ویژگی عالمان از منظر امام حسین(ع)
جایگاه و ارزش علم وعالم
علم در آموزههای قرآنی از جایگاه بس ارزشی برخوردار است. (بقره، آیات 31 تا 33، یوسف، آیه 22، طه، آیه 114، زمر، آیه 9، مجادله، آیه11) شاید هیچ فضیلتی برتر از آن برای شخص آدمی نباشد که او انسانی عالم باشد به ویژه آن که این علم از نوع علم الوراثه و علوم لدنی و شهودی و حضوری باشد نه از علم الدارسه و علوم اکتسابی، زیرا انسان با علم است که به جایگاه خلافت الهی دست یافته است و چنان که از آیه 31 سوره بقره بر میآید مهمترین ویژگی انسانی که خداوند از روح خود در او دمیده (حجر، آیه 29، ص، آیه72) همان علم اوست، زیرا خداوند به او کرامت و شرافت بخشیده و همه اسمای خود را به او آموخته تا نسبت به همه ما سوی الله عالم شود.
این علم از علوم عادی همانند علم حصولی و اکتسابی نیست که انسان تنها تصویر ذهنی و مفاهیم را در اختیار دارد، بلکه علم حضوری است که آن چیز در نزد او حاضر بوده و او دارای چنین چیزی است، به این معنا که حقیقت هر چیزی در ذات او وجود دارد و حتی همه حقایق هستی به شکلی در نهاد انسان است وهمه ما سویالله دارایی او را تشکیل میدهد.
از همین آیه 31 بقره همچنین به دست میآید که علم به اسماء، علم به حقیقت امور است. از همین رو به جای آن که با ضمیر (هاء) که برای غیر ذویالعقول به کار میرود، از ضمیر (هم) که برای صاحبان عقل و خرد است، استفاده شده است. (ثم عرضهم)
علم در هر شکلی بخشش الهی به انسانهاست و در این میان علوم خاصی چون علم لدنی که خداوند به انسانهای نیکوکاری چون آصف بن برخیا (نمل، آیه 49) و خضر (کهف، آیه 65) میدهد به دلیل همان ویژگیهایش است که به عنوان یک نعمت بزرگ در آیه 14 سوره قصص و نیز 22 سوره یوسف مطرح میشود.
از آیات قرآنی به دست میآید که خلافت انسانی به سبب علم حضرت آدم(ع) به علم لدنی و شهودی برای او ثابت شده است. (بقره، آیات 30 تا 33) همچنین پیامبران الهی به سبب داشتن همین علوم لدنی و شهودی است که از مقام خلافت الهی برخوردار شدند و بر مردمان واجب شد تا از ایشان اطاعت کنند. (انبیاء، آیه 74، بقره، آیات 120 و 147، مریم، آیات 41 و 43 و آیات بسیار دیگر)
انتخاب علی(ع) از سوی خداوند به عنوان خلیفهالله و حجتالله پس از پیامبر(ص) نیز به سبب علم لدنی کاملی است که در اختیار ایشان بوده است. از اینرو درباره علم کامل آن حضرت(ع) به علم الکتاب تعبیر میشود (رعد، آیه43؛ الکشف و البیان، ثعلبی، ج5، ص303؛ شواهد التنزیل، حسکانی، ج1، ص400) درحالی که آنچه آصفبن برخیا داشته تنها گوشهای از این علم با تعبیر (علم من الکتاب) بوده است. (نمل، آیه40)
علم موجب میشود تا انسان به جایگاه خلافت برسد هر چند که شامل علوم اکتسابی و تجربی و حصولی باشد؛ اما اصالت از آن علم لدنی و شهودی است؛ چرا که خلیفه میبایست حق هر صاحب حقی را ادا کرده و عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جایگاه مناسبش را به جا آورد. بیگمان انجام چنین عملی نیازمند آگاهی کامل به ذات و ماهیت و حقیقت هر چیزی است و لازم است تا خلیفه از علم غیب و اسرار آگاه باشد تا بتواند هر چیزی را در جایش قرار دهد و حقش را ادا کند. بنابراین اقتضای خلافت، عدالتورزی است و لازمه عدالتورزی آن است که انسان به حقایق هر چیزی چنانکه هست آگاه باشد تا حق او را ادا کرده و عدالت ورزد و او را در جایگاه واقعی و حقیقیاش قرار دهد.
براین اساس تشخیص ارزشها و ضدارزشها و بایدها و نبایدها حتی در حوزه اخلاقی نیازمند علم به حقیقت اشیاء و تأثیر مثبت و منفی آن در زندگی و اهداف آفرینش هستی و انسان است. این جاست که در آیات قرآنی بارها وقتی حکمی از احکام اسلامی و فضیلتی از فضایل بیان میشود یا به نقد برخی از رذایل و منهیات پرداخته میشود، در پایان آیه از علم و عدم علم سخن به میان میآید و مثلا گفته میشود که اگر علم داشتید میدانستید که روزه برای شما خیر است لذا واجب شده است. به این معنا که حکم واجب و بایدی که از سوی خداوند درباره روزه وارد شده براساس علم است و اگر انسان از این علم برخوردار بود میفهمید که مثلا روزه برای او خیر و مفید است. (بقره، آیات103 و 184 و 280؛ توبه، آیه41؛ نحل، آیات41 و 95؛ قصص، آیه80؛ عنکبوت، آیات 16 و 64؛ صف، آیه11؛ جمعه، آیه9)
برهمین اساس اگر کسی از چنین علمی برخوردار نباشد نمیتواند قوانین اخلاقی بلکه قوانین حقوقی وضع کند و مردم را به بایدها و نبایدهایی فرمان دهد؛ چرا که در این صورت قوانین او ممکن است که در نهایت به انسان و یا جامعه یا جهان ضرر برساند؛ بویژه که اگر مبنای قانونگذاری، عقل جمعی و اکثریت و مانند آن باشد که در این صورت حقوق اقلیتها همواره تضییع میشود و مستکبران و قدرتمندان و اکثریت جامعه گروهی را به استضعاف میکشند و حقوق آنان را تباه میکنند. بنابراین، قانونگذار در همه عرصهها و حوزهها از اخلاقی و حقوقی میبایست، عالم به علوم شهودی باشد تا جایگاه هر چیزی را بدرستی بشناسد و حق هر کسی را بداند و با قانونگذاری تثبیت نماید. اینجاست که باید گفت حتی عقل با تمام برتریهایش نمیتواند چنین چیزی را به ارمغان آورد و تنها منبع تشریع و قانونگذاری در جهان و جان میبایست خداوند خالقی باشد که عالم به همه حقایق وجودی هر چیزی و هر کسی است و در مرتبه دوم کسانی که با ارتباط با این علم الهی از علم غیب به اذن او بهرهمند شدهاند که همان پیامبران و اولیاء و اوصیای آنان هستند. بر این اساس میفهمیم که چرا در آموزههای اسلامی علم و عالم به این معنا تا چه اندازه در ایجاد و تثبیت خلافت و امامت و ولایت انسانی نقش اساسی و بنیادینی دارد.
امام حسین(ع) و نشانههای عالم
امام حسین(ع) در بیان نشانههای عالم واقعی به دو خصلت و منش افراد اشاره میکند که با آن میتوان فهمید که شخص عالم یا مدعی علم است؟
امام حسین(ع) درباره برخی از نشانههای علم و عالم میفرماید: من دلایل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقایق فنون النظر؛ ازنشانههای عالم، انتقادش نسبت به سخنان خودش و آگاهیاش به حقایق فنون و هنرهای نظرپردازی است. (بحارالانوار، ج 78؛ ص 119)
1- نقدگرایی و انتقادپذیری: یکی از دو نشانه اصلی که امام حسین(ع) برای عالم بیان میکند نقدگرایی و انتقادپذیری عالم است. عالم نسبت به آنچه میگوید و یاانجام میدهد به دیده نقد مینگرد و بر این باور است که شاید در سخن و رفتارش نقصی وجود داشته باشد؛ چراکه همواره خود را پیش از دیگری متهم میکند؛ زیرا میداند که علم او به حقایق؛ آنچنان تمام و کامل نیست، بلکه حتی اگر از برترین علوم برخوردار باشد نسبت به علم الهی بسیار اندک است. (اسراء، آیه 85) بنابراین، همواره احتمال میدهد که آنچه میگوید و انجام میدهد میتواند خلاف واقع و یا حقیقت باشد. همین خصیصه به او این امکان را میدهد که همواره درخواست افزایش علم را داشته باشد تا به حقایق نزدیکتر شده و از ملکوت چیزهاآگاه شود. از این رو از سوی خداوند حتی به پیامبری که ماذون به علم غیب الهی است، فرمان داده میشود که این دعا را داشته باشد: ربزدنی علما؛ پروردگارا بر دانش و علمم بیفزا. (طه، آیه 114) پیامبر(ص) نیز همواره خواهان علم بود که موجب حقیقتشناسی شود. از این رو میفرماید: اللهم ارنی الاشیاء کماهی؛ خدایا حقایق چیزها را چنانکه هست به من بنمایان! امام حسین(ع) میفرماید عالم باید همواره آماده باشد تا سخن و اندیشه خود را بر ترازوی نقد دیگران قرار دهد و از این آمادگی برخوردار باشد که سخن و اندیشهاش نقد شود بلکه حتی بخواهد که دیگران سخنان و اندیشهاش را نقد کنند. به این معنا که میبایست علم و دانش خویش راعرضه دارد تا دیگران به نقد آن بپردازند و سره از ناسره را جدا سازند، حتی اگر به نظر شخص، آنچه دیگران ناسره و نادرست یافتهاند، درست باشد، ولی اجازه دهد تا احتمالات دیگری که دیگران درباره اندیشه و سخن او دارند بداند و بشنود و درباره آن تفکر و تامل نماید؛ چرا که در چنین حالتی است که انسان از جزماندیشی بدون پشتوانه علمی بیرون میآید و هنگامی هم که به جزم در اندیشه رسید در آن صورت مبتنی بر شنیدن افکار و اندیشههای دیگران و همراه با آگاهی از احتمالات نادرستی در سخن و اندیشهاش است پس در مقام عزم بر عملی ساختن اندیشهاش دیگر تردیدی نخواهد داشت؛ چرا که همه ملاحظات و احتمالات را دیده و شنیده است. این چنین نقدپذیری به معنای همراهی با دیگران در عقول و اندیشههایشان است و شخص در حقیقت به خود امکان میدهد تا از عقول و اندیشههای دیگران بهرهمند شود و سپس براساس موازین، آن را بسنجد و داوری نهایی کند. همچنین از این حدیث این معنا به دست میآید که عالم حقیقی از نظر امام حسین(ع) کسی است که حتی پیش از سخن گفتن و حدیث کردن، به ارزیابی و سنجش آن بپردازد و با نقد آن بکوشد تا سخنی سدید و استوار بر زبان آورد که هیچگونه نقدی بر آن وارد نباشد یا از کمترین نقد واقعی رنج ببرد. پس تفکر و نقد اندیشه، پیش از بر زبان آوردن آن یکی از خصلتهای عالمان است. عالم کسی است که پیش از دیگران به نقد خود و اندیشههایش اقدام کند وهر سخنی را بر زبان نیاورد. پس به تعبیر قرآن در بیان اندیشهها عجله نمیکند و میکوشد تا پیش ازگفتن همه جوانب آن را بسنجد و ارزیابی کند؛ چرا که از نظر قرآن یکی از آسیبها و آفات علم آن است که انسان پیش از نقد و سنجش اندیشه براساس معیارهای متقن و استوار آن را بر زبان جاری سازد. (کهف، آیات 65 تا 78)
اصولا هواهای نفسانی اجازه نقدپذیری به انسان را نمیدهد از اینرو یکی از آفات علم همین تأثر عالم از هواهای نفسانی است که موجب کبر و غرور بیجا میشود و نقدپذیری را از انسان سلب میکند. بسیاری از کسانی که پس از عالم شدن حتی به علوم ربانی و لدنی، گرفتار سقوط شدهاند مشکل هواهای نفسانی آنان بوده که خود را در جایگاه برتری قرار میدادند که سخن دیگری را نمیپذیرفتند و پرخاشگری میکردند و نقد دیگران را برنمیتابیدند. (اعراف، آیات 175 و 176)
2. روش شناسی و آگاهی از نظرات گوناگون: از دیگر خصلتهای عالم آن است که به فنون و هنرهای نظریهپردازی و تعمق در اندیشهها آگاهی داشته باشد. اگر انسان بخواهد حقیقت را چنان که هست دریابد و عالم به حقایق باشد میبایست هنرها و روشهای آن را بشناسد؛ چرا که هر کسی با روشی به حقیقت دست مییابد. آگاهی انسان به فنون و هنرهای حقیقتشناسی، به انسان کمک میکند که در نظریهشناسی و نظریهپردازی استاد شود و بتواند از نظرات دیگران در چارچوب درستی بهرهمند شود.
تعمق در هر علم و دانشی نیازمند آگاهی به روشهای آن علم است. برای هر علمی فن و هنر و روشی است که میبایست به آن توجه کرد و با بهرهمندی از آن به نظر و نظریههای مطرح پرداخت و امکان آن را یافت که در مسیری درست حقیقت را در هر علمی بهدست آورد. اگر انسان در مسایل عقلانی بخواهد تأمل و نظری داشته باشد و حقیقت علوم عقلانی را بهدست آورد و صاحبنظر باشد میبایست از روش تعقل بهرهمند شود و از علوم منطق و فلسفه بهره گیرد. اگر بخواهد در مسایل تجربی و علوم آن وارد شود میبایست فنون و روشها و هنرهای نقد آن را بشناسد و از طریق تحلیل و تجزیه و تجربه وارد شود و یا در علوم انسانی میبایست از راهها و روشهای خاص آن بهره گیرد. همچنین در علم فقه و مسایل آن میبایست از هنر و روشهای آن بهرهمند شود. بنابراین زمانی عالم میتواند موفق شود که برای آگاهی و نظریهپردازی و تأمل عمیق در هر علم و دانشی از هنرها و روشهای آن استفاده کند. پس در علوم عقلانی با بهرهگیری از فنون و روشهای حسی و آزمایشگاهی هرگز نمیتوان به حقیقت رسید؛ چنان که با روش عقلانی نمیتوان در علوم حسی و تجربی صاحبنظر شد و حقیقت را کشف کرد و بدان آگاه شد. بنابراین لازم است که عالم در نظر کردن و تأمل و دقت عمیق علمی در هر دانش و علمی از فنون آن علم برای کشف حقیقت استفاده کند.
از نظر امام حسین(ع) آگاهی از نظرات مختلف دیگران برای کشف حقیقت و همچنین آگاهی نسبت به روشها و فنون علوم مختلف برای کسب حقیقت از اموری است که یک عالم بدان متصف است و منش و روش او این گونه است که قبل از دیگران به نقد اندیشه خود پرداخته و اگر سخنی گفت نقدپذیر است و از سوی دیگر به فنون و روشهای حقیقت در هر علمی آگاه بوده و از نظرات دیگران سود میبرد.