محبت ممدوح و مذموم
در آموزههای قرآنی به اعتبار اینکه متعلق محبت چه کس یا چه چیزی باشد، ارزشگذاری مثبت و منفی شده است. از این رو برخی از اقسام محبت به اعتبار متعلق آن ممدوح و پسندیده دانسته شده و برخی از اقسام آن مذموم و ناپسند.
به عنوان نمونه خداوند محبت به خویش و امور بسیاری را پسندیده دانسته و مثلا میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی دیگر را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان نیز او را دوست دارند. اینان با مومنان، فروتن و بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد میدهد و خدا گشایشگر داناست. (مائده، آیه 54)
همچنین در آیات قرآنی محبت نسبت به اموری، ناپسند دانسته شده که شامل مواردی چون فساد (بقره، آیه 205)، کفر (آل عمران، آیه 32) ظلم (آل عمران، آیه 75) و مانند آن است.
از نظر قرآن محبت به دنیا و شهوات دنیوی امری ناپسند است که بسیاری از مردم گرفتار آن هستند و محبت به این امور برای آنان زینت داده و آراسته شده است. خداوند در این باره میفرماید: زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین والقناطیر المقنطرهًْ من الذهب والفضهًْ والخیل المسومهًْ والانعام والحرث ذلک متاع الحیاهًْ الدنیا والله عنده حسن المأب؛ دوست داشتن زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهای نشاندار و دامها و کشتزارها برای مردم آراسته شده، ]لیکن[ اینها مایه تمتع زندگی دنیاست، و ]حال آنکه[ فرجام نیکو نزد خداست. (آل عمران، آیه 14)
از دید اسلام هر جاذبه، میل و کششی مثبت نیست؛ زیرا برخی از محبتها مذموم است. خداوند میفرماید: «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لا تعلمون» بقره / 216 چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا میداند و شما نمیدانید. (بقره، آیه 216)
فرق محبت و مودت
برای فهم اینکه چرا فاطمه(س) محبوبه پیامبر(ص) و همچنین پیامبر(ص) حبیبالله است، بهتر است که معنا و مفهوم محبت و تفاوت آن را با مودت و خلت و مانند آن بشناسیم.
محبت که نقیض آن بغض است، به معنای اراده کردن و خواستن چیزی است که یقین یا گمان به خیر و خوبی آن داری (راغب، مفردات الفاظ قرآن کریم، ذیل واژه حبب). البته برخی «محبت»را به معنای تعلق و وابستگی خاص دانستهاند (علامه طباطبایی، المیزان ج 1، ص 411 و 412) و برخی نیز گفتهاند که آن به معنای دوستی و میل شدید، مقابل بغض و تنفر است. (مصطفوی، التحقیق، ذیل واژه حبب)
همچنین گفتهاند که محبت یک نوع جاذبه، میل و کششی است که در یک موجود صاحب شعور، نسبت به چیزی که با وجود او ملایمت و با تمایلات و خواستههای او تناسبی داشته باشد، پدید میآید. (المحجهًْ البیضاء ج 8، ص 65 – احیاء علوم الدین ج 14، ص 96 – محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی ج 1، ص 253 – ریاض السالکین ج 1، ص 103 و 182 – زبدة التفاسیر 1، ص 473 – کنز الدقائق ج 3، ص 68)
در ادبیات عربی واژگانی چون عشق و مودت و خلت و مانند آن برای بیان دوستی و محبت به کار میرود که همه در اصول با هم مشترک هستند ولی در برخی از جزئیات تفاوتهایی دارند که مورد توجه اهل فصاحت و بلاغت قرار میگیرد. مودت در جایی به کار میرود که محبت و دوستی تنها ناشی از میل طبیعی و درونی انسانی باشد؛ اما محبت به آن میل طبیعی گفته میشود که از سر حکمت و اندیشه و عقل باشد.
برخی گفتهاند که مودت آن محبتی است که اثر آن در عمل ظاهر شود، مثل الفت، مراودت و آمد و شد و احسان و… (المیزان، ج 16، ص 164 و ج 10، ص 374) لذا درباره «محبت» میان زوحین واژه «مودت» به کار برده شده است: «وجعل بینکم مودة و رحمة» (روم، آیه 21) و خداوند خودش را «ودود» معرفی فرموده است: «ان ربی رحیم ودود» (هود، آیه 90)؛ چرا که محبت خداوند با نعمت، احسان و بخشش همراه است.
عشق، نوعی تعلق همانند تعلق گیاه پیچک است که وابستگی و تعلق آن بسیار شدید است به طوری که از نظر بقا به آن چیز وابسته است که البته به آن چیز به سبب همین تعلق شدید آسیبی نیز وارد میسازد.اما «خلت» خلت و خلیل بودن به معنای آن است که خود را از درون خالی کرده و جانش را تنها برای متعلق قرار میدهد، پس کسی در جان او غیر از خلیل نیست؛ چنانکه ابراهیم خلیلالله اینگونه بود. پس میتوان گفت که محبت خاصی را خلت میگویند؛ زیرا «خلل» در لغت به معنی شکاف میان دو چیز است. (لسان العرب، مفردات الفاظ قرآن کریم) برخی نیز گفتهاند: خله آن اختلالی است که عارض نفس میشود یا به جهت علاقه بسیار به آن و یا به جهت نیاز به آن. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی) ماده «خلل» 13 بار در قرآن آمده است. (خلال، خلیل، اخلاء (جمیع خلیل)، خلهًْ) بنابراین ماده «خلل» به معنای محبت نیست، اما تعبیر دوست به «خلال» و «خلهًْ» ممکن است به چند جهت باشد: 1- به جهت آنکه محبت، قلب را میشکافد و در نفس انسان نفوذ میکند، مانند تیری که در قلب هدف فرو میرود. (همان). 2- به خاطر آنکه نفس، احساس نیاز به محبوب میکند. (همان) 3- چون هر یک از دو دوست، دوستش را از اسرارش آگاه میکند، پس گویا در میان قلب او جا دارد. (لسان العرب – مجمعالبیان، ج 3، ص 177) البته این دوستی باید تام و خالص باشد و خللی در محبتش نباشد.
مراتب محبت در قرآن
محبت همانند ایمان و اسلام مانند آنها دارای شدت و ضعف بوده و مراتب مختلفی دارد؛ چون کمالی که علت محبت واقع میشود یکسان نیست و شدت و ضعف دارد. از تعابیری که در قرآن کریم آمده است این مطلب قابل استفاده میباشد.
1- اشد حبا: خداوند میفرماید: «اشد حبا» (بقره، آیه 165). شدیدتر بودن محبت مومنان به خداوند در این آیه دو وجه دارد: الف) محبت مومنان به خداوند از محبت مشرکان نسبت به معبودهایشان شدیدتر است. ب) محبت مومنان به خداوند، از محبتشان نسبت به غیر خدا شدیدتر است.
2- «حب شدید» در آیه 8 سوره عادیات: «و انه لحب الخیر لشدید» میل به خیرات و خوبیها فطری انسان است؛ چه مطلق خیر باشد چه «مال» که وسیله فراهم کردن خیرات است بدون انحرافات.
3- «حّب جّم»: در آیه 20 سوره فجر «و تحبون المال حّبا جّما» جم در لغت به معنای کثیر (بسیار) آمده است و «حب جم» به عبارتی همان «حب شدید» است که از این آیه روشن میشود حب دارای مراتب کثرت و قلت و شدت و ضعف است.
4- «شغفها حبا» یوسف آیه 30: محبت یوسف قلب زلیخا را پر کرده یا پوشانده (غلبه کرده است) که این تعبیر کنایه از شدت محبت و علاقه است.
5- «احب»: توبه آیه 24: کلمه «احب» اسم تفضیل است (دوستدارتر و محبوبتر) و این واژه دلالت دارد که محبت نسبت به محبوبها دارای مراتب است: برخی محبوب و برخی محبوبترند، لذا خداوند و رسولش باید نزد مومنان محبوبتر از محبوبان دیگر باشند، چنانچه در آیه دیگر فرمود: «والذین آمنوا اشد حبا لله» آنها که ایمان دارند به خدا محبت بیشتری دارند. از مجموع این آیات استفاده میشود که: محبت دارای مراتب اشد، شدید، متوسط و ضعیف است که نسبت به محبین و محبوبان متفاوت است.
نقدی بر شبهه محبت پیامبر(ص) به زنان
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: حبک للشیء یعمی و یصم؛ دوست داشتن چیزی، آدمی را کور و کر میکند. (من لا یحضر الفقیه ج 4، ص 380، ح 5814 – الحیاهً ترجمه آرام، ج 1، ص 298)
امیر مومنان علی(ع) میفرماید: عین المحب عمیهً عن معایب المحبوب و اذنه صماء عن قبح مساویه؛ چشم کسی که دیگری را دوست دارد، از اینکه عیبهای او را ببیند کور است و گوشش هم به خاطر حب، کر است. (غررالحکم، ص 481) کر است از اینکه بخواهد عیبها و زشتیهای او را بشنود. این یک قانون کلی است.
اما اهل سنت روایت کرده و آن را صحیح نیز دانسته و گفتهاند که پیامبر(ص) فرمود: حبب الی من دنیاکم النساء والطیب و جعلت قرهً عینی فی الصلاهً؛ از دنیای شما سه چیز محبوب من است: زنان و عطر خوش و چشمروشنی من در نماز قرار داده شده است. (رواه النسائی فی سننه والطبرانی فی الاوسط)این حدیث تنها زمانی معنای مناسب و درستی مییابد که مراد از محبت به زنان محبت شهوتآمیز به آنان نباشد؛ زیرا به عنوان یک محبت پسندیده آن نیز برای پیامبر(ص) در کنار نماز نمیتواند باشد. البته باید توجه داشت که اولا پیامبر(ص) از محبت شهوتآمیز به زنان سخن نگفته است؛ بلکه از محبت به زنان سخن به میان آورده است؛ ثانیا، واژه النساء به معنای زنان است. این واژهای است که مفرد ندارد؛ یعنی عرب اگر بخواهد درباره یک زن حرف بزند از واژه المراهً استفاده میکند.دیگر آنکه اصولیها بر این باورند که این الف و لام در واژه النساء به معنای جنس است یعنی بیانگر عمومیتی است تا شمول را برساند. یعنی همه زنان؛ رابعا: واژه نساء به معنای مونث در برابر رجال به معنای مذکر است. از این رو، شامل دختر و زن است.از همین رو وقتی پیامبر(ص) مامور میشود تا از زنان با خود برای مباهله ببرد، تنها فاطمه(س) دختر خویش را با خود همراه برد در حالی که در آن زمان زنانی دیگر چون عایشه و حفصه و… نیز در بیتالنبی(ص) بود. پس مقصود و مراد از «نسائنا» در آیه 61 سوره آل عمران، به اتفاق روایات مفسران امامیه و اهل سنت، فاطمه(س) است. (تفسیر نور الثقلین، ج 1،ص 347 – 349، ح 157 – 158 و 162 – 163 و 165 – 166؛ الدر المنثور، ج 2، ص 233-230)