اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

رنگ خدا با چاشنی تسلیم و بندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از اصطلاحات قرآنی، «صِبْغَةُ اللهِ» است که به «رنگ خدا» ترجمه می شود. در حقیقت در میان انسان ها، کسانی هستند که الله در آنان چنان تحقق یافته که رنگی خدایی به خود گرفته اند و می توان آنان را «متألّه» دانست؛ زیرا متألهین کسانی هستند که الوهیت الهی در آنان تحقق یافته و صفات الهی در آنان تجلی و ظهور یافته است.

انسان برای رسیدن به چنین مقام و منزلتی که بتواند رنگ خدایی بگیرد و جزو متألهین شود می بایست به مهم ترین شرط تحقق آن؛ یعنی بندگی و عبودیت توجه و اهتمام جدی داشته باشد؛ زیرا بدون «عبودیت» و تسلیم در برابر آن نمی توان به مقام متألهین رسید و رنگ خدایی گرفت.

چیستی صِبْغَةُ اللهِ

نخستین پرسشی که برای هر کسی مطرح می شود، ماهیت و چیستی «صِبْغَةُ اللهِ» است؛ زیرا اگر چیستی چیزی معلوم نباشد، انسان گرایشی به آن نمی یابد و انگیزه ای به سوی آن پیدا نمی کند. ایجاد انگیزه نیازمند دانستن چیستی آن در اندیشه است.

شکی نیست که صِبْغَةُ اللهِ ترکیبی از دو کلمه است. واژه، صِبْغَة از ریشه «صبغ» به معنای فروکردن چیزی در مایعاتی چون آب است. در گذشته برای رنگ کردن یا آب طلا کردن چیزها آنها را در آب غوطه می دادند و فرو می برند تا با آن مایع مخلوط گردد و مثلا آب یا رنگ یا طلا در آن نفوذ کند و رنگ آن را بگیرد.

واژه «صبغ» سه بار در قرآن به کار رفته است. خدا درباره زیتون می فرماید: وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ ؛ و از طور سينا درختى برمى ‏آيد كه روغن و صبغ و خورشتى براى خورندگان است.(مومنون، آیه ۲۰)

روغن زیتون برای سرخ کردن خوراکی ها و طعم دادن به آن ها مورد استفاده قرار می گرفت. برای این که خوراکی مزه دار شود و خورشتی خوب گردد، آن را در روغن غوطه داده و فرو می بردند. این گونه خورشتی خوش مزه به دست می آمد.

مورد دوم و سوم که واژه «صبغ» به کار رفته همین موردی است که اصطلاح صِبْغَةُ اللهِ در آن مورد اشاره قرار گرفته است؛ خدا می فرماید: صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ؛ اين است صِبْغَةَ اللَّهِ! و كيست‏ صبغه کننده تر از خدا؟! و ما او را بندگان و پرستندگانيم. (بقره، آیه ۱۳۸)

در فرهنگنامه درباره واژه صبغ و معانی آن آمده است: صَبْغ ( به فتح صاد ) مصدر « صَبَغتُ » است.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 475، «صبغ».)

صَبْغ یعنى رنگ کردن پارچه یا چیزى دیگر، غوطه دادن دست در آب و جز آن، تعمید دادن .( فرهنگ فارسى، ج 2، ص 2130، «صبغ»)

« صِبغ » به کسر صاد یعنى شىء مصبوغ ،( مفردات، ص 475، «صبغ»؛ تفسیر التحریر والتنویر، ج 1، جزء 1، ص 742) و رنگ .( فرهنگ فارسى، ج 2، ص 2130، «صبغ»)

برخی درباره اصطلاح «صبغة اللّه» که تنها یک بار در قرآن به کار رفته است، گفته اند: صبغة اللّه برگرفته از « صبغ » است. این تعبیر از آن جا ناشى شده که نصارا و مسیحیان نوزادان خود را در آبى زرد رنگ ـ که آن را معمودیّه مى نامیدند ـ فرو مى بردند و این عمل را به منزله پاک شدن او (از گناه) مى دانستند؛ و هرگاه فرزند خود را داخل چنین آبى مى کردند و بیرون می آوردند، مى گفتند: حقیقتاً او نصرانى شد.( مجمع البیان، ج 1 – 2، ص 407)

در مقابله این عمل نصاری و مسیحیان، خداوند در این آیه به مسلمانان دستور داده که در مقابل آنان بگویند: ما به خدا ایمان آوردیم ؛ و خداوند ما را به وسیله ایمان رنگ زده است.(همان)

برخى دیگر گفته اند: این آیه اشاره به کار یهود و نصارا است که نوزادان خود را به دین مورد نظرشان تلقین مى کردند؛ و برخى نیز گفته اند: مقصود از صبغة اللّه، همان دین خدا است؛ چرا که با عمل به تعالیم آن مثل طهارت، نماز ، حج، و مانند آنها، آثار زیباى آن همانند رنگ در چیزى نمایان مى شود.(همان)

در حقیقت اگر اعمالی چون تعمید نصرانی موجب می شود تا شخص مسیحی شود و به اعتقاد نصاری رنگ خدایی گیرد، نگارگرى الهى با بندگی و عبودیت خدا تحقق می یابد نه با اعمالی چون تعمید؛ پس اگر کسی بخواهد «صبغة اللّه» را به دست آورد می بایست خود را به دست نگارگری دهد که برتر از او نیست؛ این نگارگر استاد همان خدایی است که خوش‏نگارترین را به نمایش می گذارد.

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اگر کسی بخواهد «صبغة اللّه» و رنگ خدایی بگیرد، می بایست خود را به دست توانگر خدایی بپسارد که تصرفات تکوینی می کند و افزون بر صورتگری در قالب «الْمُصَوِّرُ»(حشر، آیه 24) تن و روان وی را نیز «رنگ خدایی» بدهد و متاله بگرداند.

چرایی دست یابی به «صبغة اللّه»

دومین پرسشی که پس از شناخت چیستی «صبغة اللّه» مطرح است، چرایی دست یابی انسان به «صبغة اللّه» به عنوان یک مقام و منزلت الهی برای انسان است؟ به این معنا که وقتی انسان ماهیت و چیستی «صبغة اللّه» را دانست، این پرسش مطرح است که به چه انگیزه، هدف و غایتی می بایست دنبال این مقام «صبغة اللّه» بود؟

البته با درنگ و تأنی در چیستی «صبغة اللّه» می توان به چرایی آن نیز دست یافت؛ زیرا اگر کسی به عنوان مومن بخواهد رنگ خدایی بگیرد و خداگونه شود، لازم است تا برای به دست آوردن آن تلاش کنند. از همین روست که مسیحیان و یهودیان به عنوان خداپرستان بر آن هستند تا به «صبغة اللّه» دست یابند و برای آن تلاش می کنند.

از آیه 138 سوره بقره این معنا به دست می آید که «صبغة اللّه» یک هدف و غایت معقول و مقبولی است که مومنان می بایست دنبال آن باشند؛ هر چند که در این آیه نگاه انتقادی نسبت به پرسش سوم یعنی چگونگی و نیز روش دست یابی به «صبغة اللّه» مطرح است؛ زیرا خدا در این باره نسبت به تفکر مسیحیان و یهودیان با دیده انتقاد می نگرد و چگونگی «صبغة اللّه» و روش دست یابی به آن را به نقد جدی می گیرد که در جای خود بحث می شود.

به هر حال، به نظر می رسد که در پاسخ به پرسش دوم قرآن به این نکته توجه می دهد که هر انسانی می بایست «صبغة اللّه» را به دست آورد و بخواهد خدایی و متاله شود و رنگ خدایی بگیرد؛ زیرا این گونه است که می تواند در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد و به عنوان متاله و دارنده «صبغة اللّه» در مظهریت ربوبیت و پروردگاری قرار گیرد و هر چیزی را به کمال بایسته و شایسته اش برساند.

در حقیقت دست یابی به مقام انسانیت که مقام خلافت الهی است، متوقف بر «صبغة اللّه» است. بنابراین، هر انسانی می بایست برای رسیدن به مقام حقیقی خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت و پروردگاری دانا به اسماء الله و صفات الهی بلکه دارای اسماء الهی به علم حقیقی باشد که علم وجودی است؛ یعنی دانایی که جزو دارایی و سرمایه های وجودی او باشد؛ چنان که حضرت آدم(ع) به تعلیم الهی که تعلیم در حقیقت وجود و ذات اوست، حضرت آدم(ع) را دارنده صفات و اسماء الهی کرده و در مقام خلافت الهی نشانده و فرمان سجده اطاعت از او را به همه فرشتگان صادر کرده است.(بقره، آیات 30 تا 33)

پس هر کسی بخواهد انسان باشد و در مقام خلافت الهی قرار گیرد، می بایست «صبغة اللّه» داشته باشد و برای کسب آن تلاش کند.

چگونگی دست یابی به «صبغة اللّه»

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، تنها راه و روش کسب «صبغة اللّه» همانا عبودیت بر اساس صراط مستقیم اسلام و شرایع آن است؛ زیرا هر چند که انسان به طور تکوینی «عبد» آفریده شده و بندگی در ذات انسان بلکه هر چیزی قرار داده شده، ولی این انسان به سبب اراده و حق انتخاب آزاد در چارچوب مشیت و اراده الهی می تواند به جای بندگی، طغیان ورزد و این گونه نه تنها «صبغة اللّه» را به دست نیاورد، بلکه در جهت از دست دادن صفات الهی باشد که در نفس انسانی سرشته شده است؛ چرا که انسان با فجور و دریدگی و خروج از صراط مستقیم الهی که هدایت های تکوینی و تشریعی آن را مشخص می دارد، به دفن و دسیسه این صفات الهی می پردازد تا جایی که دیگر کارکرد خود را از دست می دهد و دیگر هیچ ظهور و بروزی در افکار و رفتار شخص نخواهد داشت.(شمس، آیات 7 تا 10)

خدا در قرآن می فرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بندگی کنند و بپرستند.(ذاریات، آیه ۵۶)

البته هدف از این بندگی و عبادت آن است تا اسماء و صفات الهی در انسان بروز و ظهور کند و به فعلیت برسد تا بتواند در جایگاه خلافت الهی به عنوان مظاهر الهی عمل کنند و به پروردگاری و ربوبیت بپردازد و تصرفات تکوینی در هستی داشته باشد.(بقره، آیات 30 و 31 و 138؛ هود، آیه 61)

از نظر قرآن، بندگی و عبودیت الهی از طریق هدایت های تکوینی و تشریعی بیان شده است؛ زیرا همه هستی از جمله انسان از هدایت های فطری و تکوینی برخوردار هستند: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است. (طه، آیه ۵۰)

البته از آن جایی که انسان و جن دارای اراده و حق محدود انتخاب در چارچوب مشیت الهی و «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین»(مجلسی، بحارالانوار، ج۵، ص۵۷) است، و احتمال این است که هدایت فطری را دفن و دسیسه کند، خدا به انسان و جن هدایت تشریعی را به عنوان منت و تفضل داده است تا با بهره گیری از آن بتواند خود را در مسیری قرار دهد که به عبودیت حقیقی بپردازد و صبغه الله و رنگ خدایی گیرد و در مقام متالهین به ربوبیت بپردازد و خلافت نماید.(بقره، آیات 38 و 138)

این هدایت های تکوینی و تشریعی مطابق هم هستند(روم، آیه 30) و می تواند بستر صبغه الله و متاله شدن را فراهم آورد. از هدایت تشریعی به نام اسلام یاد می شود که دارای شرایع گوناگونی است؛ زیرا اسلام و شرایع آن تنها دین الله حقیقی هستند.(آل عمران، آیات 19 و 85؛ شوری، آیه 13؛ مائده، آیه 48)

از نظر قرآن هر کسی بخواهد بندگی و عبودیت کند و به عنوان «عابدین» صبغه الله را به دست آورد و خدا او را نگارگری کند و رنگ خدایی بخشد(بقره، آیه 138) می بایست در چارچوب اسلام و آموزه های وحیانی آن اقدام کند که بسترساز تقوای الهی انسان است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ؛ اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده‏ اند آفريده است، پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد. (بقره، آیه ۲۱)

تقوای الهی به معنای بسترساز عمل می کند و انسان را به جایی می رساند که خدا معلم و مزکی او می شود و از طریق پیامبران و معصومان این تعلیم و تزکیه را انجام می دهد که فراتر از تعلیمات معمولی است؛ زیرا تعلیماتی است که جزو دارایی شخص می شود و تنها دانایی او نیست.(بقره، آیه 282؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)

این که برخی گفته اند که دین اسلام و شرایع آن عامل اصلی دست یابی به صبغه الله است، از آن جهت است که بندگی وعبودیتی که انسان را به صبغه الله می رساند همین صراط مستقیم اسلام و شرایع گوناگون آن است که از طریق وحی و پیامبران به انسان رسیده است؛ زیرا خدا در آیه 138 سوره بقره، عامل اصلی برای صبغه الله«عابدون» دانسته که موجب تقوای الهی می شود.(بقره، آیه 21)

البته راه دست یابی به عبودیت حقیقی جز از طریق هدایت های تکوینی و تشریعی نیست که اسلام و شرایع آن تنها دینی است که هدایت های الهی را در بردارد و موجب کسب تقوای الهی و صبغه الله می شود.(آل عمران، آیات 19 و 85؛ بقره، آیه 138) از همین روست که در روايتى از امام صادق(عليه السلام) «صبغة اللّه» به دين اسلام تفسير شده است(مجمع البیان ذیل آیه 138 سوره بقره)؛ زیرا شخص تنها با آموزه های وحیانی اسلام و شرایع آن در طول تاریخ است که می تواند تحت تصرفات الهی قرار گیرد و خدا و را رنگ خویش بخشد.(بقره، آیات 135 تا 138) پس اگر کسی بخواهد رنگ خدایی بگیرد می بایست به جای تعمید و مانند آنها، به تعالیم و آموزه های وحیانی پیامبران عمل کند و در برابر خدا تسلیم به اسلام حقیقی باشد که همه پیامبران آورده اند.(همان) هر گونه تفرقه درباره حقیقت آموزه های وحیانی پیامبران(ع) و اتهام آنان به چیزی جز اسلام و شرایع آن، می تواند انسان را از رنگ خدایی دور سازد و امکان کسب آن را از او بگیرد(همان)؛ زیرا همه پیامبران در طول تاریخ نبوت و رسالت به یک حقیقت دعوت کرده اند که همان هدایت های تشریعی اسلام است؛ هر چند که با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی شرایع آنان کمی با دیگر متفاوت است، ولی در اصول بنیادین از جمله توحید و نبوت و معاد هیچ تفاوتی نیست. (آل عمران، آیات 19 و 85؛ بقره، آیات 135 تا 138؛ مائده، آیه 48؛ شوری، آیه 13)

پس از نظر قرآن، هیچ راهی برای کسب صبغه الله جز آموزه های وحیانی پیامبران نست که در کتب آسمانی آمده است؛ از همین روست که خدا در قرآن، با تفکر یهودیان و مسیحیان به شکل انتقادی برخورد می کند و می فرماید که یهودی و مسیحی بودن نمی تواند عامل نجات و موجب مقام بلند صبغه الله باشد، بلکه آن چیزی که انسان را نجات می دهد عمل بر اساس آموزه های وحیانی اسلام و شرایع آن است که در آموزه های حضرت ابراهیم به عنوان دین حنیف مطرح بوده و امروز در اسلام پیامبر(ص) خودنمایی و بروز کرده است.(بقره، آیات 135 تا 138)

در این تفکر الهی حرکت بندگی در چارچوب دین حنیف اسلام و شرایع آن و پرهیز از هر گونه شرک می تواند انسان را در جایگاهی قرار دهد که خدا بندگانش را رنگ خدایی می کند و به آنان ویژگی می دهد که متاله می شوند و می توانند در مقام خلافت الهی قرار گیرند.(همان)

بنابراین، عناوینی چون یهودیت و مسیحیت یا تعمید و مانند آن ها نمی تواند نشانه هدایت یافتگی و بندگی باشد که برآیند آن صبغه الله است، بلکه آن چه موجب می شود تا شخص صبغه الله را به دست آورد و خدایش او را نگارگری کند و خوش نگاری را در حقش انجام دهد، عمل در چارچوب اسلام و شرایع آن است که حضرت ابراهیم(ع) بینانگذار آن بوده است. این هدایت یافتگی است که انسان را به صبغه الله می رساند و رنگی خدایی می بخشد.

انسان مومن به سبب همین ایمان الهی است که می تواند در جایگاه صبغه الله و خلافت الله قرار گیرد و از آثار و برکات آن بهره مند شود. پس اعمال چون تعمید که غوطه دادن در آب است، تنها نمایشی بی معنا و بی روح است؛ زیرا شخصی که به تعالیم و آموزه های وحیانی اسلام و شرایع آن عمل نمی کند و پای بند آن نیست، تنها با عناوینی چون یهودی و مسیحی یا مسلمان اسمی نمی تواند خود را بهره مند از مقام صبغه الله بداند و بگویند که خدایش او را به رنگ خویش در آورده است؛ بلکه لازم است تا شخص به تعالیم الهی و آموزه های وحیانی پای بند باشد و عبودیت و بندگی را در آن چارچوب داشته باشد؛ چرا که عبودیّت و بندگى در برابر خدا، مستلزم پیروى از دین خدا و بهره مندی از تصرفات الهی است که او را به رنگ خدا در می آورد و خدایی می کند؛ چرا که بدون تصرفات الهی نمی توان رنگ خدایی یافت و این تصرفات زمانی خواهد بود که شخص بندگی در چارچوب تعالیم و آموزه های وحیانی اسلام و شرایع آن داشته باشد و از تقوای الهی بهره مند شود.(همان؛ الميزان، ج 1، ص 313)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا