علوم قرآنیمعارف قرآنیمقالات

بازبيني در معناي چند واژه قرآني

samamosبرخي از واژگان قرآني به درستي در عربي و فارسي ترجمه نشده و موجب آن شده تا مشكلات تفسيري و كلامي پديد آيد. دراين جا به نمونه هايي از آن توجه مي دهيم:

1. ذرا : مانند: و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ( اعراف آيه 179) اين واژه در معناي آفريدن و خلقت و نيز باد دادن و باد افشان كردن گندم و پراكنده كردن آمده است. از آن جايي كه باد افشان كردن گندم براي جدا كردن كاه از گندم مي باشد، در كاربردهاي عربي اين واژه به معناي جدا كردن نيز به كار رفته است. بنابر اين ذرا به معنا جدا كردن ، غربال كردن و دور ريختن چيز بي ارزس براي دست يافتن به چيز با ارزش است. در آيه نيز مراد آن است كه ما بسياري از پريان و آدميان را براي دوزخ جدا كرديم. يعني براي دور ريختن جدا كرده ايم. اين همان معنايي است كه در آيه36 سوره انفال از آن به " ليميزالله الخبيث من الطيب " بيان شده كه در حقيقت خداوند مي گويد: ما ناپاك هارا روي هم مي ريزيم و انباشته مي كنيم و آن گاه آن ها را به دوزخ مي ريزيم. اين جدا كردن و انباشت روي هم است.

2. غوي و اغواء : مانند ، قال فبما اغويتني لاقعدن لهم صراطك المستقيم(اعراف آيه 16) و نيز عصي آدم ربه فغوي. مراد از غوي و اغوا در اين آيات به معناي گمراهي كردن و فريب دادن و يا گمراهي نيست؛ زيرا اين واژه در تمامي زبان هاي سامي به معناي كج شدن، ميل يافتن ، علاقه و اشتياق ، گمراه شدن، خم شدن ، فرو افتادن و واژگون شدن است. در اقرب ا لموارد انغواء‌ را به معناي انهوي و مال معنا كرده است و مي افزايد: يعني از بلندي به زير افتادن، برگشتن ، واژگون شدن. بنابراين اغوا يعني از بلندي به زير افكندن و سرنگون ساختن. از اين نظر مي توان هبوط و اهباط را تفسير معناي اغوا گرفت. بر اين اساس چون خداوند به دنبال نافرماني ابليس و آدم (ع) حكم هبوط داده و فرموده است: فاهبط منها و يا اهبطوا منها ، از بهشت فراز و اسمان فرو شو. ابليس مي گويد به سبب آن كه مرا از بلندي و جايگاهم به زير افكندي و سرنگون ساختي من در راه راست تو مي نشينم. بنابراين " عصي آدم ربه فغوي " به معناي اين است كه آدم پروردگارش را نافرماني كرد و هبوط كرد پس فرو افتاد و هبوط كرد. چنان كه معناي " ماضل صاحبكم و ما غوي به معناي اين است كه صاحب و هم نشين شما گم نشد و از راه نيافتاد.

3. كلاله : مانند، و ان كان رجل يورث كلاله(نساء آيه 12) كلاله را به معناي مرد بي پدر و فرزند بودن گفته اند. اين واژه در زبان هاي سامي به معناي كل و يا كلل يعني پيوند و بتگي ميان دو جنس ناهمگون است. مانند دو نخ يا دو بذر. از آن جايي كه زن و مرد از يك جنس نيستند پيوند آنان را كلل گفته اند به معناي زناشويي است.كله يعني عروس. پيوند و بستگي ناتني و غير خوني را نيز كلل مي گويند. بنابر اين مرد كلاله يعني كسي كه با او پيوند ناتني دارند. يعني شخص يا پيوند خوني و لح دارد و يا پيوند خوني ندارد كه كلاله است كه غير هم خون مي باشد. اين كه عيال را كل گفته اند براي آن است كه اين عيال به او پيوند خورده است و نيازمندي لازمه آن مي باشد. در حقيقت نيازمندي و سرباري مفهوم تبعي وابستگي است.

4. نحل : مانند ، وآتوا صدقاتهن نحله (نساء‌آيه 4) نحل و نحله به معناي عطيه و هديه و بخشش آمده است ولي در اين آيه مفهوم ديگري مراد است.اين واژه در زبان هاي سامي به معناي تصرف كردن، مالك شدن ، تصرف كردن و به ملكيت دادن و تقسيم كردن مال براي ملكيت ديگري دادن و مانند آن آمده است. مفهوم اصلي نحل به معناي مالي را به ملكيت و تصرف دادن است . البته بخشش بي عوض را نيز نحل مي گويند چون تمليك بي گرفتن عوض است. بنابراين معناي آيه اين است: مهريه زنان را چنان ه به تصرف آنان و تملك شان در آيد به آنان بدهيد. يعني تا هنگامي كه مال به تصرف و تملك زن در نيامده است اداي مهر و فرضيه نشده است. پس لازم است تا آن چه از مهر زنان در پيش مردان است به عنوان ملك به آنان بدهند.

5. زبور : مانند ، جاءوا بالبينات و الزبر و الكتاب المنير (ال عمران آيه 184) زبور به معناي كتاب داود (ع) آمده است ولي در آيه به معناي كلام و سخنان و سروده است؛ زيرا چنان كه از معلقه لبيد بن ربيعه از اشعار دوره جاهلي بر مي آيد " زبر تجد متونها اقلامها " مراد سروده و سخن و كلمه وكلام است. اصولا زبر به معناي بانگ زدن يا بر چارپا بانگ زدن و او را به زجر راندن است. در حقيقت تهديد با كلام و سخن وترساندن آن با بانگ ، معناي تبعي است و آن چه معناي اصلي است همان بانگ زدن و فرياد كردن بر كسي كه مايه ترس او خواهد شد. از اين رو، به عقل نيز زبر مي گويند ، زيرا عقل نيز بازدارنده است. بنابراين چون بانگ زدن مايه ترس و بازداشت و تهديد مي شود، به اين معاني نيز به كار مي رود. در تمامي زبان هاي سامي دبر و دور به معناي كلام و سخن آمده است. زمور و دبر نيز به معناي بانگ و آوا و سرود مي آيد و مزامير داود(ع) به معناي سروده ها يا آواز نيكو است. در شعر حافظ نيز زبور به معناي آوا به كار رفته است آن جا كه مي گويد: زبور عشق نوازي نه كار هر مرغ است / بيا و نوگل اين بلبل غزلخوان باش. در اين جا مراد وي يعني ساز عشق زدن و آواي عشق سردادن است. در حقيقت زبور متضاد انكر الاصوات يعني آواز خوش است. بنابراين مراد از زير در آيه مطلق كلام و پيام الهي يا عصاره سخن و رسالت است كه در كنار كتاب به معناي قوانين نوشته شده آمده است.

6. سوم : مانند، بخسمه آلاف من الملائكه مسومين (آل عمرا‌ن آيه 123) در اين جا مراد از سوم را داغ خورده و نشانه دار گفته اند ولي با توجه به كاربردهاي اين واژه در زبان هاي سامي مي توان گفت كه مراد از آن گماشتن ، فرود آمدن و روانه كردن است كه در اين صورت با واژگان ديگري كه در وصف آنان آمده مانند مردفين و منزلين همانند و نزديك است. سوم داراي معناي چندي است كه از جمله مي توان به معناي عذاب دادن و روا داشتن ، حاكم گذاشتن ، رها كردن و نيز خال و لكه است. سيما به معناي خال و لكه است كه به مجاز به معناي چهره مي آيد. بنابراين مراد در اين آيه همان فرستاده شده و گماشته شده است. چنان كه در آيه 6 سوره ابراهيم و مانند آن يسومهم سوء‌العذاب به معناي عذاب كردان و عذاب فرود آوردن و وارد ساختن است؛ يعني كسي كه بر شما عذابي سخت وارد مي سازد.

7. رفث : مانند، لا رفث و لا فسوق . اين واژه وام گرفته شده از زبان هاي ديگر است. در زبان هاي سامي به معناي سخنان زشت هنگام نزديكي زن و مرد به كار رفته است هر چند كه معناي اصلي آن گل و لاي است. يعني گل مال كردن و گل آلوده كردن. در معناي فروتني و تسليم و تن در دادن و گردن نهادن نيز به كار رفته است. پس مراد از الرفث الي النساؤ يعني به زنان فرو نشستن و يا زنان را به زير كشيدن يا زنان را پذيرا شدن كه كنايه از عمل زناشويي و نزديكي به زن است. از آن جايي كه به خود عمل نزديكي رفث گفته مي شود به سخناني كه در آن هنگام رد وبدل مي شود نيز اطلاق مي شود. از همين نمونه مي توان به واژه فحش اشاره كرد كه عمل زشت است ولي بعد به سخن زشت نيز گفته شده است.

8. خذ : مانند فخذ اربعه من الطير(بقره آيه 260) اين واژه به معناي چندي به كار رفته است كه يكي از آن ها گرفتن است . البته گرفتن همانند فارسي در عربي كاربردهاي چندي دارد مانند اخذ العلم يعني علم فراگرفتن و يا خذوا زينتكم به معناي برگرفتن و خذوا حذركم به معناي پيشه گرفتن . در عبارت اخذهم اخذه رابيه (حاقه آيه 9) يا در آيه 286 سوره بقره اخذ به معناي گرفتن به مجازات است كه تا مرحله نابودي پيش مي رود. بنابراين خذ در آيه مورد نظر گرفتن به همراه كشتن است. البته از كاربردهاي واژه شكار كردن است زيرا اخذ الطير به معناي صيد است چنان كه ماخذ الطير يعني ابزار شكار پرنده . و از آن جايي كه شكار به قصد كشتن و نابودي است بنابراين اخذ الطير يعني صيد به قصد كشتن ياهمراه كشتن مي باشد. هنگامي كه تيري به سوي پرنده اي افكنده مي شود يا ماهي صيد مي شود موجبات هلاكت و كشتن شدن وي نيز فراهم مي آيد. بنابراين خذ در عبارت فوق به معناي شكار كردن و كشتن است و نيازي نيست تا صرهن را به هزار اما و اگر تغيير دهيم و بگوييم يعني آوردن همراه با قطعه قطعه كردن؛ زيرا صرهن به معناي ميل دادن و كج كردن و بازآوردن و بازگشتن و روكردن و از حالي به حالي دگر شدن است.

9. مشيد : مانند ، بئر معطله و قصر مشيد(حج آيه 45) واژه شاد در معاني چندي چون استوار و رفيع ، گچ بري شده و مزين آمده است. ولي اصيل ترين معناي اين واژه ويران كردن ، هلاك كردن ، غارت كردن ، سرنگون كردن و دريدن است. شد به معناي تاراج و ويراني و غارت نيز از همين ريشه است. اشاد به معناي هلاك كردن نيز در كتب كهن آمده است(متن اللغة ، ج 3 ، ص 392) بنابراين معناي قصر مشيد به معناي كاخ ويران و غارت شده است. جالب اين كه صاحب مجمع البيان از قول ضحاك معناي خراب شدن را در صفحه 89 مجلد 7 مي آورد و مي نويسد: قال الضحاك هذه البئر كانت بحضر موت في بلده … و عطلت بئرهم و خرب قصر ملكهم.

10. نظر : مانند، هل ينظرون الا ان يايتهم(بقره آيه 210) نظر به معناي ديدن و انديشيدن ، چشم داشتن ، انتظار داشتن و مهلت دادن به كار رفته است. در اين آيه نيز همان معناي نخست را مي توان براي نظر آورد بي آن كه مشكلي پيش آيد ولي بايد توجه داشت كه بايد به يك نكته نحوي دقت شود. در كاربردهاي عربي اصيل هرگز هل با لا نفي به كار نمي رود و تنها استفهام با همزه است كه با لا به كار مي رود و گفته مي شود: الاترون . معمولا در مواردي كه بايد استفهامي منفي طرح شود هل استفهام پيش و واژه لا پس از فعل مي آيد، يعني در حقيقت " هل …. الا " برابر با " هل لا " است. بنابراين به جاي هل لاينظرون گفته مي شود: هل ينظرون الا. بنابراين معناي آيه اين است كه آيا آنان انديشناك نيستند و آيا نگران نيستند؟ بر اين اساس نياز نيست كه واژه در معناي اصيل خود يعني نگريستن و انديشيدن به كار نرود در آيات ديگر نيز همين معنا مي بايست مورد توجه قرار گيرد نه آن كه معناي آن را به انتظار تغييردهيم و ينظرون را به معناي ينتظرون : متوقع و منتظر بگيريم. ( برگرفته و تلخيص از نوشته دكتر شهرام هدايت در مجله مترجم)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا