طلاق؛ تلخترین جراحی عاطفی
در آموزههای اسلامی ازدواج و تشکیل خانواده صرفا یک عمل طبیعی و غریزی همچون ازدواج حیوانات و جانوران نیست؛ بلکه یک فرهنگ و سنت والای انسانی است؛ از همین رو طلاق و جدایی در آن معنایی دیگر مییابد و به عنوان بدترین حلالها معرفی میشود. نویسنده در مطلب حاضر چرایی مبغوضترین مباح را تشریح کرده است.
ازدواج، سنت الهی و سیره انسانی
با نگاهی به جوامع جانوری به سادگی میتوان دریافت که موجودات برای بقای نسل و تکثر همنوعان خویش به جفتگیری اقدام میکنند. برخی از آنها در یک دوره زمانی با هم هستند و پس از جفتگیری از هم جدا میشوند و مستقل از هم به سر میبرند، برخی دیگر از آنها همواره در کنار هم هستند و تا زمانی که مرگ، آنها را از هم جدا کند یکدیگر را ترک نمیکنند.
بر پایه آموزههای معرفت شناسی و هستی شناسی قرآن، همه موجودات دارای جفت هستند که گاه این زوجیت به همان معنای زوجیت مذکر و مونث است (نجم، آیه 45؛ قیامت، آیه 39) و گاه دیگر به معنای وجود اصناف در میان موجودات هستی. (الرحمن، آيه 52؛ ص، آیه 58؛ واقعه، آیه 7؛ طه، آیه 53)
براساس آیاتی چون آیه 25 سوره بقره، 15 سوره آل عمران، 57 سوره نساء و 56 سوره یس، انسانها همان طوری که در دنیا دارای جفت هستند در جهان آخرت و بهشت نیز دارای جفت میباشند.
جفت انسان در دنیا از همان نفس و جنس اوست. در آیاتی از جمله آیه 6 سوره زمر آمده که همه انسانها از نفس واحدی آفریده شده و خداوند جفت آنان را از همان نفس واحد قرار داده است. در ایه 11 سوره شوری و آیه 72 سوره نحل نیز بر این نکته تاکید میشود که جفت هر انسانی از خود انسان است و فرزندان و نوادگان هم از همین جفتگیری پدید میآیند.
البته جفت آخرتی انسان میتواند از همین نفس و جنس خود انسان باشد که صلاحیت یافته به بهشت در آید و با هم باشند (رعد، آیه 23؛ غافر، آیه 8)، یا آنکه از جنس دیگری همچون کواعب اتراب= دختران هم سن و سال (نباء آیه 33)، عرب اتراب= دوشیزگان عشق ورز هم سن و سال (واقعه، آیه 37) قاصرات الطرف اتراب= کوتاه نظران هم سن و سال (ص، آیه 52)، حورالعین= سیه چشمان (دخان، آيه 54؛ رحمن، آيه 72؛ واقعه، آیه 22) فرش= زنان بلند قامت و رفیع منزلت (واقعه، آیه 34)، غلمان و پسران نو رسیده (طور، آیه 24) و مانند آنها میباشند که از عناصر بهشتی آفریده میشوند.
خداوند درباره ازدواج انسانها تعابیر بلندی دارد که نشان میدهد انتظاری که از زوج انسانی میرود تنها بقای نسل نیست، بلکه افزون بر ارضای شهوات و بقای نسل، سنتی برای ازدواج انسانی قرار داده است که جایگاه ارزشی و والایی بیرون از دایره غریزه و مانند آن است. از همین رو در آیه 21 سوره روم میفرماید: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون؛ و از نشانههای او اینکه از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت قرار داد. آری در این نعمت برای مردمی که میاندیشند قطعا نشانههایی است.
پس سنت الهی در ازدواج نوع بشر این است که انسانها با ازدواج بتوانند به سکونت و آرامش دست یافته و براساس مودت و رحمت زندگی کنند و از این رو آنچه سنت ازدواج را در اسلام معنا و مفهوم می بخشد، همان عناصر عاطفی و روحی است که شامل سکونت، رحمت و مودت است.
اهمیت ازدواج
پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرماید: النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی؛ ازدواج سنت من است. هر کسی از سنت من رویگرداند، از من نیست. (بحارالانوار، ج 3، ص 221؛ وسایلالشیعه، ج 20، ص 1)
همچنین آن حضرت فرمود: هر که ازدواج کند نصف دین خود را حفظ کرده، درباره نصف دیگر تقوی پیشه کند و نیز فرمود: در اسلام کاخی که در نزد خدا محبوبتر از ازدواج باشد بر افراشته نشده است. (مکارم الاخلاق- ترجمه میرباقری، ج 1، ص: 374)
در این حدیث بصراحت بیان شده که ازدواج انسانی در راستای حفظ دین باید معنا یابد. بر همین اساس ازدواجی که سنت الهی است در جوانی نقش بارز و مهمتری دارد چنانکه پیامبر گرامی(ص) میفرماید: ما من شاب تزوج فی حداثه سنه الا عج شیطانه: یا ویله! عصم منی ثلثی دینه، فلیتق الله العبد فی الثلث الباقی؛ هیچ جوانی نیست که در دوره جوانیاش ازدواج کند، مگر آنکه شیطان او فریاد برآورد که: ای وای، ای وای! دو سوم دینش را از گزند من حفظ کرد: بنابر این، بنده باید برای حفظ یک سوم دیگر، تقوای الهی در پیش گیرد. (بحارالانوار، ج 103، ص 221، ح 34)
این گونه است که نماز و خواب و دیگر اعمال عبادی همسرداران با مردان بی همسر متفاوت میشود، چنانکه در روایات بسیاری بر این نکته تاکید شده است. (بحارالانوار، ج 103، ص 219، حدیث 15؛ بحارالانوار، ج 103، ص 221، حدیث 25؛ قرب الاسناد، ص 20، حدیث 67. بر این اساس توجه به فرزندان و انتخاب همسر و ازدواج آنان مورد تاکید قرار می گیرد و حتی براساس آیات قرآنی بر حاکم شرع و دولت اسلامی است که جوانان عزب را همسر دهد (نور، آیه 32) پیامبر خدا (ص) نیز میفرماید: هر کس فرزندش به سن ازدواج برسد و توانایی مالی داشته باشد که او را همسر دهد و ندهد و از آن فرزند خطایی سر زند، گناهش به گردن اوست. (میزانالحکمه، ری شهری، حدیث شماره 22713)
پیامبر خدا (ص) همچنین میفرماید: از جمله حقوق فرزند بر پدرش سه چیز است: برایش نام خوب انتخاب کند، علم به او بیاموزد و هر گاه به سن بلوغ رسید، او را همسر دهد. (میزان الحکمه، حدیث شماره 22709)
امام باقر (ع) در پاسخ سوالی درباره شرایط ازدواج فرمود: هر گاه کسی از دختر شما خواستگاری کرد و دینداری و امانتداری او را پسندیدید، به او همسر دهید که اگر چنین نکنید فتنه و فساد بزرگی در روی زمین پدید آید. (میزان الحکمه حدیث شماره 16009)
طلاق، مبغوضترین حلالها
به همان اندازه که ازدواج نقش تاثیرگذار در کمال انسانی و دینداری انسان و حفظ عقل و حیا و اخلاق او دارد، طلاق از نظر اسلام زشتترین و مبغوضترین چیزها دانسته شده است. پیامبر گرامی (ص) می فرماید: ما احل الله شیئا ابغض الیه من الطلاق؛ خداوند چیزی منفورتر از طلاق را حلال نکرده است. (میزان الحکمه، حدیث شماره 11330)
امام صادق (ع) میفرماید: ما من شیء مما احله الله عز و جل ابغض الیه من الطلاق، و ان الله یبغض المطلاق الذواق؛ از چیزهایی که خداوند عز و جل حلال فرموده هیچ چیز نزد او منفورتر از طلاق نیست. خداوند مردی را که زن، زیاد طلاق میدهد و پیوسته تغییر همسر میدهد دشمن دارد. (میزان الحکمه، حدیث شماره 11335)
در روایات آمده طلاق موجب میشود تا عرش الهی به لرزه در آید؛ زیرا عرش، مقام فرمانروایی و حاکمیت و حکومت الهی و اسنان خلیفه الله است و هر عملی که موجب شود تا دین و ایمان مردم در خطر قرار گیرد و خلیفه الهی در مسیر نادرست گام بردارد و جامعه انسانی تباه شود، عرش الهی میلرزد و چون طلاق بنیان ایمان و خانواده را در معرض خطر قرار میدهد و جامعه انسانی را به تباهی و آلودگی میکشاند، موجب لرزش عرش میشود. از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: طلاق مدهید که از طلاق عرش به لرزه آید. (مکارم الاخلاق، ترجمه میر باقری، ج 1، ص: 377)
از نظر اسلام طلاق آخرین درمان دردی است که چارهای جز آن نیست؛ یعنی انسان تا میتواند باید صبر کند و طلاق را نپذیرد و تن به آن ندهد مگر آنکه همانند داغ کردن چارهای جز آن نداشته باشد. از این رو پیامبر خدا(ص) میفرماید: جبرئیل پیوسته مرا درباره زن سفارش میکرد، تا جایی که گمان بردم طلاق او جایز نیست مگر در صورت زشت کاری آشکار. (میزان الحکمه، حدیث شماره 8067)
طلاق توافقی، راه نفاق و دشمنی با خدا
طلاق در هر شکل و شمایل آن زشت بوده و مبغوضترین عملهاست و انسان تا میتواند باید صبر کند مگر آنکه دیگر چارهای جز داغ طلاق نباشد که آثار زشت آن همچنان بر روح و جان و تن آدمی باقی خواهد ماند.
بدترین امر در طلاق آن است که انسان براساس هوی و هوس و دل بخواهیهای نفسانی یا مسایل جزیی بخواهد از همسرش طلاق بگیردو برخی گمان میکنند که طلاق توافقی جای خوشحالی دارد؛ در حالی که امری زشت است و نشان میدهد که از انسانیت بهرهای نبردهاند؛ زیرا انسانیت انسان مقتضی آن است که در برابر ناملایمات صبر کند و اهل عفو و گذشت و احسان و اکرام و ایثار باشد؛ کسی که خودش را میبیند یا اهل عفو و ایثار اکرام نیست، چه بهرهای از انسانیت برده است و چه فرقی با دیگر موجودات دارد؟
اصولا طلاق آسیبهای بسیاری به شخص و جامعه میزند که در اینجا جای طرح آن نیست، اما خلاصه میتوان گفت که این رویه بویژه طلاقهای توافقی زمینهساز هنجار شکنی و بی حیایی و بی عفتی جامعه در پیش گرفته شده تبدیل ضد ارزشها و نابهنجاریها به ارزشها و هنجارهاست به طوری که حتی برخی برای طلاق نیز جشن میگیرند. و هدیه میدهند؛ در حالی که بدترین و تلخ ترین عمل جراحی روی دو انسان و عواطف آنان انجام شده و بدترین و مبغوض ترین رفتار اجتماعی صورت گرفته است. آیا گناه کردن و خشم و غضب الهی را به جان خریدن جشن دارد؟
از نظر اسلام ازدواج توافقی نیز امری ناپسند و زشت است. پیامبر (ص) نسبت به طلاق توافقی میفرماید: هر زنی که [از روی هوا و هوس] از شوهرش طلاق خلع توافقی بگیرد، پیوسته مورد لعنت خدا و فرشتگان او و پیامبرانش و همه مردم باشد و زمانی که فرشته مرگ به سراغش آید به او گوید: مژده باد تو را به آتش. چون روز قیامت شود به او گفته شود: با دیگر دوزخیان به دوزخ رو. هان، خداوند متعال ورسول او از زنانی که به ناحق طلاق خلع می گیرند بیزارند بدان که خداوند عز و جل ورسول او از مردی که چندان بر همسر خود سخت گیرد که از او طلاق خلع بخواهد، متنفر و بیزارند. (میزان الحکمه، حدیث شماره 20804)
پیغمبر خدا زنی را به نکاح مردی در آورد، زن از شوهر ناملایماتی دید و به پیغمبر (ص) شکایت برد. پیغمبر فرمود: گویا میخواهی طلاق بگیری که در نزد خداوند از مردار الاغبدتر و پستتر باشی. (مکارم الاخلاق- ترجمه میر باقری، ج 1، ص: 410)