اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

اشتغال به خدا و مراقبت از خود

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، زندگی دنیوی بسیار کوتاه، ولی بس ارزشمند و عظیم است؛ زیرا انسان در همین مدت اندک عمر کوتاه خویش در دنیا، ابدیت خویش را می سازد که می تواند موجب خوشبختی و سعادت ابدی باشد، یا موجب بدبختی و شقاوت ابدی. پس انسان می بایست در این مدت کوتاه عمر کاری را انجام دهد که برترین و بهترین باشد و او را به آرامش و آسایش ابدی در بهشت رضوان الهی برساند و از رنج و بدبختی و شقاوت در دوزخ برهاند.

از نظر قرآن، دو کار اساسی است که انسان را به هر دو هدف یعنی بهره مندی از سعادت ابدی بهشت و رهایی از شقاوت ابدی دوزخ می رساند. این دو کار اساسی چیزی جز اشتغال به خدا با ذکر و ثنای الهی و مراقبت از خود بر اساس هدایت فطری تکوینی عقلی و هدایت وحیانی نقلی نیست. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن به این دو اصل اساسی و کار مهم انسان در زندگی دنیوی برای خوشبختی ابدی پرداخته است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

خدا و خدایی شدن، نهایت رجعت و شدن انسان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان دارای همه کمالاتی است که در ساختار اسم الله تحقق دارد؛ پس از نظر ساختاری انسان به سبب آن که مظهر انوار صفات و اسمای الهی است، هیچ عیبی ندارد و باید او را تجلی و مظهر «سبوح» دانست؛ اما همین انسان، با همه این دارایی، از نقص عظیم رنج می برد؛ زیرا تا این این صفات الهی و انوار آن را ظهور نبخشد، نمی تواند به تمامیت برسد و مظهر «قدوس» باشد؛ بلکه اگر از عمر کوتاه خویش در دنیا استفاده نکند، ممکن است که این انوار صفات الهی در زیر غبار گناه دفن و دسیسه شده(شمس، آیات 7 تا 10؛ مطففین، آیه 14)، بلکه چنان تغییر یابد که نفس الهی و قدرت های فطری اش، مطبوع شده(توبه، آیه 93؛ منافقون، آیه 3) یا مختوم گردد(بقره، آیه 7)؛ زیرا محیط زیست دنیوی با دو عامل درونی و بیرونی یعنی هواهای نفسانی از شهوت و غضب و وسوسه های شیطانی، شرایط سختی را برای نفس انسانی ایجاد می کند که می تواند به جای رشد و دست یابی به تمامیت کمالات، در جهت معکوس حرکت کرده و داشته هایش را دفن و دسیسه کند و کارکردهای نفس و فطرت از دست برود تا جایی که دیگر بر خلاف فطرت الهی قدرت تشخیص حق و باطل و مصادیق آنها را از دست بدهد و گرایش ها و گریزش های بر خلاف فطرت داشته و به جای کمال گرایی به سمت عیب گرایی برود تا جایی که دیگر نفس نتواند در مرتبه قلب، به تفقه و تعقل بپردازد(شمس، آیات 7 تا 10؛ اعراف، آیه 179)؛ زیرا از کارکردهای قلب سالم، تفقه و تعقل است.(حج، آیه 46؛ منافقون، آیه 3)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اگر نفس انسانی بر حالت فطرت مستوی و معتدل خود باقی بماند، به سبب دارایی های الهی فطری خویش حرکت کمالی را به سوی خدا و خدایی شدن با حفاظت بر حق و مصادیق ارزشی و اخلاقی آن چون عدالت، صداقت، امانت، وفا، شکرگزاری، ایمان، عبودیت و مانند آنها ادامه می دهد و در سایه هدایت فطری تکوینی عقلی(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 10) و تقوای اکتسابی در این مرتبه، ارزش هدایت وحیانی نقلی را می شناسد و آن را مطابق با ارزش های عقلی فطری می یابد و بدان نیز گرایش می یابد(بقره، آیات 2 و 3؛ و روم، آیه 30) و این گونه با بهره گیری از هر دو هدایت و حجت باطنی و ظاهری، عبودیتی را تجربه می کند که باطن حقیقی آن مظهریت در «ربوبیت» و پروردگاری است و می تواند به عنوان خلیفه الله در کائنات تصرفات ربوبی داشته باشد.(بقره، آیات 30 تا 34؛ هود، آیه 61؛ آل عمران، آیه 79) از این روست که در مصباح الشریعه از امام صادق(ع) نقل شده که «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه؛ عبودیت گوهری است که باطن آن همان ربوبیت است.»

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حرکت کمالی انسان از نقص به سوی تمامیت، یک حرکت دایمی و باطنی در درون در قالب تزکیه نفس است که نهایت آن «لقاء الله» است.(انشقاق، آیه 6) این حرکت در قالب «صیرورت» یعنی شدن اتفاق می  افتد که «فرایندی» است؛ زیرا رشد درونی و باطنی انسان، با دو عنصر اصلی «ایمان و عمل صالح» است که بر اساس هدایت های فطری عقلی و وحیانی نقلی انجام می شود. شخص با بهره گیری از این دو عنصر اصلی، شدن های متوالی دارد و نور صفات الهی را با چنین عبودیتی در خود ظهور می بخشد. این اظهار انوار صفات تا جایی ادامه و استمرار می یابد که شخص عابد متقی و محسن، با تثبیت صفات الهی و انوار آن به شکل «ملکه و مقوم» ذات خویش، مسما به اسمای الهی می شود تا جایی که او را کریم، عزیز، قوی، محسن، عادل، قدیر و مانند آنها می کند. در این حالت است که نور صفات الهی در انسان تثبیت می شود و شخص به عنوان «متاله» و خدایی شده، می تواند به عنوان کریم و قوی و عزیز و مانند آنها در کائنات تصرف کند. از همین روست که در روایات آمده دارنده اسم اعظم می تواند در کائنات تصرف داشته باشد؛ زیرا اسم اعظم که همان «الله» است و این اسم الهی جامع همه اسماء دیگر الهی است، به شخص متاله این توان را می دهد تا به عنوان دارنده همه اسماء الله یعنی همان «متاله» و خدایی شده، با بهره گیری از هر اسمی تصرفاتی داشته باشد که مربوط به هر اسم از اسماء الله است.

خدا در قرآن، از بندگان خویش می خواهد با اراده و انتخاب درست در مسیر «الی الله» با بهره گیری از خط سیر اسوه حسنه(احزاب، آیه 21)؛ یعنی پیامبر(ص) خود را به نهایت سیر و صیرورت برسانند و در مسیر «الی الله المصیر»(آل عمران، آیه 28) یا « الیه المصیر»(مائده، آیه 18) به همان ربوبیت الهی برساند که پیامبر(ص) نهایت سیر و صیرورت او بدان جا بوده است و در دایره دوری «انا لله و انا الیه راجعون»(بقره، آیه 155) نهایت رجعت خویش را «ربوبیت الهی» قرار دهد؛ چنان که پیامبر(ص) قرار داده است.(نجم، آیه 42؛ علق، آیه 8)

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نهایت صیرورت و شدن های انسانی در دنیا می بایست همان «متاله» و خدایی شدن باشد. در این صورت انسان وقتی همه کمالات را در تمامیت آن دارا شد و از نقص به تمامیت رسید، می تواند به عنوان متاله در مقام مظهریت در ربوبیت و دارایی همه اسماء الله، خلیفه الله شده و در تکوین و کائنات تصرفات داشته باشد؛ زیرا در این حالت همه در تسخیر اوهستند حتی فرشتگان.(بقره، آیات 30 تا 34)

اشتغال به خدا و مراقبت از خود

از نظر قرآن، بر اساس آن چه بیان شد، انسان برای دست یابی به چنین جایگاهی بلند که دنیا و آخرت او را تضمین می کند و فلاح و رستگاری انسان را برای ابدیت در بر دارد(بقره، آیات 1 تا 5) می بایست به دو اصل اساسی و مهم توجه داشته باشد: اشتغال به خدا و مراقبت از خود.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان تا خدا را نشناسد و بدان معرفت و شناختی کامل و جامع نداشته باشد نمی تواند حرکت کمالی و صیرورت خویش را درست انجام دهد؛ بنابراین، در گام اول و نخست می بایست انسان خداشناس باشد و معرفتی نیز به ربوبیتی بیاید که او را تحت ربوبیت خویش پرورش می دهد و در مسیر کمالی و تمامیت آن سوق می دهد؛ یعنی شناخت نسبت به همان پروردگاری که او در کلیت مظهر همه اسماء الله و انوار صفات الهی به سبب دمیدن روح الله در اوست.(ص، آیه 72؛ حجر، آیه 12)

به سخن دیگر، انسان می بایست نسبت به رب العالمین شناخت و معرفت یابد که همان به عنوان پروردگار به او همه چیز را در قالب انوار صفات الهی داده و برنامه ای برای دست یابی برای تمامیت انوار و تثبیت آن در نفس انسانی قرار داده.(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 10؛ ذاریات، آیه 56) تا انسان بتواند با بهره گیری از این هدایت ها و برنامه های الهی در مسیر عبودیت به تقوای الهی برسد(ذاریات، آیه 56؛ بقره، آیه 21) و صفات الهی و انوار آن را در تمامیت آن با تثبیت اسمی به دست آورد و متاله و خدایی شود و در مقام مظهریت اسماء الله به خلافت بپردازد و ربوبیت و پروردگاری الهی را در جایگاه خلیفه الله در حق دیگران اقامه کند و تصرفاتی ربوبی داشته باشد.

بنابراین، اگر کسی بخواهد خدایی و متاله شود، می بایست خداشناس شود و پروردگارش را چنان که هست بشناسند. کوتاه ترین مسیر در این امر، مراجعه به نفس خویش است؛ زیرا از نظر قرآن، همه صفات الهی و انوار آن در نفس انسانی قرار داده شده است؛ زیرا با دمیدن نفس روح الله در انسان، انسان دارای همه صفات الهی و انوار آن شده و به تنهایی برابر و عدیل همه هستی است که از انوار الهی است.(ص، آیه 72؛ بقره، آیه 30؛ نور، آیه 35)

پس هر کسی می تواند با مراجعه به نفس خویش، با پروردگاری خویش آشنا شود که او را تحت ربوبیت و پروردگاری خویش قرار داده است؛ بر همین اساس امیرمومنان امام علی(ع) از پیامبر(ص) نقل می کند که ایشان فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کسی خودش را شناخت به تحقق پروردگار خودش را شناخت.

بنابراین، از نظر قرآن، هر کسی با مراجعه به خویشتن خویش با رب العالمین و رب خویش آشنا می شود، از همین روست که هماره سخن از هدایت فطری است که در همین چارچوب شکل گرفته است و موجب هدایت انسان به کمال از جمله هدایت ظاهری وحیانی و اسلام و شرایع آن می شود.(طه، آیه 50؛ بقره، آیات 2 و 3) پس انسان می تواند شنیده ها و یافته های بیرونی خویش را به داشته ها و دارایی باطنی خویش عرضه دارد تا بر اساس همان به تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و تبصر بپردازد و حق و مصادیق آن را بیابد و بدان گرایش یابد.

البته از نظر قرآن، بسیاری از مردم به سبب غلبه هواهای نفسانی از شهوت و غضب و وسوسه های شیطانی به دفن فطرت الهی می پردازند و قدرت تفقه و تعقل و گرایش های ذاتی و فطری خویش را از دست می دهند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 15؛ منافقون، آیه 3؛ اعراف، آیه 179) بنابراین، لازم است تا کسانی آنان را به سوی بیداری فطرت هدایت کنند که همان پیامبران با بهره گیری از وحی الهی نقلی است.

از نظر قرآن، در میان پیامبران، پیامبر اکرم واعظم و امامان معصوم(ع) در جایگاه بس بلند قرار دارند و آنان می توانند در این امر بسیار کمک کنند؛ زیرا پیامبر(ص) در مسیر صیرورت خویش به تمامیت کمال تا «قاب قوسین او ادنی» بالا رفته و نزدیک ترین تقرب حقیقی و شرافتی را داشته است.(نجم، آیات 8 و 9) از همین روست که قول و فعل او عین قول الله و فعل الله است.(نجم، آیات 3 و 4؛ انفال، آیه 17) او از چنان عصمتی برخوردار است که می تواند اسوه حسنه مطلق باشد.(احزاب، آیات 21 و 33)

بنابر این از نظر قرآن، شناخت کامل وتمام از خدا را می بایست از نقل و توصیف پیامبر(ص) و معصومان(ع) به دست آورد و شناخت حقیقی را از او کسب کرده و به نفس خویش عرضه داشت تا با اثاره و برانگیختن نفس خفته و دسیسه شده دوباره حق برای نفس آشکار شود؛ از همین روست که می بایست سخنان معصوم(ع) را شنید و آن را بر عقل فطری خویش عرضه کرد تا دوباره شناخت و معرفت نفس و معرفت رب تحقق یابد و شناختی کامل و تمام به دست آید.(صافات، آیات 159 و 160)

از نظر قرآن، کسی که در این مسیر صیرورت هدایت های باطنی و ظاهری قرار می گیرد وتحت ولایت معصومان(ع) و تعلیم و تزکیه و تطهیر و صلوات آنان قرار دارد، هماره به خدا اشتغال دارد و مراقبت نفس خویش است تا خدایی و متاله شود.

از نظر قرآن، از آن جایی که مراقبت  وملازمت از نفس الهی به معنای ملازمت با خدایی است که اصل و حقیقت نفس را با «روحی» شکل می بخشد، چیزی جز اشتغال دایمی به خدا در قالب ذکر و ثنا و حمد و مجد او نیست. از همین روست که فرمان می دهد: علیکم انفسکم؛ ملازم و مراقب خودتان باشید.(مائده، آیه 105)

پس کسی که تمام وقت ملازم خویش و مراقبت اوست، در حقیقت با خدایی ملازمت دارد که حقیقت او را شکل می دهد و نفس انسانی چیزی جز شئون همان روح الله و تنزلات آن نیست؛ از همین روست که حائل بین انسان و خودش همان خدا است(انفال، آیه 24) و خدا از خود انسان و شاهرگ اصلی(ق، آیه 16) و حقیقت وجودی او به او نزدیک تر است و هماره با «معیت قیومی» دارد.(حدید، آیه 4)

از نظر قرآن، کسی به خویشتن و نفس خویش متوجه است و مراقبت دارد، در حقیقت در همان حال نه تنها ملازم با خدا است که حقیقت نفس و باطن آن را شکل می دهد، بلکه به حمد و ثنای الهی اشتغال دارد؛ زیرا حقیقت حمد و ثنا چیزی جز شناخت جایگاه حق تعالی و توصیف علمی خدا در قالب خدایی شدن و متاله گشتن نیست.

از همین روست که چنین شخصی هرگز در اندیشه غیر خدا نمی رود؛ زیرا جز خدا کسی یا چیزی را نمی بیند؛ زیرا همه هستی را انوار صفات الهی می یابد و از سوی دیگر به دیگری اشتغال نمی یابد و به غیبت و تعریض و تعرض دیگری نمی پردازد؛ زیرا همه را تجلیات انوار صفات الهی و تنزلات آن می داند که برای هر کسی و هر چیزی جایگاهی به نسبت به تنزلات آن چیز قایل است و برایش ارزشی در همان جایگاه قرار می دهد و نقص و عیب او را چیزی جز تنزلات نمی بیند و نمی یابد. بنابراین، چنان در اندیشه خویشتن است تا خدایی و متاله شود، که دیگر به کسی دیگر توجهی نمی یابد و جایی برای غیبت و تهمت  و تعییر و عیب جویی نمی ماند؛ بلکه عیب جویی و تنقیص و تعیب چیزها یا اشخاص را نوعی عیب جویی نسبت به خدا می داند که بندگان و خلایق را چنان ساخته است؛ زیرا هر کسی شانی از شئونات خدا است و هر کسی از انوار الهی به میزان و قدر خویش بهره برده است. پس هر کسی در خویشتن خویش کامل و تمام است؛ یعنی همان تمامیتی که خدا برایش قرار داده است. البته در باره انسان های دیگر نیز این گونه قضاوت دارد که هر کسی می بایست تلاش کند به تمامیت کمال خویش برسد و اگر کم دارد می بایست دستگیر او باشد نه او را تنقیص کند و بر او عیب بگذارد و شرایط رشد او را نادیده بگیرد؛ بلکه باید به او کمک کند تا در مسیر کمالی قرار گیرد؛ زیرا با عیب و نقص گذاری کاری انجام نمی شود بلکه بر مشکل افزوده می شود. از همین روست که مومنان هرگز به عیب جویی و نقص جویی دیگر نمی پردازند و از آن اجتناب داشته، بلکه برای کمک می شتابند.(حجرات، آیات 11 و 12؛ مائده، آیه 2 و آیات دیگر)

اصولا کسی که در دنیا به حمد و ثنای الهی اشتغال دارد تا خدایی و متاله شود، چنان مشغول به خدا و مراقب خویش است که به دیگری توجهی نمی یابد؛ زیرا نواقص و عیوب خویش را می بیند و فاصله بسیار تا منزل و مقصد و مقصود چنان دور و دیر می یابد که زمانی برای دیگران ندارد تا آن زمان اندک عمر خویش را صرف دیگران کند، مگر آن که ببیند با کمک به دیگری برای رهایی از نقص و عیبی می تواند به خود کمک کند. از همین روست که مومنان هماره دستگیر دیگران در همه امور مادی و معنوی هستند؛ زیرا آن را راهی کوتاه برای رهایی از نقص و عیب خویش می بینند و عاملی برای کمال یابی خویش.

هم چنین مومنان چنان به خدا و خویش اشتغال دارند که رفتار دیگران در آنان هرگز تاثیر گذار نیست؛ زیرا هر رفتاری را بر پایه مشیت و حکمت الهی می بیند و تفسیر می کنند؛ پس اگر مانعی در رفتار دیگران یافتند، تلاش می کنند تا با سلام و صلوات آن را برطرف سازند و گرنه دست به قبضه شمشیر می برند.(فرقان، آیات 65 و 72؛ نساء، آیه 75)

به هر حال، مومنان وقتی به عمر کوتاه خویش و سیر و صیرورت بی نهایت خویش می نگرد، چنان غرق خویش و خداست که دیگر به چیزی دیگر وقعی نمی نهد و به سوی خدا فرار را بر قرار ترجیح می دهد؛ زیرا می داند هر دمی که بر او می گذرد به مرگ نزدیک تر شده و اگر فرصت و دم را غنمیت نشمرد، عمر خویش را تلف کرده و هیچ بهره ای نیاندوخته است. قیمت عمر چنان بسیار است که انسان جز برای خدایی شدن و سعادت ابدی و رضوان الهی نمی بایست آن را هزینه کند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا