شعر و داستان
فتنه جهانی
هر روز به جهان فتنه و آشوب بر آید
آن سامری بر شیوه تزویر در آید
در شهر دلم هیچ ندایی چو نباشد
آن شاهد شهرم در این خانه در آید
فرعون هزار سحر فراهم چو نماید
هامان بر آن تخت به تزویر در آید
گر کوی دل ساقی میخانه در آیی
شیطان به شیون از این خانه در آید
مردم چو هیچ راه گریزی که نجویند
ابلیس در این جامه ازرق به در آید
هر کس به دغل جامه تزویر بپوشد
هامان به تزویر بر این تخت بر آید
قارون به زرداری، فرعون به زورش
بنگر که چسان دل به تزویر در آید
در دست تو یک جام جمی بیش نباشد
بنگر که چسان خدمت شیطان در آید
هر کس به تباهی خویش چو رود پیش
با تشنگی از چشمه خورشید به در آید
ناصر نگرش زر به زوری شودش جمع
که ابلیس به تزویر بر این تخت بر آید