اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

دعا عامل رستن از تکبر و استکبار

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

کبر از صفات مختص الهی است به طوری که وجود این صفت در هر آفریده ای دیگر به معنای خروج از حق به سوی باطل است. خداوند خود را به تکبر ستوده و دیگر متکبران را وعده دوزخ داده است. رهایی و رستن از این صفت از واجبات است چنان که تخلق به این خلق و خوی از محرمات است. کسی که می خواهد از این گناه کبیره و عذاب الیم دوزخ رهایی یابد می یابد از آن پرهیز کرده و اگر در خود آن را می یابد از آن برهد. بر پایه آموزه های قرآنی دعا و نیایش، راه رهایی از کبر و تکبر و استکبار است. نویسنده در این مطلب به این راه رستن بر پایه آموزه های قرآنی توجه داده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

کبر و تکبر از صفات مختص الهی

کبر به معنای بزرگی از صفات مختص خداوند است. متکبر کسی است که خود را دیگران برتر بداند. بر اساس آموزه های قرآنی این تنها خداوند شایسته ستوده شدن به این صفت و نام متکبر است و وجود آن در دیگران به معنای رذیله اخلاقی است(راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج 1، ص 696- 698، واژه «کبر»)؛ چون عظمت و کبریایی مختص ذات خداوند است، و هر بنده ای که تکبر کند در صفتی از صفات خدا با او به مقابله و منازعه برخاسته است.(مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ‏23، ص 554، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.)

آیت الله محمد مهدی نراقی می نویسد: «کبر» نزد عالمان اخلاق، عبارت است از: حالتی که انسان خود را بالاتر از دیگری ببیند و بر این باور باشد که از دیگران برتر است. این خصیصه از بزرگ ترین صفات رذیله در انسان است.( نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج 1، ص 328، اسماعیلیان، قم، چاپ هفتم، 1386ش؛ نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 216، رشیدی، تهران، بی تا)

خداوند در آیات بسیاری کبریایی را تنها مختص خود دانسته و بزرگی مطلق و حقیقی را برای خود اثبات می کند و هر کسی که مدعی کبر و تکبر باشد، خوار و ذلیل می داند و او را به عذاب الیم دوزخ مژده و وعید می دهد.(نحل، ایه 29؛ زمر، آیات 60 و 72؛ غافر، آیه 76)

از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:: قال الله تعالی : إِنِّي أَنَا اللَّهُ الْكـَبـِيـرُ الْمـُتـَعَالِ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) لِمَنْ عِنْدَهُ: الْکبْرِیاءُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ شَیئاً مِنْ ذَلِک کبه [أَکبَّهُ‏] اللَّهُ فِی النَّارِ ؛ خداوند تبارک و تعالی فرموده است: من همان خدایی کبیر و متعال هستم. سپس امام صادق(ع) به آن کسی که در نزدش بود فرمود: کبریا و بزرگى رداى خداوند است و هر کس بر سر این ردا با او ستیزه و کشمکش کند، وى را در آتش سرنگون سازد».( مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 83، ص 369، مۆسسة الوفاء، بیروت، 1404ق)

امیرمومنان علی(ع) نیز می فرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ ؛ سپاس خدایی را سزاست که عزت و كبريايي را براي خودش برگزيد، و سهمي براي خلقش قائل نشد و آن دو را حریم و خط قرمزي برای دیگران قرار داده است و خدا عزت و كبريا را براي جلال و شكوه خودش برگزيد. اگر كسي از بندگانش به ستيز با خدا برخيزد و چيزي از اين‏ها را براي خودش ادعا كند، خدا او را مورد لعنت قرار مي‏دهد.(نهج البلاغه، خطبه 192)

خداوند خود را در آیه 23 سوره حشر به متکبر ستوده است و چنان که گفته شد، این صفت از صفات مختص الهی است و برای دیگر بندگان و آفریده های الهی نیست؛ زیرا بندگان الهی می بایست در برابر خداوند تذلل و خشوع و خضوع داشته باشند و در برابر مردمان تواضع و فروتنی. برای همین در روایات آمده که : ” الْكِبْرِيَاءُ رِدَاءُ اللَّهِ تَعَالَى ، فَمَنْ نَازَعَهُ رِدَاءَهُ قَصَمَهُ؛ کبریایی جامه و ردای خداوند متعال است پس هر کسی با او در این جامه منازعه کند او را در هم می کوبد.

تکبر منشی و استکبار کنشی

بر اساس آموزه های قرآنی برخی از بندگان الهی، بر خلاف حق و حقیقت رفتار می کنند. از این روست که جامه و ردایی کبریایی را به زور می خواهند به تن خود کنند. این گونه است که کبر و بزرگی را برای خود می دانند و در خلق و خوی درونی خویش متکبر می شوند و صفت تکبر در آنان رشد و نمو می کند. نتیجه و خروجی این صفت و خلق منشی، استکبار کنشی است. به این معنا که وقتی شخص خود را به دروغ و ناروا بزرگ دید و صفت کبریایی به تن کرد، رفتاری استکباری در پیش می گیرد و کنش ها و واکنش هایش بر اساس آن منش و خوی درونی و باطنی ظهور می کند.

تکبر در غیر خدا به معنای تلاش بیهوده برای پوشیدن جامه کبر و کبریایی است؛ یعنی چیزی را که ندارد به زور می خواهد نشان دهد که داراست. روحیه تکبر روحیه کسی است که بی استحقاق بخواهد چیزی چون کبر و بزرگی را برای خود داشته باشد و یا مدعی آن شود.(نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم)

در حقیقت تکبر، خودبرتربینی درونی است که ریشه در خودپسندی دارد. هم چنین تکبر بر پایه قیاس باطل و مقایسه دو چیز بدون توجه به متمایزات و مفارقات آن شکل می گیرد. وقتی شیطان به عنصر آتشی خود و عنصر خاکی آدم نگریست، خود را برتر یافت و گرفتار خود برتربینی شد.(اعراف، آیات 12 و 13؛ حجر، آیات 32 و 34؛ ص، آیات 72 تا 77)

انسان متکبر، چون گرفتار خودپسندی و خودبرتربینی است، دیگر به نشانه های روشن و آیات واضح الهی نیز توجهی نمی کند و از آن اعراض می نماید، زیرا دیگر حق بین نیست بلکه باطل بین و باطل گراست.(اعراف، ایه 146) از همین روست که دیگران را تحقیر و تمسخر می کند(هود، آیه 27)، و شایستگی های دیگران را نمی بیند.(اعراف، آیات 12 و 13؛ حجر، آیات 32 و 34؛ ص، آیات 72 تا 77)

خداوند می فرماید صفت تکبر موجب اموری از جمله تمرد و طغیان از حق و فرمان های الهی(همان آیات)، جدال باطل در حق و آیات الهی(غافر، ایات 35 و 56)، حق ناپذیری(ص، آیات 1 و 2)، شک و تردید در حق(غافر، آیات 34 و 35)، مهر شدن و ختم قلب(غافر، آیه 35)، ضلالت گمراهی(اعراف، آیه 146)، لعن الهی(حجر،آیات 32 تا 35) ، آتش دوزخ و عذاب الیم الهی(نحل، ایه 29؛ زمر، آیات 60 و 72؛ غافر، آیه 76) و مانند آن ها می شود.

انسانی که دارای روحیه تکبر است، در کنش ها و واکنش هایش آن را به نمایش می گذارد. هر چه کبر و تکبر در شخص قوی تر باشد، رفتارش نیز بدتر و زشت تر خواهد بود. اگر تکبر در خلق و خوی تقویت شود، به استکبار کشیده می شود که رفتار اجتماعی و فراگیر متکبر است.

استکبار به رفتار و کنش متکبر اطلاق می شود که در حوزه رفتار اجتماعی و با دیگران به نمایش گذاشته می شود. در ادبیات عربی این مطلب مورد تاکید است که «زیاده المبانی تدل از زیاده المعانی؛ زیاد شدن حروف واژگان و کلمات، بر افزایش معنای آن دلالت می کند». این افزایش شدت معنا و قوت آن خواهد بود. پس تکبر درجه شدیدتر از کبر و استکبار به درجه بالاتر از آن دلالت می کند. اگر کبر یک امر باطنی و درونی و در سینه ها است(غافر، آیه 56)، تکبر یک نمایش فردی و منشی در رفتارهای فردی و نشست و برخاست، خورد و خوراک و پوشاک و مانند آن ها و استکبار یک نمایش اجتماعی در تعاملات با دیگران است.

انسان مستکبر، احساس کبر باطنسی و درونی و تکبر منشی خود را در تعاملات اجتماعی به اشکال گوناگون به نمایش می گذارد. از این روست که قدرت و قوت خود را در باره دیگران اعمال می کند و زورگویی و خشونت روا می دارد(فصلت، آیه 15)، اهل استبداد رای و رفتار است و به کسی اجازه نمی دهد تا رایی و نظری را بگویند و یا اجرا کنند(اعراف، آیه 88)، به جنگ حق و اهل حق و آیات الهی می رود(بقره، آیه 87؛ فاطر، آیات 42 و 43) راه را بر اهل حق می بندد(منافقون، آیه 5)، در برابر خداوند و حق تمرد و عصیان می ورزند(بقره، آیه 34؛ ص، آیات 75 و 76)، مانع ایمان آوری دیگران می شوند(سجده، آیه 15)، به عهد و پیمان وفادار نیستند.(فاطر، آیات 42 و 43) و به استعمار و استثمار مردم می پردازند و قتل و کشتن بی گناهان را بی محابا انجام می دهند.(بقره، آیه 87 و آیات بسیار دیگر)

چنان که گفته شد متکبر و مستکبر دشمن خداست و خداوند هم او را ملعون دانسته و وعده دوزخ داده است. بنابراین انسان ها می بایست راهی برای رهایی از صفت زشت و ناپسند تکبر و رفتار زشت اجتماعی استکبار پیدا کنند و خود را از صفتی که مختص خداوند است برهانند و به تواضع، تذلل، خشوع، خضوع و مانند آن ها آراسته شوند که عین کمال بندگی و عامل رشد و کمال انسانی است.

دعا راه رستن از تکبر و استکبار

خداوند در آیه 60 سوره غافر می فرماید: وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛ و پروردگارتان فرمود: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مى‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى‏آيند.»

از این آیه به صراحت به دست می آید که تنها مستکبران هستند که از دعا و نیایش گریزان هستند؛ زیرا اینان که در اوج کبر و تکبر قرار دارند و کبر درونی و تکبر منشی آنان به یک رفتار اجتماعی در تعاملات با دیگران تبدیل شده است، اصولا دیگر حاضر نیستند تواضع، خضوع و خشوع داشته باشند ؛ چه رسد که در برابر خداوند تذلل نمایند. دل های آنان گرفتار شقاوت شده است و دیگر نرم و رام نیست تا بخواهد دعا و نیایشی داشته باشند. خودبرتربینی آنان چنان خیالات آنان را دربرگرفته که دیگر خود را نیازمند خدا نمی دانند تا دست نیاز به سوی خدای غنی حمید بی نیاز دراز کنند.

بر اساس آموزه های قرآنی، هدف آفرینش و مخلوق – نه غایت و هدف خالق – عبودیت بندگان به ویژه انس و جن است.(ذاریات، آیه 56) انسان می بایست بندگی کردن را بیاموزد. بی گمان بندگی کردن از کسی که گرفتار خودبزرگ بینی مفرط است شدنی نیست؛ زیرا او چنان خود را برتر می بیند که نیازی نمی بیند بندگی کند و خود را عبدالله بداند. این گونه است که نه تنها بندگی نمی کند، بلکه راه را بر بندگان و بندگی کردن دیگران می بندد.(سجده، آیه 15 و آیات دیگر)

مهم ترین نمایش عبودیت و بندگی را می بایست عبادات محض چون نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات و مانند آن ها جست. با این همه چنان که پیامبر(ص) می فرماید: الدعاء مخ العبادة، دعا و نیایش مغز و مخ عبادت است؛(بحار، ج 93، ص 300) زیرا انسان در دعا، افزون بر این که صفات نیک و حسنه الهی را بر می شمارد به نواقص و نداری و فقر خود اذعان کرده و خواهان آن است تا خداوند او را به دارایی برساند و نواقص او را بر طرف نماید و به جای نقص کمالی را به او ببخشد.

با نگاهی به دعاهای ماثوره به خوبی می توان دریافت که در دعا سه اصل مطرح است: 1. ذکر صفات کمالی و اسمای حسنای الهی؛ 2. ذکر نواقص و عیوب انسانی خود؛ 3. درخواست برطرف کردن نواقص و عطای کمالات. پس بندگان الهی که در مقام دعا می ایستند چون موسی(ع) می فرماید: رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ؛ پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.(قصص، آیه 24)

یعنی نخست اقرار به ربوبیت الهی و پروردگاری می کند که خود حامل و شامل همه اسما و صفاتی حسنای الهی است؛ زیرا اقرار به ربوبیت الهی اقرار به مراتب و درجات پیشینی است که به عنوان مقتضی ربوبیت مطلق باید پذیرفته شود. این به معنای اثبات همه صفات و اسمای حسنای الهی است. مطلب دیگر، اقرار حضرت موسی(ع) به فقر و نداری خود و در نهایت تاکید بر خواسته خود در قالب هر آن چه خیر و صلاح اوست.

در حقیقت حضرت موسی(ع) به ما آموخته است که انسان دارای فقرهویتی است و هر آن چه خیر اوست از خدایی می رسد که غنی حمید است.(فاطر، آیه 15) بنابراین، با کمال تواضع و خضوع و خشوع و تذلل خواهان دریافت خیر از غنی حمید می شود.

بنابراین می توان گفت که همان طوری که دعا مخ عبادت است، عامل رهایی انسان از خودبرتربینی، کبر و تکبر و استکبار نیز است؛ زیرا وقتی انسان خدا را از یک سو و خود را از یک سو می سنجد به فقر خود و غنای خدای حمید توجه می یابد. این گونه است که از آن ها عبور می کند و به خضوع و خشوع و تذلل می رسد. بر همین اساس است که خداوند، کسانی که اهل استکبار هستند را از کسانی بر می شمارد که از دعا نیز گریزان هستند؛ زیرا دعا و نیایش اوج تذلل و اقرار به فقر است.

«ابن عمار» می گوید به ششمين امام نور گفتم: جعلنى الله فداك ما تقول فى رجلين دخلا المسجد جميعاً كان احدهما اكثر صلاةً والاخر دعاءً، فايهما افضل؟!

فدايت گردم، در مورد دو مرد توحيدگرايى كه با هم وارد مسجد مى‏شوند، امّا يكى نمازش بيشتر است و ديگرى دعا و مناجاتش، نظر شما چيست و كدامين آن دو برترند؟!

قال (ع): كلّ حسن؛ آن حضرت فرمود: كار هر دو نيكوست و هر دو خوبند.

قلت: قد علمت و لكن ايُهمّا افضل؟؛ گفتم سرورم، مى‏دانم هر دو خوبند و كار هر دو نيكوست، امّا كدامين آن دو برتر است؟!

قال (ع): اكثرهما دعاءً، أما تسمع قول الله تعالى: ادعونى استجب لكم…؛ آن بزرگوار فرمود: آن كسى كه نيايش خالصانه و دعايش بيشتر است، او برتر و بالاتر مى‏باشد؛ آيا سخن خداى فرزانه را نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد: مرا بخوانيد تا پاسخ شما را بدهم؟

آن گاه افزود: هى العبادة الكبرى؛ دعا عبادت کبرا و بزرگ است.(مجمع البیان، ذیل آیه 60 سوره غافر)

هم چنین يكى از ياران از آن حضرت(ع) پرسيد كه: اى العبادة افضل؟

كداميك از عبادتها از ديدگاه شما برتر است؟

او فرمود: ما من شيى‏ءٍ احبّ الى الله من ان يسأل و يطلب ما عنده، و ما احد ابغض الى الله ممن يستكبر عن عبادته، و لا يسأل ما عنده؛ چيزى نزد خدا دوست‏داشتنى‏تر از اين نيست كه بندگان از او تقاضا كنند و از نعمت‏هاى گرانى كه نزد اوست بخواهند؛ و هيچ چيز و هيچ كسى نزد خدا منفورتر از آن كسى نيست كه از پرستش خدا تكبّر مى‏ورزد و از نعمت‏هاى گرانى كه نزد اوست نمى‏خواهد و دست به دعا برنمى‏دارد.(همان؛ و نیز کافي، ج 2 ، ص 338 «باب فضل الدعاء والحث عليه» )

مرحوم ثقه الاسلام کلینی در كافى به سند خود از حماد بن عيسى، از امام صادق (ع) روايت آورده كه گفت: از آن جناب شنيدم كه فرمود: دعا كن و مگو مقدرات تقدير شده و دعا تغييرش‏ نمى‏دهد، براى اينكه دعا خود عبادت است، و خداى عز و جل مى‏فرمايد:” إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ” و نيز فرموده:” ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ” (كافى، ج 2، ص 466، ح 3)

شیخ صدوق در كتاب خصال از معاوية بن عمار، از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: اى معاويه به كسى كه سه چيز داده شده باشد از سه چيز محروم نمى‏شود: كسى كه توفيق و حال دعايش داده باشند، از اجابت محرومش نمى‏كنند، و كسى كه توفيق شكر نعمتش داده باشند، از زياد كردن نعمتش دريغ نمى‏كنند، و كسى كه توكلش داده باشند، از كفايت امور او مضايقه نمى‏كنند. چون خداى عز و جل در كتاب عزيزش مى‏فرمايد:” وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ- كسى كه بر خدا توكل كند او كفايت كننده امور وى است” و نيز مى‏فرمايد:” لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ- اگر شكر بگذاريد نعمتتان را زيادت كنم”، و نيز فرموده:” ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ- مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم”.(خصال ، صدوق، ص 101، ح 56)

و هم چنین شیخ صدوق در كتاب توحيد به سندى كه به امام موسى بن جعفر (ع) دارد از آن جناب روايت كرده كه فرمود: جمعى به امام صادق (ع) گفتند: چرا ما خدا را مى‏خوانيم ولى دعايمان مستجاب نمى‏شود؟ فرمود: براى اينكه كسى را مى‏خوانيد كه نمى‏شناسيدش. (توحید ، شیخ صدوق)

از این روایت این معنا به دست می آید که شناخت خدا ضروری در مقام دعاست؛ زیرا دعا زمانی معنای می یابد که بدانیم دست نیاز به سوی چه کسی دراز کرده ایم، ولی او را نمی شناسیم درخواست های ما نیز معنا و مفهوم نخواهد یافت؛ زیرا باید بدانیم که او چه دارایی دارد تا از او بخواهیم؛ همان طوری که اگر خود را نشناسیم نمی دانیم که چه نیاز و فقر داریم که باید بخواهیم و طلب کنیم. به سخن دیگر، شناخت سه اصل و مساله در دعا نقش اساسی دارد که پیش از این بیان شد.

امام صادق (ع) می فرماید : ان عند الله عز و جل منزلة لا تنال الا بمسالة ، و لو ان عبدا سد فاه و لم يسئل لم يعط شيئا، فاسئل تعط، انه ليس من باب يقرع الا يوشك ان يفتح لصاحبه ؛ نزد خدا مقامى است كه جز با دعا و تقاضا نمى توان به آن رسيد، و اگر بنده اى دهان خود را از دعا فرو بندد و چيزى تقاضا نكند چيزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا كه هر درى را بكوبيد و اصرار كنيد سرانجام گشوده خواهد شد.( کافي، ج 2 ، ص 338 «باب فضل الدعاء والحث عليه» )

در بعضى از روايات دعا كردن حتى از تلاوت قرآن هم افضل شمرده شده، چنانكه از پيامبر (ص ) و امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) نقل شده كه فرمودند: الدعاء افضل من قرائة القران؛ دعا از قرآن قرآن با فضلیت تر است.( مکارم الاخلاق، طبق نقل الميزان، ج 2 ص 34 ذيل آيه 186 بقره)

شاید علت فضلیت آن همین باشد که در دعا مخ عبادت خود را به نمایش می گذارد که همان شناخت خدا و فقر و نداری خود است و انسان را از تکبر و استکبار دور کرده و به خضوع و تواضع و خشوع و تذلل می کشاند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا