اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

علل دشمنی بدکاران با پاکان از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

طهارت و تطهیر خود از هر پلیدی و آلودگی، عملی است که فطرت آن را می پسندد و بدان گرایش دارد. از همین روست که کودکان بر اساس همان فطرت سالم خویش، گرایش به راستی و صداقت دارند و از دروغ و دروغگویی گریز، به طوری که می گویند: حرف راست را از بچه بشنو! این نشان می دهد که دروغگویی عارض بر فطرت انسان می شود و اصالت ندارد. هم چنین عدالت، امانت و وفا در انسان به سبب همان هدایت فطری الهی، اصالت دارد و گرایش انسان به آن ها و گریزش از اضداد آنها یعنی ظلم، خیانت و جفا است.

به سخن دیگر، همه انسان ها طاهر و مطهر آفریده شده و گرایش به پاکی و پاکیزگی داشته و نسبت به پلیدی و رجس گریزش دارند. پس اگر به هر عامل درونی چون هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی گرفتار رجس و پلیدی شوند، دوست دارند تا خود را از آن تطهیر نمایند؛ چرا که گویی این امور آلودگی است که دامن نفس آنان را آلوده کرده و می بایست با اموری چون توبه و استغفار و اصلاح عمل و رفتار آن را بشویند و خود را از آن تطهیر نمایند.

با این همه، می بینیم که برخی از مردم که گاه حتی به شکل اکثریت و اغلب ظهور می کند، با رفتارهای پاکان و تطهیر کنندگان مخالفت می کنند. این مخالفت تا جایی است که با انواع و اقسام عملیات بر آن هستند که پاکان را از محیط و جامعه خویش حذف یا طرد نمایند و اگر بتوانند با انواع فشارها و ایجاد تغییر افکار و رفتار، آنان را به ملت خویش در آورند. این گونه است که دشمنی خاصی بدکاران نسبت به پاکان و پاک شوندگان دارند.

پرسش این نوشتار این است: چرا با آن که فطرت به پاکی گرایش دارد، این گروه از مردم به دشمنی با پاکی و پاکان می پردازند؟ چرا بر خلاف اصل و اصالت ذاتی و فطری خود عمل می کنند و به جای گریز از پلیدی به پلیدی گرایش دارند؟ نویسنده با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا چرا و علل این دشمنی و آثار آن را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

اصالت طهارت نفس انسانی از نظر قرآن

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، بر خلاف نظر و نظریه برخی از روان شناسان و اندیشمندان که قایل به غلبه شرور بر نفس انسانی و اصالت بخشی به آن هستند، خدا در قرآن بیان می کند که اصالت با خیر است و حتی نفس انسانی با آن که دارای بیش از پنجاه ویژگی منفی از جمله جهل، ظلم،‌ هلع، عجل، حرص، طمع و مانند آنها است، ولی حالت تسویه و اعتدال نفس به گونه ای است که هدایت فطری و تکوینی تحت ربوبیت و پروردگاری خدا او را به سوی غایتی سوق می دهد که فلسفه وجودی از آفرینش انسان (طه، آیه ۵۰) در مقام خلافت الهی و متاله شدن و مظهریت در ربوبیت که مشیت حکمیانه الهی برایش مقدر کرده است.(بقره، آیات ۳۰ و ۳۱) از همین روست تا زمانی که انسان فطرت خویش را با فجور و دریدگی قوانین و سنت های الهی حاکم بر جان و جامعه و جهان، دفن و دسیسه نکرده است، آن نفس الهی با الهامات الهی هم چنان توانایی تشخیص حق و باطل، خیر و شر، خوب و بد، زیبا و زشت و مانند آنها را داشته و گرایش به اصول ارزشی و گریزش از اصول ضد ارزشی دارد.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰)

به سخن دیگر، وجود صفات منفی با خاستگاه خلقت خاکی و زمینی انسان موجب نمی شود تا صفات مثبت با خاستگاه امری که به سبب روح الهی دمیده شده، در شرایط مغلوبیت قرار گیرد.

علت چیرگی پلیدی بر نفس انسان از نظر قرآن

هم چنین از نظر قرآن، از آن جایی که اصالت با عالم امر الهی و از جمله روح الهی با خاستگاه عالم امری است(اسراء، آیه ۸۵)، وجود صفات خلقی که در مقام مظهریت پس از عالم امر قرار می گیرد، نمی تواند به جز با اراده و انتخاب فجوری انسان، غلبه و چیره نماید؛ زیرا این انسان است که با انتخاب مبتنی بر فجور به جای تقوا، اجازه می دهد تا شرور و صفات خلقی بر صفات امری غلبه نماید و چیره شود و فطرت مبتنی بر امر الهی را دفن و دسیسه کند.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰)

بنابراین، شرور در انسان به سبب ویژگی خلقی او است؛ یعنی وقتی که روح الهی امری، در کالبد خاکی از جنس اسفل السافلین قرار می گیرد، «نفس انسانی» ظهور خارجی می یابد. این جاست که نفس انسانی قابلیت تغییر در محدوده مشیت الهی را پیدا می کند؛ یعنی مشیت حکیمانه الهی به خود انسان اجازه می دهد تا در چارچوب اراده و حق انتخاب خویش، نفس در جهت خواسته های خلقی و زمینی و کالبدی خویش تغییر دهد. این تغییرات سبب می شود تا فطرتی که در ساختار امری سامان یافته، دفن و دسیسه شود و کارکرد خود را از دست بدهد.

البته از نظر قرآن، هرگز تبدیل و تحویلی در فطرت رخ نمی دهد(روم، آیه ۳۰)، بلکه اتفاقی که با انتخاب نادرست انسان و گرایش به خواسته های خلقی رخ می دهد، تغییر نفس و فطرت با انباشتی از فجور و گناه است، به گونه ای نفس در این حالت زنده به گور می شود و کارکرد خود را از دست می دهد تا جایی که قدرت شناختی حق و باطل از دست می رود و گرایش به حق دگرگون می شود.

آثار این تغییر در نفوس گروه های اجتماعی می توان به معنای از دست رفتن نعمت ها و گرفتار شدن به نقمت ها باشد؛ زیرا تا زمانی که نفس بر حالت فطری و استوای الهی خویش است، نعمت ها برای او خواهد بود.(رعد، آیه ۱۱؛ انفال، آیه ۵۳)

پس از نظر قرآن، حالت استواء‌ و تسویه نفس موجب می شود که نفس بر فطرت خود باقی بماند و گرایش به تقوایی داشته باشد که بر اساس هدایت تکوینی و فطری برای نفس است؛ اما زمانی که انتخاب نادرست ارادی از سوی انسان به سبب گرایش به فجور رخ می دهد، نفس تغییر منفی می کند. این تغییر منفی موجب می شود تا صفات فطری برخاسته از امر الهی و الهامات و هدایت های فطری نفس، دفن و دسیسه شده و نفس الهی انسان، کارکرد فطری و تکوینی خود را از دست بدهد. این جاست که انسان به جای گرایش فطری و تکوینی به حق و مصادیق آن از جمله عدالت، امانت، وفا و مانند آنها، به اضداد آن ها گرایش یابد و شرور در انسان تقویت و تثبیت شود تا جایی که انسانی شرور با همه شرارت ها شکل می گیرد که جز شرارت از او چیزی بر نمی خیزد؛ چرا که در این نفس تغییر شکل یافته، غلبه و چیرگی با صفات خلقی از جمله حرص و ظلم از شهوت و غضب است تا جایی که صفات امر، فطری و الهامی دفن و دسیسه شده، هیچ گونه ظهوری ندارد.

البته از نظر قرآن این تغییر منفی به شکل کامل در همان آغاز رخ نمی دهد،‌ بلکه مرحله به مرحله از کم به زیاد کشیده می شود به طوری که در آغاز با فجور، نفس در مرتبه قلب که مسئول ادارکات و گرایش های انسان است، زنگار می گیرد(مطففین، آیه ۱۴) سپس طبیعتی تغییر یافته می یابد و آنگاه مختوم و مهمور می شود تا جایی که دیگر ظهوری برای صفات امری فطری نیست. این گونه است که قوای و ابزارهای شناختی و گرایش کارکرد اصلی خود را از دست می دهد و شخص گرفتار نوعی وارونگی می شود که سفاهت باطل را همان عقلانیت و حقانیت می داند و از راه رشد و ایمان و قرآن دور می شود و به کفر و کفران گرایش می یابد.(بقره، آیات ۷ تا ۱۵)

پس انسان ها در همان آغاز تغییر در نفس خویش، به دشمنی با حقانیت و عقلانیت نمی پردازند؛ زیرا چراغ فطرت به طور کامل دفن نشده است، بلکه فتیله آن کم کم پایین کشیده می شود تا جایی که نزدیک به خاموشی است؛ هر چند که هرگز خاموش نمی شود، اما کارکرد خود را از دست می دهد و نمی تواند خودش را روشن کند تا چه رسد که پیرامون را روشن کند و حقیقت را بنمایاند و توان ایجاد انگیزه برای انجام کار خیر را داشته باشد.

باید یاد آور شد که فطرت الهی به عنوان نور دارای دو کارکرد ایجاد اندیشه و انگیزه است و در دو ساحت علم و عمل و جزم و عزم تاثیر می گذارد؛ یعنی نوری است که افزون بر ایجاد روشنایی برای شناخت، موجب قوت و توانی است که انسان را به سوی خیر و حق سوق می دهد و می کشاند. پس هم چون نیرویی است که دو کارکرد معرفتی و گرایشی ایجاد می کند.

دشمنی دسیسه گران علیه اهل فطرت

پس از نظر قرآن، انسان ها در همان آغاز تغییر حالت نفس، به دشمنی با اهل فطرت نمی پردازند، چرا که هنوز نفس لوامه(قیامت، آیه ۲) آنان زنده است و آنان را سرزنش و ملامت می کند که چرا به کار زشت گرایش یافته و از طهارت و پاکی به سوی پلیدی رفته و بر اساس آن عمل می کند.

این سرزنش ها اگر تاثیرگذار باشد، انسان به توبه و استغفار گرایش می یابد و با این عمل به اصلاح خطا و عملکرد نادرست خویش می پردازد و از فجور و دریدگی قوانین و سنت های الهی حاکم بر جان و جامعه و جهان اجتناب می ورزد و این گونه تقوای الهی خویش را نشان می دهد؛ اما اگر تحت تاثیر قرار نگیرد و اصرار بر فجور و گناه کند، آن گاه نفس به جایی می رسد که تغییر ماهیت می دهد و هواهای نفسانی و خواسته های خلقی چنان غلبه می کند که او را فرمان به بدی و سوء‌ و زشتی می دهد. این همان نفس اماره به بدی است که در قرآن از آن سخن به میان آمده است.(یوسف، آیه ۵۳)

نفس اماره به بدی ، زمام امور انسان را در دست می گیرد و به عنوان فرمان و فرمانده،‌ اوامر خود را به گونه ای صادر می کند که هیچ مقاومتی نباشد؛ زیرا نفس لوامه در این زمان از کار افتاده و هیچ عملکردی ندارد. وقتی حاکمیت به نفس اماره به بدی سپرده می شود او نه تنها گرایش به بدی داشته و فشار می آورد تا فجور و بی تقوایی داشته باشد، بلکه به دنبال توجیه گناه و فجور و تشویق دیگران به آن می رود، چنان که زلیخا این گونه عمل کرد.(یوسف، آیات ۲۳ تا ۳۲)

در این حالت، شاکله شخصیتی(اسراء، آیه ۸۴) به گونه ای شکل گرفته که گرایش به گناه و فجور طبیعت او شده است و این گونه به آسانی به هر فحشاء‌ و منکر و پلیدی گرایش داشته و آن را انجام می دهد. از گناهان آشکار واهمه ای ندارد و هیچ باکی از سرزنش دیگران نیز نداشته و به دنبال کار خودش می رود. وقتی صفتی شاکله کسی شده باشد، به شکل خودکار به آن اقدام می کند، حال کاری مثبت یا منفی باشد برایش فرقی نمی کند.

از نظر قرآن، انسانی که فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده و در مرتبه طبع و ختم باشد، دیگر نسبت به حق و تقوا و پاکی و مانند آنها نه تنها گرایشی ندارد، بلکه نسبت به آن دشمنی داشته و افکار نادرست و رفتار زشت خویش را عین عقلانیت علمی و عملی دانسته و رفتار دیگران را مبتنی بر سفاهت در علم و عمل می داند.(بقره، آیات ۷ تا ۱۵)

خدا در قرآن مصادیق بسیاری از دشمنی این افراد با اهل تقوا و طهارت بیان کرده است. از جمله آنها می توان به مخالفت و دشمنی قوم لوط اشاره کرد؛ زیرا آنان از جمله کسانی بودن که بر خلاف فطرت به جای برآورد شهوت جنسی با استفاده از جنس مخالف به هم جنسی بازی گرایش یافتند. آنان تا جایی در این کار پیش رفتند که اسراف در امر جنسی از طریق هم جنس بازی را تشویق و ترغیب می کردند و از زنان اجتناب می نمودند.

البته اینان هنوز به آن درجه از سقوط نرسیده بودند که فطرت آنان ختم شده باشد و قوای ادراکی و شناختی آنان به طور کامل از کار افتاده باشد، بلکه هنوز قدرت شناختی خود را حفظ کرده بودند، هر چند که در مقام عمل، توان گرایشی خود را به حق و طهارت از دست داده بودند. از این روست که آنان در بیان علت اخراج خانواده لوط از جامعه و طرد ایشان می گویند: اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون؛ آنان را از آبادی خویش بیرون کنید؛ چرا که آنان به تحقیق مردمانی بسیار اهل پاکی و تطهیر هستند.(اعراف، آیه ۸۲)

پس از آن قوم لوط، آن حضرت(ع) و خانواده اش نه تنها اهل طهارت بلکه در سطح عالی آن هستند که خود و دیگران را به طهارت دعوت می کنند و از آن باز می دارند. در حقیقت خود آنان اقرار به این دارند که خانواده لوط(ع) مردمانی پاک و پاک گرا  و پاک خوان هستند؛ زیرا تطهر تنها به کمیت و میزان قوی و شدید پاکی و طهارت آنان اشاره ندارد، بلکه بیانگر کیفیت آن نیز است. به این معنا که آنان به نوعی طهارت دارند که دیگران را نیز دعوت به همان چیزی می کنند که شاکله وجودی ایشان شده است.

اصولا وقتی انسان حقیقتی را یافت و به آن گرایش یافت، دوست دارد تا در مقام توصیه به حق و توصیه به صبر در سه گانه های از اطاعت از خدا و صبر از معصیت نسبت به خدا و صبر در مصیبت، بر آید و دیگران را به آن دعوت کند و بخواند. پس شدت گرایش آنان یا گرایش دایمی آنان به طهارت نیست که آنان را به تطهر معروف کرده است،‌ بلکه اقدامات دعوتی و توصیه ای آنان نیز دخالت دارد؛ چرا که خانواده لوط دیگران را به پاکی و طهارت از پلیدی دعوت می کردند.

پس می توان گفت که دو عامل موجب دشمنی قوم لوط با آن حضرت (ع) و خانواده اش بوده است، یکی طهارت شدید و گرایش قوی آنان به پرهیز از هم جنس بازی و دیگر دعوت قوم به اجتناب از آن.

اما علت این دشمنی همان تغییر در نفس آنان و ایجاد گرایش به پلیدی و فساد جنسی است. از همین روست که وقتی با عامل بازدارنده ای حتی در قول مواجه می شوند خواهان طرد و تبعید متطهران از جامعه می شوند.(همان)

از دیگر نمونه ها می توان به دشمنی قوم مدین با شعیب(ع) در امر اقتصادی اشاره کرد که آنان نیز حاضر به رفتار فاسد و پلید اقتصادی کم فروشی نبودند و با اصلاحات حضرت شعیب(ع) مخالفت می کردند تا جایی که خواهان حذف ایشان و کشتن با سنگسار کردن (هود، آیه ۹۱) یا اخراج یا بازگشت به ملت و آیین قوم در کم فروشی بر آمدند.(اعراف، آیات ۸۵ تا ۸۸)

از نظر قرآن هر گاه تغییر در نفس انسانی به درجه و مرتبه ای برسد که نفس مطبوع و مختوم شود، دیگر کاری با اصول حق و هدایت های فطری الهامی یا وحیانی و کشفیات عقل و نقل ندارند، بلکه قوای ادراکی و گرایشی آنان از کار افتاده و قدرت تشخیص حق و باطل و گرایش به حق و گریزش از باطل را نداشته و این گونه است که به فجور می گرایند و با اهل طهارت و تطهیر دشمنی می ورزند.

این دشمنی ها تا جایی پیش می رود که خود را محق و اهل حق و عقلانیت دانسته و اهل حق را باطل و سفیه می شمارند که می بایست تابع آنان باشند، وگرنه می بایست متحمل شرایط سختی باشند که دشمنان بدکار تحمیل می کنند.(بقره، آیات ۷ تا ۱۵)

با نگاهی به رفتارهای دشمنان درباره اهل ایمان می توان همه این امور را بر اساس قرآن تحلیل و تبیین کرد. از نظر قرآن، ریشه همه این دشمنی ها همان تغییری است که در فطرت رخ داده و شخص توانی شناختی و گرایشی خود را از دست داده است. از همین روست که به دشمنی در اشکال گوناگون می پردازد. این دشمنی با پاکان پاکیزه گرای و پاکیزه خوان به گونه ای است حاضر نیستند در یک محیط کاری یا اجتماعی با آنان باشند. پس اگر از دستشان بر آید به اخراج و حذف آنان از محیط کار، اداره، کارخانه، سازمان، محله ، شهر یا کشور اقدام می کنند و با اشکال گوناگون از جمله استهزاء، تهمت زدن، افتراء‌، سفیه خواندن، بی عقل شمردن، مقلد و مانند آنها پاکان را در شرایط سخت محیطی و اجتماعی قرار می دهند. آیات بسیاری در این باره در قرآن آمده که بیانگر همه این رفتارها نسبت به پاکان هستند که به پاکی و طهارت گرایش داشته و خواهان تحقق آن در اجتماع هستند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا