اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنی

راه رسيدن به مقامات معنوي

ir57(5)در مقاله حاضر نويسنده با تأكيد بر ضرورت توجه انسان به فقرذاتي خويش در برابر هستي مطلق يعني خداوند متعال در كنار فعليت بخشي به توانمنديها و ظرفيتهاي خويش، خود برتربيني و توجه تعلق آميز به دنيا را دو عامل مهم در بازماندن از مقامات معنوي برمي شمارد. با هم آن را مي خوانيم.

ضرورت توجه به فقرذاتي خويش

از عارفي پرسيدند: راه رسيدن به مقامات معنوي چيست؟ گفت چشم بر خود و دنيا بستن؛ چه اگر خود و يا دنيا را ببيني، سقوط كني. بي گمان آن چه سد راه آدمي در رسيدن به همه كمالات انساني است، خودبيني و دنياخواهي است. كسي كه خود را چنان كه هست نشناسد و تنها به ظرفيت ها و توانمندي هاي فعلي خود به عنوان اشرف آفريده ها بنگرد، در دام خودبيني و يا خود برتربيني مي افتد و نمي تواند فقرذاتي خويش را ببيند.

قرآن هنگامي كه از اهل سقوط و هبوط سخن به ميان مي آورد به كساني اشاره مي كند كه خود را چنان كه هست نديدند و تنها توانمندي ها و ظرفيت ها و توانمندي هاي فوق العاده خويش را ديدند. از اين رو حتي مخلصان و اهل بصيرت را در معرض خطر عظيم دانسته اند؛ يعني كساني كه توانستند با تلاش خويش بسياري از توانمندي هاي سرشته شده در نهاد آدمي را به فعليت برسانند و اهل بصيرت گردند و ملكوت چيزها و دنيا را ببينند و در آن تصرف كنند. ولي چون هست خود را و نقش فريبنده دنيا را نديدند سقوط كرده و در دام وسوسه هاي شيطاني و الهامات دروغين افتادند.

خداوند در داستان سامري و حكايت بلعم باعورا دو نمونه كساني را بيان و معرفي مي كند كه توانستند گام هاي بلندي بردارند ولي در نهايت به سبب خودبيني و فراموشي و غفلت از فقرذاتي خود و نقش فريبنده دنيا و الهامات و وسوسه هاي شيطاني سقوط كردند.

البته اين اختصاص به بشر ندارد و ديگر موجودات و آفريده هاي مختار چون جنيان نيز با چنين آزمون هاي دشواري مواجه هستند.

خداوند در آيات متعدد گزارشي كامل از هبوط آدم(ع) و ابليس و سپس سقوط ابليس ارائه مي دهد. حضرت آدم(ع) با عنايت خاص خداوندي در مقام تجلي خلافت اسمايي الهي پس از تعليم و جعل آن از سوي خداوند نشست و همه آفريده هاي الهي بر او سجده بندگي و اطاعت كردند. اين دست يابي به مقام براي حضرت آدم(ع) به سبب اين كه عوامل فريبنده را جدي نگرفت و غفلت نمود موجب شد تا در دام وسوسه هاي ابليسي گرفتار آيد و از مقام بهشتي خويش هبوط كند. هر چند كه وي با انابه و بازگشت به سوي خداوند به سرعت راه را بر ابليس و سقوط بست و در مقام زميني از همان مقام خلافت الهي خويش بهره مند شد ولي چشم بر وسوسه هاي فريبنده دنيانبستن و خوردن از درخت ممنوع موجب شد تا اين گونه هبوط كند و از مقامي فروافتد كه در آن مقام در آسايش و آرامش نسبي مطلق گونه اي بود كه گرسنگي و تشنگي و آفتاب سوزان و سرماي سخت در آن راه نداشت.

ابليس نيز كه با عبادت ها و تلاش هاي پيشين خود به مقامات عالي رسيده بود و خود را به ميان ملاءاعلي رسانده و با فرشتگان اين مقام به عبادت مي پرداخت به سبب اين كه خويشتن را برتر از آن چه بود، ديد نسبت به فرمان الهي بي اعتنايي كرد و هبوط خويش را از مقامات معنوي رقم زد و از ميان فرشتگان رانده گشت. اين گونه است كه ابليس با خودبيني، رجيم الهي و مقامات معنوي و ملا اعلي شد. ابليس خود را در مقامات ديد و توانايي ها و ظرفيت ها خويش را شناخت ولي فقرذاتي خويش را نديد كه «انتم الفقراء الي الله و الله هوالغني الحميد».

خودبيني، زمينه ساز سقوط و انحطاط معنوي

وقتي شخص خود را ببيند و اين خودبيني براساس معرفت كامل و تمام نباشد و تنها به مثبت ها و توانمندي هاي خويش توجه كند. در آن هنگام است كه سقوط و هبوط وي امري طبيعي و برآيندي عادي است. ابليس در اين خودبيني بلكه خود برتر بيني خويش مي گويد: من از آدم بهترم. بنابراين من نمي بايست از آدم به عنوان خلافت اللهي اطاعت و تبعيت نمايم بلكه اوست كه مي بايست مرا به سبب اين توانمندي هاي فعليت يافته و ظرفيت هاي وجودي تبعيت كند و به جاي آن كه من بر او سجده برده و تسخير تكويني و تشريعي وي را بپذيرم او مي بايست اين گونه عمل كند و خلافت الهي را به من واگذار نمايد.

ابليس براي رسيدن به مقامات، تلاش هاي جانكاه و زحمت هاي بسياري كشيد؛ زيرا جنيان در مقام مثال و قوه متخيله و خيال هستند و از عقل بهره اي در اندازه اين مقام برده اند. اين گونه است كه او با همه تلاش هاي خويش نتوانسته بود به مقام عقل و نور محض برسد و چنان كه قرآن بيان مي كند وي با همه تلاش خويش و رسيدن به عالم قدس نتوانسته بود مراتب عالي عالم قدس را درك كند و با فرشتگان آن عالم هم نشين و هم جليس شود. از اين رو وقتي خود برتر بيني خويش را در قالب كلمات و عبارات بيان مي دارد و در عمل از سجده و پذيرش تسخير تشريعي سرباز مي زند (زيرا چه بخواهد و چه نخواهد مسخر تكويني آدم است) خداوند به او مي فرمايد: آيا تو از فرشتگان عالين شده اي و در آن مقام نشسته اي؟ (مقام فرشتگان عالين و كروبين مقام فرشتگاني چون روح اعظم، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل است.)

علت عدم حضور وي در اين مقام ظرفيت هاي طبيعي وي است كه از عنصر آتش ساخته شده است و موجودي با توانايي هاي ناري و آتشي است هرچند كه از مارج آن ساخته شده است ولي اين مارج من النار نيز خود ظرفيت ها و توانمندي هاي محدودي دارد. براين اساس از عنصر خاك، موجودي آفريده شده كه از ظرفيت ها و توانمندي هاي بيش تري براي فعليت يابي همه اسماي الهي حتي اسمايي كه خاص فرشتگان مقرب و عالين و كروبين است برخوردار مي باشد. اين گونه است كه انسان مي توانست چون حضرت محمد(ص) و ولي اللهي چون اميرمؤمنان(ع) به حكم جان و نفس پيامبر بودن (انفسناي سوره مباهله) به قاب قوسين او ادني (نجم) برسد و از فرشتگان كروبي و عالين چون جبرئيل كه به نظر همان روح اعظم است فراتر رود به عبارت ديگر موجودي از عنصر خاك با تمام انفعال محض خويش از چنان فعليت و فعال بودني برخوردار است كه مي تواند از همه موجودات برتر رود و در مقام اشرفيت آفريده ها قرار گيرد.

توجه به نقص عرضي خود

اما ابليس اين ناتواني و فقر خويش را نديد و خودبيني و بلكه خود برتر بيني او موجب شد تا اين گونه پر پرواز خويش را قطع كرده و سقوط نمايد و حتي به خود فرصت اين را نبخشيد تا ديگر مقامات و ظرفيت هاي ناري خويش را فعليت بخشد و از همه ابعاد وجودي خود و از نقص و كمال عرضي و ذاتي خويش آگاه شود.

اگر ابليس و دوستان وي چون سامري و بلعم باعوراها به خود اجازه مي دادند كه در كنار توانمندي ها و ظرفيت هاي فعليت يافته خويش به نواقص عرضي و يا ذاتي خويش توجه كنند درمي يافتند كه در برابر خداوند هيچ هستند و آن چه به آن معنا و مفهوم وجودي مي بخشد، ذات هستي بخش خداوندي است.

ابليس و ياران وي نقص عرضي خويش را نديدند؛ يعني نتوانستند و يا نخواستند كه به خود مراجعه كنند و معرفت تام و تمامي از خود به دست آورند كه هنوز تا رسيدن به چكاد مقامات ظرفيتي خويش راه بسيار است و هنوز بسياري از اسماي وديعت نهاده را فعليت نبخشيده و يا فعليت تام و كمالي نداده اند و همانند خرده پول داراي سر و صداي بسياري هستند؛ چون اگر كوزه نيمه پر باشد با هر حركتي صدا مي كند ولي اگر پر باشد و ديگر فضايي نماند، آب در كوزه با همه حركت هاي شديد اصلاً صدائي از آن بيرون نمي آيد؛ از اين رو هر كه بيش تر داشت و پر بود يا به نيمه پر نزديك بود، يا كم صداست و يا اصلاً صدايي از وي درنمي آيد و در مقام خاموشي نشسته است. اين گونه است كه عارفان و اصل بر خلاف علم آموزان راه كمال، بي سر و صدا هستند و چنان كه در برخي از روايت است ياران و دوستان خدا در ميان مردمان گم و ناشناخته اند؛ زيرا هيچ گونه سر و صدايي از ايشان شنيده نمي شود و در مقام سكوت و خاموشي هستند و هرچه تكانشان بدهي از ايشان صدايي درنمي آيد و سخني به زبان و عملي از قبيل تصرفات از آنان صادر نمي شود.

ابليس اگر به خود مي نگريست درمي يافت كه هنوز براي فعليت بخشي همه اسماي وديعت نهاده شده و يا فعليت بخشي كمال و تمام آن راهي بس دور و دراز در پيش دارد و اين دنيايي كه او در آن زيست مي كرد چنين ظرفيتي براي او فراهم نمي آورد و يا اگر مي آورد با محدوديت هاي خاص خودش بود.

اگر ابليس به نقص ذاتي خويش توجه مي كرد درمي يافت كه وي نتوانسته تا مقام عالين بالا رود؛ زيرا اصولاً از چنين ظرفيت و توانمندي ذاتي برخوردار نبود؛ پس نمي توانست خلافت خداوندي را نسبت به انسانها و فرشتگان به عهده گيرد؛ درحالي كه آدم(ع) از چنين ظرفيت ذاتي و فعليت يابي آن به عنايت خداوندي برخوردار بود و مي توانست مديريت و ربوبيت طولي خداوندي را حتي نسبت به فرشتگان عالين و كروبي داشته باشد؛ از اين رو به حكم الهي همه فرشتگان در همه مقامات از عالي و غيرعالي بر او به اطاعت سجده بردند و پذيرفتند كه تحت تسخير وي خود را به كمالاتي فزون تر برسانند و يا فيض را به واسطه آدمي دريافت كنند.

پس هر كس كه بخواهد پر پرواز داشته باشد و در مسير تعالي و كمالي هم چنان پرواز كند مي بايست چشم بر خود ببندد و خود را نبيند و تنها خدا را به عنوان كمال مطلق درنظر آورد. از اين رو گفته اند معرفت نفس يعني شناخت ظرفيت ها و توانمندي هاي بشري در كنار نقص عرضي و ذاتي خويش، موجب مي شود تا آدمي در مسير معرفت الهي گام هاي بلندي بردارد. اين بدان معنا است كه آدمي وقتي خود را شناخت چنان كه بايسته و شايسته است، از خودبيني رهايي مي يابد چه برسد به اين كه گرفتار خود برتر بيني بشود.

دنيا طلبي، مانع دوم رسيدن به مقامات

مشكل دوم در راه پرواز و رسيدن به مقامات، دنيا بيني است و آن اين است كه شخص يا تنها دنيا را ببيند و اصولاً آخرت را نبيند و با اين كه در دام وسوسه هاي دنيا قرار گيرد و به آن بچسبد. اين همان كاري است كه بلعم باعورا با خود كرد و (اخلد الي الارض) شد چنان كه خداوند از علل سقوط و نتايج آن در قرآن گزارش مي كند.

آيات بسياري از قرآن به نقش دنياطلبي و دنياخواهي بشر به عنوان علل و عوامل سقوط و هبوط توجه مي دهد. از اين رو هركسي كه بخواهد در مسير كمالي قرار گيرد بايد از دنيا برهد و محبت دنيا وي را به خود مشغول نسازد.

چشم دوختن به دنيا و منافع زودگذر آن موجب مي شود تا انسان وسوسه آن شود و نتواند از خاك جان بكند و به افلاك پرواز كند. راه رهايي از خاك آن است كه از خاك و ظواهر رنگارنگ و فريبنده آن چشم بپوشد و به آسمان حق و حقيقت چشم باز كند. چشم فرو بستن بر خاك به معناي رهايي از دام آن است.

اهميت دنيا

اين مطلب در آيات قرآني چنان مورد تأكيد قرار گرفته كه برخي را اين توهم پيش آمده كه اصولاً دنيا به معناي دام است. اما بايد دانست كه اين دنيا مكان دست يابي به پرواز آدمي است و آدمي جز در دنيا نمي تواند اسماي الهي را به فعليت رساند. از اين رو درباره دنيا آن چه مهم است تغيير در برداشت ها و زاويه نگاه است نه اين كه آدمي دنيا را امري باطل بشمارد؛ زيرا خداوند دنيا را نيز داراي حيات مي داند هرچند كه نسبت به آخرت كه حيات مطلق است دنيا حياتي همراه با نيستي و بطلان دارد.

آن چه انسان لازم است از دنيا برگيرد همان بخش حياتي آن است كه آدمي را در مسير كمالي قرار مي دهد. اين بخش حياتي را شريعت اسلام به شكل حلال بيان داشته تا از بخش غيرحياتي و زيانبار آن كه حرام است جدا شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا