اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمقالات

چگونه فکر و عمل کنیم؟

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

یکی از پرسش های اساسی بشر این است که ما به عنوان انسان، چگونه می بایست درباره هستی فکر و اندیشه کرده و یا در مقام عمل به وظیفه خلافت الهی خود، چگونه عمل نماییم؟ بسیاری از مردم می دانند که باید بیاندیشند و عمل کنند، ولی نمی دانند چگونه و درباره چه چیزی و با چه ابزاری تفکر کنند و یا اگر به حقیقتی رسیدند چگونه عمل کنند؟ نویسنده در این مطلب بر آن شد تا با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآنی، پاسخی به این پرسش بدهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

نسبت معرفت و عبودیت و خلافت ربوبی انسان

در آموزه های اسلامی چنان میان فکر و عمل ارتباط و پیوند داده شده که هر یک بی دیگر ناقص است. از این روست که این دو را بال های پرواز انسانیت و کمال می شمارند. خداوند هدف غایی آفرینش انسان را خلافت از خود معرفی می کند.(بقره، آیه 30) دست یابی به خلافت تنها از راه عبودیت شدنی است. از این روست که خداوند از آن به عنوان هدف میانی و متوسط آفرینش یاد کرده و می فرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ، انسان و جن را جز برای عبادت و پرستشم نیافریدم.(ذاریات، آیه 56)

بر اساس تفسیر امامان معصوم(ع) عبودیت دو وجه دارد: وجهی از آن رو به معرفت است و وجه دیگرش رو به ربوبیت دارد. از این روست که در روایات تفسیری، گاه به کنه و گوهر عبودیت توجه می دهند و می فرمایند: العبودیه جوهره کنهها الربوبیه؛ عبودیت گوهری است که کنه و باطن آن ربوبیت است. به این معنا که انسان با عبودیت اسمای کمالی سرشته در ذات خویش را فعلیت می بخشد و پس از متاله و خدایی شدن، مظهریت ربوبیت الهی می شود و به سبب همین مظهریت در ربوبیت است که خلافت مطلق الهی را به عهده می گیرد.

امام معصوم(ع) در مقام تفسیر، گاه دیگر به وجه دیگر عبودیت توجه داده و در تفسیر " لیعبدون" که به معنای تا مرا عبادت و پرستش کنند ، می فرمایند مراد از این عبارت همان " لیعرفونی ؛ تا مرا بشناسند" می باشد.

از این تفسیر به خوبی ، نقش شناخت و معرفت در عبودیت و خلافت و ربوبیت انسان دانسته می شود؛ چرا که روایت میان عبودیت و معرفت و خلافت و ربوبیت به خوبی پیوند زده است. اگر هدف غایی خلافت ربوبی بشر است، این خلافت تنها از راه عبودیت معرفتی به دست می آید. به این معنا که اگر انسان نسبت به عمل عبادی خویش معرفت داشته باشد، می تواند به حقیقت خویش رسیده و متاله شده و در مقام مظهریت ربوبی خداوند، خلافت الهی را به عهده گیرد.

هر انسانی برای رسیدن به غایت آفرینش، می بایست این مسیر را بپیماید؛ چرا که این تنها صراط مستقیم انسانیت است و هر راه دیگر جز ضلالت و گمراهی نیست. بنابراین، معرفت به عنوان مهم ترین ابزار برای قرار گرفتن در مسیر عبودیت لازم و ضروری بشر است.

معرفت، ضرورتی غیر کافی

باید توجه داشت که برای معرفت و علم تعاریف چندی گفته شده است. گاه مراد از معرفت هر شناختی است که انسان از طریق عقل و نقل به دست می آورد و گاه تنها محدود به شناختی خاص می باشد؛ چنان که گاه مراد از علم هر دانشی و گاه تنها مراد از آن دانش خاص یعنی دانش تجربی است.

در این جا ، معنای خاصی از علم و معرفت مراد است. هر گاه معرفت در برابر علم قرار می گیرد، به معنای شناخت جزیی در برابر شناخت کلی است. بنابراین ، علم در این جا با علم تجربی ارتباطی ندارد که به علم به جزئیات از طریق روش و متد خاص و ابزارهای حسی است. پس در این عبارت، معرفت غیر از علم و دانش است؛ چرا که معرفت دانشی است که دارای چند مولفه اساسی است که نمی توان آن را در علم و دانش یافت. علم، دانش به کلیات عقلانی است؛ اما معرفت، علم به جزئیاتی است که ارتباط تنگاتنگی با قلب و عواطف و احساسات بشری نیز دارد. بنابراین، دو مولفه اصلی عاطفه و جزیی بودن، در معرفت موجب می شود تا از علم جدا شود. علم چنان که گفته شد ارتباط با قلب و احساس نداشته و فعالیتی عقلانی و نسبت به کلیات است.

باید توجه داشت که دانشی که در اختیار بشر است ، عقلی و نقلی است. راه های شناخت عقلانی در کلیات و جزئیات ، راه های محدود و مشخصی است. روش هایی که انسان برای شناخت می تواند استفاده کند، عقلانی، تجربی و شهودی است. عقل به کلیات توجه دارد و به جزئیات کاری ندارد، در حالی که تجربه به کلیات کاری نداشته و تنها به جزئیات می پردازد؛ چرا که ابزارهای آن حواس بشری است که جزیی نگر است. علوم تجربی به سبب این که جزیی نگر است تنها زمانی ارزش و اعتبار می یابند که با عقل ارتباط پیدا کنند و عقل بر اساس شواهد تجربی، کلیاتی را از آن به عنوان قانون و سنت و نظریه ارایه دهد تا قابل استناد و بهره برداری علمی و شناختی شود. اما شهود نیز امری جزیی است ولی جز برای خود شخص برای دیگران حجت نیست و از دانش های نقلی به شمار می آید.

بنابراین، مهم ترین تکیه گاه شناختی و اصلی بشر، همان عقل است. اما عقل اگر با عواطف یعنی قلب ارتباط پیدا نکند، خروجی به عنوان معرفت نخواهد داشت؛ چرا که شناخت های عقلانی و احکام آن، به تنهایی نمی توانند آدمی را در مسیر بایدها و نبایدها قرار نمی دهد، بلکه آن چیزی که انسان را در مسیر عمل و نگرش ها قرار می دهد، عواطف و احساسات قلبی بشر است.

به نظر می رسد که انسان تنها زمانی از شناخت و معرفت به معنای عام آن، در مقام عمل بهره مند خواهد شد که این شناخت به شکل معرفت قلبی در آید. از این روست که خداوند می فرماید: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ؛ و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبّر آن را انكار كردند. (سوره نمل ، آیه 14 ) هم چنین در آیه سوره می فرماید وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ؛ و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان آمد، و از ديرباز در انتظارش‏ بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى‏جستند ولى همين كه آنچه كه اوصافش‏ را مى‏شناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد.(بقره ، آیه 89)

این بدان معناست که شناخت و معرفت به معنای عام آن کفایت نمی کند، بلکه باید به شکل معرفت خاص یعنی ایمان در آید. انسانی که شناخت خود را با عواطف و احساسات قلبی پیوند زده و به آن ایمان و باور داشته باشد، در مسیر آن شناخت حرکت کرده و پای بند مضامین و محتوای آن خواهد بود. بنابراین، معرفت هر چند که لازم و ضروری است، ولی کافی نیست، بلکه زمانی کافی هم خواهد بود که معرفت خاص شده و عقد القلب او شده باشد. در این صورت است که به شکل عمل جوارحی خود را نشان می دهد.

بنابراین، می بایست گفت که انسان افزون بر هستی شناسی، نیازمند معرفت خاصی قلبی است که این معرفت او را به سمت عمل تعبدی می برد. این تعبد عقلانی، او را به در مسیر قرار می دهد که اسمای الهی را در خود فعلیت می بخشد و متاله و خدایی می شود و پس از خدایی شدن در مقام مظهریت ربوبی، عهده دار خلافت الهی می شود.

حق گرایی و باطل ستیزی در کنار عدالت خواهی و ستم ستیزی

آموزه های قرآنی، نهایت شناخت آدمی را حق شناسی می داند؛ چرا که از نظر آموزه های قرآنی، همه هستی، مظهری از مظاهر حق و تجلی از تجلیات حق سبحانه می باشد. بنابراین، هستی چیزی جز حقیقت نیست؛ اما از آن جایی که مراتب مظاهر الهی متفاوت است، هر موجودی بخشی از حقیقت را مظهریت می کند و همین بخشی بودن، چیزی به عنوان باطل را به نمایش می آورد که هیچ و پوچ است. از این رو، انسان در مقام شناخت و معرفت دچار اشتباه می شود و حق و باطل را در هم می آمیزد.

عقل الهی، نعمتی بزرگ و بی مانند برای بشر است؛ چراکه به انسان فرصت این را می بخشد تا حقیقت را چنان که هست بشناسند و حق را از باطل در مظاهر خلقی جدا کند. اما بسیاری از مردمان، عقل خویش را به کار نمی گیرند و از آن برای شناخت مظاهر حقی از باطل استفاده نمی کنند. این گونه است که دچار اشتباه شده و مسیر خویش را گم می کنند.

آموزه های قرآنی به انسان می آموزد که عقل را به کار گیرد و به درستی از این ظرفیت وجودی برای شناخت حق از باطل استفاده کند.

البته همه کسانی که حق را شناختند، به آن گرایش نمی یابند ، چنان که این مطلب گذشت. از این روست که از انسان خواسته شده تا پس از شناخت حق و باطل ، حق را تقویت و تبلیغ کرده و با باطل به ستیز و جنگ روند. حق گرایی و باطل ستیزی در مقام اندیشه و با جدال و مناظره و این گونه رفتارهاست.

وجه عملی حق را می بایست در عدالت جست؛ از این روست که در آیات قرآنی حق و عدالت یک همپوشی دارند، چنان که این نسبت میان باطل و ظلم وجود دارد. انسان مومن کسی است که حق را می شناسد و به آن گرایش داشته و با باطل در ستیز می باشد. از آن جایی که جلوه های حق و باطل را در عدالت و ظلم می یابد ، بر آن است تا در مقام عمل قیام به عدالت کرده و به جنگ و ستیز و جهاد با ظلم برود.

بسیاری از آیات قرآن این معنا را مورد تاکید و توجه قرار داده است که از آن جمله می توان به آیات سوره عصر اشاره کرد. از جمله آیاتی که به مساله حق به عنوان محور همه هستی توجه داده می توان به آیه 29 سوره کهف اشاره کرد. در این آیه به این نکته توجه داده شده که حق چیزی نیست که ایمان و کفر مردم در آن تاثیری داشته باشد. به سخن دیگر، حق امری ثابت است و نوع نگاه مردم به آن موجب تغییر در حقانیت حق و درستی آن نمی گذارد. از آن جایی که باطل امر پوچی است در نهایت این ظهور کامل حق است که همه هستی را فرا می گیرد و تمام نمادهای باطل که بر درخت حقیقت آویخته و موجب گمراهی مردمان شده ، از میان می رود و حق است که بر همه هستی مسلط و چیره خواهد شد.(انفال، ایه 7 و توبه، ایه 48 و نیز یونس، ایه 82 و شوری، آیه 24) علت چیرگی حق را می بایست در بی بنیادی باطل جست و جو کرد؛ چرا که ناپايدارى جريان باطل، دليل و نشان پيروزى قطعى جريان حق، هنگام ظهور و بروز، در صحنه پيكار خواهد بود(اسراء، آیه 81)

همه مومنان به حکم پیروی از پیامبران(ع) مامورند تا حق را بشناسند و در کنار حق بوده و به ترویج و تبلیغ حق بپردازند و با باطل ستیز کنند.(بقره ، آیه 213)

عدالت نیز به عنوان نماد اصلی حق وحقیقت از این امر مستثنا نیست و لازم است که همه پیرو آن باشند و در ایجاد و برپایی آن تلاش کنند و به مبارزه با ظلم و بی عدالتی بپردازند؛ چرا که مدار و محور هستی و توحید و یکتاپرستی بر عدالت و قسط مشهود است.(آل عمران، ایه 18)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، عدالت محور باید اساس همه اعمال انسانی باشد؛ چرا که عمل صالح و نیک، چیزی جز عمل مبتنی بر عدالت نیست؛ زیرا عقل انسانی پس از شناخت حق به این مهم حکم می کند که عدالت حسن و پسندیده و ظلم و بی عدالتی قبیح و ناپسند است. هر عملی که نیک و پسندیده باشد، ریشه در عدالت آن چیز دارد و هر چیزی که ناپسند و زشت است به سبب خاستگاهی ظالمانه و بی عدالتی آن چیز می باشد.

بنابراین، هر کسی اگر بخواهد بهترین عمل را داشته باشد، می بایست آن را بر اساس معیار عدالت بسنجد. پس اگر امری عادلانه بود، عملی نیک و صالح است و اگر این گونه نبود می بایست آن را به عنوان ظلم و ستم شناخته و با آن به ستیز بپردازد.

انسان پیش از آن که موجودی متعبد باشد، موجودی متعقل است و این تعقل است که او را به سوی حق می برد و عدالت خواه و ظلم ستیز می کند. بنابراین، ظلم ستیزی پیش از این که امری شرعی و تعبدی باشد، حکم عقلانی است و این عقل است که انسان را به حق و عدالت دعوت کرده و نسبت به باطل و ستم دشمن می گرداند.

خداوند از مردمان می خواهد تا به مبارزه با ظلم و ستم در همه اشکال آن بپردازند، چرا که ظلم خروج از دایره عدالتی است که محور و بنیاد هستی بر آن است. کسانی که ظلم می کنند، از حق و عدالت بهره ای نبرده اند و از عقل انسانی فاصله گرفته اند. بنابراین، ایشان از دایره انسانیت به یک معنا خارج شده و تنها شکل و ظاهری انسانی دارند.

از نظر آموزه های اسلامی، دایره عدالت قسطی چنان وسیع است که شامل حتی کافران نیز می شود. به این معنا که اگر انسانی کافر به دور از جنگ و آواره سازی دیگران باشد می توان عدالت قسطی را در شکل بر و نیکی نسبت به او به کار برد. از این روست که می توان به چنین اشخاصی بر و نیکی کرد؛ چرا که بر، اعم از احسان است؛ زیرا احسان به نیکی خاصی گفته می شود، ولی بر به نیکی گفته می شود که نسبت به هر موجودی انجام می گیرد. از این روست که خداوند در آیه 8 سوره ممتحنه می فرماید: لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ امّا خدا شما را از كسانى كه در كار دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏اند، باز نمى‏دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.

البته سیره عملی اهل بیت(ع) فراتر از این بوده است و آنان حتی نسبت به کافران حربی که اسیر بودند، بر و نیکی می کردند و از مقام ایثار به آنان از غذا و طعام خویش به ایشان می دادند و خداوند این سیره آنان را اسوه و سرمشق دانسته و می فرماید: وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا؛ و طعام را با دوستى آن- با آنكه خود به آن مايل‏تر و نيازمندترند- به بينوا و يتيم و اسير مى‏خورانند.(انسان، آیه 8)

خداوند در همین سوره این شیوه را سیره ابرار دانسته است. این بدان معناست که ابرار نه تنها نسبت به همگان از جمله کسانی که در جنگ مومنان نیستند ، بلکه حتی نسبت به اسیر و کافر حربی که در جنگ اسیر شده ، نیز نیکی می کنند. این همه نشانه ای از نوع دوستی نیکان و ابرار است که فراتر از عدالت و بلکه فراتر از احسان به نیکی می پردازند.

به هر حال، انسان جز به حق نمی بایست بیاندیشد و جز به نیکی و عدالت نمی بایست کاری را انجام دهد. در برابر نیز باطل ستیز و ظلم ستیز باشد تا بتواند در مسیر درست قرار گیرد و فرصت شدن های کمالی را بیابد و با عبودیت تعقلی متاله و خدایی شود و مظهریت خداوند در ربوبیت را به دست آورد و خلافت الهی را تحقق بخشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا