اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

بررسی موضوع خودبینی از منظر قرآن و عرفان قرآنی

معرفت نفس و روان شناسی از مهم ترین وظایف و تکالیف هر انسانی است؛ زیرا با معرفت نفس و روان شناسی است که انسان خدا را در خود می یابد و از خود شناسی به خدا شناسی در حد معرفت پروردگارش دست می یابد. شناخت نفس و روان به معنای شناخت از ضعف ها و قوت های آن برای انسان شناخت از تهدیدها و فرصت ها است. از این روست که در آموزه های اسلامی بر آن تاکید شده است. نویسنده در این مطلب بر روان شناسی به معنای معرفت نفس وخودشناسی توجه داده است تا خداشناسی تحقق یابد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

نفس، گوهری گرانبها

واژه نفس در کاربردهای فارسی هماره با هواها و خواسته های نفسانی همراه است؛ از این رو، به نظر می رسد که مفهومی که کاربران فارس زبان از آن می فهمند مفهومی منفی و ضد ارزشی است؛ اما حقیقت آن است که نفس دارای معانی مثبتی است که حتی بر خداوند نیز اطلاق می شود و خداوند در آیات 28 و 30 سوره آل عمران می فرماید: وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ؛ و خداوند شما را از خودش بر حذر می دارد.

اصولا آن چیزی که انسان را انسان کرده همان نفسی است که خداوند با دمیدن روح خویش در انسان به وی بخشیده است. پس نفس انسانی همان حقیقت اصیل و گران بهایی است که خداوند به آدمی داده است. همین نفس است که خداوند در سوره شمس پس از چند سوگند پیاپی به آن سوگند می خورد تا عظمت و اهمیت آن را بیان کند.(شمس، آیات 1 تا 7) همین نفس در فرآیندی به کمال خویش می رسد و از کالبد جسمانی و بدن خاکی جدا می شود و به عالم برزخ و سپس عالم آخرت می رود.(مومنون، آیه 14؛ آل عمران، آیه 185؛ زمر، آیه 42 و آیات دیگر)

البته همین نفس که حقیقت وجودی انسان را تشکیل می دهد، با آن که بسیط است ولی دارای همه صفات و قوای متضاد و متناقضی است که اگر در حالت اعتدال و عدالت ذاتی و الهی خود حفظ و نگه داشته نشود و از داشته های الهامی و فطری تشخیص خوب و بد و حق و باطل و نیز گرایش به خوب و حق و گریزش از بد و باطل سود نبرد، می تواند به جای حرکت کمالی به سوی متاله و خدایی شدن، هبوط و سقوط کرده و در دام فجور و گناه افتاده و دفن و دسیسه شود و چراغش به خاموشی گراید.(شمس، آیات 7 تا 10)

تخاصم و خصومتی که در ساحت قدس الهی میان اعیان ثابته و ماهیات برای ظهور و بروز است(ص، آیه 69) در ساحت نفس آدمی نیز در حال اتفاق افتادن است. هر یک از قوای نفسانی و مراتب و سطوح نفس بر آن است تا جلوه و ظهوری بیش تر و کامل تر داشته باشد؛ از این روست که در حالت ظلوم و جهول(احزاب، آیه 72) به تعدی و تجاوز می پردازند و مرتبه و صفت و قوه ای از نفس به دیگری ظلم می کند.(بقره، ایه 57؛ ال عمران، آیه 117) این گونه است که سرمایه وجودی نفس از دست می رود و انسان گرفتار زیان و خسران می شود.(اعراف، آیه 9)

البته اگر مدیریت کلی نفس در اختیار فطرت الهی و قلب و عقل سلیم قرار گیرد و انسان با شاخص و میزان درونی قلب سلیم و بیرونی وحی الهی خود را بسنجد و مدیریت کند، آن هنگام در صراط مستقیم هدایت پیش خواهد رفت و به کمال بایسته و شایسته خویش می رسد و متاله و خدایی شده و در مظهریت ربوبیت به خلافت الهی اشتغال می یابد. از همین روست که امیرمومنان امام على عليه السلام در توصیف ارزش و بهای نفس انسانی می فرماید: إنّ النَّفسَ لَجَوهَرَةٌ ثَمينَةٌ ؛ مَن صانَها رفَعَها ، و مَنِ ابتَذَلَها وَضَعَها ؛ همانا نَفْس گوهرى گران بها است، هر كه آن را نگه داشت بلند مرتبه اش گردانيد و هركه از آن نگهدارى نكرد پست و خوارش ساخت. (غرر الحکم، ص 3494) و هم چنین امام على عليه السلام در جایی دیگر می افزاید: لَيسَ على وَجهِ الأرضِ أكرَمُ علَى اللّهِ سبحانَهُ مِن النَّفسِ المُطيعَةِ لِأمرِهِ؛ در روى زمين چيزى نزد خداوند سبحان گراميتر از نفْسى كه مطيعِ فرمان او باشد، وجود ندارد.(همان، 7530)

مدیریت و مهار نفس

چنان که گفته شد، نفس در همان یگانگی و یکتایی خودش دارای همه قوا و صفات الهی و مظهر اسماء الله است. بنابراین، در همان که اول است آخرت و همان طوری که ظاهر است باطن و نیز در عین قرب در بعید نشسته است. جلال عظمت و غضب در کنار جمال رحمت و محبت قرار دارد.

البته ویژگی هایی خاص موجب می شود تا بستر و فضایی که نفس در آن رشد پیدا می کند، گرایش به برخی از امور چون شهوت و غضب بیش تر داشته باشد؛ زیرا از معدن خاک بر آمده و در بستر شهوت جذب و جاذبه گیاه و نبات رشد کرده و در راستای دفع دشمن و متخاصم غضب نموده و از احساس و عواطف حیوانی بهره برده تا در شرایط نفخ روح الهی قرار گرفته و به انشای الهی خلقت جدید یافته است.(مومنون، آیه 14) بنابراین، شرایط و بستر رشد و کمال برای شهوت و غضب یعنی قوه جاذبه و دافعه فراهم تر بوده و آن ها پیش از آن عقل از مقام خیال به وهم تا عقل فعال برسد، به بلوغ کمالی خویش رسیده و اختیاردار انسان شده اند. پس اگر حمایت های خاص در قالب الهامات و وحی و اجرای شریعت تزکیه ساز و تربیت کننده نباشد، عقل نمی تواند جایگاه رهبری و مدیریت را به دست گیرد و قلب را فرمانروای الهی کند و تاج شاهی بر قلب عقیده الهی گزارد.

پس اگر میدان به عقل و قلب داده نشود و تاج شاهی و فرمانروایی بر سرش نرود، میدان و حکومت به دست قدرتمندان و افسرانی قوی چون شهوت و غضب می افتد و آنان به حکم افسری تاج بر سر می نهند و میدان عمل را در دست می گیرند.

پس انسان می بایست به مدد معرفت نفس و سپس علم نفس خودش را شناخته و با علم نفس حقایق و قدرت ها و ضعف های نفس را شناخته و خودش را با اصول و قوانین و سنت های حاکم بر نفس بسنجد و با بهره گیری از شریعت و احکام آن اعمال صالح و مفید و سازنده را در پیش گیرد و نفس سرکش را رام کند؛ چنان که امیرمومنان امام على عليه السلام در این باره فرموده است: العِلمُ قائدٌ، و العَملٌ سائقٌ، و النَّفسُ حَرونٌ ؛ علم از جلو مى كشد و عمل از پشت سر مى راند و نفْس مركبى سركش است.(تحف العقول، ص 208)

سرکش نفس به سبب غلبه بلوغ کمالی و زودرس شهوت و غضب که از آن به هواها و خواسته های نفسانی تعبیر شده و در آیه 53 سوره یوسف به عنوان نفس بدفرمان و نفس اماره بالسوء معرفی شده ، موجب می شود که عقل دیر بالغ ناتوان بماند و در دست شهوت و غضب اسیر شود. اگر نتوانیم با استفاده از مرتبه نفس لوامه و سرزنشگر(قیامت ، آیه 2) و الهامات فطری(شمس، آیات 7 تا 10) و احکام شریعت اسلام و قوانین مهار کننده (بقره، آیه 37 ؛ روم، آیه 30 و آیات دیگر) عقل را تقویت کنیم و قلب سلیم را شاه جان کنیم، و بند و عقال بر پای نفس افسار گسیخته زنیم، باید با عواقب و پیامدهای زیانبار و زشت آن در دنیا و دوزخ کنار آییم. از همین روست که امیرمومنان امام على عليه السلام هشدار داده و نسبت به استفاده از عقل و تقویت آن تاکید می کند و می فرماید: النُّفوسُ طَلِقَةٌ ، لكنَّ أيدِي العُقولِ تُمسِكُ أعِنَّتَها عنِ النُّحوسِ؛ نَفْس ها افسار گسيخته اند، امّا دست هاى خردها عنان آنها را گرفته نمى گذارند به بدبختى و هلاكت افكنند.(غرر الحکم، 2048)

آن حضرت(ع) به این نکته در اشکال مختلف و گوناگون توجه می دهد که شقاوت و بدبختی در فطرت ما سرشته شده و این انتخاب ماست که تعیین کننده وضعیت نهایی ما خواهد بود. ایشان در نیایشی به این نکته مهم چنین توجه می دهد: اللّهُمّ داحِيَ المَدحُوّاتِ ، و داعِم المَسمُوكات ، و جابِلَ القُلوبِ على فِطرَتِها : شَقِيِّها و سَعيدِها ؛ بار خدايا! اى گستراننده زمين ها و بر پا دارنده آسمان ها و آفريننده دل هايى كه بدبختى و خوشبختى هر يك را با آن سرشته اى.(نهج البلاغه، خطبه 72)

از مطالب پیشین این نکته به دست آمد که نفس در اصل حالت تعادل و اعتدال و تسویه قرار داده شده است و این گونه نیست که شرایط و بستر مادی نفس موجب شود تا کفه ترازو به سوی شهوت و غضب چنان تمایل یابد که انسان نتواند این اعتدال را به دست خویش حفظ کند؛ بلکه از آیات و روایات به دست می آید که انسان هم از درون و هم از برون مورد حمایت قرار می گیرد. پس اگر هواهای نفسانی درون و وسوسه های شیطانی برون کفه را سنگین می کند، اما در درون و برون نفس حمایت هایی انجام می شود تا کفه اعتدال هم چنان حفظ شود؛ یعنی الهامات فطری و وحی الهی موجب می شود تا انسان بتواند تعادلی را میان قوای نفسانی ایجاد کند. در روایات در تفسیر آیه 8 سوره شمس آمده است: قال الإمامُ الباقرُ و الإمامُ الصّادقُ عليهما السلام ـ في قوله : «فألْهَمَها فُجُورَها و تَقْواها» ـ : بَيَّنَ لَها ما تأتي و ما تَترُكُ ؛ امام باقر و امام صادق عليهما السلام   ـ درباره آيه «فألهمها فجورها و تقواها ؛ پس پليد كارى و پرهيزكارى اش را به آن الهام كرد» ـ فرمودند : آنچه را كه نفْس بايد انجام دهد يا ترك گويد براى او روشن ساخت.(مجمع البیان، ج 10، ص 755)

هم چنین امام صادق (ع) می فرماید: قال الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ في قولهِ «و نَفْسٍ و مَا سَوّاها» ـ : خَلَقَها و صَوَّرَها ، و قولهُ : «فألهَمَها فُجُورَها و تَقْواها» أي عَرَّفَها و ألهَمَها ، ثُمّ خَيَّرَها فاختارَت ؛ امام صادق عليه السلام   ـ درباره آيه «و نفْس و ما سوّاها» ـ فرمود : يعنى آن را آفريد و بدان شكل داد و جمله «فألهمها فجورها و تقواها» يعنى خوبى و بدى را به نفْس شناساند و الهام كرد. آنگاه نفْس را ميان گزينش هر يك از اين دو مخيّر نمود و او صاحب اختيار شد.(تفسیر قمی، ج 2، ص 424)

و در جایی دیگر فرموده است: قالَ الإمام الصادق عليه السلام ـ في قوله : «وَنَفْسٍ وَ ما سَوّاها» ـ : المؤمنُ المَستورُ و هُوَ علَى الحَقِّ ، و قوله : «فَألْهَمَها فُجورَها و تَقواها» قالَ: مَعرِفةُ الحَقِّ مِن الباطِلِ ؛ امام صادق عليه السلام ـ در بيان آيه «و نفْس و ما سوّاها» ـ فرمود : مؤمنِ مستورى كه بر حق باشد. هم چنين در بيان آيه «فألهمها فجورها و تقواها» فرمود: مقصود شناخت حق از باطل است.(بحارالانوار، ج 24، ص 72، حدیث 6)

حضرت على عليه السلام درباره نقش وحی به عنوان راهنمای انسان در مهار و مدیریت نفس و بر انگیختن قوه و تقویت عقل فرموده است: فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ، وَواتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِياءَهُ، لِيَسْـتَأْدُوهُمْ مِيثـاقَ فِطْـرَتِهِ، وَيُذَكِّـرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَـتِهِ، وَيَحْتَجُّـوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْـلِيغِ، وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ، وَيُرُوهُمْ آياتِ الْمَقْـدِرَةِ؛ ـ چنين بود كه ـ خداوند فرستادگانش را در ميان آنان ـ مردم برانگيخت و پيامبران خود را پى در پى به سوى آنها گسيل داشت تا: پايبندى به ميثاق فطرت الهى را از آنان مطالبه كنند، و نعمتهاى از ياد رفته خداوندى را به يادشان آوردند، و با ابلاغ رسالت الهى حجت را بر آنان تمام كنند، و گنجينه هاى پنهانِ خِردها را بر آشوبند و شكوفا كنند، و آيات قدرت و حكمت الهى را بر آنان بنمايانند.(نهج البلاغه، خطبه 1)

انسان می بایست کاری کند تا قوای شهوت و غضب در حد اعتدال بمانند و به جذب و دفع خیر و شر بپردازند و در مسیر کمالات مورد استفاده و کمک کار باشند. این اعتدال تنها در سایه بهره گیری از تعقل و هم چنین تعبد تعقلی و تعقل تعبدی شدنی است. از همین روست که حضرت على عليه السلام فرموده است: مَنِ اْستَحْكَمَتْ لى فيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَيْرِ،إحْتَمَلْتُهُ عَلَيْها وَ اغْتَفَرْتُ فَقـْدَ ما سِواها،وَ لا أَغْتَفِرُ فَقْـدَ عَقْلٍ وَلا دِينٍ،لاِنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةِ الْأَمْنِ، فَلا يَتَهَنَّأُ بَحَياةٍ مَعَ مَخافَةٍ، وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَياةِ وَ لا يُقاسُ إِلاّ بِالْأَمْواتِ؛ هر كه خصلتى از خصال نيك را به كار بندد و آن را در خود ملكه نمايد او را با همان عادت پسنديده مى پذيرم و از اتصاف به خصلت هاى نيك ديگر چشم مى پوشم، اما هيچگاه نداشتن عقل و دين را نمى بخشم، زيرا نداشتن دين يعنى نداشتن امنيت و آسايش، و زندگى در سايه ترس و نگرانى گوارا نيست. چه اينكه نداشتن عقل بمعناى نداشتن خود زندگى است و حيات بدون عقل تنها به زندگى مردگان مى ماند.(کافی، ج 1، ص 31، حدیث 30)

در سایه عقل و قلب سلیم است که انسان می تواند همه مراتب سه گانه را بپیماید و از مصادیق عبادالله شود و به کمالاتی که از آن راه آن یعنی تقوا(بقره، آیه 21)، یقین های سه گانه(واقعه، آیه 95؛ تکاثر ، آیات 5 و 7) و مانند آن ها دست یابد و خدایی و ربانی و خلیفه الهی شود. هر چند حضرت على عليه السلام فرموده است: إِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ رَغْبـَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التـُّجَّارِ،وَإِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ رَهْبـَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ،وَإِنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ شُكْرا فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ؛ گروهى خداوند را به سوداى ثواب و پاداش بندگى مى كنند، كه نيايشى سودا گرانه است و گروهى ديگر از ترس كيفر و عذاب تن به بندگى مى دهند، كه بندگى بردگان است و گروهى ديگر خداى را به انگيزه سپاس و ستايش مى پرستند و اين عبادت آزادگان است. (نهج البلاغه، کلمات 239)

اما این بدان معنا نیست که جمع آن ها شدنی نباشد، بلکه می تواند خداوند را هم به رحمت واسعه اش عبادت کرد و هم به عظمت و جلال و جبروتش و هم به محبت بی کرانش عبادت کرد؛ هر چند که بسیاری از مردم یا به رحمت الهی چشم دوخته و یا از جلالش هراسان هستند و کم تر به محبتش دلبسته اند و عبادت می کنند. کسی که بتواند خداوند را به رحمت جمالی و غضب جلالی و محبت بی کرانش عبادت کنند، در اوج اعتدال و عقلانیت است.

اما انسان باید هماره یک اصل خـودســازى وتزکیه نفس را در دستور کار قرار دهد و با ایجاد تکالیف و مشقت بر نفس اجازه ندهد تا به حکم شهوت و غضب عمل کند و در این امور زیاده روی داشته باشد. تلاش انسان برای تزکیه نفس و خودسازی تلاشی است که خداوند کمک کار فرد خواهد بود و او را یاری و مدد می رساند؛ زیرا راهی برای کمال است و خداوند کمال گرایان و کمال خواهان را دوست داشته و یار و یاور آنان خواهد بود. به هر حال، چنان که حضرت على عليه السلام فرموده است انسان باید تلاش خود را داشته باشد: عِبادَاللّهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبادِاللّهِ إِلَيْهِ عَبْدا أَعانَهُ اللّهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَتَجَلْبَبَ الْخَوْفَ… وَصارَ مِنْ مَفاتيحِ أَبْوابِ الْهُدَى، وَمَغالِيقِ أَبْوابِ الرَّدَى… قَدْ أَمْكَنَ الْكِتابَ مِنْ زِمامِهِ، فَهُوَ قائِدُهُ وَإِمامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَيَنْزِلُ حَيْثُ كانَ مَنْزِلُهُ؛ اى بندگان خدا بى گمان محبوب ترين بندگان در پيشگاه خداوند، كسى است كه خدا او را در نبرد با نفس خويش يارى كرده است.او حزن ـ دورى از خداى خود ـ را جامه زيرين و ترس از ـ عذاب ـ او را جامه زبرين خود نموده و … خود به تنهايى كليد همه درهاى هدايت و قفل همه درهاى هلاكت و سقوط گرديده است.قرآن را رهبر و پيشواى خود قرار داده و زمام خود را به او سپرده است، هر جا كه قرآن منزل كند او نيز فرود آيد و هر جا كه قرآن، برگزيند او نيز منزل كند. (نهج البلاغه، خطبه 86)

برخی از اعمال تزکیه رفتارهایی است که بیانگر تلاش برای خود سازی است. اموری چون آن چه امیرمومنان امام علی(ع) فرموده لازم و ضروری است: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ، وَحُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ،أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْرا، وَأَذَلُّ شَيْءٍ نَفْسا.يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ، وَيَشْنَأُ السُّمْعَةَ.طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ،كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ.شَكُورٌ صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ،سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ!نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ، وَهُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ؛ چهره مؤمن شاد و دل او گريان است،گستره سينه او از هر پهنه اى وسيع تر و خود او از همه متواضع تر است، برترى را خوش ندارد و آوازه و اشتهار را زشت مى شمرد، غمش طولانى و اندوهش ژرف و سكوتش بسيار و وقتش مشغول به كار است.پرسپاس و پرشكيب و فرورفته در انديشه است و نسبت به اظهار گرفتارى هاى خود براى ديگران بخل مى ورزد، نرمخو و انعطاف پذير است و با آنكه جانى با صلابت تر از سنگ خارا دارد در رفتارش از بندگان نيز خاكسارتر است. (نهج البلاغه، کلمات 333)

در راه تزکیه نفس و خودسازی هماره امید به خدا داشته باشد و به خودش زیاد امید نبدند. به سخن دیگر، اعتماد به نفس خوب نیست اما اعتماد به خدا خوب و لازم است. نباید به خود امیدوار بود ولی به خدا باید امید بست.(نجم، آیه 32؛ یوسف، آیه 87)

حضرت على عليه السلام فرموده است: الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ،وَلَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللّهِ، وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِاللّهِ؛ فقيه كامل كسى است كه نه مردم را از رحمت خداوند دلسرد كند و نه از مهر و لطفش نوميد سازد و نه از مكر خداوندى ايمنشان سازد. (نهج البلاغه، کلمات 90)

پس انسان باید محاسبه نفس داشته باشد چنان که حضرت على عليه السلام فرمود: عِبادَ اللّهِ! زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَحـاسِبُوها مِـنْ قَبْـلِ أَنْ تُحـاسَبُوا،وَتَنـَفَّسُوا قَبْـلَ ضِيـقِ الْخِنـاقِ،وَانْقادُوا قـَبْلَ عُنـْفِ السِّياقِ؛ اى بندگان خدا! پيش از آنكه سنجيده شويد خويشتن را بسنجيد و پيش از آنكه به حسابتان رسيدگى شود حساب خود را تسويه كنيد، پيش از آنكه گلويتان بسته شود و نفس به شماره افتد تنفس كنيد و قبل از آنكه شما را به زور برانند خود، به راه افتيد. (نهج البلاغه، خطبه 89)

عمر کوتاه است و انسان باید به سرعت به خودسازی بپردازد و کمالات را کسب کرده و صفات الهی نهفته در نفس را اظهار کرده و به فعلیت برساند؛ چرا که فرصـت‏هاى طـلايى عمر به سرعت در حال رفتن است. حضرت على عليه السلام فرمود: قُرِنَتِ الْهَيـْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَالْحـَياءُ بِالْحِرْمانِ،وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ؛ هيبت و ترس، قرين ناكامى و شرم و حياء، زمينه ساز محروميت است و فرصتها چونان ابر در گذرند پس فرصتهاى نيك را دريابيد. (نهج البلاغه، کلمات 20)

تو خود حجاب خودی از میان برخیز

انسان با خودشناسی و معرفت نفس به این مطلب می رسد که خداوند همه هستی اش را پر کرده است و حقیقت وجودی او چیزی جز شئونات الهی نیست؛ زیرا وجودی انسان فقری است و فقر تمام هستی او را فراگرفته است. (فاطر، آیه 15)

انسان وقتی به خود می نگرد خدا را در خود می یابد و اصولا کسی که خوب دقت کند جز خدا نمی یابد. البته نفس انسانی گرفتار پرده های غفلت است و از همین روست که خدا را در خود نمی یابد. حضرت امیرالمؤمنين عليه‌السّلام مي‌فرمايند: ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ؛ «به هیچ چیز نظر نينداختم مگر آن که خدا را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن مشاهده کردم»( فیض کاشانی ، عین الیقین ، ج 1 ، ص 49 )

به تعبیر زیبای باباطاهر:

«به دریا بنگرم دریا ته وینم

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان از قامت رعنا ته وینم»

اصولا در هستی چیزی جز خدا و نوروجودش چیزی نیست و همه هستی تجلیات خداوندی است. از همین رو گفته شده است: اَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ؛ «به هر طرف که رو کنید، وجه الهی آنجاست»( بقره ، آیه 115)

اميرالمؤمنين علی عليه‌السّلام نیز در تعبير زيبايي مي‌فرمايند: اَلحَمدُللهِ المُتِجَلّي لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ؛ حمد خدایی را که در صورت و قالب خلق، بر خلایق خويش تجلّی نمود»1(نهج البلاغه ، خطبه 108)

پس اگر انسان حجاب های غفلت را از دیدگان قلب خویش بردارد و بصیرت و بینایی قلبی پیدا کند، پیش از آن که خود را بیابد خدا را می یابد؛ چرا که خداوند میان شخص و خودش حایل است: وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ؛ و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى‏گردد.(انفال، آیه 24)

ای در دلم نشسته

ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم

ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم

ای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه بینم

وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم

ای شش جهت ز نورت چون آینه‌ست شش رو

وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم

دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته

جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم

گر بندم این بصر را ور بسکلم نظر را

از دل نه‌ای گسسته از تو کجا گریزم

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا