اجتماعیاخلاقی - تربیتیروان شناسیمعارف قرآنی

شادي و پايكوبي در آموزه هاي قرآن

در آموزه هاي قرآني براي تبيين راه هاي رسيدن انسان به كمال شايسته خويش، نخست به مسايل بينشي چون هستي شناسي ، خدا شناسي و انساني شناسي پرداخته شده است

تا انسان به وضعيت و موقعيت خود در هستي آگاهي و شناخت يافته و سپس در راستاي اهدافي كه براي او بيان و مشخص مي شود از تمامي ابزارها و توانمندي هاي درون خويش بهره برد.
بخش مهمي از آموزه هاي قرآني به انسان شناختي توجه دارد. در اين حوزه به خوبي و روشني، خداوند در نقش آفريدگار به همه جزئيات وجودي و ماهيتي انسان مي پردازد و ناشناخته هاي وجودي انسان را براي خود انسان به عنوان آفريده تبيين و روشن مي سازد. سپس در نقش پروردگاري قرار گرفته و در دو حوزه تكوييني و تشريعي انسان را به سوي كمال شايسته هدايت و رهنمون مي سازد.

در بخش تشريعي از آن جايي كه بخش كلان و مهمي از كار به خود انسان واگذار شده است، آموزه هاي دستوري وحياني به گونه است كه انسان را در ميان انتخاب خير و شر و خوب و بد و يا زشت و زيبا قرار مي دهد و از او مي خواهد خود يكي را برگزيند . در ضمن اين آموزه هاي دستوري را به گونه تبيين و وضع كرده است تا هماهنگ و سازگار با فطرت و غريزي انسان باشد ؛ چنان كه كوشيده است تا با تبيين دقيق آثار و پيامدهاي هر دستور و موضوعي به روشني بر انسان آشكار شود كه چه آثار وضعي و تكليفي براي هر كنش و واكنش انساني در دنيا و آخرت است. اين آموزه هاي قرآني براي تبيين دقيق تر مسائل انساني نه تنها به مساله كنش و واكنش هاي انساني توجه داشته بلكه پا را از اين ها فراتر نهاده و به مسايل روحي و رواني و حالات وصفات انساني و نيز امور باطني و قلبي انسان توجه و نظر داشته است.
در آموزه هاي قرآن به مساله شادي و غم به عنوان دو حالت از حالات انساني از اين نظر توجه شده است تا آثار و پيامدهاي آن در زندگي دنيوي و اخروي و نيز مادي و معنوي آدمي را بازشناساند و احكام و آموزه هاي دستوري مبتني بر بهره گيري و يا هدايت و تعديل آن در راستاي اهداف كمالي را بيان كند.
دو واژه سرور و فرح در قرآن به گونه اي به كار رفته است كه مي توان اين ادعا را مطرح ساخت كه سرور در آيات قرآني و در بينش و نگرش وحياني امري مثبت و سازنده است ؛ در حالي كه فرح مفهومي مثبت تلقي نمي شود.
سرور يكي از حالات روحي و رواني و واكنش طبيعي انسان نسبت به برخي از رخدادهاست. انسان نسبت به امور مختلف واكنش هاي متعدد و متنوع اي از خود بروز و ظهور مي دهد. اموري وي را به هيجان مي آورد و بشاشيت و خوشحالي را در وي بر مي انگيزاند به گونه اي كه اين واكنش در ضربان و تنفس و تغييرات ديگر در خون و پوست و ديگر اعضا و جوارح خود را نشان مي دهد. چهره باز مي شود و گشادگي و تبسم در چهره وي آشكار مي گردد. چنان كه برخي ديگر از امور واكنش متضادي را در وي بر مي انگيزد و موجب مي شود كه در كاركرد اعضا و جوارج وي اختلال ايجاد شود و نوعي واكنش رفتار ناهنجار و ناخوش از خود بروز و ظهور دهد كه همگان با اين دوحالت در خود و اطرافيان خوش آشنا هستند و به شادي و اندوه از آن ياد مي كنند.
گاه هيجانات به اندازه اي است كه مي توان گفت بيرون از مهار و كنترل شخص است. اين هيجانات شديد موجب مي شود كه در رفتار و كنش هاي خويش نوعي عدم تعادل را به نمايش بگذارد.
در كاربردهاي تازي و حتي قرآني مي توان اين ادعا را تاييد كرد كه سرور به معناي هيجانات متعادلي است كه انسان در هنگام رخدادهاي خوشايند از خود بروز مي دهد. از حركات و سكنات و امور ديگر مي توان اين را دريافت كه شخص از وضعيت كنوني و يا رخداد خشنود است و رضايتمندي خويش را به اشكال مختلف نشان مي دهد.
تشديد هيجانات و بروز و ظهور آن در زماني كه امر خوشايند بيش از اندازه وي را تحريك به حركت در آورد به عنوان فرح ياد شده است.
به اين معنا كه سرور امري باطني است ؛ در حالي كه فرح بروز و ظهور همان امر باطني و انتقال آن به جوارح است كه در اين صورت همراه با حركات تند و شديد بدني همراه خواهد بود. انسان مسرور كسي است كه در درون خويش با حالتي عاطفي مواجه است كه از آن به خشنودي و رضايت تعبير مي شود و فرد از اين كه امور بر وفق مراد است و يا رخدادي موافق طبع او پديدار شده است ، خشنود و خوشحال است. اما انسان مفرح كسي است كه آن هيجانات و حالات رضايت و خشنودي خويش را به شكل خاص ابراز كرده و در بدن و حركات خويش به نمايش مي گذارد.
بنابراين سرور و فرح هر دو يك حالت عاطفي و واكنش مثبت به يك رخداد است ؛ با اين تفاوت در سرور آن را به شكل باطني و قلبي بروز مي دهد كه آثار آن به شكل گشادگي و تبسم بروز و ظهور مي كند؛ در حالي كه فرح به شكل حركات تند و نمايشي نشان مي دهد.
اگر به كاربردهاي واژه فرح در آيات قرآن توجه شود اين معنا به خوبي دانسته مي شود كه فرح يعني ابراز حركات نمايشي سرور امري مثبت و پسنديده نيست. در آيه 76 سوره قصص به صراحت بيان شده است كه خداوند كساني كه فرح مي ورزند را دوست نمي دارد. از اين رو به صورت يك آموزه دستوري از فرح ورزي باز داشته شده و فرموده است: لاتفرح ان الله لايحب الفرحين ؛ فرح مكن كه خداوند فرح كننده را دوست نمي دارد.
البته مورد و انگيزه هايي كه موجب فرح مي شود مي تواند در مثبت و منفي بودن فرح نقش مهم و تاثيرگذاري داشته باشد؛ به اين معنا كه حالات فرح به خودي خود امري خنثا است و نمي توان حكم به خوبي و يا بدي صرف آن كرد؛ ولي از آن جايي كه برخي از آيات به صراحت و مطلق حکم به بدي و نابهنجاري امر فرح مي کند ، به نظر مي رسد که امري منفي و حالتي ناخوشايند و مذموم در بينش و نگرش قرآني و وحياني است و در مواردي که به فرح مومنان اشاره شده است به معناي استثناست.
مواردي که قرآن به جهت عوامل و انگيزه هايي امر به مثبت بودن فرح مي کند ، مواردي است که مومنان به جهت ابزار مسرت و شادي از نعمتي بزرگ خدادادي اقدام به فرح نموده اند. مانند آيه 58 سوره يونس که سخن از فضل و رحمت الهي است که نصيب مومنان شده است و به مومنان مي فرمايد که براي اين امور معنوي و الهي مي توان و بايد فرح مند شد. چنان که از اين که وحي بر انسان نازل و از برکت راهنمايي وحياني الهي برخوردار شده اند مي بايست فرح مند شد.(رعد آيه 36)
فرح مندي که کافران و يا غير مومنان نسبت به امور دنيوي انجام مي دهند امري مذموم است و آيات بسياري اين مساله مورد نکوهش قرار داده و بيان داشته است که شخص نمي بايست به خاطر برخورداري از امري مادي و دنيوي به فرح بپردازد و فرح مند شود.
رهايي و فرار از جنگ و کشته شدن (توبه آيه 81) و يا برخورداري از نعمتي مادي و زودگذري که خداوند به انسان مي بخشد(شورا آيه 48) يا آمدن بادي موافق (يونس آيه 22 ) و يا متاع و زندگي دنيوي (رعد آيه 26) و برخورداري از رحمتي عام و زودگذر دنيوي(رعد آيه 26) و يا فرح کافران از شکست مومنان و گرفتاري هاي دنيوي(آل عمران آيه 120) نمونه هاي از آيات است که به مساله انگيزه هاي فرح اشاره دارد.
به نظر مي رسد که فرح چيزي شبيه پايکوبي و حرکات بدني است که به علت هيجانات شديد در انسان نمودار مي شود و مهار انسان را در دست مي گيرد و وي را به رفتارها و حرکات غير قابل مهار وادار مي سازد.
اما سرور که همان شادي است امري پسنديده است که گاه از آن به استبشار و بشارت ياد مي شود. در اين حالت بشره و پوست انسان تازه مي شود و طراوت و شادابي در آن نمودار مي گردد . شادي و سرور را مي توان مترادف هم دانست چنان که فرح و پايکوبي تا اندازه اي مترداف مي نمايد.
در آيات قرآن آمده است که انسان مومن ، انساني مسرور و شادان است ؛ چنان که تبيين مي کند که سرور به عنوان يک مطلوب براي انسان، حالتي است که انسان هاي مومن و رستگار در بهشت از آن برخوردار مي گردند.( الانسان آيه 11) قرآن مي فرمايد: وجوه يومئذ باسره؛ چهره هايي که آن روز شاد و باز است.(قيامه آيه 24)
واژه سرور از سر گرفته شده است که در زبان عربي به راز و امر باطني اشاره مي شود؛ هم خانوادگي دو واژه اين معنا را به ذهن خطور مي دهد که شادي امري باطني است و مسرور کسي است که حالتي در باطن خويش احساس مي کند که نشانه و بيانگر رضايت و خشنودي فرد است. انسان مومن از آن جايي که قدرت و مشيت را در دست خداوند مي داند و به حکم توحيد محض حتي در فعل نيز قايل به توحيد است و خداوند را در همه امور دخيل مي داند، از اين رو همواره از آن چه واقع مي شود خشنود و راضي است؛ چه آن امر مورد موافقت و طبع او باشد و يا با خواسته اش در تضاد قرار گيرد؛ زيرا مي داند که همه هستي در دست خداوند و به مديريت حکميانه وي مي گردد و اگر به شر و بدي دچار شود و يا به خير و نيکي دست يابد همه به حکم و مشيت الهي است.
به هر حال مومن شخصي مسرور و شادان است و اين حالت به عنوان مطلوب در وي دايمي و همشيگي است. وي مي کوشد تا در زندگي خويش مسرور باشد و اين حالت باطني را در نهايت به شکل بشاشيت و تبسم بروز و ظهور مي دهد.
در روايت است که حضرت پيامبر (ص) همواره تبسم داشت . اين دو مطلب را بيان مي دارد: نخست آن که مومن مي بايست به پيروي از اسوه و نمونه خويش چنين باشد و سرور خويش را به شکل تبسم نشان دهد؛ ديگر آن که در رفتار اجتماعي مومن مي بايست حتي غم و اندوه خويش را به ديگر نشان ندهد. اگر آن حضرت همواره تبسم مي کرد و اين چنين در اجتماعات حاضر مي شد ؛ اين بدان معنا نيست که آن حضرت غمي نداشت ؛ بلکه غم و اندوه خويش را آشکار نمي ساخت و با گشادرويي و بشاشي با مردم رو به رو مي شد. انسان مومن به هر حال گاه با رخدادهايي مواجه مي شود که وي را محزون مي سازد ولي اين بدان معنا نيست که حزن در وي همشيگي باشد و يا حزن و اندوه خويش را به ديگران بنماياند.
پس مومن کسي است که همواره مسرور و شادان است و آن را به شکل بشاشيت و گشادي رويي نشان مي دهد و ديگر آن اگر غم و اندوه به هر علت وسببي بر او عارض شد ( هرچند که از نظر زماني کوتاه است) به ديگري نشان نمي دهد و ديگران را با خود درگير نمي کند.
کاربرد واژه بشر که به معناي پوست است در معناي شادي به اين نکته اشاره مي کند که مومن در شادي خويش از حالت عادي بيرون نمي رود و شادي را اگر ظاهر مي کند در پوست خويش نشان مي دهد نه آن که در اعضا و جوارح نيز آن را به شکل رقص و پايکوبي و مانند آن به نمايش بگذارد.
در حالات حضرت سليمان(ع) آمده است که ايشان در واکنش طبيعي به سخن شاه مورچگان تبسم کرد و لبخند زد.( نمل آيه 19) بنابراين تبسم که به معناي لبخند است غير از خنده مي باشد. مومن اهل تبسم و لبخند است و آن را به شکل خنده که واکنشي تند و بلند و دور از مهار و کنترل است بروز نمي دهد. به اين معنا که شادي در ميان مومنان به شکل شادي و لبخند بروز و ظهور مي کند و از اين فراتر نمي رود و انسان مومن هرگز نمي خندد؛ زيرا خنده صداي بيرون آمده از حنجره به شکلي خاص است که به نظر مي رسد همانند حرکات تند بدني و اعضا و جوارح در حکم فرح در مي آيد و يکي از مصاديق و اشکال فرح است که قرآن آن را غير مطلوب بر مي شمارد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا