اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

برترین ها در سبک زندگی اسلامی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

هر مسلمان وظیفه دارد بر اساس آموزه های وحیانی اسلام، فلسفه و سبک زندگی خود را سامان دهد. بنابراین شناخت فلسفه زندگی اسلامی و به تبع آن شناخت سبک زندگی اسلامی از لوازم مسلمانی است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام ، برخی از مهم ترین و برترین ها در فلسفه و سبک زندگی اسلامی را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

عاقبـت انـديشى

در سبک زندگی اسلامی یکی از مهم ترین اصولی که باید مراعات شود، عاقبت اندیشی یا همان تدبیر امور است. کسی که به پیامدهای یک کاری می اندیشید و بر اساس آن رفتار می کند به عنوان مدبر و اهل تدبیر شناخته می شود. بر اساس این اصطلاحات بسیاری دیگری در سبک زندگی اسلامی مطرح شده که از آن جمله حزم است که به معنای دور اندیشی در کار است.

انسان پیش از آن که عزم و اراده فعلی و عملی نسبت به کاری داشته باشد، باید در مقام اندیشه به جزم برسد. این جزم می بایست معقول و مقبول باشد و بر اساس معیارها و ملاک های فلسفه زندگی اسلامی که همان رضایت خداوند، عبودیت، کسب سعادت ابدی و اخروی و مانند آن هاست، به این قطع و یقین علمی دست یابد که چنین کاری با چنین معیارهایی هماهنگ است؛ پس اگر دید که چنین است با توکل بر خدا بر آن همت نهاده و با جدیت و عزم کامل در آن وارد می شود و تا پایان استقامت می ورزد و دست از کار بر نمی دارد تا به انجام آن توفیق یابد؛ اما هر گاه قطعی بر هماهنگی با معیارها و فلسفه زندگی اسلامی نیافت و یا شک و تردیدی داشت، باید از انجام آن خودداری کند و دست به کاری نزند.

در آیات و روایات بر این نکته بسیار تاکید شده است و از انسان ها خواسته شده تا با بصیرت عمل کنند و چشم و دیده بر واقعیت ها و حقایق بگشایند و به آثار و تبعات هر کاری توجه کنند؛ زیرا اگر این گونه عمل نکنند ممکن است گرفتار مصیبت ها و گرفتارهایی شوند که گاه پشیمانی هیچ سودی نخواهد داشت؛ زیرا امکان تدارک و توبه و استغفار و جبران وجود ندارد. در روایت است که حضرت آدم(ع) سفارش می کند: فيما أوصى بِهِ آدَمُ إبنَهُ شَيثَ عليهماالسلام: إذا عَزَمْتُم عَلى أمرٍ فَانظُرُوا إلى عَواقِبِهِ، فِإنّى لَوْ نَظَرْتُ فى عاقِبَةِ أمرى لَمْ يُصِبْنى ما أَصابَنى؛ در سفارشهاى آدم عليه السلام به فرزندش شيث عليه السلام آمده است: هرگاه قصد كارى كرديد، به پيامدهاى آن بنگريد؛ اگر من در عاقبت كار خود انديشيده بودم، آنچـه بـه سـرم آمـده، نمى آمـد. (بحارالانوار، ج78 ، ص 452 ، ح 19)

خداوند در آیات قرآنی بیان می کند که چگونه حضرت آدم(ع) به وسوسه و سوگند دروغین دشمن سوگند خورده اش، یعنی ابلیس، از میوه درخت ممنوع چشید و به دنبال آن جامه الهی را از دست داده و لخت و عریان شد به طوری که ناچار شد از برگ های درختان برای خود جامه ای فراهم آورد و بدنش را بپوشاند و هم چنین زمینه برای اخراج و رانده شدن از بهشت را به جان خرید و خود را به شقاوت و بدبختی افکند.(بقره، آیات 34 تا 38؛ طه، آیات 117 تا 121 و آیات دیگر)

دلبستگی به غیر خدا

در سبک زندگی اسلامی انسان باید از همه چیز فرار کرده و به سوی خداوند برود(ذاریات، آیه 50) تا بتواند بی هیچ دغدغه ای به وظیفه اصلی خود در قبال آفرینش عمل کرده و بندگی و عبودیت نماید.(ذاریات، آیه 56) هر گونه دلبستگی به غیر خدا عامل سقوط آدمی و محدودیت هایی است که او را از مسیر حق و وظیفه و تکلیف الهی دور می کند و شرایط را برای خدایی شدن(بقره، آیه 138)، و رسیدن به مقام خلافت الهی (بقره، آیه 30) و ظهور در مظهریت ربوبیت(آل عمران، آیه 79) از وی سلب می نماید.

از دعاهاى حضرت ادريس عليه السلام است: أللّهُمَّ سَلِّ قَلبى عَن كُلِّ شَىْ ءٍ لا أتَزَوَّدُهُ إلَيكَ، وَ لا أنتَفِعُ بِهِ يَومَ ألقاكَ مِنْ حَلالٍ أو حَرامٍ؛ بارالهـا! دلم را جـداكن از هرچيزى، حـلال ياحـرام، كه از آن در راه بازگشت به سوى تو، توشه برنگيرم و در روزى كه با تو ديـدار كنم از آن بهره اى نبـرم. (بحارالانوار، ج 98 ص 99 ح 2)

از نظر آموزه های اسلامی هر گونه دلبستگی به غیر خدا حتی بهشت به عنوان یک اصل در برابر خداوند می تواند موجب شرک شود؛ در فلسفه اسلامی همان گونه که کفر و ایمان دارای مراتبی است هم چنین شرک و نفاق دارای مراتبی است که انسان مومن باید خود را از هر گونه کفر و شرک و نفاق رها سازد و به ایمان محض و توحید خالص برسد. قراردادن هر چیزی به عنوان یک اصل در برابر خدا یا همراه خدا خروج از توحید محض و ایمان و عبودیت محض خواهد بود. انسان باید به جایی برسد که تنها بخواهد عبدالله باشد و بندگی خدا نماید و به عنوان عبادالرحمن ستوده شود. اصل آزادی انسان و حریت وی رهایی از همه چیزی و بندگی مطلق خداوندگار است.(آل عمران، آیه 35؛ ذاریات، آیه 50 و آیات دیگر)

از نظر آموزه های وحیانی اسلام هر گونه دلبستگی به غیر خدا در هر مرتبه و درجه ای موجب می شود که انسان از مسیر عبودیت به همان میزان زاویه گرفته و دور شود. اگر انسان دلبسته به بهشت شود ممکن است برای رسیدن به آن در دام شیطان بیافتد ؛ اما اگر تنها دلبسته خدا باشد و مقصد و مقصود خدا قرار دهد، دیگر چیزی نمی تواند او را فریب دهد. حضرت آدم(ع) در سفارش های خویش می فرماید: فيما أوصى بِهِ آدَمُ إبنَهُ شَيثَ عليهماالسلام: لا تَركَـنُوا إلَى الدُّنـيَا الفـانِيَةِ فَإنّى رَكَنْتُ إلَى الجَنَّةِ الباقِيَةِ فَما صَحِبَ لى وَ أُخرِجْتُ مِنها؛ از وصيتهاى آدم عليه السلام به فرزندش شيث عليه السلام: بــه دنيـاى فـانى دل نبـنديد؛ زيرا من به بهشت جاويدان دل بستم، اما به من وفا نكرد و از آن بيرونم كردند. (بحارالانوار، ج78 ، ص 452 ، ح 19)

پس اگر حضرت آدم(ع) به سبب دلبستگی به بهشت در چنین دامی افتاد ما فرزندان او می توانیم به سبب دلبستگی به دنیای فانی گرفتار بدترین ها شویم؛ زیرا آن حضرت(ع) با دلبستگی به یک چیز واقعا ارزشمند چنین هبوط کرد و ما با دلبستگی به چیزی بی ارزش به طور قطع سقوط خواهیم کرد.

در آیات و روایات به آدمی هشدار داده شده که مهم ترین عامل سقوط آدمی دلبستگی و تعلقات است. فرزندان آدم(ع) باید مواظب باشند به چیزی جز خداوند تعلق خاطر نداشته باشند. کسی که به زینت ها و آرایه های دنیا و زندگی دنیوی دل ببندد، باید خود را آدم غرور و فریب ابلیس و شیاطین و سقوط در دوزخ فراق نماید؛ زیرا مهم ترین ابزار امتحانی و آزمونی خداوند همین زینت ها و آرایه های زندگی دنیوی و دنیا است.(آل عمران، آیه 14 ؛ حدید، آیه 20 ؛ و آیات دیگر)

ایثار و از خود گذشتگی

یکی از مهم ترین روش هایی که انسان را به مقامات عالی می رساند و سبک زندگی مسلمان را دگرگون و برتر از هر سبک زندگی دیگر می کند، خلق و خوی ایثار و از خودگذشتگی در عین نیاز است. این که انسان بتواند با همه نیاز و احتیاجی که به چیزی دارد برای رضایت خداوندی آن را به دیگری دهد و از خود بگذرد.

خداوند در آیه 9 سوره حشر در بیان مفهوم و ارزش ایثار می فرماید: وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و نيز كسانى كه قبل از مهاجران‏ در مدينه‏ جاى گرفته و ايمان آورده‏اند هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دلهايشان حسدى نمى‏يابند و هر چند در خودشان احتياجى مبرم‏ باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى‏دارند. و هر كس از خسّت نفس خود مصون ماند، ايشانند كه رستگارانند.

خداوند درباره ایثار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) با ستایش آنان به ابراری که در بهشت روزی می خورند(انسان، آیات 5 تا 7) به اعمال آنان اشاره داشته و می فرماید: وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا ؛ و طعام را با دوستى آن- با آنكه خود به آن مايل‏تر و نيازمندترند- و تنها به محبت الهی، به بينوا و يتيم و اسير مى‏خورانند. «ما براى خشنودى خداست كه به شما مى‏خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهيم.(انسان، آیات 8 و 9)

همین ایثار و از خودگذشتگی پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) موجب شد تا ایشان به عنوان مقربان و ابرار و عبادالرحمان و مانند آنها در آیات قرآنی مورد ستایش قرار گیرند و مردم به سبب همین خلق عظیم (قلم، آیه 4) به گرد ایشان جمع آیند و خداوند آنان را اسوه های نیک الهی معرفی کند که باید بی چون و چرا از ایشان اطاعت شود.(احزاب، آیات 21 و 33؛ مائده ، آیات 3 و 55 و 67؛ نساء، آیه 59 و آیات دیگر)

خداوند در تحلیل و تبیین چرایی دست یابی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به این مقامات به خلق و خوی ایثار آنان اشاره کرده است. در روایت است: ناجى مُوسَى بنُ عِمرانَ عليه السلام : يارَبِّ! أرِنى دَرَجاتِ مُحَمَّدٍ وَاُمَّتِهِ. قالَ: يا مُوسى اِنَّكَ لَنْ تُطيقَ ذلِكَ، وَ لكِن اُريكَ مَنزِلَةً مِن مَنازِلِهِ جَليلَةً عَظيمَةً فَضَّلتُهُ بِها عَلَيكَ وَ عَلى جَميعِ خَلقى… فَكَشَفَ لَهُ عَن مَلَكُوتِ السَّماءِ، فَنَظَرَ اِلى مَنزِلِهِ كادَتْ تَتْلَفُ نَفسُهُ مِن أنوارِها وَ قُربِها مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. قالَ: يارَبِّ بِماذا بَلَّغتَهُ اِلى هذِهِ الكَرامَةِ ؟ قالَ: بِخُلقٍ اختَصَصتُهُ بِهِ مِن بَينِهِم، وَ هُوَ الايثارُ. يامُوسى! لايَأْتينى أحَدٌ مِنهُم قَد عَمِلَ بِهِ وَقتاً مِن عُمرٍ اِلاّ استَحيَيتُ مِن مُحاسَبَتِهِ، وَ بَوَّأتُهُ مِن جَنَّتى حَيثُ يَشاءُ؛  حضرت موسى كليم عرض كرد: بار پروردگارا! درجات محمد و امت او را به من بنماى. فرمود: اى موسى! تو تاب و تحمل آن راندارى، اما يكى از منزلتهاى ارجمند و والاى اورا كه بدان سبب وى را بر تو و همه آفريدگانم برترى داده ام، نشانت مى دهم … آن گاه ملكوت آسمان را بر موسى عليه السلام آشكار ساخت؛ پس موسى عليه السلام منزلتى را ديد كه از پرتوهاى آن و نزديكيش به خدا نزديك بود قالب تهى كند. عرض كرد: خدايا به چه سبب اورا به اين بزرگوارى رساندى ؟ فـرمـود: به سبب خصلتى كه از ميان بندگانم او را ويژه گردانيدم وآن «ايثار» است. اى موسى! هيچ يك از بندگانم كه زمانى از عمر خود را به ايثار گذرانده باشد، بر من وارد نشود، مگر آنكه از حسابرسى او شرم كنم ودر هرجاى از بهشتم كه خواهد او را جاى دهم. (ميزان الحكمه به نقل از تنبيه الخواطر، ج1 ، ص 173)

رضا به قضای الهی

اگر سبک اسلامی بخواهد شکل گیرد باید برخی از مفاهیم و حقایق مورد پذیرش بی چون و چرا قرار گیرد. باورهایی در فلسفه و سبک زندگی اسلامی آن را از دیگر سبک های زندگی متمایز می کند. از جمله مهم ترین آموزه هایی که سبک زندگی هر مسلمانی را معنا و مفهوم خاصی می بخشد، آموزه قضا و قدر الهی و رضایت به آن است.

خداوند در آیات 22 و 23 سوره حدید می فرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسْهاى شما به شما نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابى است. اين كار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به سبب‏ آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خیال باف ، خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.

البته باور و اعتقاد راسخ به قضا و قدر الهی و رضایت و خشنودی به آن زمانی شکل می گیرد که انسان باورها و اعتقاداتی را پذیرفته باشد. از مهم ترین بسترها و عوامل زمینه ساز پذیرش و رضایتمندی به قضا و قدر الهی می توان به این نکات اشاره کرد که انسان موجودی فقری و خداوند غنی حمید است.(فاطر، آیه 15) هم چنین باور به این که خداوند حکیم است و خلق را به هدف و حکمتی آفریده و علیم است بر همه چیز از جزئیات و کلیات علم شهودی دارد و همه چیز در برابرش است و چیزی از وی غایب و نهان نیست و این که خداوند قدیر است و هرگز گرفتار عجز و ناتوانی نیست بلکه هر چه را اراده کرد تحقق می یابد و این که خداوند معطی و رحمان و رحیمی است که هرگز بخلی ندارد و چیزی از خزائن وی با بخشش کم نخواهد شد. چنین باورهایی که در آیات قرآنی بارها مورد تاکید قرار گرفته است، این امر را مسجل می سازد که هر کار خداوند به حکمت و هدفی است و در آن مصلحت خلق دیده شده است. بنابراین، هر چیزی که در جهان اتفاق می افتد بر اساس یک برنامه و هدف مشخص است و خداوند آن را می خواهد در جهان اجرا نماید. پس چیزی اتفاق نمی افتد که بیرون از حکمت، دانایی و توانایی و بخشش الهی نباشد. در این اتفاق بی هیچ شک و تردیدی ، حکمت الهی و مصلحت خلق دیده و ملاحظه شده است. البته گاه مصلحت عقاب و تنبیه و مجازات خلق دارای اراده از جمله جنیان و انسان است و گاه فلسفه آن می تواند ابتلاء و آزمونی برای ظرفیت بخشی و مانند آن ها باشد.

به هر حال، پذیرش قضا و قدر الهی و رضایت به آن به معنای آن است که مالک هستی خداوندی است حکیم، علیم و قدیر و معطی و رحمان و رحیم که به حکمت و مصلحت امری را ایجاد کرده و یا چیزی را بر می دارد و مصیبتی را وارد می سازد.

اگر کسی به این باور برسد در زندگی چنان که قرآن در آیات 22 و 23 سوره حدید بیان کرده عمل خواهد کرد. پس نه برداشته هایش به هیجان آمده و فرح می کند و نه به از دست رفته هایش اندوهگین و نومید می شود، بلکه به حکمت و مصلحت تن به قضا و قدر می دهد و صبر و حلم پیشه می گیرد و در اوج مصیبت ها استرجاع کرده و «انا لله و انا الیه راجعون» به باور قلبی بر زبان می راند.(بقره، آیه 156)

در روایت است: رُوِىَ أنَّ مُوسى عليه السلام قالَ: يارَبِّ دُلَّنى عَلى عَمَلٍ إذا أنَا عَمِلتُهُ نِلْتُ بِهِ رِضاكَ. فَأوحَى اللّهُ إلَيهِ: يَابْنَ عِمرانَ! إنَّ رِضاىَ فى كُرهِكَ وَلَن تُطيقَ ذلِكَ… فخرَّ مُوسى ساجِداً باكِياً فَقالَ: يارَبِّ خَصَصْتَنى بِالكَلامِ وَلَم تَكَلَّمْ بَشَراً قَبلى وَلَمْ تَدُلَّنى عَلى عَمَلٍ أنالُ بِهِ رِضاكَ! فَأوحَى اللّهُ إلَيهِ: إنَّ رِضاىَ فى رِضاكَ بِقَضائى؛ روايت شده است كه حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: بار پروردگارا! مرا به كارى راهنمايى كن كه اگر آن را به جاى آورم، رضايت تورا به دست آورده باشم. خداوند به او وحى فرمود كه: اى پسر عمران! همانا خشنودى من در ناخشنودى توست و تو طاقت آن را ندارى… موسى گريه كنان به سجده افتاد و عرض كرد: پروردگارا! تو مرا به سخن گفتن با خودت مفتخر نمودى و پيش از من با هيچ بشرى سخن نگفتى، اما اكنون مرا به كارى كه به سبب آن به رضاى تو برسم راهنمايى نمى كنى؟! پس خداوند به او وحى فرمود: همانا خشنودى من در خرسندى تو به قضاى من است. (ميزان الحكمه به نقل از غرر الحكم: ص 6344)

عـدالت خــداوند و عذاب الهی

نگاه انسان به خداوند فلسفه زندگی انسان را تشکیل داده و سبک اسلامی آن را سامان می دهد. همان طوری که مساله قضا و قدر به آدمی آرامش می دهد و از فرح و اندوه بیهوده رهایی می بخشد؛ هم چنین توجه به عدالت الهی حتی در زمان خشم و غضب و عذاب نیز می تواند مفهوم عدالت و نیز مصداق آن را در زندگی انسانی تحت شعاع خود قرار دهد. کسی که بپذیرد خداوند عادل است و هستی را بر مدار عدالت آفریده و محور زندگی را آن قرار داده تلاش می کند که به عدالت رفتار نماید.

خداوند اصول زندگی بشر را بر اساس عدالت قرار داده است وحتی کم ترین ظلمی را به بندگان روا نمی دارد. یعنی حتی رد شرایطی که به نظر می رسد که ظلمی در حق بندگان صورت گرفته اگر به دقت نگریسته شود معلوم می شود که ظلمی نیست ؛ زیرا خداوند می فرماید : ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ؛ اين عقوبت‏ به خاطر كار و كردار پيشين شماست، و گر نه‏ خداوند هرگز نسبت به بندگان خود بيدادگر نيست.(آل عمران، آیه 182؛ انفال ، ایه 51؛ حج، آیه 10 و آیات دیگر)

از جمله مسائلی که ممکن است شبهه بی عدالتی را ایجاد کند، مساله مرگ کودکان بی گناه به سبب عقوبت و عذاب والدین است. در روایت است که حضرت عُزير پيامبر عليه السلام به خداوند عرضه داشت: يا رَبِّ إنّى نَظَرْتُ فى جَميعِ أُمُورِكَ وَإحكامِها فَعَرَفْتُ عَدْلَكَ بِعَقلى، وَ بَقِىَ بابٌ لَم أعْرِفْهُ: إنَّكَ تَسخَطُ عَلى أهلِ البَلِيَّةِ فَتَعُمُّهُمْ بِعَذابِكَ وَ فيهِمُ الأطفالُ!… فَقيلَ لَهُ: يا عُزَيرُ، إنَّ القَومَ إذَااستَحَقُّوا عَذابى قَدَّرْتُ نُزُولَهُ عِندَ انْقِضاءِ آجالِ الأطفالِ، فَماتَ اُولئِكَ بِآجالِهِم وَ هَلَكَ هؤُلاءِ بِعَذابى؛ پروردگارا! من در همه امور تو تفكّر كردم واتقان واستوارى در آنها مشاهده كردم و با عقل خودم به عدالت تو پى بردم، اما چيزى ماند كه آن را نفهميده ام و آن اينكه تو بر اهل بلا خشم مى گيرى و بلا همه را فرا مى گيرد، در حالى كه در ميان آنان كودكان خردسال نيز هستند، (تر و خشك را با هم مى سوزانى؟ …). گفته شد: اى عزير! هرگاه مردمى سزاوار عذاب من شوند، هنگامى آن عذاب را نازل مى كنم كه عمر كودكان نيز به سر آمده باشد؛ پس كودكان بر اثر سرآمدن اجلشان مى ميرند، اما گنهكاران با عذاب من هلاك مى شوند.( ميزان الحكمة، ح 12479)

عبرت از زندان و دعـا در حق زندانيان

انسان ها به دلایلی گرفتار حبس می شوند. البته هر کسی گرفتار حبس می شود به معنای بزهکار بودن نیست، بلکه برخی از آن ها از مصادیق آزمون و ابتلاء است. امام کاظم (ع) از جمله کسانی است که سالیانی دراز از عمر مبارک خود را در زندان های حاکمان جور و طاغوت عباسی گذرانده است. دیگر امامان(ع) نیز به اشکالی در حبس خانگی یا شهری گرفتار بودند و همگی حتی امیرمومنان امام علی(ع) نیز حبس خانگی و شهری و محدودیت هایی را دوران غصب خلافت تجربه کرده است.

حضرت یوسف(ع) برای رهایی از مکر زنان مصر بر اساس تهدید آنان به حبس، خواهان آن می شود تا در حبس آید تا میان دو گزینه پیش رو ، آن که موجب نجات روح و جان است بر گزیده و تن را به بلا سپارد. البته ایشان می توانست راه رهایی را به خداوند واگذار کند ولی خود پیشنهاد حبس می دهد و می فرماید: قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ؛ يوسف‏ گفت: «پروردگارا، زندان براى من دوست‏داشتنى‏تر است از آنچه مرا به آن مى‏خوانند، و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از جمله نادانان خواهم شد.»(یوسف، آیه 33)

البته حبس و محدودیت به هر دلیل و هر شکلی مناسب یک انسان نیست، ولی طبیعت دنیا اقتضائاتی دارد که نمی توان از آن گریخت؛ زیرا به دلایلی چون اختلاف کشوری و اسارت، اختلاف خانوادگی، مساله مهریه که امروز بیش از هفتاد درصد از زندانیان را تشکیل می دهد، مسایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و مانند آن ها گروهی در حبس می روند.

از وظایف هر مسلمانی این است که برای دیگران اسباب حبس را فراهم نیاورد و تا می تواند شرایطی را فراهم آورد تا شخص در جامعه آزاد باشد و اگر به هر دلیلی گرفتاری دیگری را دید برطرف نماید. کوچک ترین کاری که یک مسلمان در سبک زندگی اسلامی انجام می دهد، دعا برای رهایی محبوسان است. پس اگر خود می تواند نه تنها موجبات حبس دیگران را فراهم نمی آورد بلکه کمک می کند تا بیرون آیند و دست کم دعا می کند تا فرج برای آنان حاصل آید. در روایت است: رُوِىَ أنَّ يُوسُفَ عليه السلام لَمّا خَرَجَ مِنَ السِّجنِ دَعا لَهُم وَ قالَ: أللّهُمَّ اعْطِفْ عَلَيهِمْ بِقُلُوبِ الأخيارِ وَ لا تُعْمِ عَلَيهِمُ الأخبارَ. فَلِذلِكَ يَكُونُ أصحابُ السِّجنِ أعرَفَ النّاسِ بِالأخبارِ فى كُلِّ بَلدَةٍ. وَكَتَبَ عَلى بابِ السِّجنِ: هذا قُبُورُ الأحياءِ وَبَيتُ الأحزانِ وَ تَجرِبَةُ الأصدِقاءِ وَ شَماتَةُ الأعداءِ ؛ روايت شده است كه چون حضرت يوسف عليه السلام از زندان آزاد شد، براى زندانيان دعا كرد وگفت: خدايا دلهاى خوبان را با آنان مهربان كن و اخبار و رويدادها را از آنان پوشيده مدار. از اين روست كه زندانيان هرشهرى بيش از ساير مردم، از رويدادها خبر دارند. و بر در زندان نوشت: اينجا گورهاى زندگان است و خانه اندوهها و جاى آزمودن دوستان و مايه شادكامى دشمنان. (ميزان الحكمه به نقل از نورالثقلين ، ج2 ، ص 432 ، ح 97)

گرفتـاريهاى محبّـت

از قدیم گفته اند: الحب اعمی و اصم؛ محبت آدمی را کور و کر می کند. این گونه است که حقایق را نمی بیند و نمی شنود و نمی پذیرد. خداوند بر اساس همین قاعده فرموده است: كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ؛ هر حزبی به داشته هایش هیجان زده و فرحناک است(مومنون، آیه 53)؛ زیرا گرایش های حزبی انسان را کور و کر می کند و جز آن چه دارد نمی پذیرد.

محبت مانند شمشیر دو لبه کار می کند. پس باید خیلی مواظب بود که به خود ودیگران آسیب نرسانیم. ابراز علاقه و محبت شدید به کس یا کسانی ممکن است هم خودمان را به دردسر اندازد و هم دیگران را. حضرت هابیل(ع) به دست برادرش به سبب محبتی که احساس کرد خداوند نسبت به او داشته کشته می شود؛ زیرا وقتی می بیند که هدیه هابیل پذیرفته شده و محبوب خدا و به طور طبیعی پدرش حضرت آدم(ع) قرار خواهد گرفت، حسادت در وی شعله کشید و برادرش را کشت.(مائده، آیات 27 و 30)

وقتی حضرت یوسف(ع) خواب پیامبری دید، محبت پدر افزایش یافت و همین اظهار محبت از سوی پدر، موجب حسادت برادران و توطئه قتل و در چاه انداختن حضرت(ع) شد.(یوسف، آیات 4 تا 15)

بنابراین، خیلی باید مواظب بود تا بین فرزندان و همسران مراعات عدالت نماییم و به گونه ای اظهار محبت نکنیم که موجب حسادت آنان شده و زمینه برای توطئه و بزه و مانند آن فراهم آید. البته انسان ها به طور طبیعی به یکی بیشتر علاقه مند شده و محبت می ورزند، ولی بهتر است که این محبت قلبی باشد و کم تر اظهار شده یا اصلا اظهار نشود. مثلا مردی که چند زنه است ممکن است به یکی بیش تر میل داشته باشد و محبتش در وی بیش تر باشد. باید به گونه ای عدالت قسطی را مراعات کند که دیگری حسادت نورزد. خداوند می فرماید: وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا؛ و شما هرگز نمى‏توانيد ميان زنان عدالت كنيد هر چند بر عدالت حريص باشيد! پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد تا آن زن ديگر را سرگشته بلا تكليف رها كنيد. و اگر سازش نماييد و پرهيزگارى كنيد، يقيناً خدا آمرزنده مهربان است.(نساء، آیه 129)

به هر حال، محبت خود موجب گرفتاری هایی است که باید مراقب بود تا موجبات اذیت و آزار نشود. در روایت است: عَن يُوسُفَ عليه السلام لَمّا قالَ لَهُ السَّجّانُ إنّى لاُحِبُّكَ قالَ: ما أَصابَنى إلاّ مِنَ الحُبِّ، إنْ كانَتْ خالَتى أَحَبَّتْنى سَرَقَتْنى، إنْ كانَ أَبى أَحَبَّنى حَسَدَنى إخوَتى، وَ إنْ كانَتْ امرَأَةُ العَزيزِ أَحَبَّتْنى حَبَسَتْنى؛ هنگامى كه زندانبان به حضرت يوسف عليه السلام گفت: دوستت دارم، آن حضرت فرمود: هرچه مى كشم از اين دوستى است؛ اگر خاله ام مرا دوست مى داشت، مرا دزديد. اگر پدرم مرا دوست داشت، باعث حسد برادرانم گرديد و زن عزيز مصر كه دوستدارم شد، مرا به زندان انداخت. (ميزان الحكمه به نقل از نورالثقلين، ج2 ، ص 424 ، ح 59)

محبت زیاد حضرت یعقوب(ع) به یوسف(ع) موجب شد تا در فراق بسیار بگیرد و این غم و اندوه به سبب آن که اشکی شور و گرم بر می آورد موجب کوری می شود(یوسف، آیه 84)؛ چنان که اشک شوق به سبب خنکی و شیرینی موجب چشم روشنی می شود و دیدگان روشن می شود.(فرقان، آیه 74)

البته صبر حتی صبر جمیل که حضرت یعقوب (ع) داشت همراه با کظم غیظ و خشمی بود که نسبت به فرزندان داشت؛ البته ایشان اگر به مقام حلیم می رسید دیگر این گونه نمی گریست؛ زیرا مقام حلم برتر از صبر است که همراه به فروبردن خشم و غضب نیز باشد؛ اما حلیم فراتر از صبر رفتار می کند و قضا و قدر الهی را به هر شکلی می پذیرد.

گـريه عاشقـانه

گریه های انسان ممکن است چند گونه باشد: 1. گریه حزن و اندوه که حضرت یعقوب (ع) به سبب محبت و فراق حضرت یوسف(ع) داشت و موجبات کوری وی نیز شد؛ 2. اشک خوف که همانند اشک حزن است؛ با این تفاوت که حزن نسبت به گذشته و از دست داده ها و خوف ترس از آینده و از دست رفتنی هاست؛ 3. گریه شوق که دیدگان را روشن می کند و خنک و شیرین است؛ کسی که دارای فرزند می شود و مسافرش از سفر می آید چنین گریه اشتیاقی دارد؛ 4. گریه محبت و عشق که هماره با خوف و رجا است.

این گریه ها از بسیاری از معصومان(ع) نقل شده است و در روایت است که امامان (ع) چنین گریه های عاشقانه ای داشتند و حتی امام علی(ع) از خود نقل حکایت می کند که در دوزخ هم به عشق فراق ضجه ها خواهد زد. چنین گریه هایی است که انسان را به کمالات می رساند و نشانه ای از خضوع و خشوع است. در آیات قرآنی از آن به تضرع یاد شده است. انسان مومن دارای چنین حالاتی است و اشک عاشقانه می ریزد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله حکایت می کند: بَكى شُعَيبٌ عليه السلام مِن حُبِّ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتى عَمِيَ، فَرَدَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُ، ثُمَّ بَكى حَتى عَمِيَ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ، ثُمَّ بَكى حَتى عَمِيَ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ، فَلَمّا كانَتِ الرّابِعَةُ أوحَى اللّهُ إلَيهِ: يا شُعَيبُ، إلى مَتى يَكُونُ هذا أبَداً مِنكَ؟ إنْ يَكُنْ هذا خَوفاً مِنَ النّارِ فَقَدْ أجَرْتُكَ، وَ إنْ يَكُنْ هذا شَوقاً إلَى الجَنَّةِ فَقَد أبَحْتُكَ. قالَ: إلهى وَ سَيِّدى، أنتَ تَعلَمُ أنّى ما بَكَيْتُ خَوفاً مِن نارِكَ وَ لاشَوقاً إلى جَنَّتِكَ، وَ لكِنْ عُقِدَ حُبُّكَ عَلى قَلبى فَلَسْتُ أصبِرُ أوْ أراكَ. فَأوحَى اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ إلَيهِ: أمّا إذا كانَ هذا هكَذا فَمِنْ أجْلِ هذا سَأُخدِمُكَ كَليمى مُوسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام؛ شعيب از عشق خداى متعال چندان گريست كه نابينا شد. پس خداوند بيناييش را به او باز گرداند؛ ديگر بار گريست تا آنكه نابينا شد؛ خداوند دوباره بيناييش را به او باز پس داد، باز هم آن قدر گريست كه كور شد و خدا دو باره بينايش كرد، مرتبه چهارم خداوند به او وحى فرمود: اى شعيب! تا كى به اين وضع ادامه خواهى داد؟ اگر از بيم جهنم گريه مى كنى، تو را امان دادم و اگر به شوق بهشت است، آن را ارزانيت داشتم. شعيب عرضه داشت: معبود من و سرورم! تو مى دانى كه گريه من نه از بيم دوزخ است و نه به شوق بهشت، بلكه دلم بسته محبت و عشق توست پس صبورى نمى توانم مگر آنكه تو را ببينم. خداى عز و جل به او وحى فرمود: حال كه چنين است، همسخنم موساى كليم را خدمتگزار تو خواهم كرد. (علل الشرايع، ص 74 ، ح 19)

محـك و معیاری برای شناخت افراد

انسان ها را نمی توان به سادگی شناخت؛ زیرا باطن افراد خیلی پیچیده است. البته برخی از راه ها است که می توان به کمک آن ها شناختی نسبی نسبت به افراد به دست آورد و از نیت و باطن آنان آگاه شد. خداوند در آیاتی از قرآن مثلا می فرماید می توان منافق را از لحن گفتارش شناخت.(محمد، آیه 30)

انسان ها در شرایط سخت خودشان را نشان می دهند. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: آدم ها را می توان در جاهای سخت و خطرساز شناخت.(غرر الحکم، حدیث شماره ۶۴۷۲) از قدیم نیز گفته اند: شخص را می توان در مسافرت و مانند آن شناخت. لقمان حكيم فرموده است: ثَلاثَةٌ لا يُعرَفُونَ اِلاّ فى ثَلاثَةِ مَواضِعَ: لايُعرَفُ الحَليمُ اِلاّ عِندَ الغَضَبِ، وَ لايُعرَفُ الشُّجاعُ اِلاّ فِى الحَربِ، وَلا تَعرِفُ أَخاكَ اِلاّ عِندَ حاجَتِكِ اِلَيْهِ؛ سه كس شناخته نشوند مگر در سه جا: انسان بردبار شناخته نمى شود مگر در هنگام غضب، فرد شجاع شناخته نمى شود مگر در هنگامه جنگ، و برادرت را نخواهى شناخت مگر آنگاه كه به او نيازمند باشى . (ميزان الحكمه به نقل از اختصاص مفيد، ص 264)

دوست، معـرف انسـان

انسان ها از یک دیگر چه بخواهند و چه نخواهند تاثیر می پذیرند. در این میان همسر و دوست نقش تاثیرگذارتری دارند. از این روست که گفته شده در انتخاب همسر و دوست بسیار دقت کنید.

انسان ها دوستان خویش را سرمشق فکری و رفتاری خود قرار می دهند. از این روست که می گویند یکی از راه های شناخت افراد توجه به دوستان آنان است؛ زیرا کبوتر با کبوتر ، باز با باز/ کند هم جنس با هم جنس پرواز. حضرت سليمان عليه السلام در این باره فرموده است: لا تَحكُمُوا عَلى رَجُلٍ بِشَىٍء حَتّى تَنظُرُوا إلى مَن يُصاحِبُ، فَإنَّما يُعرَفُ الرَّجُلُ بِأشْكالِهِ وَ أقْرانِهِ؛ در مورد هيچ كس داورى نكنيد تـا آنـكه بـه همنشـين او بنـگريـد، زيرا هركسى را با همنشينانش مى شناسند. (بحارالانوار، ج74 ، ص 188 ، ح 17)

خداوند در آیات قرآنی بیان می کند که بسیاری به سبب همین تبعیت از دوستان و همدلی و همراهی با آنان گرفتار دوزخ می شوند و با حسرت می گویند ای کاش فلانی را دوست خود نمی گرفتیم که اینان دوستان و هم نشینان بدی بودند.(فرقان، آیه 28)

اخـلاص در عمل

از مهم ترین ویژگی هایی سبک اسلامی زندگی، عمل خالصانه است. از این رو، وقتی کاری را انجام می دهد تنها رضایت خداوند را در نظر دارد. این گونه است که هیچ انتظار پاداش و سپاسی نداشته و منتی هم بر کسی نمی گذارد. پس اگر کاری کرد بدون اذیت و منت انجام می دهد و اگر ایثار و خودگذشتگی کرد و از مقام اکرام با دیگران برخورد کرد، امید و انتظاری از کسی جز خدا ندارد.

در ایات و روایات از اخلاص در عمل بسیار گفته شده است و به عنوان مهم ترین ویژگی هر مسلمانی از آن یاد شده است.(بقره، آیه 139؛ اعراف، آیه 29؛ زمر، آیات 2 و 11 و 14؛ غافر، آیات 14 و 65 و آیات دیگر) اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به اخلاص و وجه الله ایثار می کردند چنان که خداوند در آیات 8 و 9 سوره انسان به آن اشاره داشته است.

در روایت است: فى قِصَّةِ مُوسى وَ شُعَيبٍ عليهماالسلام: فَلَمّا دَخَلَ عَلى شُعَيبٍ إذْ هُوَ بِالعِشاءِ مُهَيّأٌ، فَقالَ لَهُ شُعَيبٌ عليه السلام: إجلِسْ يا شابُّ فَتَعَشَّ، فَقالَ لَهُ مُوسى عليه السلام: أعُوذُ بِاللّهِ. قالَ شُعَيبٌ عليه السلام: وَ لِـمَ ذالِكَ ؟ ألَستَ بِجائِعٍ؟ فَقالَ عليه السلام: بَلى وَ لكِن أخافُ أنْ يَكُونَ هذا عِوَضاً لِما سَقَيتُ لَهُما، وَ أنَا مِن أهلِ بَيتٍ لا نَبيعُ شَيئاً مِنْ عَمَلِ الاخِرَةِ بِمِلْىِ ء الأرضِ ذَهَباً. فَقالَ لَهُ شُعَيبٌ عليه السلام: لا وَ اللّهِ يا شابُّ، وَ لكِنَّها عادَتى وَ عادَةُ آبائى: نُقرِى الضَّيفَ وَ نُطعِمُ الطَّعامَ. فَجَلَسَ مُوسى يَأكُلُ؛ در داستان موسى و شعيب عليهماالسلام آمده است: زمانى كه موسى عليه السلام نزد شعيب عليه السلام رفت، شعيب آماده خوردن شام بود، پس به موسى گفت: اى جوان بنشين شام بخور. موسى عليه السلام گفت: پناه به خدا. شعيب عليه السلام گفت: چرا؟ مگر گرسنه نيستى؟ موسى عليه السلام گفت: چرا اما مى ترسم اين پاداش آب كشيدن ازچاه براى آن دو (دختران شعيب) باشد. من از خاندانى هستم كه اگر همه زمين پر از طلا شود، چيزى از كار آخرت را به آن نمى فروشيم. شعيب عليه السلام گفت: اى جوان به خدا اين پاداش آن كار تو نيست، بلكه ميهمان نوازى عادت و رسم من و پدران من است. در اين هنگام موسى عليه السلام نشست و شام خورد. (بحارالانوار، ج77 ، ص 103 ، ح 1)

شیوه پیامبری؛ اطاعت خــدا در جوانى

از قدیم گفته اند: در جوانی پاک بودن شیوه پیامبری است/ ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار.

در سبک زندگی اسلامی، انسان هماره باید بین خوف و رجا باشد و هرگز به رحمت و مغفرت الهی دل نبندد و از رحمت و مغفرت خدا نیز نومید نشود. بنابراین، هرگز به امید آن که در آینده توبه می کند کاری را انجام نمی دهد؛ بلکه می داند که اگر خطا و اشتباه و گناه کند ، این به شکل رویه و عادت او خواهد شد و در آینده توفیق توبه از وی سلب می شود؛ زیرا کسی که عادت به کاری کرده باشد دیگر نمی تواند آن را ترک کند و توبه نماید.

انسان مومن به سبب همان خوف و رجا، هرگز در پی گناه نمی رود و اگر خطایی کرد به سرعت توبه کرده و تسویف و تاخیر در توبه اش نمی اندازد.

در روایت است: لَمّا أصبَحَ [إبراهيمُ عليه السلام] فَرَأى فى لِحيَتِهِ شَيباً شَعرَةً بَيضاءَ قالَ: ألحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ الَّذى بَلَّغَنى هذَا المَبلَغَ وَ لَمْ أعْصِ اللّهَ طَرفَةَ عَينٍ؛ هنگامى كه حضرت ابراهيم عليه السلام در محاسن خود نشان پيرى و موى سپيدى ديد، گفت: سـپاس خـداوند جهـانيان را كه مـرا به اين مرحله از عـمر رسـاند و من حتى چشم برهم زدنى معصيت خدا نكردم. (علل الشرايع، ص 104 ، ح 2)

نكوهش افراط در خنده و شوخی

در سبک زندگی اسلامی اعتدال در امور بسیار مورد تاکید است. این اعتدال همه زمینه ها را در بر می گیرد. از اعتدال در اقتصاد گرفته تا در زمینه رفتارهای اجتماعی.

میانه روی در امور موجب می شود تا انسان دچار افراط و تفریط نشود و از دایره حق بیرون نرود. انسان در ارتباط اجتماعی نیازمند آن است که گاه شوخی داشته باشد و زمینه را برای ارتباط با دیگران و شادی و سرور فراهم آورد. البته نباید در شوخی کردن افراط کرد. امام عسكرى عليه السلام فرموده است: لاتُـمارِ فَيـَذْهَبَ بَهاءُكَ وَ لاتُمازِحْ فَيُجْتَرَءَ عَلَيْكَ؛ ستيزه و جدال مكن كه آبرويت مى رود، و شـوخى نكن كه بر تـو گسـتاخ شوند.( بحارالانوار، ج 78، ص 370 ، ح 1)

هر چند اسلام تشویقی برای گریستن ندارد و این گونه نیست که انسان مومن بسیار بگیرید ، بلکه اگر گریه مورد توجه است به حالت تضرع و آن هم در پیشگاه خداوند و در خلوت های شبانه است، اما هرگز گفته نشده که انسان در روابط اجتماعی اش عبوس و غمگین و اندوهگین باشد، بلکه از صفات مومن سرور و تبسم است. به این معنا که در روابط اجتماعی مسلمان باید مسرور باشد و سرور خویش را با تبسم نشان دهد؛ چنان که در روایات است که پیامبر(ص) هماره متبسم بودند و این گونه نبود که اندوه و غم خود را نشان دهد و یا گریه کند.

پس در ارتباط شخصی با خدا گریستن و تضرع خوب است ولی در روابط اجتماعی سرور و تبسم مورد تاکید و تشویق است ؛ البته این سرور بهتر است در حد تبسم و لبخند باشد نه آن به شکل صوت و خنده و بدتر قهقه خودش را نشان دهد. حضرت داوود عليه السلام به فرزندش سليمان عليه السلام فرمود: يا بُنَىَّ إيّاكَ وَ كَثرَةَ الضِّحْكِ؛ فـَإنَّ كَـثرَةَ الضِّـحْكِ تَترُكُ العَبدَ حَقيراً [فقيراً ]يَومَ القِيامَةِ؛ فرزندم از زياد خنديدن بپرهيز ؛ چـرا كـه خنـده بسـيار، بنده را در روز قيامت خوار و بى مقدار مى كند. (ميزان الحكمه به نقل از قرب الاسناد، ص 69 ، ح 221)

انسان مومن هماره لبخند دارد و در اجتماع سرور و تبسم خویش را آشکار می کند و از عبوس و ترش رویی اجتناب می کند؛ حتی در شرایطی هم نه تنها تبسم بلکه خنده بر لبان جاری کرده و مهار شده می خندد به طوری که دندان هایش آشکار می شود. حضرت سلیمان (ع) بر اساس همین رویه عمل می کرد و خداوند نقل می کند که از سخن عتاب آمیز و نکوهش گونه ملکه مورچگان تبسمی بر چهره اش نمایان شد و لبخند بر لب داشت و خندید.(نمل، آیات 18 و 19)

هم چنین حضرت سارا همسر حضرت ابراهیم(ع) از خبر مسرت بخش و شگفت انگیز فرزند دار شدن خندید.(هود، آیه 71) چنان که از این آیه و آیات دیگر به دست می اید ، خندیدن باید مبنا داشته باشد، برخلاف سرور و تبسم که وظیفه هر مسلمانی است که در اجتماع این گونه باشد؛ اما برای خندیدن نمی بایست جز در شرایط خاص مانند شنیدن مطلب و یا خبر شگفت انگیز و تعجب بر انگیز باشد. چنان که امام حسن عسکری (ع) می فرماید: مِنَ الْجَهْلِ الضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ؛ خنده بى جهت و بدون تعجّب نشـانه جـهل و نـادانى اسـت.( تحف العقول، ص 487)

پس خنده زمانی مجاز است که شرایط عقلانی و مقبول آن یعنی تعجب و شگفتی فراهم آید و انسان نمی بایست بیهوده بخندد؛ زیرا خنده بیهوده بیانگر بی خردی و جهالت شخص است.

در روایت است: قالَ الخِضرُ عليه السلام لِمُوسى عليه السلام إذْ قالَ لَهُ أوصِنى: إلْزَمْ مالا يَضُرُّكَ مَعَهُ شَئٌ كَما لا يَنفَعُكَ مِن غَيرِهِ شَئٌ، وَ إيّاكَ وَ اللِّجاجَةَ وَ المَشْىَ إلى غَيرِ حاجَةٍ وَالضِّحْكَ فى غَيرِ تَعَجُّبٍ؛ حضرت موسى عليه السلام به حضرت خضر عليه السلام گفت: مرا سفارشى كن. خضر عليه السلام گفت: به چيزى تمسك كن كه با وجود آن، چيزى به تو زيان نزند؛ همانگونه كه بدون آن، هيچ چيز به تو سودى نمى رساند. از خيره سرى بپرهيز و از رفتن در پى چيزى كه بدان نيازى ندارى، دورى كن و بى سبب و بدون تعجّب مخند. (قصص الانبياء، ص157 ح 171)

ديـدن خـوبى‏ها به جای بدی ها

از برترین ها در سبک اسلامی زندگی آن است که انسان هماره خوبی ها و خیرها را ببیند و از بدی ها و شرور یا اصلا نگاه نکند یا اگر دید بگذرد و نادیده بگیرد. بر همین اساس است که در اسلام اصالت برائت و اصالت صحت و مانند آن ها مورد تاکید است. از انسان مومن خواسته شده تا هر کاری را بر صحیح آن حمل کند و هماره خوش گمان باشد و بدگمانی را کنار بگذارد.

اصولا هر چیزی که خداوند آفریده خیر آن بر شرش فزونی دارد و این گونه نیست که شری بر خیر برتری و فزونی داشته باشد. یعنی خداوند شر قوی از خیر را نیافریده چه رسد که شر مطلق را آفریده باشد. پس به هر آفریده ای اگر نگاه می شود جنبه خیر و خوبی آن دیده شود.

در روایت است: رُوِىَ أنَّ عيسى عليه السلام مَرَّ وَ الحَوارِيُّونَ عَلى جيفَةِ كَلبٍ، فَقالَ الحَوارِيُّونَ: ما أنتَنَ ريحَ هذا الكَلبِ! فَقالَ عيسى عليه السلام: ما أشَدَّ بَياضَ أسنانِهِ؛ روايت شده كه حضرت عيسى و حواريون او بر لاشه سگى گذشتند؛ حواريون گفتند: اين سگ چه بوى بدى مى دهد! حضرت عيسى عليه السلام فرمود: اما عجب دندانهاى سفيدى دارد! (ميزان الحكمه به نقل از تنبيه الخواطر، ج1 ، ح 117)

ترک سـرزنش

انسان دارای خصلت هایی است که می توان ده ها خصلت زشت را در انسان بر اساس آموزه های قرآنی بیان کرد که شامل بخل، عجول بودن ، کفور و ناسپاس بودن ، جهول و ظلوم بودن و مانند آن ها می شود.

انسان به دلیل اراده و اختیاری دارد می تواند میان خوب و بد و حق و باطل و زشت و زیبا یکی را اختیار و انتخاب کند. آزادی عمل در چارچوب مشیت و قضا و قدر الهی از یک سو، عجول و ظلوم و جهول بودن انسان از سوی دیگر ، موجب می شود تا خطاها و اشتباهات بسیاری داشته باشد. البته خداوند به انسان فرصت جبران مافات و تدارک از دست رفته ها را داده و از همین روست که توبه و بازگشت را برای او قرار داده است.

بنابراین با توجه به این خصوصت های انسانی، هر کسی در رفتار اجتماعی باید به این نکته توجه داشته باشد که انسان موجودی معصوم نیست که از گناه و خطا و پلیدی و زشتی به دور باشد و گرد خطا نگردد و یا به عمد یا غیر عمد خطا و اشتباهی نکند. پس انتظار طبیعی در روابط اجتماعی این است که شخص خطا کار عذرخواهی و پوزش خواهی داشته باشد و دیگران نیز عذرخواهی او را بپذیرند.

از سوی دیگر انتظار در رفتار اجتماعی این است که دیگران را به خطاکاری و اشتباه ورزی سرزنش و توبیخ نکنیم و بر او عیب نبندیم ؛ زیرا سرزنش دیگری به امری که خودمان نیز ممکن است بدان مبتلا باشیم یا شویم نادرست است. از همین روست که در آموزه های وحیانی همان طوری که عذرخواهی و نیز پذیرش عذر خطاکار مورد تاکید است هم چنین از مسلمانان و مومنان خواسته شده تا دیگران را به خطا و عیبی سرزنش نکنیم ، بلکه او را نصحیت یا موعظه کرد تا خود را اصلاح کند؛ چرا که نصحیت یا موعظه غیر از عیب جویی و سرزنش جویی است.

حضرت خضر عليه السلام به حضرت موسى عليه السلام وصیت و سفارش كرد: يا ابنَ عِمرانَ! لا تُعَيِّرَنَّ أحَداً بِخَطيئَتِهِ، وَ ابكِ عَلى خَطيئَتِكَ؛ اى پسر عمران! احدى را به سبب گناهش سرزنش مكن، امـا بـر گـناه خـويش گريـان بـاش. (اصول كافى، ج2 ح 356)

هم چنین در روایت است: إنَّ رَجُلاً جاءَ إلى عيسَى بنِ مَريَمَ عليهماالسلام فَقالَ لَهُ: يا رُوحَ اللّهِ إنى زَنَيتُ فَطَهِّرنى… فَلَمَّا اجتَمَعَ وَ اجتَمَعُوا وَ صارَالرَّجُـلُ فِى الحُفرَةِ نادَى الرَّجُلُ: لايَحُـدَّنى مَن لِلّهِ فى جَنبِهِ حَدٌّ. فَانصَرَفَ النّاسُ كُلُّهُم إلاّ يَحيى وَ عيسى عليهماالسلامفَدَنا مِنهُ يَحيى عليه السلام فَقالَ لَهُ: يا مُذنِبُ عِظْنى؟! فَقالَ لَهُ: لاتُخَلِّيَنَّ بَينَ نَفسِكَ وَ بَينَ هَواها فَتُرديكَ. قالَ عليه السلام: زِدنى. قالَ: لا تُعَيِّرَنَّ خاطِئاً بِخَطيئَةٍ. قالَ عليه السلام: زِدنى. قالَ: لا تَغضِبْ. قالَ عليه السلام: حَسبى؛ مردى نزد حضرت عيسى عليه السلام آمد و گفت: اى روح اللّه ! من زنا كرده ام مرا پاك كن… وقتى مردم جمع شدند و آن مرد (براى سنگسار شدن) در گودال قرار گرفت، صدا زد: كسى كه خود مستحق حد الهى است نبايد بر من حد جارى كند. همه مردم متفرق شدند مگر يحيى و عيسى عليهماالسلام. يحيى نزديك آن مرد آمد وگفت: اى گنهكار! مرا اندرزى ده. مرد به او گفت: هرگز نفس خود را با خواهشهايش رها مكن كه تو را به هلاكت افكند. حضرت يحيى عليه السلام فرمود: پندى ديگر ده. مرد گفت: هيچ خطاكارى را به خطايش سرزنش مكن. يحيى عليه السلام فرمود: باز هم مرا پندى ده. مرد گفت: خشم مگير. يحيى عليه السلام گفت: مرا بس است. (من لايحضره الفقيه، ج 4 ص 33 ح 5019)

اصولا انسانی که به خود مشغول است دیگر وقت نمی کند که عیب جویی دیگران کرده و سرزنش نماید؛ زیرا وقتی به خود می نگرد سر تا پا عیب و نقص می یابد و بر فقر و نداری خویش سرگرم می شود و می کوشد تا خود را اصلاح کند. کسی که سرگرم دیگری است در حقیقت به بیماری خودپسندی و خودبرتربینی گرفتار است؛ زیرا خود را کامل و بی نقص یافته که سرگرم عیب جویی و سرزنش گری شده است. هم خودپسندی و خودبرتربینی ریشه بسیاری از گناهان بزرگ از جمله تکبر و استکبار و طغیان و عدم اطاعت خداوند است.

انسان باید تواضـع پيـامـبرانه داشته باشد و خود را برتر نبیند. در روایت است: قالَ يَحيَى بنُ زَكَرِيا عليهماالسلام لِعيسَى بنِ مَريَم عليهماالسلام: أنتَ رُوحُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ وَ أنتَ خَيرٌ مِنّى، فَقالَ عيسَى بنُ مَريَم عليهماالسلام: بَل أنتَ خَيرٌ مِنّى، سَلَّمَ اللّهُ عَلَيكَ وَ سَلَّمْتُ عَلى نَفسى؛ حضرت يحيى عليه السلام خطاب به حضرت عيسى عليه السلام فرمود: تو روح خدا و كلمه او هستى و تو از من برترى. حضرت عيسى عليه السلام در جواب فرمود: نـه ، تـو از من بهـترى، زيرا خداوند بر تو سلام فرستاده است و من خودم بر خودم سلام فرستاده ام.( عيون أخبار الرضا، ج1 ص 257 ح 11)

سبک اقتصادی مومن

در گذشته برخی از مسایل در باره سبک اقتصادی در زندگی مومن بیان شد. اما در آیات و روایات مسایل دیگری نیز مطرح است که توجه به آن ها می تواند زندگی مومن را دگرگون کند و سعادت واقعی را به او بدهد. یکی از مهم ترین مسایل توجه مومن به حقیقت معنای فقر و غنا و فقیر و غنی است. از نظر آموزه های اسلامی کسی که خدا را دارد هیچ کم ندارد و کسی که خدا را ندارد هیچی ندارد هر چند که تمام زخارف دنیوی در اختیار او باشد.

در صُحُف إدريس عليه السلام آمده است: لا غِنى لِمَنِ استَغنى عَنّى وَ لا فَقرَ لِمَنِ افتَقَرَ إلَىَّ؛ كسى كه از من اظهار بى نيازى كند، توانگر نيست وكسى كه به من اظهار نيازمندى كند، فقير نيست. (بحارالانوار، ج 95 ، ص462)

انسان مومن باید اهل تلاش و کار باشد. خداوند به مادر حضرت عیسی(ع) با آن که روزی از خدا می خورد فرمان می دهد تا حرکتی برای كسب درآمد از دسترنج خود داشته باشد. به قول معروف از تو حرکت از خدا برکت. از این روست که به حضرت مریم(س) فرمان می دهد تا درخت خرما را بتکاند تا خرمای تازه بر او بریزد: وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا ؛ و درخت خرما را به سوى خويش حركت ده و بجنبان تا براى تو خرماى تازه چيده فرو ريزد.(مریم، آیه 25) پس مومن با قصد بهره مندی از روزی خدا باید حرکتی داشته باشد.

در روایت است: رُوِىَ أنَّ حَوارِيىّ عيسى عليه السلام كانُوا إذا جاعُوا قالُوا: يا رُوحَ اللّهِ جُعنا، فَيَضرِبْ بِيَدِهِ عَلَى الأرضِ – سَهلاً كانَ أو جَبَلاً – فَيُخْرِجُ لِكُلِّ إنسانٍ مِنهُم رَغيفَينِ يَأكُلُهُما، فَإذا عَطِشُوا قالُوا يا رُوحَ اللّهِ عَطِشْنا، فَيَضْرِبْ بِيَدِهِ عَلَى الأرضِ – سَهلاً كانَ أو جَبَلاً – فَيُخرِجُ ماءً فَيَشرَبُونَ، قالُوا: يا رُوحَ اللّهِ مَن أفضَلُ مِنّا؟ إذا شِئنا أطعَمْتَنا، وَإذا شِئنا سَقَيْتَنا، وَ قَد آمَنّا بِكَ وَاتَّبَعناكَ! قالَ عليه السلام: أفْضَلُ مِنكُم مَن يَعمَلُ بِيَدِهِ، وَ يـَأكُلُ مِن كَسْـبِهِ، فَصارُوا يَغسِلُونَ الثِّيابَ بِالكِراءِ؛ حواريون حضرت عيسى عليه السلام هرگاه گرسنه مى شدند مى گفتند: يا روح اللّه گرسنه شده ايم. حضرت عيسى عليه السلام با دست خود به زمين، چه دشت چه كوه مى زد و براى هريك از حواريان دو گرده نان بيرون مى آورد، كه آنها را مى خوردند و هرگاه تشنه مى شدند، مى گفتند: يا روح اللّه تشنه شده ايم و آن حضرت با دستش به زمين، خواه دشت يا كوه مى زد و آب بيرون مى آورد و حواريون مى نوشيدند. آنها گفتند: يا روح اللّه ! آيا كسى برتر از ما هم هست؟! كه هرگاه بخواهيم غذايمان مى دهى و هرگاه كه تشنه مى شويم آبمان مى نوشانى واين در حالى است كه به تو ايمان آورده ايم و پيرويت مى كنيم. حضرت عيسى عليه السلام در جواب فرمود: برتر ازشما كسى است كه با دست خودش، كار مى كند و از درآمــد كسـب خـويـش نـان مى خـورد. از آن پس حواريون لباس مى شستند و با مزد آن زندگى مى كردند. (بحارالانوار، ج14 ، ص 276 ح 7)

هم چنین در روایت است : لَمّا مَرَّ داوُودُ عليه السلام بِإسكافٍ قالَ: يـا هذا إعـمَل وَ كـُلْ، فَإنَّ اللّهَ يُحِبُّ مَنْ يَعمَلُ وَيَأكُلُ وَ لا يُحِبُّ مَنْ يَأكُلُ وَ لا يَعمَلُ؛ حضرت داوود عليه السلام هنگامى كه بر كفاشى گذشت، فرمود: اى فــلانى!…كار كـن و بخـور ؛ زيرا خداوند كسى را كه كار كند و بخورد دوست دارد و كسى را كه مى خورد اما كار نمى كند، دوست ندارد. (تنبيه الخواطر، ج 1 ص42)

ساده زیستی، گواراترين زنـدگى

انسان دنبال آرامش و آسایش است؛ زیرا سعادت خویش را در این ها می جوید. بنابراین برای تحقق سعادت و کسب آرامش و آسایش همه ابزارها را به کار می گیرد.

اما با آن که شکی نیست که سعادت در آرامش و آسایش تحقق می یابد، ولی در شناخت و استفاده از ابزارهای تحقق بخش سعادت و آرامش و آسایش به خطا می رود. بسیاری از مردم سعادت را در کسب زینت های دنیوی دانسته(آل عمران، آیه 14؛ حدید، آیه 20) و به شدت برای به دست آوردن آن تلاش می کنند. این گونه است که ثروت و قدرت و فرزند و مانند آن ها را مهم ترین عامل سعادت دانسته و حتی برای کسب آن به جنگ و جدال می پردازند.

به نظر می رسد که آرامش و آسایش را نمی توان در این زینت های دنیوی یافت و بر خلاف ظاهر فریبا و دلربای آن ها باید گفت که نه تنها این امور سعادت آفرین در دنیا نیست، بلکه موجبات سلب سعادت از زندگی دنیوی نیز می شود؛ چه رسد که سعادت ابدی و اخروی را تامین کند.

به عنوان نمونه فرزند می تواند موجب سلب سعادت شود؛ چرا که همه فرزندان در حکم آزمون های الهی هستند و خداوند فرزند را ابزار آزمونی خود برای انسان در دنیا قرار داده است. هم چنین برخی از آنان دشمن شیرین جان آدمی است و او را نه تنها به سعادت نمی رسانند بلکه سعادت دنیوی و اخروی را از وی سلب می کنند.

خداوند در آیه 15 سوره تغابن می فرماید: إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛ اموال شما و فرزندانتان صرفاً وسيله‏ آزمايشى براى شمايند، و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است.

در آیه 14 همین سوره نیز می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، در حقيقت برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند، از آنان بر حذر باشيد، و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد، به راستى خدا آمرزنده مهربان است.

امیرمومنان امام علی(ع) نیز درباره تفاوت علم و مال می فرماید: علم و دانش مذهبی و معارف دینی از هفت جهت بر مال و ثروت بر تری دارد: 1- اینکه علم دین، میراث پیغمبران است و مال میراث فرعون هاست؛ 2- علم با بخشش و انفاق به مردم کم نمی شود؛ ولی مال با خرج کردن کم می شود؛ 3- علم حافظ و نگهدار صاحب خود است؛ ولی مال خود احتیاج به نگهبان دارد؛ 4- مال برای مومن و کافر فراهم می گردد؛ ولی علم دین فقط برای مومن حاصل می شود؛ 5- شخص عالم و فهمیده در امر دین مورد حاجت همه مردم است؛ ولی شخص مالدار و ثروتمند مورد نیاز عموم مردم نیست؛ 6- علم الهی با آدمی وارد قبر می شود؛ ولی مال در دنیا باقی می ماند؛ 7- علم الهی و دینی صاحبش را در عبور از پل صراط نیرو می دهد و کمک می کند؛ ولی مال و ثروت، وبال گردن صاحب خود بر پل صراط است و مانع عبور او از آن می شود.(آثار الصادقین، ج 13، ص 552)

از حكمتهاى سليمان عليه السلام این است که فرمود: قَدْ جَرَّبْنا لينَ العَيشِ وَشِدَّتِهِ، فـَوَجَدنا اَهْنـَأَهُ أدنـاهُ؛ مـا، نرمى و سخـتى زنـدگى را آزمـوديم، اما شيرين ترين زندگى را در ساده ترين آن يافتيم. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج3 ص 159)

حضرت عيسى بن مریم عليه السلام نیز فرموده است: خادِمى يَداىَ وَ دابَّتى رِجْلاىَ وَفِراشى الأرضُ وَ وِسادى الحَجَرُ … أبيتُ وَ لَيسَ لى شِى ءٌ وَ اُصبِحُ وَ لَيسَ لى شِى ءٌ وَ لَيسَ عَلى وَجهِ الأرضِ أحَدٌ أغنى مِنّى؛  خدمتگزار من دو دست منند، و مركب من دو پاى من؛ بستر من، زمين است و بالشم سنگ… شب را با دست خالى سپرى مى كنم و روز را هم با تهيدستى به سر مى برم، اما در عين حال در روى زمين توانگرتر از من كسى وجود ندارد. (ميزان الحكمه به نقل از عدة الداعى، ص 107 و 108)

در حقیقت بر خلاف آن چیزی که گمان می رود که تجملات در زندگی موجب آرامش و آسایش است و انسان با تجملاتی شدن به سعادت می رسد و سعادتمند خواهد شد، سخنی نادرست است؛ بلکه سادگی در زندگی بهتر می تواند زمینه ساز سعادت باشد، به شرطی که انسان قانع باشد و به داشته هایش قناعت ورزد و حرص و طمع و حسادت نورزد. به سخن دیگر، سادگی در زندگی و پرهیز از تجملات تحمیلی نباشد بلکه اختیاری باشد و با آن که دارا است؛ ولی سادگی پیشه می گیرد و خود را گرفتار تجملات نمی کند. این گونه که در سبک زندگی اسلامی سعادت را در دنیا و آخرت تجربه خواهد کرد.

میانه روی و اقتصاد در زندگی بسیار مهم است. از جمله سفارش های خضر به موسی (ع) این است که : قالَ الخِضرُ عليه السلام لِمُوسى عليه السلام وَ هُوَ آخِرُ وَصِيَّتِهِ: إنَّ أحَبَّ الأُمُورِ إلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ثَلاثَةٌ: ألقَصْدُ فِى الجِدَةِ، وَ العَفوُ فِى المَقدِرَةِ وَ الرِّفقُ بِعِبادِ اللّهِ، وَما رَفَقَ أحَدٌ بِأحَدٍ فِى الدُّنيا إلاّ رَفَقَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ يَومَ القِيامَةِ؛ وَرَأسُ الحِكمَةِ مَخافَهُ اللّهِ تَبارَكَ وَتَعالى؛ حضرت خضر عليه السلام در آخرين سفارش خود به حضرت موسى عليه السلام گفت: محبوبترين كارها نزد خداوند سه كار است: ميانه روى هنگام رفاه، گذشت در هنگام قدرت، ومدارا با بندگان خدا. هيچ كس در دنيا با كسى مدارا نمى كند، مگر اينكه خداى متعال در روز قيامت با او مدارا مى كند؛ و ترس از خداوند متعال ريشه و اساس حكمت است. (قصص الانبياء، ص157 ح 171)

پرخوری و توجه به شکم خوب نیست و انسان را از هدف اصلی زندگی دور نگه می دارد. کم خوری مصداقی از ساده زیستی و قناعت است که زمینه ساز رشد معنوی آدمی می شود. در روایت است: قالَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا عليهماالسلام لِلشَّيطانِ: فَهَلْ ظَفِرْتَ بى ساعَةً قَطُّ؟ قالَ: لا وَ لكِنْ فيكَ خَصلَةٌ تُعْجِبُنى. قالَ يَحيى عليه السلام: فَما هِىَ؟ قالَ: أنتَ رَجُلٌ أكُولٌ، فَإذا أفطَرْتَ أكَلْتَ وَبَشِمْتَ فَيَمْنَعُكَ ذلِكَ مِن بَعضِ صَلاتِكَ وَ قِيامِكَ بِاللَّيلِ. قالَ يَحيى عليه السلام: فَإنّى اُعطِى اللّهَ عَهداً أنّى لا أشْبَعُ مِنَ الطَّعامِ حَتّى ألقاهُ. قالَ لَهُ إبليسُ: وَأنَا اُعطِى اللّهَ عَهْداً أنّى لا أنصَحُ مُسلِماً حَتّى ألقاهُ. ثُمَّ خَرَجَ فَما عادَ إلَيهِ بَعدَ ذلِكَ؛ حضرت يحيى عليه السلام خطاب به شيطان فرمود: آيا هرگز شده است كه بر من چيره شده باشى؟ شيطان گفت: نه، ولى در تو خصلتى است كه خوشايند من است. حضرت يحيى عليه السلام پرسيد: آن خصلت چيست؟ شيطان گفت: تو مرد پُرخورى هستى ؛ هرگاه افطار مى كنى آن قدر مى خورى و سير مى شوى كه تو را از برخى نمازها و شب زنده دارى هايت بازمى دارد. حضرت يحيى عليه السلام فرمود: پس من با خدا عهد مى بندم كه تا زنده ام، از غذا خود را سير نكنم. ابليس نيز به يحيى عليه السلام گفت: من هم با خدا عهد مى بندم كه از اين پس تا زنده هستم هرگز مسلمانى را نصيحت نكنم. آن گاه بيرون رفت و پس از آن ديگر به نزد حضرت يحيى عليه السلام بازنگشت. (امالى طوسى، ص 340 ح 692)

غـيرت ديـنى در سبک زندگی اسلامی

انسان مومن دارای غیرت است. غیرت به معنای غیرزدایی از حریم های مقدس است. به این معنا که اجازه نمی دهد در حریم مقدسات و حریم های شخصی بیگانه ای نزدیک یا وارد شود. غیرت به معنای بیگانه زدایی از حریم ها و حرمت ها است. از همین روست که خداوند خود را به غیرت ستوده است. امام صادق(ع) می فرماید: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ وَ لِغَيْرَتِهِ حَرَّم‏ الْفَوَاحِشَ ظَاهِرَهَا وَ بَاطِنَهَا؛ همانا خداوند تبارک و تعالی با غيرت است و مردان غيور را دوست دارد و از همين رو، زشتى ها را چه آشكار و چه پنهان حرام كرده است.(كافى، ط-الاسلامیه، ج5، ص 535 و 536 ، ح1)

از نظر آموزه های وحیانی اسلام همان طوری که نماز مرز میان کفر و ایمان است، غیرت نیز مرز میان ایمان و نفاق است. پیامبر(ص) می فرماید: اَلغَيرَةُ مِنَ الايمانِ وَالمِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛ غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.( نهج الفصاحه، ص 587 ، ح 2045)

مهم ترین غیرت ورزی انسان باید در حوزه دین باشد. به این معنا که به فریضه مقدس امر به معروف و نهی از منکر توجه و اهتمام ورزد و هر گاه ترک معروف یا انجام منکری را دید حساسیت نشان دهد و مانند برخی از اصحاب سبت نباشد که بی غیرتی کردند و گرفتار عذااب الهی شدند. امام على عليه السلام می فرماید: غَيرَةُ المُؤمِنِ بِاللّه سُبحانَهُ؛ غيرت مؤمن به خاطر خداوند سبحان است.( تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 91 ، ح 1563)

از نظر آموزه های وحیانی اسلام ، غیرت مندی از صفات مومنان است. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم خودش را مصداق اتم و اکمل غیرتمندان می داند و می فرماید : كانَ إِبراهيمُ أَبى غَيورا وَأَنَا أَغيَرُ مِنهُ وَ أَرغَمَ اللّه أَنفَ مَن لا يَغارُ مِنَ المُؤمِنينَ؛ پدرم ابراهيم با غيرت بود و من با غيرت تر از اويم. خدا بينى مؤمنى را كه غيرت ندارد، به خاك مى مالد. (بحارالأنوار، ط-بیروت، ج100، ص248، ح33)

هم چنین از نظر امام على عليه السلام میزان و درجه غیرت افراد به حمیت و مردانگی و تعصب آنان بستگی دارد. ایشان می فرماید : عَلى قَدرِ الحَمِيَّةِ تَكونُ الغَيرَةُ؛ غيرت به اندازه تعصّب و ننگ داشتن بستگى دارد.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 259 ، ح 5533)

پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حرمت ها و حدودهای الهی اشاره کرده و خواهان غیرتمندی مومنان نسبت به مقدسات شده و بر اساس فریضه امر به معروف و نهی منکر خواهان غیرتمندی آنان می شود؛ چرا که خداوند نیز غیرتمند است و اجازه تعرض به مقدسات را نمی دهد و مومن نیز می بایست این گونه باشد. از این روست که می فرماید : أَلَا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْحَرَامَ وَ حَدَّ الْحُدُودَ وَ مَا أَحَدٌ أَغْيَرَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ غَيْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِش‏؛ بدانيد كه خدا حرام را ممنوع فرموده و حدود را مشخص كرده است و احدى غيرتمندتر از خدا نيست و از غيرت اوست كه زشتى ها را حرام فرموده است.(امالى، صدوق، ص 427)

امام على عليه السلام نسبت به رویه بی غیرتی اهل عراق هشدار داده و می فرماید: يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَ مَا تَسْتَحْيُون‏! أَ مَا تَسْتَحْيُونَ وَ لَا تَغَارُونَ نِسَاءَكُمْ يَخْرُجْنَ إِلَى الْأَسْوَاقِ وَ يُزَاحِمْنَ الْعُلُوج‏؛ اي مردم عراق؛ خبر يافتم كه زنان شما در راهها پهلو به پهلوي مردان مي‌زنند آيا شرم نمي‌كنيد؟ آيا شما (مردان) حيا نمى‏ كنيد و غيرت نمى ‏ورزيد، زنانتان به بازارها رفته و مزاحم بيماردلان مي گردند.( کافی، ط-الاسلامیه، ج5 ، ص 537 )

امام صادق عليه السلام غیرتمندی را از لوازم اساسی زندگی مردان دانسته و می فرماید: إنَّ المَرءَ يَحتاجُ فى مَنزِلِهِ وَ عِيالِهِ إِلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وَ إن لَم يَكُن فى طَبعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٌ جَميلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقديرٍ وَ غَيرَةٌ بِتَحَصُّن؛ مرد در خانه و نسبت به خانواده اش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: خوشرفتارى، گشاده دستى به اندازه و غيرتى همراه با خويشتن دارى.(تحف العقول ، ص322)

غیرتمندی مرد نشانه شجاعت اوست؛ زیرا اصولا کسانی غیرتمند هستند که از شجاعت برخوردار هستند؛ زیرا امام علی(ع) می فرماید: ثَمَرَةُ الشَّجاعَةِ الغيرَةُ؛ غيرت ميوه شجاعت است.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 259 ، ح 5527)

در روایات است که یکی از عوامل خشم الهی نسبت به بندگان بی غیرتی آنان است؛ همان طوری که کسی که اهل غیرت دینی باشد خداوند آنان را در سایه عرش خویش قرار می دهد. در روایت است که حضرت موسى عليه السلام عرضه داشت : يا رَبِّ، مَن أهلُكَ الَّذينَ تُظِلُّهُمْ فى ظِلِّ عَرشِكَ يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ؟ فَأوحَى اللّهُ إلَيهِ: … وَ الَّذينَ يَغْضِبُونَ لِمَحارِمى إذَا استُحِلَّتْ مِثلَ النَّمِرِ إذا جُرِحَ؛ پروردگارا! كسان تو كيانند كه در روزى كه جز سايه تو سايه اى نيست، آنها را در سايه عرش خود پناه مى دهى؟ خداوند به او وحى فرمود: … كسانى كه هرگاه حرامهاى من حلال شمرده شوند، مانند پلنگ زخم خورده خشمگين گردند. (وسائل الشيعة، ج11 ، ص 416 ، ح 3)

در روابط خانوادگی و حفظ حریم و حرمت های شخصی مساله عفت خیلی مهم و اساسی است و کسی می تواند عفیف زندگی کند که غیرت داشته باشد. مراتب عفت هر کسی به مراتب و درجات غیرت وبی غیرتی او باز می گردد. امام على عليه السلام بر این اساس فرموده است: عِفَّتُهُ (الرَّجُل) عَلى قدرِ غَيرَتِهِ؛ پاكدامنى مرد به اندازه غيرت اوست.( نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 477 ، حكمت 47)

البته غیرت باید به جا باشد و غیرت ورزی بی جا به جای آن که کار را درست کند موجب بدتر شدن اوضاع می شود. از همین رو، امام على عليه السلام به مومنان هشدار می دهد و می فرماید: إِيّاكَ وَالتَّغايُرَ فى غَيرِ مَوضِعِ غَيرَةٍ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ إِلَى السُّقمِ وَ البَريئَةَ إِلَى الرَيبِ… ؛ از غيرت نابجا بپرهيز زيرا اين كار، زن درستكار را به انحراف و زن پاكدامن را به ترديد مى كشاند.(نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 405 ،از نامه 31)

ادب اجتماعی و نحوه سخن گفتن

در آموزه های وحیانی قرآن بر ادب اجتماعی و سخن راست و درست و به جا گفتن تاکید بسیار شده است. روایات بسیاری درباره چگونگی سخن گفتن بیان شده است.

در سبک زندگی اسلامی سفارش می شود که پرگو و ياوه گو مباش. از سفارشهاى حضرت خضر عليه السلام به حضرت موسى عليه السلام نیز این است که : مِن وَصايَا الخِضرِ عليه السلام لِمُوسى عليه السلام: لا تَكُونَنَّ مِكثاراً بِالنُّطقِ مِهذاراً، فَإنَّ كَثرَةَ النُّطْقِ تَشينُ العُلَماءَ، وَ تُبدى مَساوِىَ السُّخَفاءِ؛ هـرگز پُـرگـو و يـاوه گـو مبـاش ؛ زيرا پرگويى دانـايان را عيب دار مى كند و بديهاى سبك مغزان رانيز آشكار مى كند. (كنز العمال، ح 44178)

از نظر آموزه های اسلامی سـكوت بسیار گران بها است؛ زیرا دل ها را برای کسب معارف فراهم می آورد و انسان را به سوی کمال می برد. حضرت داوود عليه السلام به فرزندش سليمان عليه السلام فرمود: يا بُنَىَّ!… عَلَيكَ بِطُولِ الصَّمْتِ إلاّ مِنْ خَيرٍ؛ فَإنَّ النَّدامَةَ عَلى طُولِ الصَّمْتِ مَرَّةً واحِدَةً خَيرٌ مِنَ النَّدامَةِ عَلى كَثرَةِ الكَلامِ مَرّاتٍ. يا بُنَىَّ، لَوْ أنَّ الكَلامَ كانَ مِنْ فِضَّةٍ يَنبَغى لِلصَّمْتِ أنْ يَكُونَ مِنْ ذَهَبٍ؛ فرزندم بر تو باد به سكوت و دم فرو بستن مگر از بيان خوبى؛ زيرا يك بار پشيمانى بر خاموشى طولانى بهتر است از بارها پشيمانى بر پرگويى؛ پسرم! اگر سخن از نقره باشد، سزاوار است كه سكوت از طلا باشد. (بحارالانوار، ج 71 ص 277 ح 13)

یاد مرگ عامل نرم دلی

انسان ها اگر نرم دلی داشته باشند، سعادت خود و دیگران را تضمین می کنند؛ زیرا روابط اجتماعی خوبی با دیگران برقرار می کنند و مردم آزاری نداشته و به صلح و صفا و صمیمت با دیگران زندگی می کنند. اما کسی که گرفتار ســنگدلى شود نه تنها نسبت به حقایق واکنش مثبت نشان نمی دهد، بلکه در برابر خیر و خوبی نیز رفتار خوب و سازنده ای نخواهد داشت.

خداوند در آیات قرآنی بیان می کند که سنگدلان حتی از سنگ های خارا نیز بدتر هستند. خداوند در آیه 74 سوره بقره می فرماید: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ سپس دلهاى شما بعد از اين [واقعه‏] سخت گرديد، همانند سنگ، يا سخت‏تر از آن، چرا كه از برخى سنگها، جويهايى بيرون مى‏زند، و پاره‏اى از آنها مى‏شكافد و آب از آن خارج مى‏شود، و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى‏ريزد، و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست.

انسان مومن در سبک زندگی باید کاری کند که گرفتار سنگدلی نشود. نوع رفتار انسان با دیگران حتی چارپایان می تواند زمینه ساز سنگدلی یا نرمدلی شود.

از جمله عللی که قلب ها را نرم می کند، یاد مرگ و حساب و کتاب قیامت است. اگر کسی بداند که مرگی در پیش است و باید در روز رستاخیز حساب و کتاب بدهد و از خرد و درشت اعمالش پرسش و سوال می شود، سعی می کند به طوری عمل کند که دیگران را اذیت نکرده و موجبات رضایت و خشنودی خدا و خلق را فراهم آورد. از این روست که حضرت عيسى بن مریم عليه السلام فرموده است: إنَّ الدّابَّةَ إذا لَم تُركَبْ وَ لَم تُمتَهَنْ وَ تُستَعمَلْ لَتَصْعَبُ وَ يَتَغَيَّرُ خُلقُها، وَ كَذلِكَ القُلُوبُ إذا لَمْ تُرَقَّقْ بِذِكرِ المَوتِ وَ يَتعَبْها دُؤوبُ العِبادَةِ تَقسُو وَ تَغلُظُ؛ چهار پايان را هرگاه سوار نشوند يا از آن بار وكار نكشند، كج خلق و سركش مى شوند؛ دلهاى آدميان نيز چنين اند، هرگاه با ياد مرگ نرم نشوند و عبادت مداوم آنها را خسته نسازد، سخت و درشت مى شوند. (بحارالانوار، ج14 ، ص 309 ، ح 17)

خداوند در آیات نخست سوره قیامت بیان می کند که برخی با شبهه افکنی در مساله قیامت بر آن هستند تا راه فجور و بی بندباری را برای خود باز کنند؛ زیرا اگر کسی به قیامت ایمان داشته باشد خود را مهار و مدیریت می کند و رفتاری بد و زشت و درشت و خشن نخواهد داشت؛ زیرا باید به گونه ای عمل کند که رضایت خداوندی در آن باشد.

پس می توان گفت که مرگ یکی از مهم ترین عوامل نرم کردن دل های مردمان است و زیارت و عیادت بیماران و مردگان می تواند یاد مرگ را در دل ها زنده کرد و موجب دلرحمی آنان شود ؛ همان طوری که سرگرم شدن به دنیا و فراموشی مرگ موجب سنگدلی افراد می شود.

مرگ در نگاه مومن

مرگ در نگاه مومن راهی برای دیدار دوست و رسیدن به کمالات مطلق و آسایش و آرامش و سعادت جاودان است. در روایت است : لَمّا أراداللّه تَبارَكَ وَ تَعالى قَبضَ رُوحِ إبراهيمَ عليه السلام أهبَطَ إلَيهِ مَلَكَ المَوتِ فَقالَ: ألسَّلامُ عَلَيكَ يا إبراهيمُ. قالَ: وَ عَلَيكَ السَّلامُ يا مَلَكَ المَوتِ أداعٍ أم ناعٍ؟ قالَ: بَل داعٍ يا إبراهيمُ فَأجِبْ! قالَ إبراهيمُ: فَهَل رَأيتَ خَليلاً يُميتُ خَليلَهُ؟… فَقالَ اللّهُ جَلَ جَلالُهُ: يا مَلَكَ المَوتِ إذهَبْ إلَيهِ وَ قُلْ لَهُ: هَلْ رَأيتَ حَبيباً يَكْرَهُ لِقاءَ حَبيبِهِ؟! إنَّ الحَبيبَ يُحِبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ . وَ فى خَبَرٍ:… فَقالَ: يا مَلَكَ المَوتِ ألآنَ فَاقبِضْ؛ هنگامى كه خداى متعال خواست جان حضرت ابراهيم عليه السلام را بستاند، ملك الموت را به سويش فرستاد. او آمد و گفت: درود بر تو اى ابراهيم. ابراهيم گفت: و درود بر تو اى ملك الموت، آيا براى دعوت آمده اى يا اينكه خبر مرگى آورده اى؟ گفت: براى دعوت حق آمده ام، پس اجابت كن. ابراهيم گفت: آيا ديده اى كه دوستى جان دوست خود را بگيرد؟! . . . پس خداى متعال فرمود: اى ملك الموت، نزد ابراهيم برو و به او بگو: آيا ديده اى كه دوستى، ديدار دوستش را خوش نداشته باشد؟! دوست شيفته ديدار دوست خود است. در خبرى آمده است : . . . پس ابراهيم گفت: اى ملك الموت هم اينك جانم را بستان.( أمالى صدوق، ص 164 ح 1)

البته دیدار دوست خوب است ولی دوست بهتر می دارد که دیگران را نیز به دوست برسانی . از این روست که در ثـواب هـدايتـگرى انسان سخن بسیار آمده است. از جمله روايت شده است كه: رُوِىَ أنَّ داوُدَ عليه السلام خَرَجَ مُصحِراً مُنفَرِداً، فَأوحَى اللّهُ جل جلاله إلَيهِ: يا داوُدُ، مالى أراكَ وَحدانِيّاً؟ فَقالَ عليه السلام: إلهى إشتَدَّ الشَّوقُ مِنّى إلى لِقائِكَ، وَ حالَ بَينى وَ بَينَ خَلقِكَ، فَأوحَى اللّهُ جل جلاله إلَيهِ: إرجِعْ إلَيهِم، إنْ تَأتِنى بِعَبدٍ آبِقٍ اَثْبِتُكَ فِى اللَّوحِ حَميداً؛ حضرت داود عليه السلام تنها به صحرا رفت ؛ پس خداوند به او وحى كرد: اى داود چه شده است كه تو را تنها مى بينم؟ عرض كرد: معبودا! شوق ديدار تو در جانم شدت گرفته و ميان من و خلق تو حائل شده است. خداوند به او وحى فرمود: به ميان آنان برگرد؛ زيرا اگر تو يك بنده گريزپاى را همراه خود نزد من آورى، من نام تو را با صفت ستوده، در لوح ثبت مى كنم. (بحارالانوار، ج14 ص 40 ح 26)

راه رهایی از مکر دشمنان

انسان در زندگی گرفتار دشمنان و مکر آنان است. در سبک زندگی اسلامی افزون بر ابزارهای مادی از ابزارهای معنوی نیز باید کمک گرفت. از جمله این ها توکل بر خدا است.

پيامبرخدا صلي الله عليه و آله فرمود: اُتِىَ بِإبراهيمَ عليه السلام يَومَ النّارِ إلَى النّارِ، فَلَمّا أبصَرَها قالَ عليه السلام: حَسبُنَا اللّهُ وَ نِعمَ الوَكيلُ ؛  روزى كه مى خواستند حضرت ابراهيم عليه السلام را به آتش افكنند، او را كه به سوى آتش مى بردند، چون چشمش به آتش افتاد، فرمود: خــداونـد مـا را كـافى اسـت و او خوب پشتيبان و حمايتگرى است. (كنز العمال: ح 32288)

هم چنین در این حالت قـرآن بخوانـيد. حضرت يحيى عليه السلام فرمود: يا بَنى إسرائيلَ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَأمُرُكُم أنْ تَقرَؤُوا الكِتابَ، وَ مَثَلُ ذلِكَ كَمَثَلِ قَومٍ فى حِصنِهِم سارَ إلَيهِمْ عَدُوُّهُم وَ قَد تَبَدَّوا لَهُ فى كُلِّ ناحِيَةٍ مِن نَواحِى الحِصنِ قَومٌ، فَلَيسَ يَأتيهِم عَدُوُّهُم مِن ناحِيَةٍ إلاّ وَجَدَ مَن يَرُدُّهُم مِن حِصنِهِم، وَ كَذلِكَ مَن يَقرَأُ القُرآنَ لايَزالُ فى حِرزِ حَصينٍ؛ اى بنى اسرائيل! خداى متعال به شما دستور مى دهد كه كتاب [آسمانى] را بخوانيد و حكايت خواندن كتاب [آسمانى]، حكايت مردمى است كه در حصار و قلعه خود باشند و دشمنشان به سوى آنها روانه شود ودر هر طرف از اطراف حصار عده اى در كمين او باشند. پس از هر سو كه دشمن حمله كند، با كسانى روبه رو مى شود كه از حصار دورش مى كنند. همچنين است حكايت كسى كه قرآن بخواند؛ پيوسته در پناه حصارى استوار است. (كنز العمال، ح 2438)

هم چنین يـاد خــدا می تواند بسیار موثر باشد. حضرت يحيى عليه السلام فرمود: وآمُرُكُم أنْ تَذْكُرُوااللّهَ فَانَّ مَثَلَ ذلِكَ كَمَثَلِ رَجُلٍ خَرَجَ العَدُوُّ فى أثَرِهِ سِراعاً حَتّى إذا أتى عَلى حِصْنٍ حَصينٍ فَأحْرَزَ نَفسَهُ مِنهُم، كَذلِكَ العَبْدُ لايُحْرِزُ نَفسَهُ مِن الشَّيطانِ إلاّ بِذِكرِاللّهِ؛ به شما فرمان مى دهم كه پيوسته به ياد خدا باشيد؛ زيرا حكايت به ياد خدا بودن، حكايت مردى است كه دشمن به سرعت در تعقيب اوست و او به دژى نفوذناپذير پناه مى برد و خود را از گزند آنان در امان مى دارد. بنده خدا نيز چنين است ؛ خود را از گزند شيطان مصون نگه نمى دارد مگر با ياد خدا. (سنن ترمذى، ح 2863)

نـگاه، دام شـيطان

در سبک زندگی اسلامی مراعات و حفاظت از گوش و چشم و دل و مانند آن ها بسیار مهم است؛ زیرا هر نگاهی ممکن است انسان را به بلا افکند و هر شنیده ای او را به گمراهی سوق دهد. در روایات از زنای چشم سخن بسیار آمده است و خداوند می فرماید هر عضوی از اعضای بدن انسان مسئول است و روزی باید پاسخ گوی اعمال باشد. گوش و چشم که مهم ترین عضو بدن هستند دریچه ای به سوی کمال یا سقوط آدمی است. از این روست که هشدارهای بسیاری در این باره داده شده است. به عنوان نمونه حضرت عيسى عليه السلام فرموده است: إيّاكُم وَ النَّظَرَ إلَى المَحْذُوراتِ؛ فَإنَّها بَذرُ الشَّهَواتِ وَ نَباتُ الفِسْقِ؛ از نگاه كردن به آنچه منع شده است، بپرهيزيد؛ چرا كه آن بذر شهوت ها و رويش گناه است. (بحارالانوار، ج104 ص 42 ح 52)

از همین روست که از نگاههاى بيهوده نكوهش شده است و حضرت يحيى عليه السلام فرموده است: ألمَوتُ أحَبُّ إلَىَّ مِن نَظْرَةٍ لِغَيرِ واجِبٍ؛ مرگ نزد من خوشتر از نگاهى است كه ضـرورى نباشـد. (بحارالانوار، ج104 ص 42 ح 52)

فرزند صالح ؛ صدقه جاريه

در اسلام ازدواج سنت دانسته شده است. یکی از اهداف و فلسفه ازدواج نیز تناسل و فرزندآوری است. پیامبر(ص) بر این تاکید داشته و فرموده است کاری کنید که من بر شمار زیاد امتم افتخار کنم. پس فرزند آوری با همه فوایدی که دارد موجبات مباهات پیامبر(ص) است. البته انسان باید از خداوند فرزند سالم و صالح بخواهد تا سلامت از هر لحاظ داشته باشد. فرزند سالم و صالح صدقه جاری است که حتی آثار آن پس از مرگ نیز می ماند.

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مَرَّ عيسَى بنُ مَريَمَ عليهماالسلام بِقَبرٍ يُعَذَّبُ صاحِبُهُ، ثُمَّ مَرَّ بِهِ مِن قابِلٍ فَإذا هُوَ لَيسَ يُعَذَّبُ، فَقالَ عليه السلام: يا رَبِّ، مَرَرْتُ بِهذَا القَبرِ عامَ أوَّلَ وَ هُوَ يُعَذَّبُ، وَ مَرَرْتُ بِهِ العامَ وَ هُوَ لَيسَ يُعَذَّبُ! فَأوحَى اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ إلَيهِ: يا رُوحَ اللّهِ قَد أدرَكَ لَهُ وَلَدٌ صالِحٌ فَأصلَحَ طَريقاً وَآوى يَتيماً، فَغَفَرتُ لَهُ بِما عَمِلَ ابنُهُ؛ حضرت عيسى عليه السلام از قبرى گذشت كه صاحب آن عذاب مى كشيد. سال بعد نيز بر همان قبر گذشت، اما ديد كه ديگر عذاب نمى شود، عرض كرد: پروردگارا! پارسال كه از اين گور گذشتم، صاحبش را عذاب مى كردند، امسال كه مى گذرم عذابش نمى كنند! خداوند به او وحى فرمود: اى روح اللّه ! فرزند صالحى از او بزرگ شد و راهى را تعمير نمود و يتيمى را سرپرستى كرد، من هم به خاطر كارهاى فرزندش، او را آمرزيدم.( وسائل الشيعة، ج 11 ص560 ح 2)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا