اعتقادی - کلامیسیاسیفلسفیمعارف قرآنی

علل شكوفايي و انقراض تمدن ها

از مهم ترين وظايف و مسئوليت هاي بشر در زمين، آباداني آن است كه از آن به تمدن ياد مي شود. تمدن كه به معناي شهرنشيني نيز گفته اند، درحقيقت نوع خاصي از توسعه مادي و معنوي است كه در جامعه بشري رخ مي دهد.

تمدن هاي بشري شامل مجموعه پيچيده اي از پديده هاي اجتماعي قابل انتقال، حاوي جهات مذهبي، اخلاقي، زيباشناختي، فني، عملي و مانند آن است كه مشترك در اجزاي همه يك جامعه وسيع و يا چندين جامعه مرتبط با يك ديگر است.

علل شكوفايي و انقراض تمدن ها

تمدن بشري، معنا و مفهوم ديگري از همان آباداني زمين است كه خداوند به عنوان وظيفه و مسئوليت برعهده انسان ها نهاده و به عنوان هدف مياني براي بشر تعريف و تعيين نموده است.

با اين همه گزارش هاي قرآني و تاريخي نشان مي دهد كه تمدن هاي بشر فراز و فرودهاي بسياري را به خود ديده است و برخي از آن ها يا به طور كلي نابود شده و آثاري از آن ها به جا نمانده و يا خرابات و آثاري از آن ها در گوشه و كنار زمين برجا مانده است.

از آن جايي كه تمدن به عنوان يك هدف براي مسلمانان و دولت اسلامي تعريف شده، لازم است براي دست يابي پايدار به تمدن بزرگ وكامل، سنت هاي الهي در ايجاد و بقاي تمدني، شناسايي و معرفي شود. به اين منظور نويسنده اين مطلب به تحليل قرآن درباره سنت هاي الهي در اين حوزه پرداخته كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

تمدن هاي بزرگ

گزارش هاي بسياري در قرآن به حوزه تمدني پرداخته و تمدن هاي باشكوه و بزرگي را در طول تاريخ شناسايي و معرفي كرده است. از جمله اين تمدن هاي بزرگ مي توان به تمدني اشاره كرد كه در يمن توسط قوم سبا ايجاد شده بود. آيات 22 تا 42 سوره نمل به اين تمدن و ويژگي هاي آن پرداخته و تحليل خود را درباره علل و عوامل معنوي و مادي شكوفايي و انحطاط آن ارايه نموده است.

از ديگر تمدن هاي به نام تاريخ بشري مي توان به تمدن قوم ثمود اشاره كرد كه وارث تمدني و سرزميني قوم عاد بودند. اينان به سبب تراكم ثروت و دانش و تجربيات باقيمانده از تمدن عاديان، توانسته بودند به تمدن شهري بزرگي دست يافته و سازه هاي برجسته و مهمي از خود به جا گذارند.

آياتي چون 73 و 74 سوره اعراف و 80 و 82 سوره حجر و 141 تا 149 سوره شعراء و 45 تا 52 سوره نمل به تحليل و معرفي حوزه تمدني ثموديان پرداخته و علل و عوامل شكوفايي و انحطاط آن را بررسي و تبيين نموده است.

از ديگر تمدن هاي پيشرفته و بزرگ مي توان به تمدن قوم عاد اشاره كرد كه خداوند در آياتي چون 123 تا 129 سوره شعراء و نيز 6 تا 8 سوره فجر به پيشرفت هاي آنان در حوزه معماري و بناسازي توجه داده و به نسل هاي معاصر هشدار مي دهد تا در اين باره تفكر و انديشه كنند و با توجه به سازه ها و بناهاي عظيم به جا مانده از ايشان دريابند كه چگونه كساني كه سازه هاي معماري به اين عظمت و شكوه را پي افكنده اند از ميان رفته و اثري از ايشان به سبب كفر و كفران جز همين سازه ها باقيمانده نمانده است.

خداوند در سوره فجر توضيح مي دهد كه مردم عاد، شهر ارم را ساخته بودند كه در ميان آيندگان به سبب جلوه ها و ويژگي هاي مهم شهرسازي و معماري به صورت ضرب المثل در آمده است. آنان مردماني بسيار قوي هيكل و نيرومند و داراي هوش و ذكاوت بسياري بودند و هر چند فاقد عقل معاد بودند ولي از عقل معاش به شكل كامل بهره مند بودند. از اين رو به صراحت در توصيف ويژگي هاي مردم عاد مي فرمايد: ارم ذات العماد التي لم يخلق مثلها في البلاد؛ ارم، داراي سازه ها و ساختمان هاي بلند و عظيم بود كه همانند آن در شهرسازي خلق نشده است. اين بدان معناست كه مردم عاد، بسيار باهوش و توانا بودند كه در شهرسازي به چنان رشدي دست يافته بودند كه همانند آن ايجاد نشده است.

البته قرآن گزارش هايي نيز از تمدن هاي مصر باستان چون دوره فرعونيان (اعراف آيه 137 و شعراء آيات 53تا 58 و قصص آيه 38 و زخرف آيه 51 و آيات ديگر) و دوره شاهي كنعانيان و عصر يوسفي (يوسف آيات 46 تا 56 و 100 و 101) ارائه مي دهد و به علل و عوامل شكوفايي و انحطاط آنها مي پردازد.

علل و عوامل شكوفايي تمدني

قرآن در اين آيات هنگامي كه به تحليل انحطاط تمدني مي پردازد نگاهي به علل شكوفايي نيز مي كند. بي گمان برخي از اموري كه به عنوان علل انحطاط معرفي شده، ضد همان را مي بايست به عنوان علل و عوامل شكوفايي درنظر گرفت.

خداوند به نقش دولتها در شكوفايي تمدني در آيات بسيار توجه مي دهد. از جمله اين آيات مي توان به آيات 46 تا 56 سوره يوسف و 83 تا 69 سوره كهف و 16 و 17 و 44 سوره نمل و 12 و 13 سوره سبا و 34 تا 39 سوره ص اشاره كرد. در همه اين آيات به اين نكته توجه داده شده است كه تمدن هاي بزرگ بشري همواره درسايه دولتها و حكومتهايي پديد آمدند كه در مسير آموزه هاي وحياني گام برداشته اند. دراين آيات به تبيين مهمترين علل شكوفايي تمدني به نقش رهبران الهي نيز توجه داده شده است و تبيين گرديده كه چگونه رهبران الهي با بهره گيري از آموزه هاي وحياني و عمل به آن، شرايط و بستر مناسبي براي شكوفايي تمدني پديد آوردند.

همان آيات به شكل ديگري مي كوشد تا به منشا تمدني نيز اشاره كند و تبيين نمايد كه مشيت و اراده الهي است كه اجازه داده چنين تمدن هايي درجوامع بشري شكل بگيرد تا عبرت و شاهدي براي توانمندي بشر باشد.

مجموعه اين آيات به بهره گيري درست و مناسب نعمت ها و ثروت هايي كه دراختيار بشر قرار گرفته است به عنوان مهمترين عامل پس از عوامل پيش گفته اشاره مي كند.

البته مي توان همين عوامل را نيز به عنوان عوامل بقا و پايداري تمدني در يك مقطع تاريخي برشمرد.

خداوند در آيه 13 سوره سبا به صراحت به نقش بهره مندي درست از نعمت و ثروت و به كارگيري آن در مسير كمالي و تكاملي بشر و جامعه اشاره مي كند و سپاسگزاري و شكر نعمت را علت شكوفايي و پايداري تمدني مي داند كه حضرت سليمان پيامبر(ع) با مركزيت قدس پي ريزي كرده بود.

