اصولی فقهیفلسفیمعارف قرآنی

عقل؛ پيامبر دروني

هدايت الهي پيش از آن كه از طريق وحي پيامبران انجام گيرد، از طريق وحي عقلاني انجام مي شود؛ زيرا اگر عقل سالم و ادراك درستي وجود نداشته باشد، امكان تشخيص حق از باطل، زشت و زيبا، بد و خوب و مانند آن نيز براي بشر وجود نخواهد داشت. از اين رو در آموزه هاي قرآني بر جايگاه بلند خردورزي و تعقل تأكيد شده و معيار انسانيت و كرامت و شرافت بشر در بهره مندي از اين قوه و توانايي معرفي شده است؛ زيرا بي خردي به معناي بي تقوايي است و خردورزي مفهومي جز تقوا ندارد، چون اين خرد است كه حق و باطل و زيبا و زشت و خوب و بد را از هم باز مي شناسد و آدمي را از ارتكاب زشتي ها باز مي دارد و به سوي خوبي ها و زيبايي ها رهنمون مي سازد.

در فرهنگ قرآني، درك حقايق هستي و حتي حقايق وحياني قرآن، مبتني بر خردورزي است و انسان هايي كه از اين توانايي بهره مند نباشند و يا خرد را به كار نگيرند و تعقل نورزند، از ايمان بي بهره اند؛ زيرا ايمان جز به شناخت حق و دلبستگي به آن تحقق نمي يابد و شناخت آدمي نيز از راه ابزارهاي شناختي و به كارگيري عقل (قلب) شدني است، لذا خداوند، غيرمؤمنان را به بي خردي و قفل بودن دل ها و قلوب (عقول) متصف مي كند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا جايگاه عقل را در مقام پيامبري دروني و نقش آن در همه ابعاد زندگي از نگاه آموزه هاي قرآني مورد بررسي قرار دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

حسن و قبح عقلي

سخن گفتن از عقل در قرآن به معناي سخن گفتن از شرافت و كرامت آدمي است؛ زيرا آن چه به آدمي ارزش و اعتبار مي بخشد، عقل است. البته در تحليل قرآني، آن چه به آدمي ارزش مي بخشد نفس عقل نيست بلكه تعقل و خردورزي است. به اين معنا كه همه انسان ها از توانايي و قوه عقل برخوردارند، ولي آن چه موجب مي شود تا آدمي در مسير كمالي قرار گيرد و خدايي شود، بهره گيري از توان عقل و خردي است كه در ذات وي سرشته شده است.

عقل كه گاه در قرآن از آن به عناوين ديگري چون قلب، لب، حجر و مانند آن ياد شده است، قوه تفكر است كه مي بايست به كار گرفته شود تا به انسان ارزش انسانيت و شرافت و كرامت انساني عنايت كند. از اين رو در قرآن كريم، 49 بار از مشتقات «عقل» استفاده شده و همه اين مشتقات به صورت فعل آمده اند؛ زيرا بكارگيري اين قوه براي آدمي ارزش و اعتبار مي آورد. كسي كه عقل را به كار مي گيرد، به قدرت تشخيصي مي رسد كه از راه تفكر در آيات الهي به دست مي آورد؛ زيرا شناخت انسان از خود و بيرون، از طريق تفكر انجام مي گيرد و آيات الهي در آفاق و انفس آدمي به او كمك مي كند تا درك و تحليل درستي از خود، خدا و جهان به دست آورد و موقعيت خود را نسبت به آن دو بسنجد.

در آموزه هاي قرآني ارتباط تنگاتنگي ميان عقل و قلب بيان شده و سخن از «لهم قلوب يعقلون بها دل هايي كه با آن خرد مي ورزند و تفكر مي كنند (حج آيه 46) به ميان آمده است. اين بدان معناست كه قلب آدمي مركز تفكر و خردورزي است. چنان كه در همين آموزه ها از ابزارهاي شناختي چون شنوايي و بينايي ياد شده و ارتباط آن با تفكر و تعقل تبيين شده است. (ملك آيه 10، فرقان آيه 44 و بقره آيه 75)

همين ارتباط شگفت را ميان خردورزي و هدايت (بقره آيه170)، خردورزي و دانش (عنكبوت آيه43)، خردورزي و ايمان (بقره آيه75)، خردورزي و يقين(شعراء آيات 24و 28)، خردورزي و تقوا (انعام آيات 151و 152) و مانند آن مي توان يافت. در برخي از اين آيات مانند آيات سوره شعراء جمله به طور كامل تكرار شده و در پايان تنها به جاي موقنين (اهل يقين)، تعقلون(تعقل و خردورزي مي كنيد) قرار داده شده (شعراء آيات24و 28) و يا به جاي تعقلون، تتقون آورده شده است. (انعام آيات 151و 152) تا اين گونه نشان دهد كه نتيجه تعقل و خردورزي چيزي جز تقوا و يقين نيست.

در همين آيات و آيات ديگر، اين گونه بيان مي شود كه اگر كسي به درستي از ابزارهاي شناخت بهره گيرد به خردورزي مي رسد و كسي كه خردورزي نمايد به يقين، علم، تقوا، ذكر و هدايت دست مي يابد. بنابراين خردورزي است كه آدمي را به كمالات مطلوب مي رساند و بهره گيري از آيات تكويني و تشريعي ويا آفاقي و انفسي تنها با خردورزي شدني است. بر اين اساس مي توان گفت كه پذيرش ايمان و توحيد فقط با تعقل و بهره گيري از عقل امكان پذير است.

چنان كه از آموزه هاي قرآني برمي آيد، عقل انساني، قادر به تشخيص زشتي ها و زيبايي ها و حسن و قبح برخي از امور است؛ زيرا عقل به يك معنا همان فطرتي است كه انسان بر آن سرشته شده است و فطرت سالم انساني به طور طبيعي گرايش به خدا و كماليات دارد.

عقل همان گونه كه قدرت تشخيص امور گوناگون را دارد، در حوزه افعال نيز اين گونه است. به اين معنا كه قادر به تشخيص افعال خوب از بد و زيبا از زشت است. اين عقل عملي در برابر عقل نظري قرار مي گيرد، زيرا مدركات عقل عملي به حوزه افعال و اعمال اختصاص مي يابد و مدركات عقل نظري نيز به حوزه امور ذهني و فكري مرتبط مي باشد.

به عنوان نمونه عقل انساني به طور مستقل اين را درمي يابد كه در حوزه عمل، عدالت امري خوب و ظلم امري بد است. لذا دانشمندان مي گويند كه حوزه مدركات عقل عملي حسن و قبح افعال است.

ديدگاه عدليون

به نظر معتقدان به عدليه (شيعيان و معتزليان)، افعالي وجود دارد كه عقل از درون ذاتش بي استعانت از وحي و شريعت، حسن آنها را درك مي كند و حكم به لزوم انجام آن ها مي دهد، چنان كه زشتي اموري ديگر را درك كرده و بر لزوم ترك آن ها فرمان مي دهد. بر اين پايه، همه چيزها، داراي حسن و قبح ذاتي هستند كه عقل، بيش تر آن ها را درك مي كند و تشخيص مي دهد. به عنوان نمونه كمك به همنوع داراي حسن ذاتي است و دروغ و ظلم به ديگري داراي قبح ذاتي مي باشد؛ زيرا فطرت سالم انساني، به طور طبيعي به نيكي ها و خوبي ها و زيبايي ها گرايش داشته و از بدي ها و زشتي ها اجتناب مي ورزد.

ازنظر عدليه، هر چيزي كه انسان سالم با فطرت سليم و عقل خويش، زشت و بد مي يابد و از آن پرهيز مي كند و يا آن را خوب و نيك مي يابد و به آن مي گرايد، در دايره مفسده و مصلحت قرار مي گيرد و ترك و يا انجام آن لازم مي شود. البته احكام الهي كه به امور مختلف تعلق گرفته و حكم وجوب و يا تحريم يافته است، آن ها نيز در دايره مفسده و مصلحت مي باشند و به سبب مصالح و مفاسدي، حكمي از احكام بر آن ها بار شده است. به سخن ديگر: كل ما حكم به الشرع حكم به العقل و كل ما حكم به العقل حكم به الشرع؛ هر چيزي كه شريعت به آن حكم كرده عقل نيز بدان حكم كرده و هر آن چه عقل به آن حكم مي كند شريعت نيز به آن حكم مي كند؛ زيرا هر دو دسته احكام عقلاني و وحياني براساس مصالح و مفاسدي است كه عقل و شريعت به آن رسيده اند. از آن جايي كه عقل، مصالح و مفاسد برخي از چيزها را نمي تواند به هر دليلي تشخيص دهد، وحي به كمك عقل آدمي آمده و به او كمك مي كند. براين اساس در شريعت اسلامي سخن از احكام تأسيسي و امضايي به ميان مي آيد. به اين معنا كه مصلحت و مفسده برخي از امور را عقل نمي تواند تشخيص دهد كه شريعت به كمك وي آمده و احكام را تأسيس كرده است، ولي در آن جايي كه عقل، مصلحت و مفسده را به دست آورده، شريعت و وحي آن را امضا و تأييد كرده است. (نگاه كنيد: اصول فقه، مظفر، الميزان، ج 5، ص 10، ج 12، ص 277، ج8، ص 56 و منابع اصولي و تفسيري ديگر)

مصاديق و موارد حسن و قبح عقلي

همان گونه كه گفته شد، اغراض انسان، سبب جعل امر و نهي و اعتبار حسن و قبح براي افعال شده است. در تشريع احكام از سوي خداوند نيز همين گونه عمل شده است. بنابراين وجود مصلحت و مفسده در امور، سبب امر و نهي الهي به آن ها شده است. برهمين اساس، آن چه را خداوند امر كرده حسن و آن چه را نهي كرده قبيح است.

خداوند در بسياري از آيات قرآني، اصل حسن عدل و يا قبح ظلم را به عقل عملي واگذار كرده و در جايي نفرموده كه ظلم قبيح است؛ با اين همه مي فرمايد كه: «و ما ربك بظلام للعبيد»، خداوند نسبت به بندگان ظالم نيست. به اين معنا كه حكم عقل عملي، بر قبح ظلم است و خداوند آن را از خود نفي مي كند.

در برخي از امور كه حرمت آن را بيان مي كند مانند حرمت زنا و لواط، در بيان علت اين حكم مي فرمايد كه اين امور فحشا و فاحشه مي باشد؛ بنابراين معلوم مي شود كه عقل، زشتي و قبح اين امور را درك كرده و خداوند تنها حرمت تشريعي را تأكيد كرده است.

در كاربردهاي قرآني هرگاه چيزي داراي قباحت شديد باشد از آن به فاحشه تعبير مي كند (القاموس المحيط، ج1، ص 817) و به گفته برخي، كار قبيحي كه قبح آن از حد و مرز گذشته و بسيار قبيح باشد، از آن تعبير به فاحشه مي شود. (الكشاف، زمخشري، ج1، ص 213) البته واژه سوء نيز به معناي قبيح و زشت است (لسان العرب، ابن منظور، ج 6، ص 416)

از آياتي چون 169 و 268 سوره بقره چنين استنباط مي شود كه هر فردي طبق عقل و فطرت سالم خود، قبح و زشتي برخي از امور را درك مي كند. از اين رو فرموده كه شيطان شما را به كارهاي زشت (سوء) و بسيار قبيح (فحشاء) فرمان مي دهد؛ زيرا سوء و فحشاء چيزهايي است كه عقل آن ها را زشت شمارد و شريعت آن را تأكيد كند. (انوار التنزيل، بيضاوي، ج 1، ص 161)

عقل آدمي به نيكوئي و ارزشمندي آزادي و استقلال (نحل، آيه 75)، شايستگي نيكي در برابر نيكي (الرحمن، آيه 60)، ارزشمندي و حسن اداي امانت (نساء، آيه 58)، برتري معبود حقيقي نسبت به معبودان دروغين (نمل، آيه 59)، برتري نور بر ظلمت (انعام، آيه 122 و رعد، آيه 16)، پيروي از افراد هدايت يافته (يونس، آيه 35) برتري حيات و زندگي (انعام، آيه 122)، برتري آفريدگار بر غير خالق (نحل، آيه 17 و نمل، آيه 64)، داشتن صاحب يگانه به جاي تعدد ارباب و صاحبان (يوسف، آيه 39 و زمر، آيه 29)، دعوت ديگران به عدل و برابري (نحل، آيه 76)، برتري حركت در راه مستقيم به جاي راه هاي اعوجاج (نحل آيه 76)، خوبي و زيبايي علم (انعام آيه 50 و آيات ديگر)، قدرت و توانايي در انجام كار نسبت به ضعف و ناتواني (نحل، آيه 75) و قضاوت عادلانه بر داوري ستمگرانه (نساء آيه 58) حكم مي كند ومردم را به انجام آن ها فرمان مي دهد.

در مقابل، همين عقل عملي نيز موارد بسياري را كه مي بايست انسان از آن ها به عنوان كارهاي زشت و بد اجتناب كند، معرفي مي كند كه از جمله مي توان به اختلاف افكني ميان مومنان (انفال، آيات 45 و 46 و توبه آيه 107)،زشتي ازدواج با همسر پدر (نساء آيه 22)، پيروي از افراد بي عقل (بقره آيه 170)، اطاعت از ناتوان و نيازمند هدايت در امر هدايت (مائده آيه 104 و يونس آيه 35)، اطاعت از فرمان سوء و فحشاي ابليس و شيطان (بقره آيات 168 و 169)، اطاعت از هواهاي نفس و زياده خواهي هاي آن به عنوان مصداقي از ظلم (قصص آيه 50)، افتراء و بهتان به ديگران (نساء آيات 20 و 50 و 156 و آيات ديگر)، اهانت به ميهمان و بي حرمتي نسبت به او (حجر آيات 67 تا 69)، بازداشت بي گناهان (يوسف آيه 79) ترجيح امور پست به جاي امور ارزشمند (بقره آيه 61)، ترجيح گمراه بر هدايت يافته (يونس آيه 35) برتري كور بر بينا (انعام آيه 50)، ترك عمل به علم (بقره آيه 44)، تساوي مجرم بر مسلم و مطيع قانون (قلم آيات 35 و 36)، تقليد كوركورانه (بقره آيه 170) ترك پاداش به نيكوكار و محسن (الرحمن آيه 60) خلف وعده (آل عمران آيه 9) حكم بر خباثت و پستي در امور (بقره آيه 267)، انكار حق و حق ناپذيري (هود آيات 18 تا 24)، ظلم (بقره آيه 35)، خيانت (يوسف آيات 51 و 52)، دروغگويي (آل عمران آيه 61)، زنا (اسراء آيه 32) سرقت (يوسف آيات 70 تا 77) پيمان شكني (بقره آيه 100)، عقاب شخص در برابر قانوني كه اطلاع ندارد و بيان نشده (اسرا آيه 15) فساد (بقره آيه 11)، غصب مال مردم به ناحق (بقره آيه 188)، غفلت از نجات خود (ملك آيه 10)، قتل بي گناه (بقره آيه 30)، كتمان حقايق (بقره آيات 41 و 42) نهي از معروف (توبه آيه 67) و مانند آن اشاره كرد.

اگر نگاهي به اين آيات و آيات ديگر بيندازيم در مي يابيم كه عقل آدمي خود پيامبري بزرگ است كه بي آن نمي توان بسياري از امور را درك كرد و تشخيص داد و حكم آن را دانست. اين عقل آدمي است كه به اين امور حكم مي كند و خداوند بر اساس همان عقل عملي است كه بر آن مهر تاييد مي زند و به عنوان فحشاء و سوء و امر مفسده انگيز و يا فاسد از آن ها پرهيز داده و يا به اموري كه داراي مصلحت است فرمان انجام مي دهد.

براساس آموزه هاي قرآني تعبد و تعقل چنان به هم مرتبط هستند كه نمي توان موردي را يافت كه تعبد و تعقل با هم گره مناسب و درستي نخورده باشد. اگر موردي ديده مي شود كه ارتباطي ميان آن دو نيست، به يقين، مواردي است كه اشتباه در تطبيق است و يا عقل از مسير سلامت و فطرت خود بيرون رفته و يا اين كه شريعت به تحريف كشيده شده است.

بنابر اين انسان بايد ارزش عقل، اين پيامبر و حجت دروني خويش را به درستي دريابد و بر اساس آن عمل كند و اجازه ندهد كه اين دريچه شناخت و فهم و عمل از ميان برود و يا كور شود و يا پرده اي بر آن افكنده گردد و امكان بهره مندي درست از آن براي صاحبش سلب شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا