شعر و داستان
دلدادگی
سرگذشت دین و دنیا، سرگذشت عاقلی است
دل سپاریت به دنیا، مایه ی شرمندگی است
بارها گر توبه کردی، باز هم تو توبه کن
توبه کردن، بازگشتن، هم نشان بندگی است
دست از غیرش بدار و پا در دامش منه
رستن از خضر ره و تعلیم اویش، بندگی است
درد ایمان با عمل درمان نما و پس برو
در عمل کردن سلامت داشتن، دلدادگی است
در هوای این و آن ماندن نشاید مر تو را
نه گفتن در جواب نفس، شیوه ی عقلانگی است
عقل می گوید تو را جانم بیا اندر حساب
قلب را حاکم شدن برعقل، شیوه پیغمبری است
دل به شهوت ها مده، راهش مرو، کژ کن طریق
دل سپردن بر خدای نفس، ریشه دیوانگی است
داد خواهی رفتن نفست بر این دیر مغان
رستن از بیداد هم ، از شیوه پیغمبری است
دل به آن دلبر مده، خواه عقل و قلب باشد همو
جنگ عقل و قلب جانم، رنگی از دیوانگی است