اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

عوامل و آثار عجز و ناتوانی

بسم االله الرحمن الرحیم

یکی از اصول فقر انسانی بلکه آفریده ها، عجز و ناتوانی از انجام کاری حتی ناتوانی از دفع مرگ از خودشان بلکه تاخیر انداختن آن است. در حالی که در هستی تنها قوی قدیر خدای یکتا و یگانه است که آفریدگار و پروردگار آفریه ها است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عجر و ناتوانی انسان به دو نوع ذاتی و اکتسابی تفسیم می شود. بنابراین عوامل و آثار یکسانی ندارد. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن در صدد تبیین هر دو نوع عجز و آثار آنها پرداخته است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

حقیقت و اقسام عجز از نظر قرآن

عجز واژه ای عربی است که در اصل به معنای دنباله و عقب چیزی است. عَجُز حیوان دنباله آن است. عجوز سن پیری و کهنسالی است که پس از قوت می آید. در حقیقت عاجز کسی است که با تاخیر در کاری یا چیزی وارد می شود؛ زیرا قوت و توان آن را ندارد که پیشگام و پیشتاز باشد.

البته در کاربردهای قرآنی و عرفی، عجز در برابر قوت و قدرت به معنای فقدان قوت و قدرت به کار رفته است؛ زیرا عاجز در کارها و امور عقیب می افتد و تاخیر دارد، زیرا ناتوان و فاقد قوت و قدرت است. در حقیقت در فرهنگ قرآنی، این واژه برای نداشتن قوت و توان و قدرت بر انجام و ترک کاری به کار رفته و مصطلح شده است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 547)

در کاربردهای اصطلاحی، عجز به معنای ضعف نیست، هر چند که از نظر معنایی به آن نزدیک است؛ ولی چنان که معلوم است، ضعف در برابر قوت بیانگر ناتوانی ذاتی و فطری است؛ در حالی که عجز به نظر می رسد متاثر از عوامل بیرونی است. از این روست که عجز را در امور تعجیزی به کار می برند، در حالی که ضعف یا اعم از آن است یا اخص و تنها در امر ذاتی به کار می رود.

هم چنین در ضعف مساله تاخیر به سبب ناتوانی مطرح نیست، در حالی که در عجز مساله تاخیر به نوعی شاخصه است. البته اگر عجز را به معنای ذاتی به کار بریم، همان ضعف خواهد بود. بر این اساس وقتی از عجز ذاتی سخن می گوییم، همان ضعف ذاتی است که برای همه آفریده های هستی است؛ زیرا همه آفریده ها از نوعی ضعف ذاتی و ناتوانی رنج می برند که در ذات آنان است. این ضعف و ناتوانی از آن روست که خود منبع، خاستگاه و منشاء هیچ کمالی نیستند؛ بلکه هر کمالی که در آفریده ای است، عاریه و با منشای آفریدگار و پروردگار یکتا و یگانه است.

از آن جایی که فقدان کمالی در مخلوقات به معنای فقر و ضعف هویتی آنان است، هر آفریده ای اگر کمالی در خود داشته باشد، از فضل الهی است که می تواند در بقا از دست برود؛ به این معنا که آفریده ای در یک مقطع وجودی به سبب فضل الهی از کمالی بهره مند و در مقطع دیگر فاقد آن شود؛ چنان که انسان در آغاز خلقت دارای «ضعف» و سپس به عنایت و فضل الهی دارای «قوت» و در آخر به هنگامه پیری و کهنسالی نیز دچار «ضعف» می شود.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، وجود هر کمال و بقای آن به عنایت و فضل الهی است؛ زیرا او تنها خاستگاه هر کمالی است. پس اگر از عجز انسان به معنای ضعف ذاتی در برابر قوت و قدرت ذاتی سخن به میان می آید، ریشه در همان مخلوق بودن دارد؛ زیرا کمالات در مخلوقات از باب مظهریت مخلوق از خالق است.

پس اگر از عجز ذاتی انسان سخن به میان می آید، ناظر به همان ضعف ذاتی و فقر هویتی هر مخلوقی از جمله انسان است. شکی نیست که انسان و هر مخلوقی دیگر، هر چند که برخوردار از کمالات به عنوان مظهر خالق هستند، ولی این دارایی کمالات از باب مظهریت است. پس مخلوقات و انسان به طور ذاتی و استقلالی از هیچ کمالی از جمله قوت و قدرت بهره مند نیستند. این همان عجز ذاتی و به تعبیر دقیق تر، ضعف ذاتی انسان است.

اما وقتی خدا در قرآن از عجز انسان یا جن سخن می گوید، ناظر به ضعف ذاتی نیست، بلکه ضعف و ناتوانی و فقدان قوت و قدرتی است که عارض شده است؛ زیرا انسان و جن دو مخلوق دارای اراده و اختیار هستند که با وجود کمالی به نام قوت و قدرت به عنوان مظهر خالق، با انجام اعمال و کارهایی آن را تبدیل به عجز کرده و ناتوانی و فقدان قوت و قدرت اختیاری و ارادی را بر خویش تحمیل می کنند.

در فرهنگ قرآنی وقتی از عجز انسان و جن سخن به میان می آید، در بیش تر کاربردها ناظر به همین عجز ارادی  واختیاری است. از همین روست که در قرآن در بیان عوامل عجز به خدا اشاره نمی شود؛ زیرا اگر منشا و خاستگاه عجز انسان و جن، خدا باشد، همان ضعف ذاتی است و فقدان کمال قوت و قدرت در اصل وجود به سبب فقر ذاتی انسان و جن بلکه همه آفریده است.

به هر حال، وقتی از عجز در فرهنگ قرآنی سخن به میان می آید، عجز ارادی و اختیاری به سبب علل و عواملی است که خود انسان و جن اسباب آن را فراهم می آورند.

باید توجه داشت ضعف و عجز عارضی بر انسان که در برابر ضعف و عجز ذاتی به کار می رود، می تواند شبه ذاتی نیز باشد؛ یعنی با آن که خدا در ذات انسان به عنوان مظهر اسماء الله و تجلی انوار صفات الهی، قوت و قدرت را قرار داده است، اما به اسباب و عواملی، نوعی ضعف و ناتوانی و عجز عارض شخص می شود که شخص در قوت و قدرت به تمامیت آن کمال نمی رسد. از این امر گاه به ضعف عارضی و گاه عدم طاقت تعبیر می شود. از همین روست که خدا در این موارد احکام خاصی مطرح است و خدا مثلا روزه یا اعمال دیگر را بر اساس «طاقت» و «استطاعت» تعریف کرده و فراتر از طاقت و استطاعت را نخواسته است.(بقره، آیات 183 و 184؛ مجادله، آیات 3 و 4)

نکته دیگر آن که میان قوت و قدرت فرق است؛ زیرا قوت همان توان و نیرویی است که این امکان را به شخص می دهد تا قادر به ترک یا انجام کاری باشد. در حقیقت منشای قدرت همان قوت است و کسی که قوت نداشته باشد به تبع آن فاقد قدرت است.

خدای قوی و قدیر

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خدای سبحان، به ذات خویش دارای همه کمالات است و به عنوان «الحی القیوم» منشا و خاستگاه هر کمالی برای دیگران نیز است. بر این اساس قوت و قدرت برای خدا ذاتی است و در این امر نیازی به کسی یا چیزی ندارد. از همین رو، در قرآن خدا به عنوان سبوح از عیب و قدوس از نقص معرفی شده؛ زیرا دارای همه کمالات و هم چنین در کمالات به تمام است. پس در کمیت و عددی کمال، عیبی ندارد و سبوح است و در کیفیت کمالات نیز به تمام است و نقصی ندارد و قدوس است.

بازتاب چنین تحمید و تقدیس و تسبیح آن است که خدا دارای همه اسمای حسنی بوده و ذو الجلال و الاکرام است و بر خلاف مخلوقات که فقر هویتی دارند، غنی حمید است.(فاطر، آیه 15) پس خدا در انجام امورش قوی و قدیر است و هرگز دستان او مغلول نیست تا ناتوان و عاجز از کاری باشد یا دیگری او را عاجز و ناتوان سازد.(مائده، آیه 64؛ انعام، آیه 134؛ فاطر، آیه 44؛ حج، آیه 51)

از آن جایی که خدا قوی و قدیر است، هیچ کس او را پیش نمی افتد و خدا در هیچ امری گرفتار عجز نیست تا تاخیر داشته باشد و آن چیز مقدم و پیشگام و پیشتاز بر او باشد.(واقعه، آیه 60)

عجز اختیاری انسان و جن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عجز اختیاری برای انسان و جن معنا و مفهوم دارد؛ زیرا این دو مخلوق دارای اراده هستند و می توانند با برخی از اعمال، نفسی که مظهر اسماء و صفات کمالی الهی است در خویش دفن و دسیسه کرده و کمالاتی را در خویش به حد خاموشی و «خبت» پایین کشند. آنان هر چند که نمی توانند تبدیلی در آن ایجاد کنند و چیزی را جایگزین چیزی دیگر نمایند، اما می توانند آن را «تغییر» دهند و گرفتار زنگار، طبع و ختم کنند.(مطففین، آیه 14؛ شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیه 7)

به سخن دیگر، انسان به سبب دمیده شدن «روحی» در قالب نفس در کالبد، دارای همه صفات کمالی الهی است. بنابراین مظهر همه اسماء الله در ذات خویش است.(ص، آیه 7) جنیان که دارای نفس جنی هستند، آنان نیز با کمالی فاصله از نفس انسانی دارای صفات کمالی الهی هستند که آنان را پایین تر از انسان خلیفه الله قرار داده و تحت تسخیر انسان در آورده است.(بقره، آیات 30 تا 34) با این همه انسان و جن که برای عبودیت آفریده شده و دارای اراده اختیاری و حق انتخاب میان شکر و کفران و کفر و ایمان هستند(ذاریات، آیه 56؛ نمل، آیه 40، انسان، آیه 3) می توانند با اعمالی فجوری(شمس، آیات 7 و 10) که مخالف هدایت فطری تکوینی عقلی(طه، آیه 50) و هدایت تشریعی وحیانی نقلی (بقره، آیات 2 و 3 و 38) کمالات الهی را دفن کرده و تغییر دهند و این گونه از خیلی چیزها محروم شوند که نعمت های الهی در ذات و بیرون ذات آنان است.(شمس، آیات 7 تا 10؛ رعد، ایه 11؛ انفال، آیه 53)

البته از نظر قرآن کریم، جنیان به سبب آن که یک درجه و رتبه پایین تر از سطح کمالی یا تمام کمالی انسان قرار دارند، از سلطه تکوینی بر انسان محروم هستند و حتی ابلیس شیطانی با همه قوت و قدرت خویش ناتوان از سلطه بر انسان به ویژه بندگان مخلص و معصوم الهی هستند که خدا حتی آنان را به عنوان مقربان بر سایر انسان ها تفضیل و برتری داده و در جایگاه پیامبری و ولایت و امامت قرار داده است.(حجر، آیات 32 تا 42؛ اسراء، آیات 61 تا 65؛ ص ، آیات 75 و 83) پس می توان گفت که عجز ابلیس نسبت به انسان نوعی ضعف و عجز ذاتی است که قدرت سلطه بر انسان را ندارد و ناتوان و عاجز از سلطه گری بر انسان است.

البته باید یاد آور شد که با آن که عجز و ضعف ذاتی برای جن و ابلیس شیطانی بر انسان و سلطه بر او  است، اما انسان هایی که بر خلاف هدایت های فطری عقلی و نقلی شرعی عمل می کنند و از صراط مستقیم عبودیت خارج می شوند، با دفن و دسیسه فطرت و نغییر در آن، دچار نوعی عجز عارضی نسبت به جن و ابلیس می شوند که آنان می توانند بر او سلطه پیدا کنند؛ از همین روست که قرآن از سلطه ابلیس نسبت به کافران و مشرکان سخن گفته و تنها سلطه آنان را نسبت به مخلصین از معصومان ذاتی و مومنان اهل توکل نفی کرده است.(ص، آیات 82 و 83؛ نحل، آیات 98 و 99)

عوامل عجز عارضی انسان  و آثار آن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان به عنوان مظهر اسماء الله و تجلیگاه انوار صفات کمالی الهی، دارای قوت و قدرت است و عجز زمانی بر او عارض می شود که مظهریت را به علل و عوامل تغییر دهد و انوار صفات الهی را در خویش «اخبات» کند و دفن و  دسیسه کرده و فتیله نور آن را تا سطحی پایین کشد که «کورسو» شود. از نظر قرآن، مهم ترین عوامل در دسیسه و اخبات چیزی جز «فجور» یعنی دریدگی نسبت به قوانین الهی و سنت های جاری آن در تکوین و تشریع  نیست.(شمس، آیات 7 تا 10)

از نظر قرآن، مهم ترین عوامل و علل عجز عارضی و فقدان قوت و قدرت عبارتند از :

  1. ختم قلب: از نظر قرآن، قلب به عنوان مرتبه ای نفس، مسئولیت کارکردهای اصلی نفس چون شناخت و گرایش را دارد؛ زیرا خدا فطرت انسان را چنان آفریده تا به سمت کمالات گرایش یابد و این جز با شناخت حق و باطل شدنی نیست؛ پس فطرت انسان در جایگاه قلب چنان است که حق و باطل و مصادیق آن را می شناسد و به حق گرایش و نسبت به باطل گریزش دارد.(طه، آیه 50) پس از نظر قرآن، انسان قوت و قدرت تشخیص و انجام کارها را دارد؛ اما وقتی قلب با فجور و گناه مختوم شود، مهری بر آن زده می شود که دیگر توانایی اندیشه و انگیزه و شناخت و گرایش را ندارد.(بقره، آیات 6 و 7)
  2. طبع قلب: از نظر قرآن، گاه قلب با گناه تغییری می یابد که از آن به «طبع» یاد می شود. طبع یا طبیعت به معنای مخالف فطرت است؛ یعنی وقتی فطرت تغییر نامناسب داشت، مطبوع شده است. اصطلاح طبایع مزاج به معنای خروج بدن از سلامت فطری و تغییر آن است. قلب هنگامی که تغییر یافت و فطرت سالم خویش را از دست داده باشد، مطبوع شده است. از نظر قرآن، کسانی که محبت دنیا را بر محبت آخرت ترجیح می دهند قلب آنان مطبوع و تغییر نامناسب یافته است.(نحل، آیات 107 و 108)
  3. کنون قلب: یکی دیگر از حالات منفی قلب و تغییر نامناسب، کنون قلب است؛ مکنون به حالتی گفته می شود که چیزی از ظهور به بطون برود و دست یابی به آن سخت باشد. وقتی بر قلب «حجاب» و پرده ای کشیده شود و در «ستر» برود، امر ظاهری از ظاهر به باطن می رود و این گونه قلب، دیگر قدرت تشخیص و گرایش همانند زمان سلامت را ندارد. از نظر قرآن، کسانی که به آخرت ایمان ندارند دارای حجاب مستور می شوند و قلب  ایشان در کنون رفته و قدرت تشخیص حق و باطل و گرایش به حق و گریزش از باطل را از دست می دهد.(اسراء، آیات 45 و 46)
  4. غشاوه قلب: از دیگر حالات قلب که تغییر نامناسب است و توانایی قلب از دست می رود تا جایی که قدرت تشخیص و گرایشی از دست نداشته باشد، حالت غشاوه قلب است که نوعی پرده بر قلب است. از نظر قرآن، غشاوت قلب، بصیرت و بینایی قلب را از دست می دهد. چنین قلبی گرفتار کوردلی و «عمی» هستند و بصیرتی ندارند.(بقره، آیه 18؛ اعراف، آیه 179؛ هود، آیات 19 و 20؛ یس، آیات 7 تا 10؛ احقاف، آیه 26)
  5. غفلت قلب: از نظر آموزه های وحیانی قرآن، غفلت از دیگر عواملی است که انسان را گرفتار ناتوانی و عجز می کند و قوت و قدرت را از او سلب می نماید. غفلت به معنای عدم توجه و التفات نسبت به اهم و توجه به مهم یا کم اهمیت است. از نظر قرآن، قلبی که گرفتار غفلت شود ناتوان از درک حق و حقیقت و گرایش به سوی آن است.(اعراف، آیه 179؛ نحل، آیات 107 و 108؛ مومنون، آیه 63)
  6. بیماردلی: از نظر آموزه های قرآنی، قلب که مرکز اندیشه و انگیزه است، به گناه و فجور و کفر گرفتار بیماردلی می شود و توانایی و قوت فطری خویش را در فهم و فقه و تعقل و تدبر و بصیرت از دست می دهد و نمی تواند تحلیل و تبیین درستی داشته و توصیه ها و گرایش های مقبول و معقولی نیز داشته باشد. این گونه است که انواع بیمارهای قلبی چون «غطاء»(کهف، آیات 100 و 101)، «غمره»(مومنون، آیه 63)، «غشاوه»(بقره، آیه 7؛ یس، آیه 9) «غلف»(بقره، آیه 88) بر قلب عارض می شود که او را قوت و قدرت فطری محروم می سازد.
  7. کفر: از نظر قرآن، کفر و شرک از دیگر عوامل در کنار گناه و فجور است که قلب را ناتوان و عاجز از ادراک و گرایش صحیح می کند و انسان را به ورطه سقوط می کشاند.(کهف، آیات 100 و 101)
  8. ترک اطاعت خدا و رسول (ص) و اختلافات دینی: از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اختلافات به ویژه در ساحت دینی و عدم پیروی از خدا و رسول الله(ص) از مهم ترین عوامل ناتوانی امت ها در برابر دشمنان و فروپاشی سازمان اجتماعی است.(انفال، آیه 46)
  9. فقدان علم و خبر: از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ناتوانی در صبر و گرفتار عجز عارضی می تواند دارای عواملی چون فقدان علم و خبر باشد؛ یعنی وقتی شخص نسبت به چیزی خبر کارشناسی ندارد و فاقد علم باشد، نمی تواند صبر ورزد و در برابر امور و رخدادها ناتوان از تحلیل بوده و نمی تواند صبر ورزد و شکیبایی کند.(کهف، آیات 68 تا 78)

اینها برخی از مهم ترین عوامل عجز و ناتوانی عارضی است که همگی به ساحت گناه و کفر باز می گردد. از نظر قرآن، عارض شدن عجز و ناتوانی عارضی بر انسان به ویژه قلب موجب می شود تا آثار زیانباری بر زندگی شخصی و جمعی و اجتماعی به جا گذارد که برخی از مهم ترین آنها چون لعن الهی(بقره، آیه 88)، نزول عذاب های استیصال و اعجازی چون صاعقه(ذاریات، آیات 43 تا 45)، وقر و سنگینی گوش و ناتوانی در شنوایی(اسراء، آیات 45 و 46؛ بقره، آیات 170 و 171)، ناتوان از گفتن حق(بقره، آیه 18؛ بقره، آیه 171)، ناتوان از بازگشت به سوی خدا و لقاء الله(بقره، آیه 18)، ناتوانی در تعقل و اندیشیدن(بقره، آیه 171؛ انفال، آیه 22) از جمله آن آثار زیانبار است.

آثار عجز ذاتی از نظر قرآن

چنان که گفته شد، انسان ها در برابر خدا از عجز ذاتی برخوردار هستند. از نظر قرآن، علم و ایمان و اعتقاد انسان نسبت به این عجز و ضعف ذاتی در برابر خدا آثاری دارد.

از نظر قرآن، مومن وقتی عجز خویش را در برابر خدا می یابد و در هر چیزی کمال را برای خدا ذاتی و برای خویش به عنوان مظهریت می یابد، در برابر کمالات و قوت و قدرت الهی سر تعظیم فرود می آورد و دست از تکبر و استکبار می کشد.

از نظر قرآن، توجه انسان به عجز و ناتوانی ذاتی خود در برابر مظاهر آیات الهی موجب می شود تا دست از عجب و تکبر بردارد و رفتاری مناسب در پیش گیرد.(اسراء، ایه 37)

هم چنین علم به عجز و ناتوانی انسان از وقوف و آگاهی به اسرار و ملاکها و سنت های افعالی الهی نیز خود عاملی دیگر بر رهایی از تکبر است.(طه، آیه 110)

علم و ایمان به ناتوانی انسان از علم مطلق الهی(بقره،آیه 255)، ناتوانی در درک زمان وقوع قیامت(اعراف، آیه 187؛ یوسف، آیه 107)، عجز و ناتوانی در رهایی از مرگ یا دور شدن دمی از آن(یس، آیات 49 و 50؛ آل عمران، آیه 168))، ناتوانی از آوردن باران و حفظ آب در روی زمین(کهف، آیات 32 و 34 و 41)، عجز و ناتوانی از فراگیری تعالیم وحی(بقره، آیه 151)، عجز از ناتوانی از یادگیری احکام(بقره، آیه 239)، ناتوانی در تغییر اجل (اعراف، آیه 34؛ یونس، آیه 49)، ناتوانی از دست یابی به آرزوها(نجم، آیات 24 و 25) و باور و ایمان به قدرت ذاتی و بی پایان خدا و عجز و ناتوانی خویش، مهم ترین عامل در بندگی انسان به خدا است؛ زیرا انسانی که این باور را دارد تلاش می کند تا با بندگی خدا مظهر خدا و اسماء الله شده و به قدرت و قوت و غنای در سایه اسماء الله دست یابد.

البته از نظر قرآن، انسان ها به طور ذاتی ناتوان از دیدن حق تعالی با چشم سر هستند و رویت تنها برای قلب انسانی است که از نور الهی سرشار است و مظهر اسماء الله است؛ یعنی شخص با قلب خویش ربوبیت الهی را درک می کند.(انعام، آیه 103؛ اعراف، آیه 143 و 172)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا