اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیاقتصادیمعارف قرآنی

لزوم بازنگرى در نگرش به دنيا و اخلاق كار

در نگاه نخست شايد اين عنوان حيرت انگيز باشد كه چرا از لزوم بازنگرى در نگرش و اخلاق سخن به ميان آمده است. ولى با كمى دقت در مى يابيم آنچه كه نگرش عمومى مسلمانان را تشكيل مى دهد، جدا و متفاوت از نگرش قرآنى است; از اين رو اخلاق نيز مفهومى غيرقرآنى يافته و از نظر ساختارى جدا از آموزه هاى وحيانى است. تحميل انديشه و بينش هاى بيرون وحيانى به عنوان نگرش و اخلاق قرآنى، جامعه و امت اسلامى را دچار چالش و بحران هاى دشوارى نموده كه پيامدهايى جز ذلت و خوارى و نتايجى تأسف بار نداشته است.

جهت گيرى ديگر جهانى، امت اسلامى را از جهت گيرى اين جهانى غافل كرده و نقش و وظيفه اصلى و علّت حضور وى را در اين جهان كاسته است. ناديده گرفتن «جايگاه انسان در اين جهان» نتيجه اى جز تضاد و ناسازگارى با واقعيت هاى اين جهانى نداشته و ندارد.

انسان در برابر اين پرسش كه چرا در اين دنيا قرار گرفته و چه نقش و وظيفه اى در «اين جا» دارد، مى تواند دو موضع گيرى متفاوت داشته باشد: 1) آن را امرى بيرون از طبيعت و هدف اصلى خلقتش بداند كه «به ناچار» و «ضرورت خطايى» در اين جا جايى گرفته و تافته اى جدا بافته از اين جهان و موجودات آن است و اين همه به جهت خطايى انسانى يا غير انسانى صورت گرفته و به لزوم هيچ نقش و جايگاه و وظيفه اى در اين جهان ندارد جز آن كه از آن بگذرد و به جا و جايگاه اصلى خود رجوع كند. 2) يا آن كه بخشى از سير وجودى خود را حضور در دنيا و اين جهان بداند و خود را بخشى از اين جهان و موجودات آن بشناسد.

انسان پس از پذيرش هر يك از اين رهيافت ها، راه خاص را براى جستجو رستگارى و سعادت در پيش مى گيرد. كسى كه جهت گيرى فرار از جهان را در پيش مى گيرد و خود را تافته اى جدا بافته و موجودى نه اصيل در اين جهان مى بيند، رستگارى را از طريق كناره گيرى از اين جهان مى جويد; از اين رو دست به هيچ اقدامى جز خلاص و رهايى از اين جهان و هستى دنيوى نمى زند; و شخصى كه رهيافت سازگارى را اقتباس مى كند و خود را جزوى از اين «هست» مى شمارد رستگارى را از طريق تسلط بر خويش و جهان و بهره گيرى از آن در حدّ توان دنبال مى كند.

كسى كه راه دوم را بر مى گزيند، رستگارى اين جهانى را بر خود لازم و ضرورى مى شمارد و هر چند كه خود در سير وجودى مى بينند ولى اين جهان را بخشى از هستى خويش مى شمارد و در راه شناخت و بهره بردارى از آن مى كوشد. از اين رو همه فعاليت هاى خويش را به هدف رسيدن به رستگارى در اين جهان صرف مى كند; زيرا بر اين باور است كه رستگارى از طريق فعاليت و كار شديد در اين جهان به دست مى آيد.

در نقطه مقابل، زاهدان صوفى منش و رياضت جويانِ رهبانيت آيين قرار مى گيرند. در اين جا باور بر اين است كه جز از طريق طرد اين زندگى و جهان نمى توان به هدف رستگارى دست يافت. نتيجه و پيامد اين نگرش جز طرد همه اميال، پيشه ها، مسؤوليت ها و درگيرى هاى دنيوى نيست. او معتقد به جهان ديگر است و خود را مرغى در بند و دام، موجودى روحانى مى بيند كه از روى ضرور يا ناچار يا اشتباه در اين جهان قرار گرفته است. پس بى تفاوتى به دنيا را توصيه و سفارش مى كند و براى انسان نقش و مسؤوليتى در اين دنيا ترسيم نمى كند. لذت هاى مادى و اميال را بى ارزش مى شمارد يا در صورت هاى افراطى تر آن، كمترين درگيرى در مسؤوليت هاى دنيوى را موعظه مى كند و هدف را رهايى از زندان دنيا دانسته و در پى آن مى رود.

در نگرش امت اسلامى نيز ما با اين دو رهيافت رو به رو هستيم ولى آنچه كه انديشه غالب را تشكيل مى دهد و رويكرد و نگرش جمعى را هدايت مى كند، رهيافت آن جهانى است. از اين رو مى بينيم كه در امت اسلامى ميل به آخرت و عدم پذيرش مسؤوليت ها، رفتارى مذهبى و اخلاقى دينى و ارزشى است. اخلاق مسلمانان از اين رو، بيشتر از آن كه نقش مسؤوليت پذيرى را در برابر مسؤوليت هاى زيست محيطى و دنيوى داشته باشد، به نقش پذيرى و مسؤوليت در برابر خدا، نه در برابر خلق و زمين و دنيا، فرو كاسته شده است. اين فروكاهى نقش و مسؤوليت و جايگاه اثرات بسيار مخرب و زيانبارى در رفتار انسانى به ويژه در برابر جهان مادى داشته است. از اين رو ما خواهان لزوم بازنگرى در نگرش و اخلاق شده ايم.

با نگاهى به آموزه هاى قرآنى در مى يابيم كه انسان موجودى اين جهانى است. هر چند كه جهان مادى همه هست او را تشكيل نمى دهد ولى انسان بدون گذر از اين جهان نمى تواند به آن چه در آن جهان طالب اوست برسد. هبوط انسان به زمين و دنيا نه به معناى جدايى از اين جهان است بلكه نياز ضرورى براى رشد و تعالى اوست. از سويى ديگر قرآن نقش انسان را در اين جهان استعمار الارض و آبادانى زمين بر مى شمارد: «هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الاَْرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا»(هود/ 61) اين نقش مستلزم آن است كه انسان به عنوان بخشى از اين مجموعه در نظر آيد. از اين رو انسان پيش از آن كه آن جهانى باشد اين جهانى است و بيشتر از آن كه معنوى باشد مادى است. بر پايه اين نگرش وجودشناختى و پديدارشناسانه است كه نقش و جايگاه و مسؤوليت هاى انسان در اين دنيا و جهان تبيين و ترسيم شده است. توانايى هاى فوق حيوانى انسان اين امكان را براى او فراهم آورده است تا بتواند به تسخير اين جهان بپردازد و آن را در جهت تكامل خود قرار داده و بهره گيرد.

در اين آيه بيان شده است كه ما انسان را از زمين آفرديم تا زمين را آباد كند. چنان كه مى فرمايد: و شما را به آبادانى آن گمارديم; يعنى انسان از زمين برخاسته است و مقصود از اين برخاستن آن است كه حاجات و نيازهاى زمينى دارد. يعنى انسان به صورت طبيعى نيازهاى زمينى اى دارد كه در واقع ابزارى براى تأمين نيازهاى آسمانى اوست. بنابراين در درجه اول وظيفه انسان آباد ساختن زمين است; زيرا با فقر و فلاكت هيچ كارى صورت نمى پذيرد و آن چه موجب رونق و پياده كردن اهداف عالى دين است همين رونق بخشى به آبادانى زمين است. آبادانى بدون علم و كار نمى تواند تحقق يابد. در اين نگرش، رونق گرفتن علم و صنعت در حقيقت، تحقق بخشيدن به اهداف اوليه دين است. پس هرچه علم و صنعت و آبادانى زمين پيشرفت كند به آن اهداف نزديك تر مى شويم.

در نگرش قرآن و آموزه هاى آن، دين براى بر طرف كردن نيازهاى بشر و از اين رو مشوق علم و كار است. يعنى اگر و كار در جامعه اى ضعيف شود موجبات فقر و در نتيجه كفر را فراهم مى آورد:«كاد الفقر ان يكون كفرا».

وقتى با اين نگرش بر پايه نقش، جايگاه و مسؤوليت انسان در اين دنيا در قرآن حركت كنيم مى توان اميد داشت كه تحول عظيم در امت اسلامى در جهت استعمار و آبادانى را پيش رو خواهيم داشت; زيرا نمى توان همبستگى ميان بينش ها، باورداشت ها و نگرش ها را در جهت اخلاق عملى و تلاش انسانى ناديده گرفت. در اين صورت است كه انسان مؤمن تلاش ها و فعاليت هاى دنيايى خويش را يك امر اخلاقى ـ ارزشى و دينى قلمداد كرده و از استعمار و آبادانى دست نمى كشد. وقتى كارگر و پژوهشگر بداند كه حضرت اميرمؤمنان و ديگر معصومان(ع) به عنوان نمونه هاى عينى و تجسيمى قرآن و آموزه هاى وحيانى همواره در كار و تلاش و آبادانى بوده و ايجاد باغستان و نخلستان ها و چاه كندن و آبيارى بوده اند و آن را به عنوان يك ارزش پاس مى داشتند و بدان افتخار مى كردند، اين روحيه در وى پديد مى آيد كه كار و تلاش دنيايى او يك امر دينى و اخلاقى و ارزشى است. سرمايه دار و كارگر و پژوهشگر در اين حالت مى تواند با وجدان آسوده و با شور و حرارت بيشتر كارش را ادامه دهد; زيرا مى داند كه كارش نه تنها از جهت اخلاقى عيبى ندارد، بلكه از اين طريق، در واقع «مقاصد خداوندى» و استعمار و آبادانى زمين را بر آورده مى سازد.

در بيان رابطه ميان انسان و طبيعت و تأثير نگرش و بينش در كردار و رفتار اجتماعى انسان خداوند مى فرمايد:«إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِم;(رعد/ 11) خداوند آن چه را قومى بدان گرفتارند دگرگون نمى سازد مگر آن كه آن چه در نفس هايشان بداند گرفتارند تغيير دهند. بنابراين دگرگونى اجتماعى و بازسازى هنجارى اجتماع نيازمند پيش زمينه اى به نام دگرگونى و بازسازى درونى انسان (چه فردى و چه جمعى) است. به اين معنا كه انسان ها مى بايست آن چه در درون و نفس هايشان از بينش و نگرش وجود دارد دگرگون سازند تا به تبع دگرگونى در بينش و نگرش رفتار و كردار اجتماعى ايشان تغيير يابد و به دنبال آن بازسازى اجتماعى انجام پذيرد.

در اين صورت است كه مؤمن براى آن به دنبال ابتكار و اختراع و استعمار و تسخير زمين و ايجاد محيط زيست سالم مى رود كه آن را وظيفه اخلاقى اش مى انگارد و مسؤوليت الهى بر مى شمارد; نه چيزى از روى طمع به دنيا و دنياگرايى. در اين نگرش، تكاهل و تنبلى در حقيقت گريز از مسؤوليت الهى و يك رفتار ضداخلاقى و ضدارزشى و از سوى جامعه و امت قرآنى نكوهيده مى شود. در حقيقت زهدگرايى و رياضت هاى از اين دست نه تنها ارزش نيست بلكه يك امر غيراخلاقى و ارزشى و ضدآموزه هاى قرآنى شمرده شده و زاهدان بى مسؤوليت از جامعه طرد و رانده مى شوند.

جامعه قرآنى به اين روحيه و اخلاق كارى نياز دارد كه مى گويد: هر وقتى كه صرف كار و تلاش و آبادانى نشود در واقع ضايع شده است و فرد در برابر فرصت از دست رفته، مسؤول و پاسخگو است. در حقيقت تنبلى كردن و به استعمار و آبادانى زمين نپرداختن نه تنها امرى ممدوح نيست بلكه غير اخلاقى و ضد ارزشى است. دنياسازى نه دنياگرايى مسؤوليت همگانى بشر است. از اين رو دنياگريزى و رياضت و رهبانيت مسؤوليت گريز نه تنها ارزش نيست بلكه ضد دينى و ضداخلاقى است.

بنابراين جستجوى راه هاى تازه بهرهورى از زمين و جلوگيرى از فرصت و زمان سوزى و كاهش هزينه هاى انسانى و منابع مادى ارزش و مسؤوليت انسانى است. پس هيچ منبعى را نبايد استفاده نشده باقى گذاشت. محاسبه دقيق هزينه در ارتباط با بازده و حسابدارى دقيق در اين قضيه ضرورى است. اصولا همه اين كارها بايد به نيت و عملكرد رونق اقتصادى باشد; زيرا آرمان يك منتظر واقعى ايجاد رونق و رفاه اقتصادى و بهره بردارى از همه منابع زمين در همين دنيا در عصر ظهور منجى است. پس بايد اين اصل در همه طول تاريخ امت اسلامى مورد توجّه باشد و به عنوان يك هدف در برنامه ريزى هاى خرد و كلان ترسيم گردد.

نگرش و اخلاق سنتى گرايش به ضد آموزه هاى قرآنى را تقويت مى كند. ويژگى رويكرد سنت گرايى اين گرايش است كه انسان تنها بايد آن اندازه كار و كسب درآمد كند كه براى برآوردن نيازهاى روزمره ضروت داشته باشد. اين همان چيزى است كه در همه مسلمانان تقويت و يك امر طبيعى قلمداد شده است. اكتفا به نيازهاى روزمره، موجب مى شود تا انسان به مسؤوليت واقعى خود كه اعمار و آبادنى زمين است نپردازد. اين روحيه و اخلاق امرى بسيار زننده و دور از آموزه هاى قرآنى نه تنها براى امت قرآنى بلكه براى همه انسان هاست; زيرا قرآن وظيفه مسؤوليت و نقش انسان را در زمين، اعمار و آبادانى مى شمارد; نقشى كه واجب است مؤمن به قرآن و آموزه هاى آن بيشتر به آن بپردازد.

در مفهوم قرآنى وظيفه، انجام كارها در امور دنيوى نه تنها يك وظيفه اخلاقى است بلكه به عنوان والاترين صورت فعاليت اخلاقى انسان يك امر ارزشى است.

فرد هميشه بايد در مقام وظيفه اى باشد كه خداوند برايش مقرر كرده است. فعاليت هاى دنيوى انسان در جهت اعمار و آبادانى زمين را نيز بايد در چارچوب محدوديت هاى مقام مقرر شده اش در زندگى دانست.

امت اسلامى در صورتى مى تواند يك امت نمونه و الگو باشد كه اعتدال را در همه زمينه ها رعايت كند و به وظايف و مسؤوليت هاى اصلى اش توجّه جدى نمايد. هر كس وظيفه دارد خود و جامعه اش را نجات دهد. نشانه اين نجات يافتگى و رستگارى را بايد در توفيق دنيوى او در انجام وظيفه اش برشمرد; زيرا «لَّيْسَ لِلاِْنسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَى;(نجم/ 39) براى انسان جز آن چه تلاش مى كند نيست». و از آن جا كه دنيا مزرعه و كشتزارى براى آخرت است، انسانى مى تواند از رستگارى در آن جهان بهره گيرد كه در اين جهان به وظيفه و مسؤوليت خود توجّه داشته و انجام داده باشد. بى گمان اعمار و آبادانى زمين مسؤوليتى انسانى است كه بر دوش مؤمنان بيشتر از ديگران سنگينى مى كند.

مؤمن بايد از طريق اشتغال به فعاليت هاى شديد دنيوى و در راستاى اعمار دنيا و زمين چنان كه خداوند خواسته است، بكوشد تا مورد تقرب الهى قرار گيرد.

با اين بيان روشن شد كه تنها بر پايه نگرش و اخلاق كارى سنتى نمى توان به آموزه هاى قرآنى جامه تحقق پوشيد; زيرا نگرش سنتى در تضاد چشمگيرى با آموزه هاى قرآنى است. مؤمن نمى تواند به مفاهيمى چون زهد، رياضت، رهبانيت و عبادت بدون مسؤوليت پذيرى اتكا داشته باشد. ضرورت حضور در دنيا چيزى جز وقف همه جانبه انسان به وظايف الهى در دنيا نيست. مؤمن نه تنها در برابر خدا و آخرت بلكه در برابر دنيا و جامعه و رفاه و تعالى آن مسؤول است.

چنين اخلاقى مى بايست مبناى زندگى شود تا با رفتار كسب و كار در يك نظام اقتضاى عقلانى مؤمنِ سختِ كوشِ مسؤول، تطبيق پذير با اين جهان شود و به آبادانى بپردازد. اخلاق قرآنى با بهره گيرى و استفاده از نعمت هاى و طيبات دنيا هيچ گونه ناسازوارى نداشته بلكه آن را تشويق و ترغيب مى نمايد; بنابراين لذت جسمانى و برآورد كردن نيازهاى مادى و جسمى هم گناه نيست.

اين نگرش به دنيا و اخلاق كارى امكان انباشت سرمايه را فراهم مى آورد ولى از آن جايى كه ابزارهاى توزيع سالم ثروت نيز در آموزه هاى قرآنى بيان شده نه تنها مشكل ساز نيست بلكه رفاه عمومى را نيز در پى دارد.

بى گمان ميان نگرش و اخلاق كارى و پيشرفت و توسعه رابطه تنگاتنگى است. در نگاهى فروكاهانه در اين راستا تبيين و تحليل درستى از آن چه هست و واقع شد به دست نمى دهد.

ما نه تنها به همسبتگى ميان بينش، نگرش و اخلاق از سويى و پيشرفت و توسعه از سوى ديگر تأكيد داريم بلكه به عنوان علل بدان ها مى نگريم. بدبختى و خوشبختى جوامع بى ارتباط با آن ها نيست و مى توان ميان آن ها الگوى روشنى را تشخيص داد. در دوره اى كه مؤمنان بر پايه و اساس الگوها و آموزه هاى قرآنى حركت مى كردند تحوّل عظيمى در همه جنبه هاى مادى و معنوى جامعه اسلامى پديدار آمد. با دگرگونى در آن بود كه ما با ركود و پيشرفت اين جوامع رو به رو مى شويم; زيرا با چيرگى آموزه هاى غير وحيانى به ويژه زهدگرايى و دنياگريزى افراطى، روح كارآفرينى و نوآورى در آنان از ميان رفت و تصوف و رفتار زاهدانه و صوفيانه جانشين گشت.

اكنون مى بايست در جهت مقابله با عوامل ركود و پسرفت جوامع اسلامى از توسعه و پيشرفت، دگرگونى بنيادينى را در بينش مردمان (ما بأنفسهم) در پيش گرفت تا در نتيجه تأثيرات خود را در اخلاق كارى و رفتار فردى و جمعى آنان (ما بقوم) شاهد باشيم. اين مهم تحقق نمى پذيرد مگر آن كه بر پايه آموزه هاى قرآنى، نگرش و نگاه تازه اى به دنيا و زندگى در اين جهان پديد آورد و پويايى، قابليت نوآورى، ابتكار و شيوه هاى بهره برى از زمين و منابع آن را در مؤمنان افزايش داد و بر پايه آن اخلاق كارى را جايگزين اخلاق سنتى و ويرانگر گريز از دنيا كرد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا