چالشهای گفتمان انقلاب اسلامی
در مطلب حاضر نویسنده با بررسی ویژگی گفتمان انقلاب به عنوان تنها رقیب اومانیسم غربی، به تلاشهای دشمنان برای مقابله با آناشاره کرده و بر ضرورت پایبندی مسئولان و دولتمردان بر اصول اساسی این گفتمان برای تداوم مشروعیت آن تاکید کرده است.
جهانیسازی طرحی مدیریت شده
در جهانی شدن به این نکته توجه داده میشود که انسان باید در گستره بشریت فکر و عمل کند؛ و حتی اگر در چارچوب منطقهای یا جغرافیایی با مرزهای زمانی و مکانی عمل میکند، ولی باید جهانی فکر کند. به سخن دیگر، جهانی شدن بر اساس این فکر پدید میآید که انسان موجودی از نظر فیزیکی و جسمی محدود به زمان و مکان و از نظر فکری فراتر از آن است؛ این بدان معنا خواهد بود که یک فرآیندی را انسان باید بپیماید تا به چنین بلوغی برسد. جهانی شدن در هر حال یک فرآیند طبیعی برای بشری است که در حال رشد و بلوغ است؛ اما جهانسازی یک طرح و برنامهای مشخص است که هر فرد یا جامعهای آن را به عنوان راهبرد در نظر گرفته و برای دستیابی به آن سیاستها و برنامههایی را به مورد اجرا میگذارد. از همین رو گفتمان اسلامی بر اساس طرح راهبردی جهانی شدن فرآیندی و جهانسازی برنامهای سامان یافته است و برنامه جهانی سازی افکار و عقاید خود را در قالب سه گانه عدالت و احسان و اکرام دارد.(انبیاء، آیه 107؛ سباء، آیه 28)
گفتمان اسلامی، تنها رقیب واقعی انسانگرایی غربی
گفتمان انقلاب اسلامی با چنین طرحوارهای از درک جهانی بودن و جهانی شدن و جهانسازی حرکت توفنده خود را آغاز کرد. از آنجا که گفتمان انقلاب اسلامی تنها گفتمان رقیب اندیشه اومانیستی و انسانگرایی غربی است، به طور طبیعی از همان آغاز با موانع عدیده فرهنگی و نظامی و اقتصادی مواجه شده است.
از نظر گفتمان انقلاب اسلامی، چین و هند و دیگر قدرتهای نوظهور اقتصادی و یا روسیه و اروپای بیمار و گرفتار، رقیب جدی و خطرساز برای نظام انسانگرایانهای به رهبری شیطان بزرگ یعنی آمریکا نیست؛ زیرا آنها نیز به نوعی گرفتار همان اومانیست و انسانگرایی هستند که آمریکا آن را مدیریت میکند؛ پس تنشها میان آمریکا و چین و هند و مانند آنها یک تنش بنیادین گفتمانی در سطح مبانی و اصول نیست، بلکه تنشها و رقابتها تنها در حوزه رهبری نظام گفتمانی است؛ چرا که هر یک از آنها تلاش میکنند تا دیگری را به عنوان رقیب کنار بگذارند. از این رو، چین کنفوسیوسی با انسانگرایی و اخلاقگرایی طبیعی مبتنی بر بنیادهای لذت محوری و سودگرایی دنیوی، هیچ فرقی با آمریکای به ظاهر مسیحی یا هند تکثرگرا ندارد؛ زیرا در همه این گفتمانهای به ظاهر رقیب و مخالف با گفتمان آمریکایی، یا خدا در آن مرده یا کنار کشیده و کارها را به انسان تفویض کرده است. پس هیچ تفاوت ماهوی میان آنها نیست، بلکه جدال و نزاع آنان در کسب جایگاه نخستین در مدیریت گفتمان انسانگرایی و به تعبیر دقیقتر رقابت بر سر قرار گرفتن در مقام و منزلت «شیطان بزرگ» بودن است.
شیوههای تقابل دشمن با گفتمان اسلامی و مقابله با آن
با ظهور گفتمان انقلاب اسلامی، زنگهای خطر به صدا در آمد و دشمن با گفتمانی مواجه شد که گفتمان پایان تاریخ آنان را به چالش کشیده و اجازه نمیدهد تا نظام انسانگرایی آنان بر همه جهان سلطه یابد. در اینجا تلاشهایی شد تا با استفاده از رقیبسازی درونی، گفتمان انقلاب اسلامی را به چالش کشیده و از میدان به در کنند. پدیده طالبان و سپس القاعده برای به میدان کشیدن رقیبان درونی مورد تاکید قرار گرفت. از آنجا که شعار گفتمان انقلاب اسلامی بر اساس اصول اسلامی و قرآنی، در وهله اول اتحاد مسلمانان(انفال، آیه 46؛ آل عمران، آیات 103 و 105) و سپس اتحاد موحدان جهان از مسیحیان و یهودیان واقعی بود (آلعمران، آیه 64)، و در این میان آمریکا به عنوان سردمدار نظام اومانیستی و شیطان بزرگ معرفی شده و جهانیان را به خود مجذوب کرده بود، دشمنان از همین نقطه ضعف ابتدایی آغاز کردند و طالبان و القاعدهای را به راه انداختند که در ظاهر به جنگ آمریکا رفته و علیه صلیبیون و یهودیان اشغالگر فعالیت میکرد؛ اما با شکستها و موفقیتهایی که این جریان به هم زد، پس از اندکی هدف اصلی روشن شد؛ زیرا نوک حملات به جای آنکه به سوی آمریکا و اسرائیلاشغالگر باشد، علیه شیعیان برگشت و به صراحت القاعده در جستوجوی جذب حداکثری سنیها ، حملات علیه شیعه را آغاز کرد. الزرقاوی به طور رسمی نفرت شدیدی را نسبت به شیعیان ابراز داشت و با وهابیگری و تکفیرگری خود ضرباتی را به شیعیان و مواضع انقلاب اسلامی وارد ساخت و بذر کینه و دشمنی را برانگیخت تا گروهی از افراطیون شیعی و مخالفان وحدت جهان اسلام، با بهرهگیری از منابع انگلیسی در دام افتاده و جنگ میان اسلامی را تشدید و تشویق کرده و بر دامنه و گستره مرزهای آن افزودند.
البته دشمنان سوگند خورده گفتمان انقلاب اسلامی افزون بر ضربات بر شیعیان و ایجاد شکاف میان سنی و شیعی بر آن شدند تا تفاوتهای جغرافیایی و نژادی و فرهنگی را برجسته سازند و جنگ فارس و عرب و ترک و کرد و مانند آن را به راه اندازند که تا جایی نیز موفق شدند و درگیریهایی را در جهان اسلام ایجاد و هزینههای را برای جریان گفتمان انقلاب اسلامی افزایش دادند.
دستور کهن شیطانی تفرقه اندازی و سلطه گرایی به دنبال شکست (انفال، آیه 46) موجب شد تا دشمنان جریانهایی را در قالب تندروها و میانهروها و مانند آن در جهان اسلام شکل داده و جریان اسلامی را به جان هم اندازند. تنوع و تعدد قومیتی و فرهنگی و زبانی که اسلام آنها را امری طبیعی و پذیرفتنی دانسته و بستری برای ایجاد امتسازی از همه آنها فراهم آورده بود، امروز خود به تهدیدی درونی تبدیل شده است. همین تنوع در نهایت چالشی برای قدرت گفتمانی انقلاب اسلامی شد و تهدید را به فرصتی برای دشمنان تبدیل کرد. در حقیقت تنوعهای موجود در امت اسلام به جای آنکه یک فرصت برای رشد و شکوفایی باشد و با بده و بستانهای فرهنگی و اقتصادی و مانند آنها موجب شکوفایی علمی و عملی و تمدنی جهان اسلام شود، خود به قابلیتی برای شکست از درون تبدیل شده است.
دشمن بر آن است تا چهرهای خشن و وحشی از اسلام و مسلمانان به نمایش گذارد و در این راه با بهرهگیری از اصل مقدس جهاد و تفسیر ناروا و نادرست از آن بر آن است چهرهای از اسلام نشان دهد که همراه با وحشیگری و هرج و مرجگرایی و پوچگرایی است. هر یک از این گروهها و دستهجات کوچک و ناهمگن محلی، مدعی نمایندگی از اسلام ناب و سلف صالح بوده و با تکفیر دیگران حجم عظیم مسلمانان را رودررو هم قرار میدهند. سیاست فرعونی است که با دستهبندیهای دروغین همراه است و قدرت را از مسلمانان سلب میکند.(قصص، آیه 4) این در حالی است که اسلام به مسلمانان هشدار میدهد که از تکفیر یکدیگر دست بردارند و با تمسک به اصول اساسی اسلام از یکی بودن پیامبر، قرآن و قبله و مانند آن سود برند و در مسیر کتاب الهی حرکت کرده و سبک زندگی خویش را بازسازی کنند.
از نظر قرآن کسانی که با تفرقه و تکفیر دیگران دنبال منافع زودگذر دنیوی هستند به جایی نمیرسند.(نساء، آیه 94) از همین رو خدا بهصراحت نسبت به این امور هشدار میدهد و میفرماید:كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو مسئول ایشان نيستى؛ كارشان فقط با خداست. آنگاه به آنچه انجام مى دادند، آگاهشان خواهد كرد. (انعام، آیه ۱۵۹) در جایی دیگر نیز میفرماید:از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند؛ هر حزبى بدانچه پيش آنهاست، دلخوش شدند و بدمستی کردند.(روم، آیه۳۲)
دشمن با این شیوه بر آن است تا گفتمان اسلامی را در گردابی فرو برد که در پیرامون خودش ایجاد میشود. بنابراین، بیش از آنکه اهداف جهانیسازی را مدنظر قرار دهد و آرمانهای جهانی را پیگیری کند، گرفتار شرایط و احوال خاص محلی خود باشد و سرمایههای خویش را در این باتلاق و گرداب بریزد و هدر دهد. این گونه است که جهتگیری نوک حمله جنبشهای اسلامی در جهان اسلام به جای آنکه به سوی مستکبران غربی و عبری و مزدوران آنها باشد و جهان استکباری به سرکردگی آمریکا را نشانه برود، به سوی اهداف کوچک درونی متمرکز میشود. این پراکندگی و تنوع در اهداف موجب میشود تا هیچ تاثیری بر کلیت جهان استکباری نگذارد و آنان همچنان رهبری جهان را به عهده داشته و جهانی سازی را بر اساس برنامههای استکباری خویش پیش ببرند.
مهمترین کارکرد این رقیبسازی در جهان اسلام، پاشیدن بذر نومیدی در میان مردمان بویژه جوانان است به طوری که خسته از هر گونه تاثیر و تغییر مثبت، از اسلام سیاسی و سیاستهای اسلام نومید شده و گفتمان استکباری انسانگرا را به عنوان پایان تاریخ بپذیرند و خود را با آن همسان سازند. با نگاهی به وضعیت جهان اسلام در غرب آسیا به خوبی آثار این نومیدی را میتوان در جوامع دید؛ جوامعی که از جنگهای داخلی و حملات تکفیریها و تروریستهای سلفی وهابی خسته شدهاند و برای ایجاد امنیت ولو در سایه مستکبران چشم به حمایتهای آنان دوختهاند.
دشمنان گفتمان انقلاب اسلامی امروز وضعیت را به گونهای در میآورند یا آوردهاند که دیگر هیچ جامعهای به مدل اسلامی و نظام اسلامی دلبستگی نداشته و غبطه آن را نمیخورد و آن را تمجید و تحسین نمیکنند. این گونه است که دیگر سطح گفتمانی و عقیدتی به هیچ وجه رقیبی در برابر مدل اومانیستی – آمریکایی نشات گرفته از غرب به حساب نمیآید و جهانی که دیروز احتمال آن را داشت که به سوی گفتمان انقلاب اسلامی به عنوان جایگزین گرایش پیدا کند، امروز دیگر هیچ گرایشی به آن ندارد و در سراسر جهان کشورها و ملتها به سوی آمریکایی شدن ترغیب و تشویق شوند؛ چنانکه امروز این عطش دیروز به انقلاب اسلامی و گفتمان نجاتبخش آن به نوعی یاس و نومیدی تبدیل شده است و اکثریت جهانی از هند و چین و آمریکای لاتین و آفریقا و آسیای میانه به سمت و سوی جریان آمریکایی گرایش یافتهاند. دیگر ترس از «اورابیا» شدن اروپا از میان رفته است و اسلام هراسی چنان تاثیر مثبت گذاشته است که دیگر هیچ اروپایی خواهان اسلام نیست؛ چه برسد که به اسلام سیاسی به عنوان یک گفتمان نگاه کند و آن را روزنه امیدی برای خود بداند. تندروهای مهاجر از کشورهای اروپایی به سوی سوریه و غرب آسیا رانده و در آنجا به هلاکت افتاده یا نومید و سرخورده به خانههایشان بازگشتند؛ زیرا تصویری که از اسلام و دولت اسلامی و اسلام سیاسی در عمل از سوی داعش به نمایش گذاشته شده جز جنایات و خشونت کور و بیهدف چیزی نبوده است.
امروز تلاش میشود تا جوانان به جای گرایش به اسلام به مدل آمریکایی گرایش یابند. با تشویق به جداییهای فرهنگی و تشتت و تفرقه، امروز یک میلیارد مسلمان در برابر دولت صهیونیستی، خوار و زبون به تغییر ماهیت و هویت قدس مینگرند و به جای اکثریتی تاثیرگذار به اقلیتهای کوچک غیرموثر در جهان امروز بدل شدهاند. تاثیرات تهاجم فرهنگی از طریق رسانههای گوناگون چنان فزاینده است که دیگر به جای عطش همگانی برای جاودانگی از راه فنا و شهادت، شاهد سرخوردگی مردم هستیم و شوق دستیابی به مدل آمریکایی در آنان تشدید شده است و میلیونها مسلمان با سفر به خارج از منطقه به تماشای جوامع باز و آزاد مینگرند که همه خوشیهای بهشت را در خودش فراهم آورده است.
جنگها و ترورها نه تنها زیرساختها را از میان برده و نخبگان را کشته یا فراری داده است، بلکه حتی منابع اقتصادی را به طور کامل از میان برده و توانایی برتری اقتصادی و به تبع نظامی را از این کشورها گرفته است. دیگر دشمنان رقیبی جدی برای خود در منطقه نمییابند و تحریمهای اقتصادی موجب شده تا اقتصاد به ورطه نابودی افتاده و نارضایتی عمومی را فراهم آورد. تلاش شده تا امالقرای این گفتمان اسلامی ناب به کشوری ورشکسته و نابسامان از لحاظ اقتصادی تبدیل شود و هرگونه تهدید جدی از برون به تهدید جدی در درون برای خود گفتمان اسلامی تبدیل شود. از این رو رهبری انقلاب اسلامی با درک عمیق و تدبر خویش به این نتیجه رسیده است که جنگ آینده اقتصادی است. لذا بر اقتصاد مقاومتی تاکید کرد و طبل آن را بارها و سالها به صدا درآورد؛ اما دریغ از گوش شنوا!!
برای درک دشمنی واقعی و رهایی از توهم توطئه باید همواره به تحلیل واقع بینانهای دست یابیم که شامل تحلیل دیگران از خود و تحلیل نقادانه از خود است. باید توجه داشت که دیگران بر اساس مبانی و اصول اندیشهای و عقیدتی خود، جهان را از منظری متفاوت از ما مینگرند. بنابراین، استدلالها و فرضیاتی متفاوت از ما ارائه میدهند. پس لازم است که گاه از منظر دیگران به خودمان بنگریم و به نقد و انتقاد از این منظر توجه یابیم و مثبتها و منفیهای آن را درک کنیم و بر اساس همان منظر عقیدتی خودمان تحلیل درست وراستی را ارائه دهیم و راهبردها و سیاستها و برنامههای خود را بازنگری کنیم.
راه سوم نجاتبخش
بیگمان از منظر ما رویکرد آمریکا با ادعای دمکراسیخواهی در جهان یک رویکرد مبتنی بر نفاق و دورویی است؛ زیرا از پادشاهی قرون وسطایی عربستان حمایت تمام و کمالی را به عمل میآورد، در حالی که به دمکراسی ایران اسلامی حمله میکند و آن را دیکتاتوری میداند، این پرسش مطرح است که از نظر دیگران، ما آیا دنبال دمکراسی بر اساس مدل غربی آن هستیم یا اصلا هیچ اعتقادی به آن نداریم. آیا این دورویی و نفاق در رویکردهای ما نیز وجود دارد؟ اگر ما همواره خواهان شفافیت در اصول و مبانی هستیم و هیچ ابایی نداریم که از مبانی و اصول گفتمان انقلاب اسلامی بهصراحت سخن بگوییم و مثلا مبارزه با ظالمان و مستکبران جهان و حمایت از مظلومان و مستضعفان را به عنوان بنیادینترین اصول قرآنی (نساء، آیه 75) پذیرفته و بدان وفادار هستیم، پس نمیتوانیم برخلاف آن عمل کنیم و راهی دیگر برگزنیم؛ زیرا بر این باور هستیم که نظام اسلامی یک نظام ولایی مبتنی بر اصول ولایت الهی است، به سبب مصلحت یا عملگرایی یا امور دیگر چون اصالت لذت و مانند آن نمیتوانیم در جایی موافق و در جایی دیگر مخالف آن عمل کنیم و دورویی و نفاق ورزیم. پس هرگز از اصل مثلا توحیدی خود کوتاه نمیآییم و بهصراحت آیات سوره کافرون را میخوانیم و در آیینهای اساسی و اصلی و سبک زندگی نیز از اصول و آیین خود گامی کوتاه نمیآییم هرچند که به ظاهر شکست بخوریم و دشمن پیروز شود؛ زیرا خدا میفرماید: و هرگز يهوديان و مسیحیان از تو راضى نمى شوند مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى، بگو در حقيقت تنها هدايت خداست كه هدايت واقعى است و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد، باز از هوسهاى آنان پيروى كنى در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت. (بقره، آیه ۱۲۰)
بنابراین، همگرایی با غرب و گفتمان غربی، از سوی گفتمان اسلامی معنا و مفهومی نخواهد داشت؛ پس نباید در شرایطی قرار بگیریم که میان دو گزینه ناگزیر به انتخاب باشیم: 1. ادغام در نظم جهانی غربی به سرکردگی آمریکا یا هر شیطان بزرگ دیگر؛ 2. بیرون افتادن از آن و تبدیل به کشوری درگیر با همه آنچه گفتمان غربی نامیده میشود؛ چرا که بسیاری از کشورها و مردمان جهان بر اساس فطرت، پذیرای ادغام با نظم غربی نشدهاند و اگر فرصتی دست یابد از آن فرار میکنند. تشکیل نوعی همگرایی با این کشورها و ملتها خود راه سوم نجاتبخش است.
هم اینک در جهان کنونی قدرتهایی هستند که راه سوم را برگزیدهاند و تلاش دارند تا بر اساس معیارها و ملاحظات خود دیگران را متحد و همگرا سازند و این دور از انتظار و امری نشدنی نیست. پس اگر دیگران در اندیشه جهان چند قطبی هستند، میتوان از این ظرفیت برای رهایی از فشارهای شیطان بزرگ استفاده کرد و به جای گرایش به غرب و اروپا به این قدرتهای مرکزگریز توجه یافت.
مدعی باید شجاعت را برای رسیدن به اهداف خویش همواره به کار گیرد. با ترس نمیتوان به مقاصد بالا رسید. نباید از سر ترس فشارهای استکباری سردر گربیان برد. باید به ساماندهی تغییرات و اصلاحاتی پرداخت که جامعه را به سمت و سوی همت عالی برای انجام کارهای بزرگ چون جهانیسازی سوق میدهد. باید از ترس موهوم بگریزیم و خطرپذیری را افزایش دهیم؛ اگر به جنگ مستکبران رفتیم باید بدانیم که هزینه آن بس بالا است؛ زیرا دشمن با بهرهگیری از نفوذیها و ستون پنجم خود در امالقرای اسلام و گفتمان انقلاب اسلامی آشوب برپا میسازد و خشونت میآفریند. (مائده، آیه 41؛ توبه، آیه 47) ما هنوز نیرومند هستیم به شرطی که تحت ولایت الهی کار کنیم که دست خدا فوق دستها است و از نصرت و یاری او برخوردار بوده و هستیم؛ زیرا همواره در جایی که نومیدی سر بر میآورد، امیدی از دریچه معجزات و امدادهای الهی میرسد؛ چنانکه بارها این را در جبهات مختلف داخلی و خارجی تجربه کردهایم.(محمد، آیه 7؛ توبه، آیه 25؛ آل عمران، آیه 154)
ضرورت توجه دولتمردان به اصول گفتمان انقلاب
دولتمردان باید همواره به این نکته توجه داشته باشند که مشروعیت نظام ولایی در گفتمان انقلاب اسلامی مبتنی بر اصولی اساسی چون عدالت(حدید، آیه 25؛ مائده، آیه 8)، رهایی از ربا که اعلان رسمی جنگ با خدا است(بقره، آیه 279)، توزیع ثروت و قدرت میان مردم(حشر، آیه 7)، تکیه بر خدا و مظاهر آن یعنی مومنان معتقد و مجاهد، و مانند آنها است.(فتح، آیه 29) این امور است که مشروعیت را در کنار مقبولیت میآورد. بنابراین، هر گونه رفتار مخالف با عدالت و افزایش ربا در قالب معاملات بانکی و غیر بانکی و اختلاس و چپاول بیتالمال و تکیه بر بیگانگان به جای مومنان مهمترین عامل مشروعیت زدا از آن خواهد بود.
دولتمردان باید از منافع کوته بینانه و خودخواهانه خود که بیشتر جناحی و بلکه حتی بدتر شخصی است دست بردارند و به جای آن قواعد نگر باشند و بر اساس قواعد به امور بپردازند. هر گونه گرایشهای حزبی چنانکه گفته شد میتواند دولت را با مشکل مواجه کرده و نظام سیاسی اسلام را ناتوان نشان دهد. باید توجه داشت که در جهان بسیاری هستند که قواعد اسلامی را به سبب آنکه انسانی و فطری و ملهم به الهامات ذاتی بشری از سوی خدا است(روم، آیه30؛ شمس، آیه 8) میپذیرند و دست کم بر اساس اصل عقلی و فطری عدالت عمل میکنند و خواهان اجرای آن هستند. تاکید بر این اصول و مانند آن میتواند موجب تقویت گفتمان انقلاب اسلامیشود.