اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

نقش حکمت و مصلحت در زندگی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

انسان هرگاه در زندگی با مصیبت و بلا مواجه می شود، از خود می پرسد: چرا این مصیبت و بلا بر سر من آمد؟ وقتی با فقر خود یا ثروت دیگری مواجه می شود، همین پرسش را مطرح می کند. یا می پرسد: چرا کافران وضعیت بهتری از نظر اقتصادی دارند و گویا همه دنیا در اختیار آنان است و آنان هیچ رنج و درد و مصیبت و بلایی ندارند؟ اما چرا مسلمانان و مومنان در وضعیت بد اقتصادی قرار دارند و هر چه بلا و مصیبت است بر سر اینان فرو می ریزد و دردها و بیماری های آنان پایانی ندارد؟

نویسنده با مراجعه به آموزه های قرآنی بر است تا با تبیین نقش حکمت الهی و مصلحت انسانی، به برخی از این پرسش ها پاسخ دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

چرایی مصیبت ها و بلایا

انسانی نیست که با بیماری دست و پنجه نرم نکرده باشد؟ هر روز خود و یا دیگران را می بینیم که دچار مصیبتی شده اند و یا منطقه ای را می شنویم که زلزله و سیل و توفان زیانبار دگرگون کرده است و برف سهمگین خسارت سنگینی را بر منطقه و اهالی آن وارد ساخته است؟ البته بسیاری از این بلایا را به عنوان بلایای طبیعی دسته بندی می کنیم و به سادگی از کنار آن می گذریم و در نهایت اگر سرزنشی بکنیم آن را نثار مسئولان و دولتمردان کرده که چرا سیل بندی نزده اند؟ خانه های زلزله ای طراحی و اجرا نکرده اند؟ گزارش درست از وضعیت و پیش بینی آب و هوای ارایه نداده اند؟ چرا پس از بلایا اقدامات تامینی مناسبی به اجرا نگذاشته و امداد و نجات به درستی و به هنگام نبوده است؟

اما وقتی خودمان دچار بیماری و نقص در اموال و انفس می شویم و فرزند و پدر و مادر و همسری می میرد و یا به بیماری سخت درمانی گرفتار می شود، می پرسیم: خدا چرا من؟ این چه مصیبت و بلایی بود که بر سر من آمده است؟

حتی گاه که از نظر وضعیت مالی با بحران مواجه می شویم و یا از اقتصادی جزو اقشار کم درآمد و آسیب پذیر جامعه دست بندی می شویم و عنوان مستضعف و فقیر و ندار و مسکین به پیشمانی ما می خورد، باز می پرسیم: آخر چرا من؟ چه گناهی کرده ام که فقیر و فقیرزاده به دنیا آمده ام؟ آخر گناه دیگری را به نام من باید نوشته شود و مجازات و تنبیه شوم. آخر گنه کرد در بلخ آهنگری چرا به شوشتر زنند گردن مسگری؟

نقش مشیت و حکمت الهی در تقدیرات

قرآن به این پرسش های پاسخ های چند گانه ای داده است. بخشی از پاسخ قرآن به حوزه مشیت و حکمت الهی باز می گردد و بخشی دیگر نیز به حوزه مصلحت انسانی.

بر اساس آموزه های قرآنی، نظام هستی بر پایه نظام احسن طراحی و مدیریت می شود که برتر از آن در نظام مادی و دنیوی امکان پذیر نیست؛ به این معنا که از سوی فاعل هیچ کم و کسری نیست؛ زیرا اگر نظام برتر و بهتری می توانست تحقق یابد و خداوند خالق یکتا و یگانه آن را نساخته باشد، این می بایست یا به 1. جهل الهی؛ 2. عجز الهی؛ 3. بخل الهی باز گردد، در حالی که خداوند جاهل و عاجز و بخیل نیست؛ بلکه خداوند عالمی است که جهلی در او نیست، قادر و توانایی است که عجز و ناتوانی در وی راه نمی یابد، بخشنده و محسن است که بخلی در او نیست.

پس باید علت را در جایی دیگر یعنی در قابل جست و جو کرد و در آن جا یافت؛ زیرا این قابل است که نمی تواند از پرتو انوار رحمت و احسان الهی بهتر از این کسب کند. به سخن دیگر، خداوند همانند خورشید یکسان بر هستی می تابد و هر کسی به میزان توان و ظرفیت خود از آن بهره می گیرد. قرب و بعد و اموری چون این موجب می شود که بهره مندی چیزها از این تابش نور الهی متفاوت و گوناگون و متنوع باشد. به هر حال گیر در قابلیت گیرنده های رحمت و احسان الهی است نه در فاعلیت خداوند.

خداوند نظام احسن دنیا را به عنوان مقدمه برای زندگی ابدی قرار داده و بیان کرده که این نظام هرگز یک نظام اصیل و کمال نیست؛ زیرا ظرفیت و قابلیت آن را دارا نیست. بر اساس آموزه های قرآنی، نظام هستی و نظام دنیوی بر اساس حکمت الهی سامان یافته و دارای هدفی عالی و متعالی است که خداوند برای آن تعریف و تعیین کرده است. از این روست که بارها در قرآن می فرماید خلقت و آفرینش هدف مند و دارای غایت است.(مومنون، آیه 115) البته باید یاد آور شد که خداوند غایت ندارد، بلکه خلقت و آفرینش غایت و هدف دارد.

خداوند براساس غایت و هدف حکیمانه ای که برای هستی تعریف کرده و دنیا را مقدمه آخرت قرار داده به طوری که وقتی به نظام دنیا نگاه می شود نسبت به نظام آخرت همانند بازی کودکانه ای است(انعام، آیه 32) ولی انسان می بایست بداند که هر چیزی در این نظام بازیگونه دنیا نیز بر اساس حکمتی است که خداوند آن را برای خلق در نظر گرفته است.

پس هر چیزی به خواست و مشیت و اراده الهی می بایست حرکت کرده و در جا و مکان مناسب خود قرار گیرد که از آن به عدالت یاد می شود. این نظام عادلانه مقتضی آن است که هر چیزی به میزان و قدری که خداوند برای آن در نظر گرفته از نعمت های الهی بهره مند شود. این گونه است که حکمت مشیت الهی را مدیریت می کند و مشیت الهی اراده الهی را و هم چنین اراده الهی قدر الهی را و سپس قدر الهی قضای الهی که در نهایت به شکل امضا در هستی تحقق می یابد.

از امام رضا (ع) روایت است که : قال الرضا(علیه السلام): یا یونس! لا تقل بقول القدریه فان القدریه لم یقولوا بقول اهل الجنه و لا بقول اهل النار و لا بقول ابلیس فان اهل الجنه قالوا الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله و لم یقولوا بقول اهل النار فان اهل النار قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا و قال ابلیس رب بما اغویتنی فقلت یا سیدی و الله ما اقول بقولهم و لکنی اقول لا یکون الا ما شاء الله و قضی و قدر فقال لیس هکذا یا یونس و لکن لا یکون الا ما شاءالله و اراد و قدر و قضی أتدری ما المشیه یا یونس قلت لا قال هو الذکر الاول و تدری ما الاراده قلت لا قال العزیمه علی ما شاء و تدری ما التقدیر قلت لا قال هو وضع الحدود من الاجال و الارزاق و البقاء و الفناء و تدری ما القضاء قلت لا قال هو اقامه العین و لا یکون الا ما شاء الله فی ذکر الاول؛ حضرت رضا (علیه السلام) به یونس می فرماید: به قول قدریه قائل مباش، زیرا که قدریه نه به قول اهل بهشت قائلند و نه به قول اهل جهنم و نه به قول شیطان، زیرا که اهل بهشت می گویند حمد برای خدایی است که هدایت کرد ما را و اگر هدایت نمی کرد، هدایت نمی شدیم. اهل جهنم، می گویند چون شقاوت بر ما غلبه کرد اهل آتش و معصیت شدیم. شیطان، می گوید پروردگار من، تو مرا اغوا و گمراه کردی. یونس گفت: قائل به قول آنها نیستم، لکن می گویم نمی باشد امر مگر به قضا و قدر، یعنی آنچه متعلق قضا و قدر باشد واقع شود. (تفسیرعلی بن ابراهیم قمی، ج 1، ص 24)

امام صادق (ع) فرمود: قال ابوعبدالله (ع): انّ الله اذا اراد شیئاً، قدّره فاذا قدّره قضاء فاذا قضاه امضاه؛ خداوند هرچیزی را که بخواهد ایجاد کند. اول تقدیرش می کند، سپس قضایش را میراند و آنگاه امضایش می فرماید و ایجادش می کند.( برقی، احمد بن محمد بن خالد، ، المحاسن، ص 243)

در حدیث دیگری، امام رضا (ع) ضمن تفسیر تقدیر به «هندسه و ابعاد وجودی دادن به شیء» بر مفاد حدیث اول تاکید می ورزند: هو [القدر] الهندسه من الطول و العرض و البقاء. ثم قال: انّ الله اذا شاء شیئاً اراده و اذا اراد، قدّره و اذا قدّره، قضاه و اذا قضاه امضاه؛ قدر خدا، هندسه و ابعاد داد به موجود و تعیین مدت بقاء آن است. وقتی خداوند ایجاد چیزی را بخواهد، اول اراده اش می کند. بعد تقدیرش نموده و سپس قضایش را می راند و وضعیتش را مشخص می کند و هنگامی که کارش را یک طرفه کرد. امضاء و اجرایش می سازد. (همان، ص 244)

امام کاظم (ع) نیز فرمودند: فامضی ما قضی، و قضی ما قدّر، و قدّر ما اراد؛ فبعلمه کانت المشیه و بمشیته کانت الاراده و بارادته کان التقدیر و بتقدیره کان القضاء و بقضائه کان الامضاء. فالعلم مقدم علی المشیه و المشیّه ثانیه و الاراده ثالثه و التقدیر واقع علی القضاء بالامضاء؛ خداوند سبحان چیزی را امضاء و اجرا می کند که قضایش را رانده باشد، و قضای چیزی را می راند که تقدیرش کرده باشد و چیزی را مقدر می سازد که اراده کرده باشد. پس مشیت او به علم او؛ و اراده اش با مشیتش و تقدیرش با اراده اش و قضایش با تقدیرش و امضایش با قضایش صورت می گیرد. در نتیجه رتبه علم او مقدم بر مشیت او، و مشیت او در مرتبه دوم [مقدم بر اراده او] و اراده او در مرتبه سوم [و مقدم بر تقدیر او] و تقدیر او بر اساس قضایش به اجرا درمی آید. (صدوق، توحید، ص 334)

پس هر چیزی که در جهان اتفاق می افتد بر اساس حکمت الهی است که مشیت آن را شکل می دهد و هم چنین هر چیزی به مشیت الهی در جهان بر اساس مقدراتی تعیین شده رخ می دهد که بر اساس حکمت الهی تقدیر و اندازه شده است.(قمر، آیه 49؛ طلاق ، آیه 3؛ اعلی، آیات 1 تا 3)

نقش مصلحت انسانی در مقدرات الهی

پس علت نخست در تقدیرات و مقدرات همان حکمت الهی و مشیت خداوندی است. اما غیر از این نیز علت دیگری نیز برای مقدرات است که از آن به مصلحت انسانی تعبیر می شود.

مصحلت واژه گرفته شده از صلح است. صلح ضد فساد (لسان العرب، ج 7، ص 384) به معنای فاقد نقص و خلل و امر دارای تناسب و سازگاری است. به این معنا که چیزی با چیزی چنان تناسب و سازگار است که خلل و نقصی را موجب نمی شود. این که گفته می شود صلح برقرار شد به معنای از میان رفتن فسادی است که موجب نفرت و بیزاری دو طرف شده و تناسب و سازگاری را از میان برده است. از همین روست که در تعریف صلح نیز گفته اند: صلح، از بين بردن نفرت بين مردم است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 489، «صلح»)

امر نیک و خیر را از همین رو عمل صالح گفته اند؛ چون دارای تناسب و سازگاری با خلق و خوی انسان و موافق طبیعت و نیز حکمت آفرینش است و انسان نسبت به آن بیزار نیست و نفرتی ندارد.

پس مصالح انسانی هر آن چیزی است که برای انسان مفید و سازنده و با او و هدفش سازگار است وانسان از آن نفرتی ندارد و نقص و فسادی را موجب نمی شود. از همین روست که هماره مصلحت با مفسده به کار می رود و مثلا گفته می شود که احکام در اسلام بر اساس مصالح و مفاسدی است که در متعلقات حکم وجود دارد.

خداوند بر اساس این عنصر است که مصالح انسانی را تعیین و مشخص می کند. از آیات قرآنی به دست می آید که انسان گاه چیزی را مصحلت می داند که مفسده است و چیزی را مفسده می شمارد که برای او مصحلت است؛ از همین رو خداوند می فرماید: وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است، و خدا می داند و شما نمی دانید.(بقره، آیه 216)

علت این گرایش اشتباه و خطا در انسان را می بایست در جهل و نادانی آن نسبت به لوازم قریب و بعید هر چیزی دانست. از آن جایی که انسان لوازم همه امور را نمی شناسد یا نمی داند یا غافل است و نیز به خاطر آن که عواقب هر چیزی را نمی شناسد، به امور و چیزهایی گرایش می یابد که برای او مفسده است و تنها به گمان و خیال مصحلت خواهان آن می شود و هنگامی که به دست آورد در آن زمان است تازه در می یابد که اشتباه و خطا کرده و آن چیز جز مفسده برای او ندارد.

مصالح انسانی از نظر خداوند گاه اقتضا می کند که چیزی را از او بگیرد و چیز دیگری را به او بدهد. این گرفتن ها و دادن ها بر اساس یکی از دو اصل حکمت و مصلحت است. از همین روست که بسیاری از چیزهایی که انسان در زندگی با آن مواجه می شود یا در قالب حکمت دسته بندی می شود یا در قالب مصلحت سامان می یابد.

بر همین اساس است که خداوند در آیات قرآنی از کیفر دنیوی به عنوان عامل بازدارنده و بیدار کننده یاد می کند تا انسان عبرت گیرد و مسیر درست را انتخاب کند. در حقیقت مصحلت آن است که در همین دنیا بیدار شود و در جهت حکمت الهی رفتار و عمل کند و سعادت ابدی را برای خود رقم زند. البته برخی از امور از جمله مصیبت ها و بلایا در قالب ابتلائات و امتحانات الهی است. هدف از این امتحانات دست یابی به اموری از جمله ظرفیت بخشی به انسان است؛ زیرا انسان تنها در سایه فشار و سختی است که ظرفیت ها و توانمندی های خود را آشکار و به منصه ظهور و فعلیت می رساند.

پس گاهی مصحلت در این است که مصیبت و بلایی را انسان تجربه کند تا استعدادها و توانایی های خود را شکوفا سازد؛ چرا که در مشکلات است که به فکر چاره می افتد و این احتیاجات و فشارهاست که مادر اختراعات و اکتشافات و مانند آن هاست.

بر اساس آموزه های قرآنی بیش تر بلایا و مصیبت هایی که انسان گرفتار آن است برخاسته از رفتار و کردار بد و زشت خودش است؛ در حقیقت مکاسب و دستاوردهای خودش است که به او باز می گردد.(روم، آیات 36 و 41؛ قصص، آیه 47؛ شوری، ایات 30 و 48) و تنها برخی از بلایای در قالب حکمت ابتلا و سنت امتحان و یا مصلحت های دیگر به انسان می رسد.(آل عمران، آیه 14؛ عنکبوت، آیات 2 و 3 و آیات دیگر)

مصیبت‌هایی که در قالب حکمت و مشیت و مصلحت الهی بر حسب ظاهر بلا، ولی در باطن یک رحمت است که اهل دل به آن الطاف خفیه الهی می‌گویند.(بقره، آیه 216)

در یک سخن همه بلایا و مصیبت ها از جانب خداوند و به اذن و مشیت اوست(تغابن، آیه 11) ولی بیش تر آنها به سبب بازتاب اعمال ماست و تنها برخی اندک از آن ها در قالب سنت امتحان است؛ چرا که سنت امتحان تنها به مصیبت و کمبود و نقص نیست، بلکه گاه به دادن نعمت ها انجام می گیرد؛ به این معنا که خداوند همان طوری که برخی را با ندادن و فقر و مانند آن می آزماید هم چنین با ثروت و قدرت و دارایی می آزماید. پس نه دادن خداوند اکرام ثروتمند و قدرتمند است نه ندادن خداوند به فقیر اهانت به اوست.(فجر، آیات 15 و 16) از نظر قرآن آزمون به ثروت و قدرت و دارایی بدتر و سخت تر از فقر و نداری است؛ زیرا باید همه حقوق دیگران را ادا نماید و کوچک ترین کوتاهی عذاب دنیوی و اخروی و خشم و غضب الهی را به همراه خواهد داشت.

خداوند در آیه 43 سوره انعام می فرماید که مصیبت ها و بلاها را بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نیست. یکی از مصالح و حکمت های مصیبت و بلایا گرایش دادن مردم به دعا و تضرع دعا و نیایش است. بنابراین، برای رفع آنها، دعا و تضرع به درگاهش مطلوب است: خداوند از همین رو می فرماید: فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ ؛ پس چرا وقتی بلا و سختی ها به سوی آنان می آمد، تضرع نکردند. ( انعام آیه 43)

خداوند کسانی که به هنگام دیدن بلا و مصیبت تضرع و زاری نکرده و به درگاه خداوند دعا و نیایش نمی کنند سرزنش می کند و می فرماید اگر این کار را می کردند بلا برداشته می شد، چنان که از قوم یونس برداشته شد،(یونس، آیه 98) مگر آن که اینان سنگدل شده باشند و برای همین هنگام بلا دعا و تضرع نمی کنند.(انعام، آیه 43)

صبر در مصیبت نیز کارگشاست. يکي از ياران رسول گرامي «صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم» طفلی بيمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گريه كرد، ولى وقتى متوجّه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آمادۀ پذيرايى از شوهر كرد و مثل هميشه با چهره‌اى متبسّم با همسرش روبرو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب كه مرد براى نماز صبح به مسجد مى‌رفت، آن زن صبور به او گفت: اگر كسى به تو امانتى بدهد و سپس آن را طلب كند، آيا آن را پس مى دهى يا نه؟ جواب داد: آرى پس مى دهم. آنگاه زن اضافه كرد: خداوند امانتى به ما داده بود و ديروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاك بسپاريم. آن مرد به مسجد رفت و پیامبر اکرم «صلى‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم» که گويا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارك باد ديشب تو». پس از مدّتي آن زن صبور که همان شب باردار شده بود، فرزند دیگري به دنيا آورد که در تاریخ می‌خوانیم خود او و فرزندانش بسيار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بوده‌اند.( مسكن‏الفؤاد، ص 66)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا