شاخصههاي توسعه، بهداشت در آموزههاي قرآني
توسعه فرآيندي است كه برآيند آن آسايش و آرامش جامعه بشري بدون حضور عوامل تبعيضي است. توسعه همه جانبه نيازمند بستر سازي و ايجاد زمينههاي مناسب ميباشد. ايجاد مقتضيات و از ميان برداشتن موانع از مهم ترين اقدامات در حوزه توسعه انساني است. در مفهوم توسعه و توسعه انساني، توجه به افزايش در برگيرندگي حجمي به خوبي روشن است. توسعه كوشش و تلاش انساني براي تعميم و گسترش حوزههاي رشد و پيشرفت است.
بنابراين فرض بر اين است كه در بخشي از جامعه انساني، رشد و پيشرفت و بالندگي پديدار شده ولي به همه جوامع بشري تعميم نيافته است. علت اين عدم توسعه و گسترش ميتواند به فقدان مقتضيات و يا وجود موانع باز گردد. شناسايي مقتضيات از سويي و ايجاد زمينهها و بسترهاي لازم براي حضور آن و نيز شناسايي موانع و راههاي زدودن آن از جوامع توسعه نيافته از مهم ترين اهداف جهاني سازي توسعه است.
در حقيقت نوعي تسامح در به كارگيري بخشي از واژه در اين جا رخ داده است. توسعه به معناي پيشرفت و رشد نيست بلكه به معناي گسترش رشد و پيشرفت در همه جهان است. بنابراين هر گاه از توسعه سخن به ميان ميآيد به معناي وجود پيشرفت و رشد در جامعه اي نيست بلكه به معناي خواسته اي است كه ميكوشد تا پيشرفت و رشد را در جامعه اي افزايش دهد، از اين رو تقسيم جهان به دو گروه كشورهاي توسعه يافته و توسعه نيافته نوعي تسامح در به كارگيري واژه و اصطلاح باشد، مگر آن كه گفته شود كه در كشورهاي توسعه يافته، پيشرفت و رشد و شكوفايي كه در بخشي از كشور رخ داده است با كوشش جمعي آن جامعه و كشور به همه جا سرايت كرده و همه افراد آن جامعه از فوايد و مزايا رشد و پيشرفت برخوردار گشته اند.
هدف از توسعه انساني
هدف از توسعه در برنامههاي سازمانهاي جهاني، توسعه دادن رشد و شكوفايي به همه جهان و ايجاد بسترهاي مناسب رشد در همه جهان ميباشد. از اين رو جهاني سازي توسعه به عنوان يك برنامه و پروژه در دستور كار سازمانهاي جهاني و بين المللي قرار گرفته است. جهاني شدن توسعه به عنوان يك فرآيند هر چند امكان پذير است ولي براي شتاب و دست يابي همه جوامع بشري به فوايد و مزايا پيشرفت و شكوفايي ضروري است تا توسعه به شكل جهاني سازي و برنامه در دستور قرار گيرد.
تاكيد بر جهاني سازي و جهاني شدن به جاي بين المللي شدن از آن روست كه در تعبير بين المللي شدن حضور و نقش واحدهاي سياسي به عنوان ملتها و دولتها پررنگ است و نگرش تفاوتها فرهنگي و ملي و قومي در آن ملحوظ شده است، از اين رو نوعي تبعيض و تفاوت در تعبير روشن و آشكار است؛ بر خلاف جهاني سازي و يا جهاني شدن كه در آن واحدهاي سياسي ويا فرهنگي و قومي نقشي را ايفا نمي كنند و توسعه به عنوان يك ظرفيت براي همه بشر مورد نظر و توجه است. توسعه انساني مستلزم آن است كه سطح نگرش از آن چه در نهادهاي بين المللي وجود دارد ارتقا يافته و نگرش انساني جاي خود را به نگرشهاي ملي، قومي و فرهنگي بدهد.
از اين رو لازم نيست كه در همه مسايل نگرش ملي و فرهنگي حضور داشته باشد. در برخي از مسايل ميبايست كلي تر از آن چه هستيم و ميانديشيم بيانديشيم؛ چنان كه در برخي از مسايل قرآن نيز به جاي توجه به قوميتها، فرهنگها، اديان و مذاهب به انسان مينگرد و واژگان ناس (مردم ) و انسان را به جاي حي مومنان و مسلمانان به كار ميبرد. در اين مسايل سطح نگرش ارتقا يافته به مسايل انساني توجه داده ميشود.
در توسعه انساني به جاي آن كه در طول مرزها و يا در ميان مرزها حركت شود ميبايست به صورت جهان وطني مسايل ديده، تحليل و راهكارها تبيين و به كار گرفته شود. حتي اصطلاح بين المللي از ما ميخواهد چون متعلقان به ملتي فكر كرده و عمل كنيم كه در اين صورت فرد هم خود مختار است و هم از لحاظ جغرافيايي، سياسي، اقتصادي يا فرهنگي مرتبط با ملتهاي ديگر ميانديشد و عمل ميكند، در حالي كه در جهاني شدن فرد ميكوشد از كشور ملي مستقل باشد. توسعه انساني به معناي ناديده گرفتن مرزهاي توسعه در مرزهاي ملي و قومي و حتي فرهنگي است. جهاني بودن لازمه توسعه انساني است و بدون آن نمي توان از توسعه انساني سخن گفت. بلكه آن چه مورد نظر و عمل است، توسعه در محدوده مرزهاي كشوري، قومي، فرهنگي، قاره اي و مانند آن است كه توسعه انساني را در پي نخواهد داشت.
شاخصههاي توسعه انساني
در مباحث توسعه انساني شاخصههايي را براي توسعه بيان ميشود كه بر پايه آن معلوم و دانسته ميشود كه در چه ابعادي رشد و پيشرفت و در چه حد و اندازه اي صورت گرفته است. شاخصههاي در حقيقت سنجههاي عملي هستند تا با شناسايي و ردگيري آن معلوم گردد كه نقاط قوت و ضعف توسعه در كجاست؟ چه بسترسازي مناسبي بايد صورت بگيرد و چه موانع اي بايد از پيش رو برداشته شود. يكي از شاخصههاي توسعه انساني بهداشت است.
لازم به ياد آوري است كه شاخصههاي توسعه انساني به جهت اختلافات و تفاوتهاي جغرافيايي و فرهنگي ميتواند شدت و ضعف داشته باشد و نمي توان اميد داشت كه در همه جهان در يك سطح و اندازه باشد. گاه شاخصه اي در يك كشور توسعه يافته در سطح عالي است و شاخصه اي ديگر در همان كشور در سطح مياني و يا پايين قرار ميگيرد. شناسايي علل ايجادي و راههاي برونرفت و يا تعديل يكي از وظايف نهادهاي جهاني براي توسعه انساني است. توسعه انساني كه همه نمادها و نهادهاي مرتبط با انسان را شامل و در بر ميگيرد، امري است كه نمي توان بدون برنامه ريزي دست يافت.
مفهوم بهداشت جسم و روان
اما مراد از بهداشت به عنوان يكي از شاخصههاي توسعه انساني، پيشگيري و ايجاد بسترهاي مناسب براي جلوگيري از بروز بيماري و تحقق سلامت جسمي و رواني است. شخص سالم از نظر جسمي كسي است كه دچار بيماري نباشد و بر اعتدال و كمال و استوا باشد.
اما سلامت رواني مقوله ديگري است كه آثار آن در رفتار بروز و ظهور ميكند. واژه سلامت رواني معمولا زماني به كار ميرود كه فرد با مشكلي روبه رو گردد و نتواند رفتار متعادل و مناسبي را از خود بروز دهد. كسي كه در برخوردهاي عادي روزمره از خود رفتار مناسبي بروز ندهد ميگوييم كه او روان رنجور و يا بيمار رواني است و از سلامت رواني برخوردار نيست. در حقيقت با توجه به ناهنجاري رفتاري، او را محكوم به روان رنجوري ميكنند .
سلامت رفتار انسان معمولا به معناي هماهنگي با محيطي است كه فرد در آن زندگي ميكند و اين كه در برابر چيزهايي كه سلامت جسم و جانش را تهديد ميكند موضع گيري مناسبي از خود بروز ميدهد، مثلا وقتي با حيوان درنده اي مواجه ميشود حالت انفعالي و تدافعي گرفته از آن ميترسد و آماده حمله يا مقابله با آن خطر ميشود. اين گونه رفتار نشان دهنده سلامت رواني فرد است؛ اما اگر فردي در برابر خطر از خود واكنش مناسبي بروز ندهد و يا در برابر يك حيوان اهلي و بي خطر چون گربه خانگي واكنشهاي انفعالي يا تدافعي تندي از خود ظاهر سازد آن را يكي از نشانههاي اختلال رواني و روان رنجوري به شمار آورده و متهم به عدم تعادل و سلامت رواني ميكنيم.
در حقيقت واكنش و رفتار مناسب دربرابر محركهاي دروني و بيروني و برخوردهاي معمولي چنان چه ديگران از خود به طور طبيعي بروز ميدهند نشانگر سلامت رواني از نظر مردم است.
چنين نگرشي نيز از سوي روان شناسان تجربي درباره مفهوم و معنا سلامت رواني بيان شده است كه در نتيجه شاخصههاي سلامت رواني نيز از اين منظر مورد توجه ايشان قرار ميگيرد. روان شناسان با نگرش رفتارشناسي و با توجه به روشهاي علم تجربي سلامت رواني به سلامت رفتاري بازگردانده اند. در حقيقت آنان هرگز نتوانسته اند تعريفي جامع و مانع به دست دهند. تعريفهاي از اين دست در حقيقت از زاويه بسته رفتارشناسي انجام شده است نه روان شناسي.
به نظر ميرسد اين نگرش نادرست است و روان شناس را در جايگاه واقعي نمي نشاند بلكه او را به يك رفتارشناس فرو ميكاهد. امري كه شايد روان شناسان تجربي گرا از اين نسبت خرسند شوند، زيرا علوم انساني به جهت مفهوم علم بودن و گرايشهاي روش تجربي توجه خاص و ويژه اي به كاركردهاي علم دارند.
روان شناسان تجربه گرا آن چه را در دانش روان شناسي مورد تحليل و بررسي قرار ميدهند سلامت رفتاري است. هر چند كه سلامت و بيماري در سلوك و رفتار خود نشان دهنده سلامت و بيماري روان است ولي توجه به معلول جهت تبيين علت ناكافي و نادرست است؛ از اين رو بايد توجه را به سلامت رواني مبذول داشت نه به سلامت رفتاري كه بخشي از معلول است.
تعريف سلامت رفتار
پيش از بيان سلامت رواني تعريفي از سلامت رفتار چنان چه روانشناسان به دست داده اند، بيان ميشود. روانشناسان براي سلامت رفتاري دومعناي عمده به دست داده اند كه يكي از معاني اثباتي و ديگري سلبي است. دومعناي عمده براي سلامت رفتاري كه ازسوي آنان بيان شده است عبارت است از:
1- سلامت رفتاري، سلامت از نشانههاي بيماري عقلي و رواني است. اين تعريف، كه ازسوي بسياري از روانشناسان پذيرفته شده است از اشكال و نواقص چندي رنج ميبرد؛ زيرا درحالي كه تعريف، مفهوم سلامتي را در فقدان بيماري بر ميشمارد؛ در حالي كه بسياري ازافراد فاقد بيماريهاي رواني و عقلاني وجود دارند كه در رفتار خويش ناتوان از واكنشهاي مناسب و متعادل روحي و رواني ميباشند. بي گمان اين افراد از سلامت رواني و رفتاري برخوردار نيستند هرچند كه نشانههاي آن در رفتار آنان بروز نمي كند.
2. معناي ديگر «سلامت رفتاري» را سلامت رفتار، برخورد با محيط و اجتماع دانسته به طوري كه فرد اگر رفتاري مناسب و تعامل درستي با خود و جامعه از خود بروز دهد ازسلامت رواني برخوردار است. در حقيقت «سلامت رواني» عبارت از توازن و اعتدال در رفتار درهمه شرايط و اوضاع و واكنشهاي مناسب در مواجهه با محركهاي دروني و بروني.
بنابراين «سلامت رفتاري» حالت به نسبت هميشگي است كه فرد ميكوشد تا با توازن وتعادل با خود و جامعه كنار بيايد و احساس خوشبختي نمايد و بتواند خواستههاي خويش را برآورده ساخته و درحد امكان از تواناييها و امكانات بهره گرفته و دربرابر مشكلات زندگي بايستد و در راه رشد و تعالي شخصيت خود بكوشد.
بهداشت به دو شكل رواني و جسمي مورد نظر است. در آموزههاي قرآني به مساله بهداشت به عنوان يك شاخصه مهم توجه شده است. از آن جايي كه هدف دين راهنمايي بشر براي دست يابي به سعادت يعني آرامش و آسايش در دنيا و آخرت است، به مساله بهداشت در دو بعد جسمي و رواني توجه خاصي مبذول شده است. بي گمان در نگرش اسلام و آموزههاي قرآني آرامش و آسايش از جايگاه ويژه و خاصي برخوردار است. آرامش به ابعاد رواني بشر توجه ميدهد چنان كه آسايش به ابعاد جسمي انسان نظر ميكند. آسايش در اين جا غير از رفاه است. در آموزههاي قرآني از اتراف و رفاه به عنوان عامل بازدارنده از رشد و بالندگي فرد و جامعه ياد ميشود و به جاي آن از آسايش سخن به ميان ميآيد. جامعه و فرد مترف در حقيقت خروج از اعتدال و تجاوز به حريم غير انساني است. انسان مترف و اهل رفاه، به آسايش به عنوان اصالت مينگرد و همه سرمايه خويش را براي عيش و نوش هزينه ميكند و به ابعاد ديگر انساني بي توجهي نشان ميدهد. از اين روست كه از مدار انسانيت بيرون رفته و همانند جانوران تنها به فكر اشباع و ارضاي قواي شهواني ميانديشد و فعاليت ميكند.
به هر حال آسايش و آرامش كه به عنوان سعادت مورد اهتمام قرآن و اسلام است، با مساله بهداشت جسمي و رواني ارتباط تنگاتنگي مييابد. آسايش كه مرتبط به جسم است در صورتي پديد ميآيد كه انسان از سلامت جسمي برخوردار باشد چنان كه آرامش كه ارتباط با روان انساني دارد با سلامت رواني شخص معنا و مفهوم مييابد. بنابراين اسلام به مساله بهداشت جسمي و رواني و سلامت انسان در اين دو بعد توجه و دستورها و آموزههاي دستوري خاص و ويژه اي بيان ميكند كه در اين نوشتار بدانها پرداخته خواهد شد.
آموزههاي قرآني بهداشت جسم و روان
قرآن به بهداشت جسمي انسان توجه داشته و بر طهارت به عنوان نخستين و مهم ترين عامل و بستر در سلامت جسمي انسان تاكيد ورزيده است. هر مسلماني در طول شبانه روز پنج بار ميبايست نماز به جا آورد و هر نمازي نيازمند شست و شو با آب است كه به نام وضو و دستنماز شناخته ميشود. در فقه اسلامي نخستين كتابي كه تدوين و مطالعه ميشود و در همه كتب و رسالههاي عملي ديده ميشود، كتاب طهارت است كه هزار يا بيش تر آن مساله را بيان ميكند. شست و شوي روزانه به عناوين مختلف صورت ميگيرد. حتي در حالت عادي مردمان موظفند كه به عنوان امري مستحب و پسنديده وضو داشته و طهارت نمايند. در برخي از روايات از پيامبر بزرگوار اسلام نقل شده است كه وضو بر وضو، همانند نور بر نور است كه طراوت و زيبايي را دوچندان ميكند. غسل يعني شست و شوي تن به عناوين مختلف واجب ميشود به گونه اي كه نمي توان فردي را يافت كه به عنوان نيازمند غسل و شست و شوي تمام تن خود نشود. عناوين احتلام، جنابت، مس و دست زدن به مرده، حيض و نفاس و مانند آن از موجبات و علل وجوبي غسل دانسته شده است. به هر حال روزانه و در چند نوبت شست و شوي بخشي از تن و يا در طول هفته به صورت غسل صورت ميگيرد. اين در حالي است كه براي هر هنگامه بول و غائط فرد ميبايست خود را با آب طاهر و پاك، شست و شو دهد وگرنه نماز وي با اشكال مواجه خواهد شد. اين گونه است كه فرد ناچار ميشود خود را از هر لحاظ پاك دارد و بهداشت جسم را مراعات نمايد.
در روايات است كه پيامبر براي بهداشت دهان و دندان دستورهاي خاصي ميداده است. اين دستورها و فرمانها كه ريشه در آموزههاي قرآني دارد و پيامبر دستوري از پيش خود صادر نمي كرد و به عنوان وحي سخن ميگفت و يا عمل ميكرد و دستور ميداد، دستورهايي بود كه طهارت و بهداشت فرد را دوچندان ميكرد. از جمله اين دستورها ميتوان به مساله مسواك زدن اشاره كرد. از وي نقل شده است كه فرمود: اگر بر امتم سخت و دشوار نمي بود دستور ميدادم كه براي هر نمازي مسواك كنند. اين بدان معناست كه هر فردي در شبانه روز لازم بود تا پنج بار مسواك بزند و بهداشت دهان و دندان را مراعات كند.
شرط پاكي تن و لباس از ديگر دستورهايي است كه قرآن و اسلام براي تقويت بهداشت جسمي انسان بيان ميدارد. شرط صحت و درستي نماز آن است كه لباسها از هر گونه نجاست و پليدي پاك باشد. اين مساله موجب ميشود كه فرد در همه شبانه روز با لباس پاك و طاهر به سر برد و تن را از پليدي و لباس را از نجاست پاك دارد؛ زيرا نمازها در اوقات مشخص و معيني از شبانه روز به جا آورده ميشود و نمي توان در آن اوقات لباسي پليد بر تن داشت.
دكتر سيد رضا در مجموعه اولين دانشگاه و آخرين پيامبر به تفصيل درباره بهداشت بدن از ديدگاه اسلام وقرآن سخن گفته است. وي در اين مجموعه به بهداشت بدن ( مانند تنوير و ازاله موهاي زايد بدن، شست و شوي با صابون و گياهان، حنا بستن، غسل و وضو)، بهداشت غذا و تغذيه ( فلسفه روزه و اين كه چه بايد خورد و چگونه بايد خورد؟) و بهداشت خواب و استراحت( چگونه بايد به بستر رفت و چگونه برخاست؟) چگونه بايد راه رفت ؟ چگونه بايد تخلي كرد و مسواك زد و استحمام كرد؟ و مسايل ديگر درباره بهداشت بدن در آموزه واپس گرايي از ديدگاه قرآنطبيعت انساني به گونه اي است كه به هر چيزي كه زشت و زيبا و يا خوب و بد، خو و عادت كند به صورت طبيعت دوم وي قرار مي گيرد و از ميان بردن و يا دگرگون سازي آن شدني و امكان ناپذير مي شود و يا دست كم همان اندازه تلاش كرد كه مي بايست براي تغييرات غريزي و فطري تلاش نمود. خو كردن به چيزي نوعي علاقه و دلبستگي در انسان پديد مي آورد كه در برابر هر گونه تغييري حساسيت نشان مي دهد و آن را واپس مي زند به ويژه كه اين تغييرات در يك فرآيند طولاني پديد آمده باشد. محافظه كاري خصلتي است كه از گرايش انسان به آن چه بدان خوي گرفته و عادت كرده است به وجود مي آيد.
براي رهايي از عادت هايي كه به صورت طبيعت دوم در آمده مي بايست همان فرآيند پيچيده و طولاني تغيير و دگرگون سازي صورت پذيرد كه نسبت به طبيعت و غرايز و فطرت انجام مي گيرد. پيامبر اكرم (ص) بر پايه آموزه هاي قرآني در يك مدت بيست و سه ساله تلاش كرد تا عادات و خلق و خويي را از ميان بردارد و دگرگون سازد كه به صورت طبيعت مردم حجاز در آمده بود . با اين همه تا زماني كه نسل پيشين اقتدار و قدرت خويش را حفظ كرده است نمي توان به سادگي اميد داشت تا تغييرات پديد آمده جايگزين و به شكل طبيعت دومين در آيد. نسل هاي پيشين در حجاز و نجد هنوز قدرت و اقتداري داشتند كه مي توانست تمام زحمات پيامبر( ص) را بر باد. از اين رو اميد داشت تا با برقراري خلافت اميرمومنان (ع) اين روند بازسازي فرهنگي بر پايه مهندسي قرآني ادامه يابد و نسل جديد جايگزين نسل كهن و مقتدري شود كه هنوز با برخي آداب و رسوم جاهلي زيست مي كردند. اما با اين همه، تغييرات سقيفه نگذاشت اين اميد و برنامه پيامبر (ص) جامه تحقق و عمل به خود پوشد. از اين رو نسل پيشين با برخي از آداب دوره جاهلي مقتدرانه حكومت و رهبري فرهنگي و اجتماعي و سياسي را در اختيار گرفت و نسل نو را به همان سمت و سويي هدايت و رهنمون كرد كه مي خواست و بر آن خو كرده و عادت نموده بود.
مدت بيست و سه ساله كه در حقيقت ده سال آن عمده فعاليت هاي وي را در بر گرفت تنها نسلي را اموزش داده بود كه جمعيت اندكي هاي قرآني و نبوي اشاره ميكند.
وي با اشاره به پياده روي و آثار آن در بهداشت جسم و تن مينويسد: خداوند در قرآن ميفرمايد: و عبادالرحمن الذين يمشون علي الارض هونا ( فرقان آيه 63) بندگان خدا كساني هستند كه با آرامش گام بر ميدارند و نرم ميروند. وي ميافزايد: هون به معناي سبك رفتن، آسان رفتن، با استراحت رفتن، نرم و مدارا رفتن و با بردباري رفتن است. نوعي وقار و صلح و آرامش رفتن است… پيامبر وقتي راه ميرفت آن چنان بود كه از سراشيب به پايين ميآمدند و گويا پايشان را از سنگ ميكنند و بر ميدارند. در حقيقت دستهايش را برابر و معادل حركات پايش حركت ميدهد، پا را محكم بر ميداشت و ميگذاشت تو گويي كه پايشان را كه به صخره سنگها چسبيده جدا ميكردند و گردنكشي نميكرد و چشمانش مراقب بود و جز جلوي پايش را نمينگريست و هنگام راه رفتن حضرت كمي به طرف جلو متمايل ميشد و محكم و استوار راه ميرفت و پايش را بر زمين نمي كشيد. ( اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ج 12 ص 47 تا 49 با تلخيص و تصرف )
وي سپس به فوايد پزشكي و بهداشتي اين نوع پياده روي اشاره ميكند كه قرآن بدان سفارش و پيامبر بدان عمل ميكرد. كساني كه ميخواهند در اين مساله تحقيق بيشتري داشته باشند وهمه موارد و آيات و آثار بهداشتي دستورها و آموزههاي قرآني ونبوي را بدانند ميتواند به اين مجموعه نفيس مراجعه كنند.
سلامت روان در قرآن
قرآن فردي را سالم و سليم النفس ميداند كه با تكيه بر فطرت توحيدي از ايمان درقلب برخوردار بوده و در رفتار با ايجاد تعادل ميان قواي متضاد دروني و نيز تقابلات بيروني و دروني برخاسته از غرايز و محيط، بهترين شيوه را در دستيابي به خوشبختي و قرب الي الله برگزيند. ازنظر قرآن كساني كه درعقيده كفر و درعمل نفاق را برگزيدند ازسلامت رواني برخوردار نبوده و دچار بيماري رواني هستند. «في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» (بقره/ 10) روان رنجوري تنها در رفتار نيست بلكه درعقيده و ايمان نيز راه مييابد. از آن جايي كه تعادل شخصيت يعني تعادل فرد در ايمان به خدا و عمل صالح پس عدم تعادل در هر يك از آن دو موجب «روان رنجوري» فرد بوده و فرد از سلامت رواني برخوردار نخواهدبود.
نشانههاي سلامت روان
" سلامت روان» آن چنان كه پيش از اين گفته شد، تنها سلامت در رفتار نيست، بلكه يكي از نشانههاي سلامتي رواني سلامتي رفتاري است. بنابراين كساني كه از توحيد و ايمان درستي برخوردار نيستند همانند كافران و منافقان و حتي مؤمنان ضعيف الايمان، از رنجوري روان برخوردارند. اين رنجوري خود را در مظاهر بيروني و رفتاري و واكنشهاي عملي به خوبي نشان ميدهند. وجود اضطراب، ترس، نگراني، وسوسه و افسردگي همه نشانه اي از روان رنجوري فرد دارد. اين نشانهها خود را در دوصورت فردي و اجتماعي بازتاب ميدهد. ما در اين جا به برخي از نشانههاي سلامت رواني از منظر قرآن اشاره ميكنيم تا افزون بر يافتن نشانههاي منفي به نشانههاي اثباتي سلامت رواني دربرابر رنجوري آن اشاره اي داشته باشيم.
الف- آرامش روحي: آرامش زماني درانسان پديد ميآيد كه به واجب ديني؛ نفسي و اجتماعي خود عمل كرده باشد. در صورتي كه انسان هريك از اين موارد را ناديده گيرد دچار بيماريهاي روحي گشته و روان رنجور ميگردد. اعراض از ياد خدا و دستورهاي او يا عدم ايمان به خدا ميتواند فرد را دچار بيماري نمايد و سلامت رواني اش را درمعرض خطر قرار دهد؛ چنان كه ياد خدا موجب آرامش دلها و آرامش روحي ميگردد. (رعد/ 28) و همراهي و پذيرش ولايت او، ترس، خوف، غم واندوه را از دلها ميزدايد. (يونس/ 62-64) و به آينده اميدوار ميسازد؛ چون ترس از آينده همواره هرگونه آرامش و آسايش را از انسان سلب مينمايد. وقتي انسان همواره از آينده مبهم و نامعلومي دررنج باشد آسايش و آرامش كنوني براو سخت و دشوار ميگردد و از وي سلب ميشود درحالي كه ايمان به آينده او را اميدوار و توانايي بهره گيري از لذتهاي حال را در او افزايش ميدهد. (فصلت/ 30)(
آرامش روحي درسه چيز نمودار ميشود:
1. توانايي دربرخورد با بحرانها؛ و اين به توانايي فرد در استواري و بردباري و مقاومت دربرابر رنجها، مصيبتها، سختيها و شكستهاي گوناگون برمي گردد، بدون آن كه تعادل رواني سلامت روحي خود را از دست دهد. اين حالت جز با اين باور تحقق نخواهد يافت كه هرچه انسان بدان دچار ميشود به قضاي الهي و از باب آزمايش و ابتلا اوست؛ و اين كه تنها او قادر به دفع شر وضرر است و بايد به خداوند اتكا نمايد؛ چه بسا آن شر و مصيبت دريچه اي به سوي خير وسعادت ابدي او باشد.(بقره/ 156 و 216).
2. توانايي برشكيبايي و سختيها؛ زيرا صبر و شكيبايي دربرابرسختيها نشان دهنده سلامت رواني انسان است. انسان صابر به اين درجه از كمال دست يافته است كه همه اين سختيها براي رهايي و آزاد سازي تواناييهاي بالقوه اي است كه دراو نهاده شده است؛ و اين توان و قدرت نهان جز به هنگام بروز شدايد و سختيها آشكار نمي شود. پس سختيها را ابزاري براي خروج توانمنديها از قوه به فعليت ميبيند و اين كه با اين شيوه توان و تعقل و خردش فزوني يافته و استعدادهاي نهفته اش آشكار ميشود (بقره /155) درحقيقت صبر و شكيبايي در برابر شدايد و سختيها نشان دهنده سلامتي ايمان و تعادل شخصيتي اوست كه با به كارگيري از توان وقدرت نهفته ميتواند راه كار مناسبي براي برون رفت ازآنها يافته و عمل صالح و درستكاري نيم ديگر از ايمان خويش را آشكار سازد؛ زيرا ايمان كامل درسلامت عقيده و عمل صالح است كه صبر و شكيبايي نشانگر بخش نخست يعني سلامت عقيده و نيز عمل صالح و درست درحل مشكل نشان دهنده كمال ايمان اوست.
3. توانايي و درك درست آينده و خوش بيني به آن؛ زيرا كسي كه از سلامت روان برخوردار است و آينده اميدوار است و هدف از زندگي را تلاش براي درك محبوب و لقاء الله ميبيند؛ از اين روسختيها را ابزاري براي رسيدن به آينده اي روشن مييابد كه «ان مع العسر يسرا» (انشراح /4) با هر رنجي آساني است و پايان شبه سيه سپيد است.
ب- خودكفايي و استقلال درفعاليتها و بهره گيري از نتايج: يكي ديگر از نشانههاي اثباتي سلامت و روح و روان آدمي، خودكفايي و استقلال دركارها و بهره گيري از نتايج درست آن است، به اين معنا كه برپايه آنچه تواناييهاي فرد و امكانات و مهارتهايش اجازه ميدهد در كار خويش استقلال را حفظ نمايد. از راه كار و استقلال درعمل فرد ميتواند به اهداف حياتي خويش دست يابد.(يس/ 35(
ج- خشنودي از خود و ديگران: يكي ديگر از نشانههاي سلامت روان آن است كه انسان از خود، استعداد، امكانات و تواناييهاي خدادادش خرسند و خشنود باشد و شكر و سپاس آن را به جاي آورد. سپاس و خرسندي ازاين نعمتها بهره گيري درست و كامل از آنهاست. كسي كه از خود و نعمتهايش خرسند وخشنود نباشد همواره در آرزوي چيزي خواهد بود كه گاه برون از توان اوست، از اين رو دچار حسد، افسردگي و مانند آن ميگردد. كسي كه از خود و نعمتهاي خود خشنود و خرسند است نه تنها سپاس گزار آن ميشود بلكه اعتماد و عزت نفس در او افزايش مييابد كه اين مسايل موجب آرامش وي ميشود. اعتماد و عزت نفس موجب اين ميشود كه همكاري و تعامل با ديگران نيز در او شدت يافته و از ديگران بيش از آنچه هستند متوقع نباشد.
د- توانايي بر كنترل نفس: كسي كه از تعادل رواني و سلامت روحي برخوردار است، ميتواند بر كششها و گرايشهاي شهواني كنترل داشته باشد و آنها را در جهت اهداف عالي خود بكار گيرد. نه تنها غرايز خويش را سركوب نمي كند بلكه با كنترل و هدايت آنها به بهترين شيوه آن قوا و غرايز را به خدمت خود درمي آورد. و غرايز نفساني را نعمتهاي دنيايي براي تكامل و رشد خود مييابد. (آل عمران/ 14)
هـ- توانايي بر پذيرش مسئوليت: توانايي براي پذيرش مسئوليتها يكي از مهمترين نشانههاي سلامت رواني فرد از ديدگاه قرآن است. (حجر/ 92 و 93؛ نحل/ 93) پس هر فردي كه مسئوليت انديشه، عقيده، رفتار و گفتارش را بپذيرد، داراي سلامت رفتار است.
و – توانايي بر فداكاري و ايثار: از آنجايي كه انسان متعادل در ايمان و عمل ازسلامت رواني برخوردار است و به اصول توحيد در همه امور اعتقاد دارد و به آن پايبند ميباشد؛ در مقام عمل اين توان و قدرت را دارا ميباشد تا با بذل و بخشش به ديگران كمك نمايد و نيزاز جان و مال خود براي تكامل فردي واجتماعي جامعه ايماني اش بكوشد و در اين راه جانفشاني نمايد. (توبه/ 111؛ صف 10. (
ز- توانايي بر ايجاد ارتباط درست با ديگران: كسي كه از سلامت روان برخوردار است به راحتي و آساني ميتواند با ديگران ارتباط برقرار نمايد و در رفع نيازهاي خود و ديگران با آنان همكاري كند. (مائده/ 2 و حجرات 10( ، زيرا انسان همواره نيازمند به ديگران است. اين ارتباط و تعامل وهمكاري بايد بر پايه دوستي و اعتماد متقابل باشد. ح- گزينش اهداف واقعي: يكي از شرايط سلامت رواني آن است كه فرد بتواند هدف واقعي و حقيقي را تشخيص داده و انتخاب نمايد و در انتخاب هدف دچار گمراهي نگردد از اين رو هدفهاي زودگذر را اصل قرار ميدهد. «انما الحيوه الدنيا لعب و لهو» (محمد/ 36)
ط- احساس به خوشبختي و سعادت: يكي از نشانههاي بارز صحت و سلامت روان آن است كه فرد احساس خوشبختي و سعادت نمايد.
قرآن براي دست يابي بشر به شاخصههاي سلامت رواني، آموزههاي دستوري چندي را بيان ميدارد كه ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1- اسلام
در كلمات اولياى دين، اسلام مايه آرامش و امنيت و وسيلهاى براى سلامت روان معرفى شده است. على (ع) در اين خصوص فرمود: " الحَمدُللهِ الذى شَرَعَ الاسلام فَسَهَّلَ شَرايِعَهُ وَاَعَزَّ اركانهُ عَلى مَنَ غالَبَهُ فَجَعَلَهُ اَمْناًلمن عَلَقَهُ و سَلْماً لِمَن دخله وَ بُرْهاناً لِمَنْ تكلَّم بِهِ…؛ سپاس خدايى را كه راه اسلام را گشود و راههاى فراگرفتن و عمل كردن به احكام و دستورات آن را براى آنان كه خواهانند، آسان گردانيد. اركانش را در برابر آنان كه به ستيزه برمىخيزند، استوار نمود، و آن را براى كسانى كه دست به دامنش مىزنند پناهگاه امنى قرار داد و براى آنها كه به حريمش گام نهند وسيله سلامت ساخت و براى آنان كه از منطقش پيروى كنند، دليل و برهان قرار داد!" (ابن ابى الحديد، 1383 ج 7، ص 171).
آن حضرت در كلام ديگر فرمود: "… ان اللهَ تَعالى خَصَّكُم بالاسلام، واستخلَصَكُم لَهُ و ذالك لانَّهُ اِسمُ سَلامَهٍ و جِماعُ كَرامَهٍ… ؛خداوند اسلام را مخصوص شما قرار داد و شما را براى آن برگزيد و اين به خاطر آن است كه اسلام از سلامت گرفته شده و كانون بزرگوارى است، …" (همان، ج 9، ص 152).
2- ايمان به خدا
ايمان به خدا از بهترين سرمايههاى انسانى است كه اگر در زندگى انسانها تحقق داشته باشد، منشأ بركات بسيار و اگر كسى اهل ايمان نباشد، دائم در زيان به سر مىبرد: "والعَصرِ اِنَّ الانسانَ لفى خُسرٍ الّا الذين آمنوا و عَملوالصالِحاتِ…؛ قسم به عصر كه انسانها همه در زيانند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند…" (عصر، 1-3).
ايمان، علم همراه با اعتقاد توام با سكون و اطمينان است و طمأنينه و آرامش جزء لوازم لاينفك ايمان است. ايمان به خدا داراى نتايج و آثارى است كه به يك معنا قابل تقسيم به شناختى و رفتارى است؛ يعنى برخى از آثار آن در عقيده و بعضى ديگر در رفتار شخص مؤمن ظاهر مىگردد و در مجموع از او يك انسان قوى، قدرتمند، داراى سكينه و آرامش و بدون دلهره و اضطراب مىسازد.
نتايج و آثار شناختى ايمان به خدا
براى ايمان به خدا در قرآن كريم نتايج و آثار شناختى بسيارى مشاهده مىشود كه برخى از آنها عبارتند از:
الف) مومنان، دائم خود را زير چتر حمايت خدا و در سايه عنايت او مىبينند ؛ زيرا جز خدا ولى و حامى ديگر نمىشناسند و تنها خدا را سرپرست و مولاى خود مىدانند: "وَاعتَصِموا بالله هُوَ مَولاكُم فَنِعْمَ الْمَولى وَنِعمَ النَّصْرُ؛ به خدا تمسك جوييد كه او مولا و سرپرست شماست.چه مولاى خوب و چه ياور شايستهاى است!" )آل عمران، 68 و حج، 78).
ب) مؤمنان، خود را در هر كار و در هر حالتى نيازمند به خدا مىبينند و او را قادر و بىنياز مطلق مىدانند: "يا اَيُّها الناسُ اَنتُمُ الفقراءُ الى اللهِ و اللهُ هو الغنيَّ الحَميدَ ؛ اى مردم! شما )همگى( نيازمند به خداييد. تنها خداوند است كه بىنياز و شايسته هرگونه حمد و ستايش است" )فاطر، 15).
ج) مؤمنان تنها از خدا مىترسند و از غير خدا ترسى ندارند و از احدى واهمه ندارند. "… وَيَخْشَوْنَهُ وَلايَخْشَوْنَ اَحَدً الَّا اللّه وَ كَفى بِاللهِ حَسْيباً؛ تنها از او مىترسند و از هيچ كس بيم ندارند و همين بس كه خدا حسابگر ]و پاداش دهنده اعمال آنها[ است" )احزاب، 39).
د) مؤمنان بر اثر نورى كه دارند داراى تشخيص صحيح هستند و حق را از باطل و راه را از چاه تشخيص مىدهند. بين آنها و ديگران كه در ظلمت به سر مىبرند فرقى آشكار است و آنها به خاطر درك صحيح خود بر اثر روشن بودن همه راهها براى آنها هيچگاه اضطراب و دلهره ندارند: "اَوَ مَنْ كانَ مَيتاً فَاحْيَيْناهُ و جَعْلنا لَه نوراً يَمشى به فِى الناس كَمَنْ مثله فى الظلمات ليس بخارج منها…؛ آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟!" )انعام، 122).
ه) مؤمنان نه براى چيزى كه از دست دادند افسوس مىخورند و نه به متاع دنيا كه گيرشان مىآيد خوشحالند، و نه نگران آينده. اين سه حالت براى ديگران دائم باعث اضطراب، دلهره و وحشت است: "لكيلا تَأسَواْعَلى مافأتكم و لاتَفْرحُوا بِما آتاكم واللّه لايحبُّ كل مختال فخور؛ اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده ايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشيد، و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد" )حديد، 23).
و) ايمان مؤمنان به خاطر نزول سكينه و آرامش بر دلهاى آنها دائم رو به افزايش است. هرگونه شك و ترديد و وحشت از آنها زايل مىگردد؛ لذا در طوفان حوادث ثابت قدم مىمانند: "هو الذى انزل السكينه فى قلوب المؤمنين ليزداد وا ايمانا مع ايمانهم…؛ او كسى است كه سكينه و آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرده تا ايمانى بر ايمانشان افزوده گردد…" (فتح، 4).
اين آرامش ممكن است جنبه عقيدتى داشته باشد و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد، يا جنبه عملى، به گونهاى كه ثبات قدم و مقاومت و شكيبايى به انسان بخشد. بالاخره مؤمن، هرگز در برابر حوادث سخت، سست و لرزان نمىشود و اندوهى به خود راه نمىدهد، و همواره خود را برتر از دشمن مىبيند و به آيه "ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الأعلون ان كنتم مؤمنين" )آل عمران، 139) پايبند است، اين در حالى است كه اضطراب حاكم بر افراد بىايمان از خلال گفتار و رفتارشان، مخصوصا به هنگام وزش طوفان حوادث كاملا محسوس است.
نتايج و آثار رفتارى ايمان به خدا
معتقدان به خدا در رفتارشان نيز با ديگران فرق اساسى دارند كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف) ترس در وجودشان نيست و به خود خوفى راه نمىدهند: "الا ان اولياء اللّه لاخوف عليهم و لا هم يحزنون؛ آگاه باشيد اولياى الهى نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند" )يونس، 62). كسى كه خلاف ندارد و خدا را نيز عادل مىداند به طورى كه كسى را بىگناه عذاب نمىكند، و در زير چتر حمايت خداى قادر مهربان است، وجهى ندارد كه بترسد يا غمگين باشد. بلى ترس و غم نصيب متخلفان و متمردان از دستورات خدا و بالاخره بهره دشمنان خداست.
ب) پايبند به تعهدات خود مىباشند.
ج) در روابط فردى و اجتماعى قابل اعتمادند.
د) از رفتارهاى ناهنجار جنسى اجتناب مىكنند و عفيف و پاكدامن هستند.
ه) به فرائض دينى و دستورات الهى پايبندند.
و) به خاطر اعمال و رفتار درست خود اهل نجات و بهشتند: "قَداَفلَحَ المؤمنون، الذينهم فى صلوتهم خاشعون، والذينهم عن اللّغو معرضون، والذينهم للّزكات فاعلون، والذينهم لفروجهم حافظون… والذينهم لاماناتهم و عهدهم راعون، والذينهم على صلواتهم يحافظون، اولئك هم الوارثون، الذين يرثون الفردوس و هم فيها خالدون ؛ مؤمنان رستگار شدند. آنها كه در نمازشان خشوع دارند، و آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند، و آنها كه زكات مىپردازند، و آنها كه دامان خود را ]از آلوده شدن به بىعفتى[ حفظ مىكنند؛… و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند؛ و آنها كه بر نمازهايشان مواظبت مىنمايند. آنها وارثانند؛ ]وارثانى كه[ بهشت برين را ارث مىبرند، و جاودانه در آن خواهند ماند" (مؤمنون، 1-11).
ز( در برابر حوادث تسليم نيستند و با تكيه بر قدرت لايزال الهى با آنها مقابله مىكنند. ح) احساس كهترى و خود كمبينى و حقارت در برابر ديگران ندارند: " و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الأعلون ان كنتم مؤمنين؛ و سست نشويد؛ و غمگين نگرديد؛ و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد" (آل عمران، 139).
3- انجام دادن عمل صالح
هرجا سخن از ايمان است بلافاصله عمل صالح نيز مطرح مىشود. گويى اين دو لازم و ملزوم يكديگرند و اساساً مومنان با اعمال شايسته خود شناخته مىشوند. طبق بيان قرآن كريم نتيجه عمل صالح )هرگونه رفتار سالم از روى عدل و انصاف( در اين عالم، حيات طيبه است؛ يعنى كسانى كه داراى عمل صالح هستند زندگى پاكيزه از هر نوع آلودگى و ظلم و نگرانى و قرين آرامش و رفاه دارند:"من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَهُ حياتا طيبهً و لنجزينّهم اجرهم بأحسن ما كانوا يعملون؛ هركس كار شايستهاى انجام دهد خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند، خواهيم داد" (نحل، 97).
در مقابل، آنها كه از خدا بريدند و از ياد خدا اعراض نمودند زندگى سخت و همراه با اضطراب و دلهره خواهند داشت: "من اعرض عن ذكرى فانَّ له معيشته ضنكا…؛ هركس از ياد من رويگردان شود، زندگى سخت ]و تنگى[ خواهد داشت و… " )طه، 124). حاصل اين كه عمل صالح زمينه ساز زندگى سالم همراه با رفاه و آرامش است و از زندگى سخت و توأم با اضطراب جلوگيرى مىكند.
4- تقوا و پرهيزكارى
پرهيزكارى لازمه زندگى هر فردى است كه مىخواهد زندگى انسانى همراه با آرامش و آسايش داشته باشد و تحت فرمان عقل زندگى كند.
5- ياد خدا
ياد خدا مايه آرامش دلهاست؛ لذا دلهايى كه متوجه غيرخدايند هيچ گاه آرام و قرار ندارند؛ چون هيچ چيز نمىتواند انسان را راضى كند، به هرچه برسد، افزون از آن را مىطلبد. تنها چيزى كه مايه آرامش است و درون انسان را راضى مىكند، ياد خداست. انسانى كه دايم به ياد خداست و به خدا وابسته است، چشمداشتى به چيز ديگر ندارد تا براى آن مضطرب و ناآرام باشد؛ اما تجربه نشان داده است كه انسان اگر همه وسايل مورد نياز زندگى را حتى چندبرابر عمرش داشته باشد، باز فطرت كمال خواهى او و درون خدا خواه او آرام نمىگيرد چه زيبا فرمود قرآن كريم: "الا بذكراللّه تطمئن القلوب ؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد" (رعد، 28).
بايد توجه داشت كه منظور از ذكر و ياد خدا، تنها ذكر زبانى و گفتن لااله الااللّه، سبحان اللّه و الحمدلله، نيست، بلكه منظور هر چيزى است كه انسان را به ياد خدا اندازد، حال ذكر زبانى باشد يا ترك گناه هنگام مواجهه با آن، شكيبايى هنگام مصايب و مشكلات، توسل و تمسك به پيامبران خدا و اولياى الهى، توجه به قرآن و نماز و ساير دستورات دينى كه هر يك به نوبه خود انسان را به ياد خدا مىاندازد؛ چرا كه كارها بايد براى خدا انجام گيرد.
6- توكل به خدا
در اتكا به نيرويى برتر از همهء نيروها، احساس آرامش عميقى به انسان دست مىدهد. در تعاليم دينى هرجا كه خواستند انسان را به كارى وادار نمايند و ترس و نگرانى را از او بگيرند، توكل به خدا را مطرح مىكنند و به انسانها اعلام مىدارند كه از مشكلات نهراسند و آن كار مشكل را با اتكاى به خدا و نيروى لايزال او شروع كنند و خدا آنها را كمك مىكند؛ زيرا توكل مانع ايجاد احساس درماندگى و نااميدى مىشود. كسى كه به خدا توكل نمايد، هيچگاه شكست نمىخورد و در بين راه درمانده نمىشود و تحمل زحمت و مشكلات بر او آسان مىشود؛ چرا كه: " و من يتوكل على اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره، قدجعل اللّه لكل شئى قدرا؛ و هركس بر خدا توكل كند، خداوند امر او را كفايت مىكند. خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند و خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است" (طلاق، 3).
"الذين قال لهم الناس ان الناس قدجمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا اللّه و نعم الوكيل؛ اينها (ياران پيامبر در غزوه حمراء الاسد)كسانى بودند كه بعضى از مردم (كاروان عبدالقيس كه از مكه به مدينه مىرفتند) به آنها گفتند: مردم (لشكر ابوسفيان) براى( حمله به) شما اجتماع كردند. از آنها بترسيد؛ اما آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند: خدا ما را كافى است و بهترين حامى ماست" (آل عمران، 173).
چنان كه ملاحظه مىكنيد، انسانهاى متكى به خدا هرچند شكست خورده (در جنگ احد) و فاقد سلاح مدرن آن روز با جمعيتى اندك در برابر دشمن بظاهر پيروز در جنگ احد، چه موضع گيرى قوى و درستى داشتند و ابداً در خود احساس ترس و هراس و اضطراب نكرده، بلكه بر ايمانشان افزوده شد. بر اين اساس يكى از عوامل پيشگيرى از بيمارى روانى استرس، و نگرانى، توكل به خداى قوى است.