طمع و طمعورزی از نگاه قـرآن
یکی از منشهای زشت و نابهنجاری که آدمی را به سوی هلاکت میکشاند آز و طمع است. که به معنی حرص و ولع داشتن به دنیا میباشد.
بسیاری از مردمان به سبب آز گرفتار اموری میشوند که اگر این خصلت و منش در آنها وجود نداشت زندگی همراه با خوشبختی را تجربه میکردند.
طمع مذموم موجب میشود تا آسایش و آرامش از زندگی آنان سلب شود. از پیامدهای زیانبار طمع آن است که شخص همواره در تشویش و دل نگرانی است و هیچ چیزی او را آرام نمیکند و عطش سیری ناپذیری در وی پدید میآید و افزون بر آرامش، آسایش نیز از او سلب میشود.
در بسیاری از افراد نیز موجب افسردگی و بحران روحی و روانی میشود و مانند خوره جان را میخورد؛ زیرا طمع و آز همانند آب شور دریاست که هر چه بیشتر از آن میآشامد تشنگی را نمیزداید و بر آن میافزاید. قرآن به عنوان کتاب هدایت بشر به این مسئله به عنوان یکی از رذایل اخلاقی میپردازد و به آثار آن در منش فردی و پیامدهای زیانبار در حوزه شخصیتی و نیز در محیط اجتماعی توجه میدهد و از مردمان میخواهد خود را از این صفت و منش زشت رهایی بخشند. دین اسلام است که برای بیان راهکارهای زدودن رذایل اخلاقی و تکمیل فضایل اخلاقی و تقویت آن وارد شده است و بیشترین اهتمام را به این حوزه دارد؛ بر این اساس حتی با توجه به بیانی از پیامبر(ص) که فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.(مکارم الاخلاق، ج 1، ص8) اعتقاد بر این است که دین اسلام دین اخلاقی است.
قرآن به مسئله طمع در آیات متعدد پرداخته و با اشاره به نوع پسندیده و ناپسند طمع راهکارهایی را برای رهایی از طمع مذموم بیان کرده است.
در نوشتار حاضر و چیستی طمع و نوع خوب و بد آن و مصادیق طمعورزی تبیین شده است.
***
طمع؛ خوب یا بد؟
طمع به معنای تمایل نفس به چیزی است که خارج از دست اوست. به این معنا که شخص چیزی را در خود نمییابد و میکوشد تا به هر شکلی آن را به دست آورد.
این معنا امری خنثی است و نمیتوان داوری ارزشی درباره آن ارائه داد. به این معنا که میتواند امری مثبت باشد یا امری منفی. به سخنی دیگر همانند چاقوی دو لبهای است که میتواند سودمند و یا زیانبار باشد. اگر شخص در خود احساس کمبود نکند و تمایلی به داشتن امری نداشته باشد هرگز حرکتی برای دستیابی به آن نخواهد داشت. از این رو میتوان گفت که طمع به معنای پیش گفته امری مثبت است که موجب تحرکات شخص میشود و انگیزه برای دستیابی به چیزی را فراهم میکند. کسانی که احساس استغنا داشته باشند هرگز تلاشی برای دستیابی به آن نخواهند داشت؛ زیرا بر این باورند که آن چیز را دارا میباشند و نیازی به حرکت در خود نمییابند تا برای رسیدن به آن تلاش کنند.
بنابر این معنا، طمع در امور کمالی مانند طلب علم و دستیابی به مقام و منزلت مادی و معنوی و مانند آن امری پسندیده خواهد بود و میتواند در حوزه امور ارزشی قرار گیرد.
اما اگر شخص در خود امری را نیابد و آن امر از چیزهای غیر کمالی باشد مانند گرایش به دنیاپرستی و بیماری گردآوری ثروت و تکاثر، میتواند این گرایش و طمع امری غیر ارزشی باشد.
بر این اساس گفته شده طمع به معنای پیش گفته امری خنثی است و نمیتوان درباره آن داوری ارزشی کرد و حکم به خوبی و یا بدی آن داشت؛ زیرا گرایش و تمایل میتواند به امری کمالی و یا نقصی باشد که بر اساس متعلق اراده و گرایش،حکم متضادی بر آن بار میشود.
طمع به بهشت و راهیابی به آن از سوی برخی که در آیه ۸۲ و ۸۵ سوره مائده بیان شده است و طمع اصحاب اعراف برای ورود به بهشت که در آیه ۴۶ سوره اعراف از آن سخن به میان آمده است از جمله طمعها و گرایشها به سوی کمال است که به عنوان امری نیکو شمرده شده است.
طمع به رحمت خدا و یا همراهی با صالحان و نیکوکاران از نمونههای دیگر این قسم از طمع است که گرایش به کمال را بیان میکند که در آیات پیش گفته و آیاتی دیگر از قرآن بدان پرداخته شده است.
اما برای طمع و آز معنای دیگری است که آن را از حالت خنثی بیرون میبرد. در این تعریف که از طمع ارائه شده، طمع عبارت از گرایش سیری ناپذیرنفس انسانی به امری بیرون از نفس است. برخی آن را تمایل به رسیدن به چیزی میدانند که در دست دیگری است و شخص هیچ استحقاقی بدان ندارد. (نگاه کنید کتاب التحقیق، مصطفوی ج ۷ ص ۱۱۹)
این معنای دوم و سوم از حالت خنثی بیرون است و میتوان از همان آغاز داوری ارزشی درباره آن ارائه داد و آن را جزو رذیلتهای اخلاقی و منشهای زشت انسانی قرار داد. این صفت از صفات هلاککننده و از آثار دنیاپرستی است که امری مذموم و قبیح شمرده میشود. از جمله این گرایشها میتوان به تمایل شخص به رسیدن به چیزی که حق وی نیست و در دست دیگری است و استحقاق آن را ندارد مانند طمع در بهشت بدون اینکه کار و عملی خیر و نیک برای رسیدن به آن انجام داده باشد.
مصادیق طمعورزی
خداوند در آیه ۱۱ تا ۱۵ سوره مدثر به طمعورزی برخی برای دستیابی به ثروت و قدرت بیشتر اشاره میکند که بیانگر عطش سیریناپذیر آنان به مادیات و عوامل دستیابی به آن است.
علت اینکه خداوند چنین عطش و طمع و آزی را سرزنش میکند از آنروست که در اندیشه و بینش این دسته از افراد، دنیا اصالت دارد و دستیابی به ثروت و قدرت را عاملی برای دستیابی به بقا و یا ارزشها میشمارند؛ در حالی که نه تنها ثروت و قدرت ارزش نیست بلکه دستیابی حریصانه نیز امر مفید و سازنده نیست و آدمیرا به اموری وادار میسازد که گاه اموری زشت و ناپسند و بیرون از چارچوبهای اخلاقی و هنجاری و قانونی است.
اینگونه فزون خواهی آن هم در اموری که در حقیقت ارزشی و کمالی نیست خود عامل بسیاری از رفتارهای نابهنجار در شخص و یا اشخاص میشود از این رو مورد نکوهش خداوند در قرآن قرار گرفته است.
شگفت اینکه اهل طمع و فزون خواهی کسانی هستند که استحقاق آن چیز کمالی را ندارند و یا بیرون از دایره تواناییها و ظرفیتهای آنان است.
به سخن دیگر آنچه موجب میشود تا شخص طمعکار مورد سرزنش قرار گیرد آن است که عملی را انجام نداده است تا به آن کمال برسد و لایق آن باشد و دیگر آنکه رسیدن به آن کمال بیرون از دایره تواناییهای وی است؛ شخص میبایست خود را به آن درجه از تواناییها برساند تا لایق آن امر کمالی شود.
از جمله مواردی که خداوند در قرآن بهعنوان طمع یاد میکند طمع کسانی است که میخواهند بیعمل نیک و کارهای خوب به بهشت در آیند. در آیه ۴۶ سوره اعراف از آنان سخن به میان آمده است: و علی الاعراف رجال… لم یدخلوها و هم یطمعون. علامه طباطبایی درباره این افراد مینویسد: دو جمله وارد بهشت نشدهاند(لم یدخلوها) و در حالی که طمع دارند(و هم یطمعون) حال برای اصحاب الجنه است؛ یعنی با اینکه طمع ورود به بهشت دارند ولی نگران نیز هستند که اوضاع در حسابرسی آنان تغییر کند.(المیزان ج ۸ ص ۱۲۹)
این ترس از آن روست که آنان طمع در امری دارند که شایسته و لایق آن نیستند و اگر به دقت و بدون شفاعت و یا رحمت الهی بهحساب و کتاب آنان رسیدگی شود آنان اهل دوزخ خواهند بود. از این رو سخن از طمع به میان میآید یعنی چیز کمالی را میخواهند که استحقاق آن را ندارند.
این طمع اختصاص به مومنان گناهکار ندارد زیرا خداوند در آیه ۳۶ و ۳۸ سوره معارج از طمع کافران برای ورود به بهشت در قیامت سخن میگوید که این طمع به خوبی نشان میدهد که چیزی را میخواهند که شایسته آن نیستند.
آدمی از آنجا که همواره نگران سقوط و هبوط است و نمیداند که دچار چه سرنوشتی میشود لذا حتی مومنان در دنیا با این نگاه به مسئله مینگرند که نکند وارد بهشت نشوند. از این رو طمع در بهشت به ایشان نیز نسبت داده میشود؛ زیرا آنان نیز خویش را مستحق آن نمیدانند که به بهشت در آیند. این تعبیر که در آیه ۸۴ سوره مائده بیان شده بیانگر آن است که صالحان نیز خود را مستحق نمیشمارند که به کمالی چون بهشت در آیند، از این جهت همواره دعا میکنند که به این استحقاق دست یابند.
آدمی باید در نیایشهای خود دو حالت خوف و طمع را داشته باشد؛ زیرا اگر به طور طبیعی مستحق چیزی باشد خداوند به حکم اینکه غنی بالذات است و درباره کسی بخل نمیورزد به او میدهد و اگر شخص ناچار میشود دست به نیایش و راز و نیاز بر دارد خود بیانگر آن است که مستحق امر کمالی نیست از این رو خداوند در آیات ۵۶ سوره اعراف و ۱۶ سوره سجده از طمع در نیایش سخن به میان میآورد و میگوید که مومنان پروردگارشان را از روی خوف و طمع میخوانند و از او میخواهند که به کمالی برساند که مستحق آن نیستند.
مومنان در نمازهای شب به طمع آمرزش و دستیابی به استحقاق، به استغفار و دعا و نیایش میپردازند و عامل ترس از مجازات و طمع دستیابی به بهشت آنان را به سوی شب زندهداری میکشاند. البته بهنظر میرسد که در آیه 16 سوره سجده هر شخص با این دو ویژگی برای نماز شب بر میخیزد ولی میتواند هر یک به تنهایی نیز خود عامل شب زنده داری و دعا باشد. به این معنا که برخی برایترس از دوزخ و برخی برای دستیابی به بهشت به آن اقدام میکنند.
به هر حال رسیدن به کمالی که شخص خود را مستحق آن نمیشمارد طمع است که در آیه ۱۶ سوره سجده و ۵۶ سوره اعراف بدان اشاره شده است.
عشوهگری زنان، عامل طمع
یکی از نمونههای بارزی که موجب بسیاری از نابهنجاریهای اجتماعی است و به فساد و تباهی و فحشا دامن میزند، صدای نازک زنان و عشوه و طنازی در کلام است. این مسئله موجب میشود تا بیماردلان و کسانی که در ایمان سست هستند به دستیابی به این زنان طمع ورزند و بخواهند به آنان جمع برسند. از این رو خداوند در آیه ۳۲ سوره احزاب از زنان میخواهد که صدای خویش را نازک نسازند تا بیماردلان در ایشان طمع نورزند.بنابراین به زنان سفارش میکند که در هنگام سخن گفتن معیارهای پاک و عرف مقبول جامعه را در نظرگیرند و بیرون از دایره عرف سخن نگویند. این بدان معنا خواهد بود که عرف هر جامعه و عمل به آن خود عامل بازدارنده طمع افراد است. در جامعه روستایی ممکن است که نوعی سخن گفتن صدای نازک شمرده نشود و یا سخن گفتن خاصی عرف آن مردمان باشد و کسی بهعنوان عشوهگری و طنازی قلمداد نکند ولی در جامعه شهری و یا جایی دیگر همان نوع سخن گفتن بهعنوان طنازی و عشوهگری مطرح شود. از این رو در آیه با « قلن قولا معروفا» به معیارهای عرفی هر جامعه توجه داده است.
این مسئله در پوشش نیز مطرح است. در جامعهای ممکن است که چادر بهعنوان عرف مطرح باشد که اگر رعایت نشود کسانی در زنان طمع ورزند و آنان را زنی هرزه بدانند ولی در جامعهای دیگر تنها پوشیدن موی سر با روسری و دیگر جاذبههای جنسی کفایت کند.
به طور اجمال میتوان گفت طمع در امور کمالی و رشدی امری مثبت و ممدوح است و قرآن به آن سفارش کرده است اما طمع به امور دنیوی و حریص بودن به زخارف دنیوی و یا به آنچه حق شخص نیست و استحقاق دریافت آن را ندارد طمع مذموم و به عنوان یک رذیلت اخلاقی به شمار میرود.