نواقص روش تفسیر قرآن به قرآن
نقدی بر رویکرد اکتفا به قرآن و تفسیر برای فهم دین اسلام
یکی از روش هایی که در تفسیر قرآن مورد استفاده قرار می گیرد، روش تفسیری قرآن به قرآن است. به نظر می رسد که این روش برترین و بهترین روش تفسیری است که از سوی حوزویان و علما و فضلا مورد استقبال شدید قرار گرفته و هر کسی مدعی بهره مندی از روش تفسیر قرآن به قرآن است تا جایی که این روش مبنای فتاوایی خارج عرف قرار گرفته است که اهالی حوزه با برخی از این مرحومان آشنا هستند. نویسنده در این مطلب بر اساس آموزه های وحیانی قرآن و مراجعه به عترت و سنت و سیره آنان به نقد این روش پرداخته و سره و ناسره آن را تحلیل و تبیین کرده و نقاط ضعف و قوت آن را بر شمرده و نواقص آن را بیان نموده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
رویکردها در تعریف از تفسیر قرآن به قرآن
در خصوص تفسیر قرآن به قرآن، سه دیدگاه کلی مطرح است:
- تفسیر قرآن به قرآن به منزله یکی از روشهای تفسیری، در رتبه نخست، تلاش تفسیری است، اما در رتبه پس از آن، سایر منابع از جمله سنّت جایگاه خود را داشته و در مواردی که دلیل قرآنی در تفسیر آیهای یافت نشود، نوبت به سایر منابع میرسد.(ابن تیمیه، مقدّمه فى اصولالتفسیر، ص 93 ؛ عبدالفتاح خالدى، تعریف الدارسین، ص 150)
- مراجعه به خود قرآن اصل بوده و تنها سنّت متواتر قطعی در تفسیر آیات قابل استفاده است. کسانی مانند عبدالکریم خطیب، محمّد عبده و محمّد مصطفی مراغی در این گروه جای میگیرند.
- روش تفسیر قرآن به قرآن کارآمدترین روش و بلکه تنها روش استوار بوده،(ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 12؛ ج 3، ص 75) و تمام بیانات قرآنی به گونهای گویا و رساست که با تدبّر و مراجعه به خود آن، قابل فهم و تفسیر است و قرآن هرگز در دلالت خود گنگ نیست. البته این دیدگاه، نقش روایات را در آیات احکام و تفصیل جزئیات پذیرفته(سید محمّدحسین طباطبائى، حاشیه کفایهالاصول، ج 1، ص 161ـ163) و در سایر آیات، نقش روایات را نقش کمک و تعلیم در فهم آیات و به منزله کلید تدبّر در خود قرآن قلمداد کرده است.( ر.ک: همان، ج 14، ص 205)
شکی نیست که این روش تفسیری قرآن به قرآن، روشی بسیار سازنده تر، مفید و کارآمد و هم چنین استوار و حتی به نظر می رسد به یک معنا برتر و بهتر باشد، ولی شکی نیست که ناقص است و از کمال سودی نبرده است؛ زیرا ناتوان از تفسیر بسیاری از آیات قرآن است و نمی تواند به عنوان روشی که تفسیری کاملی از قرآن به دست دهد تلقی کرد؛ زیرا در آیاتی که مشابه و نظیر ندارد نمی تواند کارآیی داشته باشد.
گفتنی است که هیچیک از پیروان دیدگاههای یادشده، مبانی و زیرساختهای نظری دیدگاه خویش را به صورت منسجم و روشن تبیین نکردهاند؛ هرچند برخی از مبانی دیدگاه اخیر را میتوان در لابهلای تفسیر المیزان و نیز در مقدّمه تفسیر تسنیم جستوجو کرد.
تفسیر قرآن به قرآن، رویکرد تک ابزاری
اگر بخواهیم سازه یا ساختمانی بر اساس معیارهای علمی و فنی داشته باشیم به طوری که از همه لحاظ از نظر استحکام، نور و روشنایی، رفاه و آسایش، بهینه سازی سوخت، گرمایشی و سرمایشی، مسایل اخلاقی و حیا در معماری و مانند آن ها سازه ای محکم باشد، باید از همه و بلکه از بهترین و برترین ابزارها، منابع انسانی، منابع معدنی و مانند آن ها بهره بریم تا به این هدف و مقصد و مقصود برسیم. بهره مندی از متخصصان در علوم و رشته های گوناگون مورد نیاز و منابع انسانی و معدنی و مانند آن در دستور کار معمار و بنا قرار می گیرد تا آن چه می خواهد به بهترین شکل تحقق یابد.
اما برخی مقاصد بزرگ و اهداف بسیار حساس و مهم و بلندی را در نظر می گیرند بی آن که از همه منابع شناخته شده یا ناشناخته بهره گیرند. این گروه دوم، به جای بهره مندی از همه توانایی و توانمندی ها و ابزارها و منابع ، تنها به یک شاقول بسنده می کنند و بدون هیچ نقشه و طرح از پیش طراحی و مهندسی شده و بدون هیچ امکانات سنجش خاک و بتن و حتی زمینی که سازه بر آن بنا می شود، دست به اقدام می زنند و در نتیجه سازه ای را می سازند که فاقد بسیاری از امکانات و عمر مفید و قابلیت های از پیش تعیین شده است و نمی تواند مقصود و مقاصد سازندگان را برآورده سازد.
به نظر می رسد که روش تفسیر قرآن به قرآن همانند بنایی با شاقول و روش تک ابزاری برای بنای سازه ای عظیم به نام تمدن اسلامی است که همه ابعاد زندگی فکری و رفتاری و نیز دنیوی و اخروی بشر را برآورده سازد. این گونه است که این روش ناتوان از تحقق هدف بلندی به نام تمدن اسلامی خواهد بود و نمی تواند حتی نیازهای مادی و دنیوی و پیش پا افتاده بشر را تامین کند، چه رسد که بخواهد تمدن اسلامی را ایجاد نماید که سعادت دنیا و آخرت بشریت را تامین نماید.
برای درک این ناتوانی نیازی نیست که به خودتان رنج بسیار دهید، زیرا با نگاهی به خروجی این روش از سقیفه تا خوارج تا وهابیت و تا تفکیری امروزی می توان به سادگی دریافت که این روش تا چه اندازه در رساندن جامعه اسلامی به تمدن اسلامی ناتوان است؛ چه رسد که بخواهد به عنوان امت وسط و نمونه همانند اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سرمشق و الگوی جوامع دیگر بشری شود و آنان را به سوی این عقیده و گفتمان بخواند و انگیزه برای همراهی و همدلی آنان شود حتی اگر نتواند آنان را مسلمان نماید دست کم همدلی و همراهی آنان را با این عقیده و گفتمان اسلامی برانگیزد.
پیشینه تاریخی تفسیر قرآن به قرآن
شاید این عنوان روش تفسیری قرآن به قرآن ، یک عنوان تازه و بدیع و ابتکاری باشد که خیلی ها را مجذوب خود می سازد؛ اما با درنگ در این عنوان و مفهومی که از این اصطلاح فهمیده می شود و در منابع مورد استفاده از این روش به چشم می خورد، به سادگی می توان دریافت که روش تفسیری قرآن به قرآن، سابقه ای طولانی از عهد نزول دارد. این روش حتی در عهد تاویل نیز به شدت مورد استفاده قرار گرفته و موجب انحراف شدید در فهم آموزه های قرآنی و اسلامی و در نهایت گفتمان سازی باطل و غلطی شده که هنوز آثار زشت و خطرناک آن در نابودی امت اسلام باقی و برقرار است.
کسانی که روش تفسیر قرآن به قرآن را انتخاب کرده اند، توضیحی کلی درباره این روش داده اند. از مفاد بیانات آنان به دست می آید که: روش تفسیر قرآن به قرآن به معنای رجوع به خود قرآن است؛ به این معنا که براى فهمیدن مفهوم یک آیه، به آیات دیگر مراجعه میشود و حدیث و سخن معصومان(ع) در این روش مبیّن و مؤید است.
برخی نیز می گویند: تفسیر قرآن به قرآن یعنی استفاده ـ حداکثری ـ از آیات دیگر قرآن برای تبیین مراد آیهای دیگر که موضوع و محتوای آنها یکسان یا نزدیک به هم است.(نگاه کنید: عباسعلى عمیدزنجانى، مبانى و روشهاى تفسیر قرآن، ص 361) در این روش دستیابی به مراد واقعی خدای متعال، با توجه به آیات دیگر قرآن کامل میگردد.
برخی در تعریف معنای روش تفسیر قرآن به قرآن ، تصور میکنند که هر جا هر ابهامی باشد، حتماً آیه دیگری هست که آن ابهام را رفع میکند. پس باید جستجو کرده و آن را پیدا کرد و این گونه از آیه مبهم رفع ابهام کرد. پس اگر مطلبي با آیه دیگری روشن نشد هیچ اعتباری ندارد ؛ چرا که تنها راه فهم قرآن همین است که از آیهای دیگر برای تفسیر استفاده کنیم.
علامه مصباح یزدی این تعریف و نگرش به روش تفسیر قرآن به قرآن را نقد می کند و می گوید مراد از تفسیر قرآن به قرآن این نیست که گفته شد.( نگاه کنید: روش علامه طباطبايي در تفسیر قرآن به قرآن، بيانات حضرت آيتالله مصباح يزدي در همایش بینالمللی اندیشههای علامه طباطبایی در تفسیر المیزان)
آیت الله جوادی آملی در مقدمه تفسیر تسنیم در تعریف آن می نویسد: بهترین وکارآمدترین شیوه تفسیری قرآن، که شیوه تفسیری اهل بیت (علیهم السلام ) نیز هست، روش خاصی که به تفسیر قرآن به قرآن موسوم شده است. در این روش، هر آیه از قرآن کریم با تدبر در سایر آیات قرآنی و بهرهگیری از آنها باز و شکوفا میشود. تبیین آیات فرعی به وسیله آیات اصلی و محوری و استناد و استدلال به آیات قویتر در تفسیر، بر این اساس است که برخی از آیات قرآن کریم همه مواد لازم را برای پی ریزی یک بنیان مرصوص معرفتی در خود دارد و برخی از آیات آن تنها عهده دار بخشی از مواد چنین بنایی است . آیات دسته دوم با استمداد از آیات گروه اول تبیین و تفسیر میشود .
ایشان هم چنین تذکر می دهند که : تفسیر قرآن فعلا به عنوان یک منهج و روش مطرح است و منبع دینی بودن قرآن از منهج تفسیری بودن خود قرآن است و هر کدام حکم خاص خود را دارد، گرچه در خلال بحث از روش تفسیر قرآن به قرآن از منبع بودن آن استمداد میشود. البته منابع مبانی احکام دین عبارت است از: کتاب و سنت معصومین (علیهم السلام ) و عقل . اما اجماع به سنت بر میگردد و در مقابل سنت نیست .
حال اگر این تعاریف برای روش تفسیری قرآن به قرآن را اصل قرار دهیم ، باید ببینیم که در میان پیشینان سابقه دارد، یا نه؟ البته باید توجه داشت که پیشینه ای که باید به دست آوریم، پیشینه ای باشد که بتواند حجت به معنای اصولی باشد وگرنه نمی توان به هر پیشینه ای تمسک جست؟ این پیشینه باید در شکل سنت قولی و فعلی و یا تقریری از معصوم (ع) به ما رسیده باشد؟ حال این معصوم(ع) پیامبر(ص) باشد یا امام معصومی.
ممکن است گفته شود، آن چه نیاز به حجت اصولی دارد، حکم فقهی است، نه در حوزه روش و روش شناختی؛ زیرا در حوزه روشی آن چه اصالت دارد روش عقلانی و یا عقلایی است و ما می توانیم از همه روش های گذشته یا در حال حاضری که عقل بشری به آن رسیده برای فهم قرآن و دیگر منابع و متون مقدس استفاده کنیم و نیازی نیست که به محدوده روش های شناخته شده در عصری حتی عصر معصومان(ع) بسنده کنیم. از همین روست که مباحث روشی که در اصول فقه و مانند آن بحث می شود هم چنان در حال گسترش و تطور و تحول است و بدایع و نوآوری ها و ابتکارات بسیاری به ویژه در یک سده اخیر در آن پدید آمده و اصول فقه را به یک علم بسیار فربه و به تعبیر برخی فربه تر از فقه در آورده است.
اما باید توجه داشت که در روش فهم و استنباط شما نمی توانید از هر روشی بهره برید. از این روست که در اصول فقه اسلامی با رویکرد شیعی قیاس یا همان تمثیل منطقی و مصالح مرسله و مانند آن ها حجیت ندارد و نمی تواند به عنوان یک روش معیار در فهم و استنباط احکام مورد استفاده قرار گیرد.
ناگفته نماند خود قرآن حجت ذاتی دارد و اگر مطلبی به تدبر به دست آمد حال ظاهر باشد یا باطن، خودش حجت مستقل است و نیازی به امضا و تایید بیرونی نیست؛ لیکن مطالب قرآن بخشی به صورت نصوص و قطعی است و بخشی به صورت ظواهر و ظنی است که بخش نخست حجت قطعی و بخش دوم حجت ظنی است . شایان ذکر است که، منظور از ذاتی بودن حجیت قرآن، حجیت نسبت به سنت است، نه آن که ذاتی اولی باشد.
به سخن دیگر، حجت روایات متوقف بر آیات است و حال اگر حجیت ظواهر قرآن کریم نیز وابسته به روایات باشد و قرآن کریم حتی در سطح تفسیر و دلالت بر معانی ظواهر الفاظ خود متوقف بر روایات باشد، مستلزم دور(یعنی توقف شیء بر خود ) خواهد بود که استحاله آن بدیهی است. روایات از اهل بیت (ع) وارده که به عنوان عرضه روایات بر قرآن برای پذیرش و واذیرش(رد آن) است. این روایات خود اثبات می کند که قرآن دارای حجت استقلالی و ذاتی به مفهوم پیش گفته است. در روایت است: اذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضوهما علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خلف کتاب الله فردوه؛ هر گاه دو حدیث مختلف بر شما وارد شد پس آن دو را بر کتاب الله عرضه دارید. پس هر کدام که موافق کتاب الله است اخذ کرده و آن که مخالف است را رد کنید.
به هر حال، با چشم پوشی و اغماض از این مطلب می توان دو نوع پیشینه حتی در عصر معصومان(ع) برای این روش تفسیر قرآن به قرآن یافت. البته این پیشینه ها می تواند به دو دسته اثباتی و نفی تقسیم شود. پس در حقیقت چهار نوع پیشینه برای تفسیر قرآن به قرآن وجود دارد که در این جا به آن ها اشاره می شود. البته نخست تنها به پیشینه ای اثباتی اشاره خواهد شد و در بخش نقد این روش، پیشینه های نفی آن مورد تحلیل و تبیین قرار می گیرد.
پیشینه درون متنی اثباتی
کسانی که به اثبات روش تفسیر قرآن به قرآن پرداخته اند و آن را تنها راه درست می دانند، از خود قرآن برای اثبات درستی آن بهره می گیرند.
- آیه تدبر: نخستین دلیل بر اثبات و درستی این روش استدلال به آیه تدبر است که می فرماید: أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا؛ آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مىيافتند.(نساء، آیه 82) اینان استدلال می کنند که این آیه بر انسجام و هماهنگی کامل میان آیات قرآن دلالت دارد. از جمله نتایجی که علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه بیان نموده، آن است که آیات قرآن ناظر به هم و مفسّر یکدیگرند؛ چراکه قرآن کریم دارای انسجام کامل است و همه مطالب آن با یکدیگر هماهنگ میباشد و هیچگونه اختلافی در آن مشاهده نمیشود.( سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 5، ص 19ـ21.) مفاد این آیه که به صورت قیاس استثنایی بیان شده، این است؛ یعنی هیچگونه اختلافی در سراسر قرآن مجید نیست. منظور این جمله تنها بیان عقد سلبی قضیه نیست که بین معانی قرآن هیچ اختلافی نیست، بلکه مراد تبیین عقد اثباتی آن است؛ یعنی همه مفاهیم قرآنی منسجم و هماهنگاند و به یکدیگر انعطاف و گرایش دارند و هر آیه در محتوای خود صادق است و نسبت به محتوای آیه دیگر بدون واسطه یا با واسطه مصدق میباشد.
- البته این آیه هیچ دلالتی بر اثبات روش تفسیر قرآن به قرآن برای فهم آیات ندارد؛ زیرا عدم اختلاف به معنای آن نیست که بتوان از این روش حقایق و بطون قرآن فهیمده شود. دستور به تدبر نیز در راستای فهمیدن عدم اختلاف است؛ نه این که با تدبر در قرآن همه معارف و حقایق و بطون قرآن که مورد نیاز بشر است فهمیده می شود. باید توجه داشت که این نقد ناظر به کسانی است که این روش را اصالت می دهند و به عترت و سنت معتبر به عنوان موید می نگرند. در حالی که در خود قرآن یعنی آیه 59 سوره نساء، مرجعیت حل اختلاف و فصل خطاب، پیامبر(ص) قرار داده شده است، پس چگونه است که تنها پیامبر(ص) و عترت(ع) به عنوان موید می نگرند.
- آیه ام الکتاب: خداوند در آیه 7 سوره آل عمران می فرماید: هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ؛ اوست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آنها اساس كتابند و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تأويلپذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنهجويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مىكنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند. [آنان كه] مىگويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود.باید گفت در همین آیه سخن از تاویل است که غیر از تفسیر است؛ بنابراین احتمال این که اهل فتنه با نگرش تاویلی بخواهند فراتر از تفسیر ، از این آیات متشابه سوء استفاده و فتنه انگیزی کنند وجود دارد؛ از این رو، خداوند در حوزه تاویل بر نقش راسخون در علم تاکید شده که همان اهل بیت(ع) بر اساس روایات تفسیری هستند.
- این آیه می گوید که آیات قرآنی به دو دسته محکم و متشابه دسته بندی می شود و آیات محکم، همان ام الکتاب یعنی مادر است که باید فرزند متشابه را به او بازگرداند و حقیقت مفهوم و محتوای آن را شناخت. پس با ارجاع آیات متشابه به محکم که همان تفسیر قرآن به قرآن است، می توان حقایق آیات و مفاهیم آن را به دست آورد.
- آیه مثانی: خداوند در قرآن می فرماید: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ؛ خداوند بهترين گفتار را فرو فرستاده (به صورت) كتابى (كه تمام آيات آن در فصاحت لفظ و متانت بيان و عمق محتوى) همانند و شبیه يكديگر و با هم سازگار و هر يك از آياتش معطوف به ديگرى و روشنگر و مفسّر ديگرى است از (شنيدن) آن پوستهاى (بدن) كسانى كه از پروردگارشان مىترسند به لرزه مىافتد، سپس پوستها و دلهايشان نرم شده و آرامش و اطمينان به خدا پيدا مىكنند. اين (حالت) هدايت خداوند است كه هر كه را بخواهد بدان راهنمايى مى كند، و هر كه را خدا در گمراهى واگذارد (توفيقاتش را از او سلب كند) هرگز او را راهنمايى نخواهد بود .(زمر، ایه 23)بنابراین، قرآن کریم یک واحد منسجم و هماهنگ است و از اینرو، تمسک به یک آیه بدون رجوع به سایر آیات شارح و مفسّر، مستلزم خارج ساختن آیه مزبور از جایگاه خاص آن است و بر این اساس، تفسیر قرآن به قرآن مایه حفظ انسجام و هماهنگی قرآن است و تفسیر بدون استمداد از سایر آیات قرآنی از قبیل «جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ»(حجر، آیه 91)، یعنی پاره پاره کردن پیکر واحد و منسجم قرآن، خواهد بود. ( همو، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 99)
- این سخن وزین است، ولی سخن این است که برای فهم قرآن باید از این روش فقط استفاده کرد؛ یا این روش به تنهایی ناقص است و نمی تواند به عنوان تنها ابزار ساختمان تفسیر از آن سود برد.
- در این آیه، دو ویژگی درباره کل آیات قرآن آمده: یکی وصف «متشابه» (شبیه یکدیگر)؛ که ناظر به همگونی و یکدستی در اسلوب و معارف آن است.( فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 8، ص 772 ؛ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 191. ) و دیگری واژه «مثانی» (مکرر از نظر مضمون) که از ماده «ثنی» به معنای انعطاف بوده ( سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 191 ؛ جلالالدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 610.)و سازگاری و وفاق میان آیهها را میرساند. یکی از نتایج چنین اوصافی، میتواند همگونی و پیوند معنایی میان آیات باشد یا به گونهای که آیات متعدد بتوانند به فهم درست و کاملتر یکدیگر مدد رساند. (عبداللّه جوادى آملى، قرآن در قرآن، ص 140)معنای «انثناء» (انعطاف و گرایش مطالب یک کتاب) به این است که هر کدام از مطالب با دیگری روشن یا روشنتر میگردند. چنین کتابی که تمام آیات آن با هم انعطاف دارند، حتما مفسّر یکدیگر، مبین همدیگر و شارح داخلی خویشاند. ( همو، سرچشمه اندیشه، ص 59ـ60)
مبانی درون متنی از قرآن
البته آقای علی فتحی در مقاله «مبانی قرآنی تفسیر قرآن به قرآن» مبانی این روش را در چهار دسته بر اساس مبانی قرآنی این گونه دسته بندی کرده است:
1. هماهنگی آیات با یکدیگر: یکی از مبانی تفسیر قرآن به قرآن، هماهنگی مجموع آیات قرآن کریم است. بیتردید، قرآن از یک پیوستگی نظاممند برخوردار است. با وجود تنوع و گستردگی مطالب در آیات قرآنی، یکی از امتیازات ویژه قرآن نبودِ اختلاف و تناقض در میان مطالب آن است. گویش قرآن چنان استوار است که از هرگونه اختلاف گویی یا تضاد در گفتار به دور است؛
2. ساختار کلی قرآن بر اساس اصول محاوره عقلایی: شیوه و سبک بیان قرآن در رساندن پیام، همان شیوه زبان عمومی و بر اساس اصول محاوره عقلایی است. اندیشمندان مسلمان از دیرزمان بر این باور بودهاند که اسلوب زبان قرآن، همان اسلوب تفهیم و تفاهم عقلا وعرف عمومی مردم در انتقال معناست و خداوند متعال نیز سبک جدیدی برای ابلاغ پیام خود ابداع نکرده است. این امر از نظر بسیاری از اندیشمندان یک امر معلوم و بدیهی است و اگر شارع، زبانی غیر از زبان معمول و متعارف و سبک بیانی خاصی تأسیس کرده بود به دست ما میرسید. و برخی از بزرگان مانند امام خمینی قدسسره و مرحوم نائینی زبان قرآن و سنّت را همان زبان عرف و عقلا، که از قواعد و بنای مستحکم زبانی پیروی میکند، دانستهاند. همگانی بودن خطابها و هدایتهای قرآن و قابل فهم بودن عموم گزارههای آن، اصلیترین مستندات عرفی بودن زبان قرآن به شمار میرود. با سابقهترین دیدگاه در این خصوص، رهیافت عقلایی از زبان دین به طور عموم و از زبان قرآن به طور خاص است، که طبق آن دین، در عرضه آموزههای خود، زبان رایج عرف و اصول عقلاییرارعایتکرده، و برخلافآنعملنکردهاست؛
3. دلالت استقلالی قرآن در بیان مقاصد: دلالت استقلالی قرآن در بیان مقاصد، بدین معناست که مفاد بسیاری از آیات بدون مراجعه به غیر قرآن، معلوم و روشن است. مقتضای نور بودنِ قرآن کریم آن است که قرآن در بیان خویش به غیرنیازمند نباشد؛ زیرا در صورت نیاز به مبیّنی دیگر، آن مبیِّن اصل بوده، قرآن کریم فرع آن خواهد بود و این فرع و تابع قرار گرفتن قرآن با نور بودن آن ناسازگار است. از اینرو، قرآن در بیان مقاصد خود، مستقل است؛
4. ساختار قرآن بر اساس محکم و متشابه: طبق بیان خود قرآن کریم، آیات آن بر دو قسم «محکم» و «متشابه» تقسیم میشود: «هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُالْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ.»(آلعمران، آیه 7) در این آیه، آیات محکم، «اُمّالکتاب» معرفی شدهاند. «اُمّ» به معنای مرجع و مقصد است و «اُمّالکتاب» یعنی: آیاتی که برای آیات دیگر مرجع واقع میشود. محکمات به تصریح قرآن، آیات مادر و مرجع هستند؛ با این ویژگی که خود هیچ ابهامی نداشته، برطرفکننده ابهام و تشابه از آیات متشابهند؛ چون محکم آیهای است که در مدلول خود محکم و استوار باشد و معنای مراد آن به غیر مراد اشتباه نشود. و متشابه برخلاف آن است؛ آیاتیکه چند وجه معنایی شبیه به هم داشته و روشن نیست کدام مراد میباشد. با ارجاع آیات متشابه به محکم، تردید از ذهن مخاطب و مفسّر برای تشخیص مصداق زدوده میشود. در بسیاری از کتابهای لغت، یکی از معانی حقیقی «ام»، یا معنای حقیقی منحصر آن، اصل و پایه اشیا دانسته شده است، ولی بعید نیست معنای اصلی واژه «ام»، مادر باشد که با تجرید این معنا از خصوصیت آن، معنای انتزاعی اساس و پایه برای این واژه شکل گرفته باشد. روند طبیعی وضع الفاظ این است که واژگان نوعا در معانی محسوس و ملموس وضع شدهاند، سپس به معانی انتزاعی و نامحسوس گسترش مییابند. از اینرو، مراد از «ام» همان معنای مرجع است. ازهری از ابن شمیل همین معنا را نقل کرده است. از اینرو، کاربردهای ترکیبی این واژه، معنای کنایی دارد و همواره بیانگر محوریت و مرکزیت به تناسب مضافالیه خود میباشد. محمّدجواد بلاغی نیز میگوید: آیات محکم از نظر ذاتشان «امّ» و اصل و مرجعی برای تبیین و توضیح آیات متشابه هستند. مفسّران برجستهای از فریقین نیز بر همین معنای متبادر رسیدهاند و هرگز در مرجعیت آیات محکم در فهم و تفسیر آیات متشابه، تردیدی به خود راه ندادهاند؛
5 پیوند معنایی آیات هر سوره: اعتقاد به ارتباط معنایی آیات یک سوره یا آیات سورههای مختلف قرآن یکی از مبانی دیگر تفسیر قرآن به قرآن محسوب میشود و اگر معتقد باشیم مجموعه آیات یک سوره با یکدیگر پیوند معنایی دارند، در مقام تفسیر هر آیهای از یک سوره، نمیتوان آن را بدون لحاظ آیات دیگر سوره مورد نظر تفسیر کرد. طبیعی است لحاظ این مبنی میتواند در تفسیر آیات یک سوره تأثیر بسزایی داشته باشد و تأثیر آن به ویژه در تفسیر سورههایی که یکجا نازل شدهاند، بسیار روشن و بینیاز از استدلال است. گرچه آیات بسیاری از سورهها به صورت پراکنده و در طول زمان نازل شدهاند، ولی این حقیقت را که آیات هر سوره یک پیوند و انسجام ویژهای دارد نمیتوان نادیده گرفت. از اینرو، در عین عدم تمرکز نزولی، دارای ارتباط معنوی میباشند… علّامه طباطبائی بر این نکته اصرار دارد که هر سوره صرفا مجموعهای از آیات پراکنده و بدون جامع واحدی نمیباشد، بلکه یک وحدت فراگیر بر هر سوره حاکم است که پیوستگی معنایی آیات را میرساند. از نظر ایشان، در هر سوره غرض واحد و نوعی وحدت تألیف و تمامیت وجود دارد؛ غرضی که مانند رشتهای محکم تمام آیات آن را به یکدیگر پیوند میدهد. این قاعده در تمام سورهها رعایت گردیده است، بجز سوره «برائت»، که آن به حکم روایات ائمه اطهار علیهمالسلام، دنباله آیات سوره «انفال» است. همچنین سوره «ضحی» و «انشراح» و نیز سوره «فیل» و «ایلاف» با اینکه یک سوره هستند، ولی با «بسماللّه الرحمن الرحیم» بین آنها فاصله افتاده است. بنابراین، همین غرض واحد میتواند قرینه مناسبی برای کشف مراد برخی از آیات قرآن باشد؛ و با توجه به همین قرینه میتوان به مقصود برخی آیات دست یافت. (نگاه کنید: مجله معرفت 1388 شماره 136، مبانی قرآنی تفسیر قرآن به قرآن، علی فتحی)
پیشینه برون متنی اثباتی
بیرون از متن خود قرآن، نیز ادله و شواهدی برای حقانیت و درستی این روش بیان شده است که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود:
- امیرالمؤمنین با استفاده از آیه تدبر و عدم اختلاف میفرماید: «… و ذَکَر أنَّ الکتابَ یصدِّقُ بعضُه بعضا و أنَّه لا اختلافَ فیه فقالَ سُبحانَه و لو کانَ مِن عند غیراللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا و إنَّ القرآنَ ظاهره أنیق و باطنه عمیق؛ خداوند در قرآن فرموده است که بعضی از آن بعض دیگر را تصدیق می کنند و این که در قرآن هیچ اختلافی نیست. پس خداوند در این باره می فرماید: و اگر از نزد غیر خدا این قرآن بود هر آینه در آن اختلاف بسیار زیادی می یافتید و این که قرآن ظاهرش زیبا و باطن آن ژرفا است» ( نهجالبلاغه، خطبه 20، ص 57)؛ پس از این سخن فهمیده می شود که برخی از آیات قرآن، مصدق و مفسّر بعض دیگر هستند.(عبداللّه جوادى آملى، «سیره تفسیرى علّامه طباطبائى»، شناختنامه علّامه طباطبائى، ج 2، ص 87)
اما باید گفت که امام علیهالسلام در همان جا دارند: «إن کتاب اللّه لیصدق بعضه بعضا ولا یکذب بعضه بعضا، و لکنک لم ترزق عقلاً تنتفع به؛ برخی از آیات کتاب خدا، مصدّق برخی دیگر هستند و یکدیگر را تکذیب نمیکنند؛ ولی به تو عقلی روزی نشده که به قرآن انتفاع بری». پس این گونه نیست که هر کسی بتواند به آن برسد به ویژه که برای قرآن ژرفا و باطنی است که هر کسی بدان نمی رسد، پس کسانی که حتی با بهره گیری از تفسیر قرآن به قرآن به قرآن بپردازند تنها در می یابند که اختلافی در آن نیست و به سطح قرآن دسترسی دارند، ولی به عمق و ژرفا و باطن آن نمی رسند. این خود نشانه ای از نقص این روش است ؛ زیرا به تنهایی نمی تواند همه مقاصد امت را برآورده سازد و بتواند به تنهایی منبع تمدنی باشد، بلکه در کنار آن به عترت (ع) نیاز است.
2. از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) در منابع اهل سنت نقل شده است که فرمود: «انّ القرآن لیصدّق بعضه بعضا»؛همانا قرآن برخى [از آیاتش] برخى دیگر را تصدیق [و تأیید] مىکند.( قادری هندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، محقق: بکری حیانی، صفوة السقا، ج 1، ص 619، ح 2861، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ پنجم، 1401ق؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج 1، ص 619، ح 2861)
3. امیر المؤمنین علی(ع) نیز فرمود: « کتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْض؛ قرآن، کتاب خداوند است که با آن میبینید [حقایق را] و به کمک آن سخن [حق] میگویید و میشنوید و بعضى از آیات آن بعضى دیگر را توضیح میدهند و بعضى از آن به [تفسیر و تأویل] بعضى دیگر گواهى میدهند».( شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صالح، صبحی، هجرت، خطبه 133، ص 192، قم، چاپ اول، 1414ق)
4. سیره و روش «پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع)، در تعلیم و تفسیر قرآن کریم – بهطورى که از احادیث تفسیرى آنان بر میآید- همین روش تفسیر قرآن به قرآن است ».( طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 12، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق) رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم (علیهم السلام ) در داوریها و احتجاجها و در پاسخ پرسشهای تفسیری، آیات قرآن را به یکدیگر ارجاع میدادند و با سایر آیات قرآن آیه مورد نظر خود را تفسیر میکردند؛ چنانکه حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) از جمع بین آیه کریمه و الوالدات یرضعن أولادهن حولین کاملین (105) و آیه ( … حمله و فصاله ثلثون شهرا …) (106) استفاده کردهاند که از نظر قرآن کریم حداقل دوران بارداری بانوان شش ماه است و بر این اساس، حکم رجم را از شخصی که بر اثر اتهام به بزهکاری، به آن محکوم شده بود برداشتند . (107) همچنین حضرت امام جواد (علیه السلام ) با ضمیمه کردن آیه شریفه ( و أن المساجد لله …) (108) به آیه و السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما … (109) حد سارق را قطع انگشتان دست دانستهاند (110)؛ در حالی که افراطیان از خوارج با استناد به خصوص آیه ( و السارق و السارقه …) معتقد بودند دست دزد باید از شانه قطع شود؛ زیرا بر همه آن ید اطلاق میشود! همچنین امام باقر (علیه السلام ) در پاسخ زراره که پرسید: چگونه از آیه شریفه و اذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلوة (111) که لسانش الزام نیست، حکم لزوم قصر در نماز مسافر استفاده میشود، فرمودند: تعبیر لا جناح در این آیه نظیر لا جناح در آیه کریمه فمن حج البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطوف بهما (112) است (113)، که مقصود از آن حکم لزومی است، نه رجحان صرف .
5.امام باقر(ع) در تایید تفسیر قرآن به قرآن می فرماید: لَیْسَ شَیْءٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ إِلَّا عَلَیْهِ دَلِیلٌ نَاطِقٌ عَنِ اللَّهِ فِی کِتَابِهِ مِمَّا لَا یَعْلَمُهُ النَّاسُ؛ هیچ مطلبى در کتاب خدا یافت نمیشود مگر اینکه در همان کتاب، دلیلى گویا از خداوند بر آن دلالت دارد، از چیزهایى که مردم نمیدانند. (برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 270، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.)
6. آموزش روش برداشت از قرآن از سوی اهل بیت(ع): روایاتی که به آموزش روش تفسیر و برداشت اشاره دارد، خود گواه و دلیلی بر درستی این روش است. به عنوان نمونه : حضرت بقار در مقام نهی دوانقی از قبول گزارش نمام می فرماید: … فان النمام شاهد زور … و قد قال الله تبارک و تعالی: ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا . هم چنین استدلال آن حضرت بر مسئول بودن سامعه آدمی در این راستا است: أما سمعت الله یقول: ان السمع و البصر و الفؤاد کل أولئک کان عنه مسئولا . و همچنین پاسخ آن حضرت به پرسش عبدالأعلی درباره کیفیت وضوی جبیره که می فرماید: یعرف هذا و أشباهه من کتاب الله عزوجل . قال الله تعالی: ما جعل علیکم فی الدین من حرج امسح علیه که آن حضرت با استناد به نفی حرج در قرآن و حرجی بودن گشودن زخمبند فرمودند: بر جبیره مسح کن . و نیز سخن حضرت امام باقر (علیه السلام ) به زراره و محمد بن مسلم درباره نماز مسافر می فرماید: … ان الله عزوجل یقول: و اذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة . فصار التقصیر فی السفر واجبا کوجوب التمام فی الحضر . قالا: قلنا له: انما قال الله عزوجل: فلیس علیکم جناح ؛ و لم یقل افعلوا فکیف أوجب ذلک؟ فقال أولیس قد قال الله عزوجل فی الصفا و المروة: فمن حج البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطوف بهما . البته باید توجه داشت که این دسته روایات اثبات روش تفسیر قرآن به قرآن نیست؛ ولی این که می توان با مراجعه به قرآن حکم و حق را به دست آورد را بیان می کند. اما سخن در این است که آیا می توان تنها به این روش بسنده کرد و بگوییم: حسبنا تفسیر القرآن بالقرآن و دیگر نیازی به روش های دیگر به ویژه مراجعه به تفسیر ماثور نیست و نیازی به روایات تفسیری نداریم یا بگوییم در تامین فلسفه و سبک زندگی به همین قرآن و روش تفسیری آن بسنده می کنیم؟!!
7. روشی معروف اهل سنت در تفسیر قرآن: ابن کثیر، از مفسّران معروف اهل سنت میگوید: «اگر پرسیده شود بهترین روش تفسیر قرآن چیست؟ جواب آن است که برترین روش، روش تفسیر قرآن به قرآن است».(ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، ج 1، ص 9، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419ق.) همین کلام از برخی دیگر از اهل سنت نیز نقل شده است.( طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج 1، ص 8، انتشارات نهضت مصر، قاهره، بیتا؛ اندلسی، ابن عطیه، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، ج 1، ص 10، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1422ق.)
8. علّامه طباطبائى(ره)، که تفسیرش به عنوان نمونهاى روشن از تفسیر قرآن به قرآن شناخته شده است، بر این باور است که اساس و بنیان تفسیر معصومان(ع) را تفسیر قرآن به قرآن شکل داده و این روش، شیوه رایج تفسیر آنان است، ایشان معتقدند که حجم انبوهى از روایات تفسیرى معصومان(ع) از نوع استدلال به یک آیه براى توضیح آیهاى دیگر و یا استشهاد به مفهوم یک آیه براى آشکار شدن معناى آیه دیگر است، و این همان تفسیر قرآن به قرآن است.( طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 12، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق)
نواقص روش تفسیر قرآن به قرآن
روش تفسیر قرآن به قرآن، به عنوان یک روش در کنار روش های دیگر باید مد نظر قرار گیرد؛ زیرا این روش به تنهایی نمی تواند مقاصد و مفاهیم قرآن را استنباط و استخراج و در اختیار ما بگذارد. به سخن دیگر، روش تفسیری جامع آن است که با بهره گیری از روش های عقلی(درایی) و نقلی انجام گیرد و همه ماثور از سنت و سیره اهل بیت(ع) مورد استفاده قرار گیرد و تنها به یک روش بسنده نشود.
از نظر آموزه های قرآنی، اصولا در فهم و مقاصد به ویژه بطون آیات قرآنی و احکام و جزئیات فلسفه و سبک زندگی نمی توان به خود قرآن اکتفا کرد؛ زیرا اگر بخواهیم بدان اکتفا کنیم، دینی نیمه و ناقص خواهیم داشت؛ زیرا خود قرآن تبیین و تفسیر و تاویل آیات را به عهده پیامبر(ص) و عترت طاهره(ع) گذاشته و از پیامبر(ص) خواسته شده تا به تبیین آیات بپردازد و از مردم نیز خواسته شده تا به آن گردن نهند و سخن پیامبر(ص) را در نفی و اثبات بپذیرند(حشر، ایه 7؛ آل عمران، آیات 32 و 132؛ نساء، آیه 59 و آیات بسیار دیگر)، پس چگونه می توان تنها به مدد روش تفسیر قرآن به قرآن حقایق قرآنی را به دست آورد و بر اساس آن نظریه پردازی کرده و معارف هستی شناختی قرآن را به دست آورد و راه و رسم زندگی را تبیین کرد و احکام و باید و نبایدها را استخراج و فلسفه و سبک زندگی را مشخص نمود؟!
از نظر آموزه های قرآنی و سنت و سیره پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) روش تفسیر قرآن به قرآن تنها یک روش در کنار بهره گیری از روش تفسیری مبتنی بر روایات ماثور و معتبر و سنت و سیره پیامبر(ص) و معصومان است. از نظر آموزه های وحیانی قرآن و اسلام، اسلام تنها از دریچه قرآن و عترت(ع) قابل فهم و درک و اجرا است؛ زیرا عترت(ع) نه تنها در کنار قرآن به عنوان ثقل اصغر منبع اصلی اسلام در مرجعیت علمی است بلکه مرجعیت عملی نیز آنان هستند. به سخن دیگر، قرآن تنها مرجعیت علمی دارد، اما اهل بیت(ع) به عنوان عترت طاهره(ع) و اولیا و امامان معصوم(ع) همانند پیامبر(ص) از مرجعیت عملی نیز برخوردارند و برای فهم تاویل قرآن و اجرای مفاد آن باید به آنان مراجعه کرد؛ زیرا آنان تبیین گران حقیقی قرآن هستند.
با نگاهی به تعاریفی که از روش تفسیر قرآن به قرآن داده شده است، می توان نواقص این روش تفسیری را درک کرد. مراد از نقص این است که این روش به تنهایی نمی تواند مفید باشد و مقاصد قرآن و شریعت اسلام را برآورده سازد. در حقیقت تاکید بر انحصاری بودن این روش به معنای نفی حضور عترت و انکار تبیین گری و تفسیرگری و تاویل گری و نیز مرجعیت علمی و عملی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) خواهد بود. یعنی همان راهی که پیش از این در سقیفه بنی ساعده پی ریزی و پایه ریزی شده و اسلام را از مسیر اصلی و صراط مستقیم دور ساخته است و موجب بلایای در گذشته و حال و آینده شده و می شود که جریان های تکفیری یکی از مصادیق و جلوه های روشن این انحراف است.
با نگاهی به تعاریفی که در باره این روش تفسیری بیان شده، این معنا به دست می آید که برای فهم آیه می توان به آیات دیگر مراجعه کرد؛ اما سخن هرگز نباید به معنای انحصار در روش تفسیری باشد؛ زیرا اثبات انحصار به معنای آن است که ما تنها از شاقول استفاده کنیم واز هیچ گونه تراز و ترازوی دیگری چون سنت و سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) سود نجوییم و احکام و فتاوی و نظریات در حوزه های مختلف اقتصادی، روان شناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، و مانند آن ها را بی توجه به سنت و سیره معصومان(ع) استخراج نماییم و جامعه را بر مدار و محور آن بنا نماییم.
در تعاریف به گونه ای از این روش سخن به میان آمده که می توان این گونه استنباط کرداین روش تنها در جایی که آیات متشابه و یکسانی باشد، قابل استفاده است؛ اما اگر در جایی آیات متشابه و یکسانی نداشته باشیم، آن گاه باید چه کار کنیم؟ این روش در آن جا ساکت است؛ مثلا کسانی همانند آیت الله جوادی آملی بر این باور است که آیه 31 سوره بقره همانند و متشابه ندارد؟ از این رو، در پرسش از این که مراد از این «علم الاسماء کلها» چیست؟ آیات متشابه ای نداریم که با ارجاع این به آن ها پاسخی برای مفهوم تعلیم الاسماء به دست آوریم. البته در داستان حضرت آدم(ع) مسایل و معارفی مطرح است که مشابه ای در قرآن برای آن بیان نشده است؛ یعنی تنها یک بار در یک آیه مطلبی بیان شده است که قابل فهم و دسترسی از طریق روش قرآن به قرآن نیست.
پس از تعاریف این معنا استنباط می شود که این روش یک روش کاملی برای فهم آیات یا همه آیات نیست؛ زیرا تنها در جایی کاربرد دارد که آیات متشابه و همانندی باشد. البته بر اساس آیاتی از قرآنی مانند 87 سوره حجر و 23 سوره که اصطلاح «المثانی» را به کار برده می توان استنباط کرد که نوع تناظر را می توان در آیات قرآنی به دست آورد، ولی همه آیات همه این توانایی را دارند؛ شاید این تناظر را تنها کسانی چون پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) دریابند و نه همگان. پس اثبات این که این قابلیت در قرآن است، بدان معنا نیست که این قابلیت برای همگان اثبات می شود، بلکه حتی برای یکی چون پیامبر(ص) اثبات شود کفایت می کند؛ با آن که می دانیم که این قابلیت برای اهل بیت و عترت(ع) اثبات شده است و تنها آنان در کنار قرآن به عنوان مفسر و مبین قرآن معرفی شده اند.
تبیین نواقص روش تفسیر قرآن به قرآن
تاکید بر این روش به عنوان روش انحصاری می تواند بسیار خطرناک باشد و خروجی هم چون وهابیت، گروه های تکفیری و مانند آن را به دنبال خود داشته باشد.
در آیات و روایات هر چند بر نقش مثبت تفسیر قرآن به قرآن تاکید شده ، ولی در همان آیات نسبت به انحصارگری و بسنده کردن به این روش هشدار داده می شود؛ زیرا موجب گمراهی انسان می شود. در این جا به برخی از ادله برای عدم اکتفا به این روش و در حقیقت تبیین نقص روش تفسیر قرآن به قرآن می پردازیم.
- آیه مبین بودن پیامبر(ص): خداوند در آیه 89 سوره نحل می فرماید: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ؛ و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل كرديم؛ اما همین قرآن در آیه 44 همین سوره نحل می فرماید: بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ [زيرا آنان را] با دلايل آشكار و نوشتهها [فرستاديم]، و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بيانديشند. از این آیه به دست می آید که مقام پیامبر(ص) مقام تبیین همین کتابی است که خودش را تبیان و روشن معرفی کرده است. این تبیین گری به جهاتی است که از جمله در آیه 64 همین سوره این گونه بیان شده است: وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ و ما [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند، براى آنان توضيح دهى، و [آن] براى مردمى كه ايمان مىآورند، رهنمود و رحمتى است. از این دسته از آیات به دست می آید که پیامبر(ص) هم مرجعیت علمی نسبت به قرآن دارد و هم مرجعیت علمی یعنی در مرافعات به ایشان مراجعه کنید تا حکم ایشان را به دست آورده و بر اساس آن عمل کنید. این گونه است که از رحمت و هدایت الهی بهره مند می شوید.
- سوال از اهل الذکر: خداوند در همین سوره نحل آیه 43 و نیز آیه 7 سوره انبیاء می فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و پيش از تو [هم] جز مردانى كه بديشان وحى مىكرديم گسيل نداشتيم. پس اگر نمىدانيد، از پژوهندگان كتابهاى آسمانى جويا شويد. در روایات تفسیری بیان شده که اهل الذکر همان اهل بیت(ع) هستند؛ زیرا قرآن همان ذکر است و اهل قرآن کسانی هستند که مخاطب اصلی قرآن هستند و شکی نیست که اهل بیت(ع) همان اهل الذکر و قرآن هستند که باید برای تفسیر قرآن و فهم آنان به ایشان مراجعه کرد.
- حدیث ثقلین: در این حدیث بیان می شود که عترت پیامبر(ص) که همان امامان معصوم(ع) هستند، از قرآن جدایی ندارند و باید در فهم قرآن به آنان مراجعه کرد؛ یعنی آنان هم مرجعیت عملی به عنوان اولی الامر دارند و هم مرجعیت علمی: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیهالهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنیانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما؛ «من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها میگذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچگاه از هم جدا نمیشوند مگر بر سر حوض کوثر.»( صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۶۳-۶۶۲، ۳۲۸)بيانات حضرت آيتالله مصباح يزدي در همایش بینالمللی اندیشههای علامه طباطبایی در تفسیر المیزان) ممکن است گفته شود آن چه همتراز قرآن به عنوان ثقل اصغر در کنار ثقل اکبر آمده همان عترت (ع) است نه سنت و سیره که در روایت است؛ باید گفت خروجی عترت(ع) چند چیز است که سنت و سیره ایشان یکی از آن ها است. این سنت و سیره از طریق روایات به ما رسیده است؛ پس مراجعه به سنت و سیره قطعی که از روایات معتبر استفاده می شود همان مراجعه به عترت(ع) است. به سخن دیگر، نباید تنها به روش تفسیری قرآن به قرآن اکتفا کرد که به شکلی تمایل به حسبناالله کتاب الله دارد بلکه باید در کنار این روش از روش های دیگر به ویژه روش تفسیر ماثور و عقلی نیز بهره گرفت. علامه مصباح یزدی می فرماید: من حدود چهل سال پیش سفري به یکی از شهرهای مهم ایران داشتم که این گرایش در آنجا پیدا شده بود و کسانی میگفتند ما همه چیز را باید از قرآن استفاده کنیم و روایات اعتباری ندارد. شخصی که در این زمینه مقداری کار کرده بود آمده بود تا با ما بحث و مجادله کند. مقدمات جلسهای تشکیل شد و با هم صحبت کردیم. گفت: آقا من سوالاتی دارم و شما از قرآن به من جواب دهید. گفتم اجازه دهید من یک سؤال از شما دارم، شما آن را با قرآن جواب دهید، بعد هرچه میخواهید من جواب میدهم. گفت بسیار خوب! گفتم: سگ در اسلام پاک است یا نجس، و خوردن گوشت آن حلال است یا حرام؟ گفت معلوم است سگ نجس العین است و خوردن گوشت آن حرام است. گفتم: از قرآن این را اثبات کن! گفت این از واضحات است. گفتم بنا شد ما واضحات و همه چیز را با قرآن اثبات کنیم. گفت: نه مقصودم این نیست. گفتم: من با قرآن برای شما اثبات میکنم که اصلا گوشت سگ حلال است! گفت: این چه حرفی است؟! گفتم: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ»؛ما چهار چیز حرام داریم: گوشت خوک، میته، خون و چیزهایی که برای بتها قربانی می شود یا به نام آنها ذبح میشود. (انعام، آیه 145) در بین گوشتها همین چهارتا حرام است. در این آیه اشارهای به گوشت سگ نشده است. حتی میگوید: اصلا من نمییابم چیزی را که حرام است مگر این چهار چیز. گوشت سگ از اینها نیست. پس طبق منطق شما، معلوم میشود گوشت سگ حلال است! دیگر نتوانست حرفی بزند. گفتم: هرجا با هر آیهای شما اثبات کردید که گوشت سگ حرام است، من هم هر سؤالی کردی از آیه کنار آن مطلب شما را ثابت میکنم!… خود قرآن میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»؛(نحل، ایه 44) تلاوت کردن آیه یک حرف است، تبیین و تفسیر آیات مطلب دیگری است. یک وظیفة پیامبر این است که آنچه به او نازل میشود را تلاوت کند و بگوید این آیه بر من نازل شد: «یتلوا علیهم آیاته». اما «یعلمهم» یعنی چه؟ پیامبر غیر از تلاوت و ابلاغ متن آیات، وظیفه تبیین آنها را هم بر عهده دارد. باید جزئیات آن و تفاسیر آن را بیان کند؛ این کار پیامبر است. اگر قرار بود قرآن همه اینها را بیان کند دائرة المعارفی صد جلدی میشد، و این بر خلاف حکمت الهی بود. خود قرآن می گوید باید به پیامبر مراجعه کنید، و خود پیغمبر اکرم، به نقل متواتر شیعه و سنی، میفرماید: «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»، و در کنار قرآن، عترت را ذکر می فرماید. به دلیل همان آیهای که میفرماید: «ما آتیکم الرسول فخذوه»، وقتی میگوید من برای شما عترتم را معرفی میکنم که از آنها اطاعت کنيد، باید این فرمایش او را هم اطاعت کنیم و از عترت او هم اطاعت کنیم. اینها سند برای ما است. اما اگر بگوییم «حسبنا کتاب الله»، و هر چه در قرآن هست قبول داریم و دیگر هیچ چیز را قبول نداریم، باید گوشت سگ را هم بخوریم و خیلی چیزهای دیگر که ذکر آنها مشمئزکننده است؛ خوردن چیزهای فراوان دیگری را هم باید جایز و حلال بدانیم… قرآن تفصیل احکام نماز را به جایي دیگر حواله داده، فرموده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ.»(نحل، آیه 44) ؛ وظیفه پیغمبر است که تفصیل احکام را برای مردم تبیین کند. ازاین رو پیامبر اکرم (طبق نقل شیعه و سنی) فرمودهاند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»؛ آنگونه که من نماز میخوانم نماز بخوانید.( بحارالانوار، ج82، ص279) این حدیث مورد قبول همه است و بر اساس آن باید چگونگی نماز را از پیامبر یاد گرفت. اما هیچ آیهای تفصیلا احکام نماز را نیاورده است… حقیقت این است که تفسیر آن را باید از جای دیگر فهمید. در روایات ما به این نکتهها اشاره شده است. گاهی درباره این مسائل از ائمه اطهار علیهمالسلام سؤال میکردند و حضرات معصومین میفرمودند: همانطوری که قرآن اصل نماز و زکات را بیان کرده و تفصیل آن را به عهده پیغمبر گذاشته است، بعضی مسائل دیگر هم هست که اصل آن را بیان کرده و در مقام بیان تفصیل آن نبوده است. در چنین مواردی نمیتوان گفت باید برای فهم این آیه از جای دیگر قرآن استفاده کرد. فهم يک آیه، فهم چیزی است که آن آیه در مقام بیان آن است. پس اگر برای تفسیر قرآن از روایات استفاده کنیم بدین معنا است که برای تبیین و تفصیل تعاليم و احکامش از آنها استفاده کردهایم.( روش علامه طباطبايي در تفسیر قرآن به قرآن)
- امام علی (ع) می فرماید: يعطفُ الهوي علي الهدي اذا عطفوا الهُدي علي الهوي و يعطفُ الرأي علي القرآن اذا عطفوا القرآن علي الرّأي؛ از پس دوراني كه هدايت وحي تابع هوسهاي اين و آن بوده است او هوسها را تابع هدايت وحي ميكند و در حالي كه به نام تفسير نظريههاي گونهگون بر قرآن تحميل شده است انديشهها را تابع قرآن ميسازد. (نهج البلاغه ، خطبه 138، آمدي، غرر الحکم، 296) علامه خویی می نویسد: مقصود از جمله اذا عطفوالقرآن علي الرأي كساني همانند مرجئه، مشبه، كراميه، قدريه و معتزلهاند كه هر يك بر مذهب و عقايد باطل خويش به قرآن تمسك جستهاند و فكر ميكنند حق مطلق آنهايند در حالي كه از راه مستقيم عدول كرده و مبتلا به افراط و تفريط شدهاند چون از به پادارندگان قرآن و خليفه رحمان و كساني كه مخاطب قرآناند در خانه آنها نازل شده يعني اهل بيت نبوت عدول كردهاند بنابراين هر كس همانند شيعه در فهم و تفسير قرآن سراغ آنان برود هدايت يافته و هر كس از آنان بينيازي جويد گمراه گشته و قرآن را به رأي خويش تفسير كرده و مستوجب غضب الهي است.( منهاج البراعة،، ج 8، ص349)
- امام علي(ع) درباره روش مناظره و احتجاج با دشمن در نامهاي به عبدالله بن عباس در سال سي و هشت كه او را براي مناظره با خوارج فرستاده بود مينويسد: لا تخاصم بالقرآن فانّ القرآن جمال دو وجوهٍ تقول و يقولون و لكن حاججهم بالسنة فانهم لن يجدوا عنها محيصاً؛ به قرآن با خوارج به جدل مپرداز؛ زيرا قرآن داراي ديدگاه كلي بوده و تفسيرهاي گوناگون دارد تو چيزي ميگويي و آنها چيزي ديگر ليكن با سنت پيامبر(ص) با آنان به بحث و گفتوگو بپرداز كه در برابر آن راهي جز پذيرش ندارند. (نهج البلاغه، نامه 37) در این حدیث به خوبی از کلیت و نیز وجوه گوناگون قرآن سخن به میان آمده است به طوری که نمی توان حقیقت مطلب را به سادگی بدون عترت و کمک اهل بیت(ع) فهمید که همان ارجاع به سنت و سیره است.
- امام باقر(ع) تفسیر قرآن به قرآن را این گونه نقد می کند که در روایت است: قُتاده، عالم معروف بصري، خدمت حضرت امام باقرالعلوم (علیهم السلام) آمد. امام فرمود: يا قُتادَة اَنْتَ فَقيهُ اَهْلِ الْبَصْرَة؛ اي قتاده،تو فقيه بصريان هستي؟». او خواست اظهار ادب كند،گفت: كَذلِكَ يَزعُمُونَ؛ مردم اين طور مي پندارند». فرمود: بَلَغَنِي اَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرآنَ؛ «به من خبر رسيده كه تو قرآن را تفسير مي كني».امام فرمود : مقصود از آن شهرها كدام است كه مردم با امنيّت كامل ميان آنها رفت و آمد مي كنند و احساس هيچ گونه خوف و نا امني نمي كنند؟قتاده و جمع ديگري كه در آن مجلس حضور داشتند ، گفتند : چرا، از اين گونه حوادث بين راه مكّه و در خود مكّه فراوان پيش آمده است، با آنكه زاد و راحلهي حلالي هم داشتهاند.امام فرمود: پس آن شهرهاي امن و اماني كه قرآن مي گويد كدام است؟ قتاده جوابي نداشت. سكوت كرد و امام فرمود:وَيْحَكَ يا قُتادَة ذلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزاٍد و راحِلَة…عارِفاً بِحَقِّنا يَهْوَانا قَلْبُهُ…؛ «واي بر تو اي قتاده، اين آيه [مربوط به ما امامان اهل بيت است و] معنايش اين است:كسي كه از خانهاش با زاد و راحلهي حلال بيرون آيد و معرفت و محبّت ما را در دل داشته باشد و به قصد اطاعت از فرمان ما حركت كند، با امنيّت از انحراف در اعتقاد و عمل در مسير دين پيش مي رود و از عذاب جهنّم در امان مي ماند».پس كساني كه معارف و احكام دين خود را به وسيلهي فقهاي شيعه از امامان اهل بيت (علیهم السلام) مي گيرند و به آن عمل مي كنند،تنها كساني هستند كه با امنيّت و اطمينان خاطر در صراط مستقيم دين حركت مي كنند و در روز جزا از عذاب خدا در امانند و اين است معناي اين آيه از سورهي سبأ.(تفسير نورالثّقلين،ج4،ص330؛ بحارالانوار،ج46،ص349) نه اين كه بين راه مكّه لطمه و صدمهاي نمي خورد. اينها حوادث طبيعي است و ممكن است در هر زمان و مكاني پيش بيايد. مراد از شهرهاي مبارك (الْقُرَي الَّتِي بارَكْنا فِيها)ما امامان از اهل بيت هستيم و مراد از شهرهاي ظاهر كه فرموده است( قُريً ظاهِرَةً)علما و فقهاي شيعه ما هستند كه رابط ميان ما و مردمند؛ آنها ظاهرند و در دسترس مردم قرار گرفتهاند. يا قُتادَة اِنْ كُنْتَ اِنَّما تُفَسِّرُ الْقُرآنَ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَّكْتَ وَ اَهْلَكْتَ؛ «اي قتاده،[اين را بدان] اگر بخواهي از روي فهم خود،آيات قرآن را تفسير كني، به هلاكت افتادهاي و مردم را نيز به هلاكت انداختهاي». قتاده گفت: مراد شهر مكّه است كه هر كس از خانهي خود بيرون آيد و زاد و راحلهي حلال داشته باشد (مركب و توشهي راهش از ممرّ حلال به دست آمده باشد) با امنيّت مي رود و بر مي گردد. امام فرمود: بگو ببينم آيا تا به حال نشده است كه مردم بين راه مكّه گرفتار راهزنها بشوند و آنها اموالشان را ببرند و خودشان را بكشند؟ يا حتّي در داخل مسجدالحرام مردمي كشته شوند ؟ گفت: بله. حضرت (ع) فرمود: مقام بزرگي براي خود ادّعا مي كني. حال،معناي آيهاي را از تو مي پرسم.عرض كرد: بفرماييد. فرمود: اين آيه در سورهي سبأ به چه معناست؟ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَي الَّتِي بارَكْنا فِيها قُريً ظاهِرَة وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أيَّاماً آمِنِينَ؛ «در ميان مردم سبا و آن شهرهاي آباد پرنعمت، شهرهاي ديگري كه نمايان است قرار داديم [و به آنها گفتيم] شبها و روزها در اين آباديها با امنيّت كامل مسافرت كنيد». (سبأ، آيه18)
- روایاتی که دلالت بر این مطلب دارند قرآن را مخاطب آن درک می کند. این دسته روایات هر چند مخاطب بودن همه مردم را می پذیرد، ولی مراد از آن خطاب مستقیم است که نخست به پیامبر(ص) و سپس به اهل بیت(ع) شده است. اصطلاح «انما یعرف القرآن من خوطب به» برای این است که تفسیر قرآن به قرآن به یک معنا نه تنها کفایت نمی کند بلکه برای بسیاری شدنی نیست. روى شبيب بن أنس (البته این فرد توثیق نشده است)، عن بعض أصحاب أبي عبد اللّه عليه السَّلام في حديث أنّ أبا عبد اللّه عليه السَّلام قال لأبي حنيفة :«أنت فقيه العراق؟» قال: نعم، قال: «فبم تفتيهم؟» قال: بكتاب اللّه و سنّة نبيّه. قال: «يا أبا حنيفة! تعرف كتاب اللّه حقّ معرفته، و تعرف الناسخ و المنسوخ؟» قال: نعم، قال: «يا أبا حنيفة لقد ادّعيت علماً ما جعل اللّه ذلك إلاّ عند أهل الكتاب الذين أُنزل عليهم، ويلك، ولا هو إلاّ عند الخاص من ذريّة نبيّنا محمّد، و ما ورثك اللّه عن كتابه حرفاً؛ (الوسائل: الجزء 18، الباب 6 من أبواب صفات القاضي، الحديث 27.) هم چنین روى الكليني بسند يتصل إلى محمد بن سنان، عن زيد الشحام: دخل قتادة بن دعامة على أبي جعفر فقال: يا قتادة أنت فقيه أهل البصرة؟ » فقال: هكذا يزعمون، فقال أبو جعفر ـ عليه السَّلام: بلغني انّك تفسّر القرآن؟» فقال له قتادة: نعم! فقال له أبو جعفر ـ بعد كلام ـ: «إن كنت إنّما فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت و أهلكت، و إن كنت قد فسرته عن الرجال فقد هلكت و أهلكت، ويحك يا قتادة! إنّما يعرف القرآن من خوطب به (الوسائل: الجزء 18، الباب 13 من أبواب صفات القاضي، الحديث 25.) از نظر شیعیان، اهل بیت (ع) مخاطبان خاص قرآن هستند و همان طوری که امام علی(ع) وحی را هنگام نزول دریافت می کرد، اهل بیت(ع) نیز این دریافت مستقیم و الهامی را دارند. امام علی(ع) در این باره می فرماید: أرى نور الوحي و الرسالة و أشم ريح النبوة و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحي عليه (صلىالله عليهو آله) فقلت يا رسول الله ما هذه الرنة فقال هذا الشيطان قد أيس من عبادته إنك تسمع ما أسمع و ترى ما أرى إلا أنك لست بنبي و لكنك لوزير و إنك لعلى خير؛ روشنايى وحى و پيامبرى را مىديدم و بوى نبوت را مىشنودم. من هنگامى كه وحى بر او (ص) فرود آمد، آواى شيطان را شنيدم. گفتم: اى فرستاده خدا اين آوا چيست گفت: «اين شيطان است كه از آن كه او را نپرستند نوميد و نگران است. همانا تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم، و مىبينى آنچه را من مىبينم، جز اين كه تو پيامبر نيستى و وزيرى و بر راه خير مىروى ـ و مؤمنان را اميرى ـ .»(نهج البلاغه، خطبه 192)
پیشینه منفی بسندگی به روش تفسیری قرآن به قرآن
تفسیر قرآن به قرآن در ادبیات و فرهنگ اهل بیت(ع) وجود دارد و حتی آنان به اصحاب از جمله زراره بن اعین آموختند که چگونه تفسیر کنند. زراره از امام باقر (علیه السلام ) در مورد کفایت مسح مقداری از سر و پا می پرسد: ألا تخبرنی من أین علمت؟ و قلت: أن المسح ببعض الرأس و بعض الرجلین … ثم قال: یا زرارة … ان المسح ببعض الرأس لمکان الباء … (174) آن حضرت (ع) با آموزش و تعلیم نحوه استفاده فقهی از ظاهر قرآن به زراره در حقیقت روش تفسیری را می آموزد. پس ما هرگز منکر استفاده از تفسیر برای فهم حقایق و احکام نبوده و می دانیم که منبع نخست در فقه همان قرآن است و این که چنین امکانی برای همگان فراهم است تا با آموزش و مهارت و کسب ذوق تفسیری و فقهی می توانند به تفسیر بپردازند؛ ولی سخن از اکتفا و بسندگی به این روش است که موجب نادیده گرفتن عترت(ع) و روایات و سنت و سیره اهل بیت(ع) است.
در تاریخ نخستین کسانی که به این روش خواستند در خانه اهل بیت(ع) و عترت طاهره(ع) را ببندند، اصحاب نفاق در سقیفه بنی ساعده بودند. آنان با استفاده از این روش، نه تنها اهل بیت(ع) را کنار زدند، بلکه حتی سنت پیامبر(ص) را ممنوع کردند؛ زیرا سنت و سیره پیامبر(ص) تبیین گر بسیاری از مسایل اختلافی آن عصر بود. این که نقل و نگارش سنت به مدت یک سده ممنوع می شود، برای تحکیم تفسیر قرآن به قرآن و استفاده ابزاری از وجوه و نظایر قران بود که هر تفسیری را چنان که امام علی(ع) فرموده است بر می تابید.
اگر در همان زمان به جای اکتفا به قرآن و تفسیر قرآن به قرآن، به سنت پیامبر(ص) و عترت طاهره(ع) مراجعه می شد، تفسیر آیات حکم و حکومت و خلافت و امامت مشخص می شد و معلوم می شد که مراد از ولایت و اولواالاامر و اهل الذکر و راسخون در علم و عصمت و دیگر مفاهیم کلیدی قرآن چیست؟ در آن صورت دیگر نمی توانستند ولایت را به محبت و ذوی القربی را به کل بنی هاشم و حتی قریش و راسخون در علم را به کعب الاحبارها و دیگر یهودیان نسبت دهند و درهای خانه اهل بیت(ع) را بندند و مردم را از تفسیر واقعی و فلسفه و سبک زندگی قرآنی محروم سازند.
هم روند تفسیر قرآن به قرآن در دوره های بعد نیز مصیبت را دو چندان کرد تا جایی که خوارج و معاویه و یزید به قرآن برای اثبات خطا و گناه و طغیان و قتل اهل بیت(ع) استناد کرده و از قرآن دلیل و شاهد برای حقانیت خود بیاورند. به عنوان نمونه خوارج باید گفت برداشت تفسیری از آیات قرآن داشته و شعار فريبنده «لا حكم الّا للّه» را از قرآن گرفته و آن را چماق کرده و بدان به مخالفت با امیرمومنان امام علی(ع) پرداختند. کفایت روش تفسیر قرآن به قرآن بدون مراجعه به مراجع ذی صلاحی چون مفسران الهی از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) موجب می شود تا چنین فاجعه هایی رخ دهد. امام علی(ع) درباره روش خوارج از بهره گیری به قرآن بدون استفاده از مراجع ذی صلاح فرموده است: «كلمة حقّ يراد بها لباطل نعم إنّه لا حكم الّا للّه، و لكن هولاء يقولون: لا إمرة الّا للّه. و انّه لا بدّ للنّاس من أمير برّ أو فاجر»؛ اين شعار، كلمه حقى است كه با آن هدف باطلى را اراده كردهاند. آرى «حكم» فقط از آن خداست، امّا اين جمعيت (خوارج) مىگويند هيچ «امارتى» نيست مگر براى خدا اما بالاخره مردم براى اداره امورشان نيازمند يك اميرى هستند خواه صالح و نيكوكار باشد، خواه فاجر و بد كار. (نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 40 ، ص 125)
اصولا افکار وهابیت و خوارج و تکفیری های امروزی و دیروزی بر اساس همین اصل « حسبناالله کتاب الله» و کفایت تفسیر قرآن به قرآن بدون توجه به ثقل اصغر و روایات و سنت و سیره آنان است.
باید اذعان کرد که روش تفسیری قرآن به قرآن دارای مزایای بسیاری است ولی بسندگی و حکم به «حسبنا تفسیر القرآن بالقرآن» به معنای نفی ثقل اصغری است که بر اساس روایات بسیار و متواتر حدیث ثقلین هرگز از هم جدایی ندارند. به سخن دیگر، تاکید بر انحصار و کفایت و بسندگی به این روش به معنای نفی عترت(ع) و خروج از فرهنگ قرآنی است که اهل بیت(ع) بر آن تاکید داشته اند.
البته ما معتقد هستیم فهم قرآن کریم از مردم سلب نشده است؛ زیرا هرگز معصومین (علیهم السلام ) شاگردان و مخاطبان خود را به قرآن ارجاع نمیدادند، بلکه به آنها میگفتند: ما امام و حجت حق بر شما هستیم و آنچه به قرآن کریم اسناد میدهیم ( حتی در حد ظواهر و تفسیر ) شما باید آن را بپذیرید و حق سؤال نیز ندارید؛ اما مساله این است که این روش تفسیری بدون مراجعه به آموزه های اهل بیت(ع) نمی تواند به تنهایی تمدن ساز و راهنمای بشر باشد؛ بلکه باید سنت و سیره اهل بیت(ع) را مورد استفاده قرار داد.
برای ساخت یا سازه بزرگ فلسفه و معرفتی و نیز سبک زندگی باید قرآن در کنار عترت (ع) مدنظر قرار گیرد؛ زیرا همان طوری که برای این که نماز را چگونه بخوانیم باید بر اساس آیه 7 سوره حشر به پیامبر(ص) مراجعه کنیم و از وی بپرسیم و بر اساس رفتار و اطاعت کنیم ، هم چنین برای ایجاد سازه تمدنی اسلام ناچاریم تا تفسیر عقلی و تفسیر نقلی در کنار هم داشته باشیم و از روش های تفسیری قرآن به قرآن و تفسیر ماثور با هم استفاده کنیم. علامه طباطبایی تلاش کرد تا این راه را نشان دهد ولی ناقص و ناتمام مانده است.
وجوب بهره گیری از روش های دیگر تفسیری برای فهم کلیت دین
آيا هیچ راه دیگری برای تفسیر قرآن غیر از آیات دیگر وجود ندارد؟ باید گفت حتی علامه طباطبایی چنین رویکردی ندارد که روش تفسیر قرآن را منحصر به این روش کند. «ایشان هرگز چنین چیزی نمیگوید. پس منظور از این روش این است که تا جايي که ممکن است و تا آنجا که معاني آيات و ارتباط آنها را بهطور روشن و عقلپسند درک میکنیم، از خود قرآن برای رفع ابهام از آیات مبهم استفاده کنیم، نه اینکه چیزی را با زحمت و تکلف بر قرآن تحمیل کنیم. آیاتی وجود دارند که وقتی عقلای آشنای به زبان و اصول عقلایی محاوره، آنها را کنار هم میگذارند، میفهمند که یکی ناظر به دیگری است و آن را تفسیر میکند. تا اینگونه آیات را داریم سراغ روش دیگر نرویم. از اینجا معلوم میشود که خدای متعال از این آیه خواسته است چه اندازه از معارف را به عموم مردم بفهماند.»
بنابراين روش تفسير قرآن به قرآن بدان معنا نیست که ما هر آیه را بخواهیم بفهمیم باید آیهای دیگر آن را تفسیر کند. گاه معناي يک آیه کاملا واضح، محکم و صریح است و احتیاج به آية مفسِر ندارد. در مقابل، گاه معناي آن ابهام دارد که در این صورت به آیات محکم رجوع میکنیم. باید در مبان همه آیات دیگر جستجو کنیم تا اگر آیهای هست که بتواند کاملا بهطور عرفپسند و مطابق اصول محاوره که عقلا آن را میپسندند معنای آن را مشخص کند، از آن استفاده کنیم. اگر چنین آیهای نیافتیم ممکن است قرائنی حاف به کلام باشد که باید آن قرائن را کشف کنیم. قرائنی هست که برای همه مردم در همه زمانها قابل درک است که به آن قرائن عقلی یا قرائن لبّی میگویند. در اصول فقه برای متدلوژی فهم متون دینی از این اصول استفاده میشود. ما باید سعی کنیم قرائنی که همراه آن کلام هست – ولو قرائن عقلی باشد- را کشف کنیم. البته باید آن قدر واضح باشد که بتوان به آن اتکاء کرد، نه اینکه خودش احتیاج به چند برهان داشته باشد. یک چنین قرائنی عقلی هست که میتوانند به فهم آیه کمک کنند. اگر غیر از اینها باشد، معلوم ميشود آیه به خودی خود در مقام بیان جزئيات بیشتر نیست.
در قرآن کریم در مواردي متعدد، به نماز خواندن دستور داده شده، یا از نمازخوانها ستایش شده است، اما در هیچ آیهای به تعداد رکعات نماز و به جزئیات نماز اشاره نشده است. هیچ آیهای را نمیتوانید پیدا کنید که چگونگي یک نماز دو رکعتی را به ما یاد بدهد. آیا این بدان معناست که اصلا در نماز هیچ شرطی نیست و همین که اسم نماز بر عملی صدق کند کافی است؟ آیا چون قرآن مطلق گفته است: «اقم الصلاه»، نتيجه ميگيريم که نماز هیچ شرطی ندارد و همین که نیایش با خدا باشد کافی است؟ اتخاذ این نظرات شاذ، در بعضیها انحرافی را بهوجود آورده است و میگویند: قرآن میگوید: نماز بخوان و با خدا نیایش کن! دیگر رکوع، سجود و شرایط و قرائت آن چگونه باشد در این باره چیزی نمیگوید. احکامی که فقهاي عظام در رسالههای عملیه بیان کردهاند (مانند اين که مثلا حتی یک لحظه بعد از طلوع خورشید هم نماز قضا محسوب میشود و امثال اینها) در قرآن نیامده است و اعتباري ندارد. تعبیر عوامانهاش این است که اینها را آخوندها درست کردهاند؛ و مهم نیست نماز به چه زبانی خوانده شود؛ نیایش به هر زبانی باشد اشکالی ندارد؛ چرا که قرآن اصلا نگفته حتما به زبان عربی نماز بخوانید! آیا واقعا این گونه است که چون قرآن درجایی این قیدها را ذکر نکرده باید بگوییم اینها منظور خدا و قرآن نبوده است؟ نه!
جواب اين است که این آیات در مقام بیان تفصیل احکام نماز نیست. قرآن تفصیل احکام نماز را به جایي دیگر حواله داده است.( نگاه کنید: روش علامه طباطبايي در تفسیر قرآن به قرآن، بيانات حضرت آيتالله مصباح يزدي در همایش بینالمللی اندیشههای علامه طباطبایی در تفسیر المیزان)
آیت الله جوادی آملی که خود بر تفسیر قرآن بر قرآن تاکید دارد می فرماید: هيچ ممکن نيست که کسي بگويد: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه»،( الامالی، الشيخ المفيد، ص36) ما خودمان عرب هستيم ميفهميم. وجود مبارک امام باقر به قُتاده فرمود من شنيدم فتوا ميدهي؟ عرض کرد بله، فرمود به چه چيزي فتوا ميدهي؟ عرض کرد به قرآن، فرمود تو نبودي در آن صحنه که بشنوي جبرئيل چگونه خوانده و چگونه گفته!! يک حرف را تو نشنيدي، تو «علم الدراسة» داري، امّا «علم الوراثة» که نداري! شما اين کتاب را ميبيني و خيال ميکني که يک آدم عادي اين کتاب را نوشته، آنکه اين را فرموده، آن جبرئيلي که آمده چگونه گفته، با چه لحني گفته، اينها را ما ميدانيم؛ لذا بعضي از روايات هست که انسان ميبيند با ظاهر آيه هماهنگ درنميآيد. حضرت ميفرمايد که اين لسان، لسانِ تعجّب است يا اين آيه، آيهٴ تحقير است يا اين آيه، آيهٴ بيان جاسوسي است يا اين آيه، آيهٴ ترحيم است. اگر کسي بگويد: «جاءَ زيدٌ»، يعني مواظب باشد جاسوس آمد، ديگري که اين «جاءَ زيدٌ» را ببيند، ميگويد اين جملهٴ خبريه است؛ يعني زيد آمد. اگر کسي نبوده و حرف جبرئيل را نشنيده، حرف خدا را نشنيده، چگونه ميتواند معنا بکند!؟ اين است که در بعضي از روايات دارد که «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه«.( الكافي الشيخ الکلينی، ج8، ص311 و 312، ط اسلامی)فرمود آنکه گفته خدا بوده، آنکه آورده جبرئيل بوده، آنکه شنيده پيغمبر بوده، اينها شنيدند که چگونه گفته است؛ اينکه اين لسان، لسانِ مسخره است يا لسانِ تحقير است يا لسانِ تحقيق است يا لسانِ جاسوسي است يا لسانِ ترحيم است. الآن ما که با ترحّم ميگوييم، ميگوييم زيد آمده؛ يعني بيچاره کمک ميخواهد، چيزي به او بدهيد برود، در حالی که اين را هم با «جاءَ زيدٌ» و جمله خبريه ميگوييم. بنابراين حضرت ميفرمايد: «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه«.. يعني من زحمت کشيدم اين کتاب را براي شما آوردم، مفسّر آن هم هست، کسي هست که براي شما معنا بکند، همين! اينها هم مصباح، هم أعلام هدايت و هم نجوم هستند. دريايي فکر کنيد، اينها «سفينه» نجات میباشند؛ آسماني فکر کنيد، اينها «مصباح الهدايه» میباشند و زميني فکر بکني «سفينة النجاة» میباشند. بازگشت تعبيرات آسمان و زميني به اين است که من اين کتابي را که آوردم يک مفسّر ميخواهد؛ اين کتاب، کتابِ بشري نيست که شما بگوييد «جاءَ زيدٌ» يعني زيد آمد؛ آنکه گفته، چگونه گفته و آنکه شنيده، چگونه شنيده، در اين کتاب نيست؛ آنکه شنيده مائيم که به اهل بيت گفتيم… اگر يک روايت معتبري ـ البته روايت بايد معتبر باشد ـ آمده دلالت کرده که معنای آيه اين است، ما هم که ظاهر آن را نميفهميم و قبول ميکنيم، براي اينکه اين لفظ را چگونه گفتند که نبوديم تا بشنويم، ما ظاهر همين جملهٴ خبريه را ميبينيم.
بنابراين اصل چيز ديگري است، آنگاه به نِطاق آيه میرسيم؛ حالا بر فرض شما به آيه اشکال داشته باشي، به اين همه روايات چگونه ميتوانيد اشکال داشته باشيد؟! معيار اين است که اين کتاب بدون مفسّر نميشود، همين! اين دين بدون مبيّن نميشود.( نگاه کنید: درس تفسیر ، مورخ 15/ 7/ 94؛ ذیل آیات 23 تا 25 سوره شوری)
2 دیدگاه