اعتقادی - کلامیمعارف قرآنی

نقش اسباب در بهره مندي از رزق

120در مقاله حاضر نويسنده با تشريح نياز هميشگي و لحظه به لحظه موجودات به ذات هستي بخش، و فقر ذاتي آنان به خداوند، به بررسي نقش اسباب و مسببات در برخورداري آنها از رزق و روزي مادي و معنوي مي پردازد كه اينك باهم آن را ازنظر مي گذرانيم.

نياز دائمي موجودات به افاضات اصل وجود

نگرش قرآن به هستي و ارتباط ميان امور براساس اصل بنيادين توحيد استوار است. از اين رو، هر چيزي نه تنها به شكل مستقيم با توحيد ارتباط دارد بلكه با توحيد معنا و مفهوم مي يابد و بي عنصر توحيدي هرچيزي «لاشي» است و وجودي ندارد.

براين اساس همان گونه كه در آغاز، خداوند سرچشمه و خاستگاه وجود هرچيزي است بلكه در بقا نيز هر دم نيازمند فضل وجودي الهي است كه بر آن جاري و ساري مي شود. اين بدان معنا است كه هيچ چيزي نمي تواند بي عنصر توحيدي هست داشته باشد و از آن بهره اي برد.

 

از اين جاست كه نقش ربوبيت در كنار خالقيت نيز خودنمايي مي كند و خداوند آفريدگار، هر دم به هر چيزي، توجه و نظري دارد كه از آن به پروردگاري ياد مي شود؛ زيرا پروردگاري و ربوبيت به معناي مديريت همه امور و شئون چيزي است كه از هست بهره برده و موجود شده است.

نگرش توحيد محوري مقتضي آن است كه ارتباط فقري ميان ماسوي الله با خداوند دايمي و هميشگي است و لحظه اي موجودي بي عنايت الهي نمي تواند موجود باشد. ارتباط فقري موجودات هستي با خدا، به معناي نياز دايمي آنها به خداوند در مقام پروردگاري است و خداوند همان گونه كه منشأ وجود آنان است، منشا بقاي آنان نيز مي باشد و هر دم به آنان افاضات وجود مي كند تا برقرار بمانند و از نام هست بهره برند.

وجود غني بالذات خداوند و وجود فقري ماسوي الله به معناي آن است كه هر دم همه موجودات در مقام درخواست وجود و لوازم آن از خدا هستند و خداوند از مقام پروردگاري خويش به آن ها پاسخ هاي درخور و مناسب مي بخشد. پاسخ هاي خداوند به پرسش ذات موجودات همان چيزي است كه مي توان از آن به عنوان رزق ياد كرد.

رزق در فرهنگ قرآني فراتر از آن چيزي است كه وارد شكم مي شود؛ زيرا رزق هرچيزي است كه يك موجود براي بقاي خود بدان نياز دارد كه شامل بقاي افاضات اصل وجود و لوازم و مقتضيات ديگر آن است.

براين اساس مي توان گفت كه رزق هرگونه افاضه اي است كه خداوند به آفريده هاي خويش براي بقاو رشد به آنها ارزاني مي دارد. براين اساس، هر موجودي با پرسش هاي ذاتي خويش همواره در نقش سائل از خداوند بدان نيازمند است و خداوند نيز هر دم به اين پرسش هاي ذاتي هر موجود از مقام آفريدگاري و پروردگاري پاسخ مي دهد.

بنابراين خداوند در نگرش قرآني، تنها خالق آغازين و آفريدگار ابتدايي نيست، بلكه هر دم در حال خلق و آفرينش همان موجودي است كه آفريده است؛ زيرا افزون بر نياز بقاي ذات به خالق و آفريدگار به سبب شرايط و مقتضيات متغير هر موجود، نياز است كه خلق پس از خلق انجام شود چنان كه نياز است تا لبس بعد لبس تحقق يابد. از اين رو خداوند براي آفريدگاري و پروردگاري خويش، سخن از بقا و دوام مي كند و مي فرمايد كه خداوند «كل يوم في شأن» است. اين يوم كه به معناي ظهور و بروز است توضيح مي دهد كه هر بروز و ظهوري شأني خاص است كه مي بايست خداوند در نقش آفريدگاري و پروردگاري آن را داشته باشد. براين اساس، خلق بعد خلق و لبس بعد لبس براي هر موجودي تا بي نهايت ادامه خواهد يافت و هرگز پاياني براي آن متصور نيست.

قرآن بيان مي دارد كه خداوند همواره با دو دسته خواسته و پرسش هر موجود مواجه است: يكي پرسش هاي ذات و ديگري پرسش هاي غيرذاتي هر موجودي است كه از خداوند طلب مي شود تا پاسخ هاي مناسب و درخور داده شود. خداوند به همه پرسش هاي ذاتي هر موجود پاسخ مي دهد و پرسش هاي غيرذاتي را نيز به شكلي پاسخ مي دهد كه براي او مفيد و سازنده باشد و در مسير كمالي اش قرار دهد. اين گونه است كه پيش از بيان پرسش ذاتي هر موجودي، به آن پاسخ مي دهد؛ زيرا از خود موجود به خود او نزديك تر است؛ چون موجوديت هر وجودي به وجود اوست و در حقيقت هر موجودي با وجود خويش، شأني از شئون الهي به شمار مي رود كه همان جنبه يلي الحقي و وجه الله موجود مي باشد، چنان كه به پرسش هاي غيرذاتي هر موجودي به فراخور شأن و نياز واقعي او پاسخ درخور مي دهد و هرگز كسي و يا چيزي را بي پاسخ نمي گذارد.

پاسخ هايي كه خداوند به پرسش هاي غيرذاتي هر موجودي مي دهد، همان مفهوم رزق در كاربردهاي قرآني است. از اين رو خداوند هم منشأ رزق الهي و هم پاسخ گو به انواع و اقسام پرسش هاي متنوع و متعدد هر موجود است و از مقام توحيدي و در قالب آفريدگاري و پروردگاري به آن ها پاسخ مي دهد بي آن كه اصرار و پافشاري و نيز تعدد و تنوع آن ها، خداوند را به ستوه آورد و يا شغلي او را از شغلي ديگر باز دارد: لايشغله شان عن شأن و لايبرمه الحاح الملحين.

در بينش و نگرش قرآني اين معنا مورد تأكيد قرار گرفته است كه رزق همه هستي منحصر در دست اوست و هر موجودي هر گونه رزقي از مادي و معنوي و دنيوي و اخروي را بايد از وي بخواهد. چنان كه اصل وجود و بقاي آن را نيز مي بايست از خداوند طلب كند. (يونس آيات 31 و 32 و نحل آيه 73 و نمل آيه 64 و روم آيه 40 و عنكبوت آيه 17 و غافر آيه 13 و فاطر آيه 3 و آيات ديگر)

چنين تفكري در ادعيه ماثور به شكل «حسبي الخالق من المخلوقين و حسبي الرب من المربوبين و حسبي الرازق من المرزوقين» بيان شده است كه در حقيقت بيانگر انحصار امور هستي بر اساس توحيد محوري در خداوند و بي نيازي از مخلوقات، مربوبات و مرزوقات است. چنين تفكري مقتضي برداشته شدن هرگونه واسطه در خلق و رزق ربوبيت مي باشد. با اين همه اين پرسش مطرح مي شود كه نقش اسباب در نگرش توحيدي در كجاي معادله قرار مي گيرد؟

كارگزاران و مقام اسباب

با اين كه توحيد، محوري ترين عنصر در آموزه هاي هستي شناختي قرآن است و براساس آن همه مفاهيم ديگر شكل و معناي درست به خود مي گيرد؛ با اين همه آموزه هاي قرآني سرشار از بيان مطالب و مسايلي است كه به مقام اسباب و بهره گيري از كارگزاران توجه مي دهد.

كارگزاراني كه قرآن از آن ها به فرشتگان و يا جنود ياد مي كند و بيان مي دارد كه هر موجودي از وجودات هستي، يكي از نقش هاي مهمي كه برعهده دارند، جنود و سرباز خداوند بودن است. (ولله جنود السموات والارض) بر اين اساس هر موجودي از مقام توحيد فرمان مي گيرد و براي انجام كارهاي خداوندي وارد عمل مي شود. اين گونه است كه در تفكر توحيدي قرآن، ابليس و اهريمن نيز يكي از سربازان و جنود الهي است كه به فرمان خداوند در مسير تكويني و تكاملي انجام وظيفه مي كند و هرگز نمي تواند از فرمان تكوين سرباز زند و آن را انجام ندهد، هرچند كه در مقام تشريع به سبب عنصر اراده و اختيار و حق انتخاب، مي تواند استكبار ورزيده و از انجام كاري سرباز زند و مخالفت نمايد.

آيات قرآني براي بيان نقش كارگزاران در هستي آن را در قالب افعال و اسماي جمع مانند: نحن خلقنا و كرمنا تبيين مي كند و يا از ذاريات، حاملات، جاريات و مقسمات امر (سوره ذاريات آيات 1 تا 6) سخن به ميان مي آورد. در برخي از آيات، مرگ را به فرشتگان و گاه ديگر به ملك الموت و گاه سوم به خود نسبت مي دهد. در همه اين آيات، مفهوم به كارگيري اسباب به خوبي نمايانده شده است، با آن كه اصل توحيد محوري هم چنان بي خدشه باقي و برقرار است؛ زيرا نقش اسباب در تفكر توحيدي نقشي طولي است و هرگز اسباب به شكل مستقل و يا عرض عمل نمي كنند. بر اين اساس پيش از اراده مستقل نما مي باشد، اراده و مشيت الهي است كه عمل مي كند و خواسته هر موجودي در طول خواسته الهي قرار مي گيرد. خداوند در آيات 29 تكوير و 30 سوره انسان، اين معنا را به صراحت درباره انسان بيان كرده مي فرمايد: ما تشاوون الا ان يشاءالله؛ شما چيزي را نمي خواهيد مگر آن چه را خدا خواسته است.

در روايات اسلامي اين معنا به صراحت بيان شده است كه «ان الله يابي ان تجري الامور الا باسبابها؛ خداوند پرهيز دارد از اين كه امور و كارها جز از راه اسبابش جاري گردد. به اين معنا كه براي هرچيزي اسبابي است كه مي بايست از راه آن انجام پذيرد. به عنوان نمونه علم و دانش از راه جبرئيل و رزق و روزي از راه ميكائيل و مرگ وانتقال از حالتي به حالتي و نشئه اي به نشئه ديگر از طريق ملك الموت و عزرائيل و مرگ جمعي و حيات جمعي از راه اسرافيل انجام مي پذيرد. اين چهار فرشته مقرب و كروبي كه درمقام عليين هستند مأموريت دارند تا از طريق ساير كارگزاران و فرشتگان، كارهاي محول شده را انجام داده و به سامان برسانند.

درد و درمان

اين بدان معناست كه خداوند همواره از راه كارگزاران و اسباب، عمل مي كند وسنت الهي بر اين قرارگرفته است كه همه امور حتي معجزات و امدادهاي غيبي از راه اسباب انجام پذيرد. در روايات اسلامي آمده است كه حضرت موسي(ع) بيمار شد. گروهي از بني اسراييل به عيادتش آمدند و بيماري اش را تشخيص دادند. آنها گفتند: «اگر فلان دارو را بخوري، خوب مي شوي.» حضرت موسي(ع) گفت: «من مداوا نمي كنم تا خداوند مرا بي واسطه شفا دهد.» بيماري اش طولاني شد.

به او وحي رسيد: «به ارجمندي و شكوهم سوگند، تا از دارويي كه آنها برايت تجويز كردند نخوري، شفايت نمي دهم.»

حضرت موسي به آنها گفت: «مرا مداوا كنيد.»

بعد از خوردن دارو و شفايافتن، اين مطلب در ذهن حضرت موسي(ع) خطور كرد كه «چرا خداوند مرا شفا نداد و دارو شفا داد؟» تا اين كه به او وحي رسيد: «اي موسي! تو مي خواستي حكمت مرا با توكلت بر من باطل كني! (توكل بر من با خوردن دارو و توسل به اسباب و وسايل منافاتي ندارد) چه كسي جز من در گل ها و داروها خاصيت شفا را قرار داده است؟»

در اين داستان به خوبي نقش اسباب در دنيا و بيان سنت الهي در آن به خوبي روشن شده است. به اين معنا كه همه هستي بر اساس نظام اسباب جريان دارد و هيچ كاري بيرون از دايره اسباب تحقق نمي يابد و حتي در اموري چون طي الارض و يا معجزات اسباب فقط كاهش يافته و يا فرآيند تاثيراسباب سرعت و شتاب بيشتري مي گيرد و اين گونه نيست كه اسباب به طوركلي از دايره حذف شود و خداوند مستقيماً به مفهومي كه ما مي فهميم عمل كند؛ زيرا در نگرش توحيدي قرآن، خداوند در همه كارها و همه چيز حضور مستقيم دارد و معنا ندارد كه چيزي با خداوند ارتباط مستقيم نداشته و يا خداوند با چيزي اين گونه مرتبط نباشد؛ زيرا همه هستي شأني از شئون او مي باشد و شأن كسي بيرون از او نيست.

بر اين اساس پيش از ديدن هر چيزي خدا را مي بيند. از اميرمؤمنان علي(ع) روايت شده كه فرمود: ما رأيت شئيا الا و قد رايت الله قبله وبعده و معه، چيزي را نديدم مگر آن كه خداوند را همراه و پيش و پس آن ديده ام.

اين بدان معناست كه هرچيزي كه خود سببي از اسباب براي امري وچيزي ديگر است، خود شأني از شئون خداوند مي باشد و از مقام فقر ذاتي، به خداوند مرتبط مي باشد. اين ربط محض و فقر صرف هر وجود، سبب بودن را معنا و مفهوم ديگري مي بخشد كه تنها در نگرش توحيدي محض درست و راست مي شود.

نقش دعا و نيايش در رزق

يكي از اسباب مهم كه قرآن براي رزق به مفهوم عام آن بيان مي كند، دعا و نيايش است. به اين معنا كه حتي براي پاسخ گيري از پرسش هاي ذاتي مي توان از دعا استفاده كرد، زيرا در اين صورت نقش اسباب مياني مي تواند مفيدتر و موثرتر شود و يا از شمار اسباب كاسته و يا شتاب بيشتري به خود گيرد. از اين رو دعا در همه امور مفيد و سازنده است و حتي مي توان براي تاثير سريع تر و بهتر و مفيدتر اسباب تكويني، آن را در حوزه نيايش تغيير داد؛ زيرا كتاب محو و اثبات در دست خداوند است و اگر كسي دركتاب و لوح محفوظ، شقي و بدبخت است مي تواند با نيايش، آن را تغيير دهد و خوشبخت و سعيد گردد.

بنابراين دعا در امور معمولي وپرسش هاي غيرذاتي به مراتب تاثيرگذارتر و مفيدتر است. از اين رو براي برخوردارشدن از رزق الهي درمكه، حضرت ابراهيم(ع) دست به نيايش برمي دارد (بقره آيه 126) چنان كه حضرت عيسي(ع) براي بهره مندي خود و حواريون دعا و نيايش كرد (مائده آيه 112 و 114)

دعا براي فرزنددارشدن و امور ديگر نيز در بسياري از آيات آمده است كه از جمله دعاي حضرت ابراهيم(ع) و حضرت زكريا(ع) براي فرزندداشتن در هنگام پيري يكي از آنهاست.

اين درحالي است كه رزق و روزي جانداران در كتاب مبين خداوند ثبت و ضبط شده است (هود آيه 6)ولي شخص مي تواند با نيايش آن را گشايش داده و از فضل خداوندي بهره مند گردد و يا رزقي كه مي بايست در كوهستان و سختي و سفر به او برسد، دردشت و آساني و در حضر به دستش برسد.

از اين رو آمده است: اللهم انه ليس لي علم بموضع رزقي، و انما اطلبه بخطرات تخطرعلي قلبي، فاجول في طلبه البلدان، و انا فيما اطلبه كالحيران، لاادري افي سهل هو ام في جبل، ام في ارض، ام في سماء، ام في بر ام في بحر، و علي يدي من، و من قبل من، و قد عملت ان علمه عندك، و اسبابه بيدك، و انت الذي تقسمه بلطفك، و تسببه برحمتك.

خداوندا مرا آگاهي از جاي روزيم نيست، تنها به مواردي كه بر قلبم خطور مي كند كه در پي آن مي روم، پس در پي آن شهر به شهر مي گردم، و چون سرگرداني در راه اين مطلب هستم، ندانم كه دربياباني هموار است يا در كوه، در زمين سنگلاخ است يا در آسمان، درخشكي است يا دريا، و به دست كيست، و ازسوي كيست؟ تنها مي دانم كه علم آن نزد توست، و اسبابش به دست تو، و تويي كه با لطف خويش تقسيمش مي كني، و با رحمت خود اسبابش را فراهم مي سازي. (مفاتيح الجنان؛ شيخ عباس قمي؛ تعقيبات نماز عشاء)

خير رازقين بودن خداوند در كنار رزق بي حساب كه تابع مشيت الهي است (آل عمران آيه 27) مقتضي آن است كه بتوان با نيايش و رفتارها و كردارهاي درست آن را به دست آورد. از اين رو مردان الهي (نور آيات 37 و 38) و تقواپيشگان (بقره آيه 212 و آل عمران آيه 37 و غافر آيه 40) از روزي بي حساب خداوند در دنيا و آخرت بهره مند مي شوند. (نور آيه 38 و آل عمران آيه 27)

بنده هر چه در مقام بندگي كامل تر باشد مي تواند از همه انواع ارزاق به شكل كمالي برخوردار باشد و حتي فضل و عنايت خداوند را جلب و جذب كند. اين معنا به شكل «اطعني اطعته؛ مرا اطاعت كن تا همه هستي را مطيع تو قرار دهم» بيان شكل شده است. از اين رو مشيت الهي نيز همان مشيت بنده محض مي شود؛ زيرا يا در مقام قرب نوافل يا قرب فرايض نشسته است. در اين مقام است كه خشم وي خشم الهي و خواسته اش خواسته الهي خواهد بود.

مولانا در داستاني آورده است: خداوند به حضرت موسي وحي مي كند: وقتي من رنجور شدم چرا به عيادتم نيامدي؟!

حضرت موسي(ع) مي گويد: خدايا تو پاكي؛ تو دچار بيماري نمي شوي؛ عارضه هاي جسمي، خاص بندگان است؛ ذات پاك تو از اين عوارض مبراست.

خداوند مي فرمايد: يكي از بندگان من كه همسايه توست، مدتي است مريض و بيمار شده و تو چرا به عيادتش نرفتي؟موسي سكوت پيشه مي كند.

ريشه اين بينش و نگرش را مي بايست در آيات و آموزه هاي قرآني جست؛ زيرا خداوند در آيه 55 سوره زخرف تأسف و نوميدي حضرت موسي(ع) را به خود نسبت مي دهد و مي فرمايد: فلما آسفونا انتقمنا، زماني كه از آنان مأيوس شديم انتقام گرفتيم. در اين آيه ياس و نوميدي حضرت موسي(ع) را به خود نسبت داده تا بيان كند در اين مقام، عبد و معبود يكي هستند و در مقام فنا، دوگانگي برطرف مي شود.

بنابراين هرگونه رزقي را مي توان به گونه هاي مختلف به دست آورد و انسان اگر متصل به مبدا شود مي تواند واسطه ها را كاهش دهد و يا سرعت و شتاب بيش تري به آن ها بخشد و چيزي را كه به سختي به دست مي آيد به آساني به دست آورد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا