اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیمعارف قرآنیمقالات

کبر و حرص و حسد از اصول کفر

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

ریشه های کفر چیست؟ چرا انسان گرفتار کفر می شود و از خدا دور شده و شقاوت ابدی را به جان می خرد؟ چطور می شود افرادی که قیامت و معاد را قبول دارند، کارهایی را انجام می دهند که در نهایت به کفر می انجامد و ابلیس وار دوزخ را برای خود انتخاب می کنند؟ اگر بخواهیم مهم ترین ریشه های کفر را بشناسیم از آموزه های اسلامی، این اصول و ریشه ها کدامند؟ نویسنده در این مطلب به این پرسش ها بر اساس آموزه های وحیانی اسلام پاسخ می دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

عوامل هلاکت آدمی

مردم بر اساس واکنشی فکری و عملی نسبت به حق به چهار دسته اصلی تقسیم می شوند:1. آنانی که حق را می شناسند و بدان پای بند هستند؛ 2. آنانی که حق را می شناسند، ولی پای بند آن نیستند؛ 3. آنانی که حق را نمی شناسند، ولی در عمل بدان عمل می کنند؛ 4. آنانی که حق را نمی شناسند و بدان عمل نمی کنند.

از نظر اسلام تنها گروه نخست هستند که به سعادت و رستگاری می رسند؛ زیرا از روی معرفت و شناخت به حق عمل می کنند؛ اما سه گروه دیگر وضعیت مناسبی نخواهند داشت؛ زیرا گروه دوم اهل جحد و انکار در مقام عمل هستند و بر خلاف یقین خود عمل می کنند؛(نمل، آیه 14) ؛ و گروه سوم هر چند به حق عمل می کنند ولی عمل ایشان فاقد عنصر حسن فاعلی و از روی ایمان و شناخت است؛ هر چند که از حسن فعلی برخوردار است؛ اما گروه چهارم که در جهل مرکب هستند و از انسانیت بهره ای نبرده اند.

البته وضعیت گروه سوم از دو گروه دیگر بهتر است؛ با این همه آن چه نقش اساسی در سعادت انسان دارد ایمان و عمل صالح است (فاطر، آیه 10) و شکی نیست که ایمان ریشه در شناخت و معرفت در حوزه ذهنی و فکری و پیوند عملی آن با قلب دارد، به گونه ای به عنوان عامل و انگیزه عمل خارجی و حرکت به سوی آن نقش مهمی را ایفا می کند.

بسیاری از مردم با آن که حق را می شناسند؛ زیرا خداوند انسان را به گونه ای آفریده که فطرت او به سمت خیر و خوبی و حق گرایش دارد، و عقلش او را در شناخت حق و باطل به او کمک می کند؛ افزون بر این که وحی نیز به مدد عقل و فطرت آمده و او را به حقیقت آشنا و به عمل بدان ترغیب و تشویق می کند. با این همه اکثریت مردم بر خلاف حق عمل می کنند و زمینه هلاکت ابدی خود را فراهم می آورند.

در چرایی این مخالفت با حق و گرایش و عمل بدان، آیات قرآنی و روایات اسلامی تحلیل هایی را ارایه کرده که مهم ترین آن ها به عنوان اصول کفر در آیات و روایات معرفی شده است. بنابراین شناخت این اصول و ریشه ها می تواند به ما کمک کند تا مراقب باشیم در دام این ها گرفتار نشویم و سعادت دنیوی و اخروی خود را بر باد ندهیم.

اصول و ریشه های کفر

بر اساس آموزه های قرآنی اصول کفر و ریشه های آن امور چندی هستند که از جمله مهم ترین آن ها می توان به کبر، حرص و حسد اشاره کرد. از امام صادق(ع) روایت است که ایشان فرمود: اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛ ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.(جهاد النفس، حدیث 550)

امام حسن مجتبی(ع) نیز در حدیثی می فرمایند: هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ؛ أَلْكِبْرُ بِهِ هَلاكُ الدّینِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلیسُ؛ أَلْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ؛ أَلْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ وَ بِهِ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ؛ هلاكت و نابودى مردم در سه چیز است:كبر، حرص، حسد. تكبّر كه به سبب آن دین از بین مىرود و به واسطه آن، ابلیس، مورد لعنت قرار گرفت. حرص كه دشمن جان آدمى است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد. حسد كه سررشته بدى است و به واسطه آن قابیل، هابیل را كشت.

کبر و تکبر و استکبار

پس یکی از اساسی ترین و اصولی ترین عواملی که حتی انسان های عالم و دانا را به کفر می کشاند و با آن که یقین به حقانیت امری دارند بر خلاف آن عمل می کنند، کبر است. کبر به معنای بزرگی است که تنها شایسته خداوند است. از این روست که داشتن این صفت برای غیر خداوند، فضلیت نیست، بلکه یک رذیلت اخلاقی است.

خداوند به صفت کبیر ستوده می شود و اين اسم و صفت الهى، صفت مشبّهه به معناى برتر و بزرگ تر از جهت مشابهت با آفريده ها، و یا كبريايى و عظمت و بزرگ قدر شدن است.( الاسماء و الصفات، بيهقى، ج 1، ص 73؛ شرح اسماء اللّه الحسنى، رازى، ص 268) اين اسم و صفت الهى پنج بار در قرآن به صورت وصف «عَلىّ» و يك بار با صفت «متعال» آمده است.(نساء، آیه 34؛ رعد، آیه 9؛ حج، آیه 62؛ لقمان، آیه 30؛ سباء، آیه 23؛ غافر، آیه 12)

امام حسن مجتبى (ع) در عدم جواز کبر در انسان و اختصاص آن به خداوند می فرماید: لَمّا قيلَ لَهُ إِنَّ فيكَ كِبرا ـ : كَلاّ، اَلكِبرُ لِلّهِ وَحدَهُ وَلكِن فىَّ عِزَّةٌ، قالَ اللّه تَعالى: (وَلِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنينَ)؛ در پاسخ كسى كه به ايشان گفت: در وجود شما تكبّر است، فرمودند: هرگز، تكبّر تنها از آن خداست. اما در وجود من، عزّت است. خداى متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است». (بحارالأنوار، ج24، ص325)

صفت کبر در انسان در شکل تکبر و استکبار خودنمایی می کند. تکبر حالتى در انسان است كه بر اثر خودپسندى، خويش را برتر از ديگران ببيند در حالی که استحقاق آن را ندارد.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی ، ص‌697‌، «كبر») و استکبار این است که همان حالت درونی را به شکل رفتاری از خود بروز دهد.

ریشه تکبر و استکبار همان روحیه خود پسندی است؛ این که شخص گمان کند که دارای چیزی است که دیگران ندارند، در حالی آن چیز در وجودش نیست، ولی گمان باطل و موهومات نمی گذارد تا این حقیقت بر او آشکار شود. از این روست که خود را بهتر و برتر از دیگران شمرده و می خواهد این برتری و بهتری را به اشکال گوناگون نشان دهد.(همان)

خداوند در بیان علت تکبر باطنی ابلیس و سپس استکبار ظاهری او می فرماید که ابلیس خود را برتر از همه، حتی حضرت آدم(ع) می دانست که دارای علم تمامی اسماء بود.(بقره، آیه 31) از این روست که خلافت الهی را شایسته خود می دانست، نه حضرت آدم(بقره، آیه 30)؛ و بر همین از سجده اطاعت و پذیرش خلافت آدم سرباز زد و استکبار ورزید.(اعراف، آیه 12؛ ص ، آیات 74 و 76؛ بقره، آیه 34)

پیس کفر ابلیس و رانده شدن از بهشت و هبوطش به کبر و تکبر و استکبار او باز می گردد. این کبر و تکبر در ابلیس بود و تنها هنگام معرفی حضرت آدم(ع) به عنوان خلافت در یک آزمون سخت الهی این تکبر که خود کفر است آشکار شد.(بقره، آیه 34) ریشه آن نیز خودبزرگ بینی، خودبرتربینی و خودپسندی است که در شخص است و گمان می کند که دارای فضایل استثنایی است و باید بر دیگر سرآمد باشد و سروری کند و دیگران مطیع و تابع او باشند؛ در حالی که چنین برتری ندارد و استحقاق چنین بزرگی برای او نیست؛ چه این که تنها کبر و بزرگی سزاوار خداوند غنی بالذات است و دیگر هر چه دارند فقیر درگاه اویند و از او دارند.(فاطر، آیه 15)

متکبر اگر حقیقت فقری خود را می شناخت و بدان توجه می یافت و غفلت نمی ورزید، هرگز تکبر نمی ورزید. از این روست که امام على (ع) می فرماید: عَجِبتُ لِلمُتَكَبِّرِ الَّذى كانَ بِالمسِ نُطفَةً وَيَكونُ غَدا جيفَةً؛ در شگفتم از شخص متكبّر، كه ديروز نطفه اى بوده و فردا لاشه اى است.(نهج البلاغه، صبحی صالح،ص491، حكمت 126)

علت تکبر می تواند حتی کارهای خوب و صالح باشد؛ یعنی کسی کارهای خوب انجام دهد و گمان برد که بهتر از دیگری است. برخی از متدینین گمان می کنند چون اهل خیرات و مبرات و مسجد و نماز و روزه و مانند آن هستند، از دیگران برتر هستند و همین ممکن است برخورد آنان را نسبت به دیگران به ویژه کسانی که اهل این امور نیستند، تغییر دهد. همین اولین گام های سقوط آدمی در دام تکبر و استکبار است. پس باید هماره مراقب و مواظب باشیم که کبر و تکبر ما را نگیرد و مستکبر نشویم. امام صادق (ع) می فرماید: مَن ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَكبِرينَ، (قالَ حَفصُ بنُ غياثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما يَرى أَنَّ لَهُ عَلَيهِ فَضلاً بِالعافيَةِ إذا رَآهُ مُرتَكِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَيهاتَ هَيهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن يَكونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتى وَ أَنتَ مَوقوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ موسى عليه السلام ؛ هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غياث مى گويد: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببيند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خويشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزيده شود ؛ اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى عليه السلام را نخوانده اى؟(الكافى، چاپ الاسلامیه، ج8، ص128)

انسان متکبر برخورد تحقیر آمیز با مردم دارد و حق را این گونه زیر پا می گذارد؛ امام صادق(ع) می فرماید: اَلكِبرُ أَن تَغمِصَ النّاسَ وَتُسَفِّهَ الحَقَّ؛ تكبر، اين است كه مردم را تحقير كنى و حق را خوار شمارى.( الكافى، چاپ الاسلامیه، ج2، ص310)

هم چنین کبر آدمی را گرفتار گناه می کند و اندک اندک او را در باتلاق خود فرو می کشد. امام على (ع) می فرماید: اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛ حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.( نهج البلاغه، صبحی صالح ،ص541 ،حكمت 371)

برای رهایی از تکبر باید تواضع و فروتنی کرد و از هر وسیله ای بهره گرفت که کبر و تکبر را از آدمی دور می سازد. این اعمال فروتنانه می توان از کار در خانه یا کمک به همسر گرفته تا کارهای دیگر که خود به بدن و تن انجام می دهد و غرور و تکبر را از آدمی دور می سازد. از این روست که رسول اكرم (ص) برای درمان تکبر و استکبار می فرماید: إِنَّهُ لَيُعجِبُنى أَن يَحمِلَ الرَّجُلُ الشَّى ءَ فى يَدِهِ يَكونُ مَهنَئا لأِهلِهِ يَدفَعُ بِهِ الكِبرَ عَن نَفسِهِ؛ براستى كه خوش دارم مرد با خوشحالى و افتخار چيزى را با دست خودش براى خانواده اش ببرد و بدين وسيله تكبر را از خود دور كند.(مجموعه ورام، ج1، ص201)

راه دیگر دست یابی به تواضع مواظبت بر اعمال عبادی است. امیرمومنان امام على (ع) می فرماید: وَعَن ذلِكَ ما حَرَسَ اللّه عِبادَهُ المُؤمِنينَ بِالصَّلَواتِ وَالزَّكَواتِ وَمُجاهَدَةِ الصِّيامِ فِى اليّامِ المَفروضاتِ تَسكينا لأَطرافِهِم وَتَخشيعا لأَبصارِهِم وَتَذليلاً لِنُفوسِهِم وَتَخفيضا لِقُلُوبِهِم وَإِذهابا لِلخُيَلاءِ عَنهُم… اُنظُروا إِلى ما فى هذِهِ الفعالِ مِن قَمعِ نَواجِمِ الفَخرِ وَقَدعِ طَوالِعِ الكِبرِ؛ از اين جاست كه خداوند بندگان مؤمن خود را به وسيله نمازها و زكاتها و جدّيت در روزه دارى در روزهاى واجب، نگهبانى مى كند، زيرا كه اين امور باعث آرام شدن اعضاء و جوارح و خشوع ديدگان و فروتنى جانها و خضوع دلها و بيرون راندن كبر و نخوت از وجود آنان مى شود… بنگريد، كه اين اعمال چگونه نمودهاى فخر فروشى را در هم مى شكند و آثار و نشانه هاى تكبر را مى زدايد! (نهج البلاغه ، صبحی صالح، ص294)

حضرت زهرا سلام الله علیها در تاثیر نماز در زدودن کبر و تکبر از انسان می فرماید: فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛ خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.(الاحتجاج علی اهل اللجاج (طبرسی)، ج1، ص99)

علت تاثیرگذاری مثبت نماز را می بایست در همان سجده های نماز یافت که ابلیس از آن سر باز زد؛ از این روست که ابلیس از هیچ عملی چون سجده عصبانی نمی شود؛ زیرا شخص با این کار بینی شیطان را به خاک می مالد.

اگر کسی بزرگی واقعی و حقیقی می خواهد به جای تکبر باید تواضع داشته باشد تا مستحق عنایت الهی و رفعت او شود، چنان که خداوند در آیه 10 سوره فاطر می فرماید. امام صادق (ع) نیز می فرماید : إِنَّ فِى السَّماءِ مَلَكَينِ مُوَكَّلَينِ بِالعِبادِ، فَمَن تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعاهُ وَمَن تَكَبَّرَ وَضَعاهُ؛ در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.(كافى، ج2، ص122)

امام كاظم (ع) نیز در تاثیر تواضع در رفعت و تکبر در ذلت می فرماید: إِنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلايَنبُتُ فِى الصَّفا فَكَذلِكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّكَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛ زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع جاى مى گيرد نه در دل هاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است.(تحف العقول، ص 396)

نتیجه تکبر و استکبار چیزی جز دوزخ خشم و غضب الهی نیست. رسول اكرم (ص) می فرماید: أَلا اُخبِرُكُم بِأَهلِ النّارِ؟ كُلُّ عُتُلٍّ جَوّاظٍ مُستَكبِرٍ؛ آيا شما را از اهل دوزخ آگاه نكنم؟ هر درشتخوىِ خشنِ متكبّر.( کتاب العین،ج6،ص170)

امام صادق (ع) نیز می فرماید: لا یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبهِ مِثقالَ ذَرَّهٍ مِن کِبر؛ کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود. (الکافی، ج2 ص310)

حرص و آزمندی

حرص و آز از دیگر اصول و ریشه های کفر است که در آیات و روایات بدان اشاره شده است. حرص به معناى خواستن بيش از اندازه(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص‌227، «حرص») و طمع و آز است.( لغت‌نامه، دهخدا، ج‌6‌، ص‌7768، «حرص»)

چنان که از روایت امام حسن مجتبی ظاهر است، همان طوری که کبر ابلیس را از بهشت و پیشگاه خداوند بیرون راند و موجب کفر او شد، حرص و طمع آدم(ع) نیز موجب شد تا از درخت ممنوع بخورد و کفر ورزد و از بهشت بیرون رانده شود و اگر توبه به کلمات تامات نبود، شاید راه برگشت براو بسته می شد.(بقره، آیه 37)

ابلیس حضرت آدم(ع) را به طمع انداخت و او را وادار کرد تا بر خلاف حکم الهی از درخت ممنوع بخورد. در قرآن آمده است: فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى؛ پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: «اى آدم، آيا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زايل نمى‏شود، راه نمايم؟»(طه، آیه 120)

در آیات قرآنی است که ترک حرص و بخل می تواند آدمی را نجات دهد و به رستگاری برساند.(حشر، ایه 9؛ تغابن، آیه 16) پيامبر (ص) نیز می فرماید: إِيّاكُم وَالشُّحَّ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِالشُّحِّ اَمَرَهُم بِالبُخلِ فَبَخِلوا وَأَمَرَ هُم بِالقَطيعَةِ فَقَطَعوا وَأَمَرَهُم بِالفُجورِ فَفَجَروا؛ از حرص بپرهيزيد كه پيشينيان شما در نتيجه حرص هلاك شدند، حرص آنها را به بخل وادار كرد و بخيل شدند. به قطع رحم وادار كرد و قطع رابطه كردند با خويشاوندان. به بدى وادارشان كرد و بدكار شدند.(غررالحكم، ج2، ص 460، ح3295)

امام على (ع) نیز می فرماید: إِنَّ الدُّنيا مَشغَلَةٌ عَن غَيرِها وَلَم يُصِب صاحِبُها مِنها شَيئا إِلاّ فَتَحَت لَهُ حِرصا عَلَيها وَلَهَجا بِها وَلَن يَستَغنىَ صاحِبُها بِما نالَ فيها عَمّا لَم يَبلُغهُ مِنها؛ براستى كه دنيا آدمى را به كلّى سرگرم خود مى سازد و دنياپرست به چيزى از آن نرسد، مگر آن كه باب حرص و شيفتگى به آن بر رويش گشوده شود و به آنچه از اين دنيا دست يافته اكتفا نمى كند تا در پى چيزى كه بدست نياورده نرود. (بحارالأنوار، ج78، ص453، ح21)

حرص انسان را به گناه و گناه انسان را به کفر می کشاند. همان طوری که آدم(ع) گرفتار حرص و گناه شد و کفر ورزید و سپس توبه کرد، ولی شاید توبه نصیب دیگری نشود و باید خود را حفظ کرد. امام حسين (ع) می فرماید: لَيسَتِ العِفَّةُ بِما نِعَةٍ رِزقا وَلاَ الحِرصُ بِجالِبٍ فَضلاً وَإِنَّ الرِّزقَ مَقسومٌ وَالجَلَ مَحتومٌ وَاستِعمالَ الحِرصِ طالِبُ المَآثِمِ؛ نه خوددارى از حرام و ناپسند، مانع روزى مى شود و نه حرص روزىِ بيشتر مى آورد، كه روزى تقسيم شده و اجل حتمى است و حرص به سوى گناه مى كشد. (غررالحكم، ج5، ص 294، ح8439)

حریص و آزمند هرگز رنگ ارامش و آسایش را نمی بیند. امام صادق (ع) می فرماید: حُرِمَ الحَريصُ خَصلَتَينِ وَلَزِمَتهُ خَصلَتانِ: حُرِمَ القَناعَةَ فَافتَقَدَ الرّاحَةَ وَحُرِمَ الرِّضا فَافتَقَدَ اليَقينَ؛ حريص از دو خصلت محروم شده و در نتيجه دو خصلت را با خود دارد: از قناعت محروم است و در نتيجه آسايش را از دست داده است، از راضى بودن محروم است و در نتيجه يقين را از دست داده است. (غررالحكم، ج3، ص 330، ح4634)

امام باقر (ع) نیز می فرماید: مَثَلُ الحَريصِ عَلَى الدُّنيا مِثلُ دودَةِ القَزِّ: كُلَّمَا ازدادَت مِنَ القَزِّ عَلى نَفسِها لَفّا كانَ أَبعَدَ لَها مِنَ الخُروجِ، حَتّى تَموتَ غَمّا؛ مَثَلِ حريص به دنيا، مثل كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر دور خود ببافد خارج شدن از پيله بر او سخت تر مى شود تا آن كه از غصه مى ميرد.(نهج البلاغه، خطبه 192)

اصولا آزمندی به جای این که انسان را به فضایل برساند از فضایل دور کرده و به رذایل سوق می دهد. از این روست که امام على (ع) می فرماید: اَلحِرصُ موقِعٌ فى كَثيرِ العُيوبِ؛ حرص انسان را به عيب هاى زيادى مبتلا مى كند.(كافى، ج8، ص244، 388)

حرص هم چنین انسان را خوار و ذلیل می کند. امام على (ع) می فرماید: أَعظَمُ النّاسِ ذُلاًّ الطّامِعُ الحَريصُ المُريبُ؛ ذليل ترين مردم، كسى است كه طمعكار، حريص و وسوسه گر باشد.(غررالحكم، ج2، ص259، ح2549)

حرص نشان دهنده بدگمانی نسبت به خداست. کسی که به قسمت روزی باور ندارد حرص می زند ؛ در حالی که اگر روزی اش باشد به او می رسد. امام على (ع) می فرماید: إِنَّ البُخلَ وَالجُبنَ وَالحِرصَ غَرائِزُ شَتّى يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ بِاللّه؛ به درستى كه بخل و ترس و حرص، غريزه ها و تمايلات متعدد و پراكنده اى هستند كه سوءظن به خداوند آنها را جمع مى كند.(كافى، ج8، ص 243، ح337)

برای درمان حرص و ازمندی باید انسان به قناعت رو آورد. امام على (ع) در این تاثیر این درمان آزمندی می فرماید: اِنتَقِم مِنَ الحِرصِ بِالقَناعَةِ كَما تَنتَقِمُ مِنَ العَدُوِّ بِالقِصاصِ؛ از حرص، با قناعت انتقام بگير، چنان كه با قصاص از دشمن انتقام مى گيرى.(كافى، ج2، ص138، ح3)

حریص اهل تزیین باطل است و باید از او پرهیز کرد و مشورت او را نخواست. پيامبر صلى الله عليه و آله می فرماید: يا عَلىُّ لاتُشاوِر جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ وَلاتُشاوِرِ البَخيلَ فَإِنَّهُ يَقصُرُبِكَ عَن غايَتِكَ وَلاتُشاوِر حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها؛ اى على با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با بخيل مشورت مكن، زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با حريص مشورت مكن، زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد. (علل الشرايع، ج2، ص559، ح1)

حسد و حسادت

سومین ریشه کفر و اصول آن حسادت است. همین عامل موجب بسیاری از گناهان، قتل ها، کینه ها، دشمنی ها، بلایا و مصیبت های بشری است.

حسد به معناى آرزو كردن زوال نعمت از كسى است كه استحقاق آن را دارد(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص‌234، «حسد») و نيز به معناى آرزوى ادامه يافتن فقدان نعمت، نقص، فقر و مانند آن، براى ديگران است.(روح‌المعانى، ج‌16، جزء‌30، ص‌507)

حسادت موجب قتل هابیل (مائده، آیات 27 تا 30) و توطئه علیه یوسف(ع) شد. از آن جایی که حسادت یک امر باطنی است به سادگی شناخته و معلوم نمی شود. بنابراین نمی توان دریافت که شخصی حسادت می کند یا نه؟ اما می توان راه هایی را یافت تا به حسود را شناخت. امام صادق(ع) می فرماید: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ: وَلِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَغتابُ إِذا غابَ وَيَتَمَلَّقُ إِذا شَهِدَ وَيَشمَتُ بِالمُصيبَةِ؛ لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غيبت مى كند، روبه رو تملّق مى گويد و از گرفتارى ديگران شاد مى شود.(خصال، ص 121)

حسود در حسادت خویش محکم و استوار است و تا به مقصد و مقصود خویش نرسد آرام نمی گیرد. از این روست که هم آرامش خود را از دست می دهد و هم تا ضربه ای نزند آرام نمی گیرد. امام على (ع) می فرماید: اَلحَسَدُ عَيبٌ فاضِحٌ وَشُحٌّ فادِحٌ لايَشفى صاحِبَهُ إِلاّ بُلوغُ آمالِهِ فيمَن يَحسِدُهُ؛ حسادت عيبى رسوا و بخلى سهمگين است و حسود تا به آرزوى خود درباره محسودش نرسد آرام نمى گيرد.(غررالحكم، ج2، ص164، ح2205)

آن حضرت هم چنین می فرماید: اَلحَسودُ سَريعُ الوَثبَةِ، بَطى ءُ العَطفَةِ؛ حسود زود خشمگين مى شود و دير كينه از دلش مى رود.(بحارالأنوار، ج73، ص256، ح29)

آن حضرت در باره تاثیر منفی بر جسم و روح خود حسود می فرماید: اَلحَسَدُ لايَجلِبُ إِلاّ مَضَرَّةً وَغَيظا يوهِنُ قَلبَكَ وَيَمرِضُ جِسمَكَ؛ حسادت نتيجه اى جز زيان و ناراحتى كه دلت را سست و تنت را بيمار مى گرداند به بار نمى آورد.(بحارالأنوار، ج73، ص256، ح29)

از این روست که ابلیس به حسادت به عنوان یکی از لشکریان مهم و اساسی خود می نگرد و دوست دارد تا مردم گرفتار حسادت شده و این گونه دین و ایمان خویش را بر باد دهند. امام صادق (ع) می فرماید: يَقولُ إِبليسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَينَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما يَعدِ لانِ عِندَ اللّه الشِّركَ؛ شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است. (كافى، ج2، ص327، ح2)

پيامبر (ص) نسبت به این بیماری خطرناک هشدار می دهد و می فرماید: إِيّاكُم وَالحَسَدُ، فَإِنَّهُ يَكُلُ الحَسَناتِ كَما تَكُلُ النّارُ الحَطَبَ؛ از حسادت بپرهيزيد، زيرا حسد نيكى ها را مى خورد چنان كه آتش هيزم را مى خورد.(جامع الأخبار، ص 451)

به هر حال بر اساس آیات و روایات حسادت ریشه کفر است ؛ چنان که امام صادق (ع) می فرماید: اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛ از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.(تحف العقول ، ص 315)

آن حضرت (ع) حسادت را آفت دین می شمار می فرماید: آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛ آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است. (جهاد النفس، ح 545)

داستان پند و اندرز ابلیس به نوح (ع)

روزی ابلیس نزد نوح آمد و به او گفت؛ تو کمک بزرگی به من کردی، نوح از سخنان ابلیس اندوهگین شد. خداوند به نوح وحی کرد تا با ابلیس سخن بگوید. ابلیس گفت؛ وقتی انسانها به بخل، حرص، حسادت، عجله و دروغ روی بیاورند، ما بر آنها هجوم می بریم و عقل و ایمانشان را زایل می کنیم، اما تو با دُعایت بر آنها و با نفرینت به آنها، کمک بزرگی بر من کردی، که همه آنها را روانه دوزخ ساختی در غیر این صورت باید مدت زیادی با آنها به سر می بردم تا اغفالشان کنم. و من هنگامی که آدمیان خشمگین هستند بر آنها چیره می شوم.( بحارالانوار، ج 11، ص 341)

و در روایت دیگر آمده: شیطان به نوح(ع) گفت: از سه خصلت بپرهیز: تکبر، حرص و حسد؛ زیرا تکبر موجب بدبختی من گردید و رانده درگاه حق شدم؛ و حرص، موجب بیرون راندن آدم(ع) از بهشت شد؛ و حسد موجب شد که قابیل، پسر آدم(ع) برادرش هابیل را کشت.

نوح(ع) به ابلیس گفت: به من خبر بده در چه وقت قدرت تو بر گمراه کردن انسان و تسلط تو بر او بیشتر از وقت های دیگر است؟

شیطان در پاسخ گفت: هنگام خشم و غضب انسانها.(تفسیرسورآبادی، ص 130؛ بحار، ج11، ص 293؛ داستانهاي خواندني از پيامبران اولوالعزم، ص48)

در روایت دیگر آمده است: هنگامی که نوح قوم خود را نفرین کرد و هلاکت آنها را از خدا خواست (وطوفان همه را در هم کوبید) ابلیس نزد او آمد و گفت: تو حقی بر گردن من داری که من می‌خواهم آن را تلافی کنم!!!

نوح (در تعجب فرو رفت) گفت: بسیار بر من گران است که حقی بر تو داشته باشم، چه حقی؟!!

گفت: همان نفرینی که درباره قومت کردی و آن ها را غرق نمودی، و کسی باقی نماند که من او را گمراه سازم، من تا مدتی راحتم، تا زمانی که نسل دیگری بپاخیزند و من به گمراه ساختن آن ها مشغول شوم.

نوح (با این که حداکثر کوشش را برای هدایت قوم خود کرده بود، در عین حال ناراحت شد و) به ابلیس گفت: حالا چه جبرانی می خواهی بکنی؟

گفت: در سه موقع به یاد من باش! که من نزدیکترین فاصله را به بندگان در این سه موقع دارم:

هنگامی که خشم تو را فرا می گیرد به یاد من باش!

هنگامی که میان دو نفر قضاوت می کنی به یاد من باش!

و هنگامی که با زن بیگانه ای تنها هستی و هیچ کس در آنجا نیست باز به یاد من باش! (تفسیر نمونه ، ج ۶، ص۱۴۲)

و اوحی الله الی نوح ان اسمع ما یقول لک الشیطان! و اقبل کلامه!

در روایات دیگری آمده است : حضرت نوح(ع) هنگامی که حیوانات را سوار کشتی می کرد، همه سوار شدند ولی در میان آنها الاغ سوار نشد. نوح(ع) ترسید آن حیوان غرق گردد و نسل الاغ از میان برچیده شود، چند بار او را برای سوار شدن تحریک کرد، ولی او سوار نشد. نوح(ع) خشمگین شد و در حال خشم خطاب به الاغ گفت: ای شیطان سوار شو.

شیطان این سخن را از نوح شنید، دُم الاغ را گرفت و همراه الاغ وارد کشتی شد. در اینجا بود که نوح(ع) تصور کرد به شیطان اجازه نداده و او در کشتی نیست. هنگامی که کشتی بر فراز آب قرار گرفت و حرکت کرد، نوح(ع) ناگاه دید شیطان در صدر کشتی نشسته است؛ با خشم به او گفت: چه کسی به تو اجازه ورود به کشتی را داد؟!

شیطان گفت: تو اجازه دادی، آنجا که گفتی؛ ای شیطان سوار شو! و بعد گفت: «ای نوح! تو به گردن من حق و نعمتی داری، می خواهم آن را جبران کنم!

نوح(ع) فرمود: آن حق و نعمت چیست؟

– تو بر قوم خود نفرین کردی، همه آنها در یک ساعت غرق و هلاک شدند، اگر آنها اکنون زنده بودند مایه زحمت برای من می شدند، زیرا حیران بودم که چگونه آنها را گمراه کنم، ولی اکنون راحت شدم.

– هنگامی که نوح(ع) این شماتت و نیش تلخ شیطان را شنید، بسیار ناراحت شد و گریه کرد و گریه اش در این مورد ادامه یافت…

در این موقع خداوند به نوح وحی کرد: سخن شیطان را گوش کن و بپذیر.

نوح گفت: ای شیطان! اینک بگو سخنت چیست؟

شیطان: ای نوح! تو را از سه خصلت نهی می کنم:

1- هیچ گاه متکبر و خودخواه نباش؛ زیرا نخستین چیزی که موجب گناه و نافرمانی خدا شد، تکبّر بود. آنجا که خداوند به من فرمان داد تا پدرت آدم(ع) را سجده کنم، ولی تکبر باعث شد او را سجده نکردم، اگر او را سجده می کردم خداوند مرا از جهان ملکوتیان و فرشتگان بیرون نمی کرد.

2- از حرص بپرهیز؛ زیرا خداوند همه نعمت های بهشت را برای پدرت (آدم) مباح کرد و تنها از خوردن یک درخت، او را نهی نمود، ولی حرص آدم باعث شد تا از آن درخت بخورد و در نتیجه به فرمان خدا از بهشت اخراج شود.

3- با زن نامحرم خلوت نکن، که در چنین حالی من بسیار به تو نزدیک هستم تا تو را وسوسه کرده و به عمل منافی عفت وادارت کنم.

خداوند به نوح(ع) وحی کرد: این سه سخن شیطان را بپذیر.[ یکصد موضوع، 500 داستان، ص 310.]

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا