اجتماعیاعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

شانس و اقبال از نظر اسلام

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

«شانس» واژه ای فرانسوی به معنای فرصت است که در فارسی از آن به «بخت» تعبیر می شود. این که گفته می شود: «شانس آورد و بخت با او یار بود»؛ یا «بد به یاری داشته و بدبخت شده است»، بیانگر نوعی نگرش فلسفی به هستی و در نتیجه تعیین نوعی خاص از شیوه و سبک زندگی است. نویسنده در این مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه های وحیانی اسلام بیان کند، آیا این نگرش به مسایل زندگی مبتنی بر فلسفه و سبک زندگی اسلامی است یا نه؟ با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

نظام علت و معلول

شانس و اقبال، در اصطلاح توده مردم، عموماً به رویدادی اشاره دارد که علت آن معلوم نبوده، لذا وقوع آن رویداد به شانس نسبت داده می شود. پس اگر مقصود از شانس تحقق پدیده ای بدون علت است، بی شک در فلسفه اسلامی و بر اساس دلایل قطعی مردود است.( مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص 80 – 83)

البته به نظر می رسد که این واژه در دو معنا به کار رفته است: 1. تصادف یعنی تحقق پدیده ای بدون علت؛ 2. سرنوشت و مقدرات الهی.

البته با توجه به ابعاد گوناگون مساله شانس در میان افکار و رفتار مردم باید گفت که مساله شانس و اقبال، از یک سو، یک مساله کلامی – فلسفی و از سویی دیگر، یک مساله فرهنگی و نیز روان شناختی اجتماعی و رفتاری است. پس این مساله را می توان از ابعاد گوناگونی واکاوی و تحلیل کرد.

در حقیقت کسانی که می گویند: «یا بخت و اقبال»، یا می گویند: «یا شانس و اقبال» نوعی بینش فلسفی را مد نظر قرار می دهند که سبک زندگی آنان را نیز تحت تاثیر خود قرار می دهد.

هر دو معنای پیش گفته برای شانس، در بعد کلامی و فلسفی و نیز فرهنگی و اجتماعی و حتی روان شناسی رفتاری و اجتماعی بازتاب ها و تاثیرات مثبت و منفی بسیاری را به جا می گذارد.

اگر مراد از شانس همان تصادف باشد، شخص معتقد به شانس، در نگرش خود را نسبت به حقیقت خدا و باور اعتقادی و ایمانی خود را نیز نشان می دهند. معتقدان به شانس و اقبال، دست کم دچار نوعی شرک خفی و نهان هستند؛ چرا که برای غیر خدا نقش تاثیرگذاری در هستی قایل هستند؛ یا آن که بدتر از آن، برای معلول یا معلولاتی در جهان علتی یا عللی را نمی پذیرند و به نوعی گرفتار نظریه کفر آمیز «تصادف» هستند.

پذیرش شانس و اقبال و بخت و مانند آن ها، در حقیقت پذیرش شکل و نوعی از تصادف در نظام هستی است. چنین نگرشی در نهایت منجر به انکار خالقیت خداوند و یا ربوبیت او می شود؛ زیرا یا اصلا خداوندی نیست تا هستی را بیافرید و آن را سامان دهد، بلکه این تصادف است که هستی را آفریده و ساماندهی بی نظمی موجب شده است؛ یا آن که معتقد به شانس و اقبال اگر قایل به خالقیت خدا باشد، در پروردگاری و ربوبیت خداوندی تشکیک و تردید روا داشته است؛ زیرا پذیرش شانس و بخت به این معناست که هستی پس از خلقت و آفرینش آن از سوی خداوند، رها شده و این تصادف است که نوعی نظم در عین بی نظمی را سامان داده است. پس خداوند حکیمانه در هستی تصرف نمی کند و هدفمند آن را مدیریت نمی نماید، بلکه آفریده ها را به حال خودشان رها کرده است. این نگرش فلسفی به هستی و خداوند، موجب می شود تا نقش پروردگاری خداوند نادیده گرفته شود و پرورش آفریده ها به خودشان وانهاده و تفویض شده باشد؛ در حالی که خداوند بارها در آیات قرآنی بر ربوبیت خود بر هستی تاکید دارد و این ربوبیت را حکیمانه و عالمانه می داند. بنابراین، با علم کلی و جزیی به هستی و همه آفریده ها، آنان را در مقصد و مقصودی که برای آفریده ها و خلق است، آنان را حرکت می دهد. در حقیقت غایتی برای خلق است هر چند که غایتی برای خالق نیست؛ زیرا خالق کمال محض است و نیازی ندارد تا به حرکت و فعلی به نداشته ای برسد و آن را دارا شود؛ بلکه این آفریده ها و خلق است که می بایست از نقص به کمالی برسد که مقصد و مقصود اوست.

نقش انسان در سرنوشت

البته گاه ممکن است مراد از شانس و بخت همان، مقدرات الهی باشد. بر اساس این نگرش و باور که به ظاهر توحیدی است، معتقد به شناس و اقبال، دچار نوعی نقص فلسفی و معرفتی نسبت به خدا و نظام احسن هستی است؛ زیرا اگر چه در قرآن آمده است که برای هر کسی مقدری است که به قطع و حتم ، تحقق خواهد یافت؛ ولی انسان به عنوان موجودی دارای اراده و اختیار از این ظرفیت برخوردار است تا مقدرات خود را تغییر دهد و سرنوشت خویش را دگرگون سازد.

به سخن دیگر، اگر چه خداوند در آیاتی از جمله آیات 22 و 23 سوره حدید می فرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ هيچ مصيبتى در زمين- چون تنگدستى و سختى و قحطى- و نه در جانهاتان- چون بيمارى و اندوه- نرسد مگر پيش از آنكه بيافرينمش در نبشته‏اى است اين بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخوريد و بدانچه شما را داد شادمان نشويد، و خدا هيچ خیال باف گردنكش خودستا را دوست ندارد.

پس هر امری پیش از خلق و خلقت در کتاب الهی که ام الکتاب است، نوشته شده و مقدر است؛ اما همین خداوند در جایی دیگر در آیات قرآنی این معنا را این گونه تبیین می فرماید: يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ؛ خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى‏كند، و اصل كتاب نزد اوست.(رعد، آیه 39)

به این معنا که اگر چه مقدرات هر کسی در ام الکتاب نوشته شده، ولی این گونه نیست که دیگر خداوند قادر نباشد تا آن را تغییر دهد؛ زیرا «واجب علیه» نیست تا قوانین خداوندی خود خداوند را محدود سازد، بلکه «واجب عنه» است و هرگز از تحت قدرت الهی خارج نشود. این بدان معنا خواهد بود که خداوند می تواند آن را مقدر کرده محو و اثبات کند؛ چنان که مساله کلامی «بدا» در همین چارچوب معنا می شود و مفهوم می یابد.

خداوند در باره چگونگی محو و اثبات و تغییر در ام الکتاب در آیه 11 همین سوره رعد به نقش انسان و عملکرد او اشاره می کند و می فرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ؛ در حقيقت، خدا حال قومى را تغيير نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند. و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد، هيچ برگشتى براى آن نيست، و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود.

پس انسان ها نقش مهم و تاثیرگذاری در سرنوشت خود و تغییر مقدرات الهی دارند؛ یعنی اعمال خوب و بد آنان می تواند سرنوشت و مقدرات آنان را تغییر دهد و خداوند امری را که اثبات کرده محو و امری دیگر را با توجه به اعمال انسان اثبات نماید.

از همین روست که خداوند در آیه 53 سوره انفال می فرماید: ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ اين كيفر بدان سبب است كه خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمى‏دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند، و خدا شنواى داناست.

پس این انسان است که مقدرات خودش را با اعمال خوب و بد تغییر می دهد؛ جالب این که تصرفات انسانی با اعمالش محدود به سرنوشت خودش نیست، بلکه می تواند در جهان نیز با اعمال خود تاثیر گذارد و سرنوشت دیگران را نیز تغییر دهد و مقدرات را به نوعی محو و اثبات کند. به عنوان نمونه خداوند درباره افزایش بارندگی و یا کاهش آن و یا ترسالی و خشکسالی به رفتار و اعمال انسان ها اسناد می کند و می فرماید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛ و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى‏گشوديم، ولى تكذيب كردند پس به كيفر دستاوردشان گريبان‏ آنان را گرفتيم.(اعراف، آیه 96؛ هم چنین نگاه کنید: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ذیل ماده رزق)

در ادعیه ماثور که در هر صبح و شام باید سه مرتبه خوانده شود، به این محو و اثبات اشاره شده است: اللَّهُمَّ مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ وَ لا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ وَ أَجِرْنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ اللَّهُمَّ امْدُدْ لِي فِي عُمْرِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِي وَ انْشُرْ عَلَيَّ رَحْمَتَكَ وَ إِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ شَقِيّا فَاجْعَلْنِي سَعِيدا فَإِنَّكَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ وَ عِنْدَكَ أُمُّ الْكِتَابِ؛ خدايا اى دگرگون كننده دلها و ديده‏ها،دلم را بر دينت ثابت بدار و آن را پس از اينكه به راهم آوردى گمراه مساز و از نزد خود بر من‏ رحمتى ببخش زيرا تويى كه بسيار بخشنده‏ اى و به رحمتت از آتش پناهم ده.خدايا بر عمرم بيفزا،و در روزيم وسعت عنايت كن،و رحمتت را بر من بگستران،و اگر نزد تو در كتاب تقدير و سرنوشت بد فرجام هستم مرا نيكبخت گردان چرا كه تو آنچه را بخواهى محو و آنچه را بخواهى ثبت می نمايى و كتاب تقدير و سرنوشت در اختيار توست.(مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، تعقیبات نماز صبح)

به هر حال، انسان در تغییر مقدرات و سرنوشت خویش نقش مستقیم و اساسی دارد و این گونه نیست که هر چه مقدر شده باشد بی کم و کاست انجام می شود. از همین روست که بدبخت و شقی می تواند امیدوار به تغییر سرنوشت باشد و خوشبخت و سعادتمند باید هراسان و نگران از آن کاری نکند که بدبخت شود.

پس این که گفته می شود: بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد/ یا سقف فرود آید و یا قبله کج آید.

یا این که گفته می شود: گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه/ به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد.

می توان به اعمال آن را تغییر داد. از جمله این اعمال می توان به توسل و ادعیه و صدقات و مانند آن اشاره کرد. جالب است که در روایات بسیاری آمده که انسان می تواند عمر خویش را با صله رحم یا قطع آن، کوتاه و بلند سازد، یا رزق و روزی خویش را کاهش و افزایش داده و بی برکت یا با برکت سازد. روایات در این زمینه بسیار است. پس خوشبختی یا بدبختی چون سایه همراه اوست ولی می توان آن را جابه جا کرد و به اعمالی آن را در ام الکتاب تغییر داد و سرنوشت دیگر برای خود رقم زد.

عوامل توهم شانس و اقبال

اما چرا مردم گرفتار این نوع از فلسفه و نگرش به هستی هستند و در تحلیل رفتار خود و دیگران به شانس و اقبال استناد می دهند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که عوامل چندی در این مساله نقش دارد؛ از جمله مهم ترین آنها عدم معرفت تمام و کمال به هستی و فقدان خداشناسی علمی و معرفت وحیانی است. بسیاری از آیات قرآنی در صدد تبیین این معناست که خداوند کیست و چگونه هستی را اداره می کند و مسئولیت انسان در قبال خدا و خود و جهان چیست؟ اگر انسان هستی شناسی و خداشناسی مبتنی بر وحی قرآنی داشته باشد هرگز دچار این تفکر فلسفی باطل و سبک زیست غلط و نادرست نمی شود؛ تفکر شانس و اقبال موجب می شود تا انسان ها، در تحلیل رفتار خود و دیگران دچار اشتباه شوند و به جای درک علل مصیبت ها و خیر و شرها به امور واهی و موهوم تمسک جویند و آن را مبنا قرار دهند.

اگر انسان بداند که هیچ امری در جهان بی علت نیست، وقتی با امری از خیر و شر مواجه می شود در جست و جوی شناخت علل و عوامل آن می رود. وقتی انسان دنبال چرایی و علل و عوامل هر چیزی برود، آن گاه ضمن پی بردن به علل به حکمت و یا مصحلت های آن نیز می رسد و دیگر به شانس و اقبال و بخت و مانند آن ها که مبتنی بر تصادف است، استناد نمی کند.

به هر حال، نظریه تصادف و تحقق پدیده ای بدون علت از نظر فلسفی مردود است؛ چرا که در جای خود اثبات شده که هر چیزی دارای علت و سبب خاصی است. البته ممکن است این سبب، سببی نیکو و مستحسن نباشد؛ یعنی یک عامل بی عدالتی و یا ظلم، در وجود یک پدیده نقش داشته باشد.

به هر حال، عدم شناخت انسان نسبت به علل پدیداری برخی از امور و چیزها یا ناشناختگی علل و عوامل موجب شده تا برخی به حکم عوامانه و جاهلانه، آن را به تصادف و شانس و اقبال استناد دهند و این گونه به تحلیل و تعلیلی سطحی ، نوعی علت را را در قالب بی علتی بیان کنند. بنابراین، اگر انسان ها از نظر عقل و علم رشد کنند، به همان میزان اعتقاد به شانس و اقبال از میان می رود و نسبت به معلولات جهان درک و تحلیل و تبیین درستی خواهند داشت و توصیه ها و رفتارهای خود را نیز بر اساس آن سامان داده و سبک زندگی دیگری را در پیش می گیرند.

البته برای پدیده اعتقاد به شانس و اقبال برخی علل و عواملی فرهنگی و اجتماعی دیگری را نیز گفته اند. به عنوان نمونه گفته اند که وجود بی عدالتی های اجتماعی، ظلم و عدم تناسب بین استحقاق و مناصب و مواهب از جمله علل و عوامل باور و اعتقاد به شانس و اقبال در میان برخی از جوامع یا طبقات اجتماعی بوده است؛ هم چنین بیان شده که وجود روحیه راحت طلبی در میان جامعه موجب شده تا این بهره مندی افراد خاص به شانس و اقبال استناد داده شود. در همین میان باید گفت که تبلیغات حکومت های جبار و ظالمی چون حکومتهای مبتنی بر سقیفه و اموی و عباسی در گسترش و تقویت این باور نقش مهم و اساسی داشته است؛ زیرا حکومت های ظالم و ستمگری چون یزیدی و اموی و عباسی با بهره گیری از شانس به معنای مقدرات الهی یا تصادفی بودن امور می خواستند حکومت خود را به شانس و سرنوشت گره بزنند تا جلوی اعتراضات مردم را بگیرند. از همین روست که در دوره های حاکمیت ظالمان، جبرگرایی تقویت و به عنوان فرهنگ تحکیم می شود تا جامعه در مقابل ظلم قیام نکند و آن را بپذیرد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا