اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیمعارف قرآنیمقالات

آثار پیروی از گام های شیطان

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، شیطان صفت ابلیس است که به عنوان دشمن جنی انسان بر آن است تا انسان نتواند به حقیقت کمالی خویش برسد و صفات و اسماء الهی سرشته در ذات خویش را اظهار کند و در جایگاه خلافت الهی به عنوان مظهر اسماء‌ الله به پروردگاری ما سوی الله بپردازد.

ابلیس در راستای این هدف خویش، شیوه و روشی را در پیش گرفته است که از جمله مهم ترین آنها شیطنت است. همین شیطنت ابلیسی موجب می شود تا او و فرزندانش بتوانند گروه هایی از جنیان و انسان ها را به جرگه خویش در آورده و در جایگاه شیاطین جنی و انسی در خدمت اهداف ابلیس باشند. یکی از روش ها و شیوه های ابلیس در مقام شیطنت، حرکت گام به گام برای ایجاد سلطه بر انسان است که از آن به خطوات شیطان در قرآن یاد شده است. نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا خطوط اصلی شیطان در تحقق اهداف شیطانی را در ساختار خطوات شیطانی و آثار آن را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

خطوات شیطانی در خطوط شیطانی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ابلیس این دشمن جنی(کهف، آیه ۵۰) سوگند خورده انسان(نساء، آیات ۱۱۸ و ۱۱۹) برنامه ای برای تحقق هدف گمراه سازی انسان دارد که در چارچوب خطوط اصلی ساماندهی شده است. از مهم ترین خطوط شیطانی برای کسب و گرفتن نصیب و سهمی از بندگان خدا(نساء، آیه ۱۱۸) می توان به مواردی چون اضلال، گرفتارسازی در آروزهای بی پایه دور و دراز دست نیافتنی، تشریع قوانین و وادار سازی آنان به پیروی از آن به جای تشریع الهی، سلطه آمری و فرمان برای ایجاد تغییر در خلقت خودشان با جا به جایی جنسیتی و تغییر در فطرت الهی (نه تبدیل و تحویل آن)، جایگزین سازی ولایت الهی به ولایت طاغوتی شیطان(نساء، آیه ۱۱۹)، دادن وعده دروغین و ایجاد آرزوهای سراب واره بی پایه و دور و دراز، فریفتن مردم به دنیا(نساء، آیه ۱۲۰ ) و مانند آنها اشاره کرد.

از نظر آموزه های قرآنی، شیطان برای دست یابی به اهداف خویش، در ساختار این خط شیطانی، گام های عملیاتی را به کار می گیرد که از آن به خطوات شیطان تعبیر شده است. از جمله خطوات شیطان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1.   امر به زشتی و فحشاء: انسان بر اساس هدایت فطری و الهامات الهی نسبت به حق و باطل، خیر و شرّ، زیبا و زشت و مانند آنها شناخت اندیشه ای و گرایش انگیزه ای دارد(شمس، آیات ۷ تا ۱۰)؛ زیرا از نظر قرآن، هر مخلوقی به گونه ای آفریده شده که در خلقت خویش به تمام کمال است(طه، آیه ۵۰) و حرکت ذاتی و درونی به عنوان حرکت جوهری به سوی کمال مطلق یعنی لقاء‌ الله دارد و به سوی آن سعی و تلاش بی امان و بی وقفه ای دارد(انشقاق، آیه ۶)؛ چرا که همان خدای خالق که هر چیزی را به کمال به او اعطا کرده، در مقام ربوبیت به پرورش او در قالب هدایت فطری و تکوینی برخاسته است.(طه، آیه ۵۰) بنابراین،‌ انسان در همان مسیری هدایت تکوینی و فطری خویش به سوی کمال می رود که در ساختار حق، خیر، حسنات  و مانند آنها سامان یافته است. پس هیچ گرایشی به سوی باطل، شرّ و  سیئات ندارد، بلکه به سبب فطرت الهی، از آنها گریزش دارد. این همان حالتی است که خدا در قرآن از آن به ساختار عدالتی(انفطار، آیه ۷) و تسویه (شمس، آیه ۷؛ سجده، آیه ۹) تعبیر کرده است. البته انسان و جن به سبب ویژگی خلقی داشتن اراده، از این حق انتخاب در چارچوب مشیت حکیمانه الهی برخوردار هستند که در نفس خویش تغییری را ایجاد کنند، چنان که می توانند در بیرون ذات خویش نیز تغییراتی را موجب شوند که در محدوده خاصی است که از آن به ایمان و کفر یا شکر و کفران یاد شده است.(انسان، آیه ۳) این تغییر در نفس که از سوی انسان انجام می شود، می تواند موجب دسیسه و زنده به گور شدن فطرت و الهامات فطری و هدایت های تکوینی شود(شمس، آیات ۷ تا ۱۰)، هر چند که موجب تبدیل و تحویل آن نخواهد شد(روم، آیه ۳۰) تا چیزی دیگر جایگزین فطرت الهی شود، بلکه فطرت زنده به گور شده از کار می افتد و مطبوع و مختوم شده و مهر بر آن زده می شود تا جایی که دیگر نمی تواند در حوزه ادارکی و معرفتی درست بیاندیشد و در ساحت گرایشی، درست گرایش داشته باشد(بقره، آیات ۷ تا ۱۵) و این گونه در ساحت بیرون نفس نیز با مشکلاتی عدیده از جمله از دست رفتن نعمت و حتی تبدیل نعمت به نقمت شده(رعد، آیه ۱۱؛ انفال، آیه ۵۳) و در نهایت انسان، گرفتار ضلالت و گمراهی شده و با خدای جلالی ملاقات کرده و به دوزخ فراق از صفات در می آید که در تضاد با هدف خلقت انسان و مرجعیت اوست. از نظر قرآن، ابلیس، در ایجاد این تغییرات نمی تواند مستقیم دخالتی داشته باشد؛ زیرا سلطه ای بر انسان ندارد(ابراهیم، آیه ۲۲)؛ چرا که خلقت انسان به گونه ای است که به طور فطری، انسان برتر از ابلیس جنی است تا جایی که ابلیس، بلکه همه جنیان تحت سلطه تسخیری انسان هستند؛ زیرا همه ما سوی الله از کائنات مخلوق در آسمانها و زمین مسخر انسان بوده (لقمان، آیه ۲۰) و سجده اطاعت بر انسان نهاده اند، هر چند که ابلیس به حکم تشریع، استکبار ورزیده و سجده نکرده ، اما از نظر حکم تکوینی تحت سلطه جبری انسان هستند.(بقره، آیات ۳۰ تا ۳۴) البته ابلیس و جنیان می توانند به سبب خلقت خودشان که قابل رویت چشم سر از سوی انسان نیستند(اعراف، آیه ۲۷)، به وسوسه بپردازند و این گونه با القائات شیطانی خویش انسان را مامور به اوامر خویش کنند تا در خطوط سیر شیطانی خطوات و گام هایی را بردارند که انسان را به خسران و زیان آشکار و مبین می کشاند و از خدا و خلافت الهی دور می سازد.(ابراهیم، آیه ۲۲؛ بقره، آیه ۱۶۸) ابلیس و شیاطین جنی و انسی که در خدمت طاغوت شیطان قرار دارند، در طواف و گردش در اطراف قلب انسان هستند تا اگر بستری برای نفوذ و رخنه فراهم آید به درون در آیند(اعراف، آیات ۲۰۰ و ۲۰۱) و با القائات و وعده های باطل و وسوسه های شیطانی، انسان را بر خلاف اندیشه و انگیزه فطری، به امنیه و آرزوهای باطل و خواسته های باطلی بی پایه بکشانند و در رفتار نیز ایشان را به فحشاء و سیئات دعوت کنند تا جایی که اگر شرایط تغییر در نفس انسانی بهتر باشد، در مقام آمر و فرمانده قرار گرفته و انسان ها را مامور سازند تا به این گونه زشتی ها به جای تقوا و رفتارهای حق بپردازند.(بقره، آیه ۱۶۹) این گونه است که انسان در مقام تشریع قرار می گیرد و بر آن است تا به عنوان رب العالمین به تشریع بپردازد  و قوانین  و احکامی را وضع و اجرا کند که بر خلاف سنت های الهی حاکم بر جان  و جامعه و جهان است؛ یعنی مفاسد را به جای مصالح قرار می دهد و آن چه مصلحت واقعی است را مفسده می شمارد و آن چه مفسدت واقعی است تنها به دلیل ظاهر فریبا به جای مصلحت می نشاند. این گونه است که حلال و حرام را بر اساس علم ناقص و جهالت خویش وضع و اجرا می کند و حلال طیب که سازگار با انسان است را کنار می گذارد و به حرام خبیث گرایش می یابد و آن را به عنوان قوانین حاکم جعل و وضع  و تشریع می کند.(بقره، آیات ۱۶۸ و ۱۶۹؛ انعام، آیات ۱۴۲ و ۱۴۳) از نظر قرآن، شیطان در خط فکری و رفتاری خویش بر این است تا گام به گام مردم را از اموری فطری چون عدالت، امانت، خیر، نیکی، زیبایی، امور پسندیده و مانند آنها به سمت و سو فحشاء‌،‌ سیئات، منکرات و امور ناپسند بکشاند و این گونه بر ایشان مسلط شده و سلطه شیطانی خویش را تا سقوط انسان ادامه داده و ایشان را از رسیدن به مقام خلافت الهی باز داشته و دنیا و آخرت ایشان را تباه ساخته و به شقاوت ابدی بکشاند. (نور، آیه ۲۱) از نظر قرآن،‌ اگر نبود فضل الهی بر بشر و ایجاد بسترهای تزکیه نفس و پاکسازی آن توسط خویش،‌ همه انسان ها در این دام گرفتار شده و کسی از انسان از دام شیطان نمی گریخت و همگی گرفتار سقوط و شقاوت ابدی می شدند، اما فضل الهی فراتر از استحقاق ایشان به فریاد مردمان رسید و کسانی که بر اساس فطرت خویش عمل و رفتار می کنند، از دام شیطان به عنایت الهی می رهند و خدا ایشان را در مسیر کمالات تزکیه کرده و رشد و نمو می بخشد تا به آن حد از بلوغ برسند که در جایگاه خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت برسند.(همان)

2.     نسبت دروغ به خدا در مقام تشریع: از نظر قرآن، انسان یک باره از خلقت و فطرت اصلی خویش خارج نمی شود و از حق خارج و از اوج به حضیض سقوط و هبوط نمی کند، بلکه این امر به شکل فرآیندی و گام به گام انجام می شود. به سخن دیگر، تغییراتی که در نفس و سپس در رفتار انسان ایجاد می شود، گام به گام و مرحله به مرحله است. ممکن است انسان یکباره خود را در مقام تشریع و ربوبیت پروردگاری در این امر قرار ندهد، بلکه پس از آن که تغییراتی را در خود به سبب فجور و دریدگی نسبت به سنت های فطری هم چون گرایش به عدالت و امانت و مانند آنها انجام داد، ابلیس شیطانی به میدان می آید و در شرایط و بستر فراهم شده، تخم کِبر و عُجب را در دل انسان می کارد تا میوه استکبار و ظلم و عُلُو از آن برآید. شیوه غرور و فریب ابلیس به گونه ای است که خطوط شیطانی را که پیش از آن ترسیم کرده در گام های اجرایی پیش می برد و گام به گام و خُطوه خطوه پیش می رود تا به نتایج دلخواه و اهداف شیطانی خویش برسد. از آن جایی که انسان خدا را به عنوان خالق معبود خویش می داند و به طور فطری و هدایت تکوینی او را می پرستد، شیطان به یکباره عبودیت خدا را از انسان نمی گیرد، بلکه گام به گام جلو می رود. از این رو، در گام نخست، انسان را در جایگاه ربوبیت می گذارد و از او می خواهد تا خود به تشریع قوانین بپردازد و بر اساس عقلانیت خویش قانونگذاری کند. این در حالی است که انسان به سبب عدم احاطه علمی به کُنه و ذات هر چیزی نمی داند که چه مصالح یا مفاسدی در آن است،‌ بلکه تنها بر اساس ظاهر مصلحت سنجی و مفسدت سنجی می کند و این گونه قوانین را به عنوان شارع وضع می کند. از نظر قرآن، انسان نادانسته و بر اساس عدم علم قطعی به قانونگذاری اقدام می کند که خلاف عقلانیت است؛ زیرا فطرت عقلانی بر این است که هر کاری بر اساس علم قطعی انجام شود، به ویژه اگر در قالب قوانین کلی باشد که فراگیر از همه ابعاد و جهات است. اصولا اثبات و نفی می بایست بر اساس علم قطعی باشد. این که انسان بر اساس جهل یا فقدان علم کاری از جمله قانونگذاری را انجام دهد، رفتاری بر خلاف عقلانیت فطری است. با این همه انسان به سبب گرفتاری در دام خطوات شیطانی به این کار اقدام می کند و قوانینی را وضع و اجرا می کند که بر خلاف مصالح است. این گونه است که حلال طیب را کنار می گذارد و به عنوان نمونه به جای زناشویی در چارچوب فطرت و قوانین هدایتی الهی، به حرام خبیث زنا گرایش می یابد یا بدتر از آن به هم جنس بازی می پردازد. در حقیقت این شیطان است که انسان را در یک خط شیطانی گام به گام به سقوط می کشاند و انسان را در جایگاه شارع قرار می دهد تا به وضع و تشریع قوانین بپردازد و اموری را که نمی داند را به عنوان ربوبیت تشریع کند و حتی به خدا نسبت دهد و بگوید که خدا چنین چیزی را برای انسان خواسته است.(بقره، آیات ۱۶۸ و ۱۶۹؛ انعام، آیات ۱۴۲ و ۱۴۳) این در حالی است که اصولا تشریع در مقام ربوبیت تنها برای خداست و انسان نمی تواند به عنوان شارع به تشریع و قانونگذاری اقدام کند؛ چرا که حتی پیامبر(ص) به عنوان مظهر الهی همان را می گوید که خدا گفته(نجم، آیات ۲ و ۳) و همان کاری را انجام می دهد که خدا می کند.(انفال، آیه ۱۷) به سخن دیگر، اطاعت از پیامبر(ص) در مقام تشریع عین اطاعت از خداست(آل عمران، آیه ۳۱)؛ چرا که او همان مطابق آورده های الهی خویش در مقام مظهریت امر و نهی می کند.(حشر، آیه ۷) پس باید گفت «لا حکم الا لله» و انسان هیچ حقی در تشریع ندارد و اقدام به تشریع رفتاری شیطانی و حرکت بر اساس گام های شیطانی است. (بقره، آیات ۱۶۸ و ۱۶۹)

3.   تقلید غیر عقلانی: از نظر قرآن، انسان می بایست هر چیزی را بر اساس تعقل انجام دهد و حتی شنیده ها را بر اساس داده های فطری و هدایت باطنی بسنجد و در قالب تعقل آن را سبک و سنگین کند تا معلوم شود حق یا باطل،‌ خیر یا شر، خوب یا بد و مانند آنها است. در حقیقت سنجش بر اساس معیارهای فطری و گرایش بر اساس ارزشی هایی عقلی باشد. از نظر قرآن، حتی اگر شنیده های وحیانی باشد، باید در قالب تعقل ارزیابی و سنجش شود. از این روست که با تاخیر در بیان «تعقل» بر «سمع» به این نکته توجه می دهد که شنیده ها را می بایست بر اساس تعقل پذیرفت.(ملک،‌ آیه ۱۰) از نظر قرآن، وحی نقلی وقتی بر اساس تعقل پذیرفته شود، این تقلید بر اساس وحی معتبر به اعتبار عقلانیت فطری و قلب سلیم، یک تقلید عقلانی سالم و صحیح است؛ زیرا با عرضه نقل بر فطرت و قلب سلیم غیر دسیسه شده، مطابقت هدایت تشریعی با هدایت فطری دانسته می شود.(روم، آیه ۳۰) به هر حال، تقلیدی که بر اساس تعقل باشد، یک تقلید عقلانی است، اما اگر چنین نباشد، تقلیدی غیر عقلانی و کورکورانه است که شیطنت ابلیس در آن آشکار است؛ زیرا این ابلیس است که انسان را وادار می سازد تا به تقلید غیر عقلانی بر اساس هواهای نفسانی و خواسته های شیطانی بپردازد. خدا در قرآن به مردمان هشدار می دهد که ابلیس در قالب شیطان و خطوات شیطانی خویش، انسان را به پیروی و اتباع از سنت ها و رسوم و تقالید جاهلی می کشاند که بر اساس تعقل نیست. این در حالی است که انسان می بایست بر اساس عقلانیت در مسیری گام بردارد که هدایت های فطری آن را تایید می کند و قلب سلیم با تعقل و تفقه در آن شنیده ها و دیده ها را می سنجد و به ارزش گذاری نسبت به آنها می پردازد. انسانی که خود از فطرت دور مانده و هدایت فطری را به ضلالت تبدیل کرده و اهل فحشاء‌ و سیئات است و قانون را براساس هواهای نفسانی وضع می کند، نمی تواند در جایگاه رهبری و فرماندهی قرار گیرد و به عنوان اسوه و سرمشق پیروی شود؛ زیرا این رفتار بر خلاف عقلانیت فطری و ارزش گذاری های قلب سلیم است که فقیهانه به ارزش گذاری می پردازد. انس و عادت به امری جاهلی و غیر عقلانی نمی تواند مجوزی برای تکرار و استمرار آن باشد، بلکه می بایست هماره بر اساس معیارهای فطری و عقلانی،‌ باز سنجش و باز ارزش گذاری شود تا قابلیت اتباع و پیروی داشته باشد؛ زیرا اگر این گونه نباشد، حجت تمام نمی شود و انسان نمی تواند بدون حجت اقدام به اثبات یا نفی اندیشه یا انجام یا ترک کاری کند. به سخن دیگر، اثبات و نفی اندیشه و اقدام و ترک در ساحت انگیزه می بایست بر اساس اصول هدایتی فطری و عقلانیت قلب سلیم و ارزش گذاری آن باشد. این در حالی است که گرفتاران در دام خطوط شیطانی، خطوات و گام هایی را بر می دارند که سفیهانه و بیرون از هدایت ها و ارزش گذاری های فطرت و تعقل قلب سلیم است.(بقره، آیات ۱۶۸ تا ۱۷۰) از نظر قرآن، اتباع و پیروی از نیاکان و سنت ها و آداب و رسوم آنان تنها به سبب الفت و عادت یا صیانت از ملت و آیین نیاکان، بدون ارزیابی و سنجش امری بر خلاف عقلانیت فطری و هدایت های الهی است؛ مگر آن که این تقلید پس از سنجش و ارزیابی بر اساس معیارهای پذیرفته شده باشد و قلب سلیم آن را ارزیابی و تایید و امضاء کرده و به عنوان امری تعقلی پذیرفته باشد؛ زیرا ممکن است آداب و رسوم و سنت های نیاکان بیرون از دایره تعقل و هدایت های الهی باشد.(همان) به هر حال، ابلیس در خطوط شیطانی خویش مردمان را وادار می سازد تا خطوات شیطانی را بردارند و گام به گام از مسیر هدایت الهی دور شده و به جای رسیدن به خلافت الهی به شقاوت ابدی دچار شوند.

4.   ایجاد لغزش: از نظر قرآن، ابلیس با شیطنت خویش بر آن است تا انسان را در شرایطی قرار دهد که گرفتار لغزش شود. از این روست که آنان را به سمت و سوی پرتگاه می کشاند که از آن به شبهات و فتنه تعبیر می شود. شخص در شرایط فتنه  و شبهات در نزدیک پرتگاه حرکت می کند که هر آینه امکان سقوط می رود. پیروی از خطوات شیطانی موجب می شود که شرایط صلح و سلم به حالت نه صلح و سلم تغییر یابد و شرایط برای درگیری و خشونت فراهم آید و این گونه سقوط به سبب لغزش فراهم آید. این که انسان هماره دست به ماشه باشد ممکن است ناگهان به خطایی لغزش کرده و سقوط کند. از نظر قرآن کسانی که تحت تاثیر گام های شیطانی قرار می گیرد بر خلاف بینات و دلایل و براهین روشن قطعی به اما و اگر می پردازند و در این امور تشکیک و شبهه سازی می کنند تا امکان عمل از دست برود. این گونه است که آنان در لغزشگاه قرار گرفته و سقوط می کند.(بقره، آیات ۲۰۸ و ۲۰۹)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا