اعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

سلطنت شیطان بر انسان

بسم الله الرحمن الرحیم

سلطنت به معنای سلطه و حاکمیت بی چون و چرا، می تواند تکوینی یا تشریعی باشد. به معنای دیگر می تواند سلطنتی چون سلطنت الهی بر مخلوقات جزو ساختار خلقت باشد، یا جزو ساختار خلقت نباشد، بلکه به اسباب و عللی دیگر ایجاد شود که از جمله آنها می توان به اراده ای باشد که از سوی سلطان به عنوان سلطنت کننده و سلطه پذیر اتفاق بیافتد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ابلیس و شیاطین جنی هیچ گونه «سلطه و سلطنت تکوینی» بر انسان ندارند، اما شیطان و انسان می تواند به گونه ای عمل کنند که انسان تحت سلطه شیطان در آید.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا چگونگی سلطه شیطان بر انسان را بر اساس آموزه های وحیانی قرآن تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

شیطان جنی دومین دشمن بزرگ انسان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بزرگ ترین دشمن انسان، هواهای نفسانی اوست که جزئی از ذات بشر را تشکیل می دهد؛ زیرا نفس انسانی در شرایطی قرار دارد که مجموعه ای قوا برای کمال یابی آن لازم است. این قوا شامل شهوت و غضب و وهم است؛ زیرا انسان بدون این امور نمی تواند به کمالات خویش برسد؛ زیرا مثلا شهوت و غضب به عنوان قوای جاذبه و دافعه از بقای انسان حمایت می کند؛ اما لازم است تا این قوای انسانی تحت مدیریت قلب سلیم و عقل سلیم قرارگیرد تا در حالت تعادل و استوا باقی بماند، و گرنه گرفتار افراط و تفریط می شود. از نظر آموزه های وحیانی قرآن، افراط در قوای شهوانی و غضبانی همان چیزی است که در اصطلاح به عنوان «هوی نفس» یاد می شود؛ زیرا «هوی» به معنای فرود و سقوط آزاد(نجم، آیه 1) همانند افتادن از بلندی به جای پست همراه با آسیب جدی هم چون مرگ است. از همین روست که به دوزخ و جهنم، «هاویه» گفته می شود.(قارعه، آیه 9)

بنابراین، اگر در قرآن، هواهای نفس به عنوان دشمن انسان یاد می شود، به این معنا است که قوای نفس به جای آن که در اختیار قلب سلیم و فطرت الهی باشد که خروجی آن تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و حرکت در مسیر هدایت الهی است(حج، آیه 46؛ اعراف، آیه 179؛ طه، آیه 50) ، در اختیار وهم و تخیل قرار می گیرد که انسان را به سوی سقوط هدایت و سوق می دهد و از بندگی خدا به بندگی شهوات می کشاند.(فرقان، آیه 43؛ جاثیه، آیه 23)

در حقیقت هر گاه انسان، نفس مستوی و معتدل را با فجور از حالت فطری خارج کند، بخش الهی و هدایت گر فطری را تغییر یافته و دفن و دسیسه یا مختوم و مطبوع می شود(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیه 7؛ نحل، آیه 108؛ محمد، آیه 16)، در این حالت است که دیگر نفس عملکرد فطری خویش را از دست می دهد و این هواهای نفسانی است که زمام امور همه نفس را در دست می گیرد و فلسفه و سبک زندگی نوینی براساس هواهای نفسانی و تمایلات و شهوات بی پایان پی ریزی می کند و به جای خدا، هواهای نفس معبود می شود و انسان به جای آخرت و لقاء الله و رضوان الله دنبال دنیا و ارضای شهوات می رود.(جاثیه، آیه 23)

پس از نظر قرآن، نخستین دشمن انسان همان هواهای نفسانی است که زمام امور تمامیت نفس را به دست گرفته است. از همین رو پیامبر(ص) می فرماید: أَعْدَى‏ عَدُوِّكَ‏ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ‏؛ سرسخت‌ترین دشمنت نفس تو هست كه در میان دو پهلويت قرار دارد.( تنبیه الخواطر، ورام بن ابى فراس‏، ج‏ ۱، ص ۵۹؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۶۷، ص ۶۴؛ حكمت نامه پيامبر اعظم صلَّي الله عليه و آله، محمدی ری شهری، ج ۷، ص ۴۱۸)

اما دومین دشمن نادیدنی انسان همان شیطان جنی است که سوگند خورده تا انسان را گمراه کند.(اسراء، آیات ۶۲ تا ۶۵؛ ابراهیم، آیه 22) مشکل انسان نسبت به این دشمن نادیدنی این است که او را نمی بیند و او چنان به انسان نزدیک می شود که گویی جزئی از او است. البته این هماره تحقق نمی یابد؛ زیرا انسان زمانی به او اجازه می دهد تا این اندازه به او نزدیک شود که خود انسان بخواهد و در دام وسوسه های شیطانی گرفتار آید؛ زیرا دشمن جنی نادیدنی(اعراف، آیه 27) تنها می تواند وسوسه کند و خدا به او اذن و اجازه نداده تا سلطه ای بر انسان داشته باشد.

سلطنت پذیری انسان نسبت به شیطان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، جنیان شیطانی به سبب نهان بودن از چشم سر انسان ممکن است، بتوانند به انسان بسیار نزدیک شوند. آنان در اطراف انسان در حال طواف هستند و طائفه ای از آنان به همین سبب طواف می کنند تا شرایط را برای نفوذ مهیا ساخته و برانسان مسلط شده و سلطنت یابند.(اعراف، آیه 201)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ابلیس و دیگر شیاطین جنی هیچ گونه سلطنتی بر انسان ندارند؛ چنان که خود ابلیس نیز بر این امر تاکید دارد و بیان می کند که از نظر تکوینی و خلقت هستی چنین فضلیت و برتری به جنیان داده نشده تا بر انسان سلطنت داشته باشند؛ بلکه نهایت قدرتی که برای جنیان افزون بر نادیده بودن(اعراف، آیه 27) است، همان وسوسه گری آنان است، چنانکه ابلیس خود به این امر اذعان کرده و می گوید: وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ؛ و چون كار از كار گذشت و داورى در قیامت صورت گرفت، شيطان مى‏ گويد: در حقيقت ‏خدا به شما وعده راست داد، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم؛ و مرا بر شما هيچ تسلط و سلطنتى نبود، جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد. پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد.(ابراهیم، آیه 22)

بنابراین، از نظر قرآن، شیاطین جنی هیچ سلطنت تکوینی بر انسان ندارند؛ زیرا انسان برتر و با فضلیت تر از آن است که تحت سلطنت تکوینی شیطان و جنیان باشند.

سلطه، همان قدرت، قوّت(فرهنگ فارسى، ج 2، ص 1912) و به یک معنا رابطه آمیخته به قدرت بین دو فرد، دو گروه، یا دو دولت است که به موجب آن یک طرف بر طرف  دیگر  مسلّط شده(فرهنگ علوم سیاسى، ص 126) و اراده او بر دیگری غلبه و چیره شود تا جایی که دیگری هیچ مالکیت و حاکمیتی بر خود و تصمیمات خویش نداشته باشد.

پس از نظر قرآن، چنین سلطه تکوینی و خلقتی میان جنیان از جمله جنیان شیطانی حتی ابلیس با انسان نیست؛ البته از نظر قرآن، انسان ها ممکن است به اراده و اختیار و انتخاب خویش سلطه شیطان را بر گزینند و اجازه دهند تا شیاطین زمام امور نفس او را به دست گیرند؛ زیرا این شیاطین با طواف دایمی و وسوسه دایمی بر آن هستند تا راهی به نفس و قلب انسان بگشایند و آن را تغییر دهند؛ زیرا با تغییر قلب و نفس است که شرایط برای سلطه شیاطین جنی فراهم می آید؛ چرا که در آن زمان این شیاطین هستند که قوای نفس انسانی را در اختیار می گیرند و از نظر اندیشه و انگیزه و علم و عمل او را تحت مهار خویش در می آورند تا چنان بیاندیشند و فکر و عمل کنند که شیطان می گوید و می خواهد.

البته باید توجه داشت که امکان وسوسه گری شیاطین جنی نادیدنی به معنای سلب اختیار از اراده انسان نیست؛ زیرا در همان حال که شیاطین در گوش و جان شخص وسوسه گری می کنند، این انسان است که هم چنان زمام امور خویش را در دست دارد. پس از نظر قرآن، وسوسه‌های شیطان، هرگز اراده و حق اختیاری و انتخاب آزاد را از انسان نمی‌گیرد، بلکه شیطان فققط یک دعوت‌کننده بیش نیست(نحل، آیه 100)؛ چرا که از نظر قرآن، سطنت و تسلّط نداشتن شیطان از نظر تکوینی امری است که خدا بارها در قرآن بر آن تاکید داشته (حجر، آیه 42) و هم خود شیطان نیز به آن اقرار دارد.(ابراهیم، آیه 22)

باید توجه داشت که از نظر قرآن، هر انسانی بر نفس خویش ولایت کامله و مطلقه دارد؛ یعنی صفر تا صد امور خویش را در چارچوب مشیت و اراده الهی می تواند خود مهار و مدیریت کند؛ اما وقتی شخصی خود بخواهد به جای ولایت بر نفس، ولایت خویش را به دیگری چون شیطان تفویض و واگذار کند و او را متولی امور نفس خویش قرار دهد، دیگر کاری ازکسی دیگر ساخته نیست؛ زیرا این شخص با اراده اختیاری خویش است که ولایت نفس خویش را به دیگری چون شیطان جنی سپرده است. از این جاست که پس از تولی شیطان نسبت به نفس شخصی، او سلطنت و سلطه بی چون و چرا خویش را تثیبت می کند و شخص را به عنوان فردی تحت سلطه به کار می گیرد.

از نظر قرآن، این انسان است که ولایت و سلطنت شیطان را به اراده و خواسته خویش می پذیرد: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ؛ سلطنت و تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى‏ گيرند و بر كسانى كه آنها به او شرك مى ‏ورزند.(نحل، آیه ۱۰۰)

پس از نظر قرآن، این اراده انسان است که به جای ولایت الهی و ولایت خود بر خویش، ولایت شیطان را می پذیرد و سلطنت او را می خواهد. در حقیقت از نظر تکوینی، سلطنت و ولایتی برای جنیان از جمله شیطان جنی بر انسان نیست، ولی از نظر خلقت و تکوینی این امکان وجود دارد که انسان به مشیت و اراده خویش سلطه و ولایت شیطان جنی را بپذیرد.

ضرورت مقابله با سلطنت و ولایت شیطان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان نمی بایست اجازه دهد تا جنیان شیطانی به او نفوذ کرده و  با وسوسه گری شرایط را به گونه ای رقم زنند که خود انسان ولایت و سلطنت شیطان را بپذیرد؛ زیرا این ولایت و سلطنت شیطانی موجب می شود تا انسان به شقاوت در دنیا و شقاوت ابدی در آخرت گرفتار آید.

خدا در آیات قرآنی روش هایی را برای مقابله با سلطنت و ولایت شیطانی بیان کرده است که توجه و اهتمام بدان می تواند انسان را در مسیر سعادت و کمال و بهشت یاری کند.

از نظر قرآن، انسان می بایست در همه حال ذاکر الهی باشد؛ زیرا یاد خدا افزون بر این که موجب اطمینان قلب است(رعد، آیه 28)، هم چنین پناهگاهی مطمئن برای در امان ماندن از حملات شیاطین جنی است که انسان آنها را نمی یابد. از نظر قرآن، انسان می بایست حتی در هنگام خواندن و قرائت قرآن به خدا پناه جوید و استعاذه کند؛ زیرا شیطان در همه حال در طواف است تا راهی برای نفوذ بیابد حتی اگر انسان بخواهد به امری دینی چون قرآن و نماز بپردازد. از همین روست که خدا می فرماید: فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ؛ پس چون قرآن مى‏ خوانى از شيطان مطرود به خدا پناه بر؛ چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آورده‏ اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند تسلطى نيست. سلطنت و تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى‏ گيرند و بر كسانى كه آنها به او شرك مى ‏ورزند.(نحل، آیات ۹۸ تا ۱۰۰)

از نظر قرآن، شیطان با وسوسه گری برآن است تا انسان را حتی در امر دینی گرفتار غفلت و ریا و مانند آنها کند تا این گونه از شرایط سلامت نفس و استوا و اعتدال خارج شود. وسوسه های شیطانی چون صوت و آهنگی دایمی در گوش انسان نواخته می شود تا هر گاه انسان دمی غافل شد به قلب راه یابد و وسوسه ای کند تا در نهایت مسلط شود. از همین روست که خدا به انسان می فرماید: وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ ؛ و اگر از شيطان وسوسه‏ اى به تو رسد به خدا پناه بر؛ زيرا كه او شنواى داناست. در حقيقت كسانى كه از خدا پروا دارند، چون وسوسه‏ اى از جانب شيطان بديشان رسد، خدا را به ياد آورند و بناگاه بينا و بصیر شوند و در حالی که يارانشان آنان را به گمراهى مى ‏كشانند سپس در این امر هیچ كوتاهى نمى كنند.(اعراف، آیات 200 تا 202)

هم چنین خدا در جایی دیگر نیز می فرماید: وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ؛ و اگر دمدمه‏ اى از شيطان تو را از جاى درآورد، پس به خدا پناه ببر كه او خود شنواى داناست.(فصلت، آیه ۳۶)

از نظر قرآن، شیطان برای رسیدن به هدف خویش یعنی ولایت شیطانی و سلطنت بی چون و چرا برآن است تا به گونه ای وارد معرکه و میدان شود که با فریب کاری شریک مال و فرزند انسان شود و نطفه او را نیز شیطانی کند و فرزندانی شیطانی از انسان زاده شود که از همان آغاز تولد کافر و فاجر باشد(نوح، آیه 27) و هیچ گاه نتواند در مسیر کمالی خلافت الهی قرار گیرد؛ از این روست در قرآن به مردمان هشدار می دهد که با چنین دشمن نادیدنی قسم خورده ای مواجه هستند که دوست ندارد انسان سعادت و خوشبختی را تجربه کند. خدا در قرآن به دشمنی شیطان و روش های او اشاره کرده و می فرماید: قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا … وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ؛ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا؛ گفت:  به من بگو اين كسى را كه بر من برترى دادى براى چه بود، اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعا فرزندانش را جز اندكى از آنها ريشه‏ كن خواهم كرد… و از ايشان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنها وعده نمى‏ دهد ؛ در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست و حمايتگرى؛ چون پروردگارت بس است.(اسراء، آیات ۶۲ تا ۶۵)

از نظر قرآن، شیطان برای این که به مقصود پلید خویش نسبت به انسان برسد، هماره در حال اغواگری و فریب دادن انسان است؛ از  این روست که شیطان را «غرور» یعنی فریب معرفی می کند که از هیچ نیرنگی برای گمراهی انسان و ایجاد سلطه خویش کوتاهی نمی کند؛ خدا از زبان شیطان این گونه در قرآن نقل می کند: قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ؛ شیطان گفت: پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى من هم گناهانشان را در زمين برايشان مى ‏آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت.(حجر، آیه ۳۹؛ قصص، آیه 63)

و نیز از زبان شیطان نقل می کند که او گفت: قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ؛ گفت: پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندى من هم براى فريفتن آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست؛ آنگاه از پيش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت.(اعراف، آیات 16 و 17)

امام باقر عليه السلام فرمود: «ورود ابليس از پيشِ رو بدين شكل است كه امر آخرت را براى انسان ساده و سبك جلوه مى‌دهد، و از پشت سر به اين است كه ثروت‌اندوزى و بخل و توجّه به اولاد و وارث را تلقين مى‌كند و از طرف راست با ايجاد شبهه، دين را متزلزل و تباه مى‌سازد و از طرف چپ، لذّات و شهوات و منكرات را غالب مى‌كند». (تفسير كنزالدقائق، ج 3 ، ص 32؛ مجمع البیان، ج4،  623 ؛ بحار الانوار، ج60، ص 152)

از نظر قرآن، مهم ترین ابزار شیطانی همان وعده های فریبا است که شیطان مردم را به آن دعوت می کند و این گونه از حق و آخرت و خدا غافل می سازد. از این روست که خدا می فرماید: مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًاً؛ شیطان جز به فریب و نیرنگ وعده ای نمی دهد.(نساء، آیه 120 ؛ إسراء، آیه 64).

در همین رابطه است که خدا به انسان هشدار می دهد و می فرماید که شیطان با تسویل گری و تزیین گری می کوشد تا مردم به دنیا سرگرم شده و از آخرت غافل گردند. پس اگر گناهی کردند به آنان می گوید تا تسویف و تاخیر اندازند و توبه نکنند و این که مهلت دارند می توانند بعدها توبه کنند آنان را به تکرار گناه وادار می سازد: إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ؛ بى‏ گمان كسانى كه پس از آنكه راه هدايت بر آنان روشن شد به حقيقت پشت كردند شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت.(محمّد، آیه 25)

 کلمة «تسویل» به معنای جلوه دادن چیزی است که نفس آدمی حریص بر آن است، به گونه‌ای که زشتی‌هایش هم در نظر زیبا شود (المیزان، ج 18، ص 241). بنابراین، «سَوَّلَ لَهُمْ» یا به معنای زیباسازی زشتی‌ها و وارونه نمایاندن واقعیّت‌هاست و یا به معنای «تسهیل» و آسان‌سازی است؛ یعنی شیطان راه انحراف را برای انسان آسان جلوه می‌دهد و «أَمْلی» یا به معنای مهلت دادن و یا به معنای امداد و یاری رساندن است. به هر حال، این شیطان است که انسان را در شرایطی قرار می دهد تا بتواند او را تحت سلطه خویش درآورد و ولایت خویش را تحکیم و تثبیت نماید.

از آن جایی که انسان نمی داند از کجا و چگونه ضربه می خورد خدا راهکاری در اختیار انسان گذاشته است که از آن به تعویذ و پناهجویی به خدا یاد می شود. معوذتین در قرآن دو سوره ای است که شرایط را برای انسان آسان می سازد تا بتواند در پناهگاه خدا از هر گونه شروری که نمی داند چیست و از کجا می رسد در امان بماند؛ از همین روست که به انسان این گونه تعلیم داده می شود: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ. مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ؛ بگو پناه مى برم به پروردگار سپيده دم ؛ از شر آنچه آفريده.(فلق، آیات 1 و 2)

و یا در جایی دیگر می فرماید: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ؛ بگو پناه مى برم به پروردگار مردم. پادشاه مردم . معبود مردم . از شر وسوسه‏ گر نهانى. آن كس كه در سينه‏ هاى مردم وسوسه مى ‏كند.(ناس، آیات 1 تا 5)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا