شعر و داستان
عطر نبی
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
دل بیمار مرا نیست یکی درمانگر
دل آشوب مرا هم نفسی می آید
شب و روزم به غم یار گذشت
خبر آمد که شیرین سخنی می آید
سالها نیست خبری از شهِ دین
نگر امروز ز قم، شبه نبی می آید
از یمن تا عراقِ عجم و کرب و بلا
همه جا عطر نبی، بوی وصی می آید
اربعین را نِگرش همچو جنود الرحمان
که ز هر جای جهان، یار وصی می آید
وعده حق که نباشد در آن هیچ خلاف
خبرم داد که آن شاه ولی می آید
دشمن دین به کنعان شودش با ابلیس
مژده بادا به اقصی که ابلیس کشی می آید
صائبا دل امید دار بر این وعده حق
که پس از شب، جهان را، سحری می آید