تولی و تبری منطق جدایی خودی از غیر خودی
تولی و تبری» دو اصطلاح قرآنی است که از دیدگاه شیعه از جمله فروع دین و از واجبات اسلام شمرده می شود. این دو واژه، به ترتیب، به معنای دوستی با دوستان خدا و نزدیکی به اهل حق و دشمنی با دشمنان خدا و دوری از اهل باطل است. در اصطلاح «تولی» به معنی اعتقاد به امامت و خلافت ائمه اطهار علیهم السلام و اظهار دوستی و علاقه نسبت به ایشان و تبری به معنی دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان و لعن و نفرین بر آن هاست. تولی و تبری دو امر ضروری دین اسلام و از جمله واجبات الهی است و هر مسلمان وظیفه دارد تا با استفاده از دلایل عقلی و نقلی به این دو موضوع همانند سایر واجبات الهی اعتقاد پیدا کند. تولی در 57 سوره از قرآن و 233 بار، و تبری در 20 سوره و 30 بار به کار رفته است. آنچه که در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و سیره عملی آنان در روایات وارد شده و عبارات فراوانی که در کتب ادعیه و زیارات از ایشان نقل شده است خود گواه دیگری بر اهمیت و جایگاه والای تبری و تولی در مکتب تشیع و اسلام راستین است.
نویسنده در این مطلب افزون بر تبیین تحلیل قرآن درباره کارکردهای تولی وتبری کوشش کرده است تا به علل و عوامل آن به عنوان دو اصل مهم اسلام قرآنی و تفسیر شیعی از آن دست یابد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
كاركردها و نقش تولي و تبري
تولی و تبری از اصول اساسی منطق شیعی و بنیاد نگرش زیست اجتماعی آن می باشد. به این معنا که از اصولی که نگرش انسان شیعی را سامان و جهت می بخشد و شیوه زیست وی را در اجتماع تعیین می کند، اصل تولی و تبری است.
اصولا انسان شیعی را با ده آموزه اساسی می توان از انسان غیر شیعی شناخت به گونه ای که اگر هر یک از این دهگانه در بینش و نگرش انسان شیعی وجود نداشته باشد می توان گفت که وی از دایره شیعه بودن بیرون است و نامی بی مسما را با خود یدک می کشد.
در نقش و کارکردهای تولی و تبری می توان بسیار سخن گفت؛ زیرا نه تنها زندگی شخصی شیعه را تحت تاثیر خود قرار می دهد بلکه زندگی اجتماعی و مناسبات و تعاملات وی با دیگری را نیز تنظیم و سامان می دهد. از جمله تاثیرات تولی و تبری می توان به جدایی سازی امت بر اساس این معیار توجه کرد. همان گونه که درعصر نبوی ، برخی از معیارها موجب می شود تا میان شهروندی که به عنوان امت اسلام شناخته می شود ، تفکیک و جدایی پدید آورد و آنان را به دو دسته انسان های مومن و منافق بخش کرد؛ معیار تولی و تبری نیز در عصر نبوی و به ویژه پس از آن به عنوان ملاک سنجش ایمان واقعی و راستین از ایمان دروغین و نفاق الود مطرح می شود و امت اسلام را به دو دسته همراهان و همدلان و ناهمراهان و ناهمدلان بخش می کند.
بازخوانی جایگاه تولی و تبری بر اساس تحلیل قرآنی ، از آن جا مهم است که در تبیین چگونگی برخورد با شهروندان امت اسلام و اجازه حضور هر یک در مناصب و مقامات اجتماعی ، سیاسی ، نظامی ، فرهنگی و قضایی می بایست شناخت درستی از معیارهای سنجش افراد و اشخاص و نیز گروه ها و احزاب سیاسی داشته باشیم. از این رو،لازم است تا در عرصه شناخت وضعیت خود و دیگران به عنوان شهروندان امت اسلام ، معیارهای دقیق و کاملی داشته باشیم تا بر اساس آن نظام تعاملات را سامان و تنظیم نماییم.
مفهوم شناسی تولی و تبری
تولی از واژه ولایت گرفته شده که به معنای سرپرستی و دوستی به کار می رود. هر چند که برخی تفاوتی میان ولایت به فتح و کسر واو آن قایل شده اند ولی می توان گفت که ریشه ولایت به معنای سرپرستی را می بایست در ولایت در دوستی و محبت جست؛ زیرا ولی کسی است که در کنار و ملازم دیگری است و هماره می کوشد تا وی را به هر شکلی شده نزدیک خود نگه دارد. از آن جایی که دوست این گونه عمل می کند و هماره رفیق و همراه و همدم دوست خویش می باشد به چنین دوستی ، ولی می گویند. همان گونه که این ملازمت و همدمی و همراهی دایمی نوعی توجه و سرپرستی را سبب می شود می توان گفت که خاستگاه همه این معانی یکی است.
به سخن دیگر، ولایت به معنای همراهی و سرپرستی خاص می باشد که ریشه در دوستی و محبت شخص دارد. بنابراین آن چه در ولایت به عنوان مولفه و عنصر شاخص و اصلی نقش ایفا می کند، سرپرستی از روی مهر و محبت و عشق است. مومنان از آن جایی که نسبت به یک دیگر مهر و محبت دارند ، نسبت به یک دیگر از ولایت سرپرستی نیز برخوردار می باشند و می کوشند تا با امر به معروف و نهی از منکر ایشان را نیز در مسیر تعالی و کمالی خویش قرار دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازداشته و نسبت به کارهای پسندیده و خوب تشویق و ترغیب نمایند.
بر این اساس تولی به معنای تحقق حالتی در خود است که نسبت به دیگری مهر و محبت داشته و آن را به هر شکلی اظهار نماید.
اما تبری که از واژه برائت گرفته شده است به معنای دوری جستن از چیزی است که هم نشینی باآن ناخوشایند و پسندیده نیست.( مفردات الفاظ قرآن کریم ؛ راغب اصفهانی ، ص 121،ذیل واژه برا)
از همین واژه می توان به واژه تبرئه اشاره کرد که به معنای پاک کردن کسی از چیزی و رفع شبهه از وی می باشد. به این معنا که شخصی را از اتهامی مبرا و پاک می شماریم و او را از ناپسندی بری می دانیم. یکی از اعمال مهم در حج نیز برائت است. خداوند در آیه 3 سوره توبه می فرماید: واَذنٌ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ اِلَى النّاسِ يَومَ الحَجِّ الاَكبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِىءٌ مِنَ المُشرِكينَ ورَسولُه . خداوند در این آیه به صراحت یکی از مراسم و آیین های واجب حج را اعلان رسمی برائت از مشرکان بر می شمارد تا مرزهای عقیدتی و سیاسی میان مسلمانان و مشرکان مشخص و معلوم شود.
بی گمان « تولی و تبری » دو اصطلاح قرآنی است که از دیدگاه شیعه از جمله فروع دین و از واجبات اسلام شمرده میشود. این دو واژه، به ترتیب، به معنای دوستی با دوستان خدا و نزدیکی به اهل حق، و دشمنی با دشمنان خدا و دوری از اهل باطل است که از برخی جهات همانند اعلان برائت از مشرکان در حج می باشد. با این تفاوت که تولی و تبری امری است که زندگی شخصی و اجتماعی را به طور دایم و همیشگی تحت تاثیر قرار می دهد و انسان می بایست هماره نسبت به دوستان و دشمنان خاصی موضع گیری و ایستار داشته باشند.
تولی در 57 سوره از قرآن و 233 بار در آیات قرآن مطرح و تبیین و تحلیل شده است، چنان که تبری نیز در 20 سوره و 30 بار به کار رفته و مسائل و موضوعات مربوط و مرتبط با آن تحلیل گردیده است.
در روایات اهل بیت علیهم السلام بر این دو اصل تاکید بسیاری شده و آن را از اصول نگرش اسلام و شیعه مطرح کرده است.
درباره اهمیت تولی و تبری از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است که فرمود:« استوارترین دستگیره ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا، ارتباط با دوستان خدا و گسستن از دشمنان اوست.»
در همین رابطه از امام صادق علیه السلام این روایت نقل شده که ایشان فرموده است:«دوستی با دوستان خدا و اطاعت از آنها، و نیز بیزاری از کسانی که به آل محمد ظلم و هتک حرمت کردهاند واجب است؛ کسانی که میراث فاطمه و حق علی علیه السلام را غصب کردهاند، سنت پیامبر را تغییر دادهاند و نیز ناکثین، قاسطین و مارقین.»
و در روایتی دیگر آمده که آن حضرت فرمود:« تبری از انصاب و ازلام و بت ها، پیشوایان گمراه، رهبران ستمگر، و نیز دشمنی با قاتلان ائمه علیه السلام واجب شرعی است. از سوی دیگر، دوستی با مؤمنانی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و … نیز واجب است.»( المیزان، ج 6، ص 6 – 61 ؛ و نیز خصال صدوق، ج 2، ص 607)
سامان دهی ارتباطات و مناسبات براساس تولی و تبری
اگر به آیات و آموزه های قرآنی و روایی دقت شود به روشنی دانسته می شود که مومن می بایست در شیوه ارتباطات ومناسبات در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی خود بر اساس بینش و نگرشی خاص عمل کند که اساس آن بر پایه تولی و تبری سامان سافته است. به سخن دیگر اگر بخواهیم جامعه سیاسی اسلام را با توجه به آیات و روایات معتبر بازسازی کنیم مفاهیم جدیدی از شیوه مناسبات و ارتباطات در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی استخراج و استنباط می شود که از جمله آن تولی و تبری است.
باز تعریف و تحلیل مفاهیم اسلامی نشان می دهد که جامعه سیاسی اسلام ونیز ارتباطات اجتماعی و سیاسی افراد آن تنها بر اساس اصل تولی و تبری سامان می یابد. بنابراین نمی توان در حوزه سیاسی و اجتماعی و تدوین نظریه سیاسی و اجتماعی اسلام از اصل تولی و تبری به توجه گذشت. این بدان معناست که ساختار جدیدی اجتماعی بر اساس این اصل سامان می یابد که با ساختار جامعه و امتی که به دور از این دو اصل سامان یافته از نظر اصولی و بنیادی متفاوت است.
اصولا تبری در ساختاری که اسلام برای جامعه و امت اسلامی تعریف و تبیین می کند به معنای موضع گیری و ایستار شفاف و واضح است تا مرزهای خودی از غیر خودی به خوبی روشن شود و هرگونه شک و احتمالی از سر راه شخص ویا جامعه برداشته شود.
به سخن دیگر، اسلام و نظام توحیدی آن نیازیی نمی بیند که در سایه و یا در زمینه و بستر خاکستری حرکت کند و اهداف خویش را پیش برد. از این رو، خواهان شفاف سازی مواضع و ایستار نسبت به کفر و شرک و حتی نفاق است تا هرگونه شائبه ای میان توحید و آن ها برداشته شود و چیزی حتی به شکل شبهه و پرسش باقی نماند.
تبری چنان که آیات قرآنی به آن پرداخته می بایست نسبت به هر گونه مظاهر شرک و کفر انجام پذیرد(انعام آیات 74 و 78 و انبیاء آیات 51 تا 67 و نیز شعراء آیات 69 تا 77) چنان که می بایست این تبری نسبت به عقاید و افکار باشد می بایست نسبت به رهبران مشرک وکافر نیز انجام پذیرد(بقره آیه 167) تا در قیامت آثار آن دامن گیر ایشان نشود.
ملاک تبری جستن می تواند امور چندی چون دشمنی با عقاید اسلامی و یا اشخاص مومن باشد(توبه آیه 114) از این روست که حضرت ابراهیم (ع) به سبب دشمنی آزر با خداوند و مومنان از آزر تبری جسته و آن را به طور رسمی اعلام می کند.
علم و آگاهی انسان به افکار و اندیشه ها و نیز رفتارهای نادرست و ناروا زمینه و بستر تبری جویی در شخص را فراهم می آورد. به این معنا که شخص پس از آگاهی و علم نسبت به شخص و یا افکار و رفتارها واکنش هایی را از خود بروز می دهد که برائت و تبری جویی یکی از آن هاست.
اصولا برخی از واکنش هایی که بر اساس برائت و تبری انجام می پذیرد در دامنه مفهومی نهی از منکر قرار می گیرد. به این معنا که اقتضای نهی از منکر آن است که شخص نسبت به افکار و رفتار زشت و ناپسند واکنش منفی و ایستار ضد بگیرد و اعلان برائت نماید.
پیامبر (ص) مامور بوده است تا به طور رسمی از دشمنان و کافران و مشرکان تبری بجوید و بیزاری خویش را بیان کند. این فرمان خاص پیامبر(ص) نبوده است بلکه همه پیامبران (ع)ازسوی خداوند مامور بودند تا این گونه عمل کنند و بیزاری خویش را اعلان رسمی کنند. آیات بسیاری از قرآن چون آیات 168 و 169 سوره شعراء و 41 سوره یونس و 4 سوره ممتحنه به این مساله توجه می دهد.
انسان مي بايست مناسبات و تعاملات اجتماعي خويش را بر اساس عقيده و ايمان سامان دهي كند؛ اين مساله نسبت به مومنان تشديد مي شود؛ زيرا امت اصولا گروه هاي هم عقيده و هم هدفي هستند كه گردهم آمده اند. اگر جوامع ديگر بشري براي برآورد نيازهاي مادي و غير مادي خود تشكيل شده اند و گاه حتي بر اساس خون و نژاد جوامع تشكيل مي شود ؛ چنان كه بسياري از ملت ها در گذشته جوامع هم نژاد و خون هستند كه نياي مشترك آنان را گرد هم جمع كرده است و قبايل و عشاير آنان را به هم پيوند زده است، امت را مي توان از يك نظر جامعه اي با مولفه ها و عناصر ديگري چون عقيده و هدف مشترك دانست. از اين رو، ميان امت با ديگر جوامع تفاوت ماهوي جدي و محسوسي وجود دارد. آن چه امت را دور هم گرد مي آورد عقيده و ايمان به راه و روش مشترك كه از آن به شريعت ياد مي شود و با هدف مشترك است كه از آن به جامعه سالم اسلامي و سعادت دنيوي و اخروي ياد مي گردد. از اين رو، حتي مي توان گفت كه امت ، نسبت به جوامع نژادي و ملت هاي قبايلي و عشايري ، جامعه اي مصنوعي است.
اگر بخواهيم شباهتي براي جامعه اي مركب از امت را در جهان امروز نشاني بگيريم مي بايست به جامعه آمريكايي و كانادايي اشاره كرد كه از نژادها و قبايل و گروه هاي اجتماعي مختلف تشكيل شده و هر يك از گوشه اي از دنيا به آن جا مهاجرت كرده اند تا يك جامعه ارماني با تمام آزادي ها و خوشي هاي مادي و دنيوي ايجاد كنند. اين افرادي كه ملت كنوني آمريكا را تشكيل دادند در جست وجوي بهشت زميني هستند و از اين رو مي توان گفت كه آنان نوعي امت را تشكيل داده اند.
امت اسلام نيز اين گونه است كه تركيبي از همه نژادها و قبايل با هدف و ايمان و روش مشترك گرد هم آمده اند تا به آن جامه تحقق بپوشانند. از اين رو، شفاف سازي و جدا سازي خود از ديگري معنا و مفهوم ديگري مي گيرد. براين اساس ممكن است كه ميان پدر و فرزند و يا زن و شوهر اختلاف ايجاد شود و اتحاد و همگرايي پيشين از ميان برود و عنصر ايماني و هدف مشترك اين عناصر و افراد ناهمگون را در ساختار جديد شكل دهد و جامعه جديد پديد آورد.
شهر مدينه النبي اين گونه بود كه گروه هاي از قبايل و نژادها گرد آمدند و پدر در برابر پسر قرار گرفت و جامعه با عناصر خوني و نژادي از هم فروپاشيد و جامعه اي با عناصر و مباني ديگر شكل گرفت. از اين رو، شفافيت سازي ميان خود و غير خودي نقش مهم و اساسي ايفا مي كند ؛ زيرا آن چه جامعه جديد يعني امت را مي سازد بر اساس عناصر خوني شكل نگرفته است و معيار و ملاك انسجام خون و مانند آن نيست بلكه ايمان و عقيده با هدف مشترك بر اساس روش هاي خاص مي باشد.
اين گونه است كه مناسبات و تعاملات ميان افراد جامعه جديد ، شكل خاصي به خود مي گيرد و اين عنصر تولي و تبري است كه به آن معنا مي بخشد. پيمان برادري و عقد اخوت ميان افرادي كه از نظر خوني و نژادي تفاوت دارند براي ايجاد نوعي وحدت بر اساس معيار جديد مي باشد. اين گونه است كه عوامل انسجام و وحدت ملي در ميان امت ، غير از عوامل قديمي مي باشد و اطاعت از رهبري و شريعت و قرآن و همكاري و همدلي و تعاون ميان افراد به عنوان عناصر انسجام ملي و وحدت بخش ميان افراد امت خود را بر ملاك ها و معيارهاي امت تحميل مي كند.
اين گونه است كه تبري از پدر كافر و مادر مشرك و برادر منافق ، و تولي نسبت به هر انسان مومن و هم عقيده اي معنا و مفهوم ديگري مي يابد و انسجام اسلامي را شكل مي بخشد.
تولي و تبري در حوزه سياسي
تولي و تبري در كاربردهاي فرهنگ سياسي شيعي معنا و مفهوم خاصي مي يابد. از آن جايي كه تفكر شيعي بر بنياد نظام سياسي شكل گرفته است و تفاوت بنيادين ميان تفسير شيعي از اسلام از تفسير غير آن ، حوزه سياسي و عمل اجتماعي است مي توان گفت كه تفكر شيعي بيش از آن كه تفكر محض باشد تفكر در حوزه عمل است، زيرا عقيده شيعي بر اساس نظام سياسي ولايي شكل گرفته است وبر اين باور است كه آن چه تفكر و تفسير شيعي را از غير خود جدا مي كند، بينش و نگرش آن نسبت به مساله خلافت و امامت است. از اين روست كه مرزبندي هاي آن بر اساس نظام ولايي صورت مي گيرد.
در اين تفسير ، هر كسي خودي و شيعي شمرده مي شود كه نظام ولايي و انتصاب در امامت و خلافت را پذيرفته و نظام ولايت كلي را در همه حوزه ها معتقد باشد.
بنابراين، تولي به معناي دوست و محبت اهل بيت و ذوي القربي پيامبر(ص) و اطاعت محض آنان در عمل اجتماعي و سياسي در كنار پذيرش و اطاعت قول و فعل و تقرير آنان در حوزه شريعت است. از اين روست كه ولايت مطلق وكلي معصوم (ع) را در همه حوزه ها به ويژه عمل سياسي مي پذيرد چنان كه آنان را امام در دين و دنيا و خليفه خدا در زمين و حجت وي در خلق مي شمارد.
مفهوم تبري نيز معنا و مفهوم ديگري مي يابد و آن عبارت از برائت و انزجار و بيزاري از هر كسي كه بر اين باور نباشد و يا در جناح مخالف اين عقيده قرار گيرد. اين گونه است كه مرزبندي شفافي ميان شيعيان و غير شيعيان صورت مي گيرد و به صراحت و روشني هر كسي كه بيرون از اين دايره باشد به عنوان غير خودي شناسايي و معرفي مي شود.
در تحليل شيعي اصولا دين جز حب و بغض دانسته نشده است كه به شكل تولي و تبري در حوزه عمل اجتماعي و سياسي خود را نشان مي دهد. به سخن ديگر، هل الدين الا الحب و البغض ؛ دين جز حب و بغض نيست ولي اين حب و بغض كه امري دروني و باطني است در شكل عمل اجتماعي و سياسي خود را به صورت قانون واصل تولي و تبري نشان مي دهد و مومن شيعي واقعي كسي است كه نسبت به اهل بيت (ع) عشق مي ورزد و ولايت محبت و سرپرستي آنان را مي پذيرد و نسبت به دوستان آنان محبت مي ورزد و اطاعت مي كند و نسبت به دشمنان آنان نيز كينه مي ورزد و به شكل لعن و نفرين و يا عمل اجتماعي بيزار و نفرت خويش را بروز و ظهور مي دهد.
آثار و کارکردهای برائت
از روايات و آيات قرآني مي توان كاركردهاي دنيوي و اخروي و نيز مادي و معنوي چندي براي اصل اساسي تولي و تبري بيان كرد. در اين جا تنها به برخي از آن ها اشاره مي شود؛ هر چند كه كاركردها و اثار بسياري براي آن مي توان يافت ؛ چنان كه برخي از آن در طول مقاله و نيز در رواياتي كه ذكر مي شود نيز به دست مي آيد كه از تكرار آن خودداري مي شود.
از جمله آثار و كاركردهاي تولي و تولي، موضع گيري و ايستار شفاف نظام ولايي و امت نسبت به دشمن و نظام غير ولايي است ؛ زيرا مومنان از بيان شفاف و روشن مواضع خويش نسبت به هر كسي و هر مقامي در سايه سار توحيد و ربوبيت محض نمي هراسند و ترسي به دل راه نمي دهند.
ديگر آن كه موضع گيري شفاف هم اعتماد اجتماعي را افزايش مي دهد و دوستان را به شفافيت دلگرم مي كند و دشمنان را از واقعيت و حقايق امت و موضع گيري هاي واقي آنان اگاه مي سازد تا بتوانند درباره موقعيت و وضعيت خود به درستي موضع گيري و تحليل نمايند؛ زيرا هدف امت و رهبران آن نابودي كسي نيست بلكه هدف اصلي هدايت و راهنمايي ديگران و رهايي از جهل و ناداني است كه گرفتار آن شده اند.
از ديگر آثار و كاركردهاي تولي و تبري مي توان به انسجام اسلامي ياد كرد؛ زيرا امت اسلامي متشكل از اقوام و عشاير و نژادهاي گوناگون با تنوع فرهنگي و اجتماعي مختلف است كه عامل عقيده و وحدت رويه و روش و هدف آنان را گرد هم چمع كرده است. تولي و تبري مرزهاي ميان حق و باطل را روشن مي سازد و عوامل جذب و دفع دوست از دشمن را نيز تشديد مي بخشد. اين گونه ا ست كه انسجام اسلامي بر اساس وحدت و همدلي ميان عناصر و افراد خودي از غير خودي تشديد مي شود.
یکی ديگر از آثار تبری از آیین شرک و کفر و دوری از رفتارهای ناپسند و زشت آن است که شخص در زندگی اش به امور معنوی و علمی خاص دست یابد و از علوم نوری و لدنی بهره مند گردد. خداوند در آیات 37 و 38 سوره یوسف با توجه بر تبری جویی حضرت یوسف (ع) از آیین شرک، تبیین می کند که وی به همین سبب به علم غیب و تعبیر رویا دست یافته است.
شیخ طبرسی در مجمع البیان در ذیل آیه می فرماید که جمله " انی ترکت " که تعلیل برای " علمنی ربی " است به خوبی روشن می سازد که " ذلک " یعنی توحید و برائت از شرک موجب شد تا آن حضرت (ع) به علم غیب و علم تعبیر رویا دست یابد.(مجمع البیان ؛ج 5 و 6 ؛ ص 357)
از دیگر کارکردهای و آثار تبری می بایست به رهایی از خشم و غضب الهی اشاره کرد. این مساله حتی برای ابلیس نیز مطرح بوده است و ابلیس به صراحت چنان که آیه 16 سوره حشر بیان می دارد اقرار می کند که به سبب ترس از خشم و غضب الهی از کافران انسانی برائت و بیزاری می جوید و می گوید که من حاضر به دوش کشیدن باردیگران نیستم زیرا از خدا می ترسم.
به سخن دیگر، یکی از راه های رهایی از خشم و غضب الهی جداسازی و مرزبندی با کافران و مشرکان است. اگر انسان بخواهد از شر آثار مخرب کفر دیگران در امان بماند می بایست از ایشان به قول و عمل دوری کند و به آنان نزدیک نشود.
اين ها نمونه هاي كوچك از اصل تولي و تبري و آثار و كاركردهاي مختلف آن در جامعه ا سلامي است و سخن گفتن از همه آن ها در حوصله اين مقاله نيست و اتمام و اكمال آن را به وقت و فرصتي ديگر فرو مي نهيم.
تولي و تبري در روايات
برای شناخت این نظریه و تاثیر آن در زندگی اجتماعی و سیاسی مومنان می بایست نخست به تحلیل و جایگاه تولی و تبری در اندیشه سیاسی و اجتماعی اسلام بر اساس آیات و روایات معتبر توجه یافت. از این رو، پیش از آن که به تحلیل کارکردها و تبیین آثار و نقش آن ها در جامعه بپردازیم کوشش می شود تا مفهوم آن به درستی تبیین شود.
در اصطلاح «تولی» به معنای اعتقاد به امامت و خلافت ائمه اطهار(عليهمالسلام) و اظهار دوستی و علاقه نسبت به ايشان و تبری به معنی دشمنی و بيزاری از دشمنان آنان و لعن و نفرين بر آنهاست.
تولی و تبری دو امر ضروری دين اسلام و از جمله واجبات الهی است و هر مسلمان وظيفه دارد تا با استفاده از دلايل عقلی و نقلی به اين دو موضوع همانند ساير واجبات الهی اعتقاد پيدا كند.
آنچه كه در فرهنگ اهل بيت(عليهمالسلام) و سيره عملی آنان در روايات وارد شده و عبارات فراوانی كه در كتب ادعيه و زيارات از ايشان نقل شده، خود گواه ديگری بر اهميت و جايگاه والای تبری و تولی در مكتب تشيع و اسلام راستين است.
در اين نوشتار سعی داريم با بيان احاديثی معتبر از ائمه طاهرين(عليهمالسلام) گامی هر چند كوتاه در جهت معرفت هر چه بيشتر نسبت به اهل بيت(عليهمالسلام) و شناخت بيشتر نسبت به مخالفان و دشمنان اهل بيت(عليهمالسلام) و نيز اهميت و فضيلت لعن بر مخالفان ايشان برداشته باشيم.
در روایات اهل بیت علیهم السلام بر این دو اصل تاکید بسیاری شده است، از جمله:
1- رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «استوارترین دستگیره ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا، ارتباط با دوستان خدا و گسستن از دشمنان اوست».
2- امام صادق علیه السلام فرمود: «دوستی با دوستان خدا و اطاعت از آنها و نیز بیزاری از کسانی که به آل محمد ظلم و هتک حرمت کرده اند واجب است؛ کسانی که میراث فاطمه و حق علی علیه السلام را غصب کرده اند، سنت پیامبر را تغییر داده اند و نیز ناکثین، قاسطین و مارقین» و در روایتی فرمود: «تبری از انصاب و ازلام و بت ها، پیشوایان گمراه، رهبران ستمگر و نیز دشمنی با قاتلان ائمه علیه السلام واجب شرعی است. از سوی دیگر، دوستی با مؤمنانی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و … نیز واجب است».
3- «قال الرضا علیه السلام: کمال الدین و لا یتنا و البرائة من عدونا؛ علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «کمال دین ولایت ماست و برائت از دشمنان ما».
4- به امام صادق علیه السلام عرض شد که شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعیف است. در ادامه حضرت فرمودند: «هیهات کذب من ادعی محبتنا و لم یتبرء من عدونا؛ هرگز چنین نیست؛ دروغ می گوید هر کس که ادعا می کند دوست ماست ولی از دشمن ما بیزاری نجوید.( بحارالانوار: ج 27، ص 58، ح 19).
5- نبی اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمودند: ای بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار به خاطر خدا و دوست بگیر به خاطر خدا و دشمن بگیر به خاطر خدا؛ پس به درستی که به ولایت خدا به کسی نمی رسد مگر از این راه و کسی طعم ایمان را نمی چشد اگر چه نماز و روزه زیاد به جا آورد مگر از راه تولی و تبری و امروز بیشترین دوستی ها و دشمنی های مردم به خاطر دنیاست و این دوستی و دشمنی دنیایی ذره ای پیش خداوند تعالی ارزش ندارد. راوی عرض کرد: چگونه بدانم دوستی و دشمنی من به خاطر خداست؛ دوست خدا کیست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا کیست تا او را دشمن بدارم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سوی مولای ما امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام اشاره فرمودند و فرمودند آیا علی را می بینی؟ راوی گفت: بله. پس فرمودند: دوست بدار دوست علی علیه السلام را چون دوست علی علیه السلام ولی الله است و دشمن بدار دشمن علی علیه السلام را چرا که دشمن علی علیه السلام عدوالله است. سپس در ادامه فرمودند: «وال ولی هذا و لو انه قاتل ابیک و ولدک و عاد عدو هذا و لو انه ابوک او ولدک؛ دوست بدار دوست مولا علی را هر چند آنکه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا علی را هر چند او پدر و فرزندانت باشند (علل الشرایع: ج 1، باب 119).
6- روزی کمیت خدمت امام صادق علیه السلام رسید و شعری خواند. سپس عرض کرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض کرد سؤالم درباره آن دو خبیث اولی و دومی لعنت الله علیهما است. حضرت فرمودند: ای کمیت تا روز قیامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ریخته نشود و مالی حرام کسب نشود و عمل شنیع زنا انجام نگیرد مگر این که همه به گردن این دو باشد و…. (رجال کشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حدیث 17).
7- قال الصادق علیه السلام: «من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر؛ هر کس در کفر دشمنان ما و کسانی که به ما ظلم کردند شک داشته باشد، خودش کافر است (بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 62).
8- قال الصادق علیه السلام: «من لم یعرف سوء ما اتی علینا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما رکبنا به فهو شریک من اتی الینا فیما ولینا به؛ کسی که نفهمد و نشناسد آن چه را که بر ما وارد شد و از ظلمی که بر ما روا شد و حقی که از دست ما رفت و… پس او شریک با ظالمین است (بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 55، حدیث 11).
9- ابو حمزه ثمالی از علی بن الحسین علیه السلام در مورد آن دو خبیث سؤال کرد. «فقال علیه السلام: کافران، کافر من تولاهما؛ امام علیه السلام فرمودند: هر دو کافرند و هر کسی که آن دو را دوست بدارد کافر است. (تقریب المعارف ابی صلاح حلبی: ص 237 ـ بحارالانوار: ج 69، ص 128، باب 101، کفر مخالفین).
10- ابن ادریس از امام صادق علیه السلام نقل می کند که: فردای قیامت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از لب پرتگاه جهنم همراه با امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهماالسلام عبور می نمایند شخصی از داخل جهنم فریاد می زند و سه مرتبه برای نجات خود به نبی اکرم صلی الله علیه و آله استغاثه می کند ولی جواب نمی شوند بار دیگر سه مرتبه به امیرالمؤمنین علیه السلام استغاثه می کند، پس جواب نمی شنود. پس ندا می دهد « یا حسین یا حسین یا حسین اغثنی انا قاتل اعدائک؛ یا حسین!» من را نجات بده، من دشمنان تو را کشتم. در آن هنگام رسول اکرم صلی الله علیه و آله به امام حسین علیه السلام می فرمایند: برای تو دلیل آورد؛ پس امام حسین علیه السلام چون عقاب تیز پرواز او را نجات می دهد. راوی می پرسد: آن شخص کیست؟ حضرت فرمودند: مختار است. سپس راوی با تعجب سؤال می کند: چرا با آتش عذاب می سوزد با این که از قاتلین ابا عبدالله الحسین علیه السلام انتقام گرفت؟ حضرت فرمودند: به دلیل این که در قلب مختار ذره ای از محبت آن دو نفر وجود داشت. به خدا قسم اگر جبرائیل، میکائیل و اسرافیل در قلبشان چیزی از حب این دو باشد با صورت داخل آتش افکنده می شوند. (بحارالانوار: ج 45، ص 339، حدیث 5).
11- قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «اللهم اجز عمر لقد ظلم الحجر و المدر؛ مولا امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: خدایا عمر را به جزای اعمالش برسان پس همانا او بر سنگ ها و ریگ بیابان ها ظلم کرد ( الجمل، شیخ مفید: ص 71).
12- قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «ما عادی احد قوما اشد من معادات عمر لاهل بیت الرسول؛ هیچ کس با هیچ قومی به شدت عمر لعنت الله علیه با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی نورزید ( کامل، شیخ بهایی: ج 2، ص 13).
رسول الله : «اَوْثَقُ عُرَى الإيَمانِ الحُبُّ فِى اللهِ وَ البُغْضُ فِى اللهِ; محكم ترين دستگيره هاى ايمان، دوست داشتن براى خدا، و ابراز تنفّر كردن براى خداست»( سفينة البحار، ج 1.).
در همين رابطه مي توان به احاديث و روايات زير نيز توجه كرد.
1ـ قال الرضا (عليهالسلام): كمال الدين و لا يتنا و البرائة من عدونا [1]؛ علی بن موسی الرضا(عليهالسلام) فرمودند: كمال دين ولايت ماست و برائت از دشمنان ما.
2ـ به امام صادق(عليهالسلام) عرض شد كه شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعيف است. در ادامه حضرت فرمودند: هيهات كذب من ادعی محبتنا و لم يتبرء من عدونا؛ هرگز چنين نيست؛ دروغ ميگويد هر كس كه ادعا میكند دوست ماست ولی از دشمن ما بيزاری نجويد.[2]
3ـ نبی اكرم(صلی الله عليه و آله) به اصحابش فرمودند: ای بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار به خاطر خدا و دوست بگير به خاطر خدا و دشمن بگير به خاطر خدا؛ پس به درستی كه به ولايت خدا به كسی نمیرسد مگر از اين راه و كسی طعم ايمان را نمیچشد اگر چه نماز و روزه زياد به جا آورد مگر از راه تولی و تبری و امروز بيشترين دوستیها و دشمنی های مردم به خاطر دنياست و اين دوستی و دشمنی دنيايی ذرهای پيش خداوند تعالی ارزش ندارد.
راوی عرض كرد: چگونه بدانم دوستی و دشمنی من به خاطر خداست؛ دوست خدا كيست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا كيست تا او را دشمن بدارم؟ پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله) به سوی مولای ما اميرالمؤمنين علی بن ابيطالب (عليهالسلام) اشاره فرمودند و فرمودند آيا علی را میبينی؟ راوی گفت: بله.
پس فرمودند: دوست بدار دوست علی(عليه السلام) را چون دوست علی(عليهالسلام) ولی الله است و دشمن بدار دشمن علی(عليهالسلام) را چرا كه دشمن علی(عليهالسلام) عدوالله است
سپس در ادامه فرمودند: وال ولي هذا و لو انه قاتل ابيك و ولدك و عاد عدو هذا و لو انه ابوك او ولدك؛
دوست بدار دوست مولا علي را هر چند آنكه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا علي را هر چند او پدر و فرزندانت باشند.[3]
4ـ روزی كميت خدمت امام صادق(عليهالسلام) رسيد و شعری خواند. سپس عرض كرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض كرد سؤالم درباره آن دو خبيث اولی و دومي (لعنت الله عليهما) است. حضرت فرمودند: ای كميت تا روز قيامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ريخته نشود و مالی حرام كسب نشود و عمل شنيع زنا انجام نگيرد مگر اين كه همه به گردن اين دو باشد و… . [4]
5ـ قال الصادق(عليهالسلام): من شك في كفر اعدائنا و الظالمين لنا فهو كافر؛هر كس در كفر دشمنان ما و كسانی كه به ما ظلم كردند شك داشته باشد، خودش كافر است. [5]
6ـ قال الصادق(عليهالسلام): من لم يعرف سوء ما اتی علينا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما ركبنا به فهو شريك من اتی الينا فيما ولينا به؛كسی كه نفهمد و نشناسد آنچه را كه بر ما وارد شد و از ظلمی كه بر ما روا شد و حقی كه از دست ما رفت و… پس او شريك با ظالمين است.[6]
7ـ ابو حمزه ثمالی از علي بن الحسين(عليهالسلام) در مورد آن دو خبيث سؤال كرد.فقال(عليهالسلام): كافران، كافر من تولاهما.امام (عليهالسلام) فرمودند: هر دو كافرند و هر كسی كه آن دو را دوست بدارد كافر است. [7]
8ـ ابن ادريس از امام صادق(عليهالسلام) نقل میكند كه: فردای قيامت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) از لب پرتگاه جهنم همراه با اميرالمؤمنين و حسن و حسين(عليهماالسلام) عبور مینمايند شخصی از داخل جهنم فرياد میزند و سه مرتبه برای نجات خود به نبی اكرم(صلي الله عليه و آله) استغاثه میكند ولی جواب نمیشوند بار ديگر سه مرتبه به اميرالمؤمنين(عليهالسلام) استغاثه میكند، پس جواب نمیشنود.
پس ندا میدهد يا حسين يا حسين يا حسين اغثني انا قاتل اعدائك؛ يا حسين! من را نجات بده، من دشمنان تو را كشتم. در آن هنگام رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) به امام حسين(عليهالسلام) میفرمايند: برای تو دليل آورد؛ پس امام حسين(عليهالسلام) چون عقاب تيز پرواز او را نجات میدهد. راوی میپرسد: آن شخص كيست؟ حضرت فرمودند: مختار است.
سپس راوی با تعجب سؤال میكند: چرا با آتش عذاب میسوزد با اينكه از قاتلين ابا عبدالله الحسين(عليهالسلام) انتقام گرفت؟ حضرت فرمودند: به دليل اينكه در قلب مختار ذرهای از محبت آن دو نفر وجود داشت. به خدا قسم اگر جبرائيل، ميكائيل و اسرافيل در قلبشان چيزی از حب اين دو باشد با صورت داخل آتش افكنده میشوند.[8]
9ـ قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): اللهم اجز عمر لقد ظلم الحجر و المدر. مولا اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمودند: خدايا عمر را به جزای اعمالش برسان پس همانا او بر سنگها و ريگ بيابانها ظلم كرد.[9]
10ـ قال اميرالمؤمنين(عليهالسلام): ما عادی احد قوما اشد من معادات عمر لاهل بيت الرسول؛
هيچ كس با هيچ قومی به شدت عمر(لعنت الله عليه) با اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) دشمنی نورزيد.[10]
جايگاه برائت و لعن در فرهنگ اسلامی
1ـ امام سجاد(عليهالسلام) فرمود: من لعن الجبت و الطاغوت لعنة واحدة كتب الله له سبعين الف الف حسنه محي عنه سبعين الف الف حسنه و رفع له سبعين الف الف درجه و من امسي يلعنهما لعنه واحده كتب له مثل ذلك؛ كسی كه يك بار لعنت كند جبت و طاغوت را خداوند تعالی هفتاد ميليون حسنه برای او مینويسد و هفتاد ميليون گناه از پرونده اعمالش پاك ميكند و هفتاد ميليون درجه بر درجات او میافزايد و هر آن كس كه روز و شب بر او بگذرد در حالی كه آن دو را لعنت كند همان حسنات برای او نوشته میشود.
ابو حمزه ثمالی گفت: بعد از شهادت علی بن الحسين(عليهالسلام) خدمت مولايم امام باقر(عليهالسلام) رسيدم و اين حديث را به محضرشان عرضه داشتم فرمودند: بله اين چنين است ای ثمالی! آيا دوست داری برای تو اضافهتر بگويم؟ عرضه كردم بلی يا مولای. پس فرمودند: كسی كه يك بار آنها را در صبح تا شام لعنت كند گناهی بر وی نوشته نمیشود.
ابوحمزه گويد: بعد از شهادت امام باقر(عليهالسلام) به محضر مقدس امام صادق(عليه السلام) رسيدم و حديث پدر و جد مكرمش را خدمتش عرضه داشتم. حضرت فرمودند: يا ابوحمزه! مطلب حق و صحيح است، سپس فرمودند برای لعنت كننده يك ميليون درجه بالا میبرد و در ادامه فرمودند: ان الله واسعٌ كريم.[11]
2ـ قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) من تاثم ان يلعن من يلعنه الله فعليه لعنة الله؛ كسی كه احساس گناه كند از لعن كردن شخصی كه خدا او را لعنت كرده، پس لعنت خدا بر او باد. [12]
3ـ قال الصادق(عليهالسلام): نحن معاشر بني هاشم نأمر كبارنا و صغارنا بسبهما و البرائة منهما؛ ما بنی هاشم بزرگ و كوچك خود را امر میكنيم به ناسزا گفتن به آن دو نفر و بيزاری جستن از آنان. [13]
4ـ شيخ ابوالحسن مرندی از شيخ حر عاملی صاحب وسائل شيعه(رحمةاللهعليهما) نقل میكند: اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در حال طواف كعبه بود مردی پرده خانه كعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد(صلي الله عليه و آله) میفرستاد، حضرت بر او سلام نمود. بار دوم حضرت او را ديدند ولی سلام نكردند. آن مرد عرض كرد يا اميرالمؤمنين! چرا اين بار به من سلام ننموديد؟ حضرت فرمود: نخواستم تو را از ذكر لعن كه اين بار میگفتی باز دارم. چرا كه لعن از صلوات بر محمد و آل محمد(صلي الله عليه و آله) بالاتر است. [14]
در روايت ديگری آمده است: مرد خياطی دو پيراهن نزد امام صادق(عليهالسلام) آورد و عرض كرد: من هنگام دوختن يكی از اين دو پيراهن صلوات بر محمد و آل محمد میفرستادم و هنگام دوختن ديگری لعن بر دشمنان محمد و آل محمد(صلي الله عليه و آله) میفرستادم. شما كداميك را اختيار مینماييد؟ امام صادق(عليهالسلام) پيراهنی را كه با ذكر لعن دوخته شده بود انتخاب نمودند و فرمودند: من اين پيراهن را بيشتر دوست دارم.[15]
5ـ امام صادق(عليهالسلام) بعد از هر نماز واجب چهار مرد و چهار زن را لعن میفرمود: عمر، ابابكر، عثمان و معاويه، عايشه، هند، حفصه، ام حكم خواهر معاويه. [16]
6ـ اميرالمؤمنين(عليهالسلام) فرمود: والله اگر اين امت روی خاك بايستند با پای برهنه در حالی كه بر سر خود خاكستر ريخته باشند و گريه و زاری كنند و بر كسانی كه آنها را گمراه كردهاند و راه خدا را بستهاند و مردم را به سوی جهنم خواندهاند؛ لعنت كنند باز اين امت در لعن و بيزاری كم كاری كردهاند. [17]
در روايات فراوانی آمده است كه عوالمی وجود دارد كه عدد آنها بيش از تعداد جن و انس است و اهالی آن عوالم تماما لعنت میكند آن دو نفر را.[18]
7ـ قال رسول الله(صلي الله عليه و آله)… ان من عظيم ما يتقرب به خيار املاك الحجب و سماوات صلاة علی محبينا اهل البيت و اللعن لشانئينا؛ نبی اكرم(صلي الله عليه و آله)فرمودند: … به درستیكه بالاترين چيزی كه برای بهترين ملائكه آسمانها و ملكوت باعث تقرب به خداوند تعالی میشود، درود بر محبين اهل بيت (عليهمالسلام) و لعن بر دشمنان اهل بيت(عليهمالسلام) است.[19]
پي نوشتها:
========
[1] – بحارالانوار: ج 27، ص 58، ح 19.
[2] – بحارالانوار: ج 27، ص 58 ، ح 19.
[3] – علل الشرايع: ج 1، باب 119.
[4] – رجال كشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حديث 17.
[5] – اعتقادات صدوق باب اعتقاد فی الظالمين: ص 103 ـ بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 62.
[6] – عقاب الاعمال صدوق: باب عقاب ناصب، حديث 6 ـ بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 55، حديث 11.
[7] – تقريب المعارف ابي صلاح حلبي: ص 237 ـ بحارالانوار: ج 69، ص 128، باب 101، كفر مخالفين.
[8] – بحارالانوار: ج 45، ص 339، حديث 5.
[9] – الجمل، شيخ مفيد: ص 71.
[10] – كامل، شيخ بهايی: ج 2، ص 13.
[11] – شفاء الصدور في شرح زيارت عاشورا: ذيل فراز اللهم حص انت اول ظالم بلعن مني…
[12] – رجال كشی: ج 2، ص 811، رقم 1012.
[13] – رجال كشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حديث 17.
[14] – مجمع النورين و ملتقي البحرين: ص 208.
[15] – امارة الولاية: ص 51 ـ و تعليقه شفاء الصدور: ج 2، ص 48.
[16] – تهذيب: ج 2، ص 321 ـ كافی: ج 3، ص 342 ـ بحارالانوار: ج 30، ص 397 از تهذيب و… .
[17] – بحارالانوار: ج 30، ص 126 از اسرار آل محمد (صلي الله عليه و آله).
[18] – بصائر الدرجات ، صفار: جزء 10، باب 14.
[19] – تفسير الامام: ص 295 ـ بحارالانوار: ج 65، چاپ بيروت، ص 37، حديث 79.