اعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

ریشه های خوش فهمی و بدفهمی از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از مردم مسائل ساده و آسان را بد می فهمند؛ به طوری که یک موضوع ساده را به گونه ای تبیین، تحلیل و توصیه می کنند که گویی هیچ درکی از حقیقت روشن ندارند؛ حتی واقعیت های حاضر و مشهود را درک نمی کنند و نمی توانند با آن ارتباط منطقی برقرار کنند؛ از همین رو، دچار وارونگی شهود و رؤیت و نیز وارونگی در تبیین، تحلیل و توصیه در این موضوعات شده و پیشنهادهایی را ارایه می دهند که با واقعیت نمی سازد و درمان مشکل و درد نیست؛ چرا که با واقعیت و حقیقت هیچ گونه سنخیتی ندارد تا به عنوان راه حل مشکلی یا درمان دردی باشد. به عنوان نمونه، برخی از مردمان، چنان در سخنان و نوشته های خویش، مطالبی را در موضوع دشمنی آمریکا و اسرائیل نسبت به اسلام و ایران اسلامی را بیان می کنند که این واقعیت روشنی دشمنی آنان را نمی بییند ، بلکه رفتارهای دشمنان را به عنوان رفتاری از روی صداقت در راستای تحقق صلح و امنیت جهانی تبیین و تحلیل می کنند؛ آنان، اشغالگری را به عنوان ابزاری برای احقاق حق می دانند و براین باورند که آمریکایی ها و اسرائیلی ها این حق را دارند که برای حفظ جان خویش، مخالفان را در عراق و افغانستان به بدترین شیوه بکشند؛ زیرا حفظ جان لازم است؛ پس اگر عراقی یا افغانستانی یا فلسطینی متعرض آمریکایی ها و اسرائیلی ها در سرزمین های خودشان شوند، آنان تعرض ملت ها علیه اشغالگران را به عنوان نوعی تهدید محکوم کرده و تجاوزات آمریکایی ها و اسرائیلی ها نسبت به مردم بی گناه را توجیه می کنند و حتی برای آن، وجاهت قانونی می تراشند.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا علل و چرایی خوش فهمی و بدفهمی در ادراکات انسانی را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

فرق میان واقعیت و حقیقت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ادراک واقعیت ها و حقایق برعهده مرتبه ای از مراتب نفس انسان به عنوان «قلب و فؤاد» است؛ زیرا از نظر قرآن، قلب با استفاده از داشته های فطری الهامی، با بهره گیری ابزارها و اسباب، داده های بیرونی را می سنجد و به ارزیابی، ارزش گذاری و داوری می پردازد و حکم صادر می کند.

به سخن دیگر، درک واقعیت های بیرونی زمانی برای انسان شدنی است که با ابزارهای سالم هم چون حواس ظاهری، اطلاعاتی را از بیرون جمع آوری کند. البته حواس ظاهری چون چشم، همانند عینک عمل می کند؛ زیرا بصیرت و بینایی، از شئون قلب انسانی است؛ بنابراین، وقتی از ابزار سالم حسی چون چشم سالم استفاده می شود، قلب می تواند بیرون از خویش را ببیند و بیابد. این همان ادراک خارجی بدون هیچ داوری ارزشی از سوی انسان است؛ زیرا قلب انسانی در این مرحله، تنها واقعیت موجود خارجی را دیده و یافته است؛ اما این یافته های خارجی بدون عبور از مرحله دوم، هرگز به عنوان امر ارزشی در قالب حق یا باطل دسته بندی نمی شود.

به عبارت دیگر، انسان با دیدن واقعیت بیرونی از طریق ابزارهای حسی، هرگز آن را به عنوان یک حقیقت نمی پذیرد؛ زیرا واقعیت های خارجی به دو دسته «حق و باطل» تقسیم می شود؛ زیرا حق، آن واقعیتی است که مطابق «نفس الامر» است؛ در حالی که «باطل» همان واقعیتی است که در تضاد با «نفس الامر» است.

مراد از نفس الامر، حقایقی است که از حق مطلق نشأت گرفته و در قالب مظاهر انوار صفات حق تعالی نمودار شده است؛ زیرا از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خدای تعالی «حق مطلق» است که همه حقایق از آن به عنوان مظاهر انوار صفاتی الهی ظهور یافته و سرچشمه گرفته است.

از نظر قرآن، وقتی انسان در مظاهر هستی می نگرد که بازتاب انوار صفات الله هستند(نور، آیه 35)، این حقیقت برای او روشن می شود که او حق مطلق است:« يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت، آیه 53)؛ زیرا این حق مطلق در هر چیزی مشهود است:«أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ».(همان) پس همه هستی در ظاهر و باطن خویش چیزی جز حق مطلق یعنی حق تعالی نیست؛ از همین روست که خدا بارها در قرآن بیان می کند که همه حقیقت در هر چیزی از حق تعالی نشأت گرفته است: إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ.(بقره، آیه 174؛ هود، آیه 17)

هر چند که همه هستی جلوه ها و مظاهر حق تعالی و انوار صفات الهی است(نور، آیه 35)، ولی هر مظهری از مظاهر موجود در هستی، در تمامیت خویش کمالات صفات الهی را مظهریت نمی کند، بلکه هر چیزی براساس مقدرات و ظرفیت وجودی خویش مظهریت صفات را به نمایش می گذارد. از این روست که در هر مظهری می توان، فقدان نور صفات را یافت که از آن به ظلمت یاد می شود؛ زیرا ظلمت همانند نور از مجعولات الهی است؛ یعنی همان طوری که خدا به انوار صفات الهی خویش، هستی از آسمان و زمین را خلق کرده و ظهور بخشیده است، در هر چیزی براساس مقدرات حکیمانه، نور و ظلمت را نیز جعل کرده است؛ یعنی برخی در تمامیت نور و برخی در نقصان نور هستند که آن نقصان نور همان ظلمت برای آن چیز است. خدا می فرماید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ؛ ستایش خدایی است که آسمان ها و زمین را آفریده و ظلمات و نور را جعل کرد.(انعام، آیه 1)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، جهان ماده به سبب ظرفیت های محدود خویش هماره آمیزه ای از نور و ظلمت است که این ظلمات همانند کف روی آب، هستی و وجودش را مدیون آب است؛ یعنی ظلمت و کف آب اگر نامی دارد، به سبب همان نور و آب حقیقت است.(رعد، آیه 17)

بنابراین، واقعیت باطل همانند آن کف روی آب است. این کف روی آب و واقعیت باطل هر چند ظهور و جلوه گری بیش تری دارد، ولی اگر اضطراب و حرکت سیل آسا بخوابد، حقیقت آشکار می شود و کف و واقعیت باطل از میان می رود.(همان)

ارزش گذاری واقعیت ها براساس داشته ها

چنان که گفته شد، از نظر قرآن، واقعیت های خارجی که انسان از طریق ابزارهای حسی دریافت می کند و قلب به تحلیل آن می پردازد، به دو دسته واقعیت حق و واقعیت باطل تقسیم می شود؛ البته در بسیاری از موارد، در خارج و واقعیت های بیرونی، حق و باطل با هم آمیخته است و از همین رو، تحلیل حق از باطل سخت و دشوار می شود.

با این همه، خدا در انسان قوه و توانایی خاصی را قرار داده تا بتواند به تحلیل واقعیت ها بپردازد و حقایق را از باطل جدا سازد. براساس آموزه های وحیانی قرآن، در فطرت انسانی، نرم افزاری با مجموعه ای اطلاعات وجود دارد که از آن به داشته های فطری انسان یاد می شود؛ زیرا هر آفریده ای از جمله انسان برای اهداف حکیمانه ای خلق شده است. در هر آفریده ای نرم افزاری فطری با مجموعه اطلاعات قرار دارد که از آن به هدایت فطری الهامی یاد می شود: قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ گفت: پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است.(طه، آیه ۵۰)

خدا به صراحت بیان می کند که در فطرت الهی انسان که هیچ تبدیل و تحویلی در آن راه نمی یابد(روم، آیه 30) قوه و توانی قرار داده شده که به الهامات فطری الهی، نه تنها هر انسانی قدرت تشخیص حق و باطل را دارد، بلکه به طور فطری و الهامی، به سوی حق گرایش و از باطل گریزش دارد.(شمس، آیات 7 تا 10)

این بدان معناست که انسان وقتی داده های بیرونی را با ابزارهای سالم ومناسب دریافت می کند، آن را بر داشته های فطری – الهامی خویش عرضه می کند. پس از عرضه، اگر داده های واقعیت بیرونی با داشته های الهامی الهی مطابق باشد، آن را به عنوان حق می شناسد و می پذیرد، و گرنه با آن مخالفت کرده و می گریزد.

پس از نظر قرآن، نفس و قلب انسانی هرگز مانند صفحه سپید کاغذ نیست که هیچ نوشته ای در آن نباشد، بلکه همانند نظام عامل رایانه ها است که دارای داشته های الهامی الهی است. پس هر نرم افزار جدیدی که بخواهد بر آن نصب شود، مبتنی بر آن نظام عامل خواهد بود. داده های بیرونی همانند نرم افزارهای جدیدی است که می خواهد نصب شود؛ پس اگر مطابقت وجود داشته باشد، به عنوان امر ارزشی و مفید پذیرفته می شود؛ و گرنه مردود دانسته و طرد می شود.

به سخن دیگر، قلب انسانی بر اساس داشته های فطری – الهامی تنها واقعیت هایی را به عنوان حق می پذیرد که با داشته های باطنی خود مطابقت داشته باشد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، قلب انسانی اگر به سلامت فطری خویش باقی بماند، به درستی عمل می کند و هر واقعیتی را بر اساس داشته های الهامی فطری، تبیین و تحلیل و توصیه می کند. این گونه است که هرگز به خطا نمی رود و باطل را حق نمی بیند، هر چند باطل همانند کف روی آب تجلیات و جلوه های قوی تر و نمایان تری داشته باشد؛ زیرا قلب سالم، براساس داشته های خویش داده های بیرونی را تبیین و تحلیل می کند و هرگز در دام تجلیات کف روی آب نمی افتد و به خطا نمی رود و باطل را حق قرار نمی دهد.

از این جاست که قلب های سالم و سلیم هماره خوش فهم بوده و درک درستی از حقایق و واقعیت های هستی داشته و هرگز در دام فریب باطل و جلوه های فریبای آن نمی افتند.

بدفهمی های قلب بیمار از نظر قرآن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، زمانی که نفس انسانی گرفتار تغییر شود، قلب انسانی کارکرد فطری خویش را از دست می دهد. البته هر چه تغییرات نفس عمیق تر باشد، به همان میزان بیماردلی، قلب از کارکرد اصلی خود دور می شود تا جایی که به وارونگی در فهم دچار می شود و حقایق را بر عکس می بیند و تحلیل و تبیین و توصیه می کند.

تغییرات نفس از کم ترین آن با «رین» و زنگارگرفتگی(مطففین، آیه 14) شروع و به «طبع»(حج، آیه 46) و «ختم»(بقره، آیه 7) می رسد که دیگر نمی تواند داشته های الهامی را به درستی به کارگیرد و تعقل و تفقه درست داشته باشد.

به سخن دیگر، هر چه انسان با فجور و دریدگی و عبور از خطوط قرمز الهی یعنی از هدایت فطری و هدایت تشریعی عبور کند، به همان میزان نفس در مرتبه قلب، کارکردهای خویش را از دست می دهد و دیگر نمی تواند حقیقت شناسی و ارزش گذاری مبتنی بر حقیقت داشته باشد؛ زیرا با گناه و فجور، نور الهی که قدرت تشخیص و گرایش به قلب انسانی را می دهد، دسیسه و فتیله آن چراغ حقیقت پایین کشدیه می شود تا جایی که قلب در تاریکی و ظلمت قرار می گیرد. وقتی قلب تاریک شد، دیگر نمی تواند داشته های بیرونی را به کار گیرد؛ زیرا آن داشته از جنس نور است که می تواند بر ظلمت واقعیت ها بتابد و نشان دهد که کدام واقعیت حق و کدامین باطل است.(شمس، آیات 7 تا 10)

خدا می فرماید: أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ؛ آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است. (حج، ۴۶)

از این آیه فهمیده می شود که ممکن است شخص ابزارهای حسی سالم داشته باشد، و واقعیت ها را چنان که هست ببیند، ولی وقتی قلب به سبب گناه بیمار شد و کوری به قلب راه یافت، دیگر این قلب نمی تواند داده های واقعی بیرونی را بر داشته های درونی عرضه دارد و ارزش گذاری کرده و توصیه و پیشنهاد مناسبی با حق ارایه دهد.

از نظر قرآن، حقایق در قالب واقعیت های بیرونی در برابر بسیاری از دیدگان مردم است؛ ولی آنان به سبب همان بیماردلی نمی توانند حقیقت را کشف کنند: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ؛ و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ ايم، چرا كه دلهايى دارند كه با آن حقايق را تفقه نکرده و عمق و ژرفای آن دريافت نمى كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى ‏بينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمى ‏شنوند، آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ ترند. آرى آنها همان غافل‏ماندگانند. (اعراف، آیه ۱۷۹)

غافل کسی است که چیزی در برابر باشد، ولی به سبب آن که بدان اهمیت ندهد، آن حقیقت را نمی بیند. بسیاری از مردم با آن که حقیقت در برابرشان است، تن به حقیقت نمی دهند؛ زیرا سرگرم امور باطل و لغوی هستند که دنیا آنان را بدان فریفته است؛ اینان دنبال کف روی آب می روند و از آب بی بهره می شوند؛ دنبال سراب می روند و بی آب می مانند.

البته از نظر قرآن، کسانی که گرفتار بیماردلی می شوند، به جایی می رسند که حقایق امور را وارونه می بینند و تحلیل و تبیین و توصیه می کنند؛ چنان که منافقان به سبب بیماردلی، حقایق را وارونه می یابند تا جایی که فساد و افساد را اصلاح دانسته و اصلاحات را فساد و افساد می بییند. این گونه است که مومنان را به عنوان مفسدان از خود دور می سازند و افساد خویش را به عنوان اصلاحات می یابند و به تبلیغ و گسترش آن می پردازند.(بقره، آیات 7 تا 15)

البته برخی از بیماردلان، ممکن است حقیقت را چنان که هست بشناسند، ولی از نظر گرایشی قلب آنان  بیمار است و به آن حقیقتی که یافته اند، گرایش نیابند، بلکه به ضد آن گرایش یابند. این افراد دچار وارونگی در کشف حقیقت نیستند، بلکه گرفتار سلطه هواهای نفسانی هستند و با آن که جزم به حقیقت دارند، ولی عزم بر باطل دارند. خدا درباره فرعون و فرعونیان می فرماید که اینان با آن که از معجزات و بصائر بصیرت بخش آن، حقیقت را دریافتند، ولی به سبب برترجویی و ظلم به انکار می پردازند و حقیقت را نمی پذیرند و دنبال باطل می روند: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ؛ و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و برترجویی آن را انكار كردند. پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود. (نحل، آیه ۱۴)

در جایی دیگر در باره این افراد می فرماید: وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ؛ و به راستى در چيزهايى به آنان امكانات داده بوديم كه به شما در آنها چنان امكاناتى نداده‏ ايم، و براى آنان گوش و ديده ‏ها و دلهايى نيرومندتر از شما قرار داده بوديم، ولى چون به نشانه‏ هاى خدا انكار ورزيدند؛ نه گوششان و نه ديدگانشان و نه دلهايشان به هيچ وجه به دردشان نخورد و آنچه ريشخندش می کردند به سرشان آمد.(احقاف، آیه ۲۶)

پس این افراد از همه جهات ؛ یعنی از نظر سلامت اسباب و فهم حقیقت و آیات الهی هیچ مشکلی نداشتند، اما از نظر گرایشی قلب آنان بیمار بود و این گونه است که زیر بار حقیقتی که شناختند نرفتند و به تمسخر دیگر پرداختند و این گونه ابدیت خویش را تباه کردند.

خدا در قرآن، از بلعم باعورا و سامری یاد می کند که با آن که ازاهل بصیرت و کتاب الله بودند، ولی هم چون سگان و خران از آن حقیقت می گریزند و بر خلاف آن عمل می کنند تا خواسته های نفسانی خویش را در دنیا تامین کنند. در حقیقت، شناخت حقیقت به آنان کمکی نمی کند، زیرا قلب بیمار آن در گرایش درست عمل نمی کند و به جای آن که دنبال حق بروند ، به دنبال باطل می روند تا خواسته های نفسانی خویش را ازاین طریق پاسخ دهند.(اعراف، آیه 176؛ طه، آیه  96؛ جمعه، آیه 5)

از نظر قرآن، کسانی که گرفتار بیماردلی هستند، در طول و عرض تاریخ همانند هم عمل می کنند؛ یعنی با آن که یک دیگر را نمی بینند یا ارتباطی با هم ندارند، ولی به سبب آن که همگی از یک بیمار مشترک رنج می برند و قدرت و توان فطری خویش را تغییر داده و دفن و دسیسه کرده اند، همانند هم فکر می کنند و تحلیل و تبیین و توصیه های آنان مشترک است. در حقیقت آنان به سبب آن همانند در بیماردلی، یک نوع فکر و عمل می کنند؛ خدا می فرماید: كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ؛ أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ؛ بدين سان همانند یک سنت بر كسانى كه پيش از آنها بودند، هيچ پيامبرى نيامد جز اينكه گفتند: ساحر يا ديوانه‏ اى است. آيا همديگر را به اين سخن سفارش كرده بودند؟! نه، بلكه آنان مردمى طاغی و سركش بودند.(ذاریات، آیات ۵۲ و ۵۳(

از این آیات به دست می آید که به شکل یک سنت و قانون در طول تاریخ گروهی علیه اهل حق قرار گرفته و اتهامات مشابه و همانندی به پیامبران واهل حق و حقیقت زدند. از نظر قرآن، این همانند در قول و فعل به سبب آن نیست که آنان به یک دیگر توصیه می کردند و افکار و اندیشه های باطل خویش را به دیگران انتقال می دادند، بلکه این رفتار مشابه و همانند از سوی این افراد به سبب همانند در قلب ایشان است؛ زیرا اهل طاغیان به عنوان  بیماردلان همانند هم فکر و رفتار می کنند.

البته این خاص بیمار دلان نیست، بلکه اهل ایمان با آن که در طول و عرض تاریخ هم دیگر را نبینند، همانند هم فکر و عمل می کنند؛ زیرا قلب سالم، حقایق را چنان که هست دریافته می کند و گرایش مومنان مشابه و همانند هم خواهد بود. در حقیقت داشته های مومنان یکسان و بدون تغییر باقی مانده است و بر اساس آن داده های بیرونی را می شناسند و ارزشگذاری مشابه می کنند؛ اما بیماردلان به سبب دفن داشته ها و الهامات الهی، داده های بیرونی را نادرست می شناسند و برخلاف حقیقت ارزشگذاری می کنند. این گونه است که در همیشه تاریخ مومنان همانند هم و کافران نیز همانند هم فکر و عمل می کنند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا