اخلاقی - تربیتیتاریخیعرفانفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

مبانی و باورهای اصلی مکتب تفکیک

در این جا گوشه ای باورها و عقاید مکتب تفکیکی ها از جمله افکار و آرای آیت الله شیخ علی اکبر الهیان و برخی از کرامات و نیز شاگردان ایشان بیان می شود.

مهم ترین بنیان ها و اصول فکری

1. خودبسایى معرفت دینى و بی نیازی آن از معارف دیگر بشری، البته نه به معنای تقابل؛

2. متّکى نبودن فهم و تفسیر دین بر نظریات فلسفى و عرفانى؛

3. تقدم قرآن و سنّت بر نظریّات فلسفى و عرفانى؛

4. پرهیز از التقاط معارف قرآنى با سایر معارف.

باورها و عقاید

بینانگذاران این مکتب بر این باورند که:

1. می بایست میان روش های مختلف دسترسی به حقایق جدایی انداخت. در حقیقت قایل به تفکیک روش های مختلف معرفت شناختی هستند. باید میان روش های حسی و تجربی، عقلی و فلسفی و تجریدی، کشف و شهودی و در نهایت وحیانی تفکیک قایل شد و در نفی و اثبات از هر روش همان علوم  بهره برد

2. آنان به شدت به روش معرفتی ملاصدرا شیرازی می تازند و روش او را موجب خلط روشی شناختی می دانند. ازاین روست که روش مشایی قبول داشته و به تدریس شفا از کتب بوعلی سینا می پرداختند.

3. مکتب تفکیک  فلسفه و عرفان را به عنوان یک روش از روش های فهم معرفت در علوم و دانش های خاص می پذیرد و در تعقّل مستقل در علوم فلسفی و عرفانی را می پذیرد و از هر گونه تقلید به ویژه در مباحث عقلانی و شهودی چون تقلید از فلسفه یونان و غرب پرهیز دارد.

4. موضوع عقل و تعقّل در این مکتب نقش بنیادین دارد؛ منتها تعقّل، باید به روش قرآنى باشد تا انسان را از تعقّل صورى به تعقّل نورى برساند. عقل ابزاری برای دنیا و معاش کاربرد دارد، ولی عقلی که می بایست مورد توجه قرار گیرد همان چیزی است که امام صادق(ع) و نیز در کتاب عقل و جهل کافی آمده است: العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان؛ عقل آن چیزی است که خداوند بدان عبادت و بهشت بدان کسب شود.

مکتب تفکیکی ها و فلسفه

اساتید و بنیانگذاران مکتب نه تنها با فلسفه میانی خوبی داشتند ، بلکه خود به تدریس فلسفه اشتغال داشتند. از جمله ایشان می توان به آیت الله شیخ علی اکبر الهیان و خواهرزاده ایشان آیت الله شیخ مجتبی قزوینی اشاره کرد که به تدریس شفا می پرداختند.

در زندگی بسیاری از جمله حضرت حجه الاسلام و المسملین شرقیان و سید محمد موسوی خوئینی ها به این مساله اشاره شده است.

در زندگی موسوی خوئینی ها در این باره آمده است: «سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها» فرزند «سیدحسین» خواربارفروشی در قزوین بود كه چند سالی درس طلبگی خوانده بود. درس طلبگی پدر او را با همین كسوت آشنا كرد و هنوز مقطع ابتدایی را تمام نكرده بود كه راهی «حوزه علمیه التفاتیه» قزوین شد.

او اندكی بعد با استاد خود «شیخ علی‌اكبر الهیان» – از پیشروان مكتب تفكیك- هم منزل شد و از او کتاب ادبی المطول،‌ الهیات شفای ابن‌سینا و برخی از كتاب‌های حدیثی را آموخت.  او در سن 14-13 ساله هم منزل استاد 70-60 ساله خود شد.

مدرسان فلسفه از تفکیکی ها

غیر از آیت الله شیخ علی اکبر الهیان که خود به تدریس می پرداخت و نیز آیت الله شیخ مجتبی قزوینی تنکابنی هم شاگردان دیگری از ایشان به این امر اشتغال داشتند. یکی  دیگر از شاگردان آیت الله شیخ علی اکبر الهیان، مرحوم  آیت الله سید محمد علی موسوی گرمارودی است که ایشان حتی به تدریس اسفار نیز اشتغال داشت و استاد شهید مرتضی مطهری بوده است. ایشان در ماه مبارک رمضان سال 1381 شمسی ، به دیدار دوست اعلی شتافت؛که‌ گیتی نماند و نماند به کس.

ایشان، روز جمعه سوم شوال 1331 قمری در روستای‌ گرمارود الموت قزوین به دنیا آمد. خانواده پدر اوایل پاییز به روستای مزرک در تنکابن‌ می‌رفت و اواخر خرداد به گرمارود باز می‌گشت. بنابراین، بخشی از آموخته‌های دوران کودکی پدر،در تنکابن انجام یافته است.

در تنکابن، یکی دو سال در دبستان‌های دوره احمد شاهی،در روستای خرم آباد درس خواند. صمدیه و سیوطی و مغنی را تابستان‌ها،وقتی به‌ الموت باز می‌گشت، نزد مرحوم شیخ فضل الله قمقامی‌ بالاروچی فراگرفت.

در روستای مزردشت تنکابن که به سبب حضور مرحوم شیخ کبیر[نامدارترین روحانی وقت تنکابن‌]حوزه‌ علمیه نسبتا خوبی داشت،تا سن 16 سالگی،برخی‌ مقدمات و بخشی از سطح‌[-منطق، مطول، شرح‌ جامی، شرح ابن عقیل، لمعه و معالم‌]را آموخت.

سرانجام ربیع الاول سال 1349 قمری برابر با 1309 شمسی، در 17 سالگی به قم رفت و چون پدرش مرحوم‌ سید علی نقی با شیخ کبیر، دوستی داشت،به توصیه‌ شیخ کبیر، در قم، به حجره فرزند وی وارد شد.

رئیس حوزه علمیه قم، مرحوم آیت الله العظمی حاج‌ شیخ عبد الکریم حائری، سرپرستی معنوی هر گروه از طلاب را به اعتبار اینکه از کدام منطقه کشور می‌بودند،به‌ یک تن از مشاهیر همان منطقه سپرده بود. و اینان با فعل و عمل و حتی با قول و سخن خویش،مردانی بزرگ تربیت‌ می‌کردند، در کلامشان تأثیری شگرف وجود داشت که‌ در سخن دیگران، نبود. همان تبریزی می‌گوید:

از سخن تا سخن بسی فرق است‌

سخنی وحی و دیگری زرق است

سخنی رهنمای مرد و زن است

سخنی دام دیو راهزن است

از جمله این بزرگان، مرحوم آیت الله حاج‌ شیخ علی اکبر الهیان معلم بزرگ اخلاق و پرهیزگاری بود که مرحوم حائری، سرپرستی طلاب قزوین و گیلان را به‌ وی، سپرده بود.

مرحوم الهیان آن زمان خود در درس خارج مرحوم‌ آیت الله حاج شیخ مهدی پایین شهری و مرحوم آیت الله‌ حاج شیخ عبد الکریم حائری حضور می‌یافت.

پدرم قدری از سطح و رسائل و مکاسب را نزد مرحوم‌ الهیان خواند. هوش بسیار و صفای روستایی و منش والا و تقوای پدر، توجه مرحوم الهیان را به او جلب و آن‌ بزرگمرد، او را به عنوان«هم حجره»خود،انتخاب کرد. و این از نیک بختی‌های پدر بود.نظامی گنجوی گفته‌ است:

بهای درّ بزرگ از بهر این است‌ که اول با بزرگان همنشین است

مرحوم الهیان در راهرو بین مدرسه فیضیه و مدرسه‌ دار الشفاء حجره داشت.

پدر در دوران تحصیل در قم، ماجراها دارد که برخی‌ از جهت تاریخ حوزه، بسیار با اهمیت و شنیدنی است و در شرح حال مفصل‌تری از او که در دست تهیه دارم، خواهد آمد، ان شاء الله. کوته نتوان کرد که این قصه دراز است.

در سال 1315 شمسی، مادرش در گرمارود فوت‌ می‌کند. در تابستان همان سال، همراه با آیت الله حاج شیخ‌ علی اکبر تسخیری به طور قاچاق از خرمشهر و اروند رود، برای ادامه تحصیل به نجف می‌رود که خود ماجراهایی‌ دیگر دارد.

در نجف، نزد آیات عظام: سید ابو الحسن اصفهانی‌ (خارج فقه)و مشکینی و آقا ضیاء عراقی(خارج اصول)و آقا شیخ مرتضی طالقانی-از مبرزترین شاگردان‌ جهانگیرخان قشقایی(خارج اسفار)را می‌خواند و از دست‌ آیت الله العظمی اصفهانی تصدیق اجتهاد و اجازه روایت‌ می‌گیرد و به قم باز می‌گردد.

در سال 1381 شمسی، دختر یکی از روحانیان‌ سرشناس آن روز تنکابن، به نام حاج شیخ جعفر روحانی، را از وی خواستگاری کرد. این دختر از سوی مادر نیز، مجتهد زاده و از خاندان علم و فضیلت بود. مرحوم‌ روحانی با این وصلت، موافقت کرد .

شهید مرتضی مطهری شاگرد ایشان بود. ایشان شرح تجرید و اسفار را برای برخی از جمله اساتید دانشگاه تدریس می کرد. ایشان دوست و همره آیت الله شیخ مجتبی قزوینی بود. او هم چنین با آن که با تفکیکی ها و شاگرد آنان بود ولی اسفار ملاصدرا و منظومه ملا هادی سبزواری و قبسات میرداماد را تدریس می کرد.

هم چنین فرزند آیت الله سید موسی زرآبادی که خود شاگرد آیت الله شیخ علی اکبر الهیان است، به تدریس فلسفه و حتی اسفار اشتغال داشت. ایشان شاگرد علامه سیدمحمد حسین طباطبایی در فلسفه است. نامبرده در علم اخلاق و عرفان شاگرد شیخ مجتبی قزوینی است.

اساتید وی عبارتند از: مقدمات: سید احمد صفایی، حاشیه ملا عبدالله، مدرسه مولاوردیخان ، قزوین سید احمد سید جوادی، منطق، مدرسه مولاوردیخان، قزوین

سطح: سید احمد سید جوادی، شرایع الاسلام، مدرسه مولاوردیخان، قزوین میرزا رحیم سامت، شرح لمعه، مدرسه مولاوردیخان، قزوین شیخ علی اکبر الهیان، معالم، مدرسه مولاوردیخان، قزوین شیخ علی اکبر الهیان، رسایل، مدرسه مولاوردیخان، قزوین.

خارج فقه و اصول: سید حسین بروجردی، فقه، قم امام خمینی، اصول، ۸ سال، قم سید محمد تقی خوانساری، قم سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، قم سید هبة الله تلاتری، قم شیخ یحیی مفیدی، قم

فلسفه: علامه سید محمد حسین طباطبایی، اسفار ملاصدرا، قم حاج شیخ مهدی مازندرانی، فلسفه، قم

اخلاق: شیخ مجتبی قزوینی شیخ علی اکبر براتیان.

آیت الله سید جلیل زر آبادی در ۱۱ ذی قعده سال ۱۳۳۵ هـ . ق برابر با ۷ شهریور ۱۲۹۶ هـ . ش در محله  «قویون میدان» قزوین، دیده به جهان گشود. پدرش، آیت الله سید موسی زرآبادی و مادرش، دختر حاج میرزا احمد تنکابنی و نوه  ملا کریم روغنی قزوینی بود. وی تحصیلات خویش را از مکتب خانه آغاز کرد. تا ۱۵ سالگی، خواندن و نوشتن و قرائت قرآن کریم را آموخت. در سال ۱۳۵۳ هـ . ق، پدرش را از دست داد. آن گاه با ارشاد حاج شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی  برای تحصیل علوم حوزوی به مدرسه  «مولاوردیخان» و سپس «التفاتیه» رفت. در آن جا، مقدمات و منطق را نزد سید احمد سید جوادی (عماد) و سطح را نزد شیخ العلمای قزوین;  آیت الله حاج میرزا عبدالرحیم  سامت و شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی فراگرفت. ایشان در سال ۱۳۶۸ هـ . ق با شوق فراگیری بیشتر علوم اسلامی، راهی قم گردیدو سطوح عالیه را از محضر حضرات آیات عظام: سید ابوالحسن رفیعی،  قزوینی هیبت الله تلاتری، شیخ یحیی مفیدی، محمد تقی خوانساری وسید حسین بروجردی فراگرفت. وی ۸ سال نیز در درس خارج اصول حضرت امام خمینی شرکت جست. ضمن اینکه دروس «اسفار ملاصدرا» را در محضر علامه محمد حسین طباطبایی و فلسفه را نزد آیت الله حاج شیخ مهدی مازندرانی آموخت. آیت الله زر آبادی در سال ۱۳۳۸ هـ . ش پس از دریافت اجازه در امور حسبیه و شرعیه از سوی آیت الله العظمی بروجردی، به دستور ایشان، سرپرستی حوزه  علمیه آستانه  اشرفیه را نیز عهده دار شد. ۳ سال بعد به قزوین باز گشت و با برپایی محفلی پر بار، به تدریس تفسیر پرداخت. در ساخت مدرسه  جلال الدین اشرف و مسجد حاج موسی و باز سازی مدرسه  التفاتیه نیز از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.ایشان از آیت الله رفیعی قزوینی و حضرت امام خمینی  اجازه  اجتهاد و از آیات عظام: سید شهاب الدین مرعشی نجفی ، حسینی قزوینی، سید ابوالقاسم خویی  اجازه  روایی دریافت کرده است.سرانجام آیت الله سید جلیل زرآبادی پس از ۸۰ سال خدمت به اسلام و پرورش شاگردان برجسته، در تیر ماه ۱۳۷۳ هـ . ش برابر با محرم ۱۴۱۵ق  دیده از جهان فرو بست و در کنار آرامگاه پدر بزرگوارش در قزوین به خاک سپرده شد.

مکتب تفکیک و نظریه ولایت فقیه

الف: نظری

پیروان مکتب تفکیک از آن‌‌جا که همگی از فقیهان و اصولیان برجسته‌ی حوزه‌های علمیه بوده‌اند، اساسا هیچ‌گونه مخالفت نظری اساسی نه با بنیادهای اندیشه‌ی سیاسی امام و نه با سطوح بیرونی و روئین آن نداشته‌اند؛ زیرا از سویی نگاه ویژه و بازخوانی اجتهادی امام از متون و منابع کهن عرفان نظری و فلسفه که به‌طورکلی به احیای نقش آموزه‌ها و ارزش‌های اسلامی در جهان معاصر انجامید، ربطی به موارد مناقشه‌ی تفکیکیان و اهل فلسه و عرفان نظری نداشت.

ثانیا در ساحت روئین نظریه‌ی سیاسی امام که مرتبط با دانش فقه و اصول و تا اندازه‌ای کلام اسلامی و نقش فقها در ادراه‌ی جامعه بود، نگاه ایشان مورد پذیرش قاطبه‌ی فقها بود.

البته برخی اختلافات در این زمینه که در بعضی منابع تاریخ شفاهی و خاطرات، ثبت شده نیز یا به تردید برخی فقها در امکان به ثمر رسیدن نهضت و روش مبارزه برمی‌گردد و یا به مسئله‌ی حدود و اختیارات ولی فقیه که هیچ‌یک خدشه‌ای در اصل نظریه‌ی ولایت‌ فقیه وارد نمی‌سازد. 

بنابراین به طور نظری هیچ کدام از فقهای این مکتب با اصل موضوع ولایت فقیه تعارضی نداشته بلکه به آن اعتقاد دارند که حداقل چیزی که در این باره مطرح است اثبات ولایت برای فقهای جامع الشرائط در سه حوزه قضا،فتوا و امور حسبی می باشد که هیچ فقیه شیعی آن را انکار نکرده است.

ب: عملی

1. مخالفان انقلاب اسلامی

در این‌باره می‌توان طیفی از چهره‌ها را با رفتارها و عملکردهای گوناگون در میان تفکیکیان مشاهده کرد. گروهی از آن‌ها که از نظر فکری تحت تأثر فعالیت‌های تبلیغی شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه بودند، پیش از انقلاب از فعالیت‌های مبارزاتی علیه رژیم شاه و قرار گرفتن در کنار فداکاران نهضت امام خمینی سر باز می‌زدند. بهانه‌ی آن‌ها این بود که:
الف:خطر اصلی برای اسلام و جامعه‌ی مسلمانان در این زمان بهائیت است.

ب: مبارزه علیه رژیم شاه علیرغم هزینه‌های زیاد، راه به جایی نمی‌برد و بی‌فایده خواهد بود.

2. موافقان انقلاب اسلامی

اما بیشتر عالمان برجسته‌ی تفکیکی در طول مبارزات نهضت اسلامی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین در دوران استقرار جمهوری اسلامی و تثبیت آن، همراهی‌ها و همسویی‌های آشکار و پنهان بسیاری از خود نشان داده‌اند. برای نمونه شیخ مجتبی قزوینی که در اواسط دهه‌ی چهل شمسی به دیدار حق شتافت، تا هنگامی که زنده بود، به حمایت بی‌دریغ از امام و به‌ویژه مرجعیت ایشان پرداخت.

روشن است که پشتیبانی از مرجعیت امام در آن زمان،آن‌هم از سوی چهره‌ی شناخته شده و وارسته‌ای چون ایشان، معنایی جز تثبیت و تقویت حرکت بیدارگرانه‌ی امام خمینی نمی‌توانست داشته باشد.

دیگر چهره‌های شناخته شده‌ی این مکتب همچون آیت‌الله میرزا جوادآقا تهرانی، آیت‌الله میرزا مهدی نوغانی و آیت‌الله حسنعلی مرورارید نیز در فعالیت‌های مبارزاتی مردم مشارکت داشته‌اند. علاوه بر صدور اعلامیه‌های فراوان انقلابی علیه رژیم در مقاطعی چون تصویب لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی، فاجعه‌ی فیضیه، و تبعید امام به ترکیه و نیز کمک به خانواده‌های زندانیان مسلمان در بند و دستگیری از آن‌ها، دیدارهای تاریخی با حضرت امام در مقاطع حساس مانند آزادی ایشان از حصر رژیم در فروردین 1343ه.ش و نیز در سال 57 ه.ش پس از بازگشت ایشان از تبعید به میهن، جلوه‌هایی از همبستگی و همسویی تفکیکیان با مردم و رهبر انقلاب اسلامی است.

پس از انقلاب نیز آیت‌الله میرزا جواداقای تهرانی با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، ارادت خود را به ایمان انقلابی جوانان مدافع میهن اسلامی نشان داد و مردم را به حضور شجاعانه در جبهه‌ها به تبعیت از فرمان امام خمینی دعوت نمود.

همچنین دیدارهای مکرر آیت‌الله مروارید با رهبر معظم انقلاب اسلامی در مشهد در فاصله‌ی برگزیده شدن ایشان به رهبری تا هنگام درگذشت آیت‌الله مروارید و تمجید ایشان از انتخاب مجلس خبرگان رهبری، نمونه‌ی دیگری از همگامی تفکیکیان در فرایند تثبیت نظام جمهوری اسلامی است.

بنابراین در یک ارزیابی کلی و نهایی می توان گفت اندیشوران مکتب تفکیک،با موضوع ولایت فقیه و نظام اسلامی در تعارض نبوده بلکه در بسیاری از موارد،موید آن نیز می باشند.

وحی و کشف شیطانی

خداوند در آیه 112 سوره انعام می فرماید: كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ؛ و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب [يكديگر]، سخنان آراسته وحی و القا مى‏ كنند و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنين نمى كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏ سازند واگذار.

از این آیه به دست می آید که شیاطین هم وحی می فرستند و با ایحای شیاطین کشف و شهودی به فرد دست می دهد. پس کشف و شهود شیطانی نیز شدنی است. استاد حضرت آیت الله سید موسی زرآبادی در این باره داستانی دارد که گویای این مطلب است.

پس کشف و شهود شیطانی و وحی شیطانی بر اساس آموزه های قرآنی امر شدنی است. حتّی ممکن است گاهی شخصی به مقاماتی برسد، بی‌آنکه متوجّه باشد این مقامات شیطانی است، نه الهی. توجّه به حکایتی که از زندگی آیت الله سیّدموسی زرآبادی(ره) نقل شده، در این زمینه بسیار راهگشاست.

آیت الله سیّدموسی زرآبادی (1294 ـ 1353 ق.) از علمای بزرگ قزوین، پیشتاز عرصۀ فقاهت، زهد، تقوا و تهذیب نفس.
مرحوم زرآبادی شاگردان برجسته‌ای تربیت کرده که از آن جمله است:شیخ هاشم قزوینی (1380 ق.)؛ شیخ مجتبی قزوینی (1386 ق.)؛ شیخ علی اکبر الهیان (1380 ق.)؛ سیّد ابوالحسن حافظیان (1401 ق.(.

روز ششم صفر 1415 ق. مرحوم سیّد جلیل زرآبادی (فرزند آیت الله سیّدموسی زرآبادی) را در صحن مطهّر "امامزاده حسین قزوین"، در کنار قبر پدرش دفن می‌کردند که دیوارۀ لحد فرو ریخت و پیکر مطهّر مرحوم زرآبادی پس از 62 سال تر و تازه مشاهده گردید.

نگارنده به قزوین رفتم تا این قضیه را از شاهدان عینی بشنوم و در کتاب "اجساد جاویدان" بنویسم.
در آن ایّام که شرح حال مرحوم زرآبادی را بررسی می‌کردم، از آیت الله حاج آقای موسی شبیری زنجانی در مورد ایشان سؤال کردم، فرمودند:

اگر در میان علمای شیعه، دو نفر به طور قطع صاحب کرامت باشد، یکی از آنها سیّد موسی زرآبادی است.

سپس فرمودند: ایشان داستان جالبی دارند که من آن را از آیت الله ملکی شنیده‌ام.

استاد ما، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد باقر ملکی، در آن ایّام در قید حیات بود، بنابراین به محضر ایشان رفتم و داستان را از ایشان شنیدم.

و اینک اصل داستان به نقل آیت الله ملکی، توسط مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی، از مرحوم آیت الله زرآبادی: در ایّامی که در قزوین، امام جماعت بودم، مدّتی به سیر و سلوک پرداختم، به قدری پیش رفتم که پرده‌ها از جلوی چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان می‌دیدم.
روزی در کنار سجّاده نشسته بودم، صدایی از زیر سقف اطاق شنیدم که گوینده‌ای خطاب به من گفت:
حالا که به این مقام رسیده‌ای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد و آن ترک اعمال ظاهری است!!

گفتم: این اعمال ظاهری با دلایل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است و من تا زنده هستم، هرگز آنها را ترک نخواهم کرد.

گفت: در این صورت آنچه به تو داده‌ایم، از توپس می‌گیریم.

گفتم: به جهنّم.

تا این جلمه را بر زبان جاری کردم، آن حال از من گرفته شد، دیگر نه پشت دیوار را می‌دیدم و نه از درون کسی خبر داشتم و از آن کشف و شهود دیگر هیچ خبری نبود.

تا حدود یک هفته بسیار ناراحت بودم که من پس از سال‌ها تلاش و تحصیل و تهذیب نفس، چگونه بازیچۀ شیطان شده بودم؟

پس از یک هفته به حضرت رسول اکرم(ص) متوسّل شدم، قلبم آرام شد و متوجّه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری ما، با آن همه نقصی که دارد، آن‌قدر در رنج و عذاب است که سال‌ها تلاش می‌کند تا آن را از ما بگیرد.

بنابراین تصمیم گرفتم که با تمام قدرت به واجبات و مستحبّات بپردازم و در حدّ توان، هیچ عمل مستحبّی را ترک نکنم و از فضل پروردگار در پرتوی التزام به شرع مبین، حالاتی به من دست داد که حالات پیشین در برابر آن بسیار ناچیز بود.

آنگاه آیت الله ملکی چندین کرامت از کرامّت‌های مرحوم آیت الله زرآبادی2، توسط مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مجتبی قزوینی3 برای این‌جانب نقل فرمود.

حجت الاسلام مسیح شرقیان شاگرد شیخ علی اکبر الهیان

استاد این جانب حجه الاسلام و المسلمین ابوالقاسم مسیح شرقیان از شاگران آیت الله شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی است. ایشان با من درباره استادش بسیار سخن گفت. من در دبیرستان امام خمینی رامسر شاگرد ایشان بودم و سپس به علت همسایگی در جواهرده رامسر با ایشان ملاقات هایی هم داشتیم.

استاد شرقیان در سادات شهر رامسر در سال 1307 به دنیا آمد. تاریخ دقیق تولد ایشان در شناسنامه اش  1307/4/3  است.
زندگینامه خود نوشت

مادرم را در یک سالگی از دست دادم تا ده سالگی برایم به سختی گذشت در یازده سالگی قرآن آموختم و در دوازده سالگی به مدرسه جدید رفتم تا کلاس چهارم ابتدایی شاگرد ممتاز بودم ولی در سال پنجم پدرم مانع مدرسه رفتن من شد.

هم کلاسی هایم به مدرسه می رفتند. من شبی تا صبح به مدرسه می رفتم و به خانه برمی گشتم. صبح دمید ماه رو به قبله بود. من در وسط محل با خدا راز و نیاز کردم که توفیق تحصیل به من بدهد. بعد به دینش خدمت کنم و ماه را شاهد گرفتم.

فردا پدرم ماجرا را به دوستش گفت: او چند سال علوم دینی خوانده بود. به من گفت: من کتاب هایم را به تو می دهم تا پنج سال نیاز به خرید کتاب نداری .او مرد نیکی بود.

تحصیلاتم را در علوم دینی نزد علمای محل شروع کردم تا سال بعد که سال 1324 شمسی بود پدرم مرا نزد جناب آیةالله حاج شیخ علی اکبر اللهیان قدس سره برد که در آن وقت در رامسر بود. من و همدرسم مرحوم سید ابوالقاسم الهی نیا مقدمات علم نحو را شروع کردیم و بعدازظهرها هم درس اخلاق از کتاب معراج السعادة ملااحمدنراقی را در نزد جناب حاج شیخ اللهیان می خواندیم و با چند نفر دیگر بودیم.

تابستانها جناب شیخ به ییلاق جواهر ده رامسر می رفت. ما هم با او به ییلاق می رفتیم و تا سال 1328 هجری در رامسر و در شیخ زاهد محله چابکسر کتابهای مقدمات و سیوطی با حاشیه منطق و شرح تصریف و قدری مطوّل و قدری هم معالم را در علم اصول فقه خواندیم.

در ماه رمضان هر سال که معمولاً آن وقتها تابستان بود در ییلاق روزها درس معمولی تعطیل بود ولی شبها علوم قرآن می خواندیم و روزها همان علوم را با جناب شیخ با قرآن تطبیق می دادیم و در طول چهار سال در اثنای دروس کرامات زیادی از جناب شیخ بروز کرد و بنده مخصوصاً در روبروی شیخ می نشستم تا چیزی دریابم.

در تابستان 1328 به جای ییلاق جواهرده حاج شیخ به طالقان رفت و من نزد برادر بزرگش جناب آیة الله حاج شیخ محمد باقراللهیان درس خواندم و با مشورت او پاییز سال 1328 با دوست و هم مباحثه ام جناب سید محمد(آقانور) میرجعفری به قزوین رفتیم.

فردای آن روز در اثر غربت و آینده نامعلوم در گوشه ای از مدرسه التفاتیه قزوین نشسته و فکر می کردم که ناگهان جناب حاج شیخ علی اکبر اللهیان وارد مدرسه شد و با دیدنش شاد شدم و به نزدش رفتم. او اول ناراحت شد که چرا از رامسر به قزوین رفتم. بعد گفت: خوب شد که به قزوین آمدی و به تهران نرفتی!

سپس گفت: توسط دوستانم از متولی مدرسه برایت اجازه سکونت می گیرم که بی اجازه بیش از 3 روز در مدرسه وقفی سکونت جایز نیست و جناب شیخ همان روز اجازه سکونت را از متولی مدرسه مرحوم صدرالمعانی که مرد با شخصیتی بود گرفت و من از فردای آن روز درسهایم را به ترتیب نزد دانشمندان بزرگوار قزوین شروع کردم:

1- معانی و بیان را نزد دانشمند مرحوم محمدحسین اویسی قزوینی

2- معالم را نزد زاهد بزرگوار آقاشیخ حسین قدسی

3- شرح لمعه جلد اول را نزد آقا شیخ محمود آقا شریعت مهدوی

4- جلد دوم را نزد آقا سید بزرگ علومی

5- قوانین جلد یک و جلد دو را نزد آیة الله آقا سید محمد تنکابنی

6- مکاسب شیخ اعظم را هم نزدآقا سیدمحمد تنکابنی خواندم که مرد بسیار شریف و بزرگواری بود

7- و رسائل شیخ را نزد آیة الله شیخ یحیی مفیدی خواندم

8- جلدین کفایة الاصول آخوند ملامحمد کاظم خراسانی را نزد علامه بزرگوار و فیلسوف نامدار آیة الله العظمی سیدابوالحسن رفیعی قزوینی اعلا الله مقامه الشریف خواندم.

9- درس دوره عالی و خارج فقه را نیز نزد علامه آیة الله العظمی رفیعی قزوینی خواندم و تا سال 1338 شمسی که مدت 10 سال گذشت.

در این مدت در سال اول در شش ماه اول بسیار برایم سخت گذشت که در شبانه روز یک وعده غذا می خوردم و آن هم تمام شده بود و در شبی از شدت ضعف نماز خواندن بر من سخت شد از قضا شب نهم ربیع بود که عیدالزهرا معروف است و علامه قزوینی طبق معمول آن شب به طلبه های مدرسه چلوکباب می داد و از من هم دعوت شد ولی من با این که دو روز بود چیزی نخورده بودم دعوت را نپذیرفتم چون جناب استاد حاج شیخ علی اکبر اللهیان تنکابنی به من سفارش کرده بود که هرگز غذای مفت نخورم زیرا علم نجیب است و با مفت خوری سازگاری ندارد!…

در ضمن تحصیلات قدیم سال دوم ورودم به قزوین کلاس پنجم و ششم را یکدفعه تصدیق گرفتم و دوره تحصیلات متوسطه را نزد آقای احمد سرمدی که پیش من درس عربی می خواند گذراندم و من در نزد او زبان فرانسه و جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و هندسه فضائی و لگاریتم را آموختم.

سرانجام در سال 1338 با مشورت علامه قزوینی که چندان راضی نبود که از قزوین بروم ولی با دست خط توصیه مرحوم شیخ علی اکبر اللهیان که از دوستان مرحوم آقای بروجردی بود برای حضرت آیة الله العظمی بروجردی قدس سره در نامه ای نوشت که این طلبه مستعد است!!

و همین عبارت جناب شیخ باعث شد که 3 سال در قم جلو افتادم و بعد از چند ماه نزد آیة الله العظمی سلطانی طباطبایی بروجردی و آیة الله وحید گیلانی امتحان شفاهی از کتاب رسائل و مکاسب شیخ انصاری انجام شد و قبول شدم و امتحان کتبی من هم این بود که درس فقه خارج صلاة یک ماه اخیر آیةالله العظمی بروجردی را بنویسم آن هم با زبان عربی و لذا درس خارج فقه آقای بروجردی را به زبان عربی نوشتم و به نظر آقای بروجردی رسید و ایشان نوشتند: خوب است!

و همین جمله باعث شد ماه اول بعد از امتحان برایم شهریه مبلغ یکصد و چهل تومان تعیین کردند و مبلغ یکصدو چهل تومان نیز تشویقی دادند. و سپس درسهایم را در قم ادامه دادم.

فقه را در محضر آیة الله العظمی بروجردی (ره) و اصول را نزد آیة الله العظمی امام خمینی (ره) در مسجد سلماسی و فلسفه و حکمت را هم در مسجد سلماسی نزد علامه طباطبایی خواندم و پس از فوت آیة الله بروجردی فقه را نزد آیة الله العظمی گلپایگانی و آیة الله العظمی مرعشی نجفی و آیة الله العظمی اراکی ادامه دادم و پس از تبعید حضرت امام خمینی(ره) در درس اصول آیةالله العظمی میرزا هاشم آملی لاریجانی شرکت کردم و ضمناً در دروس آیةالله العظمی محقق داماد در درس خارج فقه نیز شرکت کردم.

و مدتی نیز در درس آیةالله العظمی حاج شیخ مجتبی قزوینی که خواهرزاده استادم حاج شیخ علی اکبر اللهیان تنکابنی بود و نیز در درس حاج شیخ هاشم قزوینی در مشهد شرکت کردم.

و در سال 43 با استخاره در نزد علامه طباطبایی به دانشگاه تهران رفتم و در رشته فلسفه و حکمت اسلامی و وعظ و خطابه به همراه دوستانم آقایان 1-دکتر مصطفی محقق داماد 2- حجةالاسلام ناطق نوری 3- حجةالاسلام مهدی کروبی و جمعی دیگر موفق به کسب مدرک کارشناسی لیسانس معقول و منقول شدم که در سال 1348 فارغ تحصیل شدم و شاگرد ممتاز شدم و از 20 واحد دروس دانشگاهی نمره الف گرفتم و بعنوان تشویق بورس مصر را به من دادند ولی رابطه دولت ایران و مصر در آن زمان تیره شد و بنده نیز به دلیل مشکلات منصرف شدم.

و بعد از آن مدت 30 سال و یک روز بعنوان دبیر دبیرستانهای رامسر در درسهای معارف اسلامی و فلسفه و منطق تدریس کردم و معلم نمونه شدم و 20 سال در ضمن استاد معارف اسلامی و اخلاق اسلامی و تعلیم و تربیت اسلامی در دانشکده پرستاری بودم که ریشه های انقلاب اسلامی را نیز در ضمن تدریس بعنوان جزوه درسی تألیف کردم و مدت 8 سال نماینده مقام معظم رهبری در دانشکده پرستاری بودم و در سال 1382 بازنشست شدم و همزمان 52 سال در مساجد رامسر و حومه به تبلیغ دین مشغول بودم و منبر رفتم و 45 سال امامت جماعت داشتم و 14 سال بعنوان امام جمعه موقت بودم و مدت 4 سال بعنوان استاد حوزه علمیه خواهران در شیرود تنکابن بودم و نیز 4 سال بعنوان رئیس شورای حل و اختلاف مستقر در دادگستری تنکابن بودم و 4 سال نیز است در دانشگاه پیام نور رامسر بودم و در دانشگاه شاهد رامسر تدریس کردم و این عهدی بود که در 63 سال قبل در دوران کودکی با خدای خود بسته بودم و ان شاءالله وفا کردم و خداوند قبول فرماید و توفیق بیشتر هم لطف بفرماید برای بعدها بحق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم – والسلام علیکم و رحمةالله.

کتاب راز نماز از نوشته های حضرت استاد شرقیان است که منتشر شده است. دیگر کتب ایشان عبارتند از: دلایل تجرد نفس، تاریخ فرهنگ سادات شهر، جلوه حق یا آیینه ایزد، حشر نفوس از فلاسفه اسلام، خودباوری دختران منزلت و نقش زن در جوامع بشری و زنان اسوه.

شیخ عبدلرزاق الهیان شاگرد آیت الله شیخ علی اکبر الهیان

شیخ عبدلرزاق الهیان

از شمار دو چشم یک تن کم     وز شمار خرد هزاران بیش

مرحوم شیخ عبدالرزاق الهیان فرزند آیت الله حاج شیخ محمدباقر الهیان و نوه عارف وارسته آیت الله شیخ محمدتقی تنکابنی نماینده تام الاختیار میرزای شیرازی بزرگ در قزوین، 27 دی ماه سال 1309 هجری شمسی در شهرستان رامسر چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در همین شهر و در دبستان اردیبهشت به پایان رساند. پس از خاتمه تحصیلات ابتدایی به توصیه پدر که ویژگی های بارز اخلاقی و روح لطیف وی را مشاهده می کرد به تحصیلات حوزوی روی آورد. از اساتید وی می توان از مرحوم پدرش، شیخ علی اکبر الهیان، حاج شیخ مجتبی قزوینی و حاج محمدرضا تنکابنی(پدر مرحوم فلسفی) را نام برد.

بهره مندی از عالم وارسته شیخ علی اکبر الهیان تاثیر زیادی بر شخصیت وی داشت بطوریکه نفوذ معنوی ایشان را می شد همواره در منش و رفتارش مشاهده کرد.

تحصیلات حوزوی وی عمدتاً در قزوین و قم بوده است. نقل است که وی در این دوران ابداً از شهریه طلبگی استفاده نکرده است.

کسب روزی حلال و امرار معاش از راهی غیر تبلیغ دین که در همه عمر به آن پای بند ماند عاملی بود که موجب شد تحصیل علوم جدید را ادامه داده و دیپلم طبیعی بگیرد. در ادامه در رشته کارشناسی حقوق دانشگاه تهران پذیرفته و در سال 1344 از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. پس از فراغت از تحصیل با آن که مطابق معمول می بایست در امور قضایی وارد می شد با توجه به توصیه استاد و عمویش شیخ علی اکبر الهیان که قبل از قبولی در دانشگاه او را از ورود در مناصب قضایی برحذر داشته بود به تدریس روی آورد!

یک سال در آبیک قزوین تدریس کرد. سال بعد در آزمون استخدامی آموزش و پرورش مازندران پذیرفته شده و در منطقه نور مازندران مشغول بکار شد. حدود 4 سال در دبیرستان عمیدالشعرای نور تدریس کرد، سپس به شهرستان تنکابن منتقل و 8 سال در دبیرستان حافظ این شهر تدریس کرد.

دوران تدریس در این شهر برای او بسیار خاطره انگیز بود و از این دوران خوش همیشه به نیکی یاد می کرد.

در دوران انقلاب نیز آنچه در توان داشت برای پیروزی انقلاب و تحقق دولت اسلامی که رویای همیشگی وی بود بکار گرفت.

پس از پیروزی انقلاب با انتخاب قاطبه مردم و فرهنگیان رامسر به ریاست اداره آموزش و پرورش رامسر انتخاب و علیرغم میل باطنی و از سر انجام وظیفه مسئولیت را پذیرفت. آنچه که از این دوران به یاد مانده است تأسی به امام علی(ع)، انجام خدمت در حد توان و عدم استفاده از امتیازات و قناعت به حداقل ها بوده است که سرانجام پس از 40 ماه خدمت صادقانه مزد خود را دریافت و از ادامه خدمت محروم شد.

پس از آن به تدریس در دبیرستان امام خمینی رامسر پرداخت و دیگر هرگز تحت هیچ شرایطی به مسئولیت های رنگ و وارنگ روی خوش نشان نداد تا در سال 1375 از کار بازنشسته شد.

پس از این نیز از پذیرش مسئولیت های اجتماعی خود داری و به مطالعه و عبادت و حشر و نشر با دوستان همفکر مشغول بود.

و سرانجام پس از عمری پربار و باقی گذاشتن خاطراتی شیرین و سخنانی دل نشین در صبحگاه 9 آبان 1389 به قول خودش داعی حق را لبیک و در آرامگاه آقاجان قلی بیگ تنگدره رامسر و در جوار پدر بزرگوارش طبق وصیت وی به خاک سپرده شد.  روانش شاد و با اولیاء الله و اجداد طاهرینش محشور باد.

در وصیت نامه اش می خوانیم:

همه وراث را به اطاعت از خدای متعال و تقوی و پرهیز از گناه سفارش می کنم و اخطار می کنم که ارتکاب گناه موجب بدبختی در دنیا و عذاب آخرت است.[1]

کرامات و خاطرات

این جانب افتخار شاگردی ایشان و حجت الاسلام شرقیان را دارم. دوستی اینجانب با فرزندان این بزرگوار و دیگر خاندان کریم و بزرگوار الهیان از کودکی موجب شد تا درس هایی از ایشان بیاموزم که به دلیل سن کودکی و نوجوانی قابل تحلیل و تفسیر برایم نبود. اکنون در میان سالی با مراجعه به رفتار ایشان دریابیم که روح ایشان چه اندازه بزرگ بود.

ایشان نیز مانند عمو و اجداد طاهرین خود دارای کرامات بود. بسیاری از مردم رامسر و جواهرده از ایشان حکایت هایی دارند که یکی از آن ها مستقیم به خود این جانب ارتباط پیدا می کند. داستان سفر شبانه این جانب به قله سماموس و ماندن در لپاسر و سپس سفر به قله الموت و معلم کلایه و بازگشت دوباره به جواهرده شاید برای برخی از دوستان و خویشان حکایتی فراموش نشدنی باشد. ایشان در آن زمان به مادرم اطمینان دادن که او به زودی باز می گردد.

بسیاری از حکایات و داستان ها را درباره آیت الله شیخ علی اکبر الهیان از ایشان شنیده ام. کودکی را در جوار خانه ایشان در خانه آیت الله شیخ علی اکبر الهیان به عنوان شاگرد مکتب خانه ملاطالقانی به روخوانی و قرائت قرآن گذرانده ام. از نهر کنارخانه ایشان برای وضو استفاده می کردیم و از شریعه ایشان سود می بردیم. در خانه ایشان در رامسر و جواهرده مهمان می شدیم و غیر از شاگردی در دبیرستان در خدمت ایشان درس عشق به اسلام و روحانیت را آموختیم. جذبه ایشان چنان بود که هنوز خاطرات ایشان در جان من چون خورشیدی روشن و هدایت گر است.

ایشان بسیار مومن ، خداترس و از ورود هر گونه لقمه حرام به خانه خویش پرهیز و اجتناب داشت. داماد خویش را از استفاده از اتومبیل دولتی در موارد غیر دولتی باز می داشت و بر تقوا و پرهیزگاری تاکید داشت. او به سفارش عمو و استادش آیت الله شیخ علی اکبر الهیان از ورود به شغل دولتی قضاوت اجتناب کرد و به تدریس در دبیرستان ها پرداخت.

ایشان در طول حیات خود مبادی به آداب اسلامی بوده -در بین مردم محبوبیت خاصی داشته و از حرام خواری و غیبت کردن  و هر عملی خلاف آداب و اخلاق اسلامی دوری می جستند. از استفاده بی رویه اموال دولتی در دوران تصدی مسئولیت آموزش و پرورش شهرستان رامسر و حیف و میل اموال بیت المال به شدت متاثر می شد و خود هرگز از وسایل و امکانات دولتی با جواز مشروعیت استفاده نمی کرد و در نمره دادن به شاگردان کلاس درس خود همیشه خدا را در نظر داشتند تا عدالت بین همکلاسی ها رعایت گردد. مدتی به عنوان امام جمعه به نماز ایستاد و مقتدای مردم بود.

مار و چوب خشک

شیخ عبدالرزاق الهیان فرزند شیخ محمد باقر الهیان از عموی خویش حکایت می کند که : عالم بزرگوار سید میر ابوطالبی برایم نقل کرد که روزی با محمد رضا حکیمی از شاگردان شیخ علی اکبر الهیان و نویسنده کتاب مکتب تفکیک به روستای سردسیر جنت رودبار رفته بودیم. در کوه ماری سمی را یافتیم که وجود ما بیمناک شده بود. محمد رضا حکیمی پیش رفت و زمزمه ای کرد و دستی بر بالای مار کشید و مار چون چوب خشکی شد. آن را برداشت و از پس گردن در پیراهن خویش کرد و بیرون کشید. چند بار این کار را کرد که گویی می خواهد با چوب خشکی پشتش را بخاراند. با آن چون چوب خشکی بازی کرد.

سپس وردی بر آن چوب خشک خواند و آن را برزمین نهاد. مار دوباره جان گرفت و به آرامی را خویش را در پیش گرفت و رفت . یادم آمد که خداوند به موسی می فرماید: وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى؟ ؛ و اى موسى، در دست راست تو چيست؟» قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى؛ گفت: «اين عصاى من است، بر آن تكيه مى‏دهم و با آن براى گوسفندانم برگ مى‏تكانم، و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمى‏آيد.»(طه، آیات 17 و 18)


[1] . از زبان پسر فرهیخته ایشان علی الهیان . ایشان دارای چند دختر و دو پسر به نام های محمدباقر و علی بود.

شیخ محمدتقی نحوی شاگرد آیت الله علی اکبر الهیان

یکی از شاگردان آیت الله شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی، حضرت حجه الاسلام و المسلمین شیخ محمد تقی نحوی رامسری است. ایشان کتابی درباره استاد خویش به عنوان «سه گفتار» تنظیم و منتشر کرده و در آن حکایات و خاطراتی از شیخ علی اکبر الهیان بیان کرده است.

در احکامی که حضرت امام خمینی (ره) برای افراد جهت اخذ وجوهات صادر کرده  و در پایگاه امام خمینی موجود است، این گونه آمده است: مروج الاحکام آقای شیخ محمدتقی نحوی رامسری – درقم هستند … ۲۱/ذی الحجه/ ۸۸. معرّف: آقای محمدی و آقای محفوظی از قم. حدود اختیارات: حسبیه، ایصال نصف.

پس از آیت الله  محمد صادقی تهرانی که اولین نماز جمعه را رامسر اقامه کرد، و شیخ عبدالرزاق الهیان و دیگران ، حجه الاسلام و المسملین شیخ محمد تقی نحوی امام جمعه رامسر شد. ایشان در 1365 حوزه عملیه رامسر را راه اندازی کرد. البته در گذشته چندین مدرسه دینی در رامسر فعال بود که در اواخر سال های رژیم شاهنشاهی به مدرسه راهنمایی تبدیل شده بود. از جمله این مدارس می توان به مدرسه واقع در کش باغ آخوندمحله در جوار خانه آیت الله شیخ علی اکبر الهیان، مدرسه دینی دیگر در نارنج بن اشاره کرد که آقای فرید آن را به آموزش و پرورش اهدا کرده بود.

حسن الهیان فرزند و شاگرد آیت الله شیخ علی اکبر الهیان

از جمله شاگردان آیت الله شیخ علی اکبر الهیان می بایست به فرزند ایشان شیخ حسن الهیان اشاره کرد. ایشان دبیر دبیرستان های تهران بود.

ایشان داستان هایی درباره برخی از اولیای الهی دارد که در این حکایتی که آیت الله عبدالقائم شوشتری گوشه ای از آن نمودار است:

نحوه آشناىٔی بنده با مرحوم معلم دامغانی که انسان کامل و برجسته ای بود و پس از اجتهاد عمامه را برداشت و به کار آزاد پرداخت. شروع آشنایی این چنین بود: من از قبل با حسن آقای الهیان فرزند مرحوم شیخ علی اکبر الهیان که طلبهٔ‌ فاضلی بود و زیر دست حاج شیخ مجتبی قزوینی درس می خواند،ایشان در دبیرستان ری تدریس می کرد و به بنده لطف داشت.

ایشان یک روز در قم مهمان بنده بود، عرض کردم: آقای الهیان شمادر قم استادی را می شناسید که بنده از او استفاده کنم؟

گفت: بله،

گفتم: کیست؟

گفت حضرت معصومه (س).

گفتم:دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

گفت: دومی آقای بالخیر،آفتابه دار مدرسهٔ فیضیهٔ و دار الشفاء است و او مرد پیچیده ای است. تمام طلاب آن سالها او را می شناسند،چون بیش از ده سال آفتابه دار بود.

گفتم:آقای الهیان این مرد همیشه صدای بزغاله در می آورد و طلاب را می خنداند،کسی که دائم به مضحکه مشغول است چطور می تواند از اولیاء الله باشد.

گفت:تو بیشتر بنشین اینها برای رد گم کنی بود. این آقا قد کوتاهی داشت وچاق. از قباهای کهنه طلبه ها می پوشید و گاهی چند قبا روی هم می پوشید و اصلاً هیکل او خنده دار بود، هر طلبه ای که برای آب برداشتن از حوض مرکزی می آمد، صدای بزغاله در می آورد و طلبه ها می خندیدند. بعضی طلبه ها گاهی یک ریال پول در سینی می انداختند،برای آنها دو مرتبه صدا در می آورد.

گفتم آقای الهیان داری سر من شیره می مالی؟

گفت:«نه به خدا،اولیا الله گاهی به این شکل خود را مستور می کنند، من در ردیف ایشان غیر از ایشان بزرگ مرد دیگری را می شناسم که در دامغان تشریف دارند به نام معلم دامغانی ،به دامغان رفتن آن زمان میسر نشد. با خود گفتم اول بروم سراغ نقد، اولین ملاقاتی که با معرفت خدمت ایشان رفتم درماه رجب بود.تا وارد وضو خانه شدم این دفعه صدای بزغاله در نیاورد و برای من احتراماً از جایش بلند شد و اشاره کرد بیا پهلوی من بنشین،من بارها او را دیده بودم و به او آن یک ریالی که طلبه ها می دادند داده بودم،هیچ وقت این طور احترام نکرده بود. صدای بزغاله را تعطیل کرده بود اما این دفعه گویا فهمیده بود که من او را شناخته بودم، گفت: پسر جان اسمت چیست؟

گفتم:عبدالقائم شوشتری.

گفت : من همیشه به جهت الطافی که خدا به من داشته ، شاد و شنگولم ، دل وقتی به یاد خدا شاد شد از تمام وجود مؤمن سرور و شادی می بارد . الآن ماه رجب است و چند روزی بیشتر به 25 رجب نمانده ، شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شما روز شهادت مرا خواهی دید که خنده نمی کنم وصدای بزغاله در نمی آورم ، چون امام زمان علیه السلام عزا دار است پس ما هم عزا داریم . در بقیه روزها می خواهم سربازان امام زمان علیه السلام را شاد کنم . اینها اکثراً از قشر ضعیف جامعه هستند و غم بی پولی در جهره شان پیدا است . (جالب اینجاست که اینجانب این قصه را در همان ایام از استادم شنیدم )

از آن تاریخ به بعد هر وقت فرصتی می کردم می رفتم و خدمت ایشان می نشستم . همان روز اول به من سفارش کرد مرا به طلبه ها معرفی نکن . خودت هم اینجا زیاد ننشین . در اوقات خلوت بیا با هم صحبت کنیم . صحبت های او بیشتر پیرامون خدمت خالصانه ی مادی به فقرا بود ، مخصوصاً طلاب . بعد از آشنایی با ایشان ، مهیا شدم که خدمت آقای معلم برسم .

قبلاً آقای حسن الهیان از بنده پیش آقا صحبت کرده بود و اجازه ی ملاقات گرفته بود و بنده خودم تنها به دامغان رفتم و با ایشان آشنایی یافتم و از محضرشان بهره ها بردم . بین ملاقات مرحوم بالخیر و مرحوم معلم دو سال طول کشید تا مقدمات سفر و توفیق ملاقات به دست آمد .

قبر سالم آیت الله شیخ علی اکبر الهیان

آیت الله ابوالقاسم خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری درباره دیدگاه امام خمینی (ره) درباره آشیخ علی اکبر الهیان می فرماید: بنده در کتابخانه‌ام عکس آیت‌الله خمینی و آقای الهیان را دارم و هرگاه این دو نفر را می‌بینم روحیه پیدا می‌کنم چراکه علاقه زیادی به امام (ره) دارم؛ حضرت امام در فوت مرحوم الهیان که از عرفای بزرگ بود گفتند «دنیا همه را فریب می‌دهد ولی تو دنیا را فریب دادی.»

ایشان می افزاید: حاج شیخ مجتبی قزوینی با امام خمینی(ره) دیداری در قم داشتند که من در آن زمان یک طلبه جوان بودم و به همین دلیل اجازه ندادند در ملاقات این دو عالم حضور داشته باشم. بعد از آن جلسه آیت‌الله مجتبی قزوینی به من گفتند که «آیت‌الله خمینی مرد خداست، اعلامیه‌دهندگان دیگر در نیمه‌راه بازمی‌مانند و ایشان را تا آخر همراهی نمی‌کنند اما این مرد یک تنه به مبارزه ادامه می‌دهد و پیروز می‌شود». حاج شیخ مجتبی قزوینی از افرادی الهی بود که به حرف خود اطمینان داشت و این گفته را سال‌ها پیش از وقوع انقلاب مطرح کرد.

شناختی که من از امام خمینی(ره) دارم این است که او به معنای واقعی مرد خدا بود، یکی از دوستان امام، آقای الهیان بود که تعریف می کرد همراه امام خمینی (ره) به خودسازی می‌پرداختند؛ اخیراً با وجود گذشت سال‌ها از زمان رحلت آقای الهیان بعد از اینکه قبرستان قم را خراب کردند، پیکر آقای الهیان سالم مشاهده شد.

احمد مسجد جامعی رئیس شورای اسلامی شهر تهران پس از دیدار از یک مسگری و سفیدگری در بازار قدیمی نزدیک حرم حضرت معصومه (س) ، به قبرستان شیخان قم رفت و پس از زیارت حرم کریمه اهل بیت (س) و مزار آیت الله العظمی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی، سفر معنوی خود را به پایان رساند.

علی اکبر معلم شاگرد آیت الله الهیان

یکی از شاگردان حضرت آیت الله آشیخ علی اکبر الهیان، مرحوم علی اکبر معلم هم درس و هم مباحثه و هم حجره امام خمینی (ره) است. از این جا می توان ارتباط امام خمینی را با الهیان درک کرد. این ارتباط را بسیاری از جمله آیت الله خزعلی نیز بیان کرده است.

آیت الله ابوالقاسم خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری درباره دیدگاه امام خمینی (ره) درباره آشیخ علی اکبر الهیان می فرماید: بنده در کتابخانه‌ام عکس آیت‌الله خمینی و آقای الهیان را دارم و هرگاه این دو نفر را می‌بینم روحیه پیدا می‌کنم چراکه علاقه زیادی به امام (ره) دارم؛ حضرت امام در فوت مرحوم الهیان که از عرفای بزرگ بود گفتند «دنیا همه را فریب می‌دهد ولی تو دنیا را فریب دادی.»

ایشان می افزاید: حاج شیخ مجتبی قزوینی با امام خمینی(ره) دیداری در قم داشتند که من در آن زمان یک طلبه جوان بودم و به همین دلیل اجازه ندادند در ملاقات این دو عالم حضور داشته باشم. بعد از آن جلسه آیت‌الله مجتبی قزوینی به من گفتند که: «آیت‌الله خمینی مرد خداست، اعلامیه‌دهندگان دیگر در نیمه‌راه بازمی‌مانند و ایشان را تا آخر همراهی نمی‌کنند اما این مرد یک تنه به مبارزه ادامه می‌دهد و پیروز می‌شود». حاج شیخ مجتبی قزوینی از افرادی الهی بود که به حرف خود اطمینان داشت و این گفته را سال‌ها پیش از وقوع انقلاب مطرح کرد.

شناختی که من از امام خمینی(ره) دارم این است که او به معنای واقعی مرد خدا بود، یکی از دوستان امام، آقای الهیان بود که تعریف می کرد همراه امام خمینی (ره) به خودسازی می‌پرداختند؛ اخیراً با وجود گذشت سال‌ها از زمان رحلت آقای الهیان بعد از اینکه قبرستان قم را خراب کردند، پیکر آقای الهیان سالم مشاهده شد.

یک زمانی در جوانی به ایشان(آیت الله شیخ مجتبی قزوینی) گفتم که: دلم می‌خواهد از آنچه دیده‌اید به من بگویید، من آیات و قرآن و حدیث را خود می‎بینم اما از آنچه خود دیده‌اید به من بگویید، ایشان در جواب، به آیه‌‌‌ای از قرآن اشاره کردند و گفتند :« به داوود گفته شد که آهن را نرم کردیم و مقام داوود بسیار بالاست». پس از آن حاج شیخ مجتبی قزوینی یک سینی مسی که آنجا بود را با دستش پاره کرد. ایشان شاگرد آقای الهیان و هر دو از عرفا بودند، یعنی این عرفا می‌دیدند نهضت امام(خمینی) خدایی است.

· این آقای شیخ علی اکبر الهیان در چه دوره ای بوده‌اند؟ ویژگی ایشان چه بود؟

ایشان در قم مدفون است. من با این پای ناراحتم هر وقت می‌روم قم حتما سر قبر ایشان (در وادی‌السلام حجره 123) می‌روم. ایشان خیلی مواظب کار بود، امام با ایشان در خود سازی کار می کرد.

· ‌یعنی ایشان استاد اخلاق حضرت امام بود؟

استاد نبود ولی با همدیگر کار می‌کردند. بعد ایشان جدا شد، امام فرمود: تو پریدی و رفتی من ماندم و درجا زدم؛ و من از خواهر زاده ‌ایشان آقاشیخ مجتبی قزوینی که استادمان بود سؤال کردم که چیزهایی که خودتان دیدید به من بگویید.

استاد ما گفت: زمانی که آقای الهیان در سن 26 یا 27 سالگی بود آمد منزل ما و من به دایی ام گفتم: «و النا له ‌الحدید» یعنی آهن را برای داود نرم کردیم. می‌خواست دایی را به سخن وادار کند. گفت که یعنی بی آتش، بی کوره این آهن را نرم کردند؟

آقای قزوینی گفت: دایی ام یک نگاهی به من کرد و گفت: این داود است، پیغمبر است رتبه‌اش خیلی بالا است.

این ویژگی را خدا به طلبه‌های خودتان هم داده و بعد با دستش سینی مسی را گرفت مثل کاغذ، پاره کرد! ایشان یک چنین کسی بود.

آقای بروجردی بر جنازه آقای الهیان نماز خواند. گفت دوست داشتم تو بر جنازه من نماز بخوانی. دنیا همه را گول زد ولی تو دنیا را گول زدی. اینقدر رتبه‌اش بالا بود. امام (ره) و ایشان با هم اخلاق کار می‌کردند. پس ما ولایت فقیه را از جانب خدا می‌گیریم، تا حتی مثل این شخصیت های عزیز و شریف، همه را از خدا می گیریم.

* حاج آقا! راه جلوگیری چیست که آدم گرفتار حب جاه و مقام نشود؟

راهش این است که باور کنیم لا حول و لا قوه الا بالله ، این را باید بدانیم که هر حرکتی می‌کنیم به‌واسطه خداست. این است که اگر هر روز به یاد بیاوریم 34 بار بگوییم الله اکبر، 33 مرتبه الحمدالله، 33 مرتبه سبحان الله که گاهی بزرگان یک ساعت طول می‌کشد تا این ذکر را بگویند. الله اکبر که می‌گفتند یک جور می‌لرزیدند و اینها مواظب خودشان بودند. آنها که اتقیا هستند هر روز مواظبت می‌کنند.

*‌ یعنی کم‌کم آدم به این ورطه می‌افتد؟

بله، انسان‌ها کم کم تغییر می‌کنند. انسان باید بیدار باشد که عظمت مال خداست و حقوقی هم که دارد مال خداست، همان که اول گفتم. امثال امام(رحمت الله علیه) و امثال آقای الهیان اینها بیدار بودند، ‌هر روز ملاحظه می‌کردند. آقای الهیان چیز عجیبی بود. هر روز ملاحظه می‌کرد.

مرحوم علی اکبر معلم به سال 1282 (هجری شمسی) در خانواده ای متدین و با تقوی و اصیل و ریشه دار در شهر دامغان چشم به جهان گشود . مردی از سالکان راه حق بود که گمنام زیست و گوهری با ارزش در دریای معرفت عرفان و انسانی از تبار وارستگان و فرهیختگان بود.

پدرش مرحوم میرزا محمد معلم دامغانی از روحانیون با تقوا و خوشنام و از ذخائر علم و دانش غنی بود. مرحوم علی اکبر معلم علوم مقدماتی را در شهر دامغان فرا گرفت و سپس جهت ادامه تحصیل به مشهد مقدس رفته و آنگاه عازم شهرهای قم و قزوین گردید.

مرحوم معلم در درس خارج مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری شرکت می کرد و نیز مراتب عالیه و علوم باطن و معارف قرآنی را از مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر الهیان و استاد مبرز عرفان، سید الانام مرحوم آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی فرا گرفت. مرحوم علی اکبر معلم در سن سی سالگی سفری به قزوین نمود تا از محضر علماء و دانشمندان آن شهر بهره گیرد ، برای نیل بدین هدف در آن شهر رحل اقامت افکند. مشارالیه چند سالی در قزوین در محضر مرحوم آیت الله سید موسی زرآبادی به کسب فضائل و تکمیل مراتب تقوی و اخلاق و علم و عمل پرداخت و بعد از فوت مرحوم زرآبادی نامبرده مجدداً به استادش شیخ علی اکبر الهیان ملحق شد.

مرحوم معلم چند سالی نیز در محضر استادانی چون میرزا مهدی اصفهانی و شیخ مجتبی قزوینی بسر برد و درسها آموخت. مرحوم معلم پس از جنگ جهانی دوم و بعد از خروج متفقین از ایران برای چند سالی در تهران اقامت گزید و بنا به مصالحی از کسوت روحانیت بیرون آمد و اندکی بیش از فوت استادش به دامغان مراجعت نمود.

در سالهایی که مرحوم معلم در قم به سر می برد با امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران همدرس و هم مباحثه و هم حجره بودند و بعد از مراجعت امام خمینی به ایران در بهمن ماه سال 1357 بارها مرحوم معلم به دیدار گمشده خویش عازم تهران شدن و حتی روزهای آخر حیات امام خمینی (ره) که ایشان در بیمارستان بستری شده بودند مرحوم معلم به ملاقات امام در بیمارستان رفته و با ایشان به نجوا می پردازد ، مرحوم معلم با بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی (ره) ارتباطی مستحکم و عمیق و دوستانه داشت. وی یار خلوتگاه امام راحل بود.

حاج میرزا علی اكبر محمد دامغانی سرانجام در تاریخ 20 خرداد ماه 1376هجری شمسی پس از یك قرن زندگی ستاره وجودش به خاموشی گرایید. در دامغان مجاور مزار "بكیربن اعین" روی برنقاب خاك كشید.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا