اجتماعیاعتقادی - کلامیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

فصل الخطاب در امامت و رهبری

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

هماره در جامعه به علل گوناگون اختلافاتی پیش می آید. این اختلاف در سطوح گوناگون است. از اختلاف خانوادگی میان همسران گرفته تا اختلاف شریکان در بازار و تا اختلاف در سطح مدیریت کلان جامعه در میان مسئولان جامعه، از جمله اختلافاتی است که حل و فصل آن نیازمند چیزی است که به آن «فصل الخطاب» می گویند. نویسنده در این مطلب به نقش امامت و رهبری در حل و فصل امور اختلافی جامعه در میان مسئولان و حتی مردم و مسئولان بر اساس آموزه های وحیانی اسلام توجه کرده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

مقامات و وظایف امام و رهبر در جامعه اسلامی

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، امام و رهبری از مقام ولایت برخوردار است. این ولایت آثاری دارد که از جمله آن ها ولایت در تشریع، ولایت در قضاوت، ولایت در حکومت و حاکمیت است.

بر اساس آیه 41 سوره انفال و روایات تفسیری رهبر و امام از خمس درآمدهای امت برخوردار است و این اموال در اختیار وی قرار می گیرد. امام صادق(عليه السلام) در ذيل‌آيه بیان می کند: «ذلك إلى الإمام؛ یعنی اموال به امام داده می شود» (اصول كافى، ج 1، ص 544، ح‌7) زیرا بر اساس این تفسیر، مقصود از «ذى‌القربى» تنها امامان معصوم(ع) هستند، و فقط آنان صاحب اختيار خمس هستند.

هم چنین فیء و انفال و منابع عمومی در اختیار وی است تا زمینه گردش مناسب ثروت در میان افراد جامعه را فراهم کرده و از انباشت ثروت در دست گروهی جلوگیری به عمل آورد.(حشر، آیه 7 و روایات تفسیری)

باید توجه داشت «فىء» به اموالى گفته مى‌شود كه با مصالحه و بدون جنگ، از دشمن به دست مسلمانان افتاده باشد. (لسان‌العرب، ابن منظور، ذیل آیه) از آن جایی که «ذى‌القربى» در آيه در رديف خدا و رسول(صلى الله عليه وآله و سلم) قرار گرفته و همانند آنان با «لام» آمده است، روشن مى‌شود تنها آنان صاحب اختيار «فىء» هستند.هم چنین طبق روايتى از اميرالمؤمنين(عليه السلام)«ذى‌القربى» تنها امامان هستند. (نورالثقلين، ذيل‌آيه)

بر اساس آیه 58 سوره نساء، این که آنان اختیاردار امور شده اند، به جهت آن است که آنان انسان های امانت داری هستند که از سوی خداوند به این مقام دست یافته اند؛ زیرا در روايات، «امانت» به امامت تفسير شده است(نورالثقلين؛ الميزان، ذيل آيه) و از آن جایی که در آيه دستور داده شده هر امامى بايد امانت امامت را به اهل آن یعنی امام بعدى بسپارد، استفاده مى‌شود كه امامان امانتدار الهی هستند.

خوشبختی دنیا و آخرت مردمان و سعادت آنان بستگی به اطاعت از امام و رهبری در همه زمینه های شخصی و عمومی و اجتماعی دارد. از این رو، از حقوق امام و مقاماتش، اطاعت امت از اوست و بر امت است از امام اطاعت نمایند.(نساء، آیه 59 و روایات تفسیری)

آنان هم چنین برگزیدگان الهی (فاطر، آیات 31 و 32 و روایات تفسیری)، پیشگامان در کارهای خیر(همان)، دارندگان عصمت(نساء، آیه 59؛ بقره، آیه 124)، عالمان به حقایق و معارف قرآن(رعد، آیه 43)، گواهان بر اعمال ظاهری و باطنی امت و شاهدان روز قیامت(بقره، آیه 143؛ توبه، آیه 105)، مرجع علمی قرآنی و معارف و احکام(نحل، آیه 43؛ انبیاء، آیه 7)، وارثان علم قرآن(نساء، آیه 59)، صابران در امور(سجده، آیه 24)، صالحان در زندگی(انبیاء، آیات 69 تا 73)، اهل اخلاص(انبیاء، آیه 73)، اهل یقین(سجده، آیه 24)، منصوبان از سوی خدا(همان؛ بقره، آیه 124؛ نساء، آیه 54؛ قصص، آیه 5؛ و آیات دیگر)، دعوت گران به توحید(زخرف، آیات 26 تا 28)، هدایت گران و راهنماییان الهی (انبیاء، آیه 73؛ سجده، آیه 24) و مانند آن ها هستند.

از آیات و روایات به دست می آید که امامان معصوم(ع) دارای همان جایگاه و مقامات دنیوی و اخروی هستند که پیامبر(ص) از آن برخوردار بود و تنها تفاوت و فرقی که میان آنان و پیامبر(ص) است در وحی تشریعی و نبوت است. بنابراین، امامان معصوم(ع) برخوردار از مقام تفسیرگری و تبیین گری قرآن(نحل، آیات 44 و 64)، حکومت و حاکمیت در قضاوت و نظام سیاسی و اجتماعی و نظامی دولت اسلامی است.

اطاعت از امام و رهبر وظیفه امت

از تکالیف و وظایفی که خداوند در قرآن برای امت در قبال امام و رهبری بیان کرده ، اطاعت امت است. خداوند در آیات قرآنی با اشاره با آثار و برکات این اطاعت بر آن است تا امت را ترغیب و تشویق به این امر نماید. به عنوان نمونه در آیه 31 سوره احزاب، اطاعت از رهبران الهى را شرط بهره‌مندى از پاداشى دوچندان و روزى كريمانه دانسته و در آیه 152 سوره آل عمران، همین اطاعت همراه با اتّحاد در صفوف و پايدارى امت را شرط رسيدن جامعه به پيروزى معرفی می کند.

خداوند به امت هشدار می دهد که هر کسی را امام و رهبر خود قرار ندهید، بلکه باید از رهبرانی پیروی و اطاعت کنند که سالک در راه خداوند (لقمان، آیه 15)، امانت دار و صادق(شعراء، آیات 107 و 108؛ توبه، آیه 119)، هدایت یافته (یس، ایه 21) بوده و یا دیگر صفات و مقامات پیش گفته را دارا باشند. در این صورت است که اطاعت و پیروی از رهبران نه تنها جایز بلکه واجب است. از همین روست که فرمان می دهد تا از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به عنوان اولوا الامر اطاعت و پیروی کنند.(نساء، آیه 59) بنابراین، هیچ کسی حق ندارد تا از رهبران گمراه و گمراه کننده و طغیان گر و طاغوتی اطاعت و پیروی کند (مائده، آیه 60) ؛ زیرا چنین رهبرانی سبب گمراهی و انحراف امت و بدبختی و شقاوت دنیوی و اخروی آنان خواهند شد.(احزاب، آیه 67 ؛ بقره، آیات 166 و 167؛ و ایات دیگر)

بر اساس آیات قرآنی ملاک ها و معیارهای انتخابی برای رهبری شامل اموری حق گرایی(نساء، آیه 125)، عقل گرایی(بقره، آیه 170)، علم و دانش(مائده، آیه 104؛ مریم، آیه 43)، اهل توحید بدون هیچ سابقه از شرک و بت پرستی در کارنامه و زندگی اش(بقره، آیه 124) و مانند آن هاست.

هم چنین از این آیات و همانند آن ها به دست می آید که هر فرد انسانی و عضو امت اسلام در گزينش رهبر و پيروى از او مسئول است و باید پاسخ گویی انتخاب و پیروی و اطاعت خویش در دنیا و آخرت باشد.(اسراء، آیه 71)

فصل خطاب بودن رهبری جامعه

یکی از مهم ترین وظایف و تکالیف رهبری، حل و فصل افراد و امور جامعه از شخصی و اجتماعی تا سیاسی و نظامی است. این حقی برای رهبری و تکلیفی برای امت خواهد بود که در امور شخصی و اجتماعی خود به رهبر مراجعه کرده و سخن او را به عنوان خاتمه دهنده بر هر اختلافی قرار دهند.

خداوند در آیاتی از قرآن از جمله در آیات 31 و 32 سوره آل عمران و آیه 80 سوره نساء ، اطاعت از پیامبر(ص) را عین اطاعت از خودش دانسته و با آوردن یک جمله اطیعوا و بدون تکرار آن بر آن است تا بیان کند هیچ تفاوتی در اطاعت از پیامبر(ص) و خداوند نیست؛ زیرا ایشان جز به حکم وحی الهی سخنی نمی گوید(نجم، ایات 3 و 4) و جز به وحی کاری را انجام نمی دهد(انبیاء، آیه 73) و بر همین اساس است که امر و نهی ایشان همان امر و نهی الهی است.(حشر، آیه 7)

خداوند هم چنین می فرماید تنها راه بهره مندی از عاقبت به خیری و محبت و محبوبیت در نزد خداوند اطاعت بی چون و چرا ار رهبری پیامبر(ص) است؛ چنان که فرموده است: قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ؛ بگو: «اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده مهربان است.» بگو: «خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد.» پس اگر رويگردان شدند، قطعاً خداوند كافران را دوست ندارد.(آل عمران، آیات 31 و 32)

از آن جایی که پیامبر(ص) درچنین جایگاهی قرار دارد، خداوند می فرماید: النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزديكتر است(احزاب، ایه 6) و در هر کاری باید مقدم بر خود فرد باشد و اولویت با پیامبر(ص) و انجام فرمان اوست. پس جان و مال و عرض در راه فرمان آن حضرت(ص) دادند یک امر طبیعی است.

چنین امری موجب می شود تا پیامبر(ص) وقتی حکمی را در مورد اختلافی صادر کرد باید بی چون و چرا آن را پذیرفت و دیگر اختیاری برای شخص محکوم نیست؛ چنان که خداوند در آیه 36 سوره احزاب بر اساس همان اولویتی که در آیه 6 سوره اثبات کرده است می فرماید: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا؛ و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده‏اش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى كند قطعاً دچار گمراهىِ آشكارى گرديده است.

خداوند همان طوری که وجوب اطاعت از پیامبر(ص) و تقدم قول و فعل او را بر جان و مال و عرض امت بیان کرده ، به امت نیز فرمان می دهد تا به ایشان مراجعه کرده و حکم را از او بخواهند و حق ندارند تا به دیگرانی مراجعه کنند که در حکم طاغوت قرار می گیرند؛ زیرا وقتی پیامبر(ص) حضور دارد دیگران در حکم طاغوت هستند مگر آنکه پیامبر(ص) آن افراد را منصوب کرده باشد.(نساء، آیه 60)

البته چنان که گفته شد، فصل خطاب بودن پیامبر(ص) اختصاص به آن حضرت(ص) ندارد بلکه برای همه کسانی نیز خواهد بود که ایشان به اختیار خویش یا به نصب و حکم الهی انتخاب و اختیار کرده اند؛ چنان که معاذ بن جبل را برای حکم انتخاب کرد و یا به حکم الهی امامان معصوم را برای پس از خویش انتخاب و به حکم نصب الهی منصوب نمود، از چنین جایگاهی برخوردارند.

از همین روست که در آیه 59 سوره نساء می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را نيز اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به كتاب‏ خدا و سنت‏ پيامبر او عرضه بداريد، اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است.

وقتی پیامبر(ص) و امامان (ع) از چنین جایگاهی برخوردار هستند، همان ها نیز فصل الخطاب خواهند بود. فصل الخطاب که در آیه 20 سوره ص آمده ، یک مقام از مقامات پیامبران(ع) و معصومان(ع) است. خداوند در این آیه می فرماید: وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ؛ و پادشاهيش را استوار كرديم و او را حكمت و كلامِ فيصله‏دهنده عطا كرديم كه ميان حق و باطل جدا كند.

مفهوم فصل الخطاب چنان طبرسی می نویسد: دانش و بينش داورى درست و عادلانه است؛ یعنی شاید منظور اين باشد كه به او انديشه‏اى ژرف، فكرى بلند، منظقى نيرومند و بينشى عميق در خاتمه بخشيدن به كشمكش‏ها و درگيرى عنايت كرديم و او در پرتو اين تواناييها و امكانات، دلايل و مدارك مدعى را بررسى و گواهى گواهان او را مى‏شنيد. پاسخ طرفى را كه بر ضد او شكايت شده بود، به دقت گوش مى‏داد و در صورت لزوم به او پيشنهاد سوگند مى‏كرد و آن گاه پس از دادرسى علنى و درست و انسانى و رسيدن به حق و حقيقت، با داورى درست و بيان حكم و سختى كه پايان بخش كشمكشها و درگيريها و دشمنى‏ها بود ريشه فتنه‏ها را از بن درمى‏آورد.(طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه)

پس انسان مورد نظر قرآن انسانى است كه به ويژگى دانش و بينش ژرف و عميق آراسته باشد، انسانى است كه در زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى‏اش شكيبايى و نرمش قهرمانانه را، راه و رسم خويش قرار دهد و از افراطكارى و خشونت بپرهيزد. چنین انسان کامل با دیگر صفات خوبی که در آیات برای داود(ع) بیان شده ، همان کسی است که باید اختیار دار مردم باشد و سخن وی خاتمه بخش هر اختلاف و کشمکشی شود.

علامه طباطبایی می نویسد: و كلمه” فصل الخطاب” به معناى آن است كه انسان قدرت تجزيه و تحليل يك كلام را داشته باشد، و بتواند آن را تفكيك كند و حق آن را از باطلش جدا كند. و اين معنا با قضاوت صحيح در بين دو نفر متخاصم نيز منطبق است… آيه بعدى كه مى‏فرمايد:” وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ …” مؤيد همان معنايى است كه ما براى” فصل الخطاب” كرديم.(المیزان، ذیل آیه)

مفسران نمونه نیز می نویسند: آخرين نعمت بزرگ خدا بر داود اين بود كه مى فرمايد: ما به او علم قضا و داورى صحيح و عادلانه داديم: و فصل الخطاب. تعبير از داورى به «فصل الخطاب» به خاطر آن است كه خطاب همان گفتگوهاى طرفين نزاع است ، و فصل به معنى قطع و جدائى است . و مى دانيم گفتگوهاى صاحبان نزاع هنگامى قطع خواهد شد كه داورى صحيحى بين آنها بشود، لذا اين تعبير به معنى قضاوت عادلانه آمده است. اين احتمال در تفسير اين جمله نيز وجود دارد كه خداوند منطق نيرومندى كه از فكر بلند، و عمق انديشه حكايت مى كرد در اختيار داود گذارد، نه تنها در مقام داورى كه در همه جا سخن آخر و آخرين سخن را بيان مى كرد.(تفسیر نمونه، ذیل آیه)

در کتب لغبت آمده : الفصل بین الحق و الباطل، جدا کننده میان حق و باطل. (اقرب الموارد) یا هر کلامی که فصیح و روشن باشد و فرق کننده بود میان حق و باطل . (غیاث ) پس کلام و سخن بلیغ و رسایی که حق و باطل را به طور کامل جدا می کند و اختلاف را بر می دارد، فصل الخطاب است؛ زیرا سخن نهایی و جدا کننده است.

از آیات پیش گفته و نیز روایات تفسیری این مفهوم «فصل الخطاب» برای پیامبر(ص) و معصومان(ع) نیز به دست می آید؛ زیرا آنان کسانی هستند که وقتی حکمی را صادر کردند دیگر کسی اختیار ندارد در آن «اما و اگر و ان قلت» کند و بخواهد به اختلاف ادامه داده و کشمکش را پایان ندهد.(نگاه کنید: تفسير فرات : ص ١٣ از امیرمومنان(ع) : ولقد أعطيت التسع الذي لم يسبقني إليها أحد ، علمت فصل الخطاب وبصرت سبيل الكتاب)

فصل الخطاب بودن نیازمند آن است که انسان درک درستی از مفاهیم هر زبان و مساله ای داشته باشد.(عيون أخبار الرضا ج ٢ ص ٢٢٨)

پیامبر(ص) فصل الخطاب در هر امری از امور دین و دنیا مردم است و اطاعت بی چون و چرای ایشان که در حکم اطاعت از خداوند به ما می آموزد که پیامبر(ص) در جایگاه ویژه ای قرار دارد. در آيات 59 و 80 سوره نساء اطاعت پيامبر(ص) بسان اطاعت خدا دانسته شده ست، و اين بدان دليل است كه آن حضرت با دو عنصر اساسى وحى و رسالت و آگاهى ژرف و نيز عصمت و معصوميت از لغزش و گناه، از همگان ممتاز شده است و تصور اشتباه يا ديگر آفت‏ها در او نمى‏رود. با اين بيان، فرمانبردارى از پيامبر بر همه عصرها و نسل‏ها واجب است. هم در حيات ظاهرى او بايد آن حضرت را اطاعت كرد و هم پس از رحلت او؛ چرا كه دين او جاودانه و پاينده است و او مردم را به راه و رسم توحيدى خويش تا قيامت فرا خوانده است و رسالت او جهانى و همگانى است…

علمای شیعه از دو امام نور حضرت باقر و صادق – كه درود خدا بر آنان باد – آورده‏اند كه منظور، امامان نور از خاندان رسالت است؛ آنان هستند كه خدا اطاعت‏شان را واجب ساخته، و فرمانبردارى از آنان، بسان فرمانبردارى از خدا و پيامبر عنوان گرديده است؛ چرا كه اطاعت بدون قيد و شرط و به طور مطلق از كسى، در صورتى زيبنده است كه او معصوم و درون و برونش پاك و پاكيزه و يكسان باشد و از هر لغزش و خودكامگى و اشتباهى پاك و پاكيزه باشد. روشن است كه نه زمامداران جامعه، حتى در صورتى كه عالم و دانشمند باشند، داراى اين ويژگى‏ها هستند و نه دانشوران و عالمان و فقيهان و بزرگان دين؛ و خدا برتر از اين است كه بندگانش را به فرمانبردارى مطلق و بى‏قيد و شرط كسانى فرمان دهد كه هر لحظه از زندگى ممكن است خود دستخوش اشتباه و يا گناه گردند و يا ميان گفتار و كردارشان هماهنگى كامل نباشد، آرى خداى فرزانه از اين پندار و گفتار پاك و منزه است.

گواه اين نكته سرنوشت‏ساز اين است كه قرآن فرمانبردارى از «صاحبان امر» را در رديف فرمانبردارى از پيامبر خدا قرار داده است و اين خود به روشنى نشانگر اين واقعيت است كه «صاحبان امر» از همه انسان‏هاى روزگاران، برتر و بالاترند؛ و پيامبر گرامى از آنان ممتازتر؛ و آن‏گاه خدا از همگى برتر و والاتر است. با اين بيان، روشن است كه تنها امامان معصوم از خاندان رسالت پس از پيامبرگرامى از چنين ويژگى‏هايى بهره‏ورند، نه هيچ كس ديگر. تنها آنان هستند كه امامت و عصمت آنان ثابت شده و همه مسلمانان بر بلندى مقام و امتيازات ويژه و عدالت و آگاهى آنان همرأى و همداستانند، نه هيچ كس ديگر.

فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فىِ شَى‏ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ… به باور ما منظور اين است كه اين اختلاف نيز بايد به امامان راستين كه پس از رحلت پيامبر يكى پس از ديگرى امامت مردم را از سوى خدا به عهده دارند، ارائه گردد و از آنان راه حل بخواهيم؛ درست بسان عصر رسالت كه به آن حضرت روى مى‏آوريم؛ چرا كه امامان معصوم هستند كه آموزگار قرآن،نگهبان مقررات الهى و جانشينان پيامبر در ميان جامعه هستند و پس از پيامبر درست بسان او به تدبير امور و تنظيم شئون جامعه مى‏پردازند. آن‏گاه قرآن در تأكيد اين نكته هشدار مى‏دهد كه: اگر به راستى به خدا و روز بازپسين ايمان داريد بايد چنين كنيد. (مجمع البیان، ذیل آیه 59)

به نظر می رسد بر اساس روایات معتبر وارده در عصر غیب امام زمان(عج) همین فصل الخطاب به رهبران امت می رسد که دارای شرایط رهبری هستند. امام حسن عسکری(ع) می فرماید: فَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدينِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن يُقَلِّدُوهُ ، وذلكَ لا يكونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا جَميعَهُم ؛ اما هر فقيهى كه خويشتندار و نگاهبان دين خود باشد و با هواى نفْسش بستيزد و مطيع فرمان مولايش باشد ، بر عوام است كه از او تقليد كنند و البته اين ويژگيها را تنها برخى فقهاى شيعه دارا هستند ، نه همه آنها . (احتجاج، ج 2، ص 337، حدیث510)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا