مناسبت ها

اطاعت ابوالفضل(ع) فراتر از برادري

ايمان هرچه به سوي كمال مي رود، از ويژگي هاي برتري برخوردار مي شود. نهايت ايمان، فرار از غيرخدا به سوي خداست. از اين رو كه محبت و عشق به ديگران و كار براي آنان، تنها به سبب محبت و عشق به خداست و اگر خدا را از زندگي آنان برداريد، هيچ گونه تعلق و علاقه اي به چيزي نخواهند داشت.

درباره عشق و اطاعت حضرت ابوالفضل عباس بن علي(ع) نسبت به امام حسين(ع) برادربزرگوار خويش بسيار نوشته و گفته اند. هرچه كه مهر و محبت ايشان را مي توان با توجه به مسئله برادري و اخوت تحليل و توجيه كرد، ولي اطاعتي كه آن بزرگوار در طول زندگي خويش به ويژه در بيابان كربلاو روز عاشورا از خود نشان داد، فراتر از برادري خوني است و جز به اطاعت و عشق الهي نمي توان توجيه و تحليل درستي از آن داشت. نويسنده با اين فرضيه به مسئله اطاعت محض و خالص ابوالفضل عباس از امام حسين (ع) پرداخته است كه با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

اطاعت و محبت، بنياد ايمان

در تفكر اسلامي، ايمان جز محبت و اطاعت نيست. از اين رو نشانه هاي ايمان را مي بايست در عواطف و احساسات واقعي شخص و رفتارهاي اطاعت گونه او جست و بقيه ديگر فسانه و ادعاي دروغين و ياوه هاي ديوانگان است. كسي كه ايمان دارد هرگز اما و اگر نمي كند. بنابراين عقل هرچند شريف و عزيز است و آدمي را جز به عقل شرافتي نمي باشد، ولي بي محبت و عشق، هرگز عقل نمي تواند آدمي را به كوه قاف برساند و سيمرغ وجود آدمي را آشكار سازد. از اين رو آيات قرآني و روايات معصومان(ع) سرشار از واژه عشق و محبت است و امامان معصوم(ع) در تفسير ايمان مي فرمايند: هل الايمان الاالحب.

شاعران عارف، به حكم عشق است كه مي سرايند، زيرا پيوند كلمات مكتوب همانند كلمات وجودي، تنها به عشق است. اگر عناصر دركنار هم قرار مي گيرند و اگر موجودات از تركيب اين عناصر پيوند خورده شكل مي گيرند، بي گمان نمي توان عنصر اصلي پيونددهنده يعني عشق و محبت را در آن ناديده گرفت.

عشق و محبت است كه انسان را مطيع مي كند و اطاعت و بندگي را سبب مي شود. عشق، كارهاي بزرگ را شدني مي كند و غيرممكن ها را ممكن مي سازد. اگر عشق نبود بسياري از سازه هاي بشر هرگز پديد نمي آمد. تاج محل يك نمونه نمادين از عشق و جلوه گري مادي آن است و داستان شيرين و فرهاد و يا خسرو و شيرين و يا مجنون و ليلي تنها فسانه هايي از حقيقتي است كه تمام هستي را دربرگرفته و آن را مديريت و هدايت مي كند.

كسي كه عاشق است و عشق در وي جلوه يافته، عقل را به كناري مي نهد و حساب و كتاب را ناديده مي گيرد. اين گونه است كه عاشق،مطيع محض و گوش به فرمان معشوق است. جذبه عشق معشوق است كه هم خط و هم نيرو و توان مي بخشد و ناشدني ها را شدني و دست نيافتني ها را دست يافتني مي سازد.

هرچند كه برخي كارها را به ترس از قدرتي انجام مي دهند و همان ترس است كه آنان را به اطاعت مي كشاند، ولي اين ترس نمي تواند عامل اصلي حركت ها و اطاعت ها باشد، زيرا با از ميان رفتن و يا كاهش آن، سرپيچي و تمرد آغاز مي شود.

اين درحالي است كه عاشق بر اثر جاذبه عشقي است كه به سوي كمال اطاعت، گرايش مي يابد و گوش به فرمان دل مي شود. عقل، حكم به اطاعتي محافظه كارانه مي كند اين در حالي است كه دل حكم به اطاعتي مي كند كه فراتر از خطر است. عشق است كه مرد را وامي دارد تا خود را به آب و آتش زند و از خود بگذرد.

عاشق چون گرفتار محبت معشوق و اسير آن است، از ترسي دايمي برخوردار مي باشد. اين ترس بسيار شيرين و گواراست. از اين ترس مي توان همانند ترسي كه در قرآن از آن به خشيت ياد مي شود، به عنوان ترس زيبا و پسنديده تعبير كرد. خشيت، ترسي است كه از علم به عظمت كسي ايجاد مي شود. اين ترس بسيار ممدوح و پسنديده است. هم چنين ترسي كه از عشق ايجاد مي شود اين گونه است. بنابراين اطاعتي كه از عشق پديد مي آيد هرچند كه شائبه ترس در آن نيز وجود داشته باشد، اطاعتي شيرين و پسنديده است.

قرآن در آيات 49 و 50 سوره نحل ترس از مقام ربوبي خداوند را زمينه ساز اطاعت از فرمان هاي الهي برمي شمارد. اين نوع اطاعت همانند اطاعتي است كه برخاسته از عشق و ترس نهفته از خشم معشوق مي باشد. اين گونه اطاعت ها نيز هم سنگ اطاعت عاشقانه است هرچند كه شائبه چيز ديگري در آن وجود داشته باشد.

ملاك هاي اطاعت

هرچند كه عشق به امور مادي و دنيوي چون عشق دختران و پسران و يا زنان و شوهران و هم چنين مادر و فرزند، از امور طبيعي است كه بيرون از دايره اما و اگرها مي باشد و به سخن ديگر، برخي از عشق ها در دايره امور طبيعي و فطري و غريزي قرار مي گيرند و ارتباطي با علم و دانش و آگاهي پيدا نمي كنند، ولي همين عشق ها خود داراي ملاك ها و معيارهايي نهفته و مشخصي هستند كه مي توان با كاوش و تحليل به آن ها آگاهي يافت با اين همه عشق هاي فراتر از اين امور، نمي تواند عشق و محبتي، غيرآگاهانه باشد. از اين رو عشق عارفانه را عشق آگاهانه گفته اند.

عشق به خدا و پيامبران و معصومان(ع) را كه در دايره ايمان قرار مي گيرد، مي توان به عنوان عشق عارفانه و آگاهانه قلمداد كرد. از اين رو معيارها و ملاك هاي خاص براي چنين عشقي در آموزه هاي قرآني و روايي بيان شده كه به برخي از آن ها در اين جا اشاره مي شود.

چنان كه گفته شد، مهم ترين ملاك و معيار عشق هاي عارفانه و ايماني كه اطاعت خاص و ويژه اي را به دنبال مي آورد، علم و آگاهي است. اطاعتي كه برخاسته از عشق و آگاهانه باشد، گام هاي بلندي است كه انسان به غيرآن نمي تواند اين گام ها را بردارد. و لذا خداوند در آياتي چون 43 سوره مريم و 18 سوره جاثيه و 104 سوره مائده به علم و آگاهي به عنوان ملاك اطاعت واقعي توجه مي دهد.

دومين امري كه براي اطاعت عاشقانه و واقعي و اطاعت عارفانه مي بايست مورد عنايت و توجه قرار گيرد، مساله عقل است. انساني كه خردورزي داشته باشد، انساني است كه حكمت و عشق را در هم مي آميزد و ميان آن تعادل برقرار مي كند. از اين روتا مي تواند مي كشد تا از راه هاي عاقلانه به هدف خويش برسد ولي هرگاه رسيدن به هدف را از راه هاي عادي غيرممكن بيابد هدف و اصالت آن موجب مي شود تا همه چيزش را براي آن هدف مقدس قرباني كند. اين جاست كه در ظاهر، دل بر عقل حكم مي كند ولي اگر دقت و تامل شود به روشني مي توان دريافت كه اين عقل و خردورزي است كه هدف را برتر مي يابد و قرباني شدن را مي پسندد.

خداوند براساس اين منطق است كه در آيه 170 سوره بقره اطاعت عاشقانه را اطاعت عاقلانه معرفي مي كند و كساني را كه اين گونه نيستند بيرون از دايره خردورزي مي داند.

به سخن ديگر، هرگاه انسان، حقي را يافت و هدف خويش را براساس عقل و خرد، مشخص كرد (نساء آيه 125) مي كوشد تا در اين راه گام بردارد و عاقلانه و عاشقانه اطاعت كند و هرچه را در مسير آن يافت به كار گيرد.

به اين معنا كه وقتي انساني آگاهانه و عاملانه حق را شناخت و با عقل، هدف و مقصد را مشخص نمود، مي كوشد تا در مسر هدايت آن گام بردارد. از اين رو مسئله هدايت گري به عنوان ملاك و معياري ديگر خود را تحميل مي كند. (بقره آيه 170 و مائده آيه 104 و يونس آيه 35)

هدايت گري در اين جا به معناي آن است كه شخص در مسيري كه به وسيله عقل مشخص كرده حكمت، اقتضاي آن را داشته، گام بردارد و هيچ از آن مسير مشخص و هدف، دور نيفتد.

مومن واقعي كسي است كه همه اين معيارها و ملاك ها را داشته و در عمل به كار گيرد.

چنين شخصي هرگز چيزي را به هدف و راه خويش نمي فروشد. از اين رو او،پدر و مادر و فرزند را هنگامي كه در جريان مخالف هدف و مسيرش قرار گيرد به كناري مي نهد و اجازه نمي دهدتا عشق جزيي و ناقص و مادي و دنيوي بر عشق مقدس و برتر و معنوي و اخروي مقدم شود و سد راه وي گردد.

عشق ابوالفضل عباس به حقيقت

ابوالفضل عباس بن علي (ع) در صحنه عاشورا نشان داد كه تا چه اندازه اطاعت عاشقانه و عارفانه مي تواند سازنده و درس آموز باشد. صحنه كربلاكه نمايش اوج فضايل انساني و اوج رذايل بشري است، نمادهاي بسياري را براي انسانيت به ارمغان آورد. و لذا كربلارا آزمون بزرگ بشر و كلاس اكابر اولياي الهي دانسته اند كه اوج عشق را در اين زمان و مكان به همه هستي نشان داد و در مقابل اوج خباثت ها و رذيلت ها را آشكار ساخت.

هر بخش از حادثه كربلابراي همگان، درس ها و كلاس هاي بزرگي را در بر دارد و انسان مي تواند از هرگوشه اي از آن عناصري براي زندگي را در بردارد و انسان مي تواند از هرگوشه اي از آن عناصري براي زندگي سالم و درست به دست آورد.

امام حسين (ع) آموزگار بزرگ هستي و عشق و فداكاري است. در اين مكتب شاگرداني بزرگ تربيت كرد كه از جمله آن ها مي توان به حضرت ابوالفضل عباس اشاره كرد.

ابوالفضل عباس مي دانست كه عشق برادري و پدر و فرزندي و اطاعت آن، هر چند كه عشق زيبايي است ولي در كمال و زيبايي به عشق حسيني نمي رسد كه برپايه عشق به خدا و حق، بنياد گذاشته شده بود.

امام حسين (ع) در سخني با عبدالله بن عمر و عاص سخني دارد كه جايگاه روابط عاشقانه ميان پدر و فرزند از سويي و جايگاه روابط عاشقانه ميان حق و انسان را از سوي ديگر به خوبي تبيين كرده است.

عبدالله بن عمر و عاص زماني گفت: هر كه دوست دارد محبوب ترين مردم زمين نزد اهل آسمان را ببيند پس به امام حسين (ع) بنگرد اگر چه من از شب هاي صفين تاكنون با او هم سخن نشده ام.

امام فرمود: تو با آن كه مي دانستي من محبوب ترين مردم زمين، نزد اهل آسمان هستم ولي در عين حال با من و پدرم در جنگ صفين به جنگ برخاستي.

عبدالله پوزش خواست و گفت: پيامبر (ص) به من فرمود از پدرت اطاعت كن.

حضرت (ع) در پاسخ اين توجيه عبدالله مي فرمايد: آيا فرموده خداي متعال را نشنيده اي كه فرمود: و اگر پدر و مادرت تو را وادار كنند كه آن چه را نمي داني شريك خدا قرار دهي امر آنان را اطاعت مكن (لقمان آيه 15) و آيا اين فرموده پيامبر (ص) را نشنيدي كه فرمود: لاطاعه لمخلوق في معصيه الخالق، هيچ مخلوقي در چيزي كه نافرماني خداست، اطاعت نمي شود؟ (فرهنگ جامع سخنان امام حسين، ص 802)

اين سخن به خوبي مشخص مي كند كه اطاعت خدا كجا و اطاعت غيرخدا كجاست. از اين رو عباس (ع) عاشقانه و عاقلانه، پيروي برادري را بر مي گزيند كه نماينده خدا و خليفه به حق اوست. پس عقل وي فرمان مي دهد تا چنان فداكارانه در مسير هدايتي كه امام حسين (ع) تعيين مي كند برود و دستان و سر و تن را فداسازد.

عباس (ع) چون عشق خدايي، تمام وجودش را فرا گرفته است، اطاعت محض از امام خويش را تنها راه رستگاري و رسيدن به مقصود و مقصد مي شمارد. از اين رو دعوت هاي ديگران را جز دعوت به گمراهي و طغيان نسبت به محبوب و معشوق نمي داند.

ابوالفضل (ع) در پاسخ به دعوت شمربن ذي الجوشن و امان نامه اي كه براي خويشان خود گرفته بود، مي فرمايد: مرگ بر تو اي شمر! خدا تو و اين امان نامه ات را لعنت كند. اي دشمن خدا! آيا دستورمان مي دهي در فرمان اين لجوج حق نشناس در آييم و دست از ياري برادر خود حسين (ع) برداريم. (همان ص 434)

اطاعت محض عباس(ع) از برادر

جايگاه عباس(ع) درنزد امام حسين (ع) به سبب اطاعت وي به اندازه اي بالامي رود كه او را درتمام ديدارهاي خصوصي و عمومي ملازم خويش مي سازد. (همان ص 431)

هنگام تصميم گيري هاي حساس، اين عباس است كه به ديگران روحيه مي دهد و درپيروي و اطاعت از امام (ع) تاكيد مي ورزد. (همان ص 448)

وي كسي است كه بر اطاعت مطلق تاكيد مي كرد و مي فرمود تو هرچه فرمان دهي ما اطاعت مي كنيم و بار سنگين راجز صاحبانش برنمي دارند. (همان ص 459) اين بدان معناست كه او درهر امر مهم سنگين دركنار امام خويش است و خود را سزاوار آن مي دانست تا بتواند نقش خويش را به درستي ايفا كند. دريك كلام، همه جايگاه امام و امرسنگين اطاعت و پيروي مطلق از امام را مي دانست و هم خود را اميدوار مي يافت كه بتواند چون مردان بزرگ اين امر خطير را به مقصد برساند.

امام (ع) پيروان و اصحاب خويش را از عالم ذرانتخاب كرده بود و آنان از آن زمان با وي بودند (همان ص 460) از اين رو امام (ع) به آنان به گونه اي ديگر مي نگرد.

عباس (ع) درميان اصحاب برگزيده آن حضرت (ع)، درحكم ركن و ستون خيمه گاه لشكر بود. امام (ع) مي فرمود: برادرم! تو نشان پايداري و ركن سپاه مني. اگرتو بروي جمع ما پراكنده مي شود و سامان ما به پريشاني مي كشد. (همان ص 522)

از اين جا مي توان مقام و منزلت ابوالفضل عباس را در ميان ياران و اصحاب و قدر و منزلت وي درپيشگاه امام را دريافت. خود آن حضرت (ع)، عباس را محبوب دل خويش (همان ص 524) مي ناميد و اين عشق دو سويه بود وبه حكم يحبهم و يحبونه، نخست امام به عباس عشق ورزيد و از عشق و محبت امام عشق درجان عباس روييد. پس عباس نخست محبوب امام شد و ازعشق حبي امام، عشق عباس (ع) زاده شد.

درهنگام شهادت عباس(ع) امام(ع) بسيار بي تابي كرد و گفت كه كمرش شكست؛ زيرا عشق به محبوب، بي تابي مي آورد و فراقش را سخت مي كند. اين گونه است كه امام گريست و فرمود: اي نور ديده ام، اي پاره تنم، تو براي من تكيه گاهي استوار بودي. اي برادرم كه در دلسوزي براي برادرت تا آن جا پيش رفتي كه خدا جام شهادتت نوشاند. اي ماه تابان بني هاشم كه درپيشامدهاي ناگوار در تنگناهاي دنيا يار من بودي… اي نور ديده ام… آه از بي ياوري! به خدا سوگند جدايي تو برمن سخت و ناگوار است.آن گاه بي تابانه گريست و جسد برادر را بر پشت اسب نهاد و به خيمه ها آورد و آن قدر گريست كه بيهوش شد. (همان ص 525)

عباس شرم داشت تا درخيمه برده شود، زيرا به سكينه وعده آب داده بود. از اين رو هنگامي كه به هوش آمده بود، از امام خويش مي خواهد تا او را به خيمه نبرد. همچنين ترس آن داشت كه روحيه سپاه از بين برود، زيرا ستون لشكر امام (ع) بود. (همان)

داستان عشق و عاشقي امام حسين (ع) و عباس (ع) فراتر از عشق و عاشقي برادري نسبت به برادري است. اين مطلبي است كه مي توان ازگوشه هاي تاريخ به دست مي آورد. به يقين عشق آنان جلوه اي از عشق الهي بود كه در تفسير خاكي دركربلاو عاشورا معنايي خاص يافته است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا