اجتماعیاخلاقی - تربیتیروان شناسیمعارف قرآنیمقالات

روش های تحصیل عزم عملی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

آن چه انسان را به کمال می رساند عزم عملی است؛ زیرا جزم عقلی و ذهنی که از راه شناخت به دست می آید همانند چراغی است که پیش روی شخص قرار دارد و آن که موجب می شود تا شخص به مطلوب و مقصود خود برسد، گام های استوار پس از ادراک عقل علمی، از سوی عقل عملی برداشته می شود و این حرکت استوار و محکم است که او را به مقصود و مطلوب می رساند. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا روش های تحصیل عزم عملی و نشانه های آن را بیان کند . با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

اهمیت عزم از منظر قرآن

خداوند پیامبران بزرگ دارای شریعت خود چون حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی (علیهم السلام) و حضرت محمد(صلوات الله علیه و آله و سلم) را با عنوان «اولوا العزم » می ستاید.( الصّافى، ج‌5، ص‌18؛ الميزان، ج‌18، ص‌218) این نشان می دهد که عزم از منظر قرآن از چنان اهمیتی است که اگر خداوند بخواهد کسی را بستاید به دارای بودن آن می ستاید.(شوری، آیه 13؛ نگاه کنید تفسیر الميزان؛ و نیز تفسير التحرير‌والتنوير، ذيل‌آيه)

خداوند حتی در آیه 35 سوره احقاف از پیامبر(ص) می خواهد تا پیامبران پیشینی که با عنوان اولوا العزم ستوده را به عنوان سرمشق خویش قرار دهد و از روش و رویه آنان پیروی کند.

از نظر قرآن همه پیامبران شاید از عزم برخوردار بوده باشند ولی کسی که به عنوان صاحبان و دارندگان آن شناخته شده باشند بسیار کم هستند؛ به این معنا که عزم در همه امور ملکه همه پیامبران نبوده است و تنها شماری اندک از آن به این مقام رسیده که بتوان عزم را به ذات آنان نسبت داد و آنان را مالکان و صاحبان و دارندگان این صفت عظیم عزم دانست. از این روست که در همین آیه پیش گفته از پیامبر(ص) می خواهد تا از پیامبرانی سرمشق بگیرد که به عنوان اولوا العزم معرفی کرده است.

خداوند در آیه 115 سوره طه حتی بیان می کند که برخی از پیامبران چون حضرت آدم(ع) نشان داد که دارای عزم نیست؛ زیرا با آن که نسبت به ممنوعیت خوردن از درخت ممنوع آگاه بود و شناخت داشت، در مقام عمل از عزم برخوردار نبود و از آن خورد.

به هر حال، عزم چنان در زندگی دنیوی و اخروی انسان نقش دارد که نمی توان چیزی را همانند آن یافت؛ زیرا اگر شناخت و معرفت و علم و یقین به عنوان مقدمه عمل لازم و ضروری است، ولی آن چه پس از ادراک و شناخت مهم است، عمل و حرکت بر اساس شناخت و عدم مخالفت عملی با آن است. این در حالی است که بسیاری از مردم با شناخت و توانایی ادراکی و کسب علم و یقین، بر خلاف آن عمل می کنند و به انکار قولی و عملی یقین خود می پردازند.(نمل، آیه 14)

آن چه هویت و ابدیت انسان را می سازد، عمل برخاسته از معرفت و شناخت است. خداوند بارها در اشکال گوناگون و عبارات های متعدد و متنوع به انسان گوشزد می کند تا از فرصت عمر برای عمل استفاده کنند؛ زیرا پس از مرگ دیگر فرصتی برای عمل نیست و از آن جایی که زمین و آسمان کنونی حذف می شود و نوعی دیگر از زمین و آسمان آفریده می شود(ابراهیم، آیه 48)، انسان دیگر راه و جای برگشت ندارد؛ از این روست که خداوند به کسانی که خواهان بازگشت هستند تا عملی انجام دهند می فرماید که چنین چیزی شدنی نیست.(مومنون، آیات 99 و 100)

خداوند بر همین اساس زندگی کوتاه دنیوی و فرصت رفتنی عمر را به عنوان زمان خسران و زیان معرفی می کند؛ زیرا دم به دم که عمر می رود سرمایه های هستی ساز و آخرت ساز انسانی از دست می رود که قابل بازگشت و جبران نیست؛ مگر این که انسان عملی صالح داشته باشد که شامل ایمان و دیگر اعمال صالح چون سفارش دیگران به حق و صبر است.(سوره عصر) این که ایمان به عنوان مهم ترین عمل صالح جدا گانه ذکر می شود؛ زیرا ایمان پس از شناخت حق زمانی شکل می گیرد که قلب آن را بپذیرد و بر اساس مفاد آن عمل کند و به جحد و انکار یقین و علم خویش نپردازد که بسیاری از مردم این گونه عمل می کنند و در مقام عمل بر خلاف علم خویش رفتار می نمایند.(نمل، آیه 14)

امیرمومنان علی(ع) نیز بر اساس آموزه های قرآنی به آدمی هشدار می دهد که مواظب و مراقب باشند که فرصت دنیا فرصت تکرار نشدنی است و باید این جا خود را برای ابدیت آماده کنند. آن حضرت می فرماید: الیَوم عَمَلٌ وَ لا حِساب وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل؛ امروز (دنیا) روز عمل و هیچ حسابی نیست و فردا روز حساب است و هیچ عملی نیست.(الکافی، ج 8، ص 58)

چیستی عزم

عزم در لغت به معناى تصميم است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ذیل واژه) نیت بر انجام کاری و کوشش همراه با ثبات و پایداری از جلوه های عزم و نشانه های آن است. این واژه در قرآن بارها با امر و امور به کار رفته است(آل عمران، آیه 186؛ لقمان، آیه 17؛ شوری، آیه 43؛ محمد، آیه 21) که خود نشانه ای است که عزم به حوزه ذهن و عقل نظری ارتباطی ندارد، بلکه به حوزه عقل عملی و اراده وابسته است.

گاه این واژه به اموری چون طلاق(بقره، آیه 227) و عقده النکاح(بقره، آیه 235) اضافه شده تا نشان دهد که عزم به حوزه عمل و اراده وابسته است. از آیه 159 سوره آل عمران این معنا با صراحت و روشنی بهتری بیان شده است؛ زیرا خداوند می فرماید که اگر در کار و امری مشورت گرفتی پس در هنگام عمل و عزم بر خداوند توکل کن.

قوای نفس انسانی

از آن چه گذشت این معنا به دست می آید که انسان دارای قوای چندی است که دو قوه مهم ادراکی و تحریکی از مهم ترین آن هاست. به این معنا که نفس انسان از قوه ای بهره مند است که به او کمک می کند تا حقایق و امور هستی را درک کند و نسبت به آن ها شناخت و علم و معرفت پیدا کند و نیز قوه ای که او را در انجام کارها و تحقق آن یاری می رساند.

قوه اصلی درک و فهم انسان را عقل می گویند که گاه در قرآن از آن به قلب (انعام، آیه 25؛ اعراف، آیه 179؛ توبه ، آیات 87 و 125) یا افئده(نحل، آیه 78؛ مومنون، آیه 78؛ سجده، آیه 9) تعبیر شده که البته این قلب صنوبری نیست که نقش تلمبه را در بدن ایفا می کند.

مدرکات عقل اگر هست ها و نیست ها باشد، به آن عقل نظری می گویند ؛ اما اگر این مدرکات عقلی بایدها و نبایدها باشد از آن به عقل عملی یاد می کنند. پس حقیقت عقل یکی است ولی معلومات عقلی اگر حوزه نظری و کشف حقایق باشد، عقل نظری و اگر حوزه عمل و ارزشگذاری باشد، عقل عملی گویند.

در آموزه های وحیانی اسلام معنای دیگری نیز برای عقل گفته اند که به حوزه عمل و عقل عملی ارتباط دارد. از امام پرسیدند: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان؛ عقل چیست؟ فرمودند: آن چه بدان خداوند بندگی شود و بهشت بدان کسب شود.( كافى، ج 1، ص 11)

البته باید توجه داشت همه این قوا از جمله قوه غضب و شهوت از قوای نفس هستند. به سخن دیگر نفس انسانی یک امر بسیط و مجردی است که قوای بسیاری دارد که همانند صفات الهی به یک معنا عین ذات انسان هستند و همان طوری که صفات الهی با همه تعدد موجب تعدد ذات نمی شوند، قوای انسانی موجب تعدد نیست؛ زیرا انسان صورتی از حقیقت خداوندی است و از همین روست که قابلیت خلافت الهی را یافته است.

قوه ادراکی نفس که از آن به عقل و قلب یاد می شود، با توجه به مدرکات نام گذاری شده است. آن چه عقل نظری درک می کند و می شناسد و می یابد، عقل عملی بدان ایمان می آورد و در قالب تصمیم و نیت اجرایی و عملیاتی می کند.

ظرفیت نفس انسانی و وحدت و بساطت آن موجب می شود تا انسان بتواند میان جزیی و کلی، نظری و عملی ارتباط برقرار کند. به سخن دیگر چون «النفس في وحدته كلّ القوي؛ نفس در وحدت و یگانگی خود همه قوای خودش است» ، پس اين نفس با ابزار حسی، جزئي را درك مي‌كند و با ابزار و چراغ عقل، كلي را درك مي‌كند و آن گاه این نفس است که مي‌گويد: الف، باء است یا می گوید: زيد انسان است؛ زیرا انسان یک امر کلی است در حالی زید شخص و جزیی است و این که این همانی را درک و قضیه و حکم داشته باشد به نفس انسانی باز می گردد.

به سخن دیگر، نفس انسانی با برخی از قوا می فهمد و با برخی دیگر عمل و کار می کند. به نظر می رسد که عقل نظری هم هست ها و نیست ها را درک می کند و هم به باید و نبایدها حکم می کند؛ زیرا این امور جزو اندیشه است؛ یعنی جزم ، تصديق ، شهود و ادراكات به عقل نظری ارتباط دارد؛ اما آن چه به عقل عملی ارتباط دارد، همان نیت، تصمیم، عمل ، اراده ، تلاش، کوشش و کار است؛ یعنی عقل عملی با حوزه تحریکی و عقل نظری با حوزه ادراکی کار دارد. بر همین اساس می توان گفت که تعبیر امام از عقل با همین مفهوم عقل عملی ارتباط دارد.

تفاوت انسان ها در عقل نظری و عملی

البته همه انسان ها در یک سطح از نظر عقل نظری و عملی نیستند. برخی از نظر ادراک و شناخت قوی هستند و برخی از نظر عمل و اراده و عزم. می توان چهار حالت برای آن تصور کرد که عبارتند از:

  1. قوه ادراکی و تحریکی هر دو قويّ‌اند مثل كسي كه چشمش خوب مي‌بيند و گوشش خوب مي‌شنود. اين وقتي خطر را ديد يا شنيد با دست و پا فرار مي‌كند و خودش را نجات مي‌دهد؛
  2. قوه ادراکی قوی و قوه تحریکی ضعیف: این گروه دوم كساني‌اند كه مجاري ادراكي‌شان قوي است يعني چشم روشني دار‌ند بازي دارند، گوش شنوايي دارند، ولي دست فلج و پاي اعرجي دارند. وقتی این شخص احساس خطر كرده و ديده كه مار دارد مي‌آيد اما نمي‌تواند بدوَد براي اينكه فلج است؛
  3. قوه ادراکی ضعیف و قوه تحریکی قوی؛ یعنی قِسم سوم به عكس است .كسي كه دست و پاي قوي دارد ولي كَر و كور است و چيزي را درك نمي‌كند تا بدوَد؛
  4. قوه ادراکی و تحریف هر دو ضعیف هستند: این قِسم چهارم آن است؛ یعنی هر دوي آن ضعيف است و هم كَر و كور است و هم لنگ و شَل است.

چهار حالت اعتقادی انسان

با توجه به این که انسان ها دارای تفاوت های ادراکی و تحریکی هستند، می توان در درون انسان از نظر اعتقادات چهار گروه را شناسایی و دسته بندی کرد که عبارتند از:

  1. گروه متقی : بعضيها بخش عقل نظري‌شان یعنی آن بخش متصدّي و متولّي انديشه‌شان خيلي قوي است و خيلي خوب مي‌فهمند؛ و هم چنین بخش عقل عملي كه «ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان» كه جاي عزم و اراده و نيّت و اخلاص است خيلي قوي است مي‌شود عالم متّقي.
  2. فاسق : گروه دوم كساني‌اند كه خوب مي‌فهمند ولي اين عقلي كه «ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان» اين لنگ است و ضعيف است و فلج اين مي‌شود عالِم فاسق.
  3. مقدس کم درک: گروه سوم كساني‌اند كه اين عقل عملي‌شان خيلي قوي است هر چه بگويي عمل مي‌كنند اما دركش ضعيف است. این مي‌شود مقدّس كم‌درك.
  4. جاهل مُتهتّك : قسم چهارم از اقسام کسی است که نه مي‌فهمد و نه عمل مي‌كند؛ یعنی آن بخشي كه مربوط به انديشه است هيچ كاری از او ساخته نيست. او ممکن است دارای يك چشم قوي باشد؛ ولی از چشم كه كاري ساخته نيست؛ زیرا آنكه مي‌دوَد پاست، یعنی اگر کسی ماری را دید و بخواهد از آن فرار کند، این چشم قدرت عمل ندارد و تنها می بیند و آن چیزی که موجب رهایی و فرارش از دست مار می شود دست و پا و قوه تحریکی است نه قوه ادراکی و چشم . پس این چشم يك چراغ و يك آفتاب بي‌خاصيّتي است. پس عقل نظری فقط نور مي‌دهد؛ اما آن عقلی که آدمی را از مشكلی چون جهنم نجات مي‌دهد و به بهشت مي‌رسد آن همان بخش عقلی عملی است که مربوط به تحریک، عزم و اراده است. از این روست که در روایات آمده است : العقل «ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان».

نسبت عزم و حسن عقلی

البته چنان که دانسته شد، عقل انسانی در شناخت هست ها و نیست ها و یا حکم بر بایدها و نبایدها نقش اساسی دارد؛ ولی این که درست تصمیم بگیرد و درست عمل کند خود مساله ای دیگر است. بسیاری از مردم حقایق هستی را می شناسند و بدان یقین و قطع و جزم دارند ولی در مقام عمل بر خلاف آن عزم می کنند. به این معنا که حقیقتی چون عدالت و صداقت و امانت را خوب می شناسد و بر خوب و حسن بودن آن نیز حکم می کنند، اما در مقام عمل بر خلاف آن عمل می کنند و به جای آن ها به ظلم و دروغ و خیانت رو می آورند و عمل می کنند. پس این گونه نیست که شناختی که از عقل نظری به دست می آید و یا حکمی که می کند و باید و نبایدی را در حوزه عمل و ارزشگذاری صادر می کند، واقعا موجب تحریک قوای او شده و جزم او را تبدیل به عزم کند؛ بلکه عزم بر خلاف نیز ممکن است پیدا کند و به دروغ و خیانت و ظلم رو آورد و آن ها را انجام دهد.(نمل، آیه 14)

واقعیت این است که انسان ممکن است حسن و قبح امور را بشناسد و بدان جزم کند ولی بر خلاف آن عزم نماید چنان که خداوند گزارش می کند که حضرت آدم(ع) با آن که قبح خوردن از میوه درخت ممنوع را می دانست و جزم داشت و حتی ابلیس به این مساله اشاره و او را متذکر می شود، با این همه بر خلاف آن عمل می کند و عزم بر جزم خود پیدا نمی کند و بر خلاف جزم خویش عزم کرده و از میوه درخت ممنوع می خورد.(طه، آیه 115)

عقل انسانی به طور طبیعی حسن و قبح بسیاری از امور را درک می کند و بدان جزم می یابد. از این امور به حسن و قبح عقلی یاد می شود. حسن و قبح عقلی حُسن عقلى، افعالى است كه عقل عملى مستقلا انجام دادن یا ترک آن را مى‌پسندد و نمی پسندد، مانند انجام عدل و ترک ظلم؛ زیرا آن را سازگار با طبع انسان يا صفت كمال خود می یابد یا مخالف طبع خود می داند؛ چنان که علم و دانش را کمال و سازگار و جهل و نادانی را نقص و ناسازگار می یابد.

با این همه این عقل عملی با این همه جزم بر حسن و قبح امور، خود به تنهایی نمی تواند انسان را به انجام خوبی و ترک بدی وادار کند و این نفس و گرایش های آن است که تعیین کننده است. آن نفس است که در مقام حاکم مطلق بر اساس نتایج قوای خود رفتار می کند و آن ها را مدیریت می کند. پس اگر نفس سلیم باشد گرایش به آزادی(نحل، آیه 75)، احسان(رحمن، آیه 60)، امانت داری(نساء، آیه 58)، برتری معبود حقیقی(نمل، آیه 59)، برتری نور بر ظلمت(انعام، آیه 122)، برتری حیات بر مرگ(همان)، عدالت گرایی و عدالت خواهی(نحل، آیه 76)، برتری علم و دانش(رعد، آیه 16)، برتری قدرت بر ناتوانی(نحل، آیه 75) و ده ها امری چون موارد پیش گفته پیدا می کند و آن را برتر می یابد و نقیض آن را وا می گذارد و از آن اجتناب و پرهیز می کند.

پس درک حسن و قبح عقلی به تنهایی کفایت نمی کند، بلکه این نفس است که می بایست حکم به جزمیاتی کند که عقل آن را به دست آورده است و عزم نماید تا آن را انجام دهد و از زشتی ها پرهیز کرده و اجتناب نماید.

نسبت عزم و صبر

از آن جایی که عزم و تصمیم در انجام کاری نیازمند تحقق شرایط و رفع موانع و دفع آن هاست، به طور طبیعی ارتباط تنگاتنگی با صبر به معنای مقاومت و استقامت و شکیبایی خواهد داشت. به سخن دیگر، از آن جایی که انسان ها بر خلاف خداوند کارهایشان را به اراده انجام نمی دهند و این گونه نیست که چون اراده کنند چیزی هست شود هست شود(بقره، آیه 117؛ آل عمران، آیه 47؛ یس، آیه 82؛ نحل، ایه 40؛ مریم، آیه 35)، بلکه لازم است تا مقدماتی را فراهم آورند و مقتضیات را ایجاد کنند و حتی موانعی را از پیش رو بردارند، کارشان در مقام عمل بسیار دشوار و سخت است. بنابراین نیازمند صبر و استقامت و شکیبایی هستند تا مقتضیات فراهم و موانع حذف شود.

خداوند به صراحت در آیه 35 سوره احقاف نسبت عزم با صبر را تبیین می کند؛ زیرا راه دست یابی به مقام اولوا العزم و دارندگان عزم آن است که همانند آنان صبر و شکیبایی پیشه کرد و در برابر مشکلات و فشارها استقامت ورزید تا کار به نتیجه برسد.

خداوند در آیه 43 سوره شوری در تبیین مفهوم عزم الامور می فرماید: وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ و هر كه صبر كند و درگذرد، مسلّماً اين [خويشتن‏دارى، حاكى‏] از اراده قوى [در] كارهاست.

باید توجه داشت که صبر در لغت به معنای حبس و نگه داری است. خویشتن داری به این معناست که انسان نفس خودش را مدیریت و مهار کند و اجازه ندهد تا برخی از قوای چون غضب و شهوت خودسرانه تصمیم گرفته و عمل کنند بلکه با توجه به کمالاتی که عقل نظری و عملی درک می کنند و نیازهای نفس باید عمل و عزم صورت گیرد. پس کسی که خویشتن داری می کند صبر پیشه کرده و اجازه خودسری به هیجانات قوای نفسانی نمی دهد.

مفسران تفسیر نمونه در توضیح آیه نوشته اند: «عزم » در اصل به معنى تصميم بر انجام كارى است ، و به اراده محكم اطلاق مى شود، تعبير به «عزم الامور» ممكن است اشاره به اين باشد كه اين از كارهائى است كه خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى شود، و يا از كارهائى است كه انسان بايد نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد، و هر يك از اين دو معنى باشد دليل بر اهميت اين كار است .

قابل توجه اينكه مساله «صبر» قبل از «غفران » ذكر شده ، چرا كه اگر صبر و شكيبائى نباشد كار به عفو و گذشت منتهى نمى شود، زمام نفس از دست انسان بيرون مى رود، و روى انتقام پافشارى مى كند.

بار ديگر اين حقيقت را يادآور مى شويم كه عفو و غفران در صورتى مطلوب است كه از موضع قدرت باشد، و طرف نيز از آن حسن استفاده نمايد، تعبير «من عزم الامور» نيز ممكن است همين معنا را تاءكيد كند، چرا كه تصميم گيرى در زمينه اى است كه انسان قادر و توانا بر انجام امرى باشد، به هر حال عفوى كه جنبه تحميلى از سوى ظالم داشته باشد، و يا او را در عملش جرى تر و جسورتر سازد هرگز مطلوب نيست .(تفسیر نمونه ، ذیل آیه 43 سوره شوری)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا