اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

تقوای قلوب حقیقت تقوای الهی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

تقوای دل و قلب از مهم ترین مصادیق تقوای الهی است. اگر چه دیگر اقسام و انواع تقوا ضروری و لازم است، ولی کافی نیست؛ زیرا این قلوب و دلها است که باید تقوای الهی را به تمام وجود خود درک کرده و بدان پای بند باشد. نویسنده بر اساس آموزه های وحیانی اسلام بر این است تا ابعاد گوناگون این نوع از مصادیق تقوای الهی را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

قلب حقیقت وجودی و هویتی انسان

یکی از قواعد و اصول بسیار مهم در فلسفه اسلامی، «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشی ءٍ منها ؛ حقیقت بسیط خودش همه چیز است در حالی که هیچ‌یک از اشیا نیست» (هادی بن مهدی سبزواری، شرح منظومه، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۸)؛ یعنی واجد کمالات و جهات وجودی و خیر همه چیز، و فاقد نقایص و حدود و تعیّنات آنهاست. این بدان معناست که امری که دارای وجود بسیط است و از ترکیب پاک و مبرا است، در کمال بساطت و غیر ترکیبی بودنش، همه چیز را دارا است. این همان مساله عرفانی یعنی «شهود کثرت در وحدت و مشاهده مفصل در مجمل» است. بر همین اساس درباره خداوند که موجودی بسیط است گفته می شود با آن که همه صفات کمالی را دارا است، ترکیبی در وجود و هستی اش راه نمی یابد. بر همین اساس، همه صفات الهی عین ذات الهی است و دوگانگی در ذات الهی راه نمی یابد. مصداق اصلی بسیط الحقیقه همان وجود است که مظهرش اتم و اکمل آن خداست؛ زیرا جز خدا وجودی نیست و هر کسی نسبت به وجود برده و موجود نامیده می شود از وجود خداوند سرچشمه گرفته است.

شاید مهم ترین ظهور بساطت و یکتایی و یگانگی خداوند را در مظهر اتم و اکمل الهی یعنی نفس انسانی باید جست؛ زیرا آن نیز با آن که دارای صفات و همه اسمای کمالی الهی است(بقره، آیه 31) و خداوند از روح خویش در انسان دمیده است(حجر، آیه 29؛ سجده ، آیه 9) با این همه امری بسیط است و حتی کالبد انسانی یکی از مراتب وجودی نفس است. از همین روست که در باره نفس نیز در فلسفه اسلامی آمده است: «النفس فی وحدته کل القوی؛ نفس در یکتایی و یگانگی اش همه قوایش است.»(شیرازی، محمد بن ابراهیم، صدر المتالهین، الأسفارالأربعة، ج‏8، ص 221، مکتبه مصطفوی، قم، 1368؛ حسن زاده آملی، حسن، شرح‏المنظومة، ج‏5، ص 180،نشر ناب، تهران،1369)

باید توجه داشت که ادراکات و صور حسی انسان نوعی ارتباط با ماده دارد؛ زیرا علم انسان به صورت محسوس چیزی، از وجود مادی آن حاصل شده است؛ چرا که شرط حضور ماده فقط جهت حصول استعداد در نفس برای اداراک حسی است(طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، ص 224، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1362)، ولی مدرِک همه ادراکات منسوب به انسان، همان نفس انسانی است. از همین رو گفته می شود: النفس فی وحدته کل القوی.

هم چنین باید توجه داشت که براساس آیات قرآنی از جمله آیه 14 سوره مومنون، نفس انسانی در یک حرکت جوهری از نطفه تا انسانیت کمالی به کمال خود دست می یابد و در جسمانی بودن حدوث آن شکی نیست.( الأسفارالأربعة، ج‏8، ص 346) پس پیش از تجرد عقلی خویش، نفس انسانی یک موجود جسمانی است. نفس در خلال حرکت جوهری پیوسته سیر تکاملی خود را از طریق وصول به مراتب برتر و شدیدتر وجودی ادامه می دهد و با حفظ وحدت شخصی، فرد در نهایت به مرتبه تجرد راه می یابد و موجود مجرد می شود(مصباح یزدی، شرح جلد هشتم، اسفار، جزء اول، ص 60، نشر پیشین. با استفاده از سایت اندیشه قم) که ادامه راه ممکن است به بدن خاکی هم نیازی نداشته باشد(ملا صدرا در این باره می گوید:« الحق أن النفس تنفصل عن البدن بسبب استقلالها فی الوجود على التدریج و تنقطع شیئا فشیئا من هذه النشأة الطبیعیة إلى نشأة ثانیة لما مر من إثبات الحرکة الذاتیة للوجود فی الجواهر المتعلقة بالمواد الهیولانیة فالنفس تتحول فی ذاتها من طور إلى طور و تشتد فی تجوهرها من ضعف إلى قوة و کلما قویت النفس و قلت إفاضة القوة منها على البدن لانصرافها عنه إلى جانب آخر» نک: الأسفارالأربعة، ج‏9، ص 52) هر چند که بر اساس روایات، نفس انسانی در همه مراتب وجودی اش در عوالم دیگر از جمله برزخ و قیامت دارای جسم متناسب با آن عوامل است. از همین روست که در عالم قیامت از زمین قیامتی بر می آید که عناصر آن چیزی شبیه لولو و مرجان و مانند آن هاست؛ زیرا همسران بهشتی آنان این گونه هستند و به حکم تناسب زوجیت باید آنان نیز از چنین جسم و عناصری برخوردار باشند (طور، آیه 24؛ واقعه، آیه 23؛ رحمن، آیه 58)؛ زیرا زمین بهشت تغییر یافته و دیگر این زمین خاکی نیست.(ابراهیم، ایه 48)

بر اساس آموزه های قرآنی و فلسفه اسلامی، حقیقت انسان یکتا و یگانه است و ترکیبی ظاهری نمی بایست انسان را فریب دهد. بر همین اساس، آن چه از حقیقت انسان به عنوان نفس و روان یاد می شود، باید دارای همه صفات کمالی و قوای باشد که او را در مقام انسانیت و مظهر الله نشانیده است.

البته انسان در تحلیل ذهنی قضایایی را می سازد و به تفکیک و جدایی آن ها می پردازد. در این صورت برای هر مرتبه و قوه ای قوای نفس نامی می گذارد. از همین روست که گاه از قوه شهوانی، غضبانی و عقلانی سخن به میان می آید و گاه از نفس اماره بالسوء، نفس لوامه، نفس مطمئنه و مانند آن ها سخن گفته می شود. همه این ها یک حقیقت بیش تر نیست. همان طوری که برای عقل با همه بساطت آن با توجه به کارکردها و متعلقات از عقل عملی و عقل نظری، یا عقل خیالی و عقل واهمه و مانند آن سخن به میان می آید و قلب نیز به قلب سلیم و قلب بیمار و مانند آن ها تقسیم می شود. همه این ها بازتاب و مظهر یک حقیقت است که در مظاهر جلالی و جمالی خودش بروز و ظهور می کند. بر این است، باید توجه داشت وقتی سخن از انسان به میان می آید با توجه به مورد و مصداق نامی بر آن گذاشته می شود و صفت و اسمی به میان می آید.

البته باید توجه داشت که برخی از نام ها و اسم ها از جامعیت بیش تری برخوردار است؛ یعنی همان طوری که نام های شافی و قادر و سمیع و بصیر برای خداوند است، هم چنین نام های جامع تری چون الله و رحمن است که از جامعیت بیش تری برخوردار است. در نام های حقیقت انسانی قلب و نفس از چنین جامعیتی برخوردار است. در حقیقت وقتی نفس به نام قلب نامیده می شود به تمام و کمال حقیقت آن اشاره می شود.

مراتب تقوای الهی

از آموزه های وحیانی قرآن به دست می آید که تقوای الهی دارای مراتبی است. از تقوای ظاهری یا تقوای باطنی و نیز تقوای عام و تقوای خاص و تقوای اخص می توان در قرآن سراغ گرفت. خداوند به صراحت در آیه 93 سوره مائده می فرماید: لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ بر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند، گناهى در آنچه قبلًا خورده‏اند نيست، در صورتى كه تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند و كارهاى شايسته كنند سپس تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند آن گاه تقوا پيشه كنند و احسان نمايند، و خدا نيكوكاران را دوست مى‏دارد.

در آیات دیگری چون آیه 69 سوره انعام نیز همین معنا به دست می آید. البته آوردن افضل تفضیل در آیه 13 سوره حجرات و تعبیر به «اتقاکم؛ باتقواترین» و هم چنین آیه 17 سوره لیل با تعبیر«الاتقی؛ باتقواترین» می رساند که تقوا دارای مراتبی است. البته خداوند در آیه 16 سوره تغابن با تاکید بر مساله استطاعت نشان می دهد که تقوا دارای مراتبی است که هر کسی استطاعت آن را ندارد به مراتب عالی آن دست یابد ولی از هر کسی به میزان استطاعت خواسته شده تا در مسیر تقوای الهی رشد کرده و تقوای برتری را کسب کند. از همین روست که می فرماید: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ؛ به میزان استطاعت خودتان تقوای الهی را پیشه گیرید.

این که درخواست رسيدن به اوج مرتبه تقواپيشگى، از اوصاف بندگان خالص خدا مطرح شده خود به تنهایی گواه این معناست که تقوای الهی دارای مراتب تشکیکی و درجات شدت و ضعفی است که مرتبه عالی آن ویژه رهبران و امامانی است که خود رهبران متقیان را به عهده می گیرند.(فرقان، آیات 63 و 74) از همین روست که خداوند در آیه 102 سوره آل عمران به مومنان فرمان می دهد و تا تقواى كامل و شايسته ای را کسب نمایند. خداوند می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا آن گونه كه حقّ تقوای الهی است، تقوا پیشه گیرید.

یکی دیگر از روش های شناخت مراتب تقوا، توجه یافتن به عامل تقواست. در آموزه های قرآنی عبادت به عنوان عامل تحقق تقوا مطرح شده است.(بقره، آیات 21؛ 179 و 183 ) عبادت نیز دارای مراتبی از شدت و ضعف است؛ زیرا کیفیت عبادت بندگان با هم متفاوت است و امیرمومنان امام علی(ع) و امام حسین(ع) سه نوع عبادت بردگان برخاسته از ترس، بازرگانان برخاسته از سود، عاشقان برخاسته از محبت را بیان کرده اند.( بحار الأنوار ، بیروت، ج‏75 ، ص 117 ، باب 20)

هم چنین در آیات و روایات تقوا فرع و شاخه ایمان دانسته شده است.( آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 89) و از آن جایی که اصل یعنی ایمان دارای مراتب تشکیکی و درجات متعدد و متنوع است (نساء، آیه 136) باید شاخه های ایمان یعنی تقوا نیز متعدد و متنوع باشد.

راه دیگر آن است که به میوه های تقوا توجه شود. از آن جایی که میوه های تقوا یقین است؛ با نگاهی به تعدد و تنوع یقین و مراتب سه گانه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین(تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95؛ حاقه، آیه 51) می توان دریافت که دست کم تقوا باید دارای سه مرتبه و درجه باشد که میوه آن سه نوع است.

برخی از بزرگان بر اساس آیات و روایات براى «تقوا» سه مرحله قائل شده اند: 1 ـ نگهدارى نفس از عذاب جاویدان، از طریق تحصیل اعتقادات صحیح؛ 2 ـ پرهیز از هر گونه گناه، اعم از ترک واجب و فعل معصیت؛ 3 ـ خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى کند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.( بحار الانوار، ج 70، ص 136)

از همین رو، امیرمومنان امام علی(ع) در یک جا تقوا را با گناه و آلودگى، مقایسه کرده و چنین مى گوید: أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ! أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ!؛ بدانید! گناهان همچون مرکب هاى سرکش است که گنهکاران بر آنها سوار مى شوند، و لجامشان گسیخته مى گردد، و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مى سازد. اما تقوا، مرکبى است راهوار و آرام، که صاحبانش بر آن سوار مى شوند، زمام آنها را به دست مى گیرند، و تا قلب بهشت پیش مى تازند»!.( نهج البلاغه، خطبه 16)

مطابق این تشبیه لطیف، «تقوا» همان حالت خویشتندارى و کنترل نفس و تسلط بر شهوات است، در حالى که بى تقوائى همان تسلیم شدن در برابر شهوات سرکش و از بین رفتن هر گونه کنترل بر آنها است.

و در جاى دیگرى مى فرماید: اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَى دَارُ حِصْن عَزِیز وَ الْفُجُورَ دَارُ حِصْن ذَلِیل لَا یَمْنَعُ أَهْلَهُ وَ لَا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَیْهِ أَلَا وَ بِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَایَا؛ بدانید اى بندگان خدا! تقوا قلعه اى است محکم و شکست ناپذیر، اما فجور و گناه حصارى است سست و بى دفاع، که اهلش را از آفات نجات نمى دهد و کسى که به آن پناهنده شود در امان نیست، بدانید! انسان تنها به وسیله تقوا از گزند گناه مصون مى ماند».( نهج البلاغه، خطبه 157)

و باز در جاى سومى مى افزاید: فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ لَهَا حَبْلاً وَثِیقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِیعاً ذِرْوَتُهُ؛ چنگ به تقواى الهى بزنید، که رشته اى است محکم، و دستگیره اى است استوار، و پناهگاهى است مطمئن»!.( نهج البلاغه، خطبه 190)

انسان باید به درجه ای برسد که همه هستی اش یعنی قلب و نفس او از تقوای الهی برخوردار باشد. چنین تقوای موجب می شود تا همه اعمال انسان از نوعی ساختار قوی الهی برخوردار باشد و مقبول درگاه خداوند قرار گیرد. از همین روست که شرط قبولی اعمال تقوایی دانسته شده است که سرتاسر وجود شخص را پر کرده و شخص را در مقام متقین قرار داده باشد.(مائده، آیه 27)

چیستی تقوای قلوب

خداوند در آیه 32 سوره حج می فرماید: ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ؛ اين است فرايض خدا و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن حاكى از پاكى دلهاست.

از این آیه و آیات دیگر و نیز روایات بسیاری از معصومان(ع) به دست می آید که مرتبه عالی تقوا و حتی می توان گفت که حقیقت تقوا همان تقوای قلبی است. این بدان معناست که تقوا از قلب نشات گرفته و در اعمال و رفتار خودش را نشان می دهد. این که خداوند در آیه 3 سوره حجرات عمل ادب نسبت به پیامبر(ص) را به عنوان تقوای قلوب مومنان می داند به این معناست که وقتی قلب تقوا داشته باشد در اعمال و رفتار خودش را نشان می دهد.

علامه طباطبایی در ذیل آیه 32 سوره حج می نویسد: و اضافه تقوا به قلوب اشاره است به اين كه حقيقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى معنوى است كه قائم به دلها است؛ و منظور از قلب، دل و نفوس است. پس تقوا، قائم به اعمالی نيست كه عبارت از حركات و سكنات بدنى است؛ ، چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است، مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى‏جان كردن در جنايت و در قصاص، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اينها از نظر اسكلت و ساختار ظاهرى يكى است، پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام، يكى زشت و ديگرى معروف است، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است، نه خود عمل و نه عناوينى مانند احسان و اطاعت و امثال آن كه از افعال انتزاع مى‏شود.(المیزان، ذیل آیه)

مفسران نمونه نیز نوشته اند: كوتاه سخن اينكه تمام آنچه در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مى اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلها است .

اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از «بزرگداشت»- آن چنان كه بعضى از مفسران ظاهر بين گفته اند – بزرگى جسمانى قربانى و مانند آن نيست ، بلكه حقيقت تعظيم آن است كه مقام و موقعيت اين شعائر را در افكار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرند و آنچه درخور احترام و عظمت آنها است به جاى آورند.

ارتباط اين عمل با تقواى دلها نيز روشن است؛ زيرا علاوه بر اين كه تعظيم جزء عناوين قصديه است ، بسيار مى شود كه افراد متظاهر يا منافق تظاهر به تعظيم شعائر مى كنند، ولى چون از تقواى قلب آنها سرچشمه نمى گيرد بى ارزش است. تعظيم و بزرگداشت حقيقى از آن كسانى است كه تقواى دل دارند. و مى دانيم تقوا و روح پرهيزگارى و احساس مسؤ ليت در برابر فرمانهاى الهى چيزى است كه كانون آن قلب و روح آدمى است ، و از آنجا است كه به جسم سرايت مى كند، لذا مى توان گفت كه احترام و بزرگداشت شعائر الهى از نشانه هاى تقواى دل است .

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود التقوى هاهنا؛ حقيقت تقوا اينجا است! (تفسير قرطبى، ج 7 ص 4448؛ تفسیر نمونه ، ذیل آیه)

برپایه روایات معصومان(علیهم السلام) تقوا امری قلبی و نفسی است، چنان که به فرموده رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هر چیزی معدنی دارد و معدن تقوا قلوب عاقلان است.(روضة الواعظین، ص۴)

بنابراین، خاستگاه تقوا را همانند نور ایمان و اسلام می بایست در قلب یافت و تقوای را می بایست همانند ایمان، عمل جوانحی دانست که آثار آن در جوارح خود را نشان می دهد.

به سخن دیگر، باید گفت تقوا، امری معنوی و مرتبط با روح و نفس انسان است. پس تقوای الهی انسان همچون اعمال نیست که متشکل از حرکات و سکنات و از نظر ظاهری، مشترک بین طاعت و معصیت باشد و همچنین از عناوینی نیست که بتوان آن را قطعاً از افعالی چون احسان، طاعت و امثال این‌ها انتزاع کرد و به شکلی حتمی به تقوا عامل آن پی برد.( مجمع البیان ج۷، ص۱۵۰؛ المیزان ج۱۴، ص۳۷۴؛ اطیب البیان ج۹، ص۲۹۸)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. روان شناسی اطاعت پذیری از مستکبران
    در آیات قرآنی به مسایل روان شناسی بسیار پرداخته شده است. اگر مجموعه این گزاره های روان شناسی قرآن گردآوری شود، می توان از آن نظریه های علمی روان شناسی را استنباط کرد و بر پایه آن، رفتارها را تحلیل علمی کرد و توصیه هایی مناسب با آن ارایه نمود.

    یکی از گزاره های روان شناسی قرآن، مربوط به چگونگی اطاعت پذیری است. به این معنا که چگونه می توان افراد و اشخاص را مطیع خود کرد تا آن چه فرمان داده می شود انجام دهند. به سخن دیگر، چگونگی می توان مردمی را فرمانبر کرد تا مطیع شوند؟

    از جمله راه هایی که قرآن مطرح می کند، به حوزه روان شناسی ارتباط دارد. قرآن می فرماید: «اگر مردمی را خوار و خفیف کنید، از شما اطاعت می کنند.» پس خوار و خفیف سازی به عنوان یک متغیر اصلی نقش اساسی در فرمانبری افراد و اشخاص دارد.

    البته قرآن، این گزاره را چنان که گفته شده بیان نکرده است، بلکه با اشاره به رفتاری که فرعون و فرعونیان در پیش گرفته بودند، به تحلیل علمی آن پرداخته و در تبیین تعلیل و چرایی اطاعت قوم از فرعون و فرمانبرداری ایشان می فرماید: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ؛ پس فرعون قوم خویش را خفیف و سبک و خوار کرد ، پس آنان او را اطاعت کردند.(زخرف، آیه 54)

    پس یکی از راه های فرمانبرسازی دیگران، آن است که ایشان را خفیف و خوار و سبک ساخت. این که به او بگویید: بی سواد! چیزی سرت نمی شود! تو کجا و فهم این مطلب! تو را چه رسد کار درست انجام دهی!

    البته این زمانی تاثیر می گذارد که ظرفیت در شخص باشد و زمینه های روحی و روانی اش را داشته باشد؛ از این روست که قرآن در تعلیل و چرایی تاثیرگذاری این استخفاف برای فرمانبرداری و فرمانبری می فرماید: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ؛ پس فرعون قوم خویش را خفیف و سبک و خوار کرد، پس آنان او را اطاعت کردند؛ چرا که آن مردمان، مردمی فاسق و بدکار بودند. پس از نظر قرآن، مردمی به دنبال سبک و خوار شدن، به اطاعت می پردازند که خودشان فاسق باشند. از این رو، با خوار و خفیف کردن افراد با ایمان و ثابت قدم که صبر جمیل الهی و استقامت را دارا هستند، نمی توان آنان را مطیع خود ساخت.(فصلت آیه 30؛ احقاف آیه 13؛ جن آیه 16)

    از این جا یک قاعده در روان شناسی اجتماعی نیز به دست می آید. در حقیقت قرآن می فرماید با نگاهی به افراد و جامعه ای که فاسق است می توان دریافت اینان با خوار شدن مطیع می شوند. امروز با نگاهی به جامعه اسلامی به سادگی می توان دریافت مومنان با خوار و خفیف شدن، مطیع مستکبران و ظالمان نمی شوند بلکه به مبارزه خود ادامه می دهند، اما گروه های فاسق اجتماعی با خوار شدن خودشان را تسلیم مستکبران و ظالمان جهانی می کنند.

    هم چنین بر اساس این آیه می توان دریافت اگر جامعه ای مطیع مستکبران و ظالمان شده است ، از این جا باید دانست که به سبب فسق و فجوری است که در آنان است؛ زیرا اگر فسق و فجور نبود، به خوار و سبک شدن مطیع نمی شدند. پس از معلول به علت و از علت به معلول می رسیم. از جامعه ای که با خوار شدن مطیع مستکبران و ظالمان است دانسته می شود که جامعه ای فاسق است و از جامعه ای که با خوار شدن مطیع مستکبران نمی شود می توان دریافت که آنان فاسق نیستند بلکه مومنانی هستند که به نصرت و ولایت الهی دلخوش بوده و در کارشان موفق هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا