معیار رهایی نمی داند، بلکه حرف شنوی را زمانی موثر در نجات می داند که یا همراه با تعقل پس از شنیدن باشد یا دست کم شندن از عاقلان باشد؛ زیرا شنیدن از جاهلان هیچ سودی ندارد بلکه موجب گمراهی می شود. چنان که می آید تقلیدی که در قرآن مورد تاکید است، حرف شنوی از عاقلان است نه جاهلان. از همین روست که فرمان می دهد تا از اهل الذکر در اموری که نمی دانند پرسش شود، یا از عاقلان تقلید.

از نظر قرآن، بسیاری از مردم به نظر می رسد که اهل شنیدن یا تعقل هستند، بلکه بسیاری از آنان به سبب آن که نفس خویش را دفن و دسیسه کرده و قلب را از کار انداخته اند، اهل این امور نیستند بلکه هم چون چارپایان می چرند و زندگی می کنند یا حتی بدتر از آنها هستند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44)

به هر حال، از نظر قرآن اگر کسی اهل قلب سلیم و سالم باشد، این امکان برایش فراهم است تا با تعقل و تدبر و تذکر و تفقه و بصیرت در مسیری گام بردارد که او را به بهشت برساند و از دوزخ برهاند؛ یعنی راه هدایت فطری و تشریعی را برگزیند و عبودیت و بندگی خدا در سایه اسلام راستین نجات یابد؛ زیرا قلب سالم بر اساس فطرت حقیقت را متذکر می شود و دنبال حق و حقیقت می رود و با تعقل و تدبر و بصیرت در آن راه گام بر می دارد.

باید توجه داشت که ذکر در آموزه های وحیانی قرآن، ثقلین؛ یعنی قرآن و پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند که انسان را به حقیقت می رسانند.(حجر، آیه 9؛ نحل، آیه 44؛ طلاق، آیات 10 و 11)

هم چنین باید توجه داشت که از نظر قرآن همه کسانی که دارای قلب و تعقل هستند، نجات نمی یابند؛ زیرا برخی هم اگر تعقل و اهل شنیدن باشند، اهل تحریف عالمانه بعد از تعقل هستند؛ یعنی می دانند که دارند حقیقت را تحریف می کنند و آن را وارونه می سازند(بقره، آیه 75)؛ زیرا از عاقلان هستند کسانی که دنیا اجازه نمی دهد تا از تعقل و علم خویش بهره گیرند؛ یعنی در حالی که صد در صد به امری یقین دارند و آن را حق می دانند، ولی به سبب ظلم و علو و مانند آنها به انکار می پردازند(نمل، آیه 14) و زیر بار حق نمی روند؛ از همین روست که فرعون و سامری و بلعم باعورا با علم و یقین به حقانیت موسی(ع) علیه آن حضرت شدند و مردم را به سوی دیگر بردند.

پس از نظر قرآن، تعقل به تنهایی کفایت نمی کند تا انسان اهل نجات شود، بلکه عاقلانی هستند که به سبب غلبه هواهای نفسانی و برتر جویی و ظلم به خویشتن به کفر می گرایند و بندگی نفس را بر بندگی خدا ترجیح می دهند و ابدیت را به متاع قلیل دنیا می فروشند. از همین روست که خدا در قرآن، سخن از قلبی می کند که «منیب» باشد؛ زیرا انابه به معنای انقطاع است. از آن جایی که این انقطاع و انابه به سوی خدا است، قلب منیب به سوی خدا بریده و منقطع از غیر خدا است. پس هیچ چیزی جز خدا برای چنین قلبی ارزش و جایگاهی ندارد و تنها خدا را در قلب خویش دارد. این گونه است که چنین قلبی به سلامت به بهشت در می آید(ق، آیات 31 تا 35)؛ زیرا خشیت و انابه ای که چنین شخصی دارد، جایی برای «غیر» در قلب او نیست؛ پس برای او دوزخی نیست؛ چرا که «غیر» همان دوزخ است.

تقلید شهودی عامل رهایی از دوزخ

چنان که گفته شد از نظر آموزه های وحیانی قرآن، شنیدن از دیگران یکی از راه های رهایی از دوزخ و رسیدن به بهشت است؛ اما این شنیدن تنها به معنای گوش دادن نیست؛ بلکه همان طوری که درباره خدا می گویم که وقتی دعا می کنیم خدا «سمیع» و شنوا است؛ یعنی دعای ما را می شنود و اجابت می کند و به آن ترتیب اثر می دهد. پس وقتی خدا از مردم می خواهد وحی را بشنود و گوش دهند، منظور از گوش شنوا ترتیب اثر دادن و حرف شنوی است، نه این که مانند برخی از یهودیان بشنود و خلاف آن عمل کنند.

براساس آن چه از آیات می توان در یافت این که انسان بهتر است که پس از شنیدن هر مطلبی در آن تعقل کرده وآن را سبک و سنگین نماید؛ چرا که تقلید کورکورانه در اسلام مذموم و ناپسند است؛ زیرا بسیاری از دوزخیانی را کسانی تشکیل می دهد که به تقلید از گذشتگان و شیوه رفتاری آنان به دوزخ رفته اند؛ چراکه به چیزی انس گرفته و برایشان مالوف و عادت شده و نمی توانند آن را ترک کنند حتی اگر خلاف عقل و فطرت باشد.(بقره، آیه 170)

از این که خدا در این آیه و آیات دیگر تقلید کورکورانه و بدون تعقل و مخالفت هدایت را ناپسند دانسته و مردمان را بدان سرزنش می کند، معلوم می شود که تقلید می بایست عاقلانه و عاملانه و بر اساس هدایت فطری و تشریعی باشد؛ زیرا چنان که گفته شد، گاه شخص اهل تعقل است، ولی به سبب هواهای نفسانی و نیز علو یا ظلم برخلاف عقل عمل می کند و عالمانه به تحریف می پردازد و خلاف هدایت فطری و تشریعی رفتار می کند. بنابراین، اگر سخن از تقلید عاقلانه و عاملانه است، تقلیدی است که با هدایت فطری و تشریعی نیز موافق باشد.(همان)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسانی که دارای قلب باشد و آن را دفن و دسیسه نکرده و قلب او کارکردهای اصلی فطری خویش را حفظ کرده، می تواند انسان را به سوی هدایت سوق دهد و موجبات رهایی از شقاوت دوزخ و رسیدن به بهشت رضوان و سعادت شود؛ اما از آن جایی که بسیاری از مردم از چنین قلبی برخوردار نیستند و اهل تعقل و تفقه ابتدایی نیز نیستند، خدا پیشنهاد می دهد که این افراد از صاحبان عقل و قلب و هدایت بهره مند شوند و به آنان مراجعه کنند و در اندیشه و انگیزه آنان را سرمشق قرار داده و تقلید کنند. پس باید گوش به آنان سپرد و هم چون شاهدی آگاه رفتار آنان را مد نظر قرار داد و بر اساس آن عمل کرد(ق، آیه 37)؛ زیرا این افراد به یک معنا اهل الذکر هستند؛ و از آن جایی که اهل الذکر ارتباط تنگاتنگی با ثقلین به عنوان حقیقت و مصداق اتم و اکمل اهل الذکر دارند، می توانند از آنان تقلید کرد.

به سخن دیگر، از نظر قرآن، کسانی که نمی دانند می بایست به اهل الذکر مراجعه کنند که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند(انبیاء، آیه 7؛ نحل، آیه 43)؛ زیرا اگر «ذکر» پیامبر(ص) است(طلاق، آیات 10 و 11)، اهل الذکر یعنی خانواده ذکر کسی جز اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان امامان معصوم(ع) نیستند. پس برای دانستن و شنیدن حقایق می بایست به ایشان مراجعه کرد و آنان را مرجع علمی و عملی در زندگی دانست و فلسفه و سبک زندگی را از ایشان آموخت.

در مرتبه دوم کسانی اهل الذکر خواهند بود که همان راه ایشان را پیموده و چون دارای قلب سلیم و تعقل و تفقه و به ویژه هدایت الهی هستند، می بایست آنان را سرمشق خویش قرار داد و ایشان تقلید کرد که امروزه همان ولی فقیه در ساحت علم وعمل است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا