اعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنی

معيار تشخيص القاى رحمانى از شيطانى

بى گمان انسان هاى بسيار سخن از مكاشفات و مشاهدات درونى ـ عرفانى كرده و مى كنند. بسيارند كسانى كه به شدت از اين ادعاى خود دفاع مى كنند كه صدايى را شنيده اند كه با آنان سخن مى گفت و يا به امورى راهنمايى مى كرد; يا فرشته اى را ديده اند و يا حتى خدا با آنان ديدار داشته است و آنان خدا را ديده اند. ادعاى اخير به ويژه در ميان مسيحيان كه به خداى مجسم باور دارند امرى مألوف و عادى است.

كم نيستند كسانى كه داستان هايى از القاى روحانى ـ الهى را مطرح مى كنند و مى گويند در يك حالت خلسه يا بيهوشى خاصى با جهانى ديگر ارتباط برقرار كرده اند.

در ميان مسلمانان نيز به جهت پذيرش عوالم ديگر و موجودات نامريى و غير انسانى مانند ديو و پرى اين ادعاها بسيار است و كسانى كه ادعاى ديدار فرشته يا ديو و جنى را داشته باشند كم نيستند و حتى برخى از آنان سخن از راهنمايى مى كنند كه در گوش ايشان نجوا مى كند.

اين ادعاى ديدارى يا شنيدارى از جهان ديگر و يا از موجودات غير انسانى ريشه فرهنگى دارد. در روايات اسلامى سخن از «محدّث» و «محدّثه» است. افزون بر آن كه در آيات قرآنى چندين سخن از ديدار غير پيامبران با فرشتگان است، از آن جمله مى توان به ديدار حضرت مريم(س) با فرشتگان و يا ديدار حضرت ساره(س) همسر حضرت ابراهيم(ع) با ايشان و بشارت فرشتگان به فرزنددار شدن در هنگام پيرى اشاره كرد. اين گونه از ديدار يا شنيدار را روايات به تحديث و محدّث تعبير كرده اند و روايات بسيار زيادى از امامان(ع) در معناى آن وارد شده است.

در اين روايات فرق ميان نبى و رسول و محدث را بيان نموده اند; چنان چه در بصاير از زراره روايت كرده كه گفت: از امام صادق(ع) فرق ميان «رسول» و «نبى» و «محدث» را پرسيدم، فرمود: رسول كسى است كه فرشته را مى بيند كه از ناحيه پروردگارش رسالت مى آورد و مى گويد: پروردگارت چنين و چنان دستورت داده و رسول در عين حال نبى نيز هست; و اما «نبى» فرشته اى را كه بر او نازل مى شود نمى بيند بلكه فرشته، پيام الهى را به قلبش مى اندازد و نبى در حال گرفتن پيام حالتى چون بى هوشى به خود مى گيرد و مطلب را در خوابش مى بيند.

عرضه داشتم: پس از كجا مى فهمد كه اين را كه مى بيند از ناحيه خدا و حق است؟

فرمود: خداى تعالى برايش مشخص مى كند به طورى كه تعيين مى كند كه آن چه مى بيند حق است ولى فرشته را به عيان نمى بيند.

و اما «محدث» كسى است كه صدايى را مى شنود ولى شاهدى را يعنى صاحب صدا را نمى بيند.(بصاير الدرجات، ج 12، ص 371)

در اصول كافى از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت: نزد امام صادق(ع) سخن از «محدث» را پيش كشيدم، مى گويد: آن حضرت به من فرمود: «محدث» صوت فرشته را مى شنود ولى صورت او را نمى بيند.

عرضه داشتم: از كجا مى فهمد كلامى كه شنيده كلام فرشته است؟ فرمود: خداى تعالى سكينت و آرامشى به او مى دهد كه با آن فرشته را از غير فرشته تشخيص مى دهد. (اصول كافى، كلينى، ج 1، ص 271، ح 4)

و نيز ابوبصير از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرمود: على(ع) «محدث» بود، سلمان هم محدث بود.

پرسيدم: نشانه محدث چيست؟ فرمود: اين است كه فرشته بر او نازل مى شود و مطلب را به دل او مى اندازد كه مثلاً چنين و چنان شده و يا چنين بايد كرد.(بحار الانوار، ج 26، ص 67، ح 4)

حمران بن اعين نيز روايت كرده كه گفت: امام ابى جعفر باقر(ع) به من خبر داد كه على(ع) محدث بود.

اين گذشت تا آن كه اصحاب و پيروان مكتب تشيع مرا ديدند و سفارش كردند كه هيچ چيزى از امام نپرس تا اين پرسش ما را با جنابش در ميان بگذارى و جوابش را بگيرى و آن پرسش اين است كه چه كسى با على(ع) حديث و گفتگو مى كرد; چيزى نگذشت كه اتفاق افتاد و آن جناب را ملاقات كردم.

عرض داشتم: به خاطر داريد كه به من فرموديد على محدث بود؟ فرمود: آرى.

عرض داشتم: چه كسى با او حديث مى كرد: فرمود: فرشته.

پرسيدم: يعنى مى فرمايى معتقد باشيم به اين كه على نبى و يا رسول است؟ فرمود: نه بلكه درباره على(ع) همان را بگو و معتقد باشد كه درباره رفيق دربارى سليمان(ع) مى گويى (كه به يك چشم بر هم زدن تخت بقليس را از شهر سبأ به حضور سليمان آورد و داراى علم من الكتاب بود) و همان را معتقد باش كه درباره رفيق و همسفر موسى(ع) معتقدى (كه اعمالى انجام داد كه موسى از تأويل آنها عاجز ماند با آن كه داراى علم لدنى ]كهف/ 65 [بود) و همان را بگو كه درباره ذى القرنين مى گويى (كه كارهايى مى كرد كه از بشر عادى ساخته نيست با آن كه داراى علم اسباب بود ]كهف/ 84[) مگر نشنيده اى كه شخصى از على(ع) پرسيد: آيا ذوالقرنين پيامبر بود؟ در پاسخ فرمود: نه ولى بنده اى بود كه خدا را دوست مى داشت و خداى تعالى هم او را دوست مى داشت. براى خدا خيرخواهى مى كرد و خدا هم خير او را مى خواست. على(ع) چنين بنده اى بود. (اصول كافى، ج 5، ص 17 و نيز بصائر الدرجات، ج 4، ص 366)

علامه طباطبايى (ره) قبل از پاسخ به پرسش «معيار تشخيص القاى رحمانى از شيطانى»، به تبيين وحى رؤيا و الهام مى پردازد و مى فرمايد: وحى به معناى سخن گفتن خداى سبحان با بنده اى از بندگان خويش است; و اين سخن گفتن (چه با حضور و رو در رو قرار گرفتن فرشته باشد و چه بدون حضور فرشته و به صرف افتادن در دل و رسيدن به گوش باشد) باعث علم يقين رسول و نبى مى شود. اين همان دانش به خويشتن خويش است بدون اين كه در تشخيص خدايى يا شيطانى بودن سخن، احتياجى به حجت داشته باشد.

پس داستان وحى و القاءات الهى همانند علوم بديهى چون «يك نصف دو است»، «كل بزرگ تر از جزء است» مى باشد كه در علم پيدا كردن به آن نيازمند به هيچ مقدمه منطقى و مانند آن نيست.

اما رؤيا و خواب نمايى اولياى خدا به طورى كه روايات تفسيرش كرده به معنايى است غير خواب ديدن معمولى افراد معمولى; چون ما نيز در عالم خواب شبانه يا روزانه خود، چيزهايى را مى بينيم ولى هيچ گونه حجيت و اعتبارى ندارد; بلكه رؤياى اولياى خدا چيزى همانند بيهوشى است كه حواس «ولىّ خدا» آرامش و سكونتى پيدا مى كند و در آن هنگام آن چه را كه مى بيند همانند چيزهايى است كه ما در بيدارى مشاهده مى كنيم و پس از مشاهده آنچه ديده، خداى تعالى يقين بر دل آنان اضافه نموده، دركشان را تسديد و استوار مى كند، در نتيجه يقين مى كنند كه واسطه و صدا از ناحيه خداى سبحان است و شيطان در دلشان تصرف نكرده است.

و اما عنوان «محدث» از تحديث گرفته شده و تحديث عبارت است از اين كه صداى فرشته را بشنود ولى خود او را نبيند و اين شنيدن هم شنيدن با گوش ظاهر نيست بلكه با گوش باطن و قلب است و نيز از قبيل خطور كردن خاطره اى در دل نيست تا عرفاً شنيدن صوت شمرده شود مگر به عنايتى مجازى و آن هم مجازى دور از فهم.

و به همين جهت مى بينيد كه روايات در معرض تحديث دو جمله آورده اند: يكى شنيدن صوت و ديگرى افتادن در قلب. با اين كه هيچ يك از اين دو عنوان از نظر لغت «تكليم» يا «تحديث» و گفت و شنود نيست (بلكه همان «الهام» است) با اين حال آن را تحديث و تكليم خوانده اند. پس محدث با فتحه «دال» صوت فرشته را در تحديثش مى شنود و با گوش خود فرا مى گيرد; همانند آنچه از صداهاى معمولى و ديگر صداها عالم ماده را مى شنويم و يا به ديگران مى شنوايانيم، با اين تفاوت كه آنچه را محدث مى شنود غير محدث نمى شنود، و به همين جهت است كه گفتيم اين شنيدن امرى قلبى است.(ترجمه تفسير الميزان، محمدباقر موسوى همدانى، ج 3، ص 347، انتشارات اسلامى)

اكنون اين پرسش مطرح مى شود كه معيار تشخيص القاى رحمانى از شيطانى چيست و چگونه فرد مى تواند يقين كند كه آن چه القا مى شود از سوى فرشته است نه ديو و شيطان؟! و نيز از كجا مى توان به صدق و مطابقت خبر با واقع آگاه شد؟ آيا چنين خبرى حق است و در مقابلش واقعيت خارجى و ثابتى است؟ به اين معنا كه آيا خبر صادق و يا حق است؟

علامه طباطبايى پاسخ مى دهد كه تشخيص و آگاهى محدّث به اين كه آن چه مى شنود گفتار شيطانى نيست بلكه القاى رحمانى و گفتار فرشته است امرى است كه خارج از معيارهاى معمولى تشخيص است. به اين معنا كه اين آگاهى و تشخيص مبتنى بر تأييد از ناحيه خداى سبحان و تسديد اوست چنان چه در روايت محمد بن مسلم كه گذشت آن را تأييد مى كند، چون در آن روايت آمده بود: خداى تعالى سكينت و آرامشى به او مى دهد كه با آن فرشته را از غير فرشته تشخيص مى دهد.

توضيح اين مطلب آن است كه القاى شيطانى دو گونه تصور دارد: يكى اين كه اين القا مطلبى باطل و به همان صورت باطلش باشد كه معلوم است انسان مؤمن به خوبى آن را تشخيص مى دهد كه سخن فرشتگان مكرّم نمى تواند باشد. فرشتگانى كه خداى تعالى در معرفى ايشان فرموده است: «لا يعصون اللّه ما أمرهم» (تحريم/6) خدا را در آنچه دستورشان داده نافرمانى نمى كنند.

و يا باطل در صورت حق است و معلوم است كه باطل لوازمى كه دارد نيز باطل است. در اين جا نور الهى همواره ملازم بنده مؤمن خداست حال آن باطل را براى مؤمن روشن مى سازد; چنان چه آيه شريفه 122 انعام بيانگر اين نور است: «اَو من كان ميتًا فأحييناه و جعلناله نورًا يمشى به فى الناس; آيا كسى كه مرده بود ما او را زنده كرديم و برايش نورى قرار داديم كه با آن نور در ميان مردم آمد و شد مى كند مثل ديگران است؟» با اين همه نزعه شيطان و وسوسه او بى اضطراب هم نيست و قلب را دچار تزلزل مى سازد، هم چنان كه ياد خدا و سخن او از وقار و سكينت و اطمينان خاطر خالى نيست; چنان كه قرآن كريم درباره اضطراب آوردن و وسوسه شيطان مى فرمايد: «ذلكم الشيطان يخوّف اوليائه; (آل عمران/ 175) شيطان اولياى خود را مى ترساند» اما ذكر خدا چنين نيست بلكه آرامش و طمأنينه مى آورد: «ألا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب» (رعد/ 28)

پس سكينت و طمأنينه در هنگام مُلهَم شدن انسان به يك الهام ـ حال چه اين كه به صورت سخنى باشد كه گويا كسى به گوش انسان مى خواند و يا قلبى باشد كه به دل خطور كند ـ خود دليل بر اين است كه آن سخن و اين خطور القاى رحمانى است نه شيطانى; چنان كه اضطراب در هنگام ملهم شدن انسان به الهام شيطانى دليل بر آن است كه القاى مذكور رحمانى نيست; مسأله عجله كردن در امور، جزع و بى تابى نمودن در احتمال خطر و خفت و خوارى در عقل در هنگام شادى و يا اندوه و امثال اين عوارض نيز نشان همين القاءات شيطانى است.

اما اين كه در روايات آمده است كه «محدث» صدا را مى شنود ولى فرشته را نمى بيند، بايد به اين جهتى كه گفته شد حمل كرد; نه اين كه جمع ميان دو معنا يعنى هم ديدن و هم شنيدن محال است.

خلاصه اين كه معيار و ملاك در محدث بودن يك انسان اين است كه صداى هاتف غيبى را بشنود و لازم نيست كه حتماً صاحب صدا را هم ببيند و اگر اتفاق افتاد كه در هنگام شنيدن صدا، فرشته را هم ديد از اين باب نيست كه چون محدّث بوده فرشته را ديده، نه لازمه محدث بودن ديدن فرشته نيست، اين را بدان جهت گفتم كه آيات قرآنى صريح است در اين كه مريم(س) روح را به صورت بشرى تمام عيار مشاهده كرد و در هنگام گفتگو او را مى ديد; مثلاً فرموده است: «فَأَرْسَلْنَآ إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا * قَالَتْ إِنِّى أَعُوذُ بِالرَّحْمَـنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا * قَالَ إِنَّمَآ أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لاَِهَبَ لَكِ غُلَـمًا زَكِيًّا» (مريم/ 17 ـ 19) ما روح خود (جبرائيل) را به سوى او فرستاديم كه همانند بشر كامل بر او نمايان شد; مريم گفت: من از شر تو به خداى رحمان پناه مى برم، اگر خداترسى و پرهيزگارى از اين جا دور شو! جبرائيل گفت: من فرستاده پروردگارت هستم تا پسرى پاك به تو ببخشم.

اين آيه صراحت دارد كه حضرت مريم(س) شخصى را به شكل بشر ديده و با او سخن گفته است; و يا درباره همسر ابراهيم(ع) در داستان بشارت به فرزنددار شدنش فرموده است: «فَلَمَّا رَءَآ أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّـآ أُرْسِلْنَآ إِلَى قَوْمِ لُوط * وَ امْرَأَتُهُ قَآئمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَـهَا بِإِسْحَـقَ وَ مِن وَرَآءِ إِسْحَـقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَـوَيْلَتَى ءَأَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَـذَا بَعْلِى شَيْخًا إِنَّ هَـذَا لَشَىْءٌ عَجِيبٌ * قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكَـتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ ; (هود/ 69 ـ 72) و همسرش ايستاده بود خنديد و ما او را بشارت داديم به اسحاق و از نسل اسحاق به يعقوب. او گفت واى بر من! آيا من فرزند مى آورم با اين كه زنى عجوزه ام و اينك شوهرم در حال پيرى است؟! اين سخن بسيار عجيب است. گفتند: آيا از امر خدا شگفت مى كنى، رحمت خدا و بركات او بر شما اهل بيت است كه او حميد و مجيد است».

البته در اين جا وجه ديگرى نيز هست و آن اين است كه مراد امام در روايت از كلمه «معاينه و مشاهده» كه آن را در مورد «محدّث» نفى كرده، مشاهده حقيقت فرشته باشد (چنان چه پيامبر(ص) در افق اعلى ديده است) نه ممثّل شده او; و بخواهد بفرمايد كه شخص محدّث، حقيقت فرشته را نمى بيند (و اما ممثّل شده او را مى بيند) و آيات شريفه قرآن هم بيش از ديدن مثال فرشته را درباره مريم و همسر ابراهيم(ع) اثبات نمى كند.

وجه سوم آن است كه بعضى ها احتمال داده اند; مراد از معاينه اى كه در روايت نفى شده، معاينه و مشاهده وحى تشريعى باشد; و خواسته است بفرمايد: محدث فرشته اى را كه احكام شرعى را نازل مى كند نمى بيند; براى اين كه خداى تعالى خواسته است مقام تشريع كنندگان از انبياء و رسولان محفوظ باشد و به دست هر كسى حكم شرعى نازل نكند; ولى اين احتمال بعيد است كه منظور از عبارت «ولى فرشته اى را نمى بيند»، اين باشد كه شريعت بر او نازل نمى شود. (ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 347 ـ 349)

بنابراين آن چه از مطالب گذشته به دست مى آيد آن است كه معيار تشخيص القاى رحمانى از القاى شيطانى در خود فرد تحقق آرامش و سكينتى است كه پس از القاى رحمانى پديد مى آيد و شخص بيننده يا شنونده به آرامش خاصى دست مى يابد; چرا كه القاى شيطانى به جهت بطلان ذاتى و لوازم آن موجب هراس و ترس در بيننده يا شنونده مى گردد و آرامش و سكونت از او سلب مى گردد. اين يك معيار عاطفى ـ درونى و روان شناختى است و ديگرى نمى تواند از آن آگاه شود جز آن كه شخص سوم از رفتار و سكنات بيننده و يا شنونده در مى يابد كه القا از چه گونه اى بوده است; چه آن كه هر ديدار يا شنيدارى در روح و روان بيننده و شنونده آن تأثيرات مثبت و منفى به جا مى گذارد.

اما معيار تشخيص شخص سوم از نقل قول بيننده و يا شنونده معيار و ملاك ديگرى است كه بحث درباره و پيرامون آن فرصت ديگرى را مى طلبد; چه تصديق و يا تكذيب قول بيننده و يا شنونده معيارهاى خاص خود را دارد و سخن از تصديق و تكذيب گزاره هاى خبرى است نه صدق و كذب و ياحق و باطل بودن كه بيننده و شنونده با آن درگير است. بيننده و شنونده مى كوشد تا بفهمد آن چه مى بيند صادق و حق است يا كذب و باطل; اما شخص سوم تنها در پى تصديق و تكذيب قول گوينده در گزاره هايش مى باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا