اعتقادی - کلامیتاریخیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

منصب امامت ، بخشي از ولايت كبري

1_Imamhasanبه مناسبت 15 ماه رمضان، زادروز خجسته سرور جوانان اهل بهشت
امامت همانند نبوت، منصب الهي است كه هر كسي را سزاوار نيست بدان تكيه زند مگر آن كه به طور مستقيم به نصب الهي در اين مقام قرار گيرد؛ زيرا تنها كساني به اين مقام مي رسند كه از مقام عصمت در همه مراحل و مراتب برخوردار باشند و تنها خداوند است كه از عصمت كامل اشخاص آگاه است. از اين رو از آن به فضلي تعبير مي كند كه خدا به هر كه خواهد مي دهد و اين كه مردم شخصي را چون مردان بزرگ مكه و طائف براي پيامبري سزاوارتر بدانند و انتخاب كنند، هيچ تاثيري نخواهد داشت.
ريشه اين امر را بايد در جايگاه بسيار والا و بلند و تاثيرگذار امامت دانست؛ زيرا امامت بخشي از ولايت كبراست كه از اختصاصات الهي است و كسي را بر كسي جز به نصب و انتخاب الهي ولايتي نيست؛ چرا كه ولايت به نوعي به معناي مالكيت در هستي شخص و جامعه مي باشد و تنها به كساني سزاوار است كه از خود گذشته باشند و به خدا پيوسته باشند و تن و جان ايشان مظهر اراده الهي باشد؛ و اين جز در انسان كامل معصوم تحقق نخواهد يافت.
يكي از اين امامان منصوب داراي ولايت مطلق و كامل الهي، امام حسن مجتبي(ع) است كه از سوي خداوند نصب شده و به امر الهي از سوي پيامبر(ص) همانند ولايت عظما و كبراي حضرت امير مومنان علي(ع) ابلاغ شده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش امامت امام حسن(ع) را براساس آموزه هاي وحياني و نبوي تبيين و تحليل نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

منصب امامت، منصبي الهي است كه تنها با نصب خداوند و ابلاغ وي انجام مي شود. از اين رو خداوند در آياتي از جمله 124 سوره بقره به صراحت خود را جاعل امام معرفي مي كند كه از ميان انسان ها كساني را براي اين منصب برگزيده و به جامعه نه تنها معرفي بلكه جعل مي كند. در آياتي از جمله آيات 73 سوره انبياء و 24 سوره سجده و 5 سوره قصص از واژه جعل براي امامت استفاده مي شود تا اين معنا مورد تاكيد قرار گيرد كه اين نصب نه تنها تشريعي بلكه تكويني است و حتي اگر شخص منصوب از سوي مردم پذيرفته نشوند، از امامت ساقط نمي شود و به مسئوليت الهي خود در جامعه و جهان ادامه مي دهد، چرا كه منصب امامت، منصبي فراتر از خلافت و حكومت معمولي و دنيوي بر مردمان است و دامنه آن تا قيامت و پس از آن نيز كشيده مي شود.
اگر نبوت، منصب و نياز دنيايي براي مردم است، منصب امامت فراتر از آن منصبي است كه همه آفريده هاي هستي براي رشد و تكامل و تعالي در دنيا و آخرت بدان نيازمند هستند؛ زيرا اين منصب شاخه اي از ولايت الهي در مقام مالكيت و ربوبيت هستي است؛ بنابر اين نه تنها اختصاص به دنيا و يا انسان ندارد بلكه فراتر از دنيا به آخرت و برتر از انسان ها به همه آفريده ها مرتبط مي باشد و يك نياز دايمي و بي پايان است. از اين رو تنها زماني شخص به منصب امامت كبرا مي رسد كه از امتحان و آزمون هاي سخت الهي سربلند و سرافراز بيرون آمده باشد. (بقره، آيه 124)
از آيه فوق اين معنا نيز به دست مي آيد كه ميان منصب امامت و مقام نبوت تلازمي وجود ندارد. به اين معنا كه لازم نيست هر امامي نبي باشد و يا هر نبي امام شود، بلكه برخي از امامان از مقام نبوت برخوردار نمي باشند؛ چنان كه برخي از پيامبران داراي نبوت، از مقام و منصب الهي امامت بي بهره هستند. از اين رو خداوند در آيات 72 و 73 سوره انبياء از اعطاي امامت به برخي از پيامبران سخن به ميان آورده است و در آيه 24 سوره سجده امامت را امر هدايتي از سوي خود براي برخي دانسته است.
امامت، منصب انتصابي
امامت از جمله مناصب بزرگ و عظيم الهي است كه افزون بر جعل الهي نيازمند ابلاغ خاص است و اين گونه نيست كه هر كسي به ادعاي نصب بتواند بر اين منصب حتي در ظاهر تكيه زند. از اين رو پيامبر(ص) مامور مي شود تا امامت امامان پس از خويش را با ابلاغ صريح امامت و ولايت علوي(ع) ابلاغ كند به گونه اي كه اگر اين ابلاغ صورت نگيرد، دين همچنان ناتمام و غير كامل خواهد ماند و هيچ ماموريتي از سوي پيامبر(ص) صورت نگرفته است؛ زيرا كمال و تمام دين اسلام بر مدار امامتي است كه فراتر از نبوت مي باشد و جامعه انساني بلكه جامعه جهاني به اين نصب الهي و ابلاغ انتصاب نيازمند است.(مائده، آيات 3 و 67 و آيات ديگر)
خداوند در آيه 3 سوره مائده به صراحت مقام امامت را تكميل كننده نعمت هدايتي خداوند به مردم معرفي كرده و اسلام همراه با امامت را دين كامل و مورد رضايت خود اعلام مي كند تا اين گونه نشان دهد كه هر عمل عبادي چون نماز و زكات و روزه و مانند آن و هر عمل اجتماعي چون نيكوكاري و انفاق و اطعام و جهاد و شهادت تنها در سايه امامت مقبول و مرضي الهي است و كسي كه بي امامت و يا شناخت يا باور به آن عملي عبادي و اجتماعي و مانند آن را حتي لوجه الله انجام دهد، عبادتي نداشته و از اسلام بهره اي نبرده است و لذا گفته اند نماز بي ولايت اميرمؤمنان علي(ع) نماز باطلي است؛ زيرا براساس آموزه هاي وحياني به جا آورده نشده و كامل و تمام نيست و از نقص شديد امامت و ولايت رنج مي برد. اين كه در روايات بسيار بر اين معنا تاكيد شده كه از تماميت روزه يا نماز و حج، لقاءالامام است، بدان معناست كه امامت نه تنها كامل كننده هر عمل عبادي است بلكه بي ولايت و امامت، اصولا عمل عبادي در چارچوب آموزه هاي وحياني اسلام و قرآن انجام نگرفته است.
با مراجعه به آيات قرآني از جمله آيه 124 سوره بقره و نيز آيات 69 و 71 تا 73 سوره انبياء مي توان به سادگي دريافت كه چرا خداوند مقام امامت را برتر از مقام نبوت مي داند و اين كه چرا خداوند در آيه 54 سوره نساء آن را منصبي بسيار مهم و ارزشمند در نزد خود به شمار مي آورد؛ زيرا كسي كه امامت را نپذيرفته تحت ربوبيت و ولايت الهي قرار نگرفته است و همانند ابليس نسبت به پذيرش ولايت الهي در شكل خلافت انساني تمرد و استكبار ورزيده است
خداوند در آيه124 سوره بقره امامت را عهد و پيمان الهي مي داند و در آيه 58 سوره نساء آن را امانت خداوند در نزد امامان برمي شمارد و در آيه 72 سوره احزاب بر اين امانت الهي و ناتواني بسياري از موجودات از تحمل آن خبر مي دهد و اين كه تنها اماماني از انسان ها توانايي حمل آن را دارا بودند و همه انسان ها از تحمل آن ناتوان هستند. (نگاه كنيد، روايات تفسيري در ذيل آيات مزبور از كتاب شريف نورالثقلين)
وظايف و قدرت و توانايي هايي كه خداوند براي امامان تعريف كرده، شامل اموري چون دعوت مردم به توحيد و عبادت (زخرف، آيات26 تا 28 و نيز مجمع البيان، ذيل آيه و نورالثقلين، ذيل آيه)، هدايت گري و راهنمايي مردم به فرمان الهي (انبياء آيه73 و سجده، آيه24)، رساندن مردم به مطلوب و مقصود، افزون بر ارايه طريق و نشان دادن راه هدايت (انبياء، آيه73 و الميزان، ذيل آيه)،حكومت و ولايت بر انسان ها و برپايي دولت عدالت محور الهي (قصص، آيات 4و 5 و حديد، آيه 25 و آيات ديگر و نيز نگاه كنيد الميزان، ذيل آيه5 سوره قصص)، برخورداري از حق ولايت و تصرف در امور مردم (انساء، آيه59 و نورالثقلين ذيل آيه) وارثان علم قرآن (فاطر، آيات31 و 32)، مرجعيت علمي در مسايل و معارف ديني (نحل، آيه43 و انبياء، آيه7 و نورالثقلين، ذيل آيه)، عصمت (نساء، آيه59)، لزوم دوستي و محبت ايشان (شوري، آيه43 و نورالثقلين ذيل آيه) و مانند آن مي شود كه بيان همه آن ها بيرون از حوصله اين مقاله است.
امام حسن(ع) در مقام نصب امامت
يكي از اماماني كه از سوي خداوند براي اين منصب خطير و عظيم الهي نصب شده، امام حسن مجتبي(ع) فرزند اميرمؤمنان علي(ع) و فرزند رسول الله(ص) است. آن حضرت(ع) هر چند كه فرزند دختري رسول الله(ص) است ولي به عنوان فرزند و پسر رسول الله بر اساس آموزه هاي وحياني قرآن؛ بشمار مي رود زيرا براساس آموزه هاي قرآني فرزندان دختر نيز فرزند شخص محسوب مي شوند و مي توان ايشان را به طور مستقيم به پدر بزرگ مادري شان نسبت داد. اين در حالي است كه در فرهنگ جاهلي، فرزندان دختري، فرزند شخص به شمار نمي آيند و چنان كه مشهور است عقيده اي در ميان اعراب شهرت يافته بود كه فرزندان دختر در حقيقت فرزند نيستند، زيرا آنان از صلب بيگانه اند و در تأييد اين موضوع استشهاد به قول اكثم ابن صيفي مي كردند كه در نكوهش دختران گفته است: «آنان دشمنان را مي زايند و به بيگانگان ارث مي گذارند.»
براساس فرهنگ جاهلي كه به صراحت در اين شعر آمده است:
بنون بنو ابناءنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الاباعد
يعني: پسران پسران ما، پسران ما هستند و پسران دختران ما، پسران مردان بيگانه اند؛ هر گونه انتساب فرزندان دختر به جد مادري جايز و روا نيست. (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج11، ص28 به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1378 ق) اين در حالي است كه بر اساس آموزه هاي وحياني قرآن، فرزندان دختر نيز به جد مادري منتسب مي شود؛ چنان كه در آيه61 سوره آل عمران كه از آن به آيه مباهله ياد مي شود، خداوند فرزندان دختر را به جد مادري منسوب مي كند. در آيه مباهله، آمده است: «قل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم»؛ بگو تا بياييد و فرزندان خود و فرزندان شما را بخوانيم. در روايت است كه آن حضرت(ص) دست حسنين(ع) را گرفت و به مباهله رفت تا نشان دهد كه در اين آيه عنوان ابناءنا بر فرزندان دختر يعني حسنين اطلاق شده است.
پيامبر(ص) هم چنين در جاي ديگر مي فرمايد: «هذان ابناي امامان قاما او قعدا»؛ يعني حسن و حسين پسران من هر دو امام هستند، چه قيام كنند و چه قعود نمايند. (جامع الاسرار، آملي، ص 251، تهران، 1969م) آن حضرت اين گونه به جنگ فرهنگ جاهلي مي رود و فرهنگ قرآني را برجامعه اسلامي حاكم مي سازد. بر همين اساس امامان شيعه (ع) از نسل و ذريه فاطمه(س) هستند و درعين حال نسل و ذريه محمد(ص) هم محسوب مي شوند، هرچند كه از ناحيه فرزندان دختر با او مي پيوندند.
البته چنان كه بيان شده، امامت منصب الهي است و تنها به صرف اين كه فرزند پيامبر(ص) هستند به كسي تعلق نمي گيرد، بلكه بايد از سوي خداوند برگزيده و نصب شوند. از اين رو خداوند پس از درخواست حضرت ابراهيم (ع) درباره امامت فرزندان خويش، با اين پاسخ مواجه مي شود كه اين منصب تنها به كساني كه شايسته هستند مي رسد (بقره، آيه 124) و آنان كساني هستند كه داراي ويژگي هاي خاص كه درآموزه هاي قرآني تبيين و توصيف شده است.
كساني كه داراي اين ويژگي ها هستند از سوي خداوند انتخاب و انتصاب و ابلاغ مي شوند.
بنابراين نمي توان اموري را مبنا قرارداد كه از نظر آموزه هاي وحياني جزو معيارهاي انتصاب امامت نيست. از جمله اين ادعا كه شخص بايد اهل قيام به شمشير باشد. در هيچ يك از منابع وحياتي از كتاب و سنت نيامده است، بلكه حتي برخورداري از حكومت و ولايت ظاهري برمردم نيز جزو اين معيارها به شمار نمي آيد. البته ايشان موظف هستند تا براي برپايي عدالت در همه ابعاد آن از جمله ايجاد دولت اقدام كنند ولي اگر شرايط اجازه اين كار را نداد به معناي آن نيست كه امامت شخص از وي سلب مي شود.
لذا بسياري از امامان فرصت ايجاد حكومت نداشتند و مردم درمسيري كه خداوند از ايشان خواسته بود گام برنداشته و به پيروي از ايشان اقدام نكردند. از اين رو امام سجاد(ع) و امامان باقر و صادق (ع) درمنصب خلاقت وحكومت ظاهري قرار نگرفتند؛ اما اين موجب نشد تا از امامت مسلوب شوند؛ زيرا امامت چنان كه گفته شد داراي ابعاد، مسئوليت ها و وظايف بسياري است كه حكومت بر مردم يكي از اجزاي آن به شمار مي رود.
امام حسن (ع) امام قائم و قاعد
در روايت مشهوري كه از پيامبر(ص) وارد شده آمده است كه آن حضرت(ص) فرمود: الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسين در همه احوال، امام و پيشوايند؛ چه بايستند و چه بنشينند. (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 43، ص 291، و نيز ج 44، ص 2)
مراد از قيام و قعود چنان كه از آيات قرآني به دست مي آيد، قيام به امور اجتماعي از جمله برپايي حكومت، جهاد، اقامه حدود و اجراي آن و مانند آن است، چنان كه مراد از قعود، عدم قيام به اين امور و پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي است، از اين رو كساني را كه در جنگ ها و جهادها شركت نكرده و يا ناتوان از حضور و مشاركت درامور اجتماعي از جمله جهاد هستند به عنوان قاعدين معرفي مي كند. (نساء، آيه 95)
درآموزه هاي وحياني، منظور از قيام همان عمل اجتماعي است كه در زمان حاضر از آن سياسي و اجتماعي تعبير مي شود وكساني كه اين گونه نيستند و به عنوان منفعل اجتماعي و سياسي برخورد مي كنند ويا ناتوان از حضور در صحنه عمل اجتماعي هستند، قاعدين مي باشند. بنابر اين قاعدين مي توانند كساني باشند كه از حوزه عمل اجتماعي دور مانده اند. چه كساني كه قدرت حضور ندارند يا آن كه به عللي از حضور بازداشته شده اند.
بسياري از امامان (ع) با آن كه توانايي مشاركت درعمل سياسي واجتماعي و حضور درمراتب عالي مديريت دستگاه و نظام سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي را داشتند اجازه حضور نيافتند و به شدت با حضور ايشان مقابله شد لذا بسياري از ايشان بازداشت و زنداني و يا در اردوگاه هاي نظامي در بازداشت خانگي بودند تا نتوانند درحوزه عمل اجتماعي مشاركت فعال و سازنده مستقيمي داشته باشند.
برخلاف تصور و تصويري كه از امام حسن مجتبي(ع) نشان داده شده، آن حضرت تا آنجا كه توانست در زمينه عمل سياسي و اجتماعي و اجراي نقش امامتي خويش يعني در اختيارگرفتن زمام امور و قرارگرفتن درمنصب اولوالامر تلاش كرده، با اين همه به سبب خيانت نزديكترين سرداران و ياران خويش ازجمله عبيدالله بن عباس بن مطلب، و سرباززدن ارتش در برابر فشارهاي دولت سفياني و اموي و توطئه هاي معاويه به ناچار صلح را پذيرفت و از مشاركت فعال سياسي درعرصه امور سياسي و اجتماعي بازماند. با اين همه آن حضرت(ع) هرگز از مشاركت باز نايستاد و به اشكال مختلف برنامه ها را اجرا كرد تا زمينه قيام حسيني فراهم آمد. ريشه قيام عاشورايي را بايد در همان فعاليتهاي سياسي حضرت(ع) پس از صلح دانست؛ زيرا نشان داد تا چه اندازه مدعيان اسلام، دروغ گو و پيمان شكن هستند و حتي به اصول عقلاني وفاداري به عهود نيز پاي بند نمي باشند؛ چه رسد كه براساس آموزه هاي سخت وحياني درعرصه عدالت گستري عمل كنند و قيام به حق نمايند. اين رسوايي كه پس از صلح صورت گرفت، موجبات قيام مردمي شد كه به شكل قيام عاشورايي در كربلا وطف رقم خورد و زمينه را براي بسياري از نهضت هاي پس از آن فراهم آورد.
همانگونه كه امام حسين(ع) در ده سال زندگاني معاويه نتوانست به نقش و وظيفه امامتي خويش عمل كند و ناچار به قعود شد، همچنين امام حسن(ع) تا توانست قيام كرد و درجايي كه مردم او را به قعود كشاندند درمقام قاعدين از ديگر وظايف و مسئوليت هاي امامتي خويش بازنايستاد.
تاكيد پيامبر(ص) بر امامت حسنين(ع) درحالت قيام و قعود به اين دليل است كه نشان دهد امامت تنها يك منصب ظاهري و دنيوي نيست بلكه منصبي بزرگ با مسئوليت هاي بسيار مهم و خطير و متنوع و متعددي است كه بخشي از آن قيام درعرصه مسائل سياسي و اجتماعي وحكومت و ولايت امر مسلمانان است. بخش اعظم مسئوليت ها در حوزه هاي ديگر تعريف شده است. بنابراين نمي توان امامت را تنها در ولايت و حكومت ظاهري تعريف كرد، بلكه درهمان زماني كه به ظاهر قاعد هستند، درهمان حال در قيام به امور كلان ديگري هستند كه به عنوان منصب امامت برعهده ايشان گذاشته شده است. از اين رو مي توان گفت كه امام حسن(ع) همانند امام حسين(ع) به نقش خويش در امامت در حالت هاي قيام و قعودي پرداختند و به شهادت پيامبر(ص) مسئوليت و وظيفه الهي خويش را به تمام و كمال انجام دادند و مرضي خداوند شدند.
باشد تا با درك و فهم عميق از مفهوم امامت در آموزه هاي وحياني از كتاب و سنت، منزلت و مقام هريك از امامان(ع) را بدانيم و از اين كه امامي چون امام حسن(ع) به صلح و اقدام كرد و از حكومت ظاهري كنار رفت و يا كنار گذاشته شد يا اين كه امام عصري(عج) درپرده غيبت قرار گرفت، از مسئوليت خويش نكاهيم و حق امامت را ادا كرده و ولايت پذيرانه جان و مال و عرض خويش را در اختيار آن حضرات بگذاريم و به خود اجازه داوري درحق ايشان ندهيم و به ارزيابي اقدامات ايشان وقت نگذرانيم و دين و ايمان خويش را تباه نسازيم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا