اجتماعیاعتقادی - کلامیسیاسیمعارف قرآنی

شرط تحقق عدالت اجتماعي در نگره قرآن

عدالت درنگرش قرآني به مفهوم برابري صرف نيست؛ بلكه يك نوع مهندسي اجتماعي است كه طي آن هر چيزي درجاي خود واقع مي شود.

از اين رو هدف از عدالت برابرسازي يا يكسان-سازي جامعه و از ميان بردن تفاوت هاي طبيعي نيست تا با ويران سازي اجتماعي و خشونت اين تفاوت هاي طبيعي از جامعه زدوده شود.
عدالت قرآني يك نوع برنامه همزيستي با طبيعت و همراهي و همانند سازي زندگي انسان ها با طبيعت (چه از نظر هويتي و چه از نظر ماهيتي) است. بنابراين امتيازها و برتري هاي درنظرگرفته شده، تفاوت هاي خدادادي را ازميان نمي برد. از اين رو عدالت قرآني سبب پويايي و رشد فرد وجامعه است و به عنوان عامل مؤثر نقش مهمي را ايفا مي كند.
دراين نگرش،ميزان و معيار سنجش، عمل و تقواي مردمان است، نه امتيازات اجتماعي و طبقاتي. از همين رو، عدالت به عنوان يك پيش نياز و معيار درانتخاب مسئولان مطرح مي شود.قرآن كريم امامت و رهبري را «پيمان الهي» و مقامي «ضد ظلم» و «توأم با عدل» مي داند و درباره شايستگي حضرت ابراهيم (ع) براي امامت و رهبري مي گويد: آن گاه كه ابراهيم از همه كوره ها و آزمون ها، خالص و سرافراز برآمد، به او امامت و رهبري ابلاغ و به اين امر مهم برگزيده شد. پس خواست تا امامت و رهبري درميان فرزندان موروثي باشد، به او گفته شده كه امامت و رهبري پيمان الهي است وستمكاران از آن بهره اي نمي برند. ( بقره/ 124)

دراين نگرش چون همه چيز از خدا تا خلق بر عدل هستند و هيچ چيز از اين دايره بيرون نيست، نمي توان در جايي عدالت را ناديده گرفت. از اين رو درنظام تشريع قوانين،نظام اجتماعي و اخلاق و نيز از توحيد تا معاد و از نبوت تا امامت و زعامت، از آرمان فردي تا هدف هاي اجتماعي مانند آن ها عدل به عنوان شاخصه و مؤلفه اصلي مطرح است.
قرآن انسان اخلاقي را به عنوان «عادل» نام مي برد. از اين رو، هرجا سخن از داوري يا گواهي انسان هايي است كه از نظر اخلاقي – تربيتي و روحي مورد اعتماد هستند، به همين نام از آنان ياد و به عدالت بيان مي شود. ( مائده/ 95 و طلاق/ 2)
عدل قرآني، همدوش توحيد، ركن معاد، هدف تشريع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار كمال فرد و مقياس سلامت اجتماع است.
عدالت قرآني آن جا كه به توحيد يا معاد مربوط مي شود به نگرش انسان به هستي و آفرينش، شكل خاص مي دهد و به عبارت ديگر، نوعي جهان بيني است؛ آن جا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط مي شود، يك مقياس و معيار قانون شناسي است و به عبارت ديگر جاي پايي است براي عقل كه در رديف كتاب و سنت قرار مي گيرد و جزو منابع فقه و استنباط به شمار آيد. آن جا كه به امامت و رهبري مربوط مي شود يك شايستگي است؛ آن جا كه پاي اخلاق به ميان مي آيد، آرماني انساني است؛ و آن جا كه به اجتماع كشيده مي شود، يك مسئوليت است.
چگونه ممكن است مسأله اي كه درقرآن، تا اين پايه بدان اهميت داده شده كه هم جهان بيني است و هم معيار شناخت قانون و هم ملاك شايستگي زعامت و رهبري و هم آرماني انساني و هم مسئوليتي اجتماعي، مسلمانان با آن عنايت شديد و حساسيت فراواني كه درمورد قرآن داشتند نسبت به آن بي تفاوت بمانند. ( مطهري، مرتضي، مجموعه آثار 1، چاپ ششم، سال 1374تهران، انتشارات صدرا، ص 61)
عدل به مفهوم اجتماعي، هدف نبوت و به مفهوم فلسفي مبناي معاد است.( حديد/ 25و انبياء/ 47) براي تبيين بينش قرآني درباره عدالت نخست به تحليل مفهومي عدل و سپس عدالت ممكن دنيوي مي پردازيم تا چهره از اين آشناي ناپيدا بنمايانيم.
خورشيد را يك عمر كمتر ديده بودم
ازبس كه او را دربرابر ديده بودم
براي عدل چهار معنا مورد استعمال وجود دارد:1) موزون بودن؛ يعني هريك از اجزا و ابعاد به تناسب فراهم باشد؛ نقطه مقابل اين معنايي تناسبي است؛ 2) تساوي و نفي تبعيض؛ يعني رعايت تساوي در زمينه استحاق هاي متساوي؛ 3) رعايت حقوق و عطا كردن حق هر صاحب حق؛ و ظلم عبارت است از پايمال كردن حقوق و تجاوز و تصرف درحقوق ديگران. معناي حقيقي عدالت اجتماعي بشري. يعني عدالتي كه درقانون بشري بايد رعايت شود و افراد بشر بايد آن را محترم بشمارند. همين معنا است.
4) رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آن چه امكان وجود يا كمال را دارد مي باشد. اين همان معنايي است كه در «عدل الهي» به كار مي رود.
مرحوم مطهري عدالت را رعايت حقوق ديگران و تجاوز نكردن به حدود و حقوق آن ها مي داند. (همان ج16، ص436) آن گاه در مقام داوري ميان اين مفهوم از عدالت و بخشندگي وجود مي فرمايد: جود اين است كه آدمي با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غير مي كند. (همان) و مي فرمايد:اگر تنها با معيارهاي اخلاقي و فردي بسنجيم مطلب از اين قرار است (كه جود و بخشندگي برتر از عدالت است) يعني جود بيش از عدالت معرف و نشانه كمال نفس ورقاي روح انسان است اما… علي(ع) به دو دليل مي گويد عدل از جود برتر است: 1) العدل يضع الامور مواضعها والجود يخرجاها من جهتها؛ عدل جريان ها را در مجراي طبيعي خود قرار مي دهد، اما جود جريان ها را از مجراي طبيعي خود بيرون مي برد؛ 2) العدل سائس عام والجود عارض خاص؛ عدالت قانون عام است. يعني مدير و مدبري كلي و شامل است كه همه اجتماع را دربرمي گيرد و بزرگراهي است كه همه بايد از آن بروند ولي جود و بخشش يك حالت استثنايي وغيركلي است كه نمي شود رويش حساب كرد. سپس نتيجه مي گيرد: فالعدل اشرفها وافضلها؛ (نهج البلاغه، حكمت 429) پس از ميان عدالت و بخشش آن كه اشرف و افضل است عدالت است.
اين نگرش علوي- قرآني درباره انسان و مسايل انساني، نوعي خاص از انديشه است كه براساس ارزيابي خاصي نيز نهاده شده است. ريشه اين ارزيابي اهميت- نه اصالت- اجتماع است. به اين معنا كه اصول و مبادي اجتماعي بر اصول و مبادي اخلاقي تقدم و اهميت بيشتري دارد؛ يكي در حكم اصل و ديگري در حكم فرع است. آنچه مي تواند تعادل اجتماع را حفظ كرده و همه را خشنود نگه دارد و به اجتماع و روح آن سلامت و آرامش دهد، عدالت است؛ زيرامفهوم عدالت اين است كه استحقاق هاي طبيعي و واقعي درنظر گرفته شود و به هركس مطابق آنچه به جهت كار و استعداد لياقت دارد، داده شود.
در نگرش قرآني- علوي، عدالت از گنجايش خاصي برخوردار است و مي تواند همه چيز را دربرگيرد و در خود جاي دهد (نهج البلاغه، خطبه 15؛ فان في العدل سعه ) كسي كه بيمار است و اندامش آماس كرده در عدالت نمي گنجد، اين كس بايد بداند كه جايگاه ظلم و ستم تنگ تر است تا او را دربرگيرد و به او سودي رساند. آدمي كه به عدالت ناخشنود است هرگز ستم او را خشنود نسازد و به آرامش و آسايش نرساند.
عدالت يك نياز طبيعي بشري است؛ هركس بخواهد با اين نياز ستيز كند، شكست مي خورد و درنهايت از ميان مي رود. اصولاً هركس يا مذهبي اگر بخواهد با يك نياز طبيعي مبارزه كند به ويژه در هنگامي كه آن نياز در سطح افكار عمومي ظاهر شود شكست مي خورد. (ر.ك مجموعه آثار 16، ص442)
كاركردهاي عدالت اجتماعي
در نگرش قرآني براي عدالت اجتماعي كاركردهاي چندي بيان شده است: 1) استواري جامعه: العدل قوام البريه ؛ (غرر و درر، آمد، ج1، ص203، ش805) عدالت باعث استواري جامعه ومردم است. 2) اصلاح جامعه: العدل يصلح البريه ؛ (همان، ص133، ش495) عدالت باعث صلاح جامعه و مردمان است؛ 3) عامل الفت و همسازي جامعه: العدل مألوف همان، ص11، ش6 عدالت دلپذير و عامل الفت و همسازي و هماهنگي مردمان و جامعه است. امير مؤمنان در نامه حكومتي به مالك اشتر به تبيين اين كاركرد عدالت پرداخته مي فرمايد: افراد جامعه داراي طبقات و دسته بندي هاي چندي هستند كه كار آنان جز به اصلاح كار ديگران امكان پذير است. (نامه 53) به اين معنا كه مشاغل و طبقات اجتماعي متعدد و متنوع است. اصلاح جامعه و نظام اجتماعي تنها با اصلاح همه مشاغل امكان پذير است نه يك شغل. بنابراين حاكم بايد عدالت را رعايت نموده و به همه مشاغل و طبقات اجتماعي توجه نمايد. همگرايي و همسازي همه طبقات و نهادهاي اجتماعي در سايه عدالت ضامن بقاي زندگي فردي و جمعي است: العدل حياه . (غرر، ج1، ص64، ش246)بي عدالتي در هريك از امور شيرازه اجتماع را سست مي كند و شالوده آن را درهم مي پيچد: الظلم بوار الرعيه ؛ (همان، ص203، ش806) بي عدالتي نظام اجتماعي را نابود مي سازد. براي شناخت بي عدالتي مي توان از سه معيار و ميزان عيني سود برد: 1) نافرماني نسبت به برتر؛ 2) چيرگي و ستم به فرودست، 3) ياري ستمكاران. (نهج البلاغه، حكمت 342)
برخي عدالت را برابري ترجمه مي كنند، درحالي كه عدالت به معناي برابري و مساوات نيست. البته مي توان يكي از لوازم عدالت را برابري و مساوات در برخورداري از فرصت ها و امكانات دانست. به هرحال عدالت به معناي عدم تفاوت نيست بلكه از لوازم عدالت مي تواند عدم تبعيض و فرصت سوزي باشد. در اين صورت عدالت آن است كه فرصت هاي مساوي و برابر براي همگان فراهم آيد.
عدالت مفهومي عيني يا انتزاعي
عدالت در طول تاريخ آرماني بزرگ براي همه انسان ها بوده است. آدمي بسيار بدان علاقه مند است؛ زيرا آدمي به حكم آدمي بودن نمي تواند به اين امر زيبا و شريف بي اعتنا باشد و مشتاق و محتاج آن نباشد. اما همين امر زيبا و مقوله اي كه ما به آن محتاج و مشتاقيم حقيقتاً در مقام تعريف از تعريف و در مقام عمل از عمل مي گريزد؛ يعني تعريف آن دشوار و عمل به آن دشوارتر است.
چو عاشق مي شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود
ندانستم كه اين دريا چه موج خون فشان دارد
سخن گفتن از عدالت آسان، زيبا، دلنشين و دل انگيز است اما عمل به آن و يا رو به رو شدن با آن چندان آسان نيست. از اين رو، همواره سخن از عدالت مشكل و عمل به آن تا اندازه اي ناممكن و محال مي نمايد. از اين جاست كه سخن از عدالت ممكن و ناممكن به ميان مي آيد و مباحث فلسفي زيادي مطرح مي شود تا مرزهاي معرفتي و وجودي آن دو از هم باز شناخته شود.
اكنون به اين پرسش مهم مي رسيم كه آيا عدالت ممكن است؟ پاسخ اين پرسش در گرو اين است كه ما از عدالت چه تعريف داريم. اگر عدالت از جنس اخلاق و يك ارزش اخلاقي نيست در اين صورت عدالت ممكن است. اما در آغاز بايد دو چيز از هم جدا شود. انسان يك بار مي خواهد از منظر اخلاقي به عدالت بنگرد و آن را يك ارزش اخلاقي به شمار آورد، و يك بار عدالت را اصولا يك امر اخلاقي و ارزشي نمي داند؛ چنان كه فيلسوفان سياست، امروزه بر اين باورند كه عدالت يك ارزش اخلاقي به شمار نمي آيد؛ زيرا عدالت، دادن نظم و سامان به زندگي اي است كه ما در اين جهان داريم تا اين زندگي مطلوب تر، عادلانه تر و انساني تر شود و وجدان و طبع ما آن را بهتر بپسندد و بر آن صحه بگذارد. يعني آدميان به حقوق خود برسند، عدالت ناممكن اين است كه بگوييم از حق خود در اين دنيا بگذر تا در عوض در آخرت به حق خود برسي؛ اين عدالتي ناشدني و ناممكن است نه عدالت ممكن؛ زيرا عدالت ممكن، عدالتي است كه در اين دنيا بتوان آن را به دست آورد.
بنابراين، فضيلتي به نام عدالت به معنايي، امر زايدي است؛ چون ما با داشتن علم اخلاق، فضايل اخلاقي، عدالت را هم داريم؛ يعني مجموعه فضايل اخلاقي همان عدالت است؛ نه اين كه علاوه بر فضايل اخلاي در بالاي سرشان يك فضيلت ديگر به نام عدالت هم داريم. وقتي كسي به فضايل اخلاقي آراسته باشد، اين شخص مي تواند عادل نيز ناميده شود؛ چنان كه جامعه اخلاقي، جامعه اي عادل است. عدالت يك نام اخلاقي در انتزاعي ترين ارتفاع ممكن است. پس به اين معنا كه عدالت نام طبيعي هيچ فعلي نيست. شما هر كاري بكنيد، مي توانيد نامش را عادلانه يا غيرعادلانه بگذاريد، و از اين جهت همه افعال مي تواند مصداقي از عدل يا ظلم باشد. در واقع عدالت نام طبيعي افعال انساني نيست، بلكه يك عنوان اخلاقي و ارزشي است كه اين عنوان اخلاقي كاربردهاي مختلف دارد و با معيارهاي متفاوتي در مصاديق مختلف به كار مي رود.
باري پرسش از اين مسأله كه «آيا عدالت ممكن است يا نه؟» به اين پرسش و مسأله برمي گردد كه آيا 1)عدالت مي تواند مفهومي باشد كه براي هر دو دنياكارايي داشته باشد يا عدالت همان اصول و ارزش هاي اخلاقي است كه اولا و بالذات كاركرد دنيوي دارد و ثانياً و بالعرض كاركرد اخروي، به اين معنا كه انسان در اين دنيا نياز به اخلاق فقه و عدالت دارد و اصولاً فقه، فقه زندگي است و عدالت نيز يك امر دنيوي است كه مي تواند دنياي انسان و انسان را بسازد و پس از ساخته شدن در آخرت نيز خود را نشان دهد، به اين معنا كه در آخرت هر كس آن چه را مي درود كه در دنيا كاشته است؛ زيرا آخرت بازتاب دنيا است؛ از اين رو است كه قرآن سخن از «جزاء وفاقاً» مي گويد يعني هر آن چه در اين دنيا شديد و خود را شاكله و شخصيتي درآورديد، همان را به پاداش با خود در آخرت داريد؛ و نيز مي فرمايد: «يجزون الا ماكانوا يعملون؛ (سبا/33) هرچه كرديد همان را به پاداش مي گيريد» همين نوع از عدالت (عدالت دنيوي) همان عدالت ممكن است. البته ما به تبع ساخت درست اين جهان در آن جهان نيز از سود و نتايج آن بهره مي بريم. اين همان عدالت آرماني، واقعي و ممكني است كه ما انسان ها بايد براي آن تلاش كنيم و براي اين گونه از عدالت، نظريه پردازي، برنامه ريزي كرده و ساز و كارهاي اجرايي آنرا بيابيم. اين ايفا و استيفاي حقوق در دنيا امكان پذير است؛ البته توقع ما بيش از ظرفيت اين جهاني نيست و نبايد باشد؛ چون ما باتوجه به ظرفيت اين جهان برنامه ريزي كرده و ساز و كارهاي مناسب را مي جوييم. كسي كه دغدغه دو جهان دارد بايد نخست براي اين جهانش برنامه ريزي كند؛ چون آن جهان نتيجه اين جهان است. كسي كه نتواند اخلاق و عدالت را در اين جهان داشته باشد در آن جهان دست خالي خواهد بود.
عمل گريزي عدالت و ساز و كارهاي اجرايي
چرا عدالت صعب و دشوار است و در مقام عمل مي گريزد؛ چرا با آن كه همه عاشق و مشتاق اويند و هيچ كس از عدالت نمي گذرد و همه خواهان اويند و به زبان سخن از او دارند و در دل خواستار اويند، اين اندازه دور از دسترس است؟
به نظر مي رسد اين دشواري و ناممكني را بايد در ساز و كارهاي چگونگي اجراي آن جست. عدالت به گونه اي است كه اگر بخواهد تحميل شود، خود نافي خودش مي شود. چنان كه اگر دين بخواهد تحميل شود و از بالا به قسر و جبر ايجاد شود مي گريزد و به ضد خود متمايل مي شود. اين امور را نمي توان از بالا و به زور تحميل كرد؛ زيرا اين ساز و كار موجب مي شود تا عدل و دين به ضد خود بدل شود. پس بايد از پايين شروع شود. كاري كرد كه هركس خود قيام قسط و عدل كند.
بنابراين تنها با روشنگري و به كارگيري ساز و كارهايي كه قرآن مي آموزد مي تواند فرد و سپس افراد و درنهايت جامعه اي ساخت كه خود قيام بالقسط كند و بخواهد عدالت را اجرا نمايد: «ليقوم الناس بالقسط؛ (حديد/25) بايد زمينه و بستري فرهنگي و رفتاري فراهم آورد تا خود «مردم» و «جامعه» به عدالت قيام كنند و به اجراي آن اقدام نمايند مردم بايد چنان تربيت و پرورش يابند كه خود به قسط و عدالت قيام كنند هرچند كه بر ضد خودشان باشد: «يأيها الذين ءامنوا كونوا قومين بالقسط شهداء لله و لو علي أنفسكم؛ (نساء/135) حتي اگر اين دادگستري بر ضد خودتان باشد، به آن قيام كنيد. اين عمل شما گواهي اي بر خداست. شما اگر مي خواهيد امت شهيد و گواه و نمونه براي ديگران باشيد و بايد اين چنين عمل كنيد، پس نترسيد كه عمل به عدالت و قسط موجب فقر و تنگدستي شما مي شود»؛ زيرا خداوند است كه اختيار همه چيز و حتي فقر و دارايي را دارد. پيروي از هوا موجب مي شود تا عدالت نورزيد.بنابراين، عدالت اجتماعي را نمي توان با سزارين به دنيا آورد. اگر فرايند رشد و تكامل فردي و جمعي را پشت سر نگذارند نمي تواند به دنيا آيد و اگر تحميل شود به ضد خود بدل مي شود. اين طفل بايد به طور طبيعي و در يك فرايند رشدگونه باتوجه به روشنگري و تربيت (تعليم و تزكيه) به دنيا آيد. اين همان رسالت پيامبران است: «و يعلمهم الكتب و الحكمه و يزكيم» (بقره/129) تعليم و آموزش كه نتيجه آن روشنگري است و تزكيه كه نتيجه آن كردار و رفتار هنجار است؛ زيرا نه معرفت و شناخت به تنهايي كارساز است و نه تزكيه بدون دانش و شناخت. وقتي علم و عمل، دانش مفيد و عمل صالح در كنار هم قرار گرفت زمينه و بستر و ساز و كار اجرايي عدالت فراهم مي آيد.
پس راهكارش اين نيست كه «شما كنار برويد و تماشاگر محض باشد، و هيچ دخالت و تعرض در امور نكنيد و بگذاريد اين طفل خودش به دنيا بيايد و خودش رشد كند»؛ چنان كه «فون هايك» بر اين نظريه و باور تأكيد مي ورزد. (ر.ك: دكتر عبدالكريم سروش، عدالت ممكن، ياس نو، دوشنبه 27 بهمن 82، سال اول، شماره .279)
در پايان در پاسخ به پرسش امكان و عدم امكان عدالت و تحقق و عدم تحقق آن در دنيا بايد گفت: عدالت ممكن است و آن زماني است كه جامعه بخواهد آن را اجرا نمايد. در اين صورت است كه هم دنيا و هم آخرت ما آباد مي شود؛ زيرا اين ها يك مجموعه و منظومه يك پارچه اي هستند كه حكم از اولي به دومي سرايت مي كند.
اگر شما عدالت را در فرد و جامعه اجرا كرديد آخرت خود و جامعه را نيز آباد كرديد. پس مي توانيد عدالت ممكن را در اين جهان به كار گيريد و از كاركردها و نقش آن بهره ببريد. در اين راستا نيز از انسان خواسته نشده كه عدالت غيرممكن را آرمان و راهبرد بنيادين خود قرار دهد بلكه از او تنها خواسته شده تا به عدالت ممكن قيام كند و آن را در خود و جامعه اجرا كند. از انسان بيش از توان و ظرفيت او مسئوليت نخواسته اند: «لايكلف الله نفساً الا وسعها؛ (بقره/286) تكليف به اندازه ظرفيت و توان است. پس بايد به مقدار توان و ظرفيت دنيا خواستار عدالت باشيم؛ و اين همان عدالت ممكن است.

عدالتي كه هرگز به تنهايي امكان تحقق آن وجود نمي يابد و افراد هرچند جداگانه و گروه گروه اقدام كنند به همه حقيقت آن دست نمي يابند؛ زيرا عدالت نيازمند اقدام همان است. تا همگان به عنوان «مردم» و «ناس» اقدام نكنند و آن را برپا ندارند، عدالت ممكن نيز امكان تحقق نخواهد يافت؛ زيرا عدالت ازجمله اموري است كه به خواست عموم مردم قابليت تحقق را دارا مي باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا