نعمت ولایت نخستین پرسش پس از مرگ
ولایت که باطن رسالت و نبوت است، نماد کاملی از دین اسلام و حقایق آن است. آنچه از آموزههای اسلامی و قرآنی به دست میآید این است که ولایت خداوند همواره در حجت الهی در جریان بوده است. پس نفی ولایت به معنای نفی حاکمیت و اطاعت خداوند است. از این رو در واپسین لحظات زندگی پیامبر گرامی(ص)، خداوند فرمان میدهد تا در روز غدیر ولایت رسمی امیرمومنان(ع) و دیگر حجتهای الهی بیان شود تا جریان ولایت الهی از طریق حجتهای الهی پس از پایان نبوت در قالب امامت معصوم(ع) ادامه یابد.
بر این اساس در آموزههای قرآنی و روایات تفسیری، مهمترین امانت الهی، ولایت دانسته شده که اطاعت و عبادت با آن معنا مییابد و نخستین پرسش پس از مرگ هر انسانی است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا گوشهای از این حقیقت را بر اساس آیات قرآنی تبیین کند.
ولایت انحصاری خداوند بر هستی
ولایت به معنای نصرت و سرپرست و اختیاردار مبتنی بر محبت(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 885؛ التبیان، ج 7 و 49، ذیل آیه 44 سوره کهف؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 400) یک اصطلاح قرآنی است. بر اساس آموزههای قرآنی ولایت مطلق و کامل بر موجودات هستی، تنها شایسته خداوند است(انعام، آیه 14؛ شوری، آیه 9) و او از هر گونه ولی و سرپرستی منزه و پاک است.(اسراء، آیه 111)
خداوند در آیه 14 سوره انعام بر این نکته تاکید میکند که موجودات به طور طبیعی و فطری در جست و جوی ولی و سرپرست هستند و به آن نیاز دارند. از این رو به شدت از انتخاب غیر خدا برای پاسخگویی به این خواسته فطرت برحذر میدارد و با بیان پرسش انکاری، این شیوه پاسخگویی به یک نیاز طبیعی را نادرست میداند(قل اغیر الله اتخذ ولیا فاطر السموات والارض وهو یطعم ولا یطعم)
در این آیه تبیین شده که فلسفه نیازمندی انسان به ولایت و ولی به دلیل فقر ذاتی انسان است تا او را اطعام نماید و نیازهای گوناگون آرامشی و آسایشی او را برآورده سازد؛ زیرا انسان در ذات خودش فقیر و نیازمند است و هیچ گونه غنایی ندارد و همین فقر ذاتی و نیازمندی به دیگری برای تامین وجود و نیازهای موجودیت اوست که انسان را به سوی سرپرست سوق میدهد تا از آن طریق پاسخی به نیازهایش داده باشد. البته انسان به سبب فقدان علم و معرفت نسبت به تشخیص ولی غنی دچار اشتباه میشود و یا به عللی دیگر، افراد و یا چیزهای دیگر را جایگزین خداوند غنی بالذات میکند و ولایت دیگران را میپذیرد. از این رو انسانهایی ولایت بتان را میپذیرند(رعد، آیه 16) و یا ولایت ابلیس و نسل آن را پذیرفته و آن را پاسخگوی نیازهای فقری خود میدانند.(کهف، آیات 50 و 51؛ حجر، آیات 32 و 42)
از آنجایی که تنها خداوند، قادر به پاسخگویی به نیازهای ذاتی موجودات هستی و تامین آنها و نیز قادر به انجام آن است و اوست که میتواند مصائب و مشکلات بشر را دفع کند، ولایت الهی، ولایتی کافی و مکفی برای انسانهاست و میبایست او را تنها ولی خود انتخاب کرده و او را مرجع همه امور بدانند.(انعام، آیه 62؛ یونس، آیه 30؛ شوری، آیات 9 و 10 و 30 و 31) این خداوند است که ولایت انحصاری و کاملی بر تمامی امور تکوینی و تشریعی دارد و میتواند با ولایت مطلق خود همه هستی را سرپرستی کند.(انعام، آیات 14 و 57 و 62) بر اساس آیاتی از جمله آیات 30 و 31سوره شوری و 32 سوره احقاف هیچ موجودی از ولایت او نمیتواند خارج شود؛ زیرا بیرون از ولایت او چیزی نیست که نام وجود بر آن نهاده شود.
ولایت الهی که ریشه در همان آفریدگاری و پروردگاری خداوند و نیز غنای ذاتی او دارد، در انسانهای کامل و حجتهای الهی نمودار میشود؛ چرا که ایشان خلفای الهی هستند و به عنوان مجاری فیض الهی عمل میکنند. از این رو ولایت پیامبران(ع) به عنوان ولایت معصوم مطرح شده است. پس اطاعت از اولیای الهی بر همگان واجب بوده و از آنجایی که ولایت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) ولایت کامل و مطلقی است هیچ کس را نرسد که از آن خارج شود و مدعی ولایت برای خود یا دیگری شود.(آل عمران، آیه 32؛ نساء، آیه 59 ؛مائده، آیات 55 و 56 و 92؛ انفال، آیات 1 و 20)
با توجه به اینکه ولایت الهی در ولایت معصومان(ع) چه از پیامبران و چه از اولیای دیگر از جمله اوصیای آنان در جریان است، هرگونه ولایت تکوینی و تشریعی دیگران تحت این ولایت کلی و مطلق معنا مییابد. لذا وقتی ولایت ایشان حکمی کند دیگر ولایتهای دیگر مانند ولایت انسان بر جان و مال و عرض خودش یا ولایت بر فرزندان و مانند آن، نمیتواند مقدم شود، بلکه این ولایت معصومان(ع)است که مقدم است.(احزاب، آیه 6)
ولایت، امانت بزرگ الهی
یک معنا از ولایت الهی، خلافت انسان بر هستی است؛ زیرا خداوند انسان را برای مسئولیت بزرگ خلافت انتخاب و به موجودات هستی معرفی کرده است. این ولایت به معنای آن است که انسان، از سوی خداوند مکلف هستند که دیگر موجودات را سرپرستی نمایند و نیازهای آنان را برطرف کنند. این تکلیفی که بر عهده انسان گذاشته شده یک تکلیف تکوینی است. به این معنا که ذات انسان این گونه برای مدیریت بر هستی و سرپرستی و ولایت بر آن آماده شده است.
بر اساس آیه 72 سوره احزاب، انسان به سبب توانایی خود این مقام را به دست آورده و این امانت را به عهده گرفته است. از آیات 31 سوره بقره نیز به دست میآید که علم اسمایی انسان عامل تعیین کننده در این میان بوده است. البته همه انسانها از نوعی ولایت عمومی برخوردار هستند ولی ولایت کامل تنها از آن انسانهایی است که به کمال مطلق برسند و مظاهر همه اسمای الهی در تمامیت و کمال آن باشند. این فعلیتیابی، از طریق بندگی به دست میآید و بر اساس همین روش، عبادت انسانی به عنوان هدف وجودی برای انسان در آیه 56 سوره ذاریات مطرح شده است.
به هر حال، انسانهایی که دارای برجسته خاصی شده و مظهر تمام و کمال اسمای الهی از طریق عبودیت شدهاند، از ولایت کامل تکوینی و حتی تشریعی برخوردار هستند.
جریان ولایت پیامبر(ص) در امامان معصوم(ع)
ولایت پیامبر(ص) به سبب آن که مظهر اتم و اکمل الهی است یک ولایت بی چون و چرا، کلی و مطلق است. از این رو ولایت ایشان دامنه وسیعتری یافته است و دیگر پیامبران و اولیاء، مظاهری از ولایت ایشان هستند. سخن در این باره بسیار است، اما نکتهای که باید توجه داشت اینکه ولایت مطلق و کلی پیامبر(ص) در امامان معصوم که به نصب الهی در این جایگاه قرار گرفتهاند یک ولایت کلی و مطلق است.
از آیات پیش گفته به دست میآید که ولایت پیامبر(ص) و اوصیای منصوب از ایشان به عنوان اولیای الهی، یک ولایت کامل و مطلق است و اطاعت از ولایت ایشان همان ولایت کامل و مطلق الهی است؛ چرا که خلفای الهی دارای همان ولایتی هستند که خداوند دارد. بنابراین هیچ تفاوتی میان اطاعت ایشان با اطاعت خداوند در آیات قرآنی وجود ندارد. پس ولایت ایشان در حقیقت استمرار ولایت الهی از طریق خلافت مطلق و کامل است. (آل عمران، آیه 32؛ نساء، آیه 59 ؛مائده، آیات 55 و 56 و 92؛ انفال، آیات 1 و 20)
نعمت ولایت، بزرگترین نعمت
از آنجایی که حقیقت خلافت الهی انسان در ولایت، ظهور مییابد، میتوان گفت که ولایت، بزرگ ترین نعمتی است که به بشر ارزانی شده است و چون همه انسانها به این جایگاه برتر نمیرسند تا به عنوان مظاهر خداوندی از مقام خلافت تمام برخوردار باشند و دیگران را با ولایت خویش به کمال بایسته و شایسته برسانند، لازم است که انسانها از ولایت معصومان(ع) پیروی کنند تا به سوی حقیقت کمال گام بردارند و از آثار و برکات آن بهرهمند شوند.
از نظر آموزههای قرآنی بزرگترین نعمتی که به بشر داده شده، نعمت ولایت است که انسانها با پیروی از آن میتوانند به کمال برسند.
خداوند در آیاتی از قرآن به مسئله ولایت به عنوان مهمترین و اساسیترین نعمت اشاره میکند و نخستین پرسشی که پس از مرگ از انسانها پرسیده میشود تعامل انسان با این نعمت است. خداوند در سوره تکاثر میفرماید که برخلاف تصور باطلی که انسانها دارند، دنیا و مادیات آن هر چند که ارزشمند باشند، هیچ گونه اصالتی ندارد، بلکه آنچه اصالت دارد آخرت است.
بسیاری گمان میکنند که خداوند از نعمتهایی چون ثروت، قدرت، زن و فرزند میپرسد، در حالی که اینها امور مقدماتی و طبیعی برای زندگی دنیاست که ارزش پرسیدن ندارد، بلکه آن نعمت بزرگی که انسان میبایست به آن پاسخ دهد همان امانتی است که در اختیار او گذاشته شده بود تا به خلافت برسد. از آنجایی که ولایت الهی امانت بزرگی است که به انسانها داده شده همین که انسان چشم به آخرت باز میکند، از آن میپرسند؛ چرا که ولایت است که جایگاه حقیقی انسان را تبیین میکند و او را اهل دوزخ و یا بهشت میسازد.
خداوند در آیه تکاثر به نقد دیدگاهی میپردازد که گمان میکند که همه اصالت، از آن مادیات است و به تکاثر آن میپردازند در حالی کوثر حقیقی را میبایست در ولایت جست و بدان گرایش یافت. کوثر ولایت است که انسان را به جایگاه ابدیاش رهنمون میکند. اما اهل تکاثر به ثروت و قدرت و نفرات فامیلی خود چشم امید دوختهاند و گمان میکنند که اینها موجب سعادت و آسایش و آرامش آنان است؛ اما وقتی چشمشان در هنگام به حقیقت مرگ باز میشود و پردهها کنار میرود(ق، آیه 22) و به دانش یقینی میرسند و دوزخ را میببینند، میفهمند که اصالت در جایی دیگر بوده است و به جای تکاثر باید به سمت کوثر میرفتند تا از دوزخ میرستند. در این هنگام است که فرشتگان مرگ آنان را میگیرند و به عینالیقین نسبت به این مسئله میرسانند و در آنجاست که نخستین پرسش از ولایت مطرح میشود که با نعمت بزرگ و امانت الهی یعنی ولایت چگونه برخورد کردید؟ هر کسی اگر در دنیا به جای تکاثر اموال و قدرت و نام و نشان و شهرت و منصب و فرزند و مانند آن به سوی کوثر ولایت رفته باشد، میتواند به سادگی تحت حمایت ولایت الهی پاسخگو باشد و از دوزخ و آتش فروزان آن برهد.
خداوند پیروان هواهای نفسانی(بقره، آیه 120؛ رعد، آیه 37)، دشمنان و مخالفان پیامبر گرامی(نساء، آیه 115)، ظالمان(شوری، آیه 8)، کافران(محمد، آیه 11)، گمراهان (شوری، آیه 44)، مشرکان(اعراف، آیات 195 و 196) و تفرقهافکنان میان مسلمانان (نساء، آیه115) را محروم از ولایت الهی معرفی میکند.
اما اگر آنان تحت ولایت الهی قرار میگرفتند و از امام معصوم(ع) اطاعت میکردند در مسیری گام بر میداشتند که ایشان را به کمال میرساند و در هنگام سنجش اعمال و محاسبه آن در قیامت به راحتی از آن میگذشتند (انعام، آیه 62) چنانکه در دنیا از نعمتهای مادی الهی به میزان نیاز بهرهمند میشدند.(شوری،آیات 27 و 28)
انسانهایی که در مسیر تقوا گام بر میدارند و نسبت به دنیا و تکاثر آن بیمیل هستند و محبت دنیا در دلهای آنان راه نیافته است، در همین دنیا به این مقام میرسند که از کوثر ولایت بهرهمند شده و مسیر خود را در همان راهی قرار دهند که اولیای الهی بیان میکنند. این گونه است که در همین دنیا حقایق را به قلب خود میببینند و حتی درهمین دنیا دوزخی را که فروزان است رویت میکنند. خداوند در آیه 282سوره بقره و آیات دیگر میفرماید که انسان از طریق تقوا به علم شهودی میرسد و این گونه است که ملکوت و باطن هستی و دنیا برای او آشکار میشود و آن حقایق را به عیان به چشم قلب میبیند.(انعام، آیه 75) در آیات 5 و 6 سوره تکاثر نیز همین معنا به شکلی دیگر بیان شده است.
برخی گفتهاند که در دنیا با چشم بصیرت تنها علمالیقین نسبت به حقایق ملکوتی به دست میآید و عینالیقین با چشم ظاهری تنها پس از مرگ یا در قیامت است. اما باید گفت که انسانها با توجه به مراتب تقوایی و علم شهودی میتوانند حتی در همین دنیا به شکل حقالیقین از آن علم داشته باشند، به این معنا که حتی میتوانند خود همان حقیقت باشند نه اینکه با چشم بصیرت بدانند و با چشم ظاهر ببینند.
در تفسير قمى به سند خود از جميل از امام صادق (ع) روايت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم معناى آيه «لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» چيست؟ فرمود: اين امت بازخواست مىشود از نعمت رسولالله و سپس از نعمت ائمه اهلبيتش (تفسير قمى، ج 2، ص 440)
و در كافى به سند خود از ابى خالد كابلى روايت آورده كه گفت: وارد شدم بر امام باقر (ع) دستور داد غذا آوردند، من با آن جناب طعام خوردم، طعامى كه پاكيزهتر و لطيفتر از آن در عمرم نخورده بودم، همين كه از طعام فارغ شديم، فرمود: اى ابو خالد اين طعام را چگونه ديدى؟ و يا فرمود: طعام ما را چگونه ديدى؟ عرضه داشتم فدايت شوم، من در عمرم طعامى پاكيزهتر از اين نخورده بودم، ولى در حين خوردن به ياد آيه افتادم كه خداى تعالى مىفرمايد: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» پس حضرت فرمود: خداى تعالى از خوردن شما نمىپرسد»، تنها از آن دين حقى كه شما بر آنيد بازخواست مىكند (فروع كافى، ج 6، ص 280، ح 5 و ح 3)
و نيز در آن كتاب به سند خود از ابو حمزه روايت كرده كه گفت: با جماعتى نزد امام صادق (ع) بوديم، حضرت دستور داد طعام بياورند، طعامى آوردند كه در تمام عمرمان لذيذتر و خوشبوتر از آن نخورده بوديم، بعد خرمايى آوردند كه آنقدر شفاف و صاف و زيبا بود كه همه را به تماشا واداشت، مردى از حضار گفت: بهزودى از اين نعيمى كه نزد پسر پيغمبر از آن متنعم شديد بازخواست مىشويد، امام (ع)فرمود: خداى عز و جل كريمتر و شأنش جليلتر از آن است كه طعامى به بندهاش بدهد و آن را براى شما حلال و گوارا بسازد، آن وقت بازخواستتان كند كه چرا خورديد؟ بلكه منظور از نعيم در آيه «لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» تنها نعمت محمد و آل محمد (ع) است كه به شما ارزانى داشته است. (تفسير برهان، ج 4، ص 502، ح 6)
علامه طباطبایی در ذیل آیه مینویسد: اين معنا به طرق ديگر و عبارات مختلفى از ائمه اهل بيت (ع) روايت شده و در بعضى از آنها آمده كه منظور از نعيم، ولايت (دوستى و اطاعت) ما اهل بيت است، منظور از نعيم تمامى نعمتهايى است كه خداى تعالى به بشر انعام فرموده، بدان جهت كه نعمت است، (و ولايت اهل بيت از ارزندهترين مصاديق آن است بلكه با راهنمايى امامان است كه استعمال نعمت شكر مىشود نه كفران).
توضيح اينكه نعمتهايى كه خداى تعالى به آدمى ارزانى داشته اگر انسان مورد بازخواست از آنها قرار مىگيرد، از اين جهت نيست كه نعمتها مثلا گوشت بوده يا نان يا خرما و يا آب خنك و يا مثلا چشم يا گوش و يا دست و پا بوده، بلكه از اين جهت از آنها پرسش مىشود كه خداى تعالى آنها را آفريده تا نعمت بشر باشند و آنها را در طريق كمال بشر و رسيدنش به قرب عبودى واسطه و وسيله كرده و بشر را دعوت كرده كه آن نعمتها را به عنوان شكر مصرف كند و طورى استعمال كند كه آن استعمال، شكر شمرده شود نه كفران ،پس آنچه از آن بازخواست مىشويم نعمت است بدان جهت كه نعمت است، نه بدان جهت كه خوردنى يا پوشيدنى و يا اعضاى ذى قيمت بدنى است، و معلوم است كه خود آدمى نمىتواند تشخيص دهد كه دادههاى خداى تعالى را چگونه استعمال كند تا نعمت شود و يا به عبارت ديگر شكر باشد نه كفران، تنها راهنما در اين باب، دين خداست كه رسول خدا (ص) آن را آورده و امامانى از اهل بيت خود را براى بيان آن دين نصب فرموده. پس برگشت سؤال از نعيم، سؤال از عمل به دين است، در هر حركت و سكون. و نيز اين معنا معلوم است كه سؤال از نعيم كه گفتيم سؤال از دين است، سؤال از رسول خدا (ص) و امامان بعد از آن جناب است كه خدا اطاعتشان را واجب و پيرويشان را در سلوك الى الله فريضه كرده و طريق سلوك الى الله است، همان استعمال نعمت است به آن نحوى كه رسول و امامان دستور دادهاند.
به هر حال نعمتی که نخستین پرسش پس از مرگ و در قیامت از انسان میشود نعمت ولایت و چگونگی استفاده از آن است؛ هر چند که نعمتهای دیگر نیز مورد پرسش قرار میگیرد که آیا به درستی شکر آن بجا آمده یا نه؟ ولی مهمترین و اساسیترین آنها نعمت ولایت است که به انسان چگونگی استفاده درست از نعمتهای دیگر را میآموزد و اجازه نمیدهد که انسان به تکاثر گرفتار شده و لهو و لعب، او را از کوثر باز دارد و به سمت گمراهی و دوزخ سوق دهد. اصولا خلقت انسان برای هدف مهمی است که از طریق ولایت قابل دستیابی است. از این رو با توجه به غایت آفرینش باید گفت که نعمت عظمایی که ارزش دارد تا نخستین پرسش پس از مرگ باشد، نعمت ولایت است که میزان و ترازوی اعمال نسبت به دیگر نعمتها خواهد بود.
علامه طباطبایی در جلد 20 المیزان در تفسیر سوره تکاثر مینویسد: خداى تعالى انسان را آفريده و غايت و هدف نهايى از خلقتش را كه همان سعادت او و منتهى درجه كمال او است تقرب عبودى به درگاه خود قرار داده، همچنانكه خودش فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون» ِ(من جن و انس را نيافريدم مگر اينكه عبادتم كنند؛ سوره ذاريات، آيه 56) و اين تقرب عبودى همان ولايت الهى نسبت به بندهاش مىباشد و خداى سبحان تمامى آنچه مايه سعادت او است از همه نعمتهاى ظاهرى و باطنى، در اختيار او نهاده است.
پس استعمال اين نعمتها به طريق خداپسندانه كه انسان را به غايت مطلوبش برساند همان طريقى است كه آدمى را به غايت و هدف از خلقتش كه همان اطاعت است مىرساند و استعمال آنها به طور دلخواه و بدون در نظر گرفتن اينكه اين نعمتها وسيلهاند نه هدف، گمراهى و بريدن از هدف است و اين خود معصيت است، چون خداى سبحان به قضايى تبديلناپذير حكم كرده كه انسان به سويش برگردد تا از عملش بازخواست نموده، به حساب اعمالش برسد و بر طبق آن جزايش دهد، و عمل بنده كه گفتيم به حسابش مىرسند همان استعمال نعمتهاى الهى است، (اگر دروغ و تهمت و غيبت و مجامله و چه و چه است استعمال زبان است، كه يكى از بزرگ ترين نعمتهاى او است، و اگر زنا و دزدى و قتل نفس است استعمال آلت تناسلى و استعمال دست و ساير جوارح است) و لذا خداى تعالى مىفرمايد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى»، پس سؤال از عمل بنده سؤال از نعيم الهى است، كه به چه صورت مصرفش كرد، آيا شكر نعمت را بجاى آورد، و يا آن را كفران نمود؟
بیگمان چنانکه علامه توضیح داد، این شکرگزاری درست دیگر نعمتها ،زمانی انجام میشود که از نعمت کوثر ولایت بهرهمند شده باشیم تا بتوانیم درستی استعمال و استفاده هر نعمت را بدانیم و پاسخگو باشیم.