شكر در كاربردهاي قرآني داراي معناي گسترده اي است كه شامل بهره مندي بهينه ثروت و نعمت و به كاربري درست آن در جاي مناسب در جهت كمال مي شود. براين اساس اين كه از خاندان داود پيامبر(ع) خواسته شده تا شكر را اعمال كنند به معناي آن است كه از هر نعمت و ثروت و قدرتي كه خداوند در اختيار آنان نهاده درمسير درست و كمالي بهره گيرند و كفران و ناسپاسي به نعمت هاي الهي نداشته باشند.

عدالت و اعتدال از ديگر عواملي است كه قرآن براي شكوفايي تمدني برمي شمارد. از جمله مي توان به آياتي اشاره كرد كه درباره علت عقب ماندگي تمدني قوم ياجوج و ماجوج است. در اين آيات از افساد و ظلمي كه ازسوي اين قوم صورت مي گيرد خبر مي دهد كه بيانگر اين معناست كه اگر قوم ياجوج و ماجوج راه عدالت را درپيش مي گرفتند و ظلم و فساد نمي كردند به تمدن دست مي يافتند ولي رفتار ضدعدالتي آنان موجب شد تا خود عقب افتاده باشند و شرايط را براي تمدن هاي پيراموني خود سخت كنند. (كهف آيات 83 تا 96)

شكوفايي تمدني چنان كه گفته شد نيازمند حكومت است؛ زيرا بي حضور و وجود حكومت هاي قوي و عادل نمي توان جلوي ظلم و فساد را گرفت و قوانين را به مورد اجرا گذاشت. از اين رو قرآن، حكومت صالح و عادل و قدرتمند را نه تنها نشانه اي از نشانه هاي تمدني برمي شمارد بلكه عامل مهم در آباداني و عمران سرزمين ها مي داند. (همان و نيز يوسف آيه 43 و نمل آيات 22 و 23 و آيات ديگر)

در حقيقت اين حكومت است كه خرده قدرت ها و يا قدرت هاي پراكنده را گرد مي آورد و در مسير يگانه اي به كار مي گيرد. اين گونه است كه مي تواند از توانايي هاي كوچك و پراكنده شهروندان خود بهره گيرد و آن را به شكل مشتي محكم درآورده و يا به بازوي قوي و قدرتمند تبديل كند تا در برابر دشمنان و فسادكنندگان بايستد و يا طرح هاي بزرگ اقتصادي و عمراني را به اجرا درآورد.

تمدن ها نيازمند ثروت و نيروي انساني است كه اين دو عامل خود به عنوان عوامل قدرت حكومت نيز محسوب مي شود. دولت ها براي اجراي طرح هاي عظيم اقتصادي و سازه هاي بزرگ، نيازمند ثروت عظيم و قدرت بزرگ مي باشند. خداوند در آياتي چون آيه 69 سوره توبه و 83 تا 96 سوره كهف و 17 تا 37 سوره نمل و ايات ديگر مي كوشد تا به اين معنا توجه دهد كه علت شكوفايي تمدني ملت ها و جوامع، ثروت و قدرت متمركزي بوده است كه دولت هاي صالح در اختيار داشت. و آن را به درستي به كار مي گرفتند و به اين شكل سپاسگزار نعمت هاي الهي بودند؛ زيرا هدف از هر نعمتي، بهره مندي درست از آن مي باشد كه مفهوم واقعي شكرگزاري است.

در سايه قدرت و ثروت است كه دولت ها مي توانند عمران و آباداني را شروع كنند و ثروت و قدرت را به درستي مديريت كرده و به جا به كار گيرند.

رشد صنعت و ذوب فلزات (كهف آيات 94 تا 96 و قصص آيه 38 و سبا آيه 12 و 13) در كنار دست يابي به فن آوري هاي روز و پيشرفته و افزايش نوآوري و ابتكار (نمل آيه 44 و سبا آيات 12 و 13) و توسعه سدسازي آهنين براي مقابله با تجاوز دشمنان و سدسازي براي مقابله با سيل و يا مهار و مديريت آب (سباء آيه 15 و 16 و كهف آيه 94 تا 96) رشد معماري و برج سازي (سبا آيات 12و 13) و توسعه كشاورزي (يوسف آيات 46 تا 49 و روم آيه 9 و دخان آيه 25 و 26) افزايش ارتباطات و راه سازي و آسان شدن حمل و نقل و امنيت تجاري و رواديد (كهف آيه 93 و سبا آيات 12 و 15 و آيات ديگر) از مهم ترين علل وعوامل شكوفايي تمدني است.

بنابراين مي بايست دولت و ملت براي دست يابي به شكوفايي اقتصادي و تمدني در مسيري گام بردارند كه اين عوامل و شرايط را براي جامعه فراهم آورد. اصلاح الگوهاي توليد و توزيع و مصرف در كنار اصلاح فرهنگ رفتاري و اعتقادي و نگرشي، مي تواند جامعه را به سوي شكوفايي تمدني سوق دهد.

علل و عوامل انقراض و انحطاط

هر چند كه هنگام بيان علل شكوفايي، برخي از علل و عوامل انحطاط نيز به طور غيرمستقيم و ضمني بيان شد ولي با توجه به اين كه برخي از اين علل در جامعه امروز ما بسيار جلوه دارد و مي تواند تاثيرات سويي به جا گذارد، به بازخواني و تحليل آن ها از نگاه قرآن مي پردازيم.

پيش از ورود به بحث ناگفته نماند كه برخي از علل شكوفايي مي تواند علل ايجادي و بقايي تمدن باشد. به عنوان نمونه مصرف درست و مناسب هر چيزي و به كارگيري بهينه آن، كه در قرآن به عنوان شكرگزاري ياد شده، مي تواند علت ايجادي شكوفايي تمدني و اقتصادي باشد، چنان كه همين عامل نيز مهم ترين عامل در بقاي تمدني است؛ زيرا بسياري از مردم در هنگام شكوفايي تمدني و اقتصادي راه ناسپاسي و كفران را در پيش مي گيرند و به اتراف و رفاه زدگي به عنوان يك رفتار نابه هنجار در حوزه عمل اقتصادي رو مي آورند و يا در كارها راه اسراف و زياده روي در پيش مي گيرند و يا به دام تبذير و ريخت و پاش افتاده و ولخرجي منابع و ثروت را آغاز مي كنند. (سبا، آيات 15-17)

بنابراين مي توان گفت كه علل و عواملي چون سپاس و شكر نعمت با استفاده درست از كالاوخدمات و منابع و نعمت هاي ديگر الهي، مي تواند عامل ايجادي تمدن وشكوفايي آن و نيز عامل بقاي آن باشد؛ چنان كه ناسپاسي و كفران نعمت مي تواند عامل عدم رشد اقتصادي و از ميان رفتن تمدن شكوفا شود.

قرآن، علل و عوامل انحطاط تمدني را به دو دسته علت مادي و معنوي و بينشي و نگرشي دسته بندي مي كند. از نظر قرآن غرور بي جاي بشر كه وي را به استكبار درحوزه رفتاري سوق مي دهد، مهم ترين عاملي است كه نعمت و بركت را از بشر و جامعه مي گيرد و اجازه نمي دهد تا جامعه در مسير رشد و شكوفايي تمدن مادي حركت كند، چه رسد كه درمسير تمدن جامع و كامل مادي و فرهنگي حركت كرده و درمقام خلافت الهي، خود را نشان دهد. (اعراف آيات 73تا 76) زيرا اين دسته از انسانها حاضر به پذيرش آموزه هاي وحياني نمي شوند و به جاي آن كه درمسير تقرب و كمال، گام بردارند، در مسيري مي روند كه ابليس- اين دشمن سوگند خورده -نشان مي دهد. اين گونه است كه از قوانين و اهداف و فلسفه الهي دور مي شوند و در مسير ناقص و يا حتي ضد كمالي گام برمي دارند و تمدن و زندگي خويش را تباه مي سازند. (حجر آيات 1تا 84)

عدم پيروي از آموزه هاي وحياني و قوانين نجات بخش و كمال آفرين الهي موجب مي شود تا راه افساد و ظلم و ستم را درجامعه پيش گيرند و سرمايه هاي مادي و معنوي بشر را درجاي ديگر هزينه كنند كه خود مصداقي از ناسپاسي و كفران نعمت است (اعراف آيات 74-78 و نيز حجر، آيات 80-84 و شعراء آيات 123 و 128و 129و 133و 134و 139و 141و 146- 149و 158).

درهمين مسير عادي و ساده جامعه نيز راه افساد مفسدان را پيروي مي كنند و گمان مي كنند چون برخي از آنان درمقطع زماني توانستند به مكنت و قدرت و ثروت دست يابند مي توان از همان مسير حركت كرد وبه كمالات دست يافت. اين گونه است كه برخي از نادانان نيز به سبب پـيروي از مفسدان و اطاعت از آنان زمينه ساز فروپاشي و انحطاط جامعه و تمدن و شكوفايي آن مي شوند.(شعراء آيات 141و 146-149و 158).

روش زورمدارانه وخشونت آميز افراد جامعه به ويژه دولتمردان مي تواند مهم ترين عامل فروپاشي همدلي و همگرايي و تعاون درجامعه و سقوط و انحطاط آن شود. آن چه انسجام اجتماعي را سبب مي شود، عطوفت و مهرورزي و عدالت است و هرگونه رفتارهاي خشونت آميز به جاي آن كه مردم را درمسير تمدني و كمالي قراردهد، موجب و اگرايي و دلزدگي آنان مي شود و اجازه بهره گيري درست از منابع انساني و ثروت و قدرت مردمي را از دولت و نهادهاي رهبري جامعه سلب مي-كند و جامعه را با فروپاشي دروني مواجه مي سازد.

نقش اشراف درنابودي تمدن

اشرافيگري و خوشگذراني، عامل نابودي بسياري از تمدنهاي بشري بوده است؛ زيرا تمدن ها پس از شكوفايي، از مسير اصلي خود خارج مي شوند و مردم رفاه و خوشگذران با بهره گيري نامناسب از نعمت ها و ثروت آن، را تباه مي سازند و اجازه بهره گيري درست مناسب از ثروت و منابع انساني براي تامين طرح و هزينه هاي كلان اقتصادي به جامعه نمي دهند.( انبياء آيات 11-13 وقصص آيه 58)

مديريت نادرست منابع مالي و انساني و هرز دادن آن عاملي است كه دراين آيات به خوبي تبيين و تحليل شده و به عنوان عامل انحطاط تمدني معرفي مي شود. اشراف به سبب مقامات دنيوي و اعتبار اجتماعي كه درجامعه و بلكه درحوزه مديريت سياسي وقدرت دارند، مي توانند مسير عمومي را تغيير دهند و خط مشي ها و سياست هاي دولتي را دگرگون سازند.

آنان هم مي توانند درالگوسازي نادرست تاثيرگذار باشند و هم قادرند با اعمال نفوذ دربرنامه و سياست ها، بودجه و منابع مالي و انساني دولت و جامعه را به هدر دهند. از اين رو آيات پيش گفته بر نقش منفي اشراف بسيار تاكيد دارد و آن را عاملي مهم درانحطاط تمدني برمي شمارد.

درجامعه امروز نيز همين اشراف هستند كه رفتارهاي اترافي و تبذيري و اسرافي را درپيش مي گيرند و اموال و نعمت هاي الهي را به هدر مي دهند و با الگوسازي نادرست درحوزه هاي مختلف اقتصادي از توليد گرفته تا توزيع و مبادله و مصرف، جامعه را به نيستي و نابودي سوق مي دهند. بنابر اين لازم است كه جلوي اشراف گرفته شود و با فرهنگ سازي اجازه داده نشود تا ايشان درمقام الگوسازي بر آيند و يا مديريت جامعه را دراختيار گيرند و منابع ملي را در سياست هاي نادرست و نابخردانه هزينه كنند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا