اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

آخرت نگری اسباب اخلاق گرایی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

درباره مبانی اخلاق بحث و مجادله بسیار است. بر اساس آموزه های قرآنی، مبنای اخلاق و هنجارها را باید در آخرت گرایی جست؛ زیرا این آخرت گرایی است که انسان را مهار و مدیریت می کند و ترس از پاسخ گویی در قیامت یا طمع برخورداری از بهشت موجب می شود تا اخلاق خوب و نیک را در خود به منش و کنش و واکنش تبدیل نماید. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی درباره اصالت مبنای آخرت گرایی در اخلاق گرایی انسان سخن به میان آورده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

انکار آخرت سبب هنجارگریزی

بینش ها و نگرش ها شاکله شخصیتی انسان را شکل می دهد و اعمال و رفتار و کردارها را سامان می دهد. خداوند به صراحت در آیه 84 سوره اسراء می فرماید: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ؛ بگو: هر كس فرا خور شخصیت، سرشت و عادت و روش خويش كار مى‏كند.

این شاکله و سرشت را فطرت الهی و معرفت ها و علم ها و بینش ها و نگرش های آدمی شکل می دهد. بنابراین، فلسفه ای که نگرش هستی شناسی و جهان بینی شخص را شکل می دهد و در شخصیت و شاکله شخص اثر می گذارد، از عوامل موثر در اعمال آدمی از جمله اخلاق فردی و اجتماعی و رفتارها و کردارها است.

کسی که اعتقادی جز به دنیای محسوس ندارد و منکر عوالم غیب از جمله خدا و معاد و فرشتگان و عالم آخرت است، همه هستی را در ماده و دنیا خلاصه می کند. بنابراین، از نظر چنین شخصی، پاسخ گویی که باید داشته باشد در حد پاسخ گویی به قانون و دولت و نهادهای قانونی است؛ پس اگر بتواند کاری کند تا کارش در ظاهر هنجاری و قانونی باشد، ولی در اصل دور زدن قانون و اختلاس و هنجارشکنی باشد، این کار را به تمام ظرافت و دقت انجام می دهد و تنها ترس از قانون و سرزنش های دیگران یا مجازات ها است که در نقش بازدارنده عمل می کند و او را از ارتکاب کارهای غیر قانونی و بابهنجار باز می دارد.

اما اگر کسی اعتقاد به عوالم غیب به ویژه معاد و حساب و کتاب آخرت داشته باشد، تنها از ترس قانون اصول اخلاقی و هنجاری را رعایت نمی کند، بلکه از جهت خوف و طمع نسبت به آخرت است که اصول اخلاقی و هنجاری را همانند احکام شرعی مراعات می کند.(اعراف، آیه 56) از همین روست که حتی اگر قانون با دروبین و دیگر سازوکارهای مهار و نظارت و مراقبت نباشد، این وجدان و فطرت اوست که او را مهار و مدیریت می کند؛ چون می داند که خداوند ناظر و مراقب اوست هر چند که خودش او را نمی بیند، ولی خداوندی است که او را می بیند و به سر و خفی و اخفی درون دلها و نیت هایش آگاه است که این چشم و دل خیانت می کند یا نه ؟(غافر، آیه 19)

اسحاق بن عمار گوید: امـــام صــادق (علیه السّلام) به او فرمودند: ای اسحاق! از خـــــــــــــــــدا بتـــــــــــــــــرس تا گویا او را به چشم میبینی و اگر تو او را نبینی او تو را میبیند و اگر معتقدی تو را نمی بیند محققا کافری و اگر معتقدی تو را می بیند و در برابر او گناه میکنی او را پست ترین ناظران بر خود ساخته ای .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: اُعبُدِ اللّهَ كَأنَّكَ تَراهُ، فَإن لَم تَكُن تَراهُ، فَإنَّهُ يَراكَ ؛ خدا را چنان عبادت كن كه گويى او را مى بينى؛ و اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند.( كنز العمّال : 5250 و هم چنین نگاه کنید: 5252 و 5254)

در حدیثی دیگر از پیامبر(ص) آمده است: قَالَ (جبرئیل) فَأَخْبِرْنِی عَنْ الْإِحْسَانِ؟ قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ؛ جبرئیل گفت: مرا از احسان و نیکوکاری خبر ده؟ فرمود: نیکوکاری عبارت است از اینکه چنان خدا را بندگی نمایی که گویی او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی یقیین بدار که او تو را می بیند.(بحارالانوار، ج 59، ص 260 و 261؛ الدرالمنثور، سیوطی، ج 1، ص 93)

بر اساس همین اصالت آخرت در اخلاق گرایی و تقوا گرایی و هنجارگرایی انسان است که خداوند به حوزه معرفتی انسان بسیار توجه داشته و بسیاری از آیات به تبیین عوالم غیب اختصاص یافته است.

خداوند در آیات نخست سوره بقره می فرماید کسی که تقوای عقلانی و فطری که در همه بشر نهادینه شده (شمس، آیات 7 تا 10) را داشته باشد از قرآن و رسالت پیامبر(ص) بهره مند شده و به عوالم غیب ایمان آورده و در عبادت خداوند و انفاق و کارهای خیر دیگر وارد می شود و این گونه به رستگاری می رسد. در حقیقت این آیات بیان می کند که معرفت نسبت به عوالم غیب و ایمان بدان تا چه اندازه در گرایش های تقوایی پاداشی انسان و اعمال نیک و خیر و احسان او نقش دارد و او را به سمت و سوی نیکوکاری و احسان و اخلاق و رفتارهای هنجاری سوق می دهد.

از آیات 44 و 45 سوره بقره به دست می آید که حتی اطمینان وعلم ظنی و عرفی به آخرت و ملاقات خداوند و پاسخ گویی اعمال در آخرت خود مهم ترین عامل و سبب گرایش آدمی به کارهای نیک و عبادت و خیر و احسان و مانند آن است و انسان را به خشوع می رساند و از تکبر می رهاند.

در حقیقت احتمال بالاتر از پنجاه درصد آدمی را در جهت مثبتی قرار می دهد تا به احتمال ملاقات و پاسخ گویی مراقب اعمال و رفتار خودش باشد.(نگاه کنید: بقره، آیه 249)

اما کسی که اعتقادی به آخرت ندارد و ملاقات الهی و پاسخ گویی را منکر است، به سبب همین فلسفه هستی شناسی و جهان بینی که دارد، اصول اخلاقی را مراعات نمی کند. جالب این است که خداوند در بیان شبهه افکنی برخی از این ها نسبت به عوالم غیب و آخرت و معاد و حساب و کتاب آن، می فرماید که این شبهات علمی که اینان مطرح می کنند تنها در راستای آن است که بتوانند جلوی خود را باز کنند و با زمینه را برای فجور و هنجارشکنی و دریدگی خود فراهم آورند. خداوند در این باره می فرماید: أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ؛ آيا انسان مى‏پندارد كه هرگز ريزه استخوان‏هايش را گرد نخواهيم آورد؟! چرا، ما قادريم بر اينكه سرانگشتان او را هم راست و درست كنيم. ولى نه، انسان مى‏خواهد كه جلوی خویش را باز کند و به فجور بپردازد.(قیامت، آیات 3 تا 5)

از این آیات و هم چنین آیات دیگر قرآنی این معنا به دست می آید که باور و اعتقاد به قیامت و ایمان به حساب وکتاب آخرت موجب بازدارندگی انسان از انجام کارهای فجور و رفتارهای ضد تقوایی و ضد اخلاقی است ؛ در حالی که انکار قیامت و شبهه افکنی در آن موجب می شود تا انسان هنجارشکن شده و به دریدگی و فجور بپردازد و اصول اخلاقی و حتی قانونی را دور زند و چیزی نیز جلوی او را نمی گیرد.

وجدان همان فطرت

ممکن است گفته شود که اگر انسان مادی گرا باشد و باور و اعتقادی به عوالم غیب ازجمله خدا و آخرت و حساب و کتاب آخرتی نداشته باشد، به دلیل اصل و امر دیگری در وجود انسان ، می تواند اخلاق گرا و هنجارگرا باشد؛ پس نمی توان تنها سبب و عامل برای اخلاق گرایی و مبنای آن را ایمان و اعتقاد به عوالم غیب از جمله آخرت گرایی قرار داد؟

در پاسخ باید گفت اصولا وجدان همان فطرت الهی انسان است. به این معنا که خداوند انسان را نفس و روانی آفریده که از جمله سرشته های آن گرایش به کمالات و خیرات و گریزش از نواقص و شرور است. خداوند به این مطلب در آیات قرآنی از جمله آیات 7 تا 10 سوره شمس اشاره دارد و می فرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ؛ سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد و در حالت تسویه و اعتدال آفرید سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد، كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد، و هر كه آلوده‏اش ساخت، قطعاً درباخت.

پس نفس انسانی دارای یک حالتی است که خوب و بد و خیر و شر و حق و باطل به او الهام شده و نسبت به آنها شناخت و گرایش و گریزش دارد. به سخن دیگر، وجدان مرتبه ای از مراتب نفس و روان آدمی و چیزی جدا از آن نیست. این وجدان زمانی که دسیسه و به گناه و خطا دفن نشده و فتیله نورانیت آن پایین نیامده ، قابلیت و ظرفیت نمایش حق و باطل و خیر و شر داشته و به طور طبیعی به خیر گرایش و از شر گریزش دارد؛ اما وقتی به گناه و خطا و فجور و رفتارهای ضد اخلاقی و بی تقوایی و نابهنجارها زنگار گرفت(مطففین، آیه 14)، یا مهر و مختوم شد(بقره، آیه 8 وآیات دیگر)، پس از آن دیگر از چنین توانایی برخوردار نخواهد بود و همین نفس که در مرتبه ای لوامه و سرزنشگر است و نسبت به کارهای زشت و نابهنجار اخلاقی هشدار داده و سرزنش می کند(قیامت، ایه 2) تبدیل به نفس اماره به بدی و فرمانده بدکاری می شود(یوسف، ایه 53) و امور را بر شخص تسویل کرده و تزیین می دهد و حقایق را وارونه و واژگونه تحلیل و توصیف و تبیین و توصیه می کند.(یوسف، آیات 18 و 83؛ طه، آیه 96)

پس تا زمانی که نفس انسانی در حالت تسویه باشد از تقوای آغازین و طبیعی و فطری خود بهره می برد(بقره، ایه 2) و به طور طبیعی هر حکم عقلی و شرعی که بر اساس فطرت باشد پاسخ مثبت داده و از آن پیروی می کند چنان که از اسلام مبتنی بر فطرت پیروی می کند و به شریعت اسلامی از همین رو پای بند می شود(روم، آیه 30)، اما وقتی از آن حالت خارج شد دیگر وجدانی بیدار نیست تا فرمان دهد و سرزنش کند و راهنمایی کند. خداوند به این مطلب در آیاتی از جمله همین آیات 8 تا 12 سوره بقره اشاره می کند و می فرماید که قلب ها و دل های مهر شده به جایی می رسد که حقایق را وارونه دیده و توصیه های واژگونه می کنند. از همین رو، سفاهت و بی خردی را به مومنان نسبت می دهند و کارهای مفسده آمیز خویش را اصلاح گرانه می دانند؛ زیرا فطرت خود را دفن و دسیسه کرده و راه الهامات فطری و فرمان های وجدانی نفس سرزنشگر را بسته اند و چون حقایق را وارونه می بینند توصیه های وارونه دارند و کارهای نابهنجار و فاسد خویش را هنجار و صالح دانسته و افساد و خویش را اصلاحات تلقی می کنند و بر اساس همین رویه رفتار می کنند و دیگران را بدان می خوانند. این گونه است که از نظر آنان اصول اخلاقی و هنجاری چون ازدواج و نکاح با غیر هم جنس ، نابهنجار شده و نابهنجاری چون هم جنس بازی و لواط و مساحقه به عنوان هنجار تلقی شده و حتی قانونی می شود.

شاکله و شخصیت، سازه ای انسانی

از این آیات و آیات دیگر قرآنی به دست می آید که وجدان آدمی بخشی از همان اصل فلسفی غیب گرایی انسان است؛ به این معنا که اگر باور به عوالم غیب از جمله خدا و معاد و حساب و کتاب آخرت نباشد، اصل اخلاقی معنایی نخواهد داشت و قانون گرایی انسان در محدوده ترس از مجازات دنیوی خواهد بود که به سادگی با دور زدن و مکر می توان آن را شکست و چیزی به نام وجدان نیز باقی نخواهد ماند؛ زیرا وجدان در سایه سنگین گناه دفن شده و دیگر قدرتی برای ابراز وجود نخواهد داشت چنان که در غرب این اتفاق افتاده است و قوانین بر اساس اخلاقی شکل می گیرد که اصول اخلاق هنجاری و انسانی نیست، بلکه اخلاق ضد هنجاری چون لواط و هم جنس گرایی و بی عدالتی و قسط خوری و نزول خوری و مانند آن هاست.

انسانی که گرفتار هنجارشکنی شود وجدان خویش را می کشد و شخصیت و شاکله ای از خود به جا می گذارد که جز به زشتی فرمان نمی دهد و گرایش نمی یابد. این که شاکله را گاه به معنای نیت گرفته اند، به دلیل آن است که رفتار آدمی به انگیزه های او بستگی دارد که همان نیت است؛ کسی که در ساختار وجودی و هویتی اش گناه و هنجارشکنی نهادینه شده، نمی تواند حتی در کارهای نیک، حسن نیت داشته باشد و آن را به داعی و انگیزه های پلید انجام می دهد. همان طوری که اگر کسی شخصیت سالم و قلب و فطرت و وجدان سالم و بیداری داشته باشد اعمال و کردار و رفتاری که از او بروز و ظهور می کند خیر و نیک است و حتی اگر در تطبیق اشتباه کند و کاری بد و زشت را انجام دهد به داعی و انگیزه خیر و نیک انجام داده است و نیت بد نداشته است؛ به سخن دیگر حسن فاعلی همراه او است هر چند که از روی خطا و اشتباه در تطبیق حسن فعلی نداشته است و کار بدی را انجام داده است.

امـام صـادق عليه السلام فرمـود: اِنَّما خُلِّدَ أهلُ النّارِ فِى النّارِ لأَنَّ نِيّاتِهِم كانَتْ فِى الدُّنيا أنْ لَو خُلِّدُوا فيها أن يَعصُوااللّهَ أبَداً ؛ وَإنَّما خُلِّدَ أهلُ الجَنَّةِ فِى الجَنَّةِ لاِنَّ نِيّاتِهِم كانَتْ فِى الدُّنيا أن لَو بَقَوا فيها أن يُطيعُوااللّهَ أبَداً ؛ فَبِالنِّياتِ خُلِّدَ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ. ثُمَّ تَلا قَولَهُ تَعالى : «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» قالَ: عَلى نِيَّتِهِ؛ اهل دوزخ از اين رو در دوزخ براى هميشه مى مانند كه قصد داشتند، اگر در دنيا جاودان ماندند، هميشه نافرمانى خدا كنند و اهل بهشت از اين رو در بهشت جاودانند كه نيت داشتند اگر در دنيا باقى بمانند هميشه در اطاعت خدا باشند؛ پس اين دسته و آن دسته به سبب نيّت خود (در بهشت يا جهنم) جاودانى شدند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: « بگو هركس برابرِ برنامه خود عمل مى كند»، يعنى برابر نيت خويش .( اصول كافى ج3، ص 135 و 136)

این که امام صادق(ع) شاکله را همان نیت می داند؛ زیرا نیت همان انگیزه ای است که اعمال آدمی از آن جا نشات می گیرد و به عنوان خاستگاه اعمال شناسایی می شود. از آن جایی که نیت خروج شخصیت و هویت ویعنی بینش ها و نگرش های شخص است، باید گفت که هر عمل انسانی بر اساس بینش ها و نگرش هایی است که هویت و شخصیت او را شکل داده و منش و کنش و واکنش های او را مدیریت می کند. پس این که شاکله را به نیت معنا می کند هیچ تضادی با تفسیر شاکله به سرشت و شخصیت آدمی ندارد.

امـام صـادق عليه السلام هم چنین در باره نقش نیت در اعمال آدمی فرمـوده است: اِنَّ العَبدَ المُؤمِنَ الفَقيرَ لَيَقوُلُ : يارَبِّ ارزُقنى حَتىّ أفعَلَ كَذا وَ كَذا مِن البِرِّ وَ وُجُوهِ الخَيرِ، فَاذا عَلِمَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ذلِكَ مِنهُ بِصِدقِ نِيَّةٍ كَتَبَ اللّهُ لَهُ مِنَ الأجرِ مِثلَ ما يَكتُبُ لَهُ لَو عَمِلَهُ، اِنَ اللّهَ واسِعٌ كَريمٌ؛ بنده مؤمن فقير مى گويد: پروردگارا ثروتى روزى ام كن تا در راه خير واحسان چنين و چنان كنم .و چون خداوند به راستىِ نيتش پى مى برد ، براى او همان اجر وپاداش را مى نويسد كه اگر انجام مى داد مى نوشت. همانا خداوند وسعت بخش وكريم است.( اصول كافى ج3، ص 135)

پس هر کاری که انسان انجام می دهد به شخصیت و شاکله و سرشت و هویت او باز می گردد که با فلسفه و بینش و نگرش ها و اعمال و رفتارهایش شکل گرفته و ثابت شده و هویت وجودی او را تشکیل می دهد. این سازه انسانی است که وقتی بر اساس اصل فطرت و تسویه الهی باقی ماند و رشد کرد در مسیری قرار می گیرد که اخلاق گرا و قانون گرا و هنجارگرا خواهد بود، اما اگر در مسیری دیگر قرار گرفت و زنگار و مهر خورد، دیگر ضد اخلاق و قانون و هنجارها می شود.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن ، اگر شخصیت انسانی که اصولا درچهل سالگی شکل می گیرد، شکل گرفت دیگر یا قابل تغییر نیست یا بسیار سخت تغییر دادنی است و رفتار و کردارها به طوری ناخواسته از همان شخصیت مثبت و منفی نشات می گیرد و کاری نمی توان کرد.

امـام صـادق عليه السلام در این باره فرمـوده است: اِزالَةُ الْجِـبالِ اَهـْوَنُ مِنْ اِزالَةِ قَلْبٍ عَنْ مَوْضِعِهِ ؛ كوه كندن از دل كندن آسانتر است. (تحف العقول، ص 240)

از نظر اسلام و آموزه های آن ارتباط تنگاتنگی میان شخصیت و رفتار آدمی چه اخلاقی و هنجاری و چه ضد اخلاقی و نابهنجار وجود دارد. به عنوان نمونه رفتار ضد اخلاقی حسد و حسادت موجب کفر اندیشه ای و کفران نعمت رفتاری می شود. امـام صـادق عليه السلام فرمـوده است: اِيّاكُمْ اَنْ يَحْـسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضا فَاِنَّ الْكُفْرَ اَصْلُهُ الْحَـسَدُ؛ مبـادا با يكديـگر حسـد ورزيـد، زيرا كفر و بى دينى از حسد بر مى خيزد. (اعيان الشيعه ، ج 1 ، ص 673)

انسان اگر ترس از آخرت داشته باشد و به عوالم غیب ایمان ، آن زمان است که رفتارش را اخلاقی و هنجاری کرد و از کارهای که روزی باید پاسخ گو باشد پرهیز می کند و حتی قانون مطابق اخلاق و شرع و عقل را دور نمی زند ؛ چرا که می داند خداوندی ناظر و مراقب اعمال اوست که از نیت ها خبر دارد و بر اساس آن داوری و قضاوت و حکم می کند.

امـام صـادق عليه السلام به این ترس از آخرت چنین اشاره فرمـوده و از مردم می خواهد تا حواس خودشان را جمع کنند و ضد اخلاقی و ضد هنجاری رفتار نکنند چرا که حساب آنان با خداوند سریع الحساب است. امام می فرماید: در تورات چنين آمده است: برايتان نوحه سرايى كرديم، اما نگريستيد، تشويقتان كرديم اما به شوق نيامديد. (اى پيامبر) به خونريزان بفهمان كه خداى را شمشيرى است كه آرامش ندارد وآن جهنم است . پس اى چهل ساله ها آماده حساب باشيد، پنجاه ساله ها شما كاشته اى هستيد كه زمان برداشتش نزديك است . شصت ساله ها! چه پيش فرستاده ايد وچه به جاى نهاده ايد ؟ هفتاد ساله ها! خود را جزء رفتگان به حساب آريد، هشتاد ساله ها! فقط برايتان حسنه مى نويسند و گناه برايتان نوشته نمى شود، نود ساله ها! شما اسيران خدا در زمينيد، سپس مى گويد: بخشنده اى كه مردى را اسير كرده چه مى گويد؟ وبا اسير خود چه مى كند؟ راوى مى گويـد: عرض كردم او را نان و آب مى دهد و از او كار مى كشد؟. امـام فرمـود: بنا بر اين مى خواهى رفتار خـدا با اسيرش چگونه باشد. (موسوعة الامام الصادق عليه السلام ج11 ص17 به نقل از روضه الواعظين ص490)

به هر حال، مبنای اصل در اصول اخلاقی و هنجاری چیزی جز ایمان به عوالم غیب و آخرت گرایی و حساب و کتاب آن جا نیست و نمی تواند باشد و هر کسی بخواهد اصول اخلاقی را بر چیزی دیگر بر پا کند به نتیجه دلخواه نخواهد رسید؛ زیرا همانطوری که قانون را دور می زند اخلاق و هنجارها را دور می زند و در نهایت به جایی می رسد که ضد هنجارها و اصول اخلاقی مانند عدالت و قسط و آزادی و صداقت و وفا و مانند آن ها به ضد هنجار تبدیل شده و در قوانین نیز این گونه با آن برخورد می شود؛ چنان که در برخی از اصول اخلاقی در غرب چنین وضعیتی پیش آمده است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا