بیغمان جهان از نگاه قرآن
برخی از انسانها هیچ غم واندوهی ندارند. شاید بگویید که اینها تنها دیوانگان و خفتگان هستند که غم واندوهی ندارند؛ اما باید پذیرفت کسانی هستند که در اوج عقلانیت، هوشیاری، بیداری و دانایی، حزن واندوهی ندارند و غمی ایشان را کلافه نمیکند و اعتدال و تعادل روحی و روانی آنان را در هم نمیریزد. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآنی بر آن است تا نشان دهد که در همین دنیا برای کسانی بهشتی است که حزن و خوفی نیست و همگان میتوانند مانند آنان شوند و از هر گونه حزن و خوفی مصونیت یابند و در امان قرار گیرند.
***
درد و اندوه و تفاوت آن دو
شاید هر کسی در زندگی دردی جسمی و روحی داشته باشد؛ زیرا درد حالتی است که به سبب نقص در عضو و یا بیماری و مانند آن رخ میدهد. بعضی درد دین دارند، و برخی دیگر درد نداری. برخی از نقص عضو و بیماری درد میکشند و حتی مینالند و برخی دیگر از اینکه ارزشها و هنجارها نادیده گرفته میشود و پایمال میگردد ناراحتند. پس انسان بیدرد معنا و مفهومی ندارد، بلکه باید گفت که انسان بیدرد از انسانیت چیزی ندارد؛ چرا که ویژگی انسان دستیابی به کمال فردی و جمعی و اجتماعی است و دوست دارد همه کمالات و زیباییها را به دست آورد و از هر گونه نقص و کمبود و زشتی برهد. این مقتضای فطرت انسانی است. پس تا زمانی که به کمالات دست نیافته و از نقص نرهیده دردی دارد که او را رها نمیکند.
اما درد داشتن غیر ازاندوه و غم داشتن است؛ زیرا اندوه حالتی است که نشانههای آن افسردگی، نومیدی، بیحوصلگی، اشک، آه، ناله،گریه و مانند آن است، به طوری که قدرت فکر و حرکت را از شخص سلب میکند. اندوه چنان قلب را میفشارد و تنگ میکند که گویی دل در درون مچاله میشود و نفس بالا و پایین نمیرود و از شدت فشار میخواهد جان از تن تهی کند.
حالت خوف که آن نیز همانند اندوه است غیر از درد داشتن است؛ زیرا کسی که درد دارد دراندیشه درمان است و نه تنها از فکر واندیشه بیرون نمیآید بلکه بیش از پیش میاندیشد و در مقام عمل نیز جزم را عزم میکند که حتما درد را درمان کند. در حقیقت درد داشتن عاملاندیشه و حرکت است؛ برخلاف حزن و خوف که شخص را چنان از تعادل فکری و روحی و رفتاری بیرون میبرد که دست و پای خودش را گم میکند و هیچ راه و چارهای را در پیش روی خود نمییابد و از فکر و عمل باز میایستد.
ریشه اندوه و خوف
ریشه اندوه و خوف در تعلقات انسان به متعلقاتی است که آن را عزیز و محبوب دانسته و از دست دادنش را برنمیتابد. اگر شخصی یکی از این متعلقات را از دست دهد اندوهگین میشود؛ چنانکه گاه خوف از دست دادن آنها او را به چنین حالتی میکشاند که برخی از علائم و نشانههایش بر اساس آموزههای قرآنی گفته شد.
انسانی که تعلق خاطر به چیزی داشته باشد، نمیتواند از دست دادن آن را در گذشته و حال و آینده تحمل کند و فکر از دست دادنش چنان او را دیوانه میسازد که تعادل فکری و رفتاری خودش را از دست میدهد. خوف از فراق(یوسف، آیات ۱۱ تا ۱۳)، حزن از فراق(یوسف، آیات ۸۴ تا ۸۸)، غم از خشم الهی(انبیاء، آیات ۸۷ و ۸۸)، گرفتاری و بلا(شوری، آیه ۴۸؛ یونس، آیه ۲۲)، ترس از دست رفتن آبرو(مریم، آیه ۲۴)، ترس از دشمن(توبه، آیه ۴۰)، ترس از حقناپذیری و دوزخی شدن مردم(نحل، آیه ۱۲۷؛ نمل، آیه ۷۰؛ لقمان، آیه ۲۳)، از دست رفتن نعمت(حدید، آیه ۲۳)، از دست رفتن فرصت(توبه، آیه ۹۲؛ انعام، آیات ۴۲ تا ۴۴)، شکست (آل عمران، آیات ۱۳۹ و ۱۴۰)، ضرر و زیان جانی و مالی(قلم، آیات ۱۸ تا ۳۲؛ آل عمران، آیه ۱۵۳) و مانند آنها برخی از مهمترین عواملاندوه و خوف است که در آیات قرآن به آنها اشاره شده است.
البته اینها عوامل ایجادی این امور هستند، وگرنه علت را میبایست در جایی دیگر جست. به این معنا که این عوامل تنها زمینهساز غم واندوه و خوف هستند، اما آنچه ریشه و علت اصلی اینهاست، فقدان توحید بهویژه توحید فعلی است؛ زیرا کسی که بر فقر ذاتی خود و غنای ذاتی خداوند ایمان داشته باشد(فاطر، آیه ۱۵)، و بداند خداوند مالک هستی و مخلوقات بوده و حکیم و دانا و توانا و شنوا و بینا به حال مخلوقات و بندگانش است و هر چیزی در هستی بر اساس حکمت و علتی است که خداوند میداند و در چارچوب قضا و قدر و مشیت قطعی الهی جاری و ساری است، دیگر تعلقی به چیزی پیدا نمیکند که امانتی در دست اوست و میداند که به علتی داده شده و به حکمتی گرفته شده است. پس نه بر آمدنش شاد و نه بر رفتن و از دست دادنشاندوهگین میشود.(حدید، آیات ۲۲ و ۲۳ و آیات دیگر قرآن)
کسان بیغم و خوف
با توجه به آنچه گذشت بسادگی میتوان دریافت که هر چه معرفت انسان به خدا افزایش یابد و ایمانش بیشتر شود، به همان میزان شدت تعلقات کاهش یافته و نسبت به داشتهها و دادنیها و رفتنیها و ماندنیها هیچگونه رفتاری بیرون از رضایت الهی نخواهد داشت. پس، نه بر داشتهها شاد شود و نه هنگام رفتن و از دست دادنها دلتنگ و غمگین واندوهگین شود و نه نسبت به آینده این امور تعلق خاطری خواهد داشت که او را به واکنشهای هیجانی عاطفی درونی چون غم واندوه و خوف بکشاند.
بنابراین، میتوان کسانی را در درجات عالی انسانی یافت که اصولا غم واندوه و خوفی ندارند. البته این خوف واندوه و غم نسبت به متعلقات دنیا و زینتهای آن است؛ وگرنه یکاندوه و غم و تاسفی برای دیگرانی دارند که به تعلقات دنیا چنگ زده و از خدا غافل شدهاند. البته این نوع از حزن و غم و تاسف، ارتباطی با آن حزن واندوه و غم منفی ندارد، چرا که باید اینها را دو حالت متفاوتی دانست که از نظر لفظی فقط مشترک هستند. به سخن دیگر میان پسندیده و ناپسند این امور چنان تفاوتی است که نمیتوان در دام مشترک لفظی افتاد و گمان کرد که حالات درونی آنها یکسان است. بنابراین تاسفی که پیامبران و از جمله حضرت موسی(ع) از امت ونادانی آنان میخوردند یک رفتار پسندیده و حالتی خوب است که با غم واندوه دنیاگرایان تفاوت ماهوی دارد.(اعراف، آیات ۱۴۸ و ۱۵۰)
برای اینکه بدانیم چه گروههایی از انسانها فارغ از اندوه و خوف منفی هستند تا آنان را سرمشق خود قرار دهیم به سراغ قرآن میرویم تا با این قبیل انسانها آشنا شویم.
براساس آیات قرآن چند دسته از مردم هیچ خوف و غم و اندوه منفی ندارند که عبارتند از:
1. انفاقکنندگان مومن: از جمله کسانی که از هرگونه حزن و خوف در امان هستند، انفاقکنندگان هستند. خداوند در آیات ۲۶۲ و ۲۷۴ سوره بقره میفرماید: انفاقکنندگان در راه خدا نسبت به گذشته و آینده خویش حزن و خوفی نخواهند داشت.
2. اولیای الهی: کسانی که تحت ولایت الهی باشند و از هرگونه ولایت طاغوتی رها شده باشند از هرگونه خوف و حزنی در امان خواهند ماند و مصونیت مییابند. (یونس، آیه ۶۲)
3. مجاهدان مومن: کسانی که در راه خدا در هر مقام و منزلت فردی و اجتماعی، علمی و فرهنگی، نظامی و اقتصادی و مانند آن تلاش میکنند بهویژه کسانی که جان و مال خویش را در طبق اخلاص میگذارند و به میادین جهاد و نبرد میروند و در برابر کافران حربی سلاح بر میدارند- نه در برابر مومنان و مسلمانان شهادتین گو- از هرگونه حزن و خوفی در امان خواهند ماند.(آلعمران، آیه ۱۷۰)
4. شهیدان: از آیه ۱۷۰ سوره آلعمران به دست میآید که شهیدان نیز هیچ حزن و اندوهی نسبت به زندگی دنیا و متعلقات آن نداشته و نسبت به آینده خود نیزترسان و خوفناک نیستند، بلکه در بهشت از نعمتهای الهی روزی میخورند.
5. مومنان و مخلصان نیکوکار: کسانی که ایمان و عمل صالحشان سالم از هرگونه ریا و منت و مانند آن باشد، از جمله کسانی هستند که از هرگونه خوف و حزنی در امان هستند.(بقره، آیه 6، 112 و 277؛ آلعمران، آیه 139)
6. مصلحان با تقوا: کسانی که اصلاحات و اصلاحگری آنان در چارچوب تقواست و فساد و افساد را برنمیتابند و اقدام فکری و عملی برای اصلاح امور میکنند، از جمله کسانی هستند که از حزن و خوف مصون هستند.(اعراف، ایه ۳۵)
7. بهشتیان: از دیگر گروههایی که حزن و اندوه ندارند و در امان از اینگونه هیجانات منفی هستند، گروه بهشتیهایند.(اعراف، آیات ۴۸ و ۴۹؛ فاطر، آیات ۳۳ تا ۳۵؛ احقاف، آیات ۱۳ و ۱۴)
اینها مهمترین گروههایی هستند که در آیات قرآن مصون از خوف و حزن معرفی شدهاند. اگر بخواهیم ما نیز میتوانیم یکی از این گروهها باشیم. البته نیاز به یادآوری نیست که اینها در حقیقت یک گروه هستند. به این معنا که مفاهیم متعدد با مصادیق واحد هستند. شاید بتوان این تعدد مفهومی را به تعدد مراتب افراد نسبت داد که حقیقتی انکارناپذیر است.
به هر حال، هر کسی میتواند مانند این افراد به مرتبه و درجهای برسد که او را از هرگونه هیجانات منفی به سبب از دست دادن چیزی یا احتمال از دست رفتن، مصون و در امان نگه دارد.
نهی از حزن
در آیات قرآن مومنان از هرگونه حزن و خوف نهی شدهاند؛ زیرا خصوصیتی نیست که بتوان به آن افتخار کرد و حالتی نیست که انسان را در اعتدال و تعادل نگه دارد. هرگونه نامتعادلی در فکر و اندیشه و رفتار به معنای خروج از اعتدال فطری است که خداوند آفریده و بدان بالیده و آن را مبارک و میمون دانسته و افتخار کرده است. از این رو خداوند بارها در آیات قرآن از هرگونه حزن نهی کرده است.
البته شکی نیست که نهی از حزن که حالت نفسانی و غیراختیاری است، به معنای نهی از علل و عوامل آن است. به این معنا که انسان نباید تعلق به اموری پیدا کند که زینت دنیاست و تعلق آدمی به آنها عین تعلق به چیزی است که از آن شخص نیست. انسان باید به اموری تعلق یابد که بتواند جزئی از ماهیت و هویت انسانی شود. زینتهای دنیا مال دنیاست و هرگز نمیشود که بهعنوان متعلق واقعی انسان درآید.لذا که خداوند از حزن یعنی تعلق داشتن و تعلق یافتن به امور دنیوی نهی کرده است.
بهعنوان نمونه خداوند در آیه ۱۵۳ سوره آلعمران از اندوه بر چیزهاى از دست رفته نهی کرده است؛ زیرا چیزی که از دست میرود جزو ذات آدمی نیست. البته انسان باید نسبت به اموری که میبایست جزو ذات او شود و یا فرصتهای رشد خویش تأسف بخورد ولی این تأسف هرگز به معنای از پا نشستن نیست بلکه به معنای حرکت بیشتر و تلاش فزونتر برای کسب فرصتها و رشد بیشتر است.
بسیاری از مردم برای اموری اندوه میخورند که خود سبب از دست رفتن آن میشوند. بهعنوان نمونه وقتی گناه میشود و یا زکات پرداخت نمیشود قحطی و خشکسالی پدیدار میشود و زلزله و مانند آنها رخ میدهد. انسان باید این امور را به اسباب طبیعی نسبت ندهد، زیرا خداوند عذاب را از مجرای غیرعادی نمیفرستد بلکه از همین اسباب مادی برای عذاب استفاده میکند. اگر باران و تگرگی آمد و برفی فروریخت و خانهها و کشتزارها و کشاورزی و مانند آن را خراب کرد و ضرر و زیان وارد کرد باید دانست که یا ابتلا یا بلای الهی است. سیل و زلزله از اسباب عذاب الهی است همانطوری که باران تند و برف زیانبار و خورشید سوزان و مانند آن بلا و عذاب و ابتلا و آزمون الهی است. پس باید به جای حزن و اندوه، توبه کرد و مسیر نادرست را اصلاح کرد و به راه راست رفت.(یونس، آیه ۲۲؛ روم، آیات ۴۸ و ۴۹؛ شوری، آیه ۴۸؛ قلم، آیات ۱۷ تا ۳۱)
انسان با فراهم آوردن بازگشت به مسیر درست و قرار گرفتن تحت غفران و آمرزش الهی (فاطر، آیه ۳۴) و تسبیح و سجده بر خداوند(حجر، آیات ۹۷ و ۹۸)، و اقامه نماز (همان) میتواند از حزن و اندوه برهد و دیگر گرفتار آن نشود.
خداوند در آیات قرآن میفرماید اگر بندگان به سمت خدا آیند از حزن و خوف در امان مانند و گرفتار آن نشوند و اگر گرفتار هستند از آن رهایی یابند.(انعام، آیه ۶۴؛ انبیاء، آیات ۸۷ و ۸۸)
به هر حال، در جهان میتوان کسانی را یافت که هیچ اندوه و خوف ندارند و در کمال بیغمی روزگار میگذرانند. ما نیز میتوانیم با فرار به سوی خدا(ذاریات، آیه ۵۰) و رهایی از تعلقات، از غم و اندوه و خوف خلاص شویم. اینکه انسان رنگ تعلق بگیرد غم و حزن از دست دادن متعلق، او را میگیرد و به خاک سیاه مینشاند و هلاکت و مرگ را برایش به ارمغان میآورد. اما اگر ازهرچه رنگ تعلق گیرد آزاد شود از هر غم و اندوه و خوفی رهیده است. به قول حافظ:
ما بیغمان مست، دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفسِ جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم