اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

اشراق و درخشانی انسان در دنیا و آخرت

بسم الله الرحمن الرحیم

اشراق، درخشانی از تابش نور، روشنایی سفید و سرخی است که هنگام طلوع خورشید رخ می دهد. از همین رو، محل و مکان چنین اشراقی را مشرق می گویند. از نظر قرآن، زمین قیامت، دارای یک منبع نور بیرونی هم چون خورشید نیست، بلکه خود زمین اخروی دارای اشراق و شروق است؛ هم چنین از نظر قرآن، مومنان خود دارای نور و روشنایی ذاتی هستند، در حالی که کافران این نور را در خود دسیسه کرده اند و در تاریکی قرار می گیرند؛ زیرا اشراقات زمین اخروی برای مومنان اهل بهشت است و کافران در چنین زمینی زندگی نمی کنند تا از نور بیرونی یعنی نور زمین بهره مند شوند.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا چرایی و چگونگی نورانیت انسان در دنیا و آخرت را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

ظهور هستی با نور الهی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همه چیز در حالتی بود که می توان از آن به ممات یاد کرد. ممات از نظر قرآن، نیستی و فوت نیست، بلکه حالتی است که برای چیزی ظهور یا به تعبیر دیگر حیاتی نیست. در حقیقت حیات و ممات هر دو خلق الهی هستند(ملک، آیه 2) که برای هر چیزی است. پس هر گاه چیزی حیات و ظهوری نداشته باشد، ممات و بطونی دارد. از نظر قرآن، هر چیزی در این هنگامه بطون و ممات، با آن که از هستی به هست الهی بهره مند است، ولی ظهور و حیاتی ندارد. شاید بتوان این حالت را همان «وجودی علمی» دانست که به علم الهی معلوم و موجود است.

از نظر قرآن، هر گاه خدا بخواهد این موجود به «وجود علمی» را به «وجود عینی» برساند، آن را به خطاب «کن» مخاطب می کند. پس چون اراده و امر الهی به آن تعلق می گیرد، بی هیچ وقفه و درنگی «فیکون» برای آن تحقق می یابد و آن چیز از ممات به حیات، از بطون به ظهور، از علم به عین در می آید.(بقره، آیه 117؛ یس، آیه 82؛ غافر، آیه 68)

از نظر قرآن، همه هستی که به ظهور در می آیند، تحت تاثیر نوری قرار می گیرند که از ضوء شمس وجود الهی یعنی مقام «هو» نشأت می گیرد؛ چرا که همه هستی منور به نور الهی ظهور یافته است.(نور، آیه 35)

در حقیقت نوری که از تابش ضیاء شمس هویت نشأت گرفته بر موجودات علمی می تابد تا آنها وجود عینی یابند. این گونه است که هر موجودی که هستی عینی یافته، از نورانیت برخوردار است.

البته درجه نورانیت و مراتب آن در چیزها متفاوت و با هم فرق دارد؛ زیرا هر کسی به میزان برخورداری از صفات الهی از نظر کمیت و کیفیت از سطح نورانیتی برخوردار است. این بدان معناست که هر چیزی که مظهر الله و متاله باشد، از صد در صدی در نورانیت برخوردار است؛ و اگر چیزی تنها مظهر یک صفت در کم ترین سطح آن باشد، از کم ترین نورانیت نیز برخودار خواهد بود.

حالات چهارگانه انسان از نظر قرآن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان چهار حالت اصلی را تجربه کرده و می کند که شامل دو ممات و دو حیات است؛ خدا می فرماید: كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ چگونه خدا را منكريد با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد؛ باز شما را مى ميراند و باز زنده مى ‏كند و آنگاه به سوى او بازگردانده مى ‏شويد. (بقره، آیه ۲۸)

این حالت چهارگانه برای انسان شامل بطون مماتی، ظهور حیاتی، بطون مماتی و ظهور حیاتی است. بطون نخست مماتی همان مرتبه عالم علم الهی قبل از کن فیکون است. مرتبه دوم ظهور حیاتی به کن فیکون و مرتبه سوم بطون مماتی به «طی السجل» است که خدا در این باره می فرماید: يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ ؛ روزى كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحه نامه ‏ها در مى ‏پيچيم. همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم دوباره آن را بازمى‏ گردانيم. وعده‏ اى است بر عهده ما كه ما انجام‏دهنده آنيم. (انبیاء، آیه ۱۰۴) مرتبه چهارم نیز ظهور حیاتی است که با صور دوم اسرافیل و صیحه حیات در آخرت اتفاق می افتد.(زمر، آیه 68؛ نمل، آیه 87؛ یس، آیات 29 و 51 و 53) البته به نظر می رسد که طی السجل با صحیه نخست در صور همزمان باشد؛ زیرا در امر «طیّ السجل» همه هستی «مطویات» در دست الهی است: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ؛ و خدا را آن چنان كه بايد به بزرگى نشناخته‏ اند و حال آنكه روز قيامت زمين يكسره در قبضه قدرت اوست و آسمانها در پيچيده به دست اوست. او منزه است و برتر است از آنچه با وى شريك مى‏ گردانند. (زمر، آیه ۶۷)

به سخن دیگر، از نظر قرآن، هیچ موجودی هرگز نیست و عدم نبوده است، بلکه همه چیزهایی که نام هستی از خدای هستی می برند، به یک معنا از هستی به هست خدا بهره مند بوده اند. البته این هستی گاه به شکل ممات و گاه دیگر به شکل حیات بوده است. پس هرگز موت و ممات به معنای نیستی و نابودی نیست. پس می توان گفت که بسیاری از امور هستی به ویژه آنهایی که در دنیا ظهور یافته اند، حالات چهارگانه ای را همانند انسان تجربه می کنند.

هاله نور موجودات هستی

با توجه به آن چه گفته شد، همه هستی برخوردار از نور و هاله نورانی هستند؛ زیرا خدا می فرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛ خدا نور آسمان ها و زمین است.(نور، آیه 35) شکی نیست که این نور الله که بر هستی می تابد موجب می شود تا آنان از نورانیتی برخوردار شوند که برخاسته از هستی آنها به نور الله است؛ زیرا هر چیزی از موجودات هستی، دارنده صفت یا صفاتی از صفات الله هستند. این بدان معنا خواهد بود که هر دارنده صفتی نوری از نور الله را به شکل جزئی دارا است. پس به سبب آن که هر چیزی مظهر صفت یا صفاتی از صفات الله است، از همان منبع نور برخوردار است؛ زیرا صفت حقیقی است و هر گاه صفتی حقیقی در چیزی ظهور یابد، همه آن حقیقت را با خود همراه دارد و این گونه است که آن صفت نوری از نور الله را دارا است. پس هر چیزی به سبب همان وجود صفت الله یا صفات الله از نوری برخوردار است. البته نورانیت هر چیزی بسته به میزان و درجه ظهور صفات الله در آن چیز دارد.

این بدان معناست که سنگ نیز با آن که از جمادات است، از حیات و نورانیتی در سطح مرتبه و درجه خود برخوردار است. چنان که انسان به سبب آن که دارنده همه صفات و اسماء الله است، از سطح حیات و نورانیتی بس بلند و عالی برخوردار است که هیچ موجودی دیگر در این سطح انسان قرار نمی گیرد و همین امر موجب شرافت و کرامت ذاتی انسان شده است.(اسراء، آیه 70)

افزایش یا دسیسه هاله نور از سوی انسان

از نظر قرآن، انسان به سبب آن که دارای همه صفات و اسماء الهی است(بقره، آیه 31)، از عالی ترین سطح نورانیت الهی برخوردار است؛ زیرا نفس انسان همان روح الله است که در کالبد جسمانی بشر دمیده شده است.(فجر، آیه 15؛ ص، آیه 72؛ سجده، آیه 9)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان و جن بر خلاف دیگر موجودات هستی از این نیرو و توان یعنی قوت و قدرت برخوردار هستند که بتوانند نور الله را در خود دسیسه یا اشراق دهند. دسیسه کردن به معنای آن است که فتیله ظهور صفات الهی را در نفس خویش با گناه و فجور چنان کاهش دهند که دیگر نوری جز کور سویی از آن نباشد؛ گویی آن نور الهی را زنده به گور کرده اند. این حالت را که به آن تغییر منفی گفته می شود، دسیسه می نامند.(شمس، آیات 7 تا 10)

البته از نظر قرآن، تبدیل و تحویلی در نفس و نورانیت آن رخ نمی دهد؛ زیرا جزو سنت های تکوینی الهی است که هیچ گاه تبدیل و تحویلی در آن راه نمی یابد(اسراء، آیه 77؛ احزاب، آیه 62)، بلکه چیزی که در نفس اتفاق می افتد، تنها تغییر منفی است.(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53)

از نظر قرآن، انسان با عبودیت و تقوای الهی در چارچوب صراط مستقیم هدایت تکوینی فطری(طه، آیه 50) و هدایت تشریعی اسلام(بقره، آیه 21) می تواند به افزایش درجه و مرتبه نورانیت خویش کمک کند و آن را به حالت اشراق در آورد به طوری که نه تنها خودش را روشن می کند، بلکه پیرامون خویش را روشن می سازد.

البته انسان ها در این دنیا با هر کار خوب یا بدی که انجام می دهند، به دسیسه یا اشراق نور خویش کمک می کنند. این گونه است که صالحان به افزایش و تشدید نورانیت خویش کمک می کنند، و طالحان با فجور خویش به تضعیف آن تا حد دسیسه می پردازند و نور خویش را به کم ترین سطح و مرتبه می رسانند.

از نظر قرآن، کسی که در دنیا با نور اسلام و ایمان و نور قرآن(زمر، آیه 22 ؛ نساء، آیه 174؛ شوری، آیه 52؛ حدید، آیه 28) خود را منور ساخته، هویتی نوری خویش را چنان افزایش داده و تشدید می کند که نور آن همانند اشراق خورشید پیرامون وی را نیز روشن می سازد تا جایی که منافقان را به وسوسه می افکند تا از مومنان بخواهند تا ایشان نیز از نور مومنان بهره مند شوند؛ در حالی که این نور ذاتی آنان است که به سبب ظهور صفات الله در ایشان بروز و ظهور یافته است؛ پس چنین نوری غیر قابل انتقال به دیگری است. کسب این نور نیز در دنیا اتفاق می افتد و کسی که با خود به صحنه آخرت نوری نبرده باشد، نمی تواند آن جا نوری برای خود کسب کند؛ چنان که خدا می فرماید: يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ؛ آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى ‏بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است، به آنان گويند: امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير آن نهرها روان است در آنها جاودان هستيد. اين است، همان كاميابى بزرگ. آن روز مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‏ اند مى‏ گويند: ما را مهلت دهيد تا از نورتان اندكى اقتباس کرده و کمی از آن برگيريم؛ گفته مى ‏شود: بازپس برگرديد! و نورى درخواست كنيد! آنگاه ميان آنها ديوارى زده مى ‏شود كه آن را دروازه‏ اى است باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد.(حدید، آیات ۱۲ و۱۳)

از نظر قرآن کسی که از نور الله بهره ای نگرفته باشد، برای او نوری دیگری نیست؛ زیرا هیچ منبع نور دیگری وجود ندارد که شخص بخواهد از آن نور بگیرد؛ چنان که خدا می فرماید: وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛ و کسی که خدا برایش نوری قرار نداده باشد، پس برای او چیزی از نور نیست.(نور، آیه 40)

اما اگر کسی از نور الهی بهره بگیرد و خود را بدان منور سازد، مانند کسی است که نور تکوینی ابتدایی را با خود دارد و آن را دسیسه نکرده ، و حالا نور ایمان و قرآن را نیز بر آن افزوده است؛ چنین شخصی از مصادیق «نور علی نور» است.(نور، آیه 35)

از نظر قرآن، کافران و منافقان بر خلاف مومنان هستند؛ زیرا آنان در تاریکی به سر می برند؛ چرا که نور اکتسابی ایمان و قرآن و اسلام را کسب نکرده اند، و نور فطری و ابتدایی خویش را نیز دسیسه و زنده به گور کرده اند. آنان خود را از نور الهی به ظلمات کشانده اند و خارج کرده اند.(بقره، آیه 257؛ انعام، آیه 122؛ نور، آیات 39 و 40؛ حدید، آیه 19)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، علت این که کافران و منافقان از نور فطری و هم چنین نور اکتسابی محروم شده اند، انتخاب ارادی خود آنان است که با کفر و نفاق(نور، آیات 39 و 40؛ حدید، آیه 19؛ تحریم، آیات 8 و 9)، شک در دین و آرزوهای بی جا و واهی و پیروی شیطان (حدید، آیات 13 و 14) و گرفتاری در قساوت قلب(زمر، آیه 22) حتی نور الهی خویش را دفن و دسیسه کرده اند چه رسد که از نور اکتسابی بهره مند شوند.

خدا در قرآن به این نکته نیز توجه می دهد که اگر انسان نوری را با خود به صحنه قیامت و آخرت ببرد، خدا به فضل خویش نور ایشان را از نقص به تمام می رساند.(تحریم، آیه 8) پس انسان می بایست گام نخست را خود بردارد و آن گاه امید به خدا داشته باشد که نواقص نوری او را برطرف کرده و به اتمام نورانیت برساند.(همان)

راه های کسب نور اکتسابی و اشراق آن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همه هستی دارای نور تکوینی الهی هستند، ولی انسان از این ظرفیت برخوردار است تا نور خویش را تشدید کرده و به اشراق برساند و از مصادیق «نور علی نور» شود. به این معنا نور تکوینی و فطری خویش را با نور اکتسابی افزایش داده و به شروق و اشراق برساند. راه هایی برای کسب نور اکتسابی و افزایش و تشدید نور الهی بیان شده که از جمله آنها می توان به اسلام(زمر، آیه 22)، ایمان(حدید، آیات 12 و 13 و 19 و 28؛ طلاق، آیه 11؛ تحریم، آیه 8)، ذکر و یاد خدا(نور، آیات 35 و 36)، عمل صالح(طلاق، آیه 11) ، برّ و نیکی(مطففین، آیات 22 و 24؛ مجمع البيان، ج 9 – 10، ص 581) ، انفاق در راه خدا و وام نیک(حدید، آیات 10 تا 19)، تسبیح خدا(نور، آیات 35 و 36)، تقوای الهی(حدید، آیه 28)، تلاوت آیات الهی(طلاق، آیه 11)، رضایت خدا(مائده، آیات 15 و 16)، عبادت در هر حال(نور، آیات 35 تا 37)، شهادت در راه خدا(حدید، آیه 19)؛ بنابر قولى، مقصود از شهدا شاهدان اعمال و بنابر قولى، كشته شدگان در راه خدا است. (تفسير التحرير و التنوير، ج 13، جزء 27، ص 397 ـ 398) اشاره کرد.

از نظر قرآن، دنیا تنها مکان و محل کسب نور اکتسابی است(طلاق، آیه 11؛ حدید، آیات 13 و 28) ؛ زیرا تنها دردنیا است که انسان می تواند تغییرات مثبت یا منفی را در خود ایجاد کند و حتی عالم برزخی چیزی چیز دنباله همین تغییرات دنیوی نیست که در قالب باقیات صالحات یا طالحات دامن گیر شخص در عالم برزخ است.(یس، آیه 12)

این که بر اساس آیه 13 سوره حدید به منافقان گفته شده «ارجعوا وراءَكم» بنابر يك احتمال، يعنى به دنيا برگرديد(الكشاف،ج 4، ص 475)؛ یعنی دنیا جایی است که می بایست از آن جا نور اکتسابی را کسب می کردید؛ در حالی که دنیا جمع شده و قیامت بر پا شده و دیگر مکانی برای کسب نور نیست؛ یعنی فرصت از دست رفته و حسرت به جا مانده است.

باید توجه داشت که عرصه قیامت تاریک است؛ هر چند که ممکن است که زمین قیامت به اشراق الهی روشن باشد، ولی کافران و منافقان بی نور ذاتی و اکتسابی خویش همانند کوران در صحنه قیامت هستند که در تاریک مطلق قرار گرفته اند. به سخن دیگر اگر در قرآن خدا پس از آن که از نفخ دوم صور اسرافیل سخن به میان می آورد، به اشراق زمین نیز اشاره کرده و می فرماید: وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ؛ و زمين به نور پروردگارش روشن گردد؛ و كارنامه اعمال در ميان نهاده شود و پيامبران و شاهدان را بياورند و ميانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگيرند. (زمر، آیه ۶۹)

ولی باید توجه داشت که این نور هیچ فایده ای برای منافقان و کافران ندارد که کور به صحنه قیامت وارد می شوند و در تاریکی مطلق قرار دارند. خدا به صراحت در این باره می فرماید: قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى؛ مى‏ گويد: پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم؟! مى‏ فرمايد: همان طور كه نشانه‏ هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى ‏شوى.(طه، آیات ۱۲۵ و ۱۲۶)

پس کسی که از نور تقوا و ایمان و قرآن و اسلام بهره ای نبرده باشد، در حقیقت خود را نابینا و کور ساخته و نمی تواند حتی از نور اشراقی زمین قیامت بهره مند باشد.

فقدان نور برای کافران در دنیا

به نظر می رسد که کافران و منافقان با عقاید و رفتارهای باطل و زشت خویش نور ذاتی خویش را از دست داده و دفن و دسیسه و زنده به گور کرده اند. از همین روست که اصلا قابل رویت برای فرشتگان نیستند؛ یعنی کافران و منافقان در همین دنیا نیز هاله نور خویش را از دست داده و چون نورانیتی اندک دارند که در قالب دسیسه است، قابل رویت نیستند و مشمول استغفار و دعای فرشتگان قرار نمی گیرند.

به سخن دیگر، فرشتگان غير مؤمن را نمي‌بينند، چون غير مؤمن تاريک است؛ زیرا فرشتگان تنها کسانی را می بینند که از نور ایمان برخوردار هستند و از این هاله نورانی سود می برند؛ یعنی فرشتگان آن کسي که مصداق «جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‌ بِهِ فِي النَّاس، ما برایش نوری قرار دادیم که در میان مردم حرکت می کند»(انعام، آیه 122) را مي‌بينند. پس اين که خدا می فرماید: يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض؛ فرشتگان برای اهل زمین استغفار می کنند(شوری، آیه 5)؛ فقط شامل مومنان است که نورانیتی دارند و از آسمان دیده می شوند. بنابراین می بایست گفت که این آیه از مصادیق مطلق نیست که با قیدی مقید شده باشد؛ بلکه از همان آغاز مقید است؛ زیرا اصولا آنان کافران را نمی ببیند تا برایشان استغفار کنند.

باید توجه داشت که وقتی از نظر تشریعی استفغار برای کافران حرام است(توبه، آیه 113)، از نظر تکوینی فرشتگان چنین قدرتی نخواهند داشت تا برای کافران استغفار کنند.

این که فرشتگان تنها مومنان می بینند و برای آنان استغفار می کنند در آیه ای دیگر به صراحت مطرح شده است. خدا می فرماید: وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا؛ و فرشتگان برای کسانی استغفار می کنند که ایمان آورده اند.(غافر، آیه 7)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا