خوشقولی، نشانه ایمان و صداقت
گفتاری درباره اهمیت فوقالعاده وفای به عهد از منظر دین
برخی از اصول عقلانی و اخلاقی است که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت؛ زیرا بنیاد و محور بسیاری از اصول دیگر اخلاقی است که جامعه بر مدار آن میگردد و سامان مییابد. از جمله این اصول وفای به وعده است؛ زیرا وفای به قول و قرارهای گفتاری و پایبندی به آنها نشانه راستگویی و صداقت و عامل اساسی در اعتمادسازی است. جامعهای که از بیاعتمادی رنج میبرد، هرگز به امنیت اخلاقی و رفتاری نمیرسد.
همان اندازه که اعتماد، بزرگترین سرمایه جامعه است، بیاعتمادی عامل نابودی و فروپاشی جامعه است از اینرو در آموزههای اسلامی، به بسترهای اعتمادساز و عوامل آن توجه شده و از بسترها و موانع تحقق آن به شدت برحذر داشته شده است. همچنین وفای به وعده جزیی از ایمان دانسته شده و یکی از راههای شناخت ایمان و صداقت اشخاص، سربلندی در آزمون وفای به وعده معرفی گردیده است.
در مطلب حاضر نقش وعده در زندگی بشر و آثار تخلف از آن تبیین شده است.
جامعه انسانی بر مدار اخلاق و قانون سامان مییابد. وعدهها از مسایل اخلاقی است که در کنار عهدها و پیمانها قرار میگیرد که از مسائل قانونی شمرده میشود. از اینرو، تفاوتی جوهری میان وعده و عهد وجود دارد.
درحقیقت وعدهها، قول و قرارهایی برای انجام کاری در آینده است و آدمی به صرف اعتماد به صداقت و قول دیگری است که به آن توجه داشته و لوازم آن را میپذیرد.
(وعده) و (عهد و پیمان) هرچند در ظاهر یکسان مینمایند، ولی به سبب اینکه از مسایل دو حوزه متفاوت میباشند، آثار و پیامدهای متفاوتی در زندگی دنیوی و اخروی آدمی به جا میگذارند.
تفاوتهایی میان اخلاق و قانون در حوزههایی چون مبانی، هدف، قلمرو، ضمانت و مجازات وجود دارد؛ زیرا اخلاق ریشه در عقل و عواطف انسانی دارد، درحالی که خاستگاه قانون و حقوق، عقل و عقلأ است. همچنین هدف از اخلاق، پالایش جان و تهذیب نفس انسانی و تحقق کمالات است؛ درحالی که هدف قانون، تنها ایجاد نظم در روابط انسانی و اجتماعی است. از جهت قلمرو نیز اخلاق دامنه گستردهتری دارد و افزون بر ساماندهی روابط اجتماعی، به خودسازی و بهسازی رفتار شخصی نیز توجه دارد، در حالی که قلمرو قانون، محدود به ساماندهی روابط اجتماعی است؛ از سویی دیگر، قوانین الزامآور هستند، در حالی که اصول اخلاقی الزامآور نیستند؛ بر همین اساس، برای تخطی از قانون، مجازات و کیفرهای مادی و دنیوی گاه بسیار سخت و شدیدی وجود دارد، درحالی که کیفرهای اخلاقی، روحی و اخروی است. همچنین میتوان گفت که منشا الزام در قانون، حکومت و قدرت و جامعه است؛ در حالی که در اخلاق، وجدان بیدار و فطرت انسانی منشا التزام و تعهدات اخلاقی میباشد.
انسانی که وعده میدهد، از نظر اخلاقی خود را ملتزم و متعهد به انجام کاری میکند که میبایست در آینده انجام دهد. از اینرو، وعده را به نوید، قول و قرار و مانند آن تفسیر کردهاند. (لغتنامه، دهخدا، ج 14، ص 20523)
براساس فرهنگهای عربی و قرآنی این معنا استنباط میشود که وعده، اختصاص به نویدهای خوب و خیر ندارد، بلکه واژه وعده در خیر و شر به کار رفته است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 875؛ القاموس المحیط، ج 1، ص 470) از اینرو برخی گفتهاند: اصل در ماده وعد، تعهد امری اعم از خیر و شر است و این معنا در تمامی مشتقات این کلمه جاری است. (التحقیق، حسن مصطفوی، ج 13، ص 143)
براین اساس، وعید نیز تنها اختصاص به وعده شر ندارد، بلکه در هر دو معنای خیر و شر به کار میرود؛ زیرا این واژه نیز یکی از مشتقات اصل (و-ع-د) است.
اما در کاربردهای عربی، واژه وعد در خیر و وعید در شر به کار میرود؛ چنانکه ایعاد به معنای وعده به شر دادن است. (الفروق اللغویه، ابو هلال عسکری)
به هر حال، انسان دو گونه نسبت به انجام عملی ملتزم و متعهد میشود؛ گاه این التزام برای انجام خیر یا شر، به شکل عقد و عهد و قرارداد و پیمان میباشد که از آن به «قانون» یاد میشود و عقل و شرع بر انجام این تعهدات، حکم الزامی دارد و خداوند در آیه نخست سوره مائده وفای به عقود را این گونه الزامآور میداند: اوفوا بالعقود.
اما گاه این التزام و تعهدات به شکل قول و قرارها میباشد که شخص متعهد به انجام آن در آینده میشود. این همان چیزی است که شخص از نظر اخلاقی لازم است بدان وفا کند.
تخلف از وعده، عامل بیاعتمادی
روابط انسانی فراتر از حقوق و قانون تعریف شده است؛ زیرا روابط انسانی، بیش از آنکه پاسخگوئي به نیازهای مادی و جسمی و حتی دنیوی باشد، به هدف پاسخگویی به نیازهای عاطفی، معنوی و اخروی میباشد؛ زیرا انسان پیش از هر چیزی میخواهد تا نیازهای احساسی و عاطفی خود را با ارتباط با دیگر همنوعان خود برآورده سازد؛ اما از آنجایی که انسانها دارای خواستههای نفسانی هستند، تضادهایی میان اینان رخ میدهد؛ اینجاست که قانون برای مدیریت بحران و جلوگیری یا حل آن وضع میشود تا به اعمال قدرت و زور از هرگونه تجاوز خواسته و ناخواسته جلوگیری به عمل آید. بخش اعظم قوانین حقوقی و کیفری، قوانین بازدارنده هستند تا روابط انسانی بیرون از عدالت و انصاف، ساماندهی شده و نظم پیدا کند.
به هرحال، آنچه روابط انسانی را ایجاد میکند و باقی و برقرار میدارد، همان اصول اخلاقی است که خاستگاه عاطفی دارد. براین اساس، انسانها پیش از آنکه به قانون نیازمند باشند، به اصول اخلاقی نیاز دارند؛ زیرا این اصول اخلاقی است که روابط عاطفی را معنا و مفهوم میبخشد.
در هر جامعهای بیش و پیش از آنکه قانون حکومت کند، اصول اخلاقی است که حکومت میکند و روابط انسانی را مدیریت مینماید. هر گونه خلل و اختلالی در اصول اخلاقی و بیتوجهی به آن، به معنای بحران در روابط انسانی و در نتیجه بحران در روابط اجتماعی است. بسیاری از مشکلات اجتماعی و بحرانها و معضلات، ریشه در بحران اخلاقی جامعه دارد. هر چه جامعه به اصول اخلاقی و هنجارهای آن پایبندی بیشتری داشته باشد، روابط سیاسی و اجتماعی نیز بهتر و سالمتر خواهد بود و مشکلات قانونی و حقوقی میان افراد جامعه کمتر بروز و ظهور میکند.
بسیاری از درگیریها و نزاعهای خونین، ریشه در فساد اخلاقی جامعه دارد. هر چه جامعه از اصول اخلاقی دورتر میشود، دادگاه و مراکز انتظامی شلوغتر میشود و واگیری اجتماعی نیز افزایش مییابد.
در جوامعی که اصول اخلاقی بر آن حاکم است، روابط اجتماعی به گونهای شکل میگیرد که کمتر جامعه نیازمند اجرای قانون میباشد؛ زیرا روابط اخلاقی، مبتنی بر عفو، گذشت، احسان، ایثار و تواضع است. رعایت هریک از این اصول اخلاقی به خودی خود بسیاری از معضلات و مشکلات را برطرف میکند و جایی برای اعمال قانون و زور نمیگذارد.
وعدههایی که میان افراد جامعه رد و بدل میشود، قول و قرارهایی است که پشتوانه آن، اصول اخلاقی است. به این معنا که شخص التزام و تعهداتی را براساس شرافت و کرامت انسانی میپذیرد و خود را متعهد و ملتزم به انجام آن در آینده میداند.
پایبندی به اصول اخلاقی از جمله وعدهها از سوی افراد جامعه، موجب افزایش اعتماد میان آنان میشود و افزایش اعتماد افزون بر سلامت جامعه، موجب گسترش و تقویت روابط اقتصادی و مانند آن میشود و بستر تمدنی را فراهم میآورد.
عقل هر انسانی، تخلف از وعده را امری قبیح میشمارد و در هنگام ارزشگذاری اعمال و رفتار، اینگونه اعمال را ضد ارزشی دانسته و از آن بیزاری میجوید. خداوند در آیات بسیاری باتوجه به همین قباحت عقلانی، مردم را به وفاداری نسبت به وعدهها دعوت میکند و از آنان میخواهد تا با مراجعه به وجدان بیدار و فطرت سالم خویش، نسبت به وعدههایی که دادهاند، پایبند باشند؛ چراکه عقل انسانی خود به خود، وفای به وعده و عدم تخلف از آن را اثبات میکند و هرکسی با مراجعه به عقل و وجدان خود میتواند این معنا را درک و فهم کند. (آل عمران، آیات9 و 194؛ توبه، آیات77 و 114؛ رعد، آیه31؛ ابراهیم، آیه47)
از آنجایی که خداوند هرگز خلاف آنچه را به عقل آدمی آموخته انجام نمیدهد، در آیاتی به عدم تخلف خود از وعدههایش اشاره میکند تا اینگونه به مردم بیاموزد که هرکسی میبایست به آنچه وعده داده عمل کند. (آل عمران، آیات9 و 194؛ اعراف، آیه44؛ رعد، آیه31؛ حج، آیه27؛ روم، آیه6)
خلف وعده، رفتاری شیطانی است (ابراهیم، آیه22) و افراد منافق به تبعیت از شیطان اینگونه عمل میکنند (توبه، آیه77) زیرا بر خلاف قول و قرار خود عمل کرده و پایبند به وعده خویش نیستند و اینگونه دورویی و نفاق پیشه میکنند. از اینرو خداوند هرکسی را تخلف از وعده کند، مغضوب دانسته و به دوزخ وعده میدهد. (صف، آیات2و 3)امام صادق(ع) میفرماید: وعده مؤمن به برادر مؤمن خویش، نذری است که کفاره ندارد، ولی کسی که خلق وعده کند، نخست با خدا خلف وعده کرده و خود را در معرض خشم او قرار داده است. خداوند میفرماید: یا ایهاالذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون؛ ای کسانی که ایمان آوردید، چرا چیزی را که میگویید، بدان عمل نمیکنید. در نزد خداوند گناه بزرگی است که چیزی را بگویید و عمل نکنید. (الکافی، ج2، ص363؛ تفسیر نورالثقلین، ج5، ص310)
به هرحال، صداقت و عدم تخلف از وعده مهمترین عامل در اعتمادسازی جامعه است. اعتمادسازی در جامعه، بزرگترین سرمایه هر جامعهای برای بقا و رشد است. اما اگر افراد جامعه نسبت به وعدهها و قول و قرارهایی که دادهاند، عمل نکنند یا بر خلاف آن عمل کنند، این سرمایه بزرگ اجتماعی از میان میرود و بیاعتمادی چنان گسترش مییابد که حتی قانون و زور نمیتواند از آن حفاظت کند و جامعه را به آرامش و امنیت برساند و موجب رشد اقتصادی و شکوفایی آن شود.
جامعهای که به وعدههای خود عمل میکند، جامعه ارزشی است؛ زیرا صداقت، مهمترین رکن اخلاقی در آن حضور جدی دارد. اما جامعهای که خلف وعده میکند، جامعهای نفاقآمیز است که دروغ و دغل و دورویی، آن را به فساد کشانده است.
رسول گرامی اسلام(ص) نیز برخی از نشانههای منافق را اینگونه بیان فرموده است: «آیه المنافق ثلاث: اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان؛ نشانه منافق سه چیز است: هرگاه سخن گوید دروغ گوید؛ هرگاه وعده دهد، وفا نکند و هرگاه به او اعتماد شود، خیانت کند.» (میزان الحکمه، حرف نون، ح 20574)
آثار این رفتار ضداخلاقی و انسانی در همه زندگی بشر از جمله در تجارت و اقتصاد خود را نشان میدهد. پیامبر (ص) میفرماید: ان اطیب الکسب کسب التجار الذین اذا حدثوا لم یکذبوا و اذا ائتمنوا لم یخونوا و اذا وعدوا لم یخلفوا و اذا اشتروا لم یذموا و اذا باعوا لم یطروا و اذا کان علیهم لم یمطلوا و اذا کان لهم لم یعسروا؛ پاکیزهترین شغل، شغل بازرگانانی است که چون سخنی گویند، دروغ نگویند و هرگاه امانتی به آنها سپرده شود، خیانت نکنند و هرگاه وعده دهند، خلف وعده نکنند و وقتی چیزی میخرند، از آن نکوهش نکنند و وقتی چیزی میفروشند، تعریف و تبلیغ نکنند و هرگاه بدهکارند در پرداخت بدهی خود تعلل نورزند و هرگاه طلبکار باشند برای گرفتن حق خود فشار نیاورند.» (میزان الحکمه، ح 17622)
همانگونه که خداوند بر اساس اصول عقلانی وحسن و قبح عقلانی عمل میکند و عدل میورزد و چون وعده دهد، بر اصل صداقت و راستی عمل کرده و تخلف نمیورزد و تخلف ورزیدن را زشت و قبیح میشمارد (آلعمران، آیه 152 و نساء آیه 122؛ احزاب، آیه 22) مومنان نیز میبایست اینگونه باشند و همان صفت الهی را در خود بروز و ظهور دهند، چنانکه اسوههای الهی از پیامبران اینگونه بودند. (یس، آیه 52 و احزاب آیه 22 و فتح، آیه 27)
نقش قول و قرارها در سلامت جامعه
بیگمان بنیاد اجتماعی بر تعاملات درست و راست مردم قرار گرفته است. هرگونه بیاعتمادی به معنای واگرایی و فروپاشی اجتماعی است. از این رو قول و قرار به صورت شفاهی و کتبی به عنوان بنیاد اجتماع، مورد تاکید میباشد. وفا به پیمانها، قراردادها، عقود و عهود به عنوان فضیلت اخلاقی و حقی اجتماعی از سوی عقلا تفسیر شده است؛ بهگونهای که شرافت مردم با قول و قرار آنها سنجیده و ارزیابی میشود. برخی برای تبیین شخصیت درست و سالم خویش به وفای به عهد خویش اشاره میکنند و مردم در هنگام داوری درباره وجوه شخصیتی افراد، بر این نکته پافشاری میکنند که: سرش برود قولش نمیرود.
بر این اساس میتوان گفت که هرگونه بدقولی، به عنوان نابهنجاری و ضداخلاق شناخته و معرفی میشود؛ زیرا بنیاد اجتماع را سست و شخصیت آدمی را تحلیل میبرد و به سوی رذالت و پستی سوق میدهد و به بیاعتمادی اجتماعی دامن میزند. این در حالی است که از نظر دانشمندان علوم مختلف، اعتماد اجتماعی به عنوان سرمایه اصلی و اساسی هر جامعه بلکه بنیاد آن میباشد.
یکی از موضوعاتی که پیوندهای اجتماعی بر آن قرار میگیرد، قول و قرار است. قول به معنای گفتار و سخن و قرار به معنای عهد و پیمان در این جا مورد نظر میباشد. در حقیقت شخص با سخن خویش عهد وپیمانی را با دیگری میبندد و شخص دیگر را مطمئن میسازد که بدان عمل کرده و مطابق قول و سخن خویش، کاری را انجام دهد.
بسیاری از معاملات وحتی تعاملات اجتماعی بر اساس عهد و پیمانهای شفاهی انجام میپذیرد. هرچند که در آیات قرآنی به عنوان یک آموزه حقوقی و اخلاقی از مومنان خواسته شده تا در حوزه معاملات، به نگارش عقود و عهود بپردازند، تا بتوان بر اساس آن استناد حقوقی کرد، ولی در بسیاری از روابط اجتماعی و کارها این امکان وجود ندارد که به شکل نوشتاری درآید. از این رو قول و قرار به معنای مهمترین ابزار تعاملات اجتماعی مورد توجه و بهرهبرداری همگان میباشد.
در ادبیات عربی از معاملات به عنوان صفقه یاد میشود که زدن دو دست به یکدیگر پس از انجام توافقات و قول و قرارها میباشد. این واژه به خوبی تبیین میکند که اصول معاملات بر قول و قرار نهاده شده و زدن دست به یکدیگر نشانه تمثیلی از پیمان و قرارداد است.در آیات 23 و 24 سوره احزاب یکی از نشانههای ایمان را پایبندی به عهد و پیمان میشمارد و در آیه نخست سوره مائده فرمان میدهد که مومنان نسبت به هر عقد و عهدی وفادار باشند.
در این فرمان تفاوتی میان عهدی که به شکل نوشتار و یا قول و قرار باشد، گذاشته نشده است. بنابراین وفای به عهد و عقد که در این آیه و آیات دیگر مطرح میشود، شامل وفای به قول و قرار شفاهی و زبانی نیز میشود.
بدقولی، نشانهای از فسق
خداوند در آیه 27 سوره بقره نقض پیمان و بدقولی را نشانهای از فسق میشمارد. فسق در معنای اصلی آن به معنای بیرون شدن از پوست است. وقتی میگویند (فسقت التمره) معنایش این است که خرما از پوستش بیرون آمد.
فاسق در این آیه به کسی اطلاق میشود که عهدی را که بسته، میشکند.
بنابراین میتوان گفت نقض عهد و بدقولی به معنای نوعی بیرون شدن از پوست است که شخص حقیقت باطنی خویش را آشکار میکند. از همین رو در آخر آیه، فاسقین را به زیانکاران توصیف میکند. مفهوم خسران و زیانکاری در چیزی تصور دارد که آدمی به وجهی مالک آن باشد.
خداوند درباره یکی از پیامبرانش به نام اسماعیل(ع) که به سوی قوم جرهم فرستاده شده بود میفرماید: «و اذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیا» (مریم آیه 54)
در این آیه، این پیامبر به عنوان صادق الوعد (خوش قول) معرفی میشود. برای آشنا شدن با این مفهوم و علت ستایس خداوند از وی از تفسیر مجمع البیان استفاده میکنیم. در این تفسیر در ذیل آیه آمده است: وی پیامبری بود که به سوی قوم «جرهم» فرستاده شد. «ابن عباس» آورده است که: آن حضرت با مردی عهد بست که درجایی در انتظار آمدن او بماند و آن بنده خدا وعدهاش را فراموش کرد و «اسماعیل» یک سال در آنجا انتظار کشید تا آمد.
این بیان از حضرت صادق(ع) نیز روایت شده است، اما «مقاتل» آورده است که حضرت اسماعیل سه روز در آنجا انتظار کشید. به باور عدهای، این «اسماعیل» فرزند «ابراهیم» نیست، چرا که او پیش از پدرش از دنیا رفته بود، بلکه این پیامبر دیگری است که به سوی جامعه و مردم خویش برانگیخته شد و پس از رساندن پیام خدا به آنان هشدار از کفر و بیداد داد ولی مورد خشم زورمداران قرار گرفت؛ به گونهای که پوست سرش را کندند و خدای توانا او را در این کیفر نمودن قوم، یا گذشت از آنان، آزاد ساخت و او این کار را به خدا واگذار کرد. این بیان از حضرت صادق(ع) نیز روایت شده است.