اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

اخلاق نیک، نشانه خردمندی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

هر انسانی خود را عاقل و خردمند می داند و از این که به بی خردی، بی عقلی، سفاهت، جهالت و مانند آن ها نسبت داده شود به شدت عصبانی و خشمگین می شود؛ اما به نظر می رسد که برخی واقعا بی خرد هستند، ولی در جهل مرکب هستند؛ اینان کسانی هستند که مدعی عقل و خرد هستند، ولی هیچ نشانه ای از خردمندی در آنان یافت نمی شود؛ زیرا خردمندی ویژگی هایی دارد که در این ها یافت نمی شود. نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام بر آن است تا ویژگی های خردمندی و صفات خردمندان را تبیین نماید و نشان دهد واقعا چه کسی خردمند و عاقل است و چه کسی در جهل مرکب به سر می برد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

عقل و خرد در مقام تعقل و تفکر و تخلق

بر اساس آموزه های قرآنی، انسان موجودی خردمند و عاقل است؛ البته این بدان معنا نیست که دیگر موجودات از خرد بهره ای نبرده اند، بلکه به این معنا که سطح خردمندی انسان در میان موجودات جسمانی، مادی و زمینی بیش از دیگران است.

البته باید توجه داشت که عقل در لغت به معناى حبس و امساك آمده است؛ و عاقل را از آن رو عاقل گفته اند كه خویشتن دار، خود نگهدار بوده و خويشتن را از رفتن به دنبال هواهاى نفسانى و پیروی و اتباع از آن ها باز مى دارد. این سطح و درجه از عقل است که مايه امتياز انسان از حيوان است و از دیگر موجودات زمینی برتری می یابد.

البته عقل به معناى فهم و ضدّ حماقت نيز آمده است.(ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 326، «عقل»)

برخى گفته اند: با توجّه به معناى اصلى عقل كه حبس، بستن، امساك و خوداری است، بر هر ادراكی با اين خصوصيّت نيز عقل اطلاق مى شود.

همچنين بر مدركات انسانی و قوّه اى كه به وسيله آن انسان میان خير و شرّ و حق و باطل تميز مى دهد، عقل گفته مى شود که در این صورت مقابل عقل، جنون، سفاهت، حماقت و جهل است كه البته هر كدام به اعتبارى است.(علامه طباطبایی، الميزان، ج 2، ص 247)

گفتنی است که در قرآن كريم واژه عقل به كار نرفته، ولى برخى از مشتقّات آن مانند «يعقل»، «عقلوا»، «يعقلون» و «تعقلون» آمده است. این بدان معناست که داشتن عقل و این قوه مهم و ارزشی نیست، بلکه آن چه مایه ارزش است همان به کارگیری این قوه در تعقل و تفکر و تخلق است. از همین روست که به جای به کارگیری عقل، از الفاظ ديگرى استفاده شده كه به نوعى بيانگر به کار گیری و بهره مندی فرد از عقل يا مرتبه اى از آن است. به همین سبب در قرآن به جای استفاده از واژه عقل الفاظی مانند «قلب»، «فؤاد»، «افئده»، «الالباب»، «النّهى» و «حجر» به کار رفته است که اطلاق هر يك عاقل به معنای نوع استفاده و به کارگیری عقل و خرد در زندگی است؛ زیرا عقل کاربردهای چندگانه ای دارد که نوع کاربرد آن خصوصیتی را موجب می شود و عاقلی را از عاقلی دیگر جدا می سازد؛ از همین روست که در استفاده از این الفاظ جهت خاصّى در آن لحاظ شده است. به عنوان نمونه «النّهى» ناظر به بازدارندگی و منع عاقل از ورود امر ضرری به حوزه وجودی شخص، «حجر» ناظر به محدودیت سازی ، «الالباب» ناظر به مغزیابی و باطن یابی امور و ژرف نگری در مسایل و دریافت ملکوت حقایق و عبور از ظواهر به بواطن، «قلب» ناظر به دگرگونی و صیرورت و انقلاب هویتی و وجودی، «فؤاد» و «افئده» ناظر به مقام اطمینان و یقین شهودی و ملکوتی است.

از نظر آموزه های قرآنی، قلب همان هویت انسانی را شکل می دهد و گاه کلیت نفس و روان را به این نام می خوانند؛ بنابراین مراد از قلب و فواد تنها حوزه عواطف و احساسات نیست، بلکه به حوزه کلیت وجودی و هویتی انسان نیز ارتباط برقرار می کند. این گونه است که ارتباط تنگاتنگی میان عقل و قلب پدید می آید. پیامبر اکرم(ص) درباره نسبت و رابطه عقل و قلب در وجود انسانی می فرماید: مَثَلُ الْعَقْلِ فِى الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّراجِ فى وَسَطِ الْبَيْتِ؛ عقل در دل، همانند چراغ در ميان خانه است. (علل الشرايع، ص ۹۸، ح ۱)

در این حدیث روشن شده که قلب همان هویت وجودی انسان و خانه ای است که عقل به عنوان چراغ عمل می کند و حقایق هستی را به شخص انسانی نشان می دهد. پس کسی که عقل خود را به کار نگیرد مانند کسی است که خود را به کوری زده و چشم خویش را بسته و نمی خواهد از این نوری استفاده کند که همه فضای خانه را روشن کرده و شخص می تواند بدان در آیات آفاق و انفس بنگرد.

پس انسانی که از عقل خویش بهره می گیرد و از آن در زندگی برای رسیدن به کمالات علمی و عملی سود می برد، انسان خردمند و عاقل است و صرف داشتن این قوه از منظر قرآن بیانگر و نشانه ای بر خردمندی و دارابودن عقل و خرد نیست. از همین روست که خداوند بارها در آیات قرآنی عقل را به معنای وسیله ای برای شناخت(یونس، آیه 16؛ روم، آیات 24 و 28)، ابزار شناخت حق و باطل و خیر و شر و وسیله مهم برای پيشگيرى از نابكاريها و رفتارهای نادرست و باطل(طه، آیه 128) ، وسيله تشخيص ارزشها و پيدا كردن زندگى بهتر و برتر(قصص، آیه 60)، ابزار شناخت پاكيها و ناپاكيها و دستيابى به ارزش برتر پاكيها(مائده، آیه 100) و مانند آن ها دانسته است.

پس از نظر قرآن، عاقل و خردمند کسی است که از عقل برای تفکر و تعقل بهره گیرد و با شناخت حقایق هستی از این چراغ الهی برای روشن شدن خوب و بد استفاده کند و در چارچوب فطرت سلیم و معتدل الهی به خوبی و زیبایی و کمال گرایش از بدی و زشتی و نقص گریزش داشته باشد.

کارکردهای عقل و خرد

بر این اساس باید گفت که عاقل و خردمند نشانه هایی و خردورز و متعقل نیز ویژگی هایی دارد که باید در فضایل اخلاقی و رفتارهای تربیتی و اجتماعی او خود نمایی کند و بروز و ظهور داشته باشد.

  1. شناخت حقایق و معرفت شناسی ربوبیت: در آیات قرآنی نخستین نشانه خردورزی و تعقل را در شناخت حقایق هستی به ویژه حوزه های خداشناسی و به ویژه ربوبیت و پروردگاری الهی مطرح می کند. خداوند در آیاتی از جمله آیات 3 و 4 سوره رعد می فرماید: عقل، ابزارى براى شناخت ربوبيّت خدا و پروردگاری اوست و انسان می بایست با تعقل در آیات تکوینی آفاقی و انفسی به این حقیقت دست یابد. انسان می بایست رخدادهاى طبيعى را به عنوان یک آیت و نشانه از نشانه های پروردگاری و ربوبیت الهی در نظر گیرد و از این راه نقش و جایگاه خداوند را در ربوبیت و پروردگاری هستی دریابد و بداند که خلق براساس یک هدف و غایتی آفریده شده و خداوند بر آن است تا این خلق به آن هدف و غایت برسد. پس حرکت همه هستی برای رسیدن به آن غایتی است که خداوند برای آنها قرار داده است. بنابراین، هرگز جهان را در چارچوب لهو و لغو و لعب ارزیابی نمی کند و می داند که خداوند ربوبیت همه هستی را به عهده دارد و در این مسیر آنان را حرکت می دهد و همه حتی شیطان چون کلب معلم و سگ تعلیم دیده شده ای است که در خدمت حکمت آفرینش الهی و بروز و ظهور استعدادها و کسب ملکات و کمالات است.(مومنون، آیه 115؛ فتح، آیات 4 و7؛ و آیات بسیار دیگر)
  2. شناخت حق و باطل: خداوند نعمت عقل را به عنوان چراغ باطنی به انسان ها بخشیده تا با آن حقایق هستی را از باطل آن بازشناسند و آن چه را که ثابت و پایدار است از آن چه ناپایدار و سراب و پوچ است جدا کنند. (یونس، آیه 16؛ روم، آیات 24 و 28)
  3. شناخت خوب و بد: از مهم ترین کارکردهای عقل آدمی آن است که توانایی شناخت حسن و قبح یعنی خوب و بد را داراست و می تواند خوب را از بد بازشناساند. از همین روست که خداوند در آیه 151 سوره انعام می فرماید که عقل، قادر به تشخيص قبح شرك به خداست و یا در آیه 44 سوره بقره می فرماید که عقل، داراى توان لازم براى تشخيص حسن و قبح افعالى است. همین عقل است که تشخیص می دهد که قتل نفس محترم بد و زشت است و یا نیکی و احسان به والدین خوب و زیبایست.(انعام، آیه 151)
  4. شناخت پاک و ناپاک: هم چنین عقل مهم ترین ابزار باطنی و درونی است که می تواند به کمک از بیرون پاک از ناپاک بازشناسد و طیب از خبیث تشخیص دهد و جدا نماید.(مائده، آیه 100)
  5. ارزش گذاری: عقل آدمی توانایی این را دارد که پس از شناخت نوعی ارزشگذاری نیز داشته باشد و بهتر از بد و یا بدتر تشخیص دهد. پس هم در مقام تضاد و هم در مقام عمل و تزاحم می تواند به یاری انسان بشتابد و او را کمک رساند. از همین روست که خداوند در آیه 60 سوره قصص می فرماید که عقل، وسيله تشخيص ارزشها و پيدا كردن زندگى بهتر و برتر نیز خواهد بود. امام على عليه السلام نیز می فرماید: لَيْسَ الْعاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لكِنَّ الْعاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْنِ؛ عاقل، آن نيست كه خوب را از بد تشخيص دهد. عاقل، كسى است كه از ميان دو بد،آن را كه ضررش كمتر است، بشناسد. (مطالب السئول، ص ۲۵۰)

با توجه به کارکردهای عقل انسانی می توان دریافت که خردمند می بایست به گونه ای باشد که حق و باطل و خوب و بد و زشت و زیبا را می شناسد و به سوی پاکی و پاکیزگی حرکت می کند و از درک درستی از همه حقایق داشته و باطل را از حق جدا می کند.

البته چنان که گفته شد، تعقل آدمی همانند تقوا و ایمان و یقین دارای مراتبی است و این گونه نیست که همه خردمندان با خردورزی در یک مرتبه و سطح باشند، بلکه با توجه به خردورزی و بهره گیری از آن ها در زندگی خویش در مراتب و درجات و سطوح گوناگونی قرار می گیرند. از سوی دیگر، در زندگی بشر مسایل گوناگون و متفاوتی است که نیازمند کنش ها و واکنش های متناسب خود است. بر همین اساس خردورزی انسان اشکال گوناگون و نام های متفاوتی می یابد که هر کدام ناظر به سطح و درجه یا کنش و واکنش مناسب با موضوعی است و موضع گیری خاص نام خاصی را موجب شده است.

عقلی که در آیات و روایات مطرح است ، چنین عقلی است که مایه دست یابی انسان به کمالات و رضایت و خشنودی خداوند است؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله می فرماید: يا عَلىُّ! اَلْعَقْلُ مَا اكْتُسِبَتْ بِهِ الْجَنَّةُ وَ طُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحْمنِ؛ اى على! عقل چيزى است كه با آن، بهشت و خشنودى خداوند مهربان به دست مى آيد.(من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۶۹،ح ۵۷۶۲)

پيامبر صلي الله عليه و آله ارتباط تنگاتنگی میان عقل و دین شناسایی کرده و بر آن تاکید دارد : اِنَّما يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ، وَ لا دينَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛ همه خوبى ها با عقل شناخته مى شوند و كسى كه عقل ندارد، دين ندارد. (تحف العقول، ص ۵۴)

البته در روایات بسیاری در مجامیع روایی هم چون کتاب عقل و جهل اصول کافی بیان شده که عقل همراه با دین و اخلاق و حیا همراه است و کسی که دین ندارد نمی تواند مدعی خردمندی باشد.

امام كاظم عليه السلام درباره جایگاه عقل در دین داری می فرماید: كَما لا يَقومُ الْجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الحَيَّةِ فَكَذلِكَ لا يَقومُ الدّينُ اِلاّ بِالنِّيَّةِالصّادِقَةِ وَ لا تَثْبُتُ النِّيَّةُ الصّادِقَهُ اِلاّ بِالْعَقْلِ؛ همان گونه كه قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام ديندارى هم تنها به نيّت پاكاست و نيّت پاك، جز با عقل حاصل نمى شود. (تحف العقول، ص ۳۹۶)

امام صادق عليه السلام درباره جایگاه و نقش عقل در زندگی انسان می فرماید: دِعامَةُ الاِنْسانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَليلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتاحُ اَمْرِهِ فَاِذا كانَ تَاْييدُ عَقْلِهِ مِنَ النّورِ كانَعالِما حافِظا ذاكِرا فَطِنا فَهِما فَعَلِمَ بِذلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْغَشَّهُ فَاِذا عَرَفَ ذلِكَ عَرَفَ مَجْراهُ وَ مَوصولَهُ وَ مَفْصولَهُ وَ اَخْلَصَ الوَحْدانِيَّةَ لِلّهِ وَالاِقْرارَ بِالطّاعَةِ فَاِذا فَعَلَ ذلِكَ كانَ مُسْتَدْرِكا لِما فاتَ وَ وارِدا عَلى ما هُوَ آتٍ يَعْرِفُ ما هُوَ فيهِ وَ لاَىِّ شَىْ ءٍ هُوَ هاهُنا و مِنْ اَيْنَ يَاْتيهِ و اِلى ما هُوَ صائِرٌ وَ ذلِكَ كُلُّهُ مِنْ تَاْييدِ العَقْلِ؛ ستون انسانيت، عقل است و از عقل، زيركى، فهم، حفظ و دانش بر مى خيزد. با عقل،انسان به كمال مى رسد. عقل، راهنماى انسان، بينا كننده و كليد كارهاى اوست. هر گاه عقل با نور يارى شود، دانا، حافظ، تيزهوش و فهيم مى شود و بدين وسيله (پاسخ)چگونه، چرا و كجا را مى فهمد و خيرخواه و دغلكار را مى شناسد و هرگاه اين را دانست،مسير حركت و خويش و بيگانه را مى شناسد و در توحيد و طاعت خداوند اخلاص مى ورزد و چون چنين كرد، آنچه از دست رفته جبران مى كند و بر آنچه در آينده مى آيدچنان وارد مى شود كه مى داند در كجاى آن است و براى چه منظورى در آنجاست. از كجاآمده و به كجا مى رود. و اين همه از پرتو تأييد عقل است. (كافى، ج ۱، ص ۲۵، ح ۲۳)

پيامبر صلي الله عليه و آله هم چنین در باره این که چگونه بتوانیم زمینه و بستر این کارکردهای عقل را فراهم آوریم، می فرماید: اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ كُلَّ ذى حِجىً وَ عَقْلٍ مِنْ اُمَّتى، قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، ما هُنَّ؟قالَ: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ، وَ حِفْظُهُ، وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ؛ چهار چيز بر هر عاقل و خردمندى از امّت من واجب است. گفته شد:«اى پيامبر خدا! آن چهار چيز كدام اند؟». فرمودند: «گوش فرادادن به دانش، نگهدارى، نشر و عمل به آن».(تحف العقول، ص ۵۷)

از نظر آموزه های وحیانی اسلام، نقش و اهمیت عقلی که بیان شده چنان ارزش مند است که باید آن را ناخدای کشتی توفان زده زندگی بشردر دنیایی دانست که هماره شخص در خسران و زیان است(سوره عصر) و باید کاری کند تا به سلامت از این توفان و دوزخ جنهمی که همه به شکلی در آن وارد می شوند(مریم، آیه 71)، بگذرد. امام كاظم عليه السلام می فرماید: اِنَّ لُقْمانَ قالَ لاِبْنِهِ: يا بُنَىَّ اِنَّ الدُّنْيا بَحْرٌ عَميقٌ قَدْ غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ فَلتَكُنْ سَفينَتُكَ فيها تَقْوَى اللّهِ وَ حَشْوُهَا الاْيمانَ وَ شِراعُهَا التَّوَكُّلَ وَ قَيِّمُهَا الْعَقْلَ وَ دَليلُهَا الْعِلْمَ وَ سُكّانُهَا الصَّبْرَ؛ لقمان به فرزندش فرمود: «فرزندم! دنيا دريايى عميق است كه بسيارى در آن غرق شدند. پس بايد در اين دريا، كشتى ات تقواى الهى، بار آن ايمان، بادبانش توكل بر خدا، ناخدايش عقل، راهنمايش علم و سكانش (فرمانش) صبر باشد». (كافى، ج ۱، ص ۱۶، ح ۱۲)

نشانه های خردمندی؛ خردورزی و تعقل

نشانه های خردمندی و خردورزی را باید در حوزه شناختی، اخلاق فردی و رفتار اجتماعی شخص دید و مشاهده کرد. امام على عليه السلام در بیان نشانه های خردمندی و خردورزی و تعقل به مجموعه ای اشاره می کند که شامل همه امور است. ایشان می فرماید : ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْ ءٍ اَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ ما تَمَّ عَقْلُ امْرِى ءٍ حَتّى يَكونَ فيهِ خِصالٌ شَتّى: اَلْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأمونانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأمولانِ وَ فَضْلُ مالِهِ مَبْذولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكفوفٌ وَ نَصيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا القوتُ لا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ اَلذُّلُّاَحَبُّ اِلَيْهِ مَعَ اللّهِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّواضُعُ اَحَبُّ اِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْمَعْروفِ مِنْ غَيْرِهِ و يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْمَعْروفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النّاسَ كُلَّهُمْ خَيْرا مِنْهُ وَ اِنَّهُ شَرُّهُم فى نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمامُ الاَمْرِ؛ خداوند با چيزى بهتر از عقل عبادت نشده است، و عقل كسى كامل نشود، مگر در او چند خصلت باشد: كفر و بدى از او انتظار نمى رود، رشد و خوبى در او اميد مى رود، زيادى ثروتش بخشوده و زيادى سخنش نگه داشته شده است، بهره او ازدنيا تنها غذاى روزانه است، در طول زندگى از دانش سير نمى شود، خوارى را باخداوند از عزّت با ديگران، بيشتر دوست دارد، تواضع نزد او دوست داشتنى تر ازشرف و بزرگى است، خوبىِ كم ديگران را بسيار و خوبى بسيار خود را كم مى شمرد،همه مردم را از خودش بهتر و خود را نزد خويش از همه بدتر مى داند و اين مهم ترين خصلت است. (كافى، ج ۱، ص ۱۸، ح ۱۲)

برهمین اساس می بایست گفت که خردمندی کسی است که در این سه حوزه اصلی در مرتبه مناسب و خوبی باشد. در ادامه برخی از روایاتی که به این نشانه ها توجه داده پرداخته می شود.

الف: حوزه شناختی:

انسان می بایست از عقل و خرد خویش بهره برد. مهم ترین ابزار شناختی بشر عقل است(یونس، آیه 16) و انسان می بایست قدر و ارزش این نعمت را بداند و به درستی از آن بهره گیرد. حواس های ظاهری ابزاری در خدمت عقل است تا عقل بتواند تصویری روشنی را به قلب و نفس انسانی ارایه دهد و نفس تصمیم خردمندانه ای از روی شناخت بگیرد. (مومنون، آیه 78) چنان که بیان شده نقش عقل در خانه دل آدمی همانند چراغی است که محیط را روشن می کند و انسان می تواند چاه و راه را ببیند و حقایق را از باطل جدا کرده و تشخیص دهد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است: مَثَلُ الْعَقْلِ فِى الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّراجِ فى وَسَطِ الْبَيْتِ؛ عقل در دل، همانند چراغ در ميان خانه است.(علل الشرايع، ص ۹۸، ح ۱)

البته شکی نیست که شناخت بی اتباع و پیروی از آن همانند محبت به پیروی معنایی ندارد؛ بلکه شناخت باید در عمل و رفتار خود را نشان دهد. پس وقتی شخص حق را شناخت می بایست از آن پیروی کند ؛ چنان که امام حسين عليه السلام می فرماید: لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الْحَقِّ؛ عقل، جز با پيروى از حق، كامل نمى شود. (اعلام الدين، ص ۲۹۸)

ب: حوزه اخلاق فردی و فضایل اخلاقی:

خردمند کسی است که فضایل اخلاقی در او رشد کرده و هیچ یک از رذایل اخلاقی چون کبر و غرور و تکبر و مانند آنها در او نیست، بلکه مجسمه فضایل اخلاقی چون تواضع و فروتنی و مهر و عطوفت و محبت و مانند آن هاست. کسی که مدعی خردورزی است و در همان حال انواع شهوت ها چون تفاخر و تکاثر در وی وجود نهادینه و ملکه شده است دروغگویی بیش نیست. اگر انسان بتواند فضایل اخلاقی خود را کامل کند در آن زمان است که از عاقلان محض که همان موجودات مجرد و فرشتگان هستند برتر و بالاتر باشد، چنان که امام على عليه السلام می فرماید: اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ رَكَّبَ فِى الْمَلائِكَةِ عَقْلاً بِلا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِى الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فى بَنى آدَمَ كِلَيْهِما فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهائِمِ؛ خداوند عزوجل، در وجود فرشتگان، عقل بدون شهوت و در چارپايان، شهوت بدون عقل و در وجود انسان، عقل و شهوت را با هم قرار داد، پس هر كس كه عقلش بر شهوتش پيروز گردد، از فرشتگان بهتر است و هر كس شهوتش بر عقلش پيروز گردد، از چارپايان بدتر است. (علل الشرايع، ص ۴، ح ۱)

اولین گام در تزکیه نفس و خودسازی در سایه توکل و تفویض امور به خدا و مشیت و اراده الهی، تخلیه نفس از رذایل اخلاقی و مدیریت قوای شهوانی و غضبانی است. بنابراین نخستین جهادی که باید انجام گیرد و تغییری که باید صورت یابد تا در جامعه و رفتار تغییر مشهودی مشاهده شود(رعد، آیه 16) باید در جهاد نفس باشد که از آن به جهاد اکبر نیز تعبیر شده است. امام على عليه السلام در این زمینه می فرماید: جاهِدْ شَهْوَتَكَ وَ غالِبْ غَضَبَكَ وَ خالِفْ سوءَ عادَتِكَ، تَزْكُ نَفْسُكَ وَيَكْمُلْ عَقْلُكَ وَ تَسْتَـكْمِلْ ثَوابَ رَبِّكَ؛ با هوا و هوست مبارزه كن، بر خشمت مسلّط شو و با عادت هاى بدت مخالفت كن، تا روحت پاك و عقلت كامل گردد و پاداش پروردگارت را به تمامى دريافت نمايى.(غررالحكم، ح ۴۷۶۰)

این عقل است که مسیر تقوا را به آدمی نشان داده و او را در این مسیر نگه می دارد. تاثیری که عقل در زندگی شخصی و کسب فضایل اخلاقی دارد از راه دیگری به دست نمی آید. از این روست که امام على عليه السلام آن را درختی می داند که تقوا بر آن نهاده شده است. ایشان می فرماید: اَلْعَقْلُ شَجَرَةٌ اَصْلُهَا التُّقى وَ فَرْعُهَا الْحَياءُ وَ ثَمَرَتُهَا الْوَرَعُ فَالتَّقْوى تَدعو اِلى خِصالٍ ثَلاثٍ: اِلَى الْفِقْهِ فِى الدّينِ وَ الزُّهْدِ فِى الدُّنْيا وَ الاِنْقِطاعِ اِلَى اللّهِ تَعالى وَ الْحَياءُ يَدْعو اِلى ثَلاثِ خِصالٍ: اِلَى الْيَقينِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ التَّواضُعِ وَالْوَرَعُ يَدْعو اِلى خِصالٍ ثَلاثٍ: اِلى صِدْقِ اللِّسانِ وَ الْمُسارَعَةِ اِلَى الْبِرِّوَ تَرْكِ الشُّبُهاتِ؛ عقل، درختى است كه ريشه آن تقوا، شاخه هايش حياء و ميوه آن، پارسايى است.تقوا به سه چيز دعوت مى كند: دين شناسى، بى رغبتى به دنيا و دل بستگى به خداوند، و حيا به سه چيز دعوت مى كند: يقين، خوش اخلاقى و تواضع، و پارسايى به سه چيزدعوت مى كند: راستگويى، سرعت و شتاب در نيكى ها و دورى از كارهاى شبهه ناك. (مواعظ العددية، ص ۱۶۰)

در جایی دیگر نیز می فرماید: اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ جِدُّهُ هَزْلَهُ وَ اسْتَظْهَرَ عَلى هَواهُ بِعَقْلِهِ؛ عاقل كسى است كه جدّى اش از شوخى اش بيشتر باشد و با كمك عقلش بر هوا وهوسش پيروز گردد. (غررالحكم، ح ۳۳۵۵)

از نخستین گام های اخلاق فردی حسن ظن و خوش گمانی در همه مسایل زندگی است. امام على عليه السلام می فرماید: اَلظَّنُّ الصَّوابُ مِنْ شيَمِ اُولِى الاَلْبابِ؛ خوش گمانى، از اخلاق عاقلان است.(غررالحكم، ح ۱۳۸۶)

انسان خردمند حکیمانه سخن می گوید و مبنای سخن او برهان و دلیل محکم و استوار است نه سوگند و قسم. امام على عليه السلام می فرماید: اَلْعاقِلُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِكْمَةً وَ مَثَلاً وَ الاَحْمَقُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍاَتْبَعَها حِلْفا؛ عاقل، هر گاه سخن بگويد، آن را با سخنى حكيمانه و ضرب المثل همراه سازد ونادان هرگاه سخن بگويد، آن را با سوگند همراه كند. (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج۲۰،ص۲۸۹، ح۳۰۶)

هم چنین خردورز خودش را متهم می کند و احتیاط را در این می داند که هرگز به چیزی که می گوید و می کند صد درصد قطع نداشته باشد و احتمال خطا و اشتباه هم بدهد. چنین رویه موجب می شود تا به اصلاح دایمی بپردازد و به آموزش و یادگیری ادامه دهد. امام على عليه السلام از این جایی که بیش تر مردم از عقل کامل بهره ای نبرده اند و گاه وهم را عقل می دانند، هشدار داده و می فرماید : اِتَّهِمُوا عُقولَكُمْ فَاِنِّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها يَكونُ الْخَطاءُ؛ عقل خويش را زير سؤال ببريد؛ زيرا از اعتماد به آن، خطاها سرچشمه مى گيرد. (غررالحكم، ح ۲۵۷۰)

خردورز اهل غیب نیست. امام على عليه السلام می فرماید: اَلْعاقِلُ مَنْ صانَ لِسانَهُ عَنِ الْغيبَةِ؛ عاقل كسى است كه زبانش را از بدگويى پشت سر ديگران، نگه دارد. (غررالحكم، ح ۱۹۵۵)

آن حضرت هم چنین می فرماید: اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ كانَ بِعَيْبِهِ بَصيرا وَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريرا؛ عاقل ترين مردم كسى است كه به عيب هاى خويش بينا و از عيوب ديگران، نابيناباشد. (غررالحكم، ح ۳۲۳۳)

ج : حوزه اخلاق اجتماعی و رفتاری:

اگر بخواهیم خردورز را بشناسیم می بایست به رفتار اجتماعی او توجه یابیم. پس هر چه فرد خوشخوتر و خوش خلق تر باشد باید او را خردمندتر ارزیابی کنیم. بر همین اساس پيامبر صلي الله عليه و آله می فرماید: رَاْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الاْيمانِ بِاللّهِ مُداراةُ النّاسِ فى غَيْرِ تَرْكِ حَقٍّ؛ كمال عقل پس از ايمان به خدا، مدارا كردن با مردم است به شرط آن كه حق، ترك نشود. (تحف العقول، ص ۴۲)

نگاه خردمند نسبت به بی خردان همانند نگاه پزشک است. از همین روست که خداوند می فرماید که وقتی خردمندان با این افراد رو به رو می شوند از نگاه احسان و بلکه مقام اکرام با آنان نگاه می کنند و دلسوزانه با آنان رفتار می نمایند. از همین روست که وقتی برخورد تند جاهلان را می بیند، با سلام و سلامتی به آن واکنش می دهند(فرقان، آیه 63) و در برابر لغو گویی و لغوگرایی و رفتارهای زشت و زننده آنان با کرامت و بزرگواری عبور می کنند.(فرقان، آیه 72) امام على عليه السلام نیز می فرماید: يَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ يُخاطِبَ الْجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ الْمَريضَ؛ شايسته است كه برخورد عاقل با نادان، مانند برخورد طبيب با بيمار باشد. (غررالحكم، ح ۱۰۹۴۴)

امام على عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: اِحْتَمِلْ ما يَمُرُّ عَلَيْكَ فَاِنَّ الاْحْتِمالَ سِتْرُ الْعُيوبِ وَ اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ؛ در برابر آنچه بر تو مى گذرد، بردبار باش، زيرا بردبارى، عيب ها را مى پوشاند. بهراستى كه نيمى از عقل، بردبارى و نيمه ديگرش خود را به غفلت زدن است. (غررالحكم، ح ۲۳۷۸)

پيامبر صلي الله عليه و آله نیز در بیان نشانه های خردمند به این نکته توجه داده و می فرماید: صِفَةُ الْعاقِلِ اَنْ يَحْلُمَ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَيْهِ وَ يَتَجاوَزَ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يَتَواضَعَ لِمَنْ هُوَ دونَهُ وَ يُسابِقَ مَنْ فَوْقَهُ فى طَلَبِ البِرِّ وَ اِذا اَرادَ اَنْ يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ فَاِنْ كانَ خَيْراتَكَلَّمَ فَغَنِمَ وَ اِنْ كانَ شَرًّا سَكَتَ فَسَلِمَ وَ اِذا عَرَضَتْ لَهُ فِتْنَةٌ اِسْتَعْصَمَ بِاللّهِ وَ اَمْسَكَ يَدَهُ وَ لِسانَهُ وَ اِذا رَأى فَضيلَةً اِنْتَهَزَ بِها، لا يُفارِقُهُ الْحَياءُ وَ لا يَبْدو مِنْهُ الْحِرْصُ فَتِلْكَ عَشْرُ خِصالٍ يُعْرَفُ بِها الْعاقِلُ؛ ويژگى عاقل، آن است كه در برابر نادان بردبارى كند، از آن كس كه به او ظلم كردهبگذرد، نسبت به زيردستان متواضع باشد، با بالادستان در خوبى ها رقابت كند، هرگاهخواست سخن بگويد، بينديشد، اگر خوب بود بگويد و بهره ببرد و اگر بد بود، سكوت كندو سالم بماند، اگر بلا و امتحانى برايش پيش آمد به خدا پناه ببرد و دست و زبان خود رانگه دارد، اگر فضيلتى ديد، به سرعت از آن بهره گيرد، حيا از او جدا نگردد و حرص از اوسر نزند، اينها خصلت هاى دهگانه اى است كه عاقل با آنها شناخته مى شود.(تحف العقول، ص ۲۸)

پس اگر خردمند را بخواهیم با نشانه هایش بشناسیم می بایست پس از ایمان به خداوند، این خردورزی را در رفتارهایش با مردم شناسایی کنیم به طوری که هر چه با مردم بهتر برخورد کند نشانه ای از خردورزی و کمال عقلانی او خواهد بود.

به عنوان نمونه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در تبیین یکی از سطوح و مراتب خردمندی که همان مرتبه بازدارندگی و مانعیت است، به اخلاق اجتماعی و رفتاری شخص اشاره داشته و می فرماید: اِنَّ خيارَكُمْ اُولُوا النُّهى، قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وَ مَنْ اُولُوا النُّهى؟ قالَ: هُم اُولُوا الاَخْلاقِ الحَسَنَةِ وَ الاَحلامِ الرَّزينَةِ وَ صِلَةِ الاَرْحامِ وَ البَرَرَةُ بِالاُمَّهاتِ وَ الاْباءِ وَ الْمُتَعاهِدينَ لِلْفُقَراءِ وَ الْجيرانِ وَ الْيَتامى وَ يُطْعِمونَ الطَّعامَ وَ يُفْشونَ السَّلامَ فِى الْعالَمِ وَ يُصَلّونَ وَ النّاسُ نيامٌ غافِلونَ ؛ «بهترين شما صاحبان عقل بازدارنده هستند». گفته شد: «اى رسول خدا! صاحبان عقل بازدارنده، چه كسانى اند؟». فرمودند: آنان كه داراى اخلاق خوب اند، بردبار و باوقارند، صله رحم مى نمايند، به پدران و مادران نيكى مى كنند، به فقرا، همسايگان و يتيمان رسيدگى مى نمايند، اطعام مى كنند، آشكارا به همه سلام مى كنند و هنگامى كه مردم در خواب وغافل هستند، نماز (نماز شب) مى گذارند. (كافى، ج ۲، ص ۲۴۰، ح ۳۲)

رفتارهای اجتماعی انسان که در قالب عرف و شرع تعریف می شود، به مجموعه رفتارهای پسندیده و نیکی اطلاق می شود که انسان آن را می شناسد. از آن جایی که احکام شرعی در چارچوب حسن و قبح و مصحلت و مفسده بیان شده اند، می توان دریافت که رفتارهای خردمند رفتارهایی مبتنی بر معروف های اجتماعی و قوانین و احکام شرعی خواهد بود. از همین روست که پيامبر صلي الله عليه و آله می فرماید: اَلا وَ اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَاَطاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ وَعَرَفَ دارَ اِقامَتِهِ فَاَصْلَحَها وَ عَرَفَ سُرْعَةَ رَحيلِهِ فَتَزَوَّدَ لَها؛ بدانيد كه عاقل ترين مردم كسى است كه پروردگارش را بشناسد و از او پيروى كند،دشمنان خدا را بشناسد و از آنان نافرمانى كند، جايگاه ابدى خود را بشناسد و آن را آبادكند و بداند به زودى به آنجا سفر خواهد كرد و براى آن، توشه بردارد. (اعلام الدين، ص ۳۳۷، ح ۱۵)

به سخن دیگر، نمی توان کسی را خردمند دانست در حالی که خلاف معروف اجتماعی و احکام شرعی عمل می کند و به اطاعت خداوند نمی پردازد، بلکه چنین شخصی را می بایست سفیه و بی خرد و جاهل دانست؛ زیرا هیچ نشانه ای از خرد در او یافت نمی شود.

بر اساس آموزه های قرآنی چراغ عقل انسانی همیشه فروزان است مگر این که به گناه و فسق و فجور دفن و دسیسه شود یا فتیله آن پایین آورده شود به طوری که دیگر یا نوری نتاباند یا بسیار کم نور باشد به گونه ای که انسان قدرت تشخیص حق و باطل و خیر و شر را از دست بدهد. (شمس، آیات 7 تا 10) در چنین حالتی است که مهر بر دلها زده می شود و شخص رفتارهای مفسدانه خویش را مصلحانه ارزیابی می کند و بر نابهنجار و اموری ضد دین و شریعت به عنوان خرد می نگرد و هنجارشکنان را تایید کرده و هنجارگرایان و ارزشی ها را سفیه و بی خرد می شمارد.(بقره، آیات 7 تا 12) پيامبر صلي الله عليه و آله در بین این تغییر و واژگونگی قلب و مهر شدن آن می فرماید: اَلطّابَعُ مُعَلَّقٌ بِقائِمَةِ الْعَرْشِ، فَاِذَا انْتُهِكَتِ الْحُرْمَةُ وَ عُمِلَ بِالْمَعاصى وَاجْتُرئَ عَلَى اللّهِ بَعَثَ اللّهُ الطّابَعَ فَيَطْبَعُ اللّهُ عَلى قَلْبِهِ فَلا يَعْقِلُ بَعْدَ ذلِكَ شَيْئا؛ مُهر بر پايه عرش آويزان است. هنگامى كه حريم ها شكسته و گناه شود و بى پروايى نسبت به خداوند انجام گيرد، خداوند مُهر را مى فرستد و بر قلب تبهكار مى زند و از آن پس، ديگر عقل او چيزى درك نمى كند. (كنزالعمّال، ح ۱۰۲۱۳)

از دیگر نشانه هایی که برای خردورزی در حوزه رفتار اجتماعی بیان شده ، الفت گیری انسان خردمند است؛ امام على عليه السلام در این باره می فرماید : اَلْعَقْلُ حَيْثُ كانَ آلِفٌ مَاْلوفٌ ؛ عقل هر كجا باشد، انس گيرنده و الفت پذير است. (غررالحكم، ح ۱۲۵۱)

انسان خردمند هماره در حال افزایش درجات خردمندی خود از طریق مجالست با خردمندان و خردورزی از این طریق است؛ زیرا خردورزی به معنای ریاضتی است که خرد با ورزش و ریاضتی خاص به رشد و بالندگی بیش تر می رسد. بنابراین، در رفتارها و معاشرت های خویش به این نکته توجه دارد که با هر کسی ننشیند و با کسی بنشیند که بر عقل او بیافزاید و خردش را به کار اندازد و ورزش دهد. امام على عليه السلام در این باره هشدار می دهد و می فرماید: فَسادُ الاَخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ وَ صَلاحُ الاَخْلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ وَ الْخَلْقُ اَشْكالٌ فَكُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ؛ معاشرت با نابخردان، اخلاق را فاسد و رقابت با عقلا اخلاق را اصلاح مى نمايد ومردم متفاوتند، و هر كس بر حسب طينت خود رفتار مى كند. (بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۸۲ ، ح ۷۸)

کسی که در محضر خردمندان حضور می یابد از آنان تجربه می آموزد؛ زیرا خردمند آن نیست که خود دست به تجربه بزند بلکه از تجربیات دیگران که در قالب موعظه و پندهای عام و جامع بیان می شود نیز استفاده می کند. چنان امام على عليه السلام درباره این خصوصیت رفتاری خردمندان می فرماید: اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ وَ خَيْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَكَ؛ عقل، اندوختن تجربه ها (و عمل به آن) است و بهترين تجربه، آن است كه پندت داده. (نهج البلاغه، نامه ۳۱)

حضور در چنین مجالسی به شخص این امکان را می دهد تا از عقول دیگران بهره مند شود؛ چنان که آن حضرت (ع) می فرماید: مَنْ شاوَرَ ذَوِى الْعُقولِ اسْتَضاءَ بِاَنْوارِ الْعُقولِ؛ هر كس با عقلا مشورت كند، از نور عقل ها بهره مى برد. (غررالحكم، ح ۸۶۳۴)

امام على عليه السلام هم چنین می فرماید: اَلا وَ اِنَّ اللَّبيبَ مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجوهَ الاْراءِ بِفِكْرٍ صائِبٍ وَ نَظَرٍ فِى الْعَواقِبِ؛ بدانيد عاقل، كسى است كه با فكر درست، به استقبال نظرات گوناگون برود و درعواقب امور بنگرد. (غررالحكم، ح ۲۷۷۸)

هم چنین حضور در چنین مجالسی موجب ادب آموزی است و نقش ادب نیز همانند باران بر کشتزار خواهد بود ؛ چنان امام على عليه السلام فرموده است: اِنَّ بِذَوِى الْعُقولِ مِنَ الْحاجَةِ اِلَى الاَدَبِ كَما يَظْمَأُ الزَّرْعُ اِلَى الْمَطَرِ؛ نياز عاقلان به ادب، همانند نياز كشتزار به باران است. (غررالحكم، ح ۳۴۷۵)

از نظر آن حضرت(ع) چنین رویه و رفتاری است که انسان را به کمالات می رساند؛ زیرا بسیاری از رفتارها حتی شرعی به جای آن که انسان را به سرعت به کمال برساند چنین خاصیتی ندارد؛ به سخن دیگر، تعقل عملی و خردورزی در میدان عمل است که انسان را به کمالاتی می رساند که درجات بهشتی او نیز افزایش می یابد. آن حضرت (ع) در جایی دیگر می فرماید: : لَقَدْ سَبَقَ اِلى جَنّاتِ عَدْنٍ اَقْوامٌ ما كانوا اَكْثَرَ النّاسِ لا صَوْما وَ لاصَلاةً وَ لا حَجّا وَ لاَ اعْتِمارا وَ لكِنَّهُمْ عَقَلوا عَنِ اللّهِ مَواعِظَهُ؛ گروه هايى به سوى بهشت برين از ديگران پيشى گرفتند كه بيش از ديگران اهل روزه، نماز، حج و عمره نبودند، بلكه آنان در موعظه هاى الهى تعقل كردند. (مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۱۳)

درروایت است: اَثْنى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ صلي الله عليه و آله عَلى رَجُلٍ حَتّى ذَكَروا جَميعَ خِصالِ الْخَيْرِفَقالَ رَسولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ؟ فَقالوا: يا رَسولَ اللّهِ نُخْبِرُكَ عَنْهُ بِاجْتِهادِهِ فِى الْعِبادَةِ وَ اَصْنافِ الْخَيْرِ تَساَلُنا عَنْ عَقْلِهِ؟! فَقالَ صلي الله عليه و آله: اِنَّ الاَحْمَقَ يُصيبُ بِحُمْقِهِ اَعْظَمَمِنْ فُجورِ الْفاجِرِ، وَ اِنَّما يَرْتَفِعُ الْعِبادُ غَدا فِى الدَّرَجاتِ وَ يَنالونَ الزُّلْفى مِنْ رَبِّهِمْعَلى قَدْرِ عُقولِهِم؛ گروهى در حضور پيامبر اسلام، مردى را ستايش كردند و همه ويژگى هاى خوب رابرايش بر شمردند. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «عقل او چگونه است؟». گفتند: «اى رسول خدا! ما از جديت او در عبادت و ديگر خوبى ها سخن مى گوييم و شما از عقل اومى پرسيد؟». فرمودند: نادان از روى نادانى به زشتى هايى بزرگ تر از زشتى هاى انسان گنهكار دست مى زند. همانا بندگان به ميزان عقلشان در روز قيامت به درجه بالاتر نائل وبه پروردگارشان نزديك مى شوند.(تحف العقول، ص ۵۴)

پس میزان و معیار سنجش افراد در روز قیامت خردورزی آنان است نه اعمال و کارهای عبادی آنان. ازهمین روست که پیامبر(ص) تفسیری روشن از بهترین اعمال به دست می دهد و می فرماید: سُئِلَ النَّبىُّ صلي الله عليه و آله عَنْ قَوْلِهِ: «اَ يُّـكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً» فَقالَ: اَ يُّـكُمْ اَحْسَنُ عَقْلاً،ثُمَّ قالَ صلي الله عليه و آله: اَتَمُّكُمْ عَقْلاً وَ اَشَدُّكُمْ لِلّهِ خَوْفا وَ اَحْسَنُكُمْ فيما اَمَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ وَ نَهى عَنْهُ نَظَرا وَ اِنْ كانَ اَقَلَّكُمْ تَطَوُّعا؛ از پيامبر صلي الله عليه و آله از معنى آيه «[تا بيازمايد] كداميك عملتان بهتر است» پرسيدند.فرمودند: يعنى كداميك عاقل تريد. سپس فرمودند: مقصود، كسى است كه عقلش كامل تر، از خدا بيمناك تر و در امر و نهى خداوند دقيق تر است؛ هر چند مستحبّاتش كمتر باشد. (بحارالأنوار، ج ۷۰، ص ۲۳۳)

خردمند در عمل و رفتارش ممکن است اشتباه و خطایی داشته باشد ولی توانایی عذر خواهی و پیشمانی و استدارک و جبران خطا را دارد و مغرور به رفتار خویش نیست و می کوشد تا به جبران خطا بپردازد. آن حضرت(ص)در جایی دیگر در این باره توضیح می دهد و در پاسخ پرسشی می فرماید : اَنَسٌ: قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، اَلرَّجُلُ يَكونُ حَسَنَ الْعَقْلِ كَثيرَ الذُّنوبِ؟ قالَ:ما مِنْ آدَمىٍّ اِلاّ وَ لَهُ ذُنوبٌ وَ خَطايا يَقْتَرِفُها، فَمَنْ كانَتْ سَجيَّتُهُ الْعَقْلَ وَ غَريزَتُهُالْيَقينَ لَمْ تَضُرَّهُ ذُنوبُهُ. قيلَ: كَيْفَ ذلِكَ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: لاِنَّهُ كُلَّما اَخْطَاَ لَمْ يَلْبَثْ اَنْ تَدارَكَ ذلِكَ بِتَوْبَةٍ وَ نَدامَةٍ عَلى ما كانَ مِنْهُ فَيَمْحو ذُنوبَهُ وَ يَبْقى لَهُ فَضْلٌ يَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ؛ اَنس گويد: سؤال شد: «اى رسول خدا! ممكن است كسى از عقل نيكو برخوردار باشد و گناهان بسيار داشته باشد؟». پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: هيچ انسانى نيست، مگر اين كه گناهان و خطاهايى مرتكب مى شود، ولى هر كس سرشتش عقل و نهادش يقين باشد،گناهانش به او آسيب نمى رساند». گفته شد: «اى رسول خدا! چگونه است اين؟». فرمودند: «زيرا عاقل هرگاه مرتكب خطايى گردد، بى درنگ آن را با توبه و پشيمانى جبران كند و با اين كار، گناهانش را پاك مى گرداند و خوبى هايى برايش باقى مى ماند كه با آن، وارد بهشت مى گردد». (ربيع الأبرار، ج ۳، ص ۱۳۷)

امام على عليه السلام نیز در این باره می فرماید: اَلْعاقِلُ مَنْ اَحْسَنَ صَنائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْيَهُ فى مَواضِعِهِ ؛ عاقل كسى است كه كارهايش را خوب انجام دهد و تلاشى كه مى كند، به جا باشد. (غررالحكم، ح ۱۷۹۸)

به هر حال کارکردها و نشانه های عقل و خرد را باید در حوزه علم و عمل شخص جست و در کنش و واکنش و منش او یافت. از همین روست که درآیات و روایات به این نشانه ها توجه داده و آن را ملاک ارزیابی عقل و عاقل دانسته اند. امام صادق عليه السلام می فرماید : لا يُعَدُّ الْعاقِلُ عاقِلاً حَتّى يَسْتَـكْمِلَ ثَلاثا: اِعْطاءَ الْحَقِّ مِنْ نَفْسِهِ عَلى حالِ الرِّضا وَ الْغَضَبِ وَ اَنْ يَرْضى لِلنّاسِ ما يَرْضى لِنَفْسِهِ وَ اسْتِعْمالَ الْحِلْمِ عِنْدَ الْعَثْرَةِ؛ عاقل، عاقل نيست مگر آن كه سه صفت را در خود به كمال رساند: حق را در هنگامخشنودى و خشم ادا كند، آنچه را براى خود مى پسندد، براى ديگران هم بپسندد وهنگام خطاى ديگران، بردبار باشد. (تحف العقول، ص ۳۱۸)

امام على عليه السلام نیز می فرماید: اَفْضَلُ النّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم تَقديرا لِمَعاشِهِ وَ اَشَدُّهُمُ اهْتِماما بِاِصْلاحِ مَعادِهِ؛ عاقل ترين مردم كسى است كه بهتر بتواند امور زندگى اش را برنامه ريزى كند و براىاصلاح آخرتش بيشتر همت نمايد. (غررالحكم، ح ۳۳۴۰)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا