اعتقادی - کلامیسیاسیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

خلافت الهي انسان

انسان، خليفه خداست و اين مقام والاترين و بالاترين مقامي است كه يك موجود مي تواند به آن نايل شود.

خداوند متعال با لطف خاص خويش رداي خلافت را بر قامت انسان پوشاند و او را اشرف مخلوقات قرار داد. در اين مقاله نويسنده كوشيده است معاني خلافت در قرآن و گستره آن را مورد بررسي قرار دهد.
اينك مطلب را باهم از نظر مي گذرانيم:
مفهوم خلافت
هرچند كه در واژه شناسي عربي خلافت به معناي نيابت از ديگري است به جهت اين كه منوب عنه به عللي چون غيبت و عدم حضور و يا مرگ و يا ناتواني قادر به انجام وظايف خويش نيست، از اين رو جانشيني را نصب و معرفي مي كند، ولي خلافت در آموزه هاي قرآني فراتر از اين معنا است؛ زيرا خلافت انساني از خداوند به هيچ يك از علل پيش گفته نمي تواند معناي درست و راستي بيابد؛ چون كه خداوند در همه جا حضور دارد و غيبت درباره وي معنا و مفهومي ندارد. چنان كه مرگ و يا ناتواني در انجام كاري در وي مصداقي نمي يابد و خداوند نه تنها موجودي ميرا نيست بلكه توانا و قادر به هر كاري است.

 

بنابراين تنها در تصحيح خلافت الهي انسان بايد در جست وجوي علتي ديگر بود. با توجه به گزارش قرآن از مسأله آفرينش و هدف از آن مي توان گفت كه علت اصلي جانشيني انسان از خدا و خلافت وي شرافتي است كه خداوند به انسان بخشيده و تكريمي كه به فضل خويش نسبت به او روا داشته است. از اين رو مي توان گفت كه يكي از علل خلافت مي تواند شرافت بخشيدن به نايب باشد. (مفردات راغب ص294)
معاني خلافت در قرآن كريم
واژه خليفه در قرآن به دو معناي به كار رفته است: معناي نخست آن خلافت به معناي جانشيني از جانب خداوند برروي زمين است كه اين معنا تمام نمي شود مگر اين كه خليفه در همه شئون وجودي و آثار و احكام و تدابير حاكي و بيانگر از كسي باشد كه از جانب وي خلافت مي كند. از اين معنا به خلافت انساني تعبير مي شود كه به نظر مي رسد اختصاص به فردي ندارد و همه انسان ها را شامل مي شود و اشاره به آدم به عنوان تنها مصداق موجود از اين نوع در آن زمان بوده است و اين گونه نيست كه خلافت تنها خاص شخص آدم بوده است و ديگر انسان ها را شامل نمي شود و پس از مرگ آدم نيز اين خلافت انسان از خدا برداشته شده باشد؛ بلكه مي توان گفت كه همه انسان ها خلافت الهي را به عهده دارند و از اين ظرفيت برخوردار مي باشند ولي آن كسي كه مصداق فعلي خلافت الهي مي شود مصداق اتم و اكملي است كه در همه شئون وجودي خود را به كمالات رسانده باشد. در اين جا دو مصداق عام و خاص براي خلافت مي توان درنظر گرفت: مصداق عام به معناي همه انسان ها كه در موردي خاص كه از توانايي و استعداد فعلي برخوردار شده اند در همان مورد خليفه خداوند هستند و دوم مصداق خاص كه به معناي آن است كه شخص در همه حوزه ها خليفه و جانشين خداست و از آن گاه به ربوبيت طولي نيز ياد مي كنند كه اختصاص به انسان كامل و معصوم(ع) دارد.
معناي دومي كه براي خلافت بيان شده است خلافت به معناي ولايت و امامت و رهبري امت و جامعه است كه در قرآن از خلافت حضرت داوود(ع) به صراحت سخن به ميان آمده است و خداوند او را خليفه معرفي مي كند و مي فرمايد: يا داوود انا جعلناك خليفه في الارض فاحكم بين الناس بالحق؛ اي داوود ما تو را خليفه در زمين قرار داده ايم پس به حق در ميان مردم حكم كن(نمل آيه16) در اين آيه سخن از خلافت خاص است كه همان حكومت و داوري در ميان مردم به معنا و مفهوم سياسي آن است. هرچند كه خلافت به معناي ولايت شاخه اي از خلافت كامل انساني است، با اين همه آن چه در اين نوشتار مورد توجه است معنا و مفهوم نخست آن است كه به معناي خلافت الهي انسان مي باشد كه معناي عام و كلي است.
خلافت انسان
خلافت انسان به معناي خلافت كلي و عمومي نوعي انسان است. خداوند تنها موردي كه از علت آفرينش موجودي سخن مي گويد و طرح آن را با ديگران مطرح مي سازد و انگيزه خود را به روشني بيان مي كند مسأله خلافت انساني است. خداوند در گفت وگويي به فرشتگان توضيح مي دهد كه موجودي به نام آدم را مي آفريند تا جانشين خداوند در زمين شود. (بقره آيه30) فرشتگان باتوجه به دانش و علم خويش بر اين باورند كه نيازي نيست تا انساني آفريده شود و به موجودات آفرينش افزوده شود. دليل ايشان از ضروري نبودن آفرينش آدم اين است كه پيش از اين موجوداتي در زمين آفريده و به هر عنواني در زمين مستقر شده ولي به فساد و تباهي آن پرداختند و ديگر آن كه اگر هدف تسبيح و تقديس ذات الهي است كه فرشتگان به اين كار مشغول مي باشند و ديگر نيازي نيست تا موجودي ديگر آفريده شود. (بقره آيه30)
فرشتگان بر اين باروند كه انسان به علت ساختار وجودي اش موجودي فسادگر و خون ريز است بنابراين شايسته آن نيست كه خلافت الهي را به عهده بگيرد.(همان) اما خداوند توضيح مي دهد كه اين مسأله فراتر از درك و فهم فرشتگان و دانش ايشان است. آنان نيز مي پذيرند كه ازنظر دانش در آن مقامي نيستند كه به هر چيزي آگاهي داشته باشند و قضاوت و داوري ايشان تنها بر پايه داده و اطلاعاتي است كه خداوند از پيش در اختيار ايشان قرار داده است و اگر دانش و مسأله ديگري است آنان از آن بي اطلاع هستند. (بقره آيه30و 32)
در اين آيات به روشني معلوم مي شود كه آدم خليفه خداوند در جايي به نام زمين است ولي اين بدان معنا نيست كه اين خلافت اختصاص به شخص وي داشته باشد و هم چنين وي تنها در روي زمين و براي زميني ها خليفه مي باشد. بلكه خلافت در آيات قرآني به معناي خلافت انساني و از پايگاهي به نام زمين مي باشد. بنابراين خلافت مذكور در آيه30 سوره بقره منحصر در حضرت آدم(ع) نيست بلكه فرزندان و نسل وي را نيز شامل مي شود. مويد عمومي بودن خلافت را مي توان از آيات 69 سوره اعراف و 14 سوره يونس و 62 سوره نمل به دست آورد. (الميزان ج1 ص116) چنان كه خلافت ايشان اختصاص به اهل زمين ندارد بلكه خلافت در هستي است. از اين روست كه همه فرشتگان بر وي سجده تكويني و تشريعي مي كنند و ربوبيت طولي آدم را پس از انباء و آگاهي بخشي از توان و قدرت آدم مي پذيرند و بر آن به سجده گردن مي نهند. اين به آن معناست كه همه فرشتگان و موجودات عاقل ديگري چون جنيان تحت خلافت و ربوبيت طولي وي مي باشند هر چند كه ابليس و شماري از جنيان (از فرزندان وي) از پذيرش تشريعي اطاعت و فرمان بري از خلافت انساني سر باز زدند ولي اين هم بدان معنا نيست كه در مقام تكوين تحت خلافت انساني قرار ندارند؛ بلكه آنان نيز چه بخواهند و چه نخواهند (طوعا اوكرها) مطيع و فرمانبر انسان هستند و از دايره خلافت الهي انسان بيرون نمي باشند.
به نظر مي رسد كه فرشتگان خواستار جعل خلافت الهي براي خويش بودند و بر اين باورند كه ايشان از هر نظر توانايي و شانيت پذيرش اين عنوان را دارند. آنان با اين باور كه جعل خلافت الهي براي تسبيح و تقديس است بيان مي دارند كه ما از اين توانايي برخوردار مي باشيم بدون اين كه جهات منفي داشته باشيم. بنابراين به جاي آفرينش موجودي ديگر به نام آدم و انسان از ما براي خلافت استفاده كن (الميزان ج 1 ص 115). همين ادعاي توانايي و شانيت از سوي ابليس به نمايندگي از جنيان نيز مطرح مي شود. حتي درخواست ابليس از صراحت و روشني بيش تري برخوردار مي باشد و وي به صراحت خود را برتر از آدم معرفي مي كند و به ماده و مايه خلقت خويش اشاره كرده و مي گويد: من از نظر ماده آفرينش از برتري بيشتري برخوردار بوده و از قابليت و توانايي افزون تري بهره مند مي باشم، بنابراين لياقت و شايستگي بيش تري از خلافت آدم برخوردار مي باشم. خداوند هر دو درخواست فرشتگان و ابليس از جنيان را رد كرده و بر قابليت ها و توانمندي هاي انسان تاكيد مي كند.
خداوند در آيه 60 سوره زخرف با اشاره به مطلبي ديگر به اين نكته نيز اشاره مي كند كه جانشين شدن فرشتگان بر زمين و خلافت ايشان منوط و مشروط به مشيت الهي است و اين اراده و مشيت تحقق نيافته است. اين بدان معناست كه اگر خداوند بخواهد و مشيت وي بر اين قرار گيرد فرشتگان نيز مي توانند و يا مي توانستند خلافت خداوندي را به عهده گيرند ولي نه تنها اين مشيت تحقق نيافت بلكه مشيت برخلافت انسان تعلق گرفته است و علت آن كرامت و شرافت وجودي انسان و تعليم اسمايي و قابليت هاي انساني است.
قرآن بر اين نكته نيز تأكيد مي كند كه خلافت الهي امري نيست كه بتوان با خواست افراد و يا انواع تغيير كند و هر كسي بتواند به اين مقام و شانيت برسد. خداوند خود منشأ خلافت است و تنها اوست كه در اين مسأله تصميم مي گيرد و هر كسي كه بر خلاف فرمان تكويني و تشريعي وي قرار گيرد ملعون و مردود است و از درگاه الهي رانده مي شود.
خلافت انساني به معنا و مفهوم ربوبيت طولي انسان است تا هر موجودي را به كمال لايق و شايسته خويش برساند. از اين روست كه فرشتگان نيز با پذيرش ربوبيت طولي و خلافت انساني در مقام اين هستند تا از انسان علوم و دانش اسمايي را بياموزند. آنان كه پس از اعتراض خود بر ناتواني انسان براي اين مسئوليت و مأموريت خطير و توانايي خويش با مسأله عدم علم و دانش كامل رو به رو شده و از توانايي دانشي انسان نسبت به همه اسماي الهي اطلاع يافته بودند، با پذيرش اطاعت و پيروي از وي و فرمان هاي انسان به روشني خواستار بهره گيري از توانمندي هاي انسان براي تكامل و رشد خويش شدند. از آن جايي كه دانش ايشان محدود به آموزه هاي مستقيم الهي بوده است از خليفه مي خواهند به حكم ربوبيت طولي خويش آنان را نيز به دانش اسمايي بر پايه ظرفيت هاي ذاتي هر يك از فرشتگان آگاه سازد و به مقام و شان لايق ايشان رهنمون سازد.
شمول خلافت انسان
خلافت انسان هم از نظر دايره شمولي در برگيرنده همه ما سوي الله از فرشتگان و جنيان و ديگر موجودات مي باشد و هم از نظر جغرافيايي هستي فراتر از زمين و مستقر است. چنان كه اين خلافت هم شامل خلافت ربوبي طولي است و هم شامل خلافت ولايتي به معناي مديريت و رهبري انسان هاي ديگر است. به اين معنا كه انسان كامل به علت اين كه مصداق تام و تمام خلافت الهي مي باشد و همه موجودات به جهت كمالي اطاعت و ربوبيت طولي وي را مي پذيرند، ديگر انسان ها نيز مي بايست ولايت و ربوبيت وي را از اين نظر بپذيرند و از حكم و فرمان وي سرباز نزنند. بنابراين انسان كامل كه انسان معصوم مي باشد از سوي خداوند از اين شانيت نيز برخوردار مي باشد تا با مديريت و تدبير و ربوبيت خويش ديگر انسان ها را به سوي كمال ذاتي خويش هدايت كند. بنابراين استخلاف به معناي ولايت و رهبري و پيشوايي امت ها و انسان به عنوان يك وظيفه و مسئوليت و شانيت براي انسان كامل چون پيامبران و اولياي معصوم الهي ثابت است. از اين روست كه خداوند در آيه 55 سوره نور به اعطاي خلافت الهي به معناي ولايت اطاعت و رهبري پيامبران و اولياي خود بر انسان ديگر نيز اشاره مي كند و بدان حكم مي نمايد.
اعطاي خلافت به معناي مديريت و رهبري جامعه از سوي خداوند به حضرت داود و يا سليمان (ص آيه 26) به معنا و مفهوم اين است كه وي از نظر خداوند بر انسان ديگري كه از اين نظر به حد كمالي وي نمي باشند و يا در حد وي مي باشند ولايت و خلافت دارد و ديگر انسان ها نيز مي بايست از وي اطاعت كنند. اين گونه است كه خلافت و ولايت انسان كامل در ادامه ولايت و خلافت خداوندي تفسير مي شود و تنها كساني از اين ولايت برخوردار خواهند بود كه ولايت كامل را در اختيار داشته باشند. از اين روست كه تنها ولي الله كساني مي باشند كه به عنوان انسان كامل از خلافت كامل بهره مند مي باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا