اجتماعیاخلاقی - تربیتیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

آثار سخاوت در دنیا و آخرت

بسم الله الرحمن الرحیم

سخاوت از ویژگی اخلاقی برجسته انسان و فضایل برتر است که دارنده آن در اوج انسانیت قرار می گیرد و برای او در زندگی دنیوی و اخروی آثار و برکاتی است که می توان آن ها را شگرف و استثنایی بر شمرد. نویسنده با مراجعه به آموزه های قرآنی و روایی بر آن است تا گوشه ای از آثار و برکات آن را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

 

سخاوت، بخشندگی کریمانه

هر چند واژه سخی و سخاوت و هم خانواده و مشتقات آن در قرآن نیامده، اما از مفاهیمی است که خداوند در قرآن با آوردن عباراتی چون «من أعطى»، «يؤتى ماله» و «اتَى المالَ عَلى حُبِّهِ » بدان توجه داده است.

از آیه 177 سوره بقره و آیات 5 تا 9 سوره انسان بر می آید که خصلت سخاوت در افرادی وجود دارند که «اهل بر» و از «ابرار» هستند. «بر» هر چند به نیکی و احسان ترجمه شده ولی از نظر مفهومی فرق ظریف با آن ها دارد. به نظر می رسد که احسان نسبت به بر عام است و از عمومیت بیش تری برخوردار است در حالی که بر به نوعی خاص از احسان اطلاق می شود. این گونه است که وقتی از مصادیق احسان و محسنان یاد می شود به بر و ابرار نیز اشاره می شود؛ اما ابرار گروهی خاص از اهل احسان و محسنین هستند.

خداوند در سوره انسان اهل بیت عصمت و طهارت رسول الله(ص) را به عنوان ابرار معرفی کرده که با آن که خود نیازمند به طعام بودند، آن را به فقیر و اسیر و مسکین می دهند.

پیغمبر اکرم (ص) در تعریفی از سخاوت می فرماید: «السخاء خلق الله الاعظم؛ سخاوت، اخلاق بزرگ الهی است»( کنز العمال، ج 6، ص 337، حدیث 15926؛ ميزان الحكمه، ج 5 ، ص 2426، السّخاء، حديث 8349)

در این حدیث پیامبر(ص) سخاوت را از اخلاق اعظم الهی معرفی می کند. این بدان معناست که اگر در میان صفات الهی انسان بخواهیم صفت بزرگ اخلاقی را شناسایی و معرفی کنیم باید به سخاوت اشاره داشته باشیم. نکته ای جالب این است که پیامبر(ص) در توصیف این اخلاق الهی به واژه اعظم اشاره می کند؛ چرا که خداوند در آیه 4 سوره قلم آن حضرت(ص) را به خلق عظیم می ستاید. این بدان معناست که ریشه بسیاری از اخلاق عظیم را می بایست در همین خلق اعظم الهی یعنی سخاوت خداوندی جست. در واقع تمام فضایل اخلاقی پسندیده را می بایست در خلق اعظم الهی سخاوت جست و خاستگاه بسیار خلق عظیم انسانی آن جا دانست. پس هر فضلیت اخلاقی بزرگ را باید در اخلاق اعظم الهی از جمله سخاوت جست و بر همین اساس باید گفت که اهل اخلاق و فضایل اخلاقی مظاهر تجلیاتی این صفت خداوندی و مانند آن هستن.

به سخن دیگر هر آن چه انسان در انفس و آفاق دارد، از سخاوت الهی است؛ حال وجود و جانش باشد یا نعمت های دیگر که خداوند بخشیده تا خلیفه الله شود و یا از آن ها در دنیا و آخرت بهره برد؛ زیرا همه مواهب هستی از جمله وجود انسانی از سرچشمه سخاوت خداوندی به هستی و انسان رسیده است.

از روایات به دست می آید که سخاوت از اخلاق بهشتیان است و ریشه در بهشت دارد، همان طور که بخل و خشم از اخلاق دوزخیان است و ریشه در دوزخ فقر و فاقه دارد. از پیامبر(ص) روایت است که فرمود:اِنَّ السَّخاءَ شَجَرَةٌ مِنْ اَشْجارِ الجَنَّة لَها اَغصَانٌ مُتَدَلِّيَةٌ فِى الدُّنيَا ، فَمَن كَانَ سَخِيّاً تَعَلَّقَ بِغُصْن مِن اَغْصَانِهَا فَسَاقَةُ ذَلِكَ الغُصنَ اِلَى الجَنَّةِ؛ همانا سخاوت درختى از درختان بهشت است ، شاخه هايى آويخته در دنيا دارد ، كسى كه سخى است به شاخه اى از شاخه هايش بسته است ، پس آن شاخه او را به بهشت مى كشاند .( امالى طوسى، ص 474، مجلس 17، حديث 1036؛ بحار الانوار، ج 8 ، ص 171، باب 23، حديث 114؛ ميزان الحكمه، ج 5 ، ص 2426 السخاء، حديث 8350)

آثار و برکات سخاوت

خداوند در آیاتی از قرآن اهل ابرار و سخاوت را از کسانی معرفی می کند که از دوزخ در امان و در بهشت رضوان الهی سکونت دارند.(انسان، آیات 8 تا 11)

پیامبر گرامی(ص) برای سخاوت سه اثر مهم ذکر فرموده اند. ایشان می فرماید::السَّخِىُّ قَريبٌ مِنَ اللهِ ، قَريبٌ مِنَ النَّاسِ ، قَريبٌ مِنَ الجَنَّةِ؛ انسان سخى به خدا و به مردم و بهشت نزديك است.( مصباح الشريعه: 82، باب السابع و الثلاثون، فى السخاء؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 355، باب 87، حديث 17؛ ميزان الحكمه، ج 5 ، ص 2428، السخاء، حديث 8377)

از آن جایی که سخاوت اعظم اخلاق الهی است، کسی که به این صفت باشد، در حقیقت مظهر اعظم اخلاق خدایی است و از آن جایی که قرب الهی به تجلیات صفات الهی در انسان و مظهریت آن ها تحقق می یابد، باید گفت که هر کسی مظهر اسماء و صفات الهی باشد،‌ به خداوند نزدیک تر است.

خداوند در آیاتی از جمله در آیه 138 سوره بقره از بندگان می خواهد اسماء و صفات الهی را که در ذات ایشان ودیعت نهاده شده(بقره، آیه31) تجلی و فعلیت دهند و رنگ خدایی بگیرند تا این گونه ربانی شوند.(آل عمران، ایه 79) پس قرب الهی به این است که صفات الهی به ویژه اعظم اخلاق الهی را در خود فعلیت و مظهریت بخشد.

البته از آن جایی هر صفت اعظم و فضلیت بزرگی در انسان تجلی یافت،‌ به طور موجب می شود تا انسان خدایی شود، و جلوه ای از رحمت و صفات جمال الهی شود، گرایش مردم به او را نیز موجب می شود؛ چنان که نیکی و احسان و خیررسانی به مردم عامل مهمی در جذب قلوب مردمان است. از سوی دیگر به طور طبیعی اهل بهشت کسانی هستند که خدایی و صفات الهی را تجلی بخشیده باشند؛ زیرا همین عامل قرب به خدا و بهشت رضوان الهی است. پس سخاوت به عنوان یکی از صفات اعظم خلق و از جمال الهی آثاری برای شخص در دنیا و آخرت دارد که از جمله آن ها گرایش قلوب مردم به اوست.

امام صادق (ع) در بیان اهمیت و ارزش سخاوت به آثار آن اشاره کرده و می فرمایند: «السخاء من اخلاق الانبیاء و هو عماد الایمان ولا تکون المؤمن الا سخیا و لا یکون سخیا الا ذو یقین و همه عالیة لان السخاء شعاع نور الیقین، و من عرف ما قصد هان علیه ما بذل؛ سخاوت از اخلاق انبیاء است و ستون ایمان است و هیچ فرد با ایمانی وجود ندارد، مگر این که با سخاوت است و هیچ سخاوتمندی وجود ندارد، مگر این که دارای یقین و همت عالیه است، زیرا سخاوت، شعاع نور یقین است وآن کس که بداند چه چیزی را قصد کرده، آنچه را که بذل نموده در نظر او کم اهمیت است» (بحار الانوار، ج 68، ص 355، حدیث 17)

در این حدیث سخاوت را از اخلاق پیامبران معرفی می کند و آن را همانند نماز از ستون های دین و ایمان بر می شمارد. این بدان معناست که اصولا اهل ایمان که تلاش دارند به لقاء الله برسند و خدایی شوند(انشقاق ، آیه 6) باید صفت اعظم جمال الهی را دارا باشند که همان سخاوت است.

آن حضرت(ع) سپس به اثر سخاوت در شخصیت و ادراک شخص اشاره می کند و می فرماید که اهل سخاوت دارای صاحب جزم و یقین در حوزه اندیشه و عزم و همت عالی در حوزه اراده است؛ زیرا یقین، همان علم شهودی است که در آن حقیقت برای شخص آشکار و هویدا است و شخص آن حقیقت را چنان که هست می بیند؛ پس به مطلب چنان جزم دارد که شک و ریبی در آن راه ندارد و در مقام عمل نیز او را به عزم عالی می رساند که همان همت است به گونه ای که وقتی وارد عمل شد دیگر هیچ تردیدی در انجام آن نداشته و پا پیش و پس نکشد.(تکاثر،‌ آیات 6 و 7)

این که آن حضرت (ع) می فرماید سخاوت ستون ایمان است، به این معناست که اگر بخواهیم از صفات مومن سخن به میان آوریم می بایست به صفت سخاوت نیز اشاره داشته باشیم. پس کسی که اهل سخاوت نیست، اهل ایمان هم نیست.

البته امیر مؤمنان علی(ع) سخاوت را از اشرف آرایه ها و صفات اخلاقی مومن می داند که جان و روحش را زینت می بخشد چنان که ورع با جانش چنین می کند. آن حضرت(ع)می فرماید: «تحل بالسخاء و الورع فهما حلیة الایمان و اشرف خلالک؛ به سخاوت و ورع، خود را بیارای که این دو، آرایه های ایمان و برترین صفات توست. » (غرر الحکم، حدیث 4511)

سخاوت در شخص موجب می شود تا او را از عذاب الهی دور کند؛‌زیرا اعظم اخلاق الهی در کسی ایجاد شد موجبات قرب او را به خداوند و یقین را فراهم می آورد. می گویند که سامری که اهل یقین شد به سبب همین سخاوت بود که خداوند به او به سبب سخاوت از شعاع نور یقین بر دلش تاباند و او را اهل بصیرت و یقین مکاشفه ای کرد به گونه ای که اموری از حقایق هستی را می دید که دیگران نمی دیدند.(طه، آیه 96) همین مساله البته باعث می شود که در دام شیطنت شیطان بیافتد و گوساله زرین و طلایی دارای صدا بسازد و مردم را بدان دعوت کند. البته اشتباه و خطا و گناه سامری و سوء استفاده از قدرت بصیرت و یقین او را در آخرت بدبخت کرد و اگر نبود همین ویژگی سخاوت خداوند او را در همین دنیا عذاب می کرد، ولی سخاوت موجب شد تا اثر گناه بزرگش او را نگیرد و خداوند به عذاب استیصال و استعجال در همین دنیا او را نگیرد و او را نکشد و هلاک نکند،‌ بلکه اجازه داد تا به زندگی ننگین خود ادامه دهد. در روایت است که :اَوحَى اللهُ عَزَّ وَجَلَّ اِلى مُوسى (عليه السلام) : اَن لاَ تَقْتُلِ السّامِرِىَّ ؛ فَاِنَّهُ سَخِىٌّ؛ خدا به موسى وحى كرد: سامرى را به قتل نرسان؛ زيرا او انسانى باسخاوت است.( كافى: ج 4 ، ص 41، باب المعرفة الجود و السخاء، حديث 13؛ ميزان الحكمه: ج 5 ، ص 2428، السخاء، حديث 8377)

در روایات میان عقل و سخاوت ارتباط منطقی برقرار شده است؛ زیرا عقلی که در قرآن و روایت مطرح است همان چیزی است که بدان بهشت کسب می شود و یقین به دست می آید. اگر سخاوت یقین زا است، به طور طبیعی با چنین عقلی در ارتباط است. از این روست که امیرمومنان علی(ع) به این ارتباط اشاره داشته و می فرماید: «السخاء ثمرة العقل والقناعة برهان النبل، سخاوت میوه درخت عقل و خرد و قناعت دلیل بر نجابت است» (غرر الحکم، حدیث 2145)

پس اگر سخاوت میوه درخت عقل است، باید گفت که خردمند از نظر آن حضرت (ع) کسی است که اهل سخاوت باشد. پس کسی که اهل بخل است خردمند نیست و از عقل بهره ای نبرده است. پس آن هایی که در بخشش به دیگران «بخل» می ورزند، اموال زیادی را فراهم کرده ومی گذارند و می روند، در حقیقت این گونه افراد عاقل نیستند؛ زیرا، زحمت بر دوش آنها بوده، بدون آن که از اموالشان بهره مادی یا معنوی ببرند. کدام عاقلی چنین کاری می کند!

از همین روست که پيامبر اسلام (ص) درباره ى سخى ترين مردم فرموده است :اَسْخَى النَّاسِ مَن اَدَّى زَكاةَ مَالِهِ .سخى ترين مردم كسى است كه زكات مالش را مى پردازد(مشكاة الانوار: 231، الفصل الرابع فى السخاوة والبخل; بحار الانوار: ج 93 ، ص11، باب 1، حديث 11; ميزان الحكمه: ج 5 ، ص 2432، السخاء، حديث 8396)؛ چرا که پرداخت کننده واجبات مالی خود در حقیقت میزان مشخص سخاوت را در عمل بروز و ظهور بخشیده و کف سخاوت را نشان داده است؛ در برابر کسی که بخل می ورزد و زکات مالی خود را پرداخت نمی کند، از سخاوت و عقل بهره ای نبرده است. پیامبر(ص) در جایی دیگر بر همین قیاس می فرماید: اِنَّمَا البَخِيلُ حَقَّ البَخِيلِ الَّذِى يَمْنَعُ الزَّكَاةَ المَفْرُوضَةَ فِى مَالِهِ ؛ بخيل واقعى كسى است كه از پرداخت زكات واجبى كه در مالش قرار دارد خوددارى مى كند .

اهل سخاوت با سخاوت خویش بسیاری از عیوب و نواقص خود را می پوشانند؛ زیرا سخاوت مندی او موجب می شود که دیگران عیب های دیگرش را نبینند و اصولا از چشم می افتد و حتی ممکن است آن عیوب تحت ستر این سخاوت از میان برود. پس باید گفت که سخاوت عیب پوش و عیب زدا هم است. بنابراین کوچک ترین و کم ترین فایده و اثر سخاوت را می بایست در همین عیب پوشی و جذب قلب مردمان و کسب احترام از سوی آنان دانست که در روایات پیشین نیز به آن اشاره شده است. امیرمومنان علی(ع) نیز درباره این اثر سخاوت می فرماید: «غطوا معایبکم بالسخاء فانه ستر العیوب، عیوب خویش را باسخاوت بپوشانید، زیرا سخاوت پوشاننده عیبهاست» (غرر الحکم، حدیث 6440)

آن حضرت در جایی دیگر می فرماید: «السخاء یمحص الذنوب و یجلب محبة القلوب؛ سخاوت، گناهان را پاک می کند و دل ها را سوی سخاوت کننده فرامی خواند. » (غرر الحکم، حدیث 1738)

پس همان طوری که سخاوت از نظر معنوی اصل و آثار گناهان را از میان می برد،‌ هم چنین موجب احترام و جلب و جذب قلوب مردمان می شود. از همین روست که اهل نیکوکاری و احسان و سخاوت هماره در میان مردمان از جایگاه ویژه ای برخودار هستند و حتی مردم برخی از گناهان ایشان را نمی ببیند و بر آن ها خرده نمی گیرند؛ زیرا سخاوت پوشنده آن اشتباهات و خطاهای آنان است.

امام علی(ع) درباره تاثیر عمیق محبت در جلب قلبها و گرایش مردم به اهل سخاوت می فرماید: «ما استجلبت المحبة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق؛ هیچ چیزی مانند سخاوت و مداراکردن و حسن خلق، جلب محبت نمی کند. (غرر الحکم، حدیث 9561)

پیامبر(ص) به سبب جایگاه و اهمیت سخاوت به امت سفارش می کند که نگاه دیگری به اهل سخاوت داشته باشند و درباره آنان خرده گیری نکنند. آن حضرت می فرماید: «تجافوا عن ذنب السخی فان الله آخذ بیده کلما عشر؛ از گناه و لغزش سخاوتمند صرف نظر کنید، زیرا، هر زمان بلغزد، خداوند دست او را می گیرد و نجاتش می دهد. (کنز العمال، ج 6، ص 392، حدیث 16212)

از دیگر آثار سخاوت این است که از همان دست داده به سرعت از دست دیگر باز پس می گیرد. از این روست که رزق و روزی از سوی خداوند با سرعت بسیار به انسان سخی می رسد. رسول اکرم(ص) می فرماید: رزق و روزی سخی سریع تراز رسیدن کارد به رگ گوسفند، به او می رسد؛ همانا خداوند به فرد گیرنده طعام از فرشتگان افتخار می کند. (ارشاد القلوب، ج۱، ص ۱۲۷)

آن حضرت(ص) هم چنین آفرینش و خلقت بهشت برای سخاوتمندان دانسته شده است. رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید: آنگاه که خداوند بهشت را آفرید، سوال کرد: پروردگارا چرا مرا آفریدی؟ پاسخ شنید: برای افراد سخی. بهشت گفت: راضی شدم خدای من. (مستدرک الوسائل، ج۷، ص ۱۸ )

سخاوت امام حسن(ع)

ابن كثير از علماى اهل سنت در البداية و النهاية روايت كرده كه امام (ع) غلام سياهى را ديد كه گرده نانى پيش خود نهاده و خودش لقمه‏اى از آن مى‏خورد و لقمه ديگرى را به سگى كه آنجا بود مى‏دهد.

امام (ع) كه آن منظره را ديد بدو فرمود: انگيزه تو در اين كار چيست؟ پاسخ داد: «انى استحيى منه ان آكل و لا اطعمه؛ من از او شرم دارم كه خود بخورم و به او نخورانم! امام (ع) بدو فرمود: از جاى خود برنخيز تا من بيايم! سپس به نزد مولاى آن غلام رفت و او را با آن باغى كه در آن زندگى مى‏كرد از وى خريدارى كرد، آنگاه آن غلام را آزاد كرده و آن باغ را نيز به او بخشيد!( البداية و النهاية، چاپ مصر، ج 8، ص 38)

زمخشرى در كتاب ربيع الابرار از انس بن مالك روايت كرده كه گويد: من در خدمت حسن بن على (ع) بودم كه كنيزكى بيامد و شاخه گلى را به آن حضرت هديه كرد.

حسن بن على(ع) بدو گفت: «انت حرة لوجه الله؛ تو در راه خدا آزادى!

من كه آن ماجرا را ديدم به آن حضرت عرض كردم: كنيزكى شاخه گل بى‏ارزشى به شما هديه كرد و تو او را آزاد كردى؟ در پاسخ فرمود: «هكذا ادبنا الله تعالى «اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها» و كان احسن منها اعتاقها؛ اينگونه خداى تعالى ما را ادب كرده كه فرمود: «وقتى تحيه‏اى به شما دادند، تحيتى بهتر دهيد» و بهتر از آن آزادى اوست. (ينابيع المودة ، چاپ اسلامبول، ص 225)

على بن عيسى اربلى در كشف الغمة و غزالى در كتاب احياء العلوم و ابن شهر آشوب در مناقب و بستانى در دائرة المعارف خود با مختصر اختلافى از ابو الحسن مدائنى و ديگران روايت كرده‏اند (بحار الانوار، ج 43، صص 348 ـ 341 ؛ و حياة الامام الحسن (ع)، ج 1، صص 321 ـ 319) كه امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و عبد الله بن جعفر (10) شوهر حضرت زينب (ع) به قصد انجام زيارت حج خانه خدا از مدينه حركت كردند و چون بار و بنه آنها را از پيش برده بودند، دچار گرسنگى و تشنگى شديدى شدند و در اين خلال به خيمه پيرزنى برخوردند و از او نوشيدنى خواستند!

پيرزن گفت: آب و نوشيدنى در خيمه نيست، ولى در كنار خيمه گوسفندى است كه مى‏توانيد از شير آن گوسفند استفاده كنيد، آن را بدوشيد و شيرش را بنوشيد! آنها رفتند و شير گوسفند را دوشيده و خوردند، و سپس از او خوراكى خواستند.

زن گفت: جز همين گوسفند مالك چيزى نيستم و چيز ديگرى نزد من يافت نمى‏شود، يكى از شما آن را ذبح كنيد تا من براى شما غذايى تهيه كنم؟

در اين وقت يكى از آنها برخاست و گوسفند را ذبح كرد و پوستش را كند و آماده طبح نموده و آن زن نيز برخاسته براى ايشان غذايى تهيه كرد و آنها خوردند و لختى بياسودند تا وقتى كه گرماى هوا شكسته شد، برخاسته و آماده‏رفتن شدند و به آن زن گفتند: «يا امة الله نحن نفر من قريش نريد حج بيت الله الحرام فاذا رجعنا سالمين فهلمى الينا لنكافئك على هذا الصنع الجميل»؛ اى زن! ما افرادى از قريش هستيم كه اراده زيارت حج بيت الله را داريم و چون سالم بازگشتيم، نزد ما بيا تا پاداش اين محبت تو را بدهيم!

آنها رفتند، و چون شوهر آن زن آمد و جريان را شنيد، خشمناك شده و او را سرزنش كرده، گفت: «ويحك تذبحين شاتى لاقوام لا تعرفينهم ثم تقولين: نفر من قريش» ؟ ! ؛ واى بر تو! گوسفند مرا براى مردمانى كه نمى‏شناسى سر مى‏برى، آنگاه به من مى‏گويى: افرادى از قريش بودند؟ !

اين جريان گذشت و پس از مدتى، فقر و نياز، آن پيرزن و شوهرش را، ناچار به شهر مدينه كشانيد و چون سرمايه و كسب و كارى نداشتند به جمع‏آورى سرگين و پشگل مشغول شده و از اين طريق امرار معاش كرده و زندگى خود را مى‏گذراندند.

در يكى از روزها پيرزن عبورش بر در خانه امام حسن (ع) افتاد و در حالى كه امام (ع) بر در خانه بود از آنجا گذشت و چون آن حضرت او را ديد شناخت، ولى پيرزن امام را نشناخت .در اين وقت امام حسن (ع) به غلامش دستور داد به دنبال آن پيرزن برود و او را به نزد وى بياورد.

غلام برفت و او را بازگرداند و امام حسن (ع) بدو فرمود: آيا مرا مى‏شناسى؟

گفت: نه!

فرمود: من همان مهمان تو در فلان روز هستم!

پيرزن گفت: پدر و مادرم بقربانت!

امام حسن (ع) دستور داد هزار گوسفند براى او خريدارى كردند و با هزار دينار پول همه را به او داد، و به دنبال آن نيز وى را به نزد برادرش‏حسين (ع) فرستاد.

امام حسين (ع) از آن زن پرسيد: برادرم حسن چه مقدار بتو داد؟

عرض كرد: هزار گوسفند و هزار دينار!

امام حسين (ع) نيز دستور داد همان مقدار گوسفند و همان مقدار پول به آن پيرزن دادند، و سپس او را به همراه غلام خود به نزد عبد الله بن جعفر فرستاد، و عبد الله از آن پيرزن پرسيد: حسن و حسين (ع) چقدر بتو دادند؟ پاسخ داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دينار!

عبد الله دستور داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دينار به او دادند! و به او گفت: اگر از آغاز به نزد من آمده بودى، من آن دو را به رنج و تعب مى‏انداختم! (11)

و در كشف الغمه اربلى آمده كه گويد: اين قصه در كتابها و داستانهاى ائمه اطهار (ع) مشهور است، و در روايت ديگرى كه از طريقى ديگر نقل شده اينگونه است كه مرد ديگرى نيز به همراه آنان بود و آن زن در آغاز نزد عبد الله بن جعفر رفت و عبد الله بدو گفت: «ابدئى بسيدى الحسن و الحسين؛ به آقايان من، حسن و حسين آغاز كن! و چون به نزد امام حسن (ع) رفت آن حضرت يكصد شتر به او داد و امام حسين (ع) نيز يكهزار گوسفند به او عنايت فرمود و چون به نزد عبد الله بن جعفر بازگشت و داستان خود را باز گفت، عبد الله بدو گفت: دو سرور من كار شتر و گوسفند را انجام دادند (و خيال مرا از اين بابت آسوده كردند) و سپس دستور داد هزار دينار به او پرداخت كردند…! در اينجا پيرزن به نزد آن مردى كه از مردم مدينه بود و در آن سفر همراه آن سه بزرگوار بود رفت، و چون ماجرا را براى آن مرد باز گفت، وى بدان زن گفت: «انا لا اجارى اولئك الاجواد فى مدى، و لا ابلغ عشر عشيرهم فى الندى، و لكن اعطيك شيئا من دقيق و زبيب؛ من هرگز به پاى اين سخاوتمندان بى بدل در جود نمى‏رسم و به يك دهم آنها نيز در بخشش نخواهم رسيد، ولى مختصرى آرد و كشمش به تو مى‏دهم! و به دنبال اين ماجرا آن پيرزن آنها را گرفت و به ديار خود بازگشت. (12)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا