ارزش حکمت و راه های کسب آن
حکمت گمشده مومن است؛ زیرا حکمت، دانشی استوار، محکم، قطعی، برهان قاطع، علم شهودی، تبیین گر هدف، توصیه دهنده به خیر و معروف، بینش بخش واقعی، نگرش بخش به سوی حقایق بی چون وچرای هستی و ده ها ویژگی دیگری است که در آیات و روایات به آن پرداخته شده است. چنین حکمتی است که خداوند از آن به خیرکثیر تعبیر کرده و برخی از پیامبرانش را بدان ستوده است. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های اسلامی در سنت و سیره بر آن است تا ارزش و جایگاه و نیز راه های کسب و موانع آن را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
چیستی حکمت
واژه حکمت از حکم گرفته شده است. حکم در موضوع له اصلی به معنای منع از کاری است. حاکم کسی است که از انجام کاری منع می کند و اجازه انجام آن را نمی دهد. این لفظ سپس در معنای قطعیت در امری به کار رفته است؛ چنان که ضد آن ریب، شک ، تردید و حیرت است.
خداوند در آیات قرآنی خود را به صفت حکمت و اسم حکیم ستوده است. در برخی از آیات بیان شده که به پیامبرانی حکمت آموخته و از آنان خواسته تا مردم را به حکمت به سوی دین اسلام بخوانند. هم چنین در آیه 265 سوره بقره بیان کرده کسی که به او حکمت داده شده باشد، خیر کثیر نصیب و بهره او شده است.
پرسش این است که این حکمت که خیر کثیر است، چه چیزی است؟ و در فرهنگ قرآنی حکمت چه معنایی دارد؟ شیخ طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیه 125 سوره نحل که سخن از دعوت مردم به اسلام با حکمت است، حکمت را همان قرآن دانسته است. به نظر می رسد که قرآن تنها یکی از مصادیق حکمت باشد نه همان مفهوم کلمه به ویژه آن که خداوند در آیاتی بیان کرده که به پیامبر(ص) کتاب و حکمت تعلیم داده است.(بقره، آیات 129 و 151 ؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2) هم چنین خداوند می فرماید که به افرادی چون داود(ع) حکمت داده (بقره، آیه 251) و به حضرت عیسی بن مریم(ع) نیز افزون بر تعلیم کتاب و انجیل و تورات، حکمت را نیز تعلیم داده است.(آل عمران، آیه 48؛ نیز نگاه کنید: زخرف، آیه 63) به نظر می رسد که همان طوری که کتاب غیر از انجیل و تورات باشد ، حکمت نیز غیر از آن سه گانه است و نمی تواند قرآن باشد که کتاب پیامبر اکرم(ص) است. خداوند در آیات دیگر بیان کرده که به پیامبرانی دیگر نیز حکمت داده است.
شیخ طبرسی پس از آن که حکمت در آیه را به معنای قرآن می گیرد این گونه می نویسد: به باور پارهاى واژه «حكمت» به مفهوم بينش و شناخت نيك و بد و صلاح و تباهى است، و مىدانيم كه به بركت اين بينش و شناخت است كه از سويى مردم به ارزشها و كارهاى درست و گفتار نيك و خدا پسندانه راه مىيابند و از دگرسو از زشتكارى و تباهى و گناه و بيداد جلوگيرى مىشود… «ابن عباس» مىگويد: حكمت به مفهوم رسالت است و منظور از اندرزهاى نيكو، اندرزهاى كتاب پرشكوه خداست.(مجمع البیان، ذیل آیه 125 سوره نحل)
علامه طباطبایی در المیزان در معنا و مفهوم حکمت در قرآن اول به نقل از راغب اصفهانی می نویسد: و اما معنى” حكمت”- به طورى كه در مفردات آمده به معناى اصابت به حق و رسيدن به آن به وسيله علم و عقل است؛ و سپس در تبیین مفهوم و اصطلاح قرآنی آن می افزاید: دقت در اين معانى به دست مىدهد كه مراد از حكمت (و خدا داناتر است) حجتى است كه حق را نتيجه دهد آنهم طورى نتيجه دهد كه هيچ شك و وهن و ابهامى در آن نماند.(المیزان، ذیل آیه 125 سوره نحل)
مفسران نمونه نیز نوشته اند: حکمت به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است؛ و در اصل به معنى منع آمده و از آنجا كه علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حكمت گفته شده ، و به هر حال نخستين گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است ، و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت در آوردن آن و بيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مى شود.(نمونه، ذیل آیه 125 سوره نحل)
با نگاهی به آن چه بیان شده معلوم می شود که اتفاق نظری در معنا و مفهوم قرآنی حکمت میان دانشمندان و مفسران نیست. از این روست که در منابع و فرهنگ نامه های قرآنی در تبیین مفهوم قرآنی و اصطلاح آن از نظر قرآن تعاریف چندی بیان شده است.
- برخی حكمت را همان دستيابى به حق، به وسيله علم و عقل دانسته است؛ اما هنگامى كه این صفت حکمت به خدا نسبت داده شده و خداوند حکیم نامیده می شود ، مراد از حکمت برای خداوند همان معناى شناخت اشيا و ايجاد آنها در نهايت استوارى است. اما وقتی حكمت انسان نسبت داده می شود، عبارت از شناخت موجودات و انجام دادن نيكيها خواهد بود.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی ص 249، «حكم».)
- برخی گفته اند: حكمت به معناى اتقان و استوارى خاصّى است كه در آن هيچ گونه سستى و خللى نباشد و بيش ترين كاربرد آن در معلومات عقلى است كه مطابق با واقع باشد و هيچ گونه دروغ و باطلى در آن راه پيدا نكند.( الميزان، ج 2، ص 395)
- برخی نیز گفته اند: حكمت را از اين جهت حكمت ناميده اند كه صاحبش را از اخلاق پست جلوگيرى کرده و منع می کند.( المصباح، ج 1 – 2، ص 145، «حكم»)
از آن جایی که خداوند در آیه 265 سوره بقره حکمت را خیر کثیر دانسته و سپس در آیه 19 سوره نساء با منع از کارهایی و تشویق به کارهایی در قالب معاشرت معروف، آن را خیر کثیر دانسته می توان دریافت که این خیر کثیر مصداقی از آن خیر کثیر است، همان ترک منکرات و انجام معروفات است که در قالب حکمت علمی و عملی معنا می یابد.
در حقیقت خداوند حکمت را معرفت و دانش نسبت به حقایق و گرایش به خیر و گریزش از شر در قالب تقوای الهی دانسته که در امر به معروف و نهی از منکر خودش را نشان می دهد. این که لقمان را نیز حکیم دانسته اند با توجه به آیات سوره لقمان و سفارش ها و توصیه های ایشان می توان به سادگی دریافت که حکمت مجموعه ای معرفت به حقایق هستی و گرایش به معروف و گریزش از منکر است. از این روست که لقمان حکیم تفسیری از هستی به دست می دهد و فرزند را عوالم غیب غیر از جهان و عالم شهادت از جمله نسبت به خداوند و ترک شرک آگاه کرده و به رفتارها و آداب اخلاقی در قالب امر به معروف و نهی از منکر سفارش می دهد.
این گونه است که حکمت دیگر اختصاص به کتاب یا انجیل و تورات و قرآن پیدا نمی کند، بلکه اعم از آن است؛ هر چند که قرآن به سبب جامعیت می تواند از مهم ترین و اصلی ترین کتب حکمت الهی باشد؛ ولی حکمت مفهوم و گستره ای وسیع دارد و با توجه به مقتضیات و شرایط زمکانی تغییر می کند ؛ زیرا در هر دوره و زمانی با توجه به عرف عقلایی آن زمان می بایست برخی از کنش ها و واکنش ها صورت گیرد که در قالب حکمت می گنجد.
بنابراین آن چیزی که به عنوان گم شده مومن مطرح می شود، مجموعه ای حقایق هستی در قالب علم شهودی و حضوری و گرایش رفتاری عملی در قالب محاسن و مکارم اخلاقی است که با توجه به مقضیات و شرایط زمکانی او را آماده عملی خاص و رفتاری ویژه می کند.
چنین حکمتی است که موجب آبادی و عمران دل های آدمی می شود و مومن باید به عنوان گم شده ای در طلب آن باشد تا به آن دست یابد. پس باید زمینه های رشد حکمت را در قلب آماده کرد تا بذر حکمت از هر جایی که می ریزد در آن رشد کند و به نمو و شکوفایی و میوه دهی برسد، چنان که امام موسى بن جعفر عليه السلام فرموده است: اِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِى السَّهْلِ وَلايَنْبُتُ فِى الصَّفا، فَكَذلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فِى الْقَلْبِ الْمُتَواضِعِ وَلاتَعْمُرُ فِى الْقَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبّارِ؛ زراعت، در زمين هموار مى رويد، نه در سنگلاخ. حكمت هم در دل متواضع، آباد مى شود، نه در دل متكبّر و گردنكش.( بحارالانوار، ج 75 ص 312)
به هر حال، حکمت مجموعه ای حقایق هستی و آموزه های معرفتی و دستوری است که آدمی را در مسیر درست قرار می دهد. بر همین اساس است که حکمت به حکمت علمی و حکمت عملی دسته بندی می شود. پس اگر بخواهیم حکمت واقعی داشته باشیم باید در دو عرصه حرکت کنیم که همان علم و عمل است. بر همین پایه امام صادق عليهالسلام در تفسیر حکمت میفرمایند: إنّ الحِكمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقّهُ في الدِّينِ، فمَن فَقِهَ مِنكُم فهُو حَكيمٌ؛ همانا حكمت عبارت است از شناخت و فهم دين؛ پس هر يك از شما كه در دين فقيه و فهيم باشد حكيم است. (بحار الأنوار : ج 25، ص 215، حدیث 1)
چنان گفته شد معرفت حقایق هستی و عمل بر اساس حقایق دو مولفه حکمت را شکل می دهد. بر همین اساس امام باقر عليهالسلام در پاسخ به سؤال ابوبصير از معنای حکمت در آيه «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً»؛ و به هر كس حكمت عطا شود خیر کثیر داده شده، میفرمایند: هِي طاعَةُ اللَّهِ و مَعرِفَةُ الإمامِ؛ مراد از حكمت فرمانبرى از خدا و شناخت امام است.
این بدان معناست که از مهم ترین حقایق هستی شناخت خداوند و امام و اطاعت از آنان است.
جایگاه حکمت قلب است بنابراین باید با عقل و فطرت و تقوا و عمل و عواطف در ارتباط تنگاتنگی باشد. از این روست که امام صادق(ع) می فرماید: الحِکمَةُ شَجَرةٌ تَنْبُتُ فی القَلبِ ، و تُثْمِرُ على اللِّسان؛ حکمت درختی است که در قلب می روید و میوه اش بر زبان جاری می شود.
راه کسب حکمت الهی
اگر حکمت معرفت به حقایق و گرایش و گریزش به معروف و از منکر در قالب تقوای الهی و محاسن و مکارم اخلاقی و آداب و ظرائف آن است، پس راه آن نمی تواند جز راه تقوای الهی و انجام تکالیف و وظایف شرعی از انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات باشد.
از این روست که در آیات و روایات کسب حکمت الهی را به رفتن در صراط مستقیم شریعت الهی دانسته اند؛ زیرا تنها در چنین حالتی انسان می تواند حکیم باشد؛ البته هر کسی چنان که گفته شد حکمت می داند و حتی در قلب کافر و منافق و مشرک نیز حکمت وجود دارد، ولی این حکمت هماره از آن جاها گریزان است و می خواهد از آن جا خارج شده و در قلب مومن جا گیرد؛ زیرا این مومن است که از آن بهره مند می شود ؛ چنان حکمت های قرآنی موجب فرار کافران و مشرکان می شود ولی قلوب مومنان را به خود جلب می کند.
- زهد ورزی : پیامبر(ص) زهدورزی و ترک محبت به دنیا را عامل دست یابی قلب به حکمت دانسته و فرموده است: ما زهد عبد فى الدنیا الا أثبت الله الحکمة فى قلبه و بصّره فى الدنیا؛ هیچ بنده ای در دنیا زهد نورزید مگر آن که خداوند حکمت در قلب او اثبات کرده و جا داد و او را در دنیا بصیرت بخشید.
- امام صادق عليهالسلام نیز فرموده است : مَن زَهِدَ في الدُّنيا أثْبَتَ اللَّهُ الحِكمَةَ في قَلبِهِ، وأنْطَقَ بها لِسانَهُ؛ هر كه به دنيا پشت كند خداوند حكمت را در دلش استوار گرداند و زبانش را به آن گويا سازد.( وسائل شیعه، ج 11، ص 310؛ الكافي ، ج ۲، ص ۱۲۸، حدیث۱ )
- خوف از خدا: و از رسول خدا نقل شده است که فرمود: رأس الحکمة مخافة الله؛ اوج حکمت، ترس از خداوند است.(من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۶)
- مرحوم مولی محمد تقی مجلسی(قدس سرّه) در شرح من لا یحضره الفقیه چنین میگوید: «رأسُ الحِکَم جمعُ الحکمةِ مخافة الله عزّوجلّ، فإنّها سببٌ لافاضةِ العلوم الحقّة اَو مُبالغة فیشمل ترکَ المنهیات و العملَ بالواجباتِ بل اجتناب الشبهات منهما أیضاً… و یلزمها العلمُ بالجمیع و هُوَ عینُ الحِکمةِ؛ یعنی سبب قابلی و علت اعدادی افاضه علوم حقیقی، همانا خوف از خداوند سبحان است و هرگز نعمت حکمت بر قلبی که خائف نباشد، نازل نمیگردد.
- خشیت از خدا: آن حضرت (ص) در همین رابطه هم چنین می فرماید: خَشْيَةُ اللَّهِ رأسُ كُلِّ حِكمَةٍ؛ خشیت خداوند اساس هر حکمتی است.( كنز العمّال : ۵۸۷۲)
- و از امام صادق(علیهالسلام) چنین رسیده است که «…مَنْ زهدَ فی الدنیا أثبتَ الله الحکمةَ فی قلبهِ و انطق بها لسانهُ و بصّرهُ عُیوبَ الدُّنیا داءها و دوائها و اخرجهُ من الدُّنیا سالماً الی دار السلام؛ یعنی فروغ حکمت، فقط بر قلب زاهدان راستین میتابد.( من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۰)
- اخلاص: در روایت است پیامبر (ص) فرمود : مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ؛ هر کسی چهل روز را برای خداوند خالص گرداند خداوند چشمه های حکمت را از قلب وی بر زبانش جاری می کند.
- تقوا و صداقت: امام صادق(ع) می فرماید: الْحِکْمَةُ ضِیَاءُ الْمَعْرِفَةِ وَ مِیرَاثُ التَّقْوَى وَ ثَمَرَةُ الصِّدْقِ؛ حکمت نور معرفت و میراث تقوا و میوه صداقت است.
- محبت اهل بیت(ع): امام صادق(ع) می فرماید: مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ حَقَّقَ حُبَّنَا فِی قَلْبِهِ جَرَى یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ عَلَى لِسَانِهِ وَ جُدِّدَ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِهِ وَ جُدِّدَ لَهُ عَمَلُ سَبْعِینَ نَبِیّاً وَ سَبْعِینَ صِدِّیقاً وَ سَبْعِینَ شَهِیداً وَ عَمَلُ سَبْعِینَ عَابِداً عَبَدَ اللَّهَ سَبْعِینَ سَنَةً؛ هر کسی ما اهل بیت را دوست بدارد و محبت ما در قلب او ثابت و جا افتاده باشد، چشمه های حکمت بر زبان وی جاری می شود و ایمان در قلب وی تازه و نو می گردد و عمل هفتاد پیامبر و هفتاد صدیق و هفتاد شهید و عمل هفتاد عباد که هفتاد سال خداوند را عبادت کرده باشند برای او نوشته و تازه می شود.
- ترک لذات و شهوات : پس انسان باید در زهد ورزی نسبت به دنیا به جایی برسد که دنبال لذات و شهوات نباشد و با حفظ نفس از لذات زمینه را برای رشد حکمت فراهم آورد. امام على عليهالسلام میفرمایند: أوّلُ الحِكمَةِ تَرْكُ اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِياتِ؛ نخستين گام حكمت وانهادن لذتهاست و آخرين گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مىشود.(غرر الحكم : 3052)
- امام على عليهالسلام هم چنین در باره تسلط بر نفس و شهوت و لذات خواهی آن می فرماید: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَكمُلْ لكَ الحِكمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چيره شو، حكمتت به كمال مىرسد. (غرر الحكم : ۲۲۷۲)
- ملازمت حق و اطاعت حق دار: در حدیث دیگری از امیرالمومنین علیهالسلام آمده است: رأسُ الحِكمَةِ لُزومُ الحقِّ وطاعَةُ الُمحِقِّ؛ پايبندى به حق و فرمانبرى از كسى كه بر حق مىباشد، اساس حكمت است.(غررالحكم، ص 59)
- عصمت و خویشتن داری: امام على عليهالسلام در جایی دیگر به تقوا اشاره کرده و به نقش آن در بسترسازی حکمت فرموده است: لاحِكمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حكمت جز با خويشتندارى از گناه بدست نمىآيد. (غرر الحكم : ۱۰۹۱۶)
- اطاعت از خدا و معصوم: همان طوری که گفته شده اطاعت از خدا و پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) از دیگر اسباب تولید حکمت در انسان است. پیامبر(ص) می فرماید: إنّ أشْرَفَ الحَديثِ ذِكْرُ اللَّهِ ورأسَ الحِكمَةِ طاعَتُهُ؛ شریف ترین سخن ذکر الله و اساس حکمت اطاعت از خدا است.( الأمالي للصدوق : صص ۵۷۶ و ۷۸۸)
- مدارا: پیامبر(ص) در اشاره به این اصل تاثیرگذار در ایجاد حکمت در قلب می فرماید: إنّ الرِّفْقَ رأسُ الحِكمَةِ؛ مدارا و رفق با دیگران اساس حکمت است. (كنز العمّال : ۵۴۴۴)
- مراعات شریعت و حفظ دین: چنان که گفته عمل به مفاد شریعت و احکام و قوانین آن در کنار معارف قرآنی نقش تعیین کننده در ایجاد حکمت دارد. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: حِفْظُ الدِّين ثَمرَةُ المَعرِفَةِ ورَأسُ الحِكْمَةِ؛ حفظ دین میوه معرفت و خودش اساس حکمت است.( غرر الحكم : ۴۹۰۳)
- اجتناب از خدعه و نیرنگ: امام علی(ع) در این باره فرموده است. رَأسُ الحِكمَةِ تَجنُّبُ الخُدَعِ(غرر الحكم : ۵۲۴۹)
- کم گویی: امام علی(ع) می فرماید : كَسْبُ الحِكمَةِ إجْمالُ النُّطقِ ، واسْتِعْمالُ الرِّفْقِ؛ کسب حکمت با اجمال و کم گویی و به کارگیری رفق در زندگی است.( غرر الحكم : ۷۲۲۳ .)
- حفظ زبان: جبرئیل در سفر معراج به پیامبر(ص) فرمود: إنّ العبدَ إذا أجاعَ بَطْنَهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكمَةَ؛ عبد هر گاه شکم را گرسنه نگه دارد و زبان را حفظ کند به او حکمت تعلیم می دهم.( بحار الأنوار : ج ۷۷، ص۲۹، حدیث 6)
- خوراکی طیب به ویژه به: مواد غذایی طیب و پاک نیز تاثیر به سزایی در روان شدن حکمت در قلب و زبان آدمی دارد. در روایت است که به از میوه هایی است که چنین خاصیتی دارد. امام صادق(ع) می فرماید: •عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَکَلَ سَفَرْجَلَةً أَنْطَقَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ عَلَى لِسَانِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً؛ هر کسی به بخورد خداوند به مدت چهل روز بر زبانش حکمت جاری می کند.
- تجربه: تجربیات موجب ایجاد و یا افزایش حکمت در آدمی است. پیامبر(ص) می فرماید: و لا حَکیمَ إلاّ ذو تَجْرِبةٍ؛ حکیم نیست مگر کسی که دارای تجربه است.
- انفاق: با توجه به آیات 267 تا 269 سوره بقره این معنا به دست می آید که خیر کثیر تحت تاثیر اسبابی از جمله انفاق به دست می اید.
- عوامل دیگر: لقمان در بیان چگونگی رسیدن به حکمت می فرماید:قیل لِلُقمانَ علیه السلام : أ لَسْتَ عبدَ آلِ فُلانٍ ؟ قالَ : بلى . قیلَ : فما بَلغَ بکَ ما نَرى ؟ قالَ : صِدقُ الحدیثِ ، و أداءُ الأمانَةِ، و تَرکُ ما لا یَعْنینی ، و غَضُّ بَصَری ، و کَفُّ لِسانی ، و عِفّةُ طُعْمَتی ، فمَن نَقَصَ عن هذا فهُو دُونی ، و مَن زادَ علَیهِ فهُو فَوقی ، و مَن عَمِلَهُ فهُو مِثْلی ؛ به لقمان گفته شد تو مگر بنده فلانی نیستی؟ گفت : آری! گفته شد: پس چگونه به چیزی رسیدی که ما از حکمت در تو می بینیم؟ فرمود: راستگویی و ادای امانت و ترک بیهوده ها و چشم پوشی و چشم فروهشتن و حفظ زبان و عفت از طمع و آز . پس هر کسی این ها را نداشته باشد از من پایین تر و هر کس بیش تر از من داشته باشد برتر از من است و هر کسی این را انجام دهد همانند من است. (تنبیه الخواطر)
موانع حکمت
همان طوری که برخی از امور بستر یا عامل ایجادی حکمت هستند برخی از امور نیز مانعیت دارند که البته برخی از آن ها در همان بستر ها بیان شده است؛ زیرا پرخوری و پرگویی و دنیاطلبی و مانند آن ها از موانع خواهند بود.
- پرخوری : چنان که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جایی دیگر می فرماید: القَلبُ يَتَحمّلُ الحِكمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ، القَلبُ يَمُجُّ الحِكمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ؛ آنگاه كه معده خالى باشد، دل حكمت را مىپذيرد؛ زمانى كه معده پر باشد دل حكمت را بيرون مىافكند. (تنبيه الخواطر : 2/119 .) امام علی (ع) می فرماید: التُّخمَةُ تُفْسِدُ الحِکمَةَ ، البِطْنَةُ تَحْجُبُ الفِطْنَةَ ؛ پرخورى، حكمت را تباه مى كند ؛ شكم بارگى، هوش و ذكاوت را مى برد .( غرر الحكم : 651 ـ 652 )
- شهوت رانی : امام على عليهالسلام می فرماید : لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ والحِكمَةُ؛ شهوت و حكمت با هم جمع نمىشوند. بنابراین اگر شهوت افزایش یابد حکمت می رود و اگر کاهش یابد حکمت می آید و بر عکس هر جا حکمت قوی شد شهوت کاهش می یابد؛ چنان که امام علی(ع) می فرماید: کُلَّما قَوِیَتِ الحِکمَةُ ضَعُفَتِ الشَّهْوَةُ . پیامبر (ص) می فرماید: القَلبُ یَتَحمّلُ الحِکمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ ، القَلبُ یَمُجُّ الحِکمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ ؛ آنگاه كه معده خالى باشد، دل حكمت را مىپذيرد؛ زمانى كه معده پر باشد دل حكمت را بيرون مىافكند. (تنبيه الخواطر : 2/119 .) و نیز می فرماید: مَن أکَلَ طَعاما للشَّهْوَةِ حَرّمَ اللّهُ على قَلبِهِ الحِکمَةَ ؛ هر كس غذايى را براى شهوت [و لذّت و نه سدّ جوع] بخورد، خداوند حكمت را بر دل او حرام گرداند ..( تنبيه الخواطر : 2/116 )
- خشم و غضب: خشم و غضب عقل را زایل می کند و تعادل رفتاری و شخصیتی آدمی را از میان می برد. هم چنین مهم ترین مانع از موانع حکمت است. امام صادق عليهالسلام می فرماید: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحكيمِ، ومَن لم يَمْلِكْ غَضَبَهُ لَم يَمْلِكْ عَقلَهُ؛ خشم، دل حكيم را تباه مىكند و كسى كه اختيار خشم خود را نداشته باشد اختيار عقل خويش را ندارد.( بحار الأنوار : 78/255/129) امام علیّ علیه السلام نیز می فرماید :غَیرُ مُنْتَفِعٍ بالحِکمَةِ عَقلٌ مَعلولٌ بالغَضَبِ و الشَّهْوَةِ؛ عقلی که با غضب و شهوت معلول شده باشد از حکمت بهره ای نمی برد.
- تکبر: تواضع و فروتنی بستر حکمت و تکبر مانع عمده آن است. امام كاظم عليهالسلام فرموده است: إنّ الزَّرعَ يَنْبُتُ في السَّهلِ ولايَنْبُتُ في الصَّفا، فكذلكَ الحِكمَةُ تَعْمُرُ في قَلبِ المُتواضِعِ، ولاتَعْمُرُ في قَلبِ المُتَكبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ همانا زراعت در زمين نرم مىرويد و بر روى سنگ نمىرويد. حكمت نيز چنين است در دلهاى افتاده آبادان مىشود و در دل خودستاى گردنفراز پرورش نمىيابد؛ زيرا كه خداوند افتادگى را ابزار خِرد قرار داده است. (بحار الأنوار : 78/312/1)
- طبع فاسد: مزاج آدمی باید متعادل و معتدل باشد و از فساد طبیعت به دور تا حکمت در آن رشد یابد. امام هادى عليهالسلام می فرماید: الحِكمَةُ لاتَنْجَعُ في الطِّباعِ الفاسِدَةِ؛ حكمت در جانهاى فاسد مؤثر و مفيد نمىافتد.( بحار الأنوار : 78/370/4 )
- طمع : عن عیسى علیه السلام :إنّهُ لَیس على کلِّ حالٍ یَصلُحُ العَسَلُ فی الزِّقاقِ، و کذلکَ القُلوبُ لَیس على کلِّ حالٍ تَعْمُرُ الحِکمَةُ فیها ، إنّ الزِّقَّ ما لَم یَنْخَرِقْ أو یَقْحَلْ أو یَتْفَلْ فسَوفَ یکونُ للعَسلِ وِعاءً ، و کذلکَ القُلوبُ ما لَم تَخْرِقْها الشَّهَواتُ و یُدَنِّسْها الطّمَعُ و یُقسِها النَّعیمُ فسوفَ تکونُ أوْعِیَةً للحِکمَةِ؛ مسيح عليه السلام : هر خيكى، مناسب عسل نيست و همچنين است دلها، هر دلى كه حكمت پرور نمى باشد . خيك، تا زمانى كه پاره نشده و نخشكيده و نپوسيده، مى تواند ظرفِ عسل باشد . همچنين است دلها، تا زمانى كه شهوتها آنها را ندريده و طمع آلوده شان نكرده و خوشى و نعمت آنها را سخت نكرده است، ظرف حكمت مى توانند بود . .( بحار الأنوار : 14 / 307 / 17 )
از مجموعه این ها می توان دریافت که حکمت در جایی که شخص اخلاق پست دارد و رذایل خود را برطرف نکرده نمی تواند رشد کند و اگر باشد آسیب زا خواهد بود.
شایستگی حکمت آموزی از هر کسی
از آن جایی که حکمت مجموعه حقایق هستی و آموزه های معرفتی و دستوری است که آدمی را در مسیر درست قرار می دهد، همگان از آن بهره ای برده اند؛ زیرا همگان از خداوند و وجود و افاضات آن سود برده اند و خداوند هر نفسی را در حالت تسویه قرار داده و الهامات فجوری و تقوایی را برای او دارد؛(شمس، ایات 7 تا 10) بنابراین، باید حکمت را هر جا یافت از آن بهره برد هر چند که خود آن شخص به سبب کفر و شرک و نفاق و مانند آن از آن بهره نمی برد؛ آنان همانند کودک و سفیهان و بی خردانی هستند که قدر زر و لولو و مروارید را نمی دانند و این زرگر است که قدر زر شناسد و داند و از آن بهره می گیرد و از دست کودک و بی خرد به هر شکلی شده بیرون می آورد و از آن بهره مند می شود.
حکمت را باید این گونه آموخت و از در و دیوار شده نیز مطالب و حقایق حکیمانه را آموخت .در روایات به این مطلب بسیار توجه داده شده است. در این جا به برخی از این توصیه ها و سفارش های اولیای الهی اشاره می شود.
امیرمومنان امام علی (ع) می فرماید: خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت؛ فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛ حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم ، ج3 ، ص440 ،ح5043)
هم چنین أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) می فرماید: الحكمة ضالة المؤمن ، فاطلبوها و لو عند المشرك، تكونوا أحق بها و أهلها؛ حکمت گم شده مومن است. پس آن را حتی نزد مشرک بجویید ؛ چرا که شما به آن به حق تر بوده و اهل آن هستید.( أمالی طوسی، ص 625).
أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) در جایی دیگر نیز می فرماید: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُومِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ؛ حکمت گم شده مومن است پس آن را حتی از اهل نفاق بگیرید.(نهج البلاغه، حكمت 80)
أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) هم چنین فرموده است: الحكمة ضالة كل مؤمن فخذوها و لو من أفواه المنافقین؛ حکمت گم شده مومن است پس آن را حتی از دهان های منافقان نیز شده بگیرید.( غررالحكم، ص 58)
قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّی كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُومِنِ؛ امام علی می فرماید: حکمت را هر جا است بگیرد ؛ زیرا حکمت در سینه منافق است و در آن بی قرار می کند و از آن جا حرکت کرده و بیرون می آید تا آن که در جایگاه خودش در سینه مومن قرار می گیرد و آرام می شود.( نهج البلاغه، حكمت 79.)
قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیها السلام): لو وجدتم سراجا یتوقد بالقطران فی لیلة مظلمة لاستضأتم به و لم یمنعكم منه ریح قطرانه كذلك ینبغی لكم أنتأخذوا الحكمة ممن وجدتموها معه و لا یمنعكم منه سوء رغبته فیها؛ عیسی بن مریم(ع) نیز فرمود: اگر چراغ روشنی یافتید که با قطران در شب تاریک روشن است و می درخشد به نورش بهره مند شوید و بوی قطران آن شما را نمی آزارد؛ هم چنین شایشته شما است که حکمت را از نزد هر کسی بگیرید و نباید بدی او شما را از گرفتن حکمت باز دارد. (تحف العقول، ص 508.)
- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیهالسلام) عَنْ آبَائِهِ (علیهمالسلام) عَنْ رَسُولِ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قَالَ: «غَرِیبَتَانِ کَلِمَهُ حِکْمَهٍ مِنْ سَفِیهٍ فَاقْبَلُوهَا وَ کَلِمَهُ سَفَهٍ مِنْ حَکِیمٍ فَاغْفِرُوهَا» (از امام صادق از پدرانشان از استاد اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: دو چیز، امری غریب و استثنایی است: سخن حکیمانهای که از زبان فرد سفیهی صادر شود، پس آن را بپذیرید و سخن سفیهانهای که از دهان مرد حکیمی بیرون آید، پس از خطای او در گذرید. (محاسن، محدث برقی، جلد ۱، صفحهی ۲۳۰، باب خذ الحق ممن عنده و لا تنظر إلى عمله؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۴، صفحهی ۴۰۶ ، و من ألفاظ رسول الله ص الموجزه التی لم یسبق إلیها؛ امالی، شیخ طوسی، صفحهی ۵۸۹، مجلس یوم الجمعه السادس عشر من ربیع الأول سنه سبع و خمسین و أربعمائه)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «خُذِ الْحِکْمَهَ أَنَّى کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَهَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ؛ حکمت را بگیر، هر جا باشد، پس همانا حکمت در سینهی منافق میباشد پس در سینهاش بیقراری میکند تا این که خارج شود و در سینهی مؤمن آرام گیرد. (نهج البلاغه، سید رضی (صبحی صالح)، حکمت ۷۹)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «خُذِ الْحِکْمَهَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ؛ حکمت را از کسی که برایت بیاورد، بگیر و به آنچه گفته میشود بنگر و به آن کس که میگوید، منگر. (عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحهی ۲۴۱، الفصل الثانی باللفظ المطلق)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «خُذِ الْحِکْمَهَ أَنَّى کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَهَ ضَالَّهُ کُلِّ مُؤْمِنٍ؛ حکمت را بگیر، هر جا باشد که حکمت، گمشدهی هر مؤمنی است. (غرر الحکم و درر الکلم، آمدی، صفحهی ۳۶۰؛ عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحهی ۲۴۳، الفصل الثانی باللفظ المطلق)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «خُذِ الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ حکمت را بگیر ولو از مشرکان باشد. (مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسی، صفحهی ۱۳۴، الفصل الثامن فی العلم و العالم و تعلیمه و تعلمه و استعماله)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «قَدْ یَقُولُ الْحِکْمَهَ غَیرُ الْحَکِیمِ؛ گاهی فرد غیر حکیم، سخنی حکمتآمیز میگوید. (عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحهی ۳۶۵، الفصل الأول بلفظ قد؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، آمدی، صفحهی ۵۹، متفرقات)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «ضَالَّهُ الْعَاقِلِ الْحِکْمَهُ فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا حَیثُ کَانَتْ» حکمت، گمشدهی عاقل است، پس او سزاوارتر به آن است، هر جا باشد. (غرر الحکم و درر الکلم، آمدی، صفحهی ۴۲۵)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَلْیَطْلُبْهَا وَ لَوْ فِی أَیدِی أَهْلِ الشَّرِّ؛ حکمت، گمشدهی مؤمن است، پس باید آن را طلب کند، ولو در دستان اهل شر باشد. (تحف العقول، ابن شعبه حرانی، صفحهی ۲۰۱، و روی عنه (علیهالسلام) فی قصار هذه المعانی)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ؛ حکمت، گمشدهی مؤمن است، پس حکمت را بگیر ولو از اهل نفاق باشد. (نهج البلاغه، سید رضی (صبحی صالح)، حکمت ۷۹)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ، فَاطْلُبُوهَا وَ لَوْ عِنْدَ الْمُشْرِکِ، تَکُونُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها؛ حکمت، گمشدهی مؤمن است، پس آن را بطلبید ولو نزد مشرک، سزاوارتر به آن و اهل آن باشید. (امالی، شیخ طوسی، صفحهی ۶۲۵، مجلس یوم الجمعه الثامن عشر من جمادى الآخره سنه سبع و خمسین و أربعمائه)
- عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَ بْنَ الْحُسَینِ (عَلَیهِمَا السَّلَامُ) یَقُولُ: «لَا تُحَقِّرِ اللُّؤْلُؤَهَ النَّفِیسَهَ أَنْ تَجْتَلِبَهَا مِنَ الْکِبَا الْخَسِیسَهِ، فَإِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی قَالَ: سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلَامُ) یَقُولُ: إِنَّ الْکَلِمَهَ مِنَ الْحِکْمَهِ تَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ نُزُوعاً إِلَى مَظَانِّهَا حَتَّى یَلْفَظَ بِهَا، فَیَسْمَعَهَا الْمُؤْمِنُ، فَیَکُونَ أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها؛ راوی میگوید: از امام سجاد (علیهالسلام) شنیدم که فرمودند: لولو و گوهر نفیس را کوچک مشمار که بخواهی از محل پَست، آن را برگیری، همانا پدرم به من فرمودند: که از امیر المؤمنین (علیهالسلام) شنیدم که میفرمودند: همانا کلمهای از حکمت، در سینهی منافق، برای برکنده شدن و رسیدن به محل مناسبش، بیقراری میکند تا این که آن را بگوید، پس مؤمن آن را بشنود و سزاوارتر به آن و اهل آن باشد. امالی، شیخ طوسی، صفحهی ۶۲۵، مجلس یوم الجمعه الثامن عشر من جمادى الآخره سنه سبع و خمسین و أربعمائه)
- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیهالسلام) قَالَ: «الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَحَیثُمَا وَجَدَ أَحَدُکُمْ ضَالَّتَهُ فَلْیَأْخُذْهَا» حکمت، گمشدهی مؤمن است، پس هر یک از شما، هر جا گمشدهاش را بیابد، باید آن را بگیرد. (کافی، محدث کلینی، جلد ۸، صفحهی ۱۶۷، حدیث الناس یوم القیامه)
- قَالَ الْمَسِیحُ (علیهالسلام): «خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ کُونُوا نُقَّادَ الْکَلَامِ؛ حق را از اهل باطل بگیر و باطل را از اهل حق مگیر. نقد کنندهی کلام باشید. (محاسن، محدث برقی، جلد ۱، صفحهی ۲۳۰، باب خذ الحق ممن عنده و لا تنظر إلى عمله)
- قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُهَا حَیثُ وَجَدَهَا؛ حکمت، گمشدهی مؤمن است، هر جا بیابدش، بگیردش. (عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ابن ابی جمهور احسایی، جلد ۴، صفحهی ۸۱، الجمله الثانیه فی الأحادیث المتعلقه بالعلم و أهله و حاملیه)
- قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَحَیثُ وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا؛ حکمت، گمشدهی مؤمن است پس هر جا آن را بیابد، بدان سزاوارتر است. (منیه المرید، شهید ثانی، صفحهی ۱۷۳، أن لا یستنکف من التعلم و الاستفاده ممن هو دونه)
- قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «الحکمه ضالّه المؤمن یأخذها ممّن سمعها و لا تبالی فی أی وعاء خرجت؛ حکمت، گمشدهی مؤمن است، آن را از هر کس بشنود، میگیرد و باکی ندارد که در کدام ظرف، خارج شده باشد. (نهج الفصاحه، پاینده، صفحهی ۴۵۰)
- قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): «الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَالْتَقِفْهَا وَ لَوْ مِنْ أَفْوَاهِ الْمُشْرِکِینَ؛ حکمت، گمشدهی مؤمن است، پس آن را ولو از دهان مشرکان باشد، بگیرید. (مجموعهی ورّام، ابن ابی فراس، جلد ۱، صفحهی ۸۱، باب العتاب)
- قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام): لا تحقر اللووة النفیسة أن تجتلبها من الكبا الخسیسة، فإن أبی حدثنی قال سمعت أمیر المؤمنین (علیه السلام) یقول إن الكلمة من الحكمة تتلجلج فی صدر المنافق نزوعا إلی مظانها حتی یلفظ بها، فیسمعها المؤمن، فیكون أحق بها و أهلها، فیلقفها؛ (أمالی طوسی، ص 625)
- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) : الحكمة ضالة المومن فحیث وجدها فهو أحق بها (منیة المرید، ص 173.)
- از وصاياى امام كاظم عليه السلام به هشام:: لاتَمْنَحُوا الْجُهّالَ الحِكْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَلاتَمْنـَعـُوها اَهْـلَها فَتَـظْلِمُوهُمْ؛ «حكمت» را به نادانان ندهيد،كه به حكمت ظلم كرده ايد و آن را از اهلش دريغ نكنيد، كه به آنان ستم كرده ايد. (بحارالانوار، ج 75، ص 303)
آثار حکمت الهی
اگر حکمت معرفت به حقایق و گرایش و گریزش به معروف و از منکر در قالب تقوای الهی و محاسن و مکارم اخلاقی و آداب و ظرائف آن است، باید گفت که چنین حکمتی آثار بسیاری دارد که در این جا تنها به چند اثر آن اشاره می شود.
از امام على علیه السلام نقل شده که فرمود: روّحوا انفسکم ببدیع الحکمة؛ روان خودتان را به تازه ای از حکمت به راحتی برسانید و روحانیت ببخشید.
في حديثِ المعراجِ : يا أحمدُ، إنّ العبدَ إذا أجاعَ بَطْنَهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكمَةَ ، وإنْ كانَ كافراً تكونُ حِكمَتُهُ حُجّةً علَيهِ ووَبالاً ، وإنْ كانَ مؤمناً تكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نوراً وبُرهاناً وشِفاءً ورَحمَةً ، فيَعلَمُ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبْصِرُ ما لَم يَكُن يُبْصِرُ ، فأوَّلُ ما اُبَصِّرُهُ عُيوبَ نَفْسِهِ حتّى يَشْتَغِلَ عَن عُيوبِ غَيرِهِ ، واُبصِّرُهُ دَقائقَ العِلمِ حتّى لا يَدْخُلَ علَيهِ الشَّيطانُ؛ ای احمد! به راستی که هنگامی که بنده شکم را گرسنه نگه دارد و زبانش را حفظ کند من او را حکمت تعلیم می دهم و اگر آن بنده کافر بود حکمتش علیه او و وبال خودش می شود و اگر مومن باشد حکمتش برای نور و برهان و درمان و رحمت خواهد بود. پس می داند چیزی که نمی بایست بداند و می بیند چیزی را که نمی بایست ببیند . پس اول چیزی که می بیند عیوب خودش است تا بدان از عیوب دیگران باز داشته شود و به او علوم دقیق را نشان می دهم تا شیطان بر او وارد نشود.
از دیگر آثار آن می توان به چیزهایی اشاره کرد که در این حدیث آمده است: عن لُقمان علیه السلام ( ـ مِن وصیَّتِهِ لابنهِ ـ ) : یا بُنَیّ ، تَعلَّمِ الحِکمَةَ تَشْرُفْ ؛ فإنَّ الحِکمَةَ تَدُلُّ على الدِّینِ ، و تُشَرِّفُ العَبْدَ على الحُرِّ ، و تَرفَعُ المِسکینَ على الغَنیِّ ، و تُقَدِّمُ الصَّغیرَ على الکَبیرِ ؛ لقمان به فرزندش وصیت و سفارش کرد و گفت: ای پسرم! حکمت بیاموز تا شرف یابی؛ زیرا حکمت تو را به دین راهنمایی می کند و بنده را بر آزاد مقدم و شرافت می بخشد و مسکین را بر ثروتمند برتری می دهد و خردسال را بر بزرگسال مقدم می کند